دراکو در دفتر خودش در کنار بلیز و ققنوس نشسته بود .
دراکو : خوب این پرونده های سال قبل رو بذار اونجا ققی ... نمیدونم این کینگزلی تو این دفتر چی کار کرده !! تنها کار مفیدی که ثبت شده تو این دفترها ، تاسیس 3640 شعبه بی جامه پارتیه !
بلیز : اههه ... چه جالب یه کار دیگه هم کرده ... ببین دراکو !! ازدواج دیمنتورها با جادوگران رو آزاد کرده ... تاريخ 21 جولای 2005 ... روز آخر کارش !!
دراکو نیم نگاهی به بیرون وزارتخونه انداخت که پر از درخت سرسبز و بلند بود !
دراکو : میگم اینجا خیلی با صفا شده ها ... !!
ققنوس : راستی این دیمنتورها هم رسیدن ... الان تو زير زمین وزارتخونه آماده دستور شما هستند که اگر لازم شد از جون شما محافظت ک ... !
هنوز جمله ققنوس تموم نشده بود که ناگهان یکی از درختها از شیشه پنجره وارد اتاق شد !
دراکو : جووووووووووووووون مادرتون !!
درخت دقیقا روی میز معاونین سقوط کرده بود و روی یکی از شاخه های اون یه برگه چسبونده بودند .
" از جامعه جادوگری
به وزير سحر و جادو
بدین وسیله به استحضار میرساند باید هر چه سريعتر کله مبارک را اسموت نموده و در غیر این صورت وزارتخانه را با خاک یکسان خواهیم کرد .
امضا : سالازار اسلیترين !
"
دراکو نگاهی به ققنوس انداخت که هر لحظه یک دونه از پرهاش میریخت .
بلیز : من میگم اسموت کن بره .
دراکو نامه ای که به دست رو مچاله کرد ....
- این سالازار رو من میکشمش !! من عمرا برم اسموت کنم ... کله همشونو اسموت میکنم ...
قبل از اینکه نامه مچاله شده از پنجره به بیرون بره صدای فريادهایی به گوش رسید ...
بی ناموس !!! بی دین !!! تو حیا نداری مگه ؟؟؟! اسموت کردن وزير حکمی شرعیه ...
دراکو :
دراکو به آرومی روی زمین خوابید و به آرومی از لبه پایین پنجره بیرون رو نگاه کرد .
جمعیتی ملیونی بیرون در وزارتخونه تجمع کرده بودند .
بلیز : دراک اسموت کن !
در جلوی جمعیت برادر حمید مشخص بود که با عمامه بزرگش بالای درختی رفته بود و با بلندگو فرياد میزنه :
- منافق ...بی دین ... اون نجاست رو از خودت جدا کن !
بلیز : اون جا رو ببینید ... شاخه بالایی ...
سالازار یک شاخه بالاتر از حمید ایستاده بود و مردم رو رهبری میکرد : وزير اسموتش کن ... وزير بی اسموت نمیخوایم نمیخوایم !
سالازار : ای حروم زاده ... تو دیگه نوه من نیستی ... هر وقت اسموت کردی بیا سر قبر من !!
دراکو نگاهی به جمعیت انداخت که پلاکاردهای خودش بر دست مردم بود که اسموت شدند .
در گوشه دیگه ای مردی پلاکارد وزير رو بالای سر برده بود ولی این عکس فرق داشت ... اسموت نشده بود!
دراکو با خوشحالی فرياد زد : بچه ها اونجا رو ! یکی هست که مخالف اسموت کردن وزيره ... ببینید !!
لحظه ای نگذشته بود بود که صدای شلیک به گوش رسید ! گلوله ای وسط مخ اون عکس خالی شده بود .
دراکو :
ققنوس : وزير دیمنتورها ... چرا یادمون نبود !! اونها رو میفرستیم برم نفلشون کنن . :bigkiss:
دراکو نگاهی به جمعیت انداخت .
- همتون رو نفله میکنم ... علیه وزير شورش میکنید ؟
ققنوس از در خارج شد تا دیمنتورها رو آزاد کنه .
وزير به جلوی پنجره رفت تا این لحظه با شکوه رو مشاهده کنه .
اولین دیمنتور از در وزارتخونه خارج شد .
سالازار فرياد زد : بچه ها بچه ها ... کینگزلی نشانها بیرون ...همتون در بیاريد !!
دیمنتور پسری رو گرفته بود ولی در یک حرکت انتحاری توسط صد نفر محاصره شد .
سالی : بچه ها اسموتشون کنید !
دیمنتور بدبخت روی زمین افتاده بود و ملت مشغول اسموت کردن کله اون بودند .
سالی : بچه ها تیغاتون رو عوض کنید که ایدز نگیرن ... اسموت کردن کله اون جوجه دیمنتوره خیلی حال میده ... ژل هم زده !
ملت ريختن رو سر دیمنتور بیچاره رو اسموتش کردند !
دراکو : اینا کین دیگه ؟!
( ادامه بدید... )