سرژ لای چشماش رو باز کرد و گفت : کجا بیام من خوابیدما مثلا ؟
لرد سریع ژیلتش رو از تو جیبش دراورد و فریاد زد : پس مثل اینکه زبون خوش سرت نمیشه !
سرژ که از دیدن دوباره ژیلت ولدمورت چشماش شبیه چراغ راهنما شده بود با عجله اضافه کرد : البته حالا که فکر میکنم میبینم که منم خوابم نمیبره خب باشه موافقم بریم پلیستیشن بازی کنیم
در راهرو :
ولدمورت که از خوشحالی در راهرو بالا و پایین میپرید جلو حرکت میکرد و سرژ هم با یک پتو که روی خودش انداخته بود در حالی که دستاش رو به دیوار گرفته بود که از فرط خواب آلودگی زمین نخورد پشت سر ولدمورت میامد .
سرژ در این فکر بود که چه چیزی باعث شده که ولدمورت در اون موقع شب بخواد پلیستیشن بازی کنه که ناگهان از صدای لرد از جا پرید .
_ خب رسیدیم آماده ای ؟
سرژ خواست جواب لرد را بدهد که توجهش به صداهایی جلب شد که از پشت در اتاق شنیده میشد ! ظاهرا عده زیادی در اونجا بودند سرژ از بین صدای هیاهوی جمعیت توانست صدای کرام رو تشخیص بدهد که داشت چیزی رو میگفت :
_ خب سالی جون دقت کن این فنه جون بی نهایته
میدونم بابا چند بار میگی !
سرژ با تعجب به چشمان ولدمورت نگاه کرد که از فرط هیجان گنده تر به نظر میرسید
سرژ : به ریش مرلین قسمت میدم بگو جریان چیه ؟
ولدمورت در حالی که آروم قرار نداشت فریاد زد : باورت نمیشه بعد مدتها یک نفر رو برای شکنجه کردن آوردن اینجا ما هم روش شرط بندی کردیم که هر کی تو بازی تونست اون یکی رو شکست بده خودش میتونه تنهایی گروگان رو شکنجه بده
سرژ میخواست چیزی بگوید اما ولدمورت در همون لحظه یقه اونو گرفت و فریاد زد : و منم تو رو به عنوان مربی خودم انتخاب کردم وای به حالت اگر سالی منو ببره !!!
سرژ
ولدمورت در رو باز کرد و سرژ رو به داخل پرت کرد . سرژ آروم از روی زمین بلند شد و ریشش رو صاف کرد ( نکته : دیدم سرژ عینک نداره برای همین از ریشش استفاده کردم
) و به جمعیت حاضر نگاه کرد و آنجا بود که متوجه شد که انگار تمام دژ آن شب بیدار هستن . عده کثیری از مرگخواران در آنجا حاضر بودن . عده ای در سمت راست نشسته بودند و در حالی که ولدمورت رو تشویق میکردند پرچمهایشان را در هوا تکان میدادند و عده ای دیگر نیز در سمت چپ نشسته بودند و سالاز رو تشویق میکردند . با وارد شدن ولدمورت بلافاصله تماشاچیان سمت راست شروع به تشویق ولدمورت کردند و ولدمورت نیز دستاش رو بالا گرفت . سرژ که کاملا تحت تاثیر جو اتاق قرار گرفته بود ناگهان گیتارش رو از تو شلوارش دراورد و شروع کرد به آهنگ زدن و خوندن بلافاصله صداها فروکش کردند و همه جذب آهنگ زیبای سرژ شدند اما در همون لحظه صدایی اومد . صدا فریاد زد : کروشیو
سرژ بر روی زمین افتاد و شروع به جیغ زدن کرد . ولدمورت در حالی که چوبدستیش رو بالا میاورد با خشم نعره زد : نا سلامتی تو مربیه من هستی این چه کاریه که میکنی ؟
سرژ سریع گیتارش رو تو شلوارش مخفی کرد و آنگاه چشمش به جایگاه مخصوص بازیکنان افتاد و دهنش از تعجب باز ماند . تلویزیون بسیار بزرگی در وسط اتاق قرار داشت و در جلوی آن قسمتی خالی بود و در وسط این قسمت شیشه ای قرار داشت که یک قسمت رو به دو قسمت تبدیل کرده بود و دو قسمت را از هم جدا میکرد در یک سمت کرام و سالی قرار داشتند و در طرف دیگر نیز ولدمورت قرار داشت که داشت با خشم به سرژ نگاه میکرد .
سرژ دید که بیش از آن نمیتواند صبر کند چون در اون صورت امکان دارد روی خودش شرط بندی کنند .به مین دلیل سرژ بادو به طرف ولدمورت رفت و در پیش او ایستاد . هوکی که لباس داوری راه راه سیاه و سفیدی پوشیده بود در حالی که سوتی در دهنش بود فریاد زد : ساکت !!!
همه جمعیت ساکت شدند . هوکی خواست حرف بزنه اما در همان لحظه یکی فریاد زد : کروشیو !!
هوکی بر روی زمین افتاد و شروع به جیغ زدن کرد . سالی در حالی که چوبدستیش رو بالا میگرفت گفت : دیگه نبینم بی اجازه به بقیه دستور بدی ها ! حالا اجازه داری حرف بزنی ؟
هوکی با ترس و لرز از سر جاش بلند شد و دزدکی نگاهی به سالی انداخت سپس با صدای لرزانی گفت : خب همون جور که میدونید من داور این مسابقه زیبای پلستیشن هستم ( اگر نمیدونید چه بازیی هست به نمایشنامه های قبلی مراجعه کنید )
هوکی لحظه ای مکث کرد تا مطمئن شود دست از پا خطا نکرده است سپس در حالی که به سقف اشاره میکرد گفت :
خب آقایون لرد و سالی قرار گذاشته اند که هر کس برد میتونه گروگان امروزمون رو شکنجه بده و........
در این بین سرژ به سقف نگاه کرد و بعد از دیدن آنیتا دامبلدور که برعکس از سقف آویزون شده بود از تعجب و شگفتی دهنش به اندازه یک وجب و نیم باز شد .
هوکی ادامه داد : و نفر بازندم میتونه مربی خودش رو شکنجه بده
سرژ که دهنش از فرط ترس خشک شده بود نگاه خیره ولدمورت رو به خودش احساس میکرد پس با این شرایط او بخاطر خودشم که شده بود باید کاری میکرد که ولدمورت این بازی رو ببره . سرژ نگاهی به کرام انداخت و در همون لحظه کرام هم به او نگاه کرد و برای لحظه ای نگاهشان روی هم ثابت ماند سرژ از نگاه کرام فهمید که او هم مثل خودش از این وضعیتش کاملا ناراضی هست .
هوکی صداش رو صاف کرد و گفت : حالا با شمارش من......
در همون لحظه سالاز گفت : کر.......
هوکی که کاملا آماده و هوشیار بود با یک جهش جانانه به گوشه ای پرید تا از معرض طلسم سالی در امان بماند و این کار باعث شد که با مخ روی زمین فرود بیاید
سالی با تعجب نگاهی به هوکی انداخت و حرفش رو ادامه داد : کرام هوا منو داشته باشی ها !
با این حرف همه مرگخواران زدند زیر خنده هوکی که سرخ شده بود آروم از رو زمین بلند شد و دوباره به جایگاه برگشت .
هوکی سر و وضعش رو درست کرد و سپس گفت : خب آماده شید با شمارش من بازی شروع میشه .
ولدمورت و سالاز هر کدوم روی صندلی های مخصوص خود نشستند و سرژ و کرام نیز روی صندلیهای کنار آنها نشستند سرژ نگاهی به دسته ولدمورت انداخت و با خشم گفت : دسته رو از اون ور میگیرن
ولدمورت که از فرط هیجان نفس نفس میزد گفت : میدون...میدونم....یک کروشیو طلبت الان وقت ندارم
هوکی فریاد زد :
1...2....
-----------------------------
اول اینکه خیلی معذرت میخوام از اینکه نمایشنامم بلند شد دوم اینکه ببخشید اگر موضوعش یکم تکراری بود آحه رو حرف ولدی که نمیشه حرف زد .