هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۲:۳۹ چهارشنبه ۳ اسفند ۱۳۸۴
#33

لئولين  اسلایترین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۵ جمعه ۲۸ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۰۸ یکشنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۵
از نامعلوم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 27
آفلاین
پرفسور اسنیپ
درحالی که دوباره میخواست بره سمت لارا و اون رو طلسم نابخوشنودی بکنه به طرز فجیعی
پاش گیر میکنه به گربه فیلیچر
و به این ترتیب
گربه فلک زده رو له میکنه
هم در مقابل همه ضایع میشه
هم دماغ اش خورده خاکشیر میشه
هم موهای روغن زده اش به هم میریزه ((به همین خاطر که اسنیپ تصمیم میگیره از اون به بعد یواشکی از کتیرای خادویی هاگرید استفاده میکنه
در ادامه
ولی اسنیپ به خاطر رو حیه ی والای اسلایترینی که هیچ موقع کم نمیاره 25 نمره ی ناقابل از گریفیندوری ها کم میکنه
و هم چنین رو به لارا
اسنیپ:لارا به خاطر روی گل دراکو (( اسنیپ اصلا تبغیض قائل نميشه
این با می بخشم اماسعی کن که دیگه تکرار نشه
لارا:چشم پرفسور ((توی دل اش عمرا ))
اسنیپ :حالا بهتره بادراکو عزیز : .ایدی برید به سرسرای اصلی
لارا باخوشحالی با اونها به سرسرای اصلی میرن ولی هم چنان در افکار پلید اش منتظره یه فرصت تا ایدی ودراکو رو به جون هم بندازه
در راه به كسي((مثلا من ))
بر میخوره وسعی میکنه طرح پلید اش رو با اون در میون بزاره تا حسابی جو رو بترکونن


خب لئولین جان نوشته شما هم خوب بود ولی متاسفانه چندتا اشکال داشت !
اول از همه من این نکته رو بگم :
ببینین رعایت کردن اصول پارگراف بندی باعث زیبا شدن رول میشه ولی به شرطی که شما اصول پاراگراف بندی رو بدرستی رعایت کنین !
مثلا الان شما در نوشته خودتون جملاتی رو که کاملا با هم در ارتباط هستند و حتی برای آن ها حرف ربط هم گذاشتید رو به جایی که ادامش رو در همون خط بنویسید ول کردید و آمدید و در خط پایینی ادامه جمله رو نوشتید !
این کار از نظر پارگراف بندی کاملا غلط است ! شما باید زمانی که نوشتتون در مورد یک مسئله تموم شد برای توضیح دادن مسئله بعدی یا موقعی که میخواهید بحث جدیدی رو شروع کنید برید خط پایینی ! نه اینکه جملات رو نصف نیمه رها کنید ! این کار علاوه بر غلط بودنش خواننده رو نیز تا حدی گیج میکنه !
اینو همیشه یادتون باشه ! استفاده نکردن از پاراگراف بندی باعث کسل شدن نوشتتون میشه یعنی نوشته شما هر چقدر هم که قشنگ باشه اما از پاراگراف بندیه مناسبی توش بکار نرفته باشه باعث میشه که نوشتتون خسته کننده بشه !
اما توجه داشته باشید که بر عکس این قضیه هم هست یعنی اگر شما به طور غلط از پاراگراف بندی استفاده کنید باز در دید خواننده نسبت به نوشته اثر میگذارد ! بنابراین سعی کنید که طبق اصول پاراگراف بندی کنید
نکته بعدی هم که لازم میبینم به شما تذکر بدم اینه که بهتره شما در چنین مواردی به جای گیومه از پرانتز استفاده کنید !
من به این علت این حرف رو میزنم چون که ما زمانی از گیومه استفاده میکنیم که ! میخواهیم یک کلمه مهم یا یک کلمه نا شناخته یا یک اصطلاح یا اسم خاصی رو در جملمون به کار ببریم . اون وقت آن کلمه را در گیومه میگذاریم !
اما زمانی که میخواهیم درباره نوشتمون توضیحی بدهیم یا میخواهیم چیزی رو بنویسیم که در متن اصلی تاپیر ندارد و یا میخواهیم حالات افراد رو در هنگام حرف زدن یا انجام کاری نشان دهیم ( این مورد بیشتر در نوشتن نمایش نامه نویسی کاربرد دارد ) در این صورت از پرانتز استفاده میکنیم .
پس با توجه به تعریف بهتره شما هم در چنین مواقعی از پرانتز استفاده کنید .
به هر حال امیدوارم که به این نکات توجه کنید ( با بقیم هستما ) . منتظر نمایشنامه های خوبتون هستم .
موفق باشید


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۴ ۱۵:۲۷:۲۸

زنده باد لرد سياه


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۷:۲۹ چهارشنبه ۳ اسفند ۱۳۸۴
#32

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
ایدی جان لطفا اینقدر از خودت تعریف نکن تو رو خدا دیگه کشتی منو یه دفعه بگو مدیر مدرسه تویی دیگه چرا طفره میری
===============
اسنیپ:این چه کاری بود کردی لارا
لارا تو فکرش میگه اسنیپ فهمید
لارا:ببخشید
اسنیپ:یعنی چی ببخشید رفتی ایگور رو از پشت هل دادی تو حوض و بعدش هم که ایدی رو تخته من خوایوندی
از این کار ها منظوری نداشتم
لارا اینو گفت و چشاشو بست و شروع به اشک ریختن کرد
ایگور که از اونجا رد میشد
وقتی صورت نگران و اشک وار لارا دید به طرف اسنیپ امد
ایگور:پروفوسور چی شده من که گفتم اشکالی نداره شوخی کرده
اسنیپ:خفه شو ... تو اینو گفتی ولی برای یه دلیل دیگه میخوام تنبیهش کنم
ایگور در گوش لارا:چی شد
لارا:اشتباهی ایدی رو رو تخته اسنیپ خوابوندم
ایگور زد زیر خنده
اسنیپ:بر گشت و به خشم به ایگور نگاه کرد
چرا میخندی ایگور؟
ایگور:پروفوسور ببخشید
اسنیپ:به من میخندی نه پس تو هم تنبیه میشی
ادامه بدید...


خب ایگور جان رومجموع پست بدی نبود هم داستان رو خوب پیش بردید و هم سوژه بعدی رو برای نفر بعد مشخص کردی اما متاسفانه چندتا مشکل هم داشت !
اولیش اینکه شما در نوشتتون خیلی کم از فضا سازی استفاده کردید و تقریبا تمام نوشته فقط دیالوگ بود .
بهتره که سعی کنید در رولهای بعدیتون از فضا سازی بیشتر استفاده کنید چون که فضا سازی بی عیب و نقص واقعا به زیبایی نوشتتون کمک میکنه و در کنار اینها باعث میشه که خواننده یک ذهنیت کامل از اون چیزی که شما تصور میکنید در ذهنش شکل بگیره و اینطوری منظور شما رو بهتر بفهمه !
نکته دیگه ای که لازم دیدم بهتون تذکر بدم اینه که خوبه که آدم پاراگراف بندی و کلا قوانین دستوری رو رعایت کنه ! اما در بعضی از موارد این کار واقعا لزومی نداره مثلا مثل این جمله :
ایگور که از اونجا رد میشد
وقتی صورت نگران و اشک وار لارا دید به طرف اسنیپ امد
ببینید شما بعد از گفتن جمله اول آمدید سر خط و جمله بعدی رو با کلمه " وقتی " شروع کردید . به نظر من این نوع پاراگراف بندی کمی ایراد دارد چون که کلمه " وقتی " تقریبا یک کلمه ای هست که در بعضی موارد مانند دو جمله بالا دو جمله را به هم ربط میدهد . به نظر من بهتر بود که شما این دو جمله رو در هم ادقام میکردید !
به هر حال امیدوارم که در آینده پستهای بی عیب و نقص تر و زیباتری بزنی
موفق باشی


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۴ ۱۴:۱۴:۱۷

بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۳:۴۹ چهارشنبه ۳ اسفند ۱۳۸۴
#31

نيلوفر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۱ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۳ دی ۱۳۸۸
از تالار اصلي اسليترين كنار پنجره ي غم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 191
آفلاین
3 ساعت بعد ......
دراكو : لارا تو ايدي رو نديدي

- نه نديدم

دراكو : پس اين دختر كجا رفته

در همين موقع اسنيپ وارد تالار ميشه و ايدي هم همراهش لارا هم به اتاقش ميره

دراكو : ايدي كجا رفتي ؟ دلم هزار راه رفت....

ايدي : من....

اسنيپ : خواهر گرام تو اتاق من بودن

دراكو : اونجا چي كار ميكردي

ايدي:آخه فكر كردم اونجا خوابگاه دختراس

اسنيپ : تو بيجا كردي مگه اتاقت رو نشونت ندادن؟
چرا لارا گفت اونجا خوابگاه منه

اسنيپ : لارا لسترنج ؟ بهش بگيد يه ساعت ديگه اتاق من باشه.....

دراكو: لارا ميكشمت حالا خواهر منو دس ميندازي
لارا از پله ها پايين مياد

- چي شده ؟ سلام ايدي

دراكو : لارا ميكشمت

- براي چي؟

دراكو: فورنوكولوس

يه دفعه همه ميزنن زير خنده قيافه لارا خيلي زشت شده

پانسي: بچه ها دماغشو چه گنده شده عيب نداره لارا گريه نكن خودم ميبرمت درمونگاه...................

پنسی جان یه کم فضاسازی رو وارد داستانت کن ... توصیف صحنه ها خیلی بهت کمک میکنه ! بازم برای اولین رولها بد نبود ولی این نکات رو دقت کن ...
نکته مهم : توی متنی که مینویسی زيرش چند تا تیک رو بذار حتما
استفاده از تگهای HTML رو غیر فعال کن ... فعال کردن شکستن خود به خود خطها رو تیک بزن !
الان برات درست کردم و اگر این کارو نکنی بین خطهات فاصله نمیوفته ... تمام نوشته هات حتی اگر اینتر بزنی پشت هم نوشته میشه !


نفر بعدی از پست ایدی ادامه بده ... این پست ادامه پست لارا بود متاسفانه در حالی که باید ادامه ایدی میشد !
دوستان از پست ایدی ادامه بدن ...


ویرایش شده توسط دراکو مالفوی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۳ ۱۴:۳۷:۰۵
ویرایش شده توسط دراکو مالفوی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۳ ۱۴:۳۹:۳۵
ویرایش شده توسط دراکو مالفوی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۳ ۱۴:۴۵:۲۲
ویرایش شده توسط دراکو مالفوی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۳ ۱۶:۵۲:۴۹

be chashmanat biamooz ke har kas arzeshe didan nadarad


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۳:۳۲ چهارشنبه ۳ اسفند ۱۳۸۴
#30

ایدی مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۱ چهارشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۰۲ سه شنبه ۵ تیر ۱۳۸۶
از قصر باشکوه مالفوی...!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 166
آفلاین
لارا متوجه نزدیک شدن دراکو به انها مشود ولی نمیداند چرا با دیدن او لرز شدیدی در دست و پایش احساس میکند .
دراکو - لارا ایدی را به اتاقش بردی . اتاقی را براش انتخاب می کردی که رو به منظرهی زیبایی باشد اخه میدانی اون یک نویسنده است یک نویسنده با ذوق .
لارا احساس گرمی ناخوشایندی را در خود احساس کرد با این احساس خوب اشنا بود "حس حسادت "
در حالی که سعی داشت از نگاه تحکم امیز دراکو فرار کند زیر لب گفت حتما
ایدی که همیشه دختر باهوش و زیرکی بود امکان نداشت به طولانی شدن فاصله سالن عمومی گروه تا خوابگاه مشکوک نشود به همین دلیل شروع به بررسی دقیق اتاق کرد و به نقشه شیطانی دوست نمایان پی برد
اسنیپ در حالی که تک تک رگهای صورتش از عصبانیت انقدر متورم شده بود که قابل شمارش بود به میز اسلایترین نزدیک شد و فریاد زد هرچه امتیاز ممکن است که گروهی بتواند کسب کند از گروهتان کم میشد اگر من یک اسلایترینی نبودم ولی مجازاتی در انتضار لارا است که هرگز در خواب ندیده باشد بیا به اتاق من .
نفسها در سینه حبس بود و لارا با تعجب به در ورودی نگاه میکرد که ایدی بالبخندی بر لب برای صرف غذا وارد میشد .
لارا با تعجب به موهای بلند اسنیپ نگاه میرد که اکلیلهای جادویی مخصوص امضاءلارا برروی انها چشمک میزد . دور تا دور پاتیل روغن موی اسنیپ این اکلیلها برق میزد .
ا احترام
A.M


"صبحدم مرغ چمن با گل نو خاسته گفت...ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت"


[b][color=006600]"گل بخندید که از ر


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۴:۵۶ چهارشنبه ۳ اسفند ۱۳۸۴
#29

لارا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۲ سه شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۹
از خانه ريدلها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 202
آفلاین
را در حاليكه ايدي رو راهنمايي ميكنه:دوستاي خوب؟با خواهر دراكو؟بله حتما...
5 دقيقه بعد...
ايدي درحاليكه كاملا گيج شده بود:لارا..چرا نميرسيم..اين خوابگاه ذخترا چقدر دوره...
لارا كه دست ايدي رو ميكشيد موذيانه ميخنده:الان ميرسيم..
10 دقيقه بعد:ديگه چيزي نمونده...
15 دقيقه بعد:اين چند تا پله رو هم بريم پايين ميرسيم...
ايدي به راهرويي كه قرار بود به خوابگاه دخترا ختم بشه نگاهي ميكنه و ناگهان به شدت دلش براي بوباتون تنگ ميشه...
از راهروي تنگ و تاريكي عبور ميكنن و درمقابل اتاق وحشتناكي كه بيشتر شبيه به زندانه متوقف ميشن...
لارا درحاليكه ايدي رو هل ميده:برو تو ديگه..منتظر چي هستي؟
ايدي كه بيشتر حواسش به ساعات حركت قطار به فرانسه بود: تنهايي برم؟مگه تو نميايي؟
لارا با همون لبخند موذيانه:نه..ما كلاس داريم.الان خوابگاه خاليه..تو حتما خسته اي..برو استراحت كن..شب ما بعد از كلاس ستاره شناسي مياييم...
ايدي كه راه ديگه اي نداره وارد اتاق ميشه....
لارا در حاليكه صداي قهقه اش راهرو هاي هاگوارتز رو پر كرده بطرف تالار برميگرده...
-لسترنج...واقعا كه خجالت آوره...اين چه طرز خنديدنه...50 امتياز از گريف و هافل و ريون كم ميشه...
-متاسفم پروفسور اسنيپ.ديگه تكرار نميشه..
و زير لب زمزمه ميكنه:گرچه اگه همينطور تكرار بشه ما حتما جام امسالو ميبريم...
وقتي لارا وارد تالار ميشه بيشتر بچه هاي اسليترين براي كلاس تغيير شكل از تالار خارج شده بودن...
رودولف مثل هميشه گوشه تالار لم داده بود و احتمالا اصلا نميدونست كه كلاس داره..
- لارا اين دختره ايدي چي شد؟چرا برديش بيرون؟
لارا:بيرون؟خب بردمش خوابگاه ديگه..بهش گفتم تا شب بخوابه...
رودولف كه به حافظه خودش شك كرده بود:خوابگاه؟خوابگاه شماكه اينجاس...
لارا درحاليكه نهايت سعي خودشو ميكرد كه معصوم به نظر برسه:وا....اصلا يادم نبود...آخي..من اشتباهي بردمش به دخمه اسنيپ...واي خداي من اون الان بي خبر از همه جا توي تختخواب اسنيپ خوابيده...واااي...چي ميشه وقتي اسنيپ بياد و ببينه يه دانش آموز توي تختش خوابيده...
رودولف با بي تفاوتي: هيچي..چي ميخواي بشه..ريون و گريف و هافل بيچاره ميشن...


تصویر کوچک شده


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۱:۰۰ سه شنبه ۲ اسفند ۱۳۸۴
#28

ایدی مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۱ چهارشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۰۲ سه شنبه ۵ تیر ۱۳۸۶
از قصر باشکوه مالفوی...!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 166
آفلاین
همه با کنجکاوی وارد سالن عمومی شدند . اسنیپ وسط سالن ایسناده بود و همه گروه دور تا دور او ایستاده بودند . با ورود انها اسنیپ که به گوشه سالن اشاره میکرد گفت : میخواستم یک دوست تازه وارد را به شما معرفی کنم
همه به جایی که استاد اشاره میکرد نگاه کردند
ردای بلند و ابی او با کلاه فیروزه ای اش ترکیب چشم نوازی داشت که همه را به یاد لحظه باشکوه ورود دختران مدرسه بوباتون در مسابقه سه جاوگر انداخت .
صدای اسنیپ همه را به خود اورد : Miss Aidy Malfoy
ایدی کلاهش را به ارامی برداشت و با حرکت کلاه موهای طلایی اش پیچ و تابی خورد وصدای ظریف و کشداری در فضا طنین انداخت : بنژو موسیو و لیدیز .
ناگهان فریاد دراکو همه را از شگفتی خارج کرد : ایدی چقدر دلم برات تنگ شده بود
اسنیپ با حرکت دست از ایدی خواست خودش را بهتر معرفی کند
- من تنها خواهر دراکو هستم . چند سالی است برای تحصیل در مدرسه بوباتون به همراه مادر عزیزم در فقانسه ببخشید فرانسه زندگی میکردم و از اینکه برگشتم و برادر عزیزم را میبینم و میتوانم در مدرسه هاگوارتز و گروه اسلایترین ادامه تحصیل دهم خیلی خوشحالم
مارکوس در حالی که چشمهایش را تنگ کرده بود به پشت دراکو زد و گفت : نگفته بودی یه خواهرم داری
دراکو موزیانه خنده ای کرد
اسنیپ از لارا خواست ایدی را به خوابگاه دختران هدایت کند . ایدی با خوشرویی رو به لارا گفت : امیدوارم دوست های خوبی برای هم باشیم .


با احترام
A.M


"صبحدم مرغ چمن با گل نو خاسته گفت...ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت"


[b][color=006600]"گل بخندید که از ر


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۲:۲۸ شنبه ۸ بهمن ۱۳۸۴
#27

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
وقتی وارکوس و دراکو و لارا به سمت تالار عمومی میرفتن تومسیرشون به سرسرای ورودی قلعه رسیدن دیدن اونجا یک نفر که پشتش به اوناس هیکل گنده ای داره روی یه چمدون گنده نشسته داره به بالی پله ها نگاه میکنه
لارا با دست جولوی دونفر دیگه رو گرفت وخیلی آهسته گفت که اون کیه اونجا
مارکوس گفت من چمیدونم من تازه اومدم اینجا
دراکو خیلی آروم گفت: ولی من خوب میشناسمش این همون تن لش مونتاگ دیگه
بعد قبل لز این که اون دوتا ی دیگه چیزی بگن خیلی آروم به طرف مونتاگ رفت و با خشانت تما یک لقت محکم زد به... مونتاگ که باعث شد مونتاگ مثل یه گونی سیب زمینی پخش زمین بشه
ناگهان صدای خنده تمام سر سرا رو برداشت مونتاگ که هنوز پشتش به اونا بود داشت آروم از زمین بلند میشد با صدای نسبتا بلندی گفت:
جفتک زدن به مامور لرد سیاه اون در حال انجام وظیفه الان یه دونه میزنم توسرت که صدای ...
مونتاگ در حالی که داشت این حرف ها رو میزد برگشت و چشمش به دراکو اوفتاد کهبا یه حالت عجیبی (مثل نگاه کردن به دوربین) داره اونو نگاه میکنه برای همین با دست پاچگی حرفشو عوض کرد و گفت :
ا سلام دراکو خوبی جیگر
دراکو گفت :تومعلومه کدوم گوری بودی الان یه مدته که پیدات نیست اصلنم
فکر نمی کنی که اینجا مدرسه و باید درسی بخونی
مونتاگ گفت: ببینم از کی تا حالا تو به مدرسه اهمیت میدی و درس خون شدی نکنه تنت خورده به اون گرنجر گندزاده
در همین حال دستشو جلو برد و با دراکو دست داد
بعد از دراکو پرسید راستی این دوتا کین
دراکو گفت لارا و ماکوس فلینت
حالا این همه مدت کجا بودی
_ هیچی بابا یه مدت حال نداشتمگفتم یه استراحتی بکنم
یک نفر از پشت سرشون فریاد زد : تو غلط کردی که خواستی استراحت بکنی مگه اینجا کاروان سراس که هر وقت دوس داشتی بری هر وقتم عشقت کشید بیای ها
ناگهان همه با از جا پریدن و با ترس به پشت سرشون نگاه کردن
پروفسور اسنیپ درس پشت سرشون بود وداشت به حرفاشون گوش میداد
اسنیپ گفت : ولی در کل شانس آوردی که لرد سیاه به من دستور داده کاری به کارت نداشته باشم وگرنه پوستتو میکندم
بعد رو به همه کرد و گفت ایقدر تو مدرسه رژه نرین همتون زود برگردین به تالار گروه
بچه ها به سمت تالار اصلی راه افتادن و مونتاگ هم چودونشو جادو کرد کهسبکتر بشه وبهسرعت پشت سر اونا حرکت کرد تا به اونا برسه
--------------------------------------------------------------------------
خوب این اولین پستیه که من اینجا میزنم اگه زیاد خوب نشد ه پاکش نکنین در آیند بهتر میشه باتشکر از همه مخصوصا خودم



Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۵:۱۲ شنبه ۸ بهمن ۱۳۸۴
#26

مارکوس فلینتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۴۹ جمعه ۱۵ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۱۵ دوشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 328
آفلاین
در راه لرد مارکوس را میبیند که مشغول انجام طلسم های گوناگون است و فکری به ذهنش می رس د و میرود طرف مارکوس و می گوید: سلام اقای...
- مارکوس هستم
دراکو:بله اقای مارکوس احساس میکنم جدیدا شما رو میبینم؟
- بله من تازه میخوام که با شما همکاری کنم
دراکو که دوست داش سربه سر تازه واردا بزاره با کمی جدیت گفت: همین دیگه هرکی میاد سرشو میندازه و مزگخوار میشه اخه قبل از اومدنت یه قوانین مرگخواری رو بخون...
مارکوس: مگه من خلافی کردم..
دراکو: مگه نمیدونی که برای من که لرد هستم باید زانو بزنی
مارکوس که بی خبر بود گفت نه من همه ی قوانین را خوندم ولی چیزی در این رابطه نداشت.
دراکو: افرین خواستم امتحانت کنم...
مارکوس دیگر تمرین را کنار گذاشت و رفت به همان سمتی که بقیه ی مرگخوارها رفتن
در راه لارا را دید که به طرفش می امد لارا گفت: اسمت چیه تازه وارد؟
- مارکوس هستم 15 سال دارم..
لارا : خوشبختم مثل این که تازه واردی؟
- بله حتما دردسر درست کردم
لارا: نه فقط تا منو داری غم نداری انگار که اصلا تازه وارد نیستی...
- بابا بی خیال
لارا: ولی یه جورایی از سادگیت خوشم اومد ولی جولوی من زیاد لوس نشی...
- نه بابا این حرفا چیه
هردو بعد از چند دقیقه ساعت برای اشنا شدن مارکوس با محیط تالار رفتن
بعد از چند روز رابطه ی میان این دو بهتر شده بود...
______________________________________________________________________________
خوب بید!!


عضو اتحاد اسلایترین


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۳:۳۷ شنبه ۸ بهمن ۱۳۸۴
#25

رودولف لسترنجس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۲۴ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۴۰ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۸۷
از یک مکان مخوف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین
همه درحالی که فاصله منکراتی با رودولف حفظ کرده اند از دفتر اسنیپ خارج میشوند رودولف بسیارعصبانی بوده صورتش رنگ قرمز شده بود و از شدت خشانت داشت دیوارهارا کروشیو میکرد...لارا سعی میکرد یکمی نزدیک بشود که وی را آرام کند ولی اصلا نمیشد:
-این اسنیپ ازجان زندگی ما چی میخواد؟عین مانتیکور افتاده رو زندگی ما...اصلا خشانت نداره همش چرب و چیلیه بدرد نمیخوره نمیدونم چرا لرد نمیزنه لهش کنه؟!
-رودولف عزیزم آرامتر الان همه دیوارها فرو میریزند!!!!
-برو بابا
رودولف با خشانت تمام میرود یقه یک بدبخت گریفیندوری را میگیرد و شروع به تکان دادنش میکند طوری که همه محتوایت جیبش میریزد بیرون:
-همش تقصیر اینه الان خفش میکنم!!!
-یکی این دیوونه رو بگیره!!!
-فرزندم رودولف بس کن!!!
-جان؟!
رودولف فرد مورد تکان قرار گرفته را تحت زاویه سینوسی پرت میکند اونطرف وبرمیگردد که ببینید این که صحبت کرد کیه وباحیرت دراکو را میبیند:
-توبودی؟منو مسخره کردی؟چرا مزاحم کارم شدی؟
رودولف باصدای سرفه و عطسه و انواع صداهای دیگر بچه ها برمیگردد ومیبیند آنها سعی دارند یک چیزی رابه او حالی کنند:
-چیه همتون باهم آنفولانزای مرغی گرفتید؟
بعدمیبیند قیافه همه شبیه وقتی شده که لرد میاید پس به یک نتیجه عقلانی رسید سپس آنگاه برگشت:
- چیزه...اه...خوبی دراکوجان؟!
-
-خوب شما چرا زودتر نگفتی من برات یکی رو بکشم؟چیز شما کی لرد شدی؟
-
-میگم شما اینقدر حرص نخور بیا برویم یکمی صحبت کنیم...
-آخه دیووانه من بیام اتاق عمومی که این پیرمرد خرفت میاید سراغم توچرا میزان عقلت کاهش پیدا کرده؟
-آخه من همین الان ازسرامتحان دانشگاه اومدم حالم مساعد نیست...
-درک میفرمائیم...میتوانی بروی استراحت بنمایی فرزندم!!!
- هرچی شما بگی!!!
رودولف بدوبدو میرود که استراحت کند و لردبرمیگردد به لارا اینا نگاه میکند:
-شما چطورید فرزندانم؟
-لرد شرمنده ها ولی لهجه مزخرفی گرفتی نمیشه یکجور دیگه حرف بزنی؟
- شماها اصلا مرگخوار نیستید باید همتون رو بذارم گوشه دیوار نفرین کنم هیچکدومتون بدرد نمیخورید اصلا بذار این چوبدستی من کجاست من بزنم همتون رو ناپدید کنم؟
-ایول خشانت
همه فرار میکنند تاکشته نشوند و لرد میرود که یک کاری را انجام بدهد


بزودی در این مکان یک امضایی بگذاریم که ملت کف کنند!!!


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۷:۰۱ جمعه ۷ بهمن ۱۳۸۴
#24

بلاتریس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۱ دوشنبه ۱۹ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۴۱ دوشنبه ۱۵ آبان ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 123
آفلاین
ريگلوس که نميتونست جلوی خنده خودشو بگيره از بالای پله ها به اون منظرهء خوش آبو رنگ نگاه ميکنه با خوش ميگه
- گول کاشتم .
و به سمت سالن ميره تا اين خبر رو به لارا بگه تا الکی خودشو مخفی نکنه .
- هی لارا کجايی که حساب رودولف رسيدم تا ياد بگيره سربه سر شما نذاره .
لارا که از خوابگاه دخترا سرک ميکشيد گفت :
- راست ميگی وای خوب ببينم چيکارش کردی يه وقت بلايی سرش نياورده باشی که اون موقعه من ميدونم تو .
ريگلوس که ميديد داره بجای تعريف و تمجيد لارا به يک دوئل دعوت ميشه . خودشو زد به اون راهو گفت : به من چه خانم به جای تشکرته من اصلا چيزی نميدونم برو از اسنیپ بپرس .
اسنیپ که انگاری موشو آتيش زده بودن از پشت سر یقه ريگلوس گرفت گفت :
- خوب خوب خوب ببين کی اينجاست نيومده شروع کردی . به خاطر اينکارت ۲۰۰ امتياز از گريفندور کم ميکنم .
ريگلوس که گيج شده بودگفت:
- برای چی از گريفندور من مال اسليترينم.
همه بچه های حاضر در سالن محکم کوبين به پيشونيشن و يک صدا گفتن :
- اين نوفهمه اين در اين عمرش هيچی نوفهمه .
اسنیپ که به اين دانش آموز خنگ نگاهی ميکنه و ميگه :حالا که ياد آوری کردی مال کدوم گروهی فردا اول وقت به رئيس گروهت کمک ميکنی که موهاشو چرب کنی و اما يه چيز ديگه تو هيچی نوفهمی.


من کی هستم







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.