هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: باشگاه ترک اعتیاد ( سه دسته پارو!)
پیام زده شده در: ۱:۴۸ دوشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۱
#38

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
-به جان شما پشت بوم نمیشه.من ترس از ارتفاع دارم.

ایوان دست از "دور شدن" برداشت.
-الان وقت چونه زدنه؟برو پیداش کن الان میره تو یه سوراخی که دیگه گیرش نمیاریم.تو نمیدونی این مورفین چه مخفیگاهایی داره.تو ترس از ارتفاع داری چطوری سوار جارو میشی؟

آنتونین لبخند موذیانه ای زد.
-تا حالا چند بار منو سوار بر جارو دیدی؟ .

ایوان کمی فکر کرد...جواب صفر بود.ولی فعلا وقت نداشت.بعد از پیدا کردن مورفین میتوانست به اندازه کافی به تحقیر و تمسخر آنتونین بپردازد.
-باشه.پشت بومم من میگردم.تو فقط از یه جایی شروع کن.

آنتونین که همچنان لبخند موذیانه اش را حفظ کرده بود سوت زنان به سمت مخالف ایوان حرکت کرد.درحالیکه ایوان پله ها را یکی یکی طی میکرد مورفین در ذهنش مجسم شد و در نهایت، در طبقه سوم به این نتیجه رسید که مورفین عمرا توانسته باشد این همه پله را بالا برود.از جستجوی پشت بام منصرف شد و بطرف اتاقها حرکت کرد.

اتاق لرد سیاه:

-ارباب پای راستتونو بلند کنین.شستتونم کج کنین.الان کمی گردن مبارک رو کج کنین...نه...اینجا هم نیست.اجازه بدین پاتونو با لطافت هر چه تمامتر سر جاش بذارم.:pretty:

آنتونین در مقابل چشمان بهت زده لرد، کشوی حاوی اشیای خصوصی ارباب را باز کرد.
-هوم..اینجا هم که نیست.ولی واو...اینجا رو باش.ارباب شما هم؟:zogh:

لرد سیاه با خونسردی از جا بلند شد.قدم زنان بطرف آنتونین رفت.با هر گام لرد، آنتونین کوچک و کوچکتر میشد.بالاخره لرد به آنتونین رسید و به چشمانش خیره شد.
-تو دقیقا داری چیکار میکنی؟بی اجازه اومدی تو، نجینی رو از خواب پروندی.دست و پای منو جابجا کردی، کشوی خصوصی منو باز کردی، سبد لباسهای بسیار شخصی منم که گشتی.مطمئنم توضیح خوبی داری الان.

آنتونین که داشت زیر سنگینی نگاه لرد له میشد سرش را پایین انداخت.
-ارباب شرمسارم.من طبق دستورتون دارم دنبال مورفین میگردم.گفتم شاید اینجا باشه.ایوان که مسئولیت سرش نمیشه.بعد از دستور شما رفت پایین دو پاکت شیر غنی شده بزنه به استخون.ولی من با جدیت دارم دستور شما رو دنبال میکنم.

با فریاد بعدی لرد، آنتونین با سرعتی مثال زدنی از اتاق خارج شد و به سمت انباری حرکت کرد.


ویرایش شده توسط لردولدمورت در تاریخ ۱۳۹۱/۹/۱۳ ۲:۲۲:۱۲



پاسخ به: باشگاه ترک اعتیاد ( سه دسته پارو!)
پیام زده شده در: ۱۶:۳۳ یکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۱
#37

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
لرد جوری با چوب جادوش روی کله استخوانی ایوان میکوبید که انگار لارس اولریش روی طبل درامش میکوبه!
لرد: مرگخوار اسکلت بی خاصیت خلال دندون!مورفین بیجا کرد گریخت با تو! پس تو چیکاره بودی نفهم؟! به همین راحتی اون دایی معتادم رو از دست دادی؟! کاری نکن یه سگ برای خانه ریدل بیارم!
ایوان که هنوز دست هایش رو پیدا نکرده بود برای در امان موندن از ضربات و طلسم های ارباب مدام این طرف و اون طرف اتاق میدوید و فریاد میزد:ارباب جان نجینی، یه لحظه امان بدین، من تعریف کنم چی شده بعد هرچی خواستین شکنجه کنین! وقت نداریم الان مورفین میره یه گوشه ای قایم میشه نمیشه پیداش کرد ها!

لرد آخرین کروشیو رو به طرف ایوان میفرسته و بعد با قیافه عصبانی روی صندلی میشینه و میگه: سه دقیقه فرصت داری موضوع رو توضیح بدی، مقصر رو معرفی کنی و راه حلت رو برای حل کردن این قضیه ارائه بدی، وگرنه میدم بفرستنت مزرعه پرورش سگ عمه مارج، اون عمه مشنگ کله زخمی بی خاصیت! زمانت از همین الان شروع شد.
ایوان که از فرط زیاد بودن زمانی که در اختیار داشت به حالت در اومده بود موضوع رو به طور خلاصه تعریف کرد. از دعوای انتونین و فرصت طلبی مورفین گرفته تا گم شدن دست هاش.

لرد به وسیله طلسم دست های ایوان رو که زیر در گیر کرده بودن به بدنش میچسبونه و بعد آنتونین رو صدا میکنه: آنتونین، بیا داخل ببینم.
آنتونین با حالت وارد اتاق میشه و به محض اینکه در برابر لرد قرار میگیره میگه: ارباب به جان جدم قسم هرچی ایوان گفته خالی بندیه!
...کروشیو بوقی ها، کروشیو دست و پا چلفتی ها! برای من داستان تعریف نکنین! زودتر برین بیرون و مورفین رو پیدا کنین. باید ببریم کلینیک ترک اعتیاد! وای به حالتون اگه پیداش نکنین.

ایوان که استخوان های متزلزلش توان شکنجه بیشتری رو نداشت به سرعت یقه آنتونین رو میگیره و بعد از تعظیم کوتاهی به سمت ارباب اون رو کشون کشون از اتاق خارج میکنه و در رو میبنده. بعد انگشت لاغر و استخونیش رو جلوی اون میگیره و میگه: هرجایی که به فکرت میرسه رو میگردی. مورفین رو توی هر سوراخ سنبه ای که قایم شده پیدا میکنی برش میداری میاریش اینجا.
انتونین با شکایت میگه: فقط من؟ پس خودت چی؟
ایوان چوب دستیش رو از ردا بیرون میکشه و همون طوری که دور میشه میگه: تو از اون طرف بگرد. من از این طرف. مرلینگاه ها و آشپزخونه و انباری با من. اتاق ها و راهرو ها و پشت بوم با تو.


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: باشگاه ترک اعتیاد ( سه دسته پارو!)
پیام زده شده در: ۱۷:۰۴ شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۱
#36

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
ایوان مشغول بازسازی بدن متلاشی اش شد و پس از دقایقی پیچ و مهره کردن متوجه شد که دست هایش گم شده!

- هی آنتونیون! وا کن اون در لامصّبو به ارباب گزارش فرار مورفین رو بدیم.

- بعد این همه تحقیر و توهین انتظار داری درو هم برات باز کنم؟

- بوق بخور باو نخواستیم ارباب میشه لطفا این درو باز کنید که بهتون گزارش فرار مورفین رو بدم؟

- ایوان تو پیش خودت چه فکری کردی؟ لرد ولدمورت، نواده ی سالازار اسلیترین، بزرگترین جادوگر قرن و مخوف ترین موجود زنده ی روی زمین واسه تو اسکلت درو باز کنه؟

- غلط کردم ارباب من فعلا میرم یه جفت دست واسه خودم دست و پا کنم!

- میری؟! چه غلطا! ارباب به تو ماموریت داده که مورفین رو بیاری اینجا اونوقت میخوای بری دنبال کار خودت؟ بیا گزارش بده ببینم چه غلطی کردی

ایوان به دوربین خیره شد و به این فکر فرو رفت که آیا گزینه ی حمله ی نظامی هنوز روی میز دامبلدور است یا خیر که هوگو چایی به دست وارد صحنه شد و مثل اسب بدون اجازه گرفتن در اتاق ارباب را باز کرد و وارد شد و ایوان که از خوشحالی در پوست خود نمیگنجید پشت سر او جهید داخل اتاق.

- تو هنوز در زدن یاد نگرفتی هوگو؟

- شرمسارم ارباب! چایی آوردم براتون ...

- دهنتو ببند و تا کروشیو نخوردی برو بیرون که دل خوشی ندارم ازت! بیخودی خودتو پرت کردی وسط سوژه و گره داستانو باز کردی پسره ی نفهم

پس از خروج هوگو لرد رو به ایوان کرد و گفت: بگو ببینم ایوان، تو اینجا چی کار میکنی؟ مگه قرار نبود مورفینو با خودت بیاری؟

- ارباب مورفین گریخت! نزنید ارباب نزنید ... آخ ... به جدّتون قسم تقصیر آنتونیونه ... آوچ ...


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: باشگاه ترک اعتیاد ( سه دسته پارو!)
پیام زده شده در: ۱:۲۶ شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۱
#35

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
ایوان که متوجه تلاش مورفین برای رساندن پودر به قول خودش جادویی به دماغش شده بود شروع به داد و بیداد کرد:
_ آنتونیون هوووووووووووووووی آنتونیون کمک کن! نذار پودرو بکش! نذاااااااااااااار!

آنتونین که به دیوار تکیه داد بود و سیگار برگش را میکشید، با خنده و عاقل اندر سفیه به ایوان مینگریست و زیر لب زمزمه کرد هنوز اسم درست منو بلد نشده! کمک بی کمک!

ایوان که دید آنتونین توجه نمیکنه شروع کرد به دهن پارگی!:
هووووی جونم مرگ شده! هوووی آنتونیون عمه ننه! هوووووی ********

آنتونین سیگارش از دهنش افتاد: مــــاع! چرا فحش ناموسی میدی استخونی؟ آآآآآآآآآآآآآی...
آنتونین قاطی کرد و آستینش را بالا زد و بدون چوبدستی افتاد به جون ایوان و چک و لگدیش کرد و در همین حین ایوان که زیر مشت و لگد آنتونین بود و استخوان هایش هر کدام از طرفی به هوا میرفت و در همین حین سعی میکرد نگذارد مورفین از دستش فرار کند از آخرین حربه اش هم استفاده کرد و فریاد زد:
_ همتون توجه کنید!

ایوان آستین دستش را بالا زد و علامت شومش را نمایان کرد و ادامه اد:
_ این علامت مخصوص ارباب بزرگه! میدونید چه کسی در برابر شماست؟ مامور مخصوص ارباب بزرگ ایوان روزیه! احترام بگذارید!

یک لحظه زمان متوقف شد و همه جا ساکت شد و چند لحظه بعد فقط آنتونین دیده میشد که روی زمین در حال پیچ و تاب خوردن و خندیدن بود و در همین اثنی مورفین از فرصت سو استفاده کرد و پودر را به دماغش رساند. تا پودر به دماغ مورفین رسید ناگهان عضلات او مانند زمانی که ملوان زبل اسفناج میخورد شروع به انبساط و بزرگ شدن کرد. از پایش شروع شد تا به دست هایش رسید و در یک چشم به هم زدن ایوان را با یک دست به گوشه ای پرتاب کرد و با پاهایش مانند اسب* دوید و آنتونین را زیر پاهایش له کرد و در رفت...

چند ثانیه بعد
گرد و خاک ها فرو نشست و آنتونین در حالی که سرفه میکرد به ایوان گفت:
_ چی شد؟ چرا اینجوری شد؟

ایوان: خف بمیر بابا! اونموقع که بهت گفتم نذار پودرو بکشه بخاطر همین بود دیگه! پودرو که میکشه ده برابر زورش بیشتر میشه! حالام فرار کرده و منم الان میرم به لرد میگم تقصیر تو شد فرار کرد!

_______

*: دلیل استفاده از این تشبیه، نسبتی بود که مورفین در پستش به من داده بود و بنده را گاو خطاب کرده بود! عوض داره گله نداره!



پاسخ به: باشگاه ترک اعتیاد ( سه دسته پارو!)
پیام زده شده در: ۲۳:۱۹ جمعه ۱۰ آذر ۱۳۹۱
#34

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
آنتونین جلوی ایوان ایستاد و به او زل زد.

آنتونین:چته؟چرا چشم و ابروتو برای من تکون میدی؟تو هم؟!!!
ایوان:میگم درو باز کن.
آنتونین:یه چیزی یادت نرفت؟
ایوان:چرا، این درو باز کن.سریع!
آنتونین:نچ نچ نچ.آداب معاشرتت ضعیفه.البته از اسکلتی مثل تو انتظار زیادی نداشتم ولی به هر حال باید یا بگیری بگی لطفا.
ایوان از شدت خشم سرخ شد و این سوال را برای خواننده ایجاد کرد که اصولا اسکلتها چگونه سرخ میشوند.
آنتونین دست به سینه به دیوار تکیه داد.ایوان که متوجه شد آنتونین قصد باز کردن در را ندارد رو به مورفین کرد:جناب گانت،اگه ممکنه با اون دست نیمه آزادتون درو باز کنین.الان ارباب اجازه ورودشونو پس میگیرن ها.
مورفین که از فهمیدن این مسئله که ایوان به او احتیاج دارد بسیار خوشحال شده بود جواب داد:عمرا نمیشه.به ژون شما خیلی شخته.دشتگیره رو بگیرم.بکشمش پایین.روح اژ بدنم ژدا میشه.


ایوان از مورفین هم ناامید شد و به دنبال راه حل دیگری گشت.اول سعی کرد در را با دندانهای قوی و محکمش باز کند ولی ارباب از داخل اتاق به او اخطار داد که دستگیره در اتاقش خوردنی نیست.بعد سعی کرد دستگیره را با پاهایش باز کند ولی ارباب اخطاری حاوی (آهای مردک الدنگ، من هر روز به اون دستگیره دست میرنم.بکش پاهای کثیفتو.)به او داد و بدین ترتیب ایوان دو اخطاره شد.
در حالیکه ایوان به این موضوع فکر میکرد که ارباب چقدر خفن است که از داخل اتاق میتواند او را ببیند، آنتونین با لبخند تمسخر آمیزی تلاش و تقلای او را تماشا میکرد و مورفین گانت سعی میکرد با دست نیمه آزادش باقیمانده گردی را که روی لباسش ریخته بود بطرف سوراخ بینی اش هدایت کند.


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: باشگاه ترک اعتیاد ( سه دسته پارو!)
پیام زده شده در: ۱۵:۳۸ جمعه ۱۰ آذر ۱۳۹۱
#33

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
-ولم کن اشتخون بی چشم و رو. ولم کن ای مردک دغل باژ.فک کردی کی هشتی دایی اربابو وشط تمرکژ کرفتنشون به بیرون اژ مرلینگاه میبری؟فک کردی من باور میکنم که ارباب کارم داره؟یعنی چی؟منژورت چیه اژ این کارال؟

ایوان بدون توجه به غرغر های مورفین به سمت اتاق لرد ولدمورتی که ابرویش در خطر بود میرفت.
ایونا همچنین راه میرفت و عرقش سرازیر میشد.اتز طرفی هر دو دستش در تقلا برای نگه داشتن مورفین بود.بویی که از مورفین برمیخواست به شدت وسوسه کننده بود و ایوان تحمل نداشت بوی مواد را حس کند ولی هیچ چیزی نکشد.همش تقصیر مورفین گانت بود که او به این وضعیت افتاده بود.

بلاخره اسکلت عملی به درب اتاق رسید و با سرش در زد.لرد اجازه وود او را داد.
ایوان برای وارد شدن،باید اول دستگیره را میکشید.کابوس هایش به حقیقت مبدل شد و فکر کرد تا چگونه بدون دست دستگیره را باز کند.همان طور که مورفین پیچیده شده در طناب،را در بغل داشت،نشست و عرقش را پاک کرد و به فکر فرو رفت.

بلاخره کمک از راه رسید.ایوان با دیدن آنتونین که به طرف او می آمد فریاد شوقی سر داد.سپس با با سرش به در اشاره کرد و گفت:کمکم کن.



تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: باشگاه ترک اعتیاد ( سه دسته پارو!)
پیام زده شده در: ۱۳:۱۹ جمعه ۱۰ آذر ۱۳۹۱
#32

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
لرد با دیدن مواد، گزینه های داخل امضایش را بیرون کشید و جلوی ایوان گذاشت: بهت این فرصت رو میدم که خودت مجازاتت رو انتخاب کنی! هر دکمه ای رو دوست داری فشار بده.
ایوان بی معطلی دکمه ی cancel را انتخاب کرد: فشار دادم ارباب!
- ای مرگخوار بی چشم و رو! حفره ی امنیتی امضای اربابو به رخ می کشی؟ اربابو ضایع می کنی؟ همچین بزنم...
- غلط کردم ارباب! ارباب به جان خودم این مواد مال من نیست. من نمی کشم. اینا رو تو آخرین سفر هاگزمید مورفین به زور تو جمجمه ام جاسازی کرد که از پست بازرسی رد بشیم. من پاکم ارباب!
- چه راست گفته باشی چه دروغ، شما دیگه صلاحیت ترک دادن مورفین رو ندارین. فساد مورفین تا اعماق وجودتون ریشه کرده. هر چند کمی باعث سرشکستگی ارباب میشه ولی چاره ای نیست جز اینکه مورفین رو ببریم کلینیک ترک اعتیاد.. برید پیداش کنید این لکه ی ننگ خاندان اسلیترین رو. اعتبار ارباب در خطره.

مرلینگاه خانه ریدل

مورفین گوشه ی مرلینگاه نشسته بود و کوهی از پودرهای سفید را بسته بندی می کرد. ناگهان ضربه های شدیدی به در مرلینگاه وارد شد: مورفین! بیا بیرون دیگه. یه ساعته رفتی اون تو چه غلطی می کنی؟
- به تو چه آنتونیونونیون؟ فضولی؟ کار و زندگی نداری؟
- بابا! کار و زندگیم اون توئه! بیا بیرون جون مادرت!... هوی اسکلت! تو دیگه چی میخوای؟ برو ته صف! من اول اومدم.
- برو کنار آنتونینیون! مورف! به دستور ارباب همین الان از مرلینگاه بیا بیرون!

مورفین جواب داد: این کلکا قدیمی شده شامپو! برو با آقا گرگه ی بزبزقندی مشورت کن چارتا کلک تازه یاد بگیر.
- شوخی نمی کنم مورفین. من از ارباب دستور دارم. اگه نیای بیرون مجبورم درو بشکنم.
- بشکن!
- مط... مطمئنی؟! بهتره با زبون خوش تسلیم شی ها.
- نه! همینجوری راحتم. تو درو بشکن.
- خب... اممم... باشه... خودت خواستی. برو کنار که آسیب نبینی. آنتیونونی! تو هم کنار وایسا!

ایوان دو سه متر از در فاصله گرفت: مطمئنی مورف؟ هنوزم فرصت داری که با زبون خوش بیای بیرون ها!
- ای بابا بشکن دیگه.
- باشه!... خودت خواستی.:worry:

ایوان با سرعت به سمت در دوید و خودش را محکم به در کوبید و تمام استخوان هایش از هم پاشید و کپه شد جلوی در!
آنتونین و مورفین:

آنتونین با پایش کپه استخوان را کنار زد و چوبدستیش را به سمت در گرفت: الاهومورا!
در باز شد و آنتونین مثل گاو خشمگین به داخل هجوم برد و مورفین را پرت کرد بیرون و در را محکم پشت سرش بست. ایوان که ترمیم شده بود و یادش آمده بود که جادوگر است چوبدستیش را به سمت مورفین گرفت و طناب پیچش کرد و بردش به سمت اتاق لرد.


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۱/۹/۱۰ ۱۴:۰۵:۵۲
ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۹۱/۹/۱۰ ۱۴:۰۶:۴۶


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: باشگاه ترک اعتیاد ( سه دسته پارو!)
پیام زده شده در: ۲۱:۰۴ پنجشنبه ۹ آذر ۱۳۹۱
#31

هوگو ويزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۳ چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۰:۳۶ یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲
از لینی بپرسید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 362
آفلاین
هوگو دستی به مو های هویجی رنگش میکشه و میگه: ارباب!شما اگه داییتونو به یه کلینیک ببرین.اونوقت همه فکر میکنن شما قدرت ترک دادن داییتون رو ندارید.
لرد عصبانی میشه و فریاد میزنه: تو چطوری رو حرف ارباب حرف میزنی؟برو بیرون.
هوگو سرشو پایین میندازه و از اتاق خارج میشه.
دل لرد به حال هوگو نمیسوزه و بیشتر خوشحال میشه و بعد ایوان رو صدا میکنه.ناگهان لوستر بالای سر لرد کمی تکون میخوره و میافته روی سر لرد.لرد کمی سرش رو بلند میکنه و استخوان های ایوان رو میبینه که روش افتاده.
لرد فریاد میزنه: روی بدن همایونی چه غلطی میکنی؟
ایوان از روی لرد بلند میشه و با خنده میگه: ارباب واقعا قدرت شما در تحقیر و ضایع کردن مردم بی نظیره.
ارباب از این که ایوان ازش عذر خواهی نکرده عصبانی میشه و با اخم میگه:من کمی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که اگه خودمون مورفین رو ترک بدیم بهتره چون اون موقع ممکنه آبروی چندین و چند ساله ارباب رو لکه دار بشه،البته مشکلی نیست میدیم هوگو بشورتشون.به هر حال برای امنیت بیشتر گفتم.
ایوان کمی استخوان جمجمه اش رو میخارونه،ناگهان یک تیکه از استخوان جمجمه اش میافته و از توش یک کیسه پلاستیکی کوچک که توش کمی پودر سفید رنگه میوفته روی زمین.
لرد انگشتشو سمت کیسه میگیره و میگه این چیه؟ زود جواب بده.
ایوان با ترس و لرز میگه: اینا....راستش..
لرد استخوان ترقوه ایوان رو میگیره و داد میزنه:زود بگو این چیه؟
-م...م...مواد....مواد مخدر.....


ویرایش شده توسط هوگو ويزلي در تاریخ ۱۳۹۱/۹/۹ ۲۲:۲۱:۰۷
ویرایش شده توسط هوگو ويزلي در تاریخ ۱۳۹۱/۹/۹ ۲۲:۲۷:۵۶

همه برابر اند ولی ارباب برابر تره

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


پاسخ به: باشگاه ترک اعتیاد ( سه دسته پارو!)
پیام زده شده در: ۲۰:۲۹ پنجشنبه ۹ آذر ۱۳۹۱
#30

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
سوژه جدید:

وضعیت مبهم یکی از خویشاوندان نزدیک لرد سیاه!
حیثیت بزرگترین جادوگر قرن در میان دود...
مورفین گانت صبح روز گذشته بیهوش درگوشه خیابان یافته شد.ماموران وزارت سحر و جادو مورفین را پس از انجام آزمایشهای لازم تحویل خانه ریدل دادند.
آیا تمام قوم و خویشان لرد سیاه اینگونه در منجلاب اعتیاد دست و پا میزدند؟


-کافیه دیگه!

با شنیدن صدای فریاد لرد سیاه، هوگو ویزلی روزنامه ها را کنار گذاشت.
-چشم ارباب.دیگه نمیخونم.فقط محض اطلاعتون بگم که سی و سه تا روزنامه دیگه داریم که تیتر اصلی همشون همینه.اصلا اهمیتی نداره که در دنیای جادویی فقط سه روزنامه چاپ میشه.به هر حال آبروی شما در خطره.من شنیدم عده ای شروع کردن به کشیدن کاریکاتورهای شما.حتی شایعاتی وجود داره که اون ابری که شما باهاش پرواز میکنین از دود مواد مصرفی داییتون درست شده.

لرد از جا بلند شد و با حالتی عصبی شروع به قدم زدن در طول اتاق کرد.
-این همه سال...این همه دستاورد مهم جادویی..من سالها بای جمع کردن ابهتم زحمت کشیدم.این دایی معتادم دو روزه میخواد همشو به باد بده.ما باید جلوی این وضع رو بگیریم.مورفین الان کجاست؟

هوگو با لحن تاسف باری جواب داد:
-یک ساعت و نیم پیش وارد مرلینگاه شد...و کسی خارج شدنش رو ندید.فکر میکنم هنوز اون تو باشه.

لرد سیاه قاب عکس مادرش را از روی میز برداشت.نگاهی به چهره زیبای(!)مادرش انداخت و سعی کرد چشمانش پر از اشک شود...ولی نشد.
-من تصمیم خودمو گرفتم.مورفین رو به کلینیک ترک اعتیاد میبریم.خودمون هم به عنوان همراه کنارش میمونیم.هر طور شده باید اعتیادش رو ترک کنه.آبروی من در خطره.برین مورفین رو بیارین اینجا.سعی میکنم راضیش کنم که با ما بیاد.اگه راضی نشد...مجبورم از قدرت بی پایانم استفاده کنم!!





Re: باشگاه ترک اعتیاد ( سه دسته پارو!)
پیام زده شده در: ۲:۴۹ شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۸۴
#29

حسن مصطفیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۶ یکشنبه ۲۷ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۲۰ یکشنبه ۹ دی ۱۳۹۷
از القزوین- مصر- قلعه‌ی الفرانکشتاین
گروه:
کاربران عضو
پیام: 38
آفلاین
دکتر در حال پخش کردن اعلامیه‌ های آنفولانزای کفتری در سطح شهر...

- ولک! عجب غلطی کردم ها! ما رو چه به این خوبیا! تازه کار تزریقات هم که کساده! هیچ کس سنت مانگو نمیاد... ها این چیه؟ باشگاه ترک اعتیاد؟ .... هییین.... .... اعتیاد... تزریقات! مرحبا! بسیار عاااالی(با ع غلیظ عربی بخونید!)...
دکتر به راه رفتن به سمت در ادامه میده که یه وقت پاش میره روی یه چیزی....
- آخ ! عناصر آستکبار حمله‌ قزوینی انجام دادن!
- بسم الله! این چی بود؟
دکتر زیر پاش رو نگاه می کنه و می بینه یه بنده خدایی اون زیره!
- اخی! تو این زیر چه کنی؟
- تو مگه کوری؟ سه تا پست قبل رو بخون خب!
- مگه بیکارم! کدوم آدم عاقلی کل تاپیک رو می خونه بعدش پست می زنه؟ حالا بیا کمکت کنم از زیر برف بیایی بیرون مرد جوا...
دکتر حاجی رو از زیر برفا در میاره؟
- جوان...؟ ابی! تو آشنا می زنی؟
حاجی یه نگاه مشکوک به دکتر می اندازه و یه دفعه مثل اینکه یه چیزی یادش میاد و صورتش رو مخفی می کنه!
- من برادر؟ عمرن! من امثال شما بی آسلامان رو که حاجی دارک ها رو له می کنید نمی شناسم!
- ولک تو حاجی دارک هستی!
- لامصب برادر عجب حافظه ای داری! مثل ساعت خواهران ارزشی دقیق کار می کنه!
- ها ولک! تو همونی که سر وزیر سحر و جادوی مصر کلاه گذاشتی! با پسر عموی من حسن المصطفی الپسر العمو هم یه دوره روی قاچاق قالیچه کار می کردی! بعدش با مونیکا لوینسکی دوس شدی ! توی مصر هم شعبه قزوین رو زدی!
- تبارک الله برادر! انصافن که عرب قزوینی اصیل هستی!
- متشکرم! ولی یه مشکلی هستش...
- چی برادر؟
- شما کاراکتر سوخته ای! بعدش هم که ادعای امپراطوری کذب کردی! دچار تهاجم فرهنگی شدی! این جورج لوکاس هم خودش بچه قزوینه ولی فک نمی کردم این همه تعثیر گذار باشه!
- ببین برادر من می تونم قسمتی از بیت المال رو برای جامعه سفید پوشان سیاه! اختصاص بدم شما اینا رو فراموش کنی
- نه ولک من از بیت المال پول نمی گیرم! من به زور از مردم پول می گیرم اینطوری بیشتر فاز میده! من یه شرط دارم!
- چیه برادر؟
- تزریقات!
- چییییی؟ یک قزوینی اصیل هیچ گاه (...)
- خود سانسوری؟
- برادر تزریقاتی تو اومدی این‌ جا برای اعتیاد یا گیر بدی به شخصیت من؟
- احسنتم! نسل جدید جادوگران قهرمانه! آمپلیوس اتکیوس ایمپریوم!
- آسلامیوس!

یک رد سبز سیدی در مقابل یک رد نارنجی الکل طبی به هم برخورد می‌ کنن و از برآیند برخورد مقدار زیادی خمیر دندون روی زمین می ریزه...
حاجی: دو ناتینگ! هی ایز ماین تو فینیش!
دکتر: یه کم نوآوری! بعدن میگین فیلما بد بود!

ونوس وارد صحنه میشه...

خمیر ترک اعتیاد "به گل پا ونوس" ، معثر ، سریع... با فقط مقداری عوارض جانبی قابل استفاده برای: بر طرف کردن بوی بد کف پا و سایر مناطق... بر طرف کردن اثر آواداکداوری لرد ولدمورت بر روی پیشانی ... زنده کردن سیریوس و از قبر در آوردن دامبلدور... چسب زدن کله نیک بی سر و وب مستر کردن سریع شما... تحت لیسانس لابراتور دکتر گل چمن زاده نیشابوری از کشور فرانسه ...

ونوس از صحنه خارج میشه...


- تسلیم شو برادر مصطفی نیروی آسلام رو یارای مقابله نیست!
- لا مشکل! بمباردم!
- نامرد! این طلسم آفیشال نیستش! توی فیلم فقط بود!

طلسم قرمز گوجه به حاجی برخورد می کنه و حاجی می یوفته توی برف. دکتر یقه لباسش رو صاف می کنه و یه نگاه مدل من چقدر جیگرم توی دوربین می کنه و به سمت کلینیک حرکت می کنه!

- عجب وضعیه ها...
- گاریچی ناشی تو رو چه به تزریقات...؟
- با منی ولک؟ مای الله! یو آر الکابیتال الهادیوک!
- تو کی هستی بگو تن تن بیاد...
- یه لحظه... الو واحد اطلاع رسانی مدیریت سایت...؟ سلام... دکتر مصطفی هستم... نعم! نعم! آقا اینجا سایت هری پاتریه؟... جان خودت؟ .... لا مشکل؟ ... لا لا! به لوپین هم سلام مخصوص برسان! ... خب کاپیتان هادوک یه ربطی لابد به هری پاتر داره دیگه...
ونوس: سلام شوما دکتر هستین؟
دکتر: انا الله یحب الجمیل! به به ! ... شما لب تر کن پرفسور هم میشم!
ونوس: میشه این مریضا رو یه نگاهی بندازین؟
- فی القلبی! حتما!
مریض اول:
- سلام یا اخی... ماذا مشکل تو؟
- من؟ من پشرم رو گم کردم!
- اسم الشریفه؟
- پدر پشر شجاع!
-
مریض دوم:
- السلام و علیکم!
- بلاخره شکستت میدم برونکا!
-
مریض سوم:
- سلام!
- داه ه ه ه ه ه ه! ش ش!
- ها؟!
- بابا نشناختی! منم شوبا!
-
مریض چهارم:
- خب موجود ناشناخته تو از کدوم داستانی؟
- هوووم؟ متوجه نیشتم آقای دکتر!
- میگم ماله کدوم داستان غیر هری پاتری هستی ولک!
- من؟ والا نمی دونم داشتانی که من توشم هیی پاتیی هشتش یا نه!
- اسمت چیه؟
- هیی پاتِی!
- چقدر زیادی معمولی! هیچ پسوند پیشوندی نداری؟ هری جیگر پاتر؟ هری کیلر پاتر؟ تقی نقی قلی سلی؟ اسی جفری پاتر؟ عددی چیزی؟
- نه ژون داداش!
- پرستار! این هیچ مشکلی نداره! زیادی معمولیه! بندازیدش بیرون!


Prof.Dr Hasan Mostafa ::: Professional Master Alchemist

[size=medium][co







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.