هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۱:۱۰ دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۴

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
روز نسبتا گرم و آفتابي بود . تقريبا هيچ بادي نمي وزيد هر چند که نسيم ملايمي در هوا جريان داشت . همه چيز براي برگزاري آخرین مسابقه کوییدیچ بین دو تیم اسلایترین و گریفندور محیا بود .
صداي هياهوي کر کننده جمعيت از بيرون رختکن اسلايترين شنيده ميشد . همه بچه هاي تيم کوييديچ اسلايترين نيز در رختکنشان جمع شده بودند و با دستپاچگي منتظر شروع مسابقه بودند .
بليز آروم يک گوشه کز کرده بود و خودش رو با يک چوب نازک که از دسته جارويش بيرون زده بود مشغول کرده بود . در طرفي ديگر ماروولو و ايدي با چماغهاي آماده شان مضطرب از اين سوي اتاق به آن سوي اتاق ميرفتند و بارتي و بلرويچ و مارکوس نيز يک گوشه کز کرده بودند و با هم حرف نميزدند .
در اتاق کاميپتان باز شد و دراکو که از قبل رداي کوييديچش رو تنش کرده بود بيرون آمد . بلافاصله همه نگاههاي به سمت دراکو برگشت .
دراکو با لبخندي نه چندان مطمئن که نشان دهنده نگرانيش بود به تمام اعضاي تيمش نگاه کرد سپس گفت :
_ سلام به همگي ! خب بچه ها امروز بايد مسابقمون رو در مقابل تيم گريفندور انجام بديم . ما تا اينجاشو خيلي خوب آمديم بالا اما اصلا دلم نميخواد که در مقابل تيم گريفندور شکست بخوريم .
دراکو چند لحظه صبر کرد تا عکس العمل بچه ها رو ببيند اما ظاهرا هيچ کس حتي قدرت تکلم رو نيز نداشت . دراکو که از اين وضع کمي نااميد شده بود با صداي آرامش بخشي گفت :
_ شما چتون شده ؟ ما حتما برنده ميشيم ! فقط بايد تلاش کنيم ! مگه يادتون رفته که چقدر براي امروز تمرين کرديم ؟
مارکوس که ظاهرا تازه به خودش آمده بود گفت :
_ آره فکر ميکنم حق با تو باشه ! احتمالا ما ميبريم !
بليز با نگراني گفت :
_ اميدوارم بتونيم ببريمشون !
بقيه اعضاي تيم نيز با شک و ترديد حرفهاي بليز رو تاييد کردند . دراکو نيز که مانند بقيه نگراني در چهره اش موج ميزد . بادستپاچگي دستشو کرد توي جيبش و کاغد پوستين تا شده اي رو دراورد .
تمام اعضاي اسلي که متوجه مقصود دراکو شده بودند نگاه هاي ملتسمانه اي به هم انداختند . کاملا مشخص بود که دراکو ميخواهد براي آنها درمورد بازي صحبت کند . دراکو بدون توجه به رفتارهاي غير عاديه اعضاي تيم در حالي که چوبدستي اش را در دست گرفته بود ، تاي کاغذ رو باز کرد و صفحه را روي ميزش پهن کرد .
دراکو که سخت فکرش روي کاغذ مشغول بود از بقيه خواست که به ميزش نزديک شوند سپس با چوبدستي اش چند ضربه به کاغذ زد ! بلافاصله عکس يک زمين کوييديچ بر روي کاغذ ظاهر شد . دراکو با چوبدستي يک ضربه ي ديگر به نقشه زد تا بازيکنان تيم نيز بر روي آن پديدار شوند سپس گفت :
_ خب فکر ميکنم قبل از شروع بازي بهتره يک توضيح مختصري در مورد تاکتيکمون بدم !
بليز از پشتش صداي غمگين ايدي رو شنيد که ميگفت :
_ واي همين رو کم داشتيم !
دراکو که ظاهرا حرف ايدي رو نفهميده بود ادامه داد :
_ خب همون طور که ميدونيد امسال تيم کوييديچ گريفندور خيلي قويه و به جرات ميتونم بگم که جدي ترين رقيب براي ما همين تيم گريفندوره ! همون طور که احتمالا ميدونيد دروازبان گريف تدي اسنيپه که واقعا خيلي عالي دروازباني ميکنه اما چند نقطه ضعف داره که ما بايد بهش توجه کنيم . فقط بايد اين نکته رو در نظر داشته باشيد که نقطه ضعف اصلي تدي موقعيه که با مهاجمين تک به تک ميشه پس بايد حواستون رو جمع کنيد و بيشتر سعي کنيد که موقعيت هاي تک به تک به وجود بياريد ! نکته بعدي که لازم ديدم بگم اينه که .......
يواش يواش توجه بچه ها کم و کمتر ميشد . ديگر کسي زياد به سخنراني ملال آور و طولاني دراکو توجهي نداشت . بليز که بي نهايت حوصلش سر رفته بود سعي کرد که حواسش را به مورچه اي معطوف کند که روي زمين به هر سمت ميرفت . اما حتي راه رفتن موچه نيز به اندازه سخنراني دراکو ملامت آور بود . ناگهان صداي زنگ داري در رختکن پيچيد :
_ همه متوجه شدين ؟
ناگهان همه بچه ها از جاشون پريدند . کاملا مشخص بود که هيچ کس توجهي به حرفهاي دراکو نداشته . دراکو که کمي رنجيده خاطر شده بود چشم غره اي به همگيه آنها رفت . بلافاصله همه با نگراني جواب دادند :
_ بلههههههههههه !
دراکو چند لحظه ديگر هم با سوءظن آنها رو نگاه کرد سپس به ساعتش نگاهي انداخت و گفت :
_ خب ديگه چيزي به شروع مسابقه نمونده بهتره ديگه لباساتون رو بپوشيد و بريم سمت زمين .
همه اعضاي تيم اسلي از اين حرف دراکو استقبال کردن و به سمت رختکن هاي مخصوصشان راه افتادند .
مدتي بعد
همه بازيکنان اسلي در کنار بازيکنان گريفندور ايستاده بودند و کامپيتان هاي دو تيم نيز در راس دو صف قرار داشتند . جو بسيار خشک و سردي بود ، همه بازيکنان دو تيم با دقت سعي ميکردند که نگاهشان به ديگري نيفتد چرا که گريفندوري ها و اسلايتريني ها از دير زمان با هم سر جنگ داشتند .
مدتي در سکوت گذشت تا اينکه در ورودي به زمين ورزشگاه باز شد و مادام هوچ با عجله وارد شد . او در حالي که سوتش به دهنش بود گفت :
_ بازيکنان دو تيم آماده هستن ؟
دراکو و استرجس با هم گفتند :
_ بله ما آماده ايم !
مادام هوچ يکايک بازيکنان دو تيم رو يکبار ورانداز کرد تا از سلامتي همگي آنها اطمينان کامل بيابد سپس گفت :
_ خوبه ! پس لطفا دنبالم بياين .
مادام هوچ نگاه مشکوکي به همه آنها انداخت سپس جلوتر از همه راه افتاد و بازيکنان دو تيم نيز از پشت سرش به راه افتادند . صداي تماشاگران از بيرون به وضوح شنيده ميشد . صداي شعار هايي که بچه ها سرميدادند . فريادهاي خنده ترق هايي که گه گاه شنيده ميشد .
همه بي صدا طول راهرو رو پيمودند . سرانجام به در بزرگ ورودي ورزشگاه رسيدند . مادام هوچ کنار ايستاد و گفت :
_ خب وارد شيد !
لازم نبود که مادام هوچ اين حرفو بزند چرا که تمام بازيکنان داشتند به سرعت وارد زمين ميشدند گويي هر چه سريعتر ميخواستند از هم فاصله بگيرند .
با وارد شدن بازيکنان بلافاصله صداي تشويق طرفداران دو تيم از سکوي تماشاچيان به گوش رسيد که هر لحظه اوج ميگرفت .
بليز که تا به حال در مقابل اين همه تماشاگر بازي نکرده بود با ديدن جو ورزشگاه سخت دلشوره گرفت و با نگاه به بقيه اعضاي تيم دريافت که آنها نيز شرايط مشابهي دارند .
يک چهارم ورزشگاه مملوء از طرفداران اسلي بود که لباسهاي سبز پوشيده بودند و پرچمهاي خودشون رو بلند کرده بودند و سخت در حال تشويق آنها بودند . در سمت ديگر نيز که اکثريت تماشاچيان را شامل ميشدند تماشاچيان گريفندور قرار داشتند ! ظاهرا مثل هميشه هافلپافي ها و ريونکلا يي ها نيز طرف گريفندور بودند .
مادام هوچ که سوار بر جارويش در هوا روي سر آنها ميچرخيد در سوتش دميد و فرياد زد :
_ بازيکنان دو تيم سوار جاروهايشان بشوند .
بلافاصله بليز بر روي جاروي نيمبوس دو هزار يکش که سالها پيش پدر دراکو برايشان خريده بود سوار شد و با يک ضربه نرم از روي زمين اوج گرفت و به سرعت به سمت دروازه خودشون که از سه حلقه تشکيل شده بود حرکت کرد و سپس با يک چرخش در وسط حلقه ها آماده قرار گرفت .
مادام هوچ چند لحظه صبر کرد تا بازيکنان در جاي خودشون قرار بگيرند سپس در سوتش دميد و گفت :
_ کامپيتان هاي دو تيم بيان اينجا !
بلافاصله دراکو و استرجس به سمت مادام هوچ پرواز کردند .
مادام هوچ چند لحظه صبر کرد تا هر دوي آنها کاملا بهش نزديک شوند سپس نگاه مشکوکي به هر دوي آنها انداخت و گفت :
_ اميدوارم که امروز شاهد بازي جوان مردانه اي از هر دوي شما باشم ! حالا با هم دست بدهيد !
دراکو استرجس براي چند لحظه به هم خيره شدند ، گويي هيچ کدوم قصد نداشت به ديگري دست بدهد . سرانجام بعد از مدت نسبتا طولاني استرجس دستش رو دراز کرد و دراکو هم با او يک دستي داد و سريع دستهاي هم رو ول کردند گويي هر کدومشون فکر ميکردند که ديگري بيماريه خطرناکي دارد !
مادام هوچ که گويي از اين وضع کاملا ناراضي بود نارضايتي خودشو با نفس عميقي بروز داد سپس گفت :
_ خب آماده باشيد بازي با صداي سوت من شروع ميشه .
مادام هوچ جعبه اي رو که در دستانش داشت باز کرد . در درون جعبه چهار توپ بازي به چشم ميخورد . مادام هوچ بدون معطلي اسنيچ و دو توپ بازدارنده رو آزاد کرد سپس سرخگون رو در دستانش بالا گرفت . مدتي صبر کرد سپس در سوتش دميد و سرخگون رو به هوا فرستاد !!!
بلافاصله بازيکنان دو تيم در هر سوي زمين پخش شدند و در صدد جستجوي توپها برامدند . در اين ميان تنها دروازبانهاي دو تيم بودند که بدون هيچ تحرکي در دروازه شان شاهد ديدن بازي بودند .
بليز همانطور که در دروازه اش از اين سوء به آن سو ميرفت ضمن اينکه سعي ميکرد تمام حرکات بازيکنان رو ببيند سعي ميکرد به گزارش لحظه به لحظه لي جردن که در فضاي ورزشگاه طنين انداز ميشد نيز گوش بدهد :
_ واي چيزي نمونده بود يک بازدارنده به مارکوس بخوره تا ما رو خوشحال کنه ! حيف شد ! ببخشيد پروفسور ! در هر صورت بازي همچنان ادامه دارد ! سرخگون در دست بازيکنان اسلي هستش ! مارکوس دوباره پاس ميده به بلرويچ ! اندروميدا ميره طرفش ! اما نه بلرويچ پاس ميده به بارتي ! دوباره از بارتي به بلرويچ ! اه اين دراکو خودش کم بود خواهرش رو هم آورده !
صداي پروفسور مک گونگال از توي بلند گو به گوش رسيد که داشت سر لي جردن فرياد ميکشيد :
_ جردن ! اين اخطار آخره ! ديگه نبينم يک طرفه گزارش کني !
لي جردن : ببخشيد پروفسور حواسم نبود ! خب حالا خوشبختانه توپ دست بازکنان ماست ! کوييرل پاس ميده به جسيکا ! جسيکا به آلشيا ! دوباره خود کوييرل ! آفرين برو جلو برو ! برو !
کوييرل تقريبا با بليز تک به تک شده بود تمام جمعيت نفس ها رو در سينه حبس کرده بودند . تنها مانعي که جلوي کوييرل وجود داشت بليز زابيني بود که مصمم در درون دروازه قرار گرفته بود .
ماروولو که با شتاب داشت به سمت کوييرل هجوم مياورد فرياد زد :
_ بليز مواظب باش !
کوييرل ضربه اش رو به سمت دروازه شليک کرد اما بليز با يک حرکت تماشايي سرخگون رو گرفت !
بلافاصله صداي تشويق تماشاچيان اسلي از سمت چپش بلند شد .
بليز که قلبش تند تند ميزد با نگراني نگاهي به جايگاه تماشاچيان انداخت . تماشاچيان اسلي يک پارچه او و تيمشو تشويق ميکردند سعي ميکردند که روحيه گريفندوري ها رو تضعيف کنند .
بلافاصله بليز فرياد زد : (( بريد جلو !)) و سرخگون رو براي بارتي فرستاد .
بارتي سرخگونو رو هوا گرفت و با سرعت به سمت دروازه گريف راه افتاد . بلافاصله دو بازدارنده از سوي اندورميدا و استرجس به سمتش فرستاده شدند اما بارتي با يک حرکت پاس داد به بلرويچ . بلرويچ نيز بدون معطلي پاس داد به مارکوس و مارکوس نيز دوباره سرخگونو برگردوند به بارتي . صداي تشويق جمعيت به وضوح شنيده ميشد . حال تقريبا تمام بازيکنان گريف جامونده بودن .
صداي لي جردن بار ديگر از بلند گو به گوش رسيد :
_ هنوز توپ دست بازيکنان اسليه ، بارتي همينجور جلو ميره ! اوه ديگه خيلي خطرناک شده دارن تک به تک ميشن ! تدي مواظب باش !
اما ديگه دير شده بود ! صداي فرياد طرفداران اسلي ورزشگاه رو به لرزه دراورد ! بالاخره بارتي موفق شده بود که گل اول اين ديدار و تيمش رو به ثمر برسونه و ده امتياز به نفع اسلي کسب کنه !

ده دقيقه از به ثمر رسيدن گل اول اسلي ميگذشت و تا آن لحظه اسلايتريني ها سه گل ديگه هم زده بودند و تنها يک گل خورده بودند .
صداي لي جردن در ورزشگاه طنين انداز شده بود :
_ آلشيا سرخوگون رو در دست داره ! پاس ميده به کوييرل . موقعيت خوبي نصيب کوييرل شده اوه نه !
ماروولو يکي از بازدارنده ها رو با آخرين قدرت به سمت کوييرل فرستاده بود و کوييرل نيز سرخگون رو از دست داده بود .
دوباره سرخگون دست بازيکنان اسلايترين افتاده بود . آنها همانطور که با سرعت جلو ميرفتند با هم پاسگاري ميکردند . ظاهرا گريفندوري ها در مقابل حملات تيم اسلايترين کاملا تسليم شده بودند .
اما ناگهان صداي لي جردن به گوش رسيد که باعث شد تمام آنها را از جريان بازي خارج کند :
_ اوه خدا من جستجوگرها رو ببينيد !
همگي با دستپاچگي به جستجوي دو جستجوگر پرداختند و توانستند آنها رو در نزديکي دروازه گريفندور بيابند که با هم شيرجه رفته بودند و با سرعت به سمت جسم ريزي که قطعا اسنيچ بود هجوم مياوردند .
تمام تماشاگران حاضر در وزرشگاه نفس ها رو در سينه حبس کرده بودند و با نگراني داشتند حرکات دراکو و رون ويزلي رو دنبال ميکردند که به سمت زمين شيرجه رفته بودند ! يک لحظه دراکو جلو مي افتاد يک لحظه رون ! حتي بازيکنان دو تيم نيز دست از بازي کردن برداشته بودند و داشتند آنها رو تماشا ميکردند .
سرانجام در يک لحظه بسيار حساس و نفس گير دراکو زودتر از رون ويزلي به گوي زرين رسيد و توانست آن را زودتر از دستان رون که نااميدانه تقلا ميکرد آن را پس بگيرد بيرون بکشد !
دراکو که از خوشحالي در پوستش نميگنجيد در حالي که لبخند رضايتمندانه اي بر روي لبانش پديدار شده بود اسنيچ رو در دستانش بالا گرفت و به سمت آسمون پرواز کرد .
همه جمعيت چند لحظه مات و مبهوت به دراکو چشم دوختند سپس صداي فرياد جمعيت از سوي طرفداران اسلي بلند شد و همه به طرف زمين ورزشگاه هجوم آوردند تا از بازي کنان اسلي استقبال کنند .
در اين ميان صداي بي نهايت غمگين لي جردن به زور شنيده ميشد که ميگفت :
_ متاسفانه تيم گريفندور علاوه بر تمام تواناييهاش با نتيجه 190 -0 بازي رو واگذار کرده .




Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۰:۵۸ دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۴

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
روزهای آخر مسابقه نزدیک بود.تیم کوییدیچ گریفیندور خود را برای آخرین بازی آماده میکرد.چند ساعتی به شروع بازی مانده بود.هوا نسبت به روزهای قبل سرد تر شده بود.دانه های ریز برف از آسمان به سمت زمین فرود می آمدند و باد به نرمی آنها را در هوا پخش میکرد.
بازیکنان گریفیندور بخاطر سردی هوا دست از تمرین کشیده بودند و به صحبتهای کاپیتان تیم استرجس پادمور گوش میدادند.پادمور در مقابل شومینه قدم میزد و سعی میکرد آخرین دستورات بازی رو برای اعضا مشخص کنه.
استرجس:پس خیالم راحت باشه دوست ندارم مثل بازی با رانکلاو بازی کنید اون بازی واقعا افتضاح بود حتی نشد یه گل بزنیم
کوییرل:کاپیتان مثل اینکه وضعیت هوا رو یادت رفته خب تو اون شریط تنها کاری که میشد کرد این بود که خودمون رو محکم روی جارومون نگه داریم تا یه وقت پرت نشیم طرف حلقه وگرنه مطمئن باش سرژ اونو حتما گل حساب میکرد
رون:خیلی باید مراقب این اسلییترینی ها باشین این دراکو هر چی سیاههه رو گذاشته تو تیمش فکر کنم به جای بازی امروز یه جنگ در پیش داریم
تدی:آره حالا خوبه لرد ولدرمورت کاپیتان تیمشون نشد وگرنه باید با دیوانه سازها بازی میکردیم
جسیکا:بوسه دیوانه سازها رو بگو
کوییرل:اگه دیدید بازی داره سیاه و سفید میشه دست به گیرنده های خودتون نزنید اشکال از بازیکناس
استرجس:شوخی بسه داشتم میگفتم سعی کنید زیاد با اینا درگیر نشید نمیخواهم بازی شبیه میدون جنگ بشه آلیشیا؟آلیشا با توام اونجا داری چیکار میکنی؟
آلیشیا:هان؟هیچی ببین تو پیام امروز چی نوشته وزیر سحر جادو به دلیل شدت بیماریش ممکن است در بازی با تیم گریفیندور شرکت نکند.دراکو مالفوی کاپیتان تیم اسلایترین و همچنین بازیکن جستجو گر این تیم نیز میباشد.هنوز برای وی جایگزینی تعیین نشده...
اندرومیدا:استرجس اگه دراکو نخواد بازی کنه که کلی به نفع ما میشه چون اون رهبر تیمه و اعضا خیلی روش حساب میکنن
رون:کسی امروز موقع صبحونه به من معجون شانس نداده

برف با شدت بیشتری در حال بارش بود.زمین بازی تقریبا سفید پوش شده و به سختی میشد چمن بازی را رویت کرد.اعضای هر دو تیم وارد زمین شدند گریفیندور با لباسهایه سرخش و اسلایترین در حالیکه رداهای سبزی بر تن داشتند در جایگاه خود قرار گرفتند.داوری این مسابقه را سدریک دیگوری از راونکلاو بر عهده داشت.
سدریک:میبینم که همه حاضرن
استرجس:اء دراکو تو که قرار نبود بازی کنی پس چی شد؟
دراکو:من؟نه کی گفته
جسیکا:تو پیام امروز نوشته بود
دراکو:اشتباه میکنی حتما مجله شایعه سازی رو خوندی
رون:داور من اعتراض دارم دراکو با کلاه وزیر اومده تو بازی باید کلاشو برداره
ایدی خواهر مالفوی که درست در کنار اون قرار داشت دستش رو دور گردن دراکو انداخت و گفت:اوه مگه وزیر بدون کلاهم میشه
کوییرل:چیه دراکو ؟میترسی کلاتو برداری کله اسموت شدتو همه ببینن نترس بابا مجلس خودیه
دراکو:
سدریک:دراکو کلاتو بردار
بلیز زابینی:ولی داور آخه ...
سدریک:همینکه گفتم
دراکو با عصبانت کلاه وزارت رو از سرش بر میداره و به دست کمک داور مسابقه میده تا اون یه جای امن نگه داره
سدریک:خوبه امیدوارم یه بازی منصفانه از هر دو تا تیم ببینم با صدای سوت من
سووووووت

اعضا به سرعت به سمت بالا پرواز کردند.بلیز و تدی دروازه بانان هر دو تیم به سمت سه حلقه بازی پرواز کردند .مارکوس توپ سرخگون رو از بین دستان جسیکا میگیره و اونو به بارتیموس مهاجم دیگر اسلایترین پاس میده.هر دو به سرعت از میان مدافعان گریف عبور میکنند.تدی به سرعت به سمت حلقه سمت راست جایی که بارتیموس داره سرخگون رو به اون سمت نشانه میگیره پرواز میکنه.
در آخرین لحظه بارتیموس توپ رو به عقب جایی که لرد بلوریچ قرار گرفته پاس میده و در یک عمل سریع توپ به داخل حلقه وسط گریفیندور وارد میشه.
استرجس:تدی حواست کجاس آخه من چند بار باید بگم
تدی:ببخشید
رون و دراکو هر کدوم خلاف جهت هم در حال پیدا کردن گوی زرین هستن.برف تقریبا قطع شده ولی باد سردی در تمام ورزشگاه میپیچه.صدای تماشاچیان از اطراف ورزشگاه به گوش میرسه.مارولو بازیکن مدافع اسلایترین با سرعت توپها رو به سمت بازیکنان هدف قرار میده طوری که فرار از دستشون غیر ممکن بنظر میرسه.
کوییرل:آلیشیا اینو بگیر.با هم حمله میکنیم جسیکا تو پست سر من بیا

حدود یک ساعت از شروع بازی میگزره تیم اسلایترین تا اینجای بازی تونسته هفت تا گل رو وارد دروازه گریف بکنه و با سرعتی که بازیکنان اسلایترین از خودشون نشون میدن خیلی زود این ارقام بالاتر نیز خواهد رفت.
دراکو در روی جاروش نسشته و با لبخندی رون رو در حال گردش به دور زمین تماشا میکنه .دراکو بطری رو از داخل رداش بیرون میاره و مقداری از اون رو میخوره
رون:خیلی کار کردی که داری استراحتم میکنی اونم وسط زمین.اون چی بود خوردی ؟مواد نیروزا؟
دراکو:نترس بابا داروی سرما خوردگیه میترسم تو این هوا بدتر بشم مادام پامفری اجازشو بهم داده

بازی همچنان در حال انجامه تیم اسلایترین تا به حال موفق شده پانزده تا کل بزنه اما تیم گریفیندور همچنان در حال دنبال کردن اعضای اسلایترین هستن تا شاید بتونن گلی رو به ثمر برسونن
استرجس:کوییرل جسیکا آلیشیا شما معلومه دارین چیکار میکنید ؟رون پس این گوی اسنیچ لعنتی چی شد؟
رون:دارم سعیمو میکنم
سرخگون دوباره در دستان بازیکنان قرمز پوشه اونا به سرعت به سمت دروازه اسلایترین میرن و اینبار موفق میشن گل بزنن 10-150 به نفع اسلایترین
دراکو به سرعت به سمت نقطه ای نورانی که در جایگاه تماشاچیان در حال درخشش پرواز میکنه و رون هم به دنبالش.گوی زرین از سمت جایگاه به سمت زمین بازی حرکت میکنه.دراکو از رون جلوتره چیزی نمونده تا دستش رو بدور گوی حلقه کنه.اما ناگهان می ایسته و در لباسش به دنبال چیزی میگرده
دراکو:وای نه لعنی پس این بطری کجاست؟
رون از فرصت استفاده میکنه و خودش رو به گوی میرسونه فقط چند متره دیگه.
سووووووووت
بله رون موفق شد اونو بگیره.رون دستشو به نشانه پیروزی برای همه بلند میکنه.150-160 به نفع گریفیندور
رون به سمت دراکو که بر روی زمین بازی افتاده میچرخه تا گوی رو به اون نشون بده.
رون:هووی دراکو چی شده؟داری گریه میکنی؟آخی عیب نداره سعی...وای یا مرلین اینکه دراکو نیست
پیرمردی خمیده در حالیکه سعی میکنه چهرش رو از دیگران مخفی نگه داره از روی زمین بلند میشه
کوییرل:تو؟اینکه دامبلدوره
دامبلدور:
سدریک:پس دراکو کجاست؟
دامبل:مریض بود من به جاش اومدم .آخه مثلا وزیره اون دیگه وقته بازی کردن نداره
استرجس:پس بگو برای چی بهت ریاست ملل جادوگری رو پیشنهاد کرده
دامبلدور:ولی خیلی شبیهش شده بودما :poser:





Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۰:۵۴ دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۴

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
ياهو


مسابقه ي كوييديچ بين گريفيندور و اسليترين
---------------------------------------------------------------------------

مكان: تالار عمومي گريفيندور
زمان: 2 ساعت قبل از بازي


طبق معمول سالن مملو از جمعيت بود و دختران و پسراني كه به سمت كلاسها يا خوابگاههاي خويش در حركت بودند...
كمي آنطرف تر بچه هاي تيم كوييديچ گروه كه آن روز جز استثنا ها بودند ، كنار شومينه گرداگرد هم نشسته بودند و به حرفهاي نيمه مهم{ حرفهاي اصلي در رختكن}كاپيتان خود گوش ميدادند...!
جسي كه دستانش رازير چونه هايش گذاشته بود و به استرجس نگاه ميكرد گفت:
_ ميگم اينبار چه نقشه اي داري؟؟
استرجس كه حالت ايستادنش عوض شده بود كمي راه رفت و در جواب جسي گفت:
_ بزار وقتي به رختكن رفتيم ميگم!
اندرو نيم نگاهي به تدي كرد و گفت: براي خودمون و تدي فكري نداري؟؟؟
استرجس كه دو دستش را به موازات هم بالا و پايين مي آورد گفت:
_ يواش تر ، شماها كه نمي خواين بچه هاي ديگه از كارمون با خبر شن؟؟..... بزار همتونو غافل گير كنم!!!!!
كوييرل و رون كه در حال بازي ققي پر، مالفوي پر را انجام ميدادند با صداي سوت استرجس از جا بلند شده و به سمت رختكن حركت كردند.....

---------------------------------------------------------------------------

مكان: رختكن تيم گريفيندور
زمان: 1ساعت قبل از بازي

گروه مشغول پوشيدن لباس خود شدند و سعي داشتند آرامش خود را حفظ كنند زيرا بر اثر اشتباه بستن بند كفش ، آليشا با صورت به زمين سقوت كرد ولي با عكس العمل سريع رون مواجع شد و اتفاقي رخ نداد...
كوييرل و جسي براي اينكه از استرس بچه ها كم كنند ، به تك تك آنها نوشيدني كره اي تعارف ميكردند....
استرجس به سمت تابلو رفت و بعد از چند بار زدن به آن خواستار برقراري سكوت در جمع شد....
استرجس: اهم......اهم.....خودتون بهتر از من ميدونين كه اين بازي آخره ..... پس بايد تمام تلاشتونو در معرض ظهور بزارين... نبايد بقيه رو نا اميد كنين..... درسته؟؟؟
همه: كاملا درسته كاپيتان
استرجس به ادامه ي حرفش مشغول شد، و در حالي كه به رون نگاه ميكرد گفت:
_ رون تو بايد از روش ..... استفاده كني!{ در حين بازي متوجه ميشين} !!!..... مهاجمين هم طبق معمول كارتونو بلدين.....
تدي تو بايد خيلي حواست به مارکوس فلینت ، لرد بلرويچ و بارتیموس کراوچ باشه ..اوكي؟ ... سعي كن تا حد ممكن دوره حلقه ها بچرخي ، يعني هممينطور يك جا نباش اينطوري اونا با احتمال كمتري گل ميزنند چون تو غافلگيرشون ميكني!!!
سپس نفسي عميق كشيد و نشست ،تا به نظرات بچه ها گوش دهد.....

---------------------------------------------------------------------------
مكان: رختكن تيم اسليترين
زمان: 17 دقيقه قبل از بازي

كاپيتان تيم در حال جدال بر سر دو تن از بازيكنانش بود !
دراكو در كمال عصبانيت خودش رو به اونا ميرسونه و ميگه:
_ آهاي.... با شماماااا...... خوش ندارم اينبارم از هم شكست بخورم .... مارلوو با توام هاا؟؟؟...... نزاري اون دو تا دختره پر رو از تون رد شن ها.... والا بعد از بازي من ميدونم با شماهاااااا!!!!!
بليز زابيني كه در حال بررسي چوبدستي اش بود گفت:
_ بابا اونا كه كاره اي نيستن .... دختر جماعتو به حرف بگيري همه چيز يادش ميره ... فقط كافيه بگي حالت خوبه ، اونوقته كه.....
ايدي مالفوي هم با بالا و پايين كردن سرش حرف بليز را تاييد كرد.
دراكو با پوزخندي همراه با نفرت به سمت در رختكن رفت تا نگاهي به بيرون بياندازد .

---------------------------------------------------------------------------

مكان: استاديوم چند صد هزار نفري هاگوارتز
زمان: دوشنبه برابر با 13 مارچ سال 2006 ميلادي
ساعت: 5 دقيقه به شروع ديدار!!


طبق روال هميشه لي جردن يكي از اعضاي تيم گريفيندور در جايگاه گزارشگر نشسته بود و در حالي كه به نصيحت هاي پروفسور مك گونگال در مورد بي طرفيه مسابقه گوش ميداد.
اعضاي دو تيم وارد زمين شدند .
صداي شادي و تشويق بچه هاي گريفيندور گوش فلك را كر ميكرد.... به خصوص كه تعدادي از گروه هاي ديگر هم آنها را ياري ميكردند....
استرجس و بقيه ي تيم به نشانه ي احترام و تشكر يك دور ، دوره زمين كوييديچ را طي كردند كه با حركات نمايشي كه در بين آنها ايجاد ميشد ، همگان را به وجد مي آورد
لي جردن كه خود را هنوز قبل از بازي آماده ي گزارش ميدانست شروع به تعريف از حركات تيم كوييديچ گريفيندور كرد...
لي در حالي كه نيم خيز شده بود گفت:
_ واااااي..... نگاه كنين.... استرجس پادمور و جسيكا پاتر با كمك هم قلبي را ترسيم كردند كه در آن گوي زرين قرار داشت..... آسمان آبي بود ، گويي هيچ ابري در آن وجود نداشت ، انگار همگي به زيبايي اين كار كمك كرده بودند..
صداي لي به گوش مي رسيد كه ميگفت:
به به.... كاپيتان ما و جسيكا عشقشان را در آسمانها به رخ يكديگر ميكشند :bigkiss:...... ايول كاپيتان.......يوهووووووو
چند ثانيه بعد با صداي سوت دارو اعضاي گريف به سمت زمين حركت كردند تا بازي نهايي خود را انجام دهند.

دارو {؟} در حالي كه لبخندي به لب داشت و آرزوي بازي جوانمردانه را ميكرد گفت:
كاپيتانها به هم دست بدهند.
بعد از دست دادن اجباري دو كاپيتان ، 15 نفر به سمت آسمان اوج گرفتند.... لكه هاي سبز و قرمز رنگ با سرعت سر سام آوري به اين سو و آن سو حركت ميكردند...
لي جردن با شور و هيجاني وصف ناپذير ميگفت:
_ سرخگون در دست بارتیموس کراوچ يكي از مهاجمين اسليترينه و داره همينطور به سمت دروازه ي گريفيندور پيش ميره .... ولي سرعتش توسط بلوجر سرگردان در هوا منهدم ميشه ... اينبار سرخگون به كوييرل كه نزديك بارتيموس در حركت بود ميرسه..... كوييرل همراه با جسي جلو ميره در بين راه پاسهايي رو در و بدل ميكنن...... لي بر صدايش افزود و مي گفت:
_ آفرين...... برين جلوووووووو......جسيكا، لرد بلرويچ رو هم جا ميزاره و تك به تك با بليز زابيني ميشه ، بليز به سمت جسي مياد ولي جسيكا به كوييرل پاس ميده و قبل از اينكه بليز متوجه ماجرا بشه ، كوييرل گل اول رو يه ثمر رسانده بود.....
در بين بازي ايدي به آليشا كه به سمت وي حركت مي كرد گفت: حالت خوبه؟
آليشا در كمال نفرت گفت: مگه دكتري ؟؟؟
چند دقيقه اي گذشت و بازي با نتيجه ي 40 _ 80 به نفع اسليترين در جريان بود.
كمي آنطرف تر رون و دراكو بر سر گوي زرين از يكديگر پيشي ميگرفتند......گوي در فاصله ي كمي تغيير مسير داد و به سمت پايين حركت كرد ، رون و دراكو هم به دنبال گوي وي را تعقيب كردند ولي رون پيچ و تابي به جارويش داد ، گويا هر آن امكان سقوت در وي افزايش مي يافت... دراكو كه گيج شده بود كمي مكث كرد و با اين تصور كه رون ديگر نيست براي انتقال احساس غرور به اعضاي تيمش يك دوره افتخاري ميزنه .....
ولي نه..... رون از حمله ي دورغين ورانسكي استفاده كرده بود.!
رون با سرعت تمام به سمت گوي كه در چند متري اش بود رفت و قبل از دراكو گوي را در هوا قاپيد.
اندرو و تدي كه ميخنديدند خود را به رون رساندند و با هم گفتند:
_ كارت عالي بود پسر!
لي با صداي گرفته و در حالي كه سعي داشت اشك شوقش را مخفي نگه دارد گفت:
_ نتيجه ي اين ديدار باشكوه با نتيجه ي 100 _ 240 به پايان رسيد.
گريفيندور پيروز شد!



Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۳:۵۹ یکشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۴

بلرویچ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۰ یکشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۵
از گاراژ ابی تیزی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 264
آفلاین
اسلایترین & گریفیندور

----------------------------------------------

صاعقه سیاه


کم کم زمستان سپری می شد ولی روزهای ابری و سرد همچنان ادامه داشت .
روز برگزاری اولین مسابقه کوئیدیچ بین اسلیترین و گریفیندوربود، تا 15 دقیقه دیگر مسابقه در شرایطی برگزار می شد که از شدت سرما و وزش شدید باد احتمال لغو مسابقه وجود داشت، با اینحال اعضای تیم اسلیترین در رختکن در حال پوشیدن رداهای کوئیدیچشان بودند. در ذهن آنها خطر اصلی بادها و صاعقه هایی بودند که بی رحمانه قدرت خود را بر فراززمین کوئیدیج به نمایش می گذاشتند، نه مدافعان حریف و بلوجرها.
تا زمان ورود دراکو به رختکن هیچ یک از اعضای تیم صحبت نکردند و نظری در مورد شرایط بخصوص این بازی ندادند .
با ورود دراکو که کاپیتان تیم بود اعضای تیم احساس آرامش کردند زیرا با چهره امیدوارانه ای که از او دیده بودند انتظار خبر لغو مسابقه را از او داشتند.
دراکو که از دیدن چهره های غمزده اعضای تیم تعجب کرده بود با خوشحالی گفت:
- بهتر از این نمی شه، با این وضع هوا شک نکنید که ما برنده ایم، یعنی باید برنده باشیم، و اگه این مسابقه رو ببریم حتما قهرمان جام می شیم، خودتون که می دونید گریف ....... .
بلیز وسط حرف دراکو پرید و گفت :
- منظورت چیه از این بهتر نمیشه ، نکنه وضع هوا رو ندیدی .
دراکو نیشخندی زد و گفت :
- معلومه تا حالا خودتو تو آینه ندیدی ، چون اگر دیده بودی می فهمیدی که هیکل هر کدوم از شما دو برابر گریفیندوری های کوچولو موچولویه ، واسه همین شرایط هوا به نفع ماست .
بلیز و بقیه تیم که هنوز دلایل قانع کننده ای برای خوشحالی مالفوی پیدا نکرده بودند مجبور به تایید حرف او شدند .
دراکو مالفوی که مثل همیشه چوبدستی اش همراهش بود ، آن را به طرف نقشه زمین کوییدیچ روی دیوار گرفت و جای بازیکنان را روی نقشه مشخص کرد .
دراکو بعد از مشخص کردن محل قرار گرفتن ماروولو و ایدی که مدافعین اسلیترین بودند و از نظر قد و هیکل چیزی از هاگرید کم نداشتند رو به مارکوس ، بلرویچ و بارتی کرد و گفت :
- شما سه تا همیشه کنار هم باشید تا از موقیت همدیگه خبر داشته باشین . چون دیدتون تو این هوا خیلی کمه می خوام خیلی بیشتر از قبل با هم ...
در ورودی رختکن باز شد وپسری با قد بلند با ردای سیاه و موهای بلند فرفری و چهره ای عصبانی وارد شد. رو به مالفوی کرد و گفت :
- دراکو راجع به نظر من فکر کردی یا نه ؟ دیگه وقت زیادی نداری .
دراکو که ناگهان چهره اش خشمگین شده بود گفت :
- من که بهت گفتم ایگور ، ما فعلا به بازیکن احتیاج نداریم . لطفا برو و بزار به کارمون برسیم.

ایگور کارکاروف یکی از دانش آموزان گروه اسلیترین بود ، او رابطه خوبی با دانش آموزان دیگر نداشت و معمولا اوقات خود را به تنهایی می گذراند ، او یکی از شاگردان مورد علا قه اسنیپ بود .

- مطمئن باش بد می بینی دراکو .
مالفوی که خشمش چند برابر شده بود در بین چهره های متعجب مارکوس ، ایدی و سایر اعضاء تیم با صدای فریاد مانندی گفت :
- تو هیچ کاری نمی تونی بکنی ایگور .
ایگور بدون آنکه حالت خشم صورتش تغییری کند با صدای ترسناکی گفت :
- خواهیم دید مالفوی ، خواهیم دید .
و با گامهای آرام از رختکن خارج شد وچند لحظه ای در سکوت گذشت .
- شما دارین چی کار می کنین، نکنه نمی خواین بازی کنین، در این صورت روز خوبی رو انتخاب کردین .
این صدای هشدار آمیز سرژ تانکیان بود که از در خروجی رختکن می اومد .
با فریاد سرژ اعضای تیم از شوک تهدید ایگور خارج و متوجه شدند که چند دقیقه از زمان شروع مسابقه گذشته است .
دراکو بعد از چند لحظه متوجه حضور سرژ شد و با حالتی ترسناک رو به اعضای تیم کرد و فریاد زد :
- پس چرا منو نگاه می کنین ، برین تو زمین .
اعضای تیم اسلیترین که روحیه اشان بد تر از قبل شده بود به سرعت به سمت زمین حرکت کردند ، دراکو هم دنبال آنها به زمین رفت. سرژ تانکیان خود را از جلوی در کنار کشید وبا عصبانیت به تک تک بازیکنا ن نگاهی کرد .
بعد از ورود به زمین ، اسلیترینی ها تازه متوجه حضور تماشاچی ها شدند، فکر تماشاچی هارو دیگه نکرده بودند. چون توی رختکن صدای باد و صاعقه های پی در پی، مانع شنیدن صدای تماشاچی ها شده بود.
با وجود اون همه تشویق، ایدی که کمی خجالتی بود ، ترسید و گونه هایش سرخ شد وسرش را پایین انداخت و متوجه ایستادن بلیز نشد و محکم به او برخورد کرد و باعث شد کل تیم به جلو پرت شدند .
دراکو از این وضعیت رازی نبود و می دانست که روحیهً تیم خراب است، بنابراین در حرکتی شجاعانه دستهایش را بالا برد و رو به طرفدارای اسلیترین، با صدای بلند فریاد زد :
- اسلیترین همیشه پیروز. اسلیترین همیشه پیروز. اسلیترین همیشه پیروز.
طولی نکشید که نیمی از ورزشگاه به طرفداری از او شعار دادند :
- اسلیترین همیشه پیروز. اسلیترین همیشه پیروز. اسلیترین همیشه پیروز.
چهره بازیکنان اسلیترین دگرگون شد ومی شد فهمید که تنها به پیروزی فکر می کنند .
بازی کنان دو تیم روبروی هم قرار گرفتند ویک قدم جلو آمدند .
- این غیر ممکنه !، رون ویزلی یه آذرخش داره ؟
این صدای بلیز بود که این جمله رو با تعجب در گوش دراکو می گفت.
در سمت دیگر بلیز ، بارتی با ناراحتی گفت :
- برات متاسفم دراکو ، جوینده شون آذرخش داره، کارمون تمومه.
دراکو که سعی می کرد پوزخند همیشگی اش در چهره اش باشد ، بطرف استرجس پادمور، کاپیتان گریفندور رفت و با او دست داد .
با صدای سوت سرژ تانکیان بازی شروع شد، بازیکنان به سختی اوج گرفتند. وزش شدید باد آنها را از مسیرشان منحرف می کرد. دراکو و رون به سرعت اوج گرفتند وبه دنبال اسنیچ رفتند .
- مسابقه شروع میشه وبازیکنان پخش میشن . تیم گریفندور با ردای قرمز و تیم اسلیترین با ردای سبز، روبروی هم بازی می کنن...
لی جردن مثل هر سال با هیجان خاصی و البته یک طرفه مسابقه رو گزارش می کرد :
- هنوز بازی شروع نشده سرخگون دست اسلیترینیها می افته، اونااولین حمله رو شروع می کنن . مهاجمای اسلیترین به هم نزدیکن و تو این طوفان می تونه ترکیب خوبی باشه، ولی بعید می دونم استرین ببره . چون رون ویزلی ...
- جردن شروع نکن .
این هشدار از طرف پروفسور مک گوناگال بود که طبق معمول ناظر گزارش بود .
- چشم پروفسور. حتما می دونین جاروی آذرخش هری پاتر امسال دست رون ویزلییه واسه همین برنده این بازی ...
- جردن بهت اخطار می کنم .
- ببخشید پروفسور بازی هنوز دست اسلیترینه ولی گل نزدن. بلرویچ پاس می ده به بارتی ، بارتی به طرف حلقه ها می ره، ولی کسی جلوشو نمی گیره ، اوه خدای من!..... گیریفیندوری ها خیال گرفتن سرخگونو ندارن، هر شش نفر روبروی دروازه خودشون ایستادن. ظاهرا این یه جور تاکتیکه، و تمام امیدشون به رون ویزلییه. تاکتیک خوبیه، چون با وجود آذرخش حتما موفق...
- جردن برای آخرین بار بهت هشدار میدم .
- چشم پروفسور. کراوچ گیج شده، نمی دونه چکار کنه. پاس میده به مارکوس ، اونم میده به بلرویچ ، بلرویچ شوت می کنه . خدای من چه دفاعی ! بلک توپ رو می گیره ، گل زدن به این دفاع غیر ممکنه .
تماشاچی های اسلیترین که از اول بازی شعار می دادند :
- اسلیترین همیشه پیروز . اسلیترین همیشه پیروز . با دیدن دفاع شش نفره گریفیندور فریاد می زدند :
- گریفندوری های ترسو ، حمله کنین . گریفندوری های ترسو ، حمله کنین .
دراکو گیج شده بود و مطمئن بود برنده بازی را جوینده های تیم تعین می کنند و نباید چشم از رون بر می داشت.
او به سرعت بسمت بلرویچ و مارکوس رفت که داشتن بیهوده پاس کاری می کردند و دنبال راهی برای گل زدن بودند . به آن دو گفت:
- سعی کنید گل بزنید تا من ببینم چکار می تونم بکنم . سپس به سمت ماروولو و ایدی رفت و بهشون گفت:
- می خوام با بلوجرها دفاع گریف رو بترکونین، باشه؟.
- ماروولو و ایدی با جدیت گفتند :
- باشه دراکو .
دراکو دوباره اوج گرفت و به دنبال اسنیچ رفت. در این حین لی جردن از هر فرصتی برای تعریف از دفاع گریفیندور و آذرخش رون استفاده می کرد.
- بارتی سرخگون رو می ده به مارکوس، مارکوس کمی جلو می ره، کوریل و آلیشا جلوشو می گیرن، چه دفاع مستحکمی! مارکوس نزدیک بلرویچ می شه و با هم پاسکاری می کنن ، انگار منتظر اتفاقی هستند. اوه بله! دو بلوجر با سرعت دفاع گریفیندور رو پخش کردند. یکی از بلوجرها به استرجس میخوره .احتمالن یه چند روزی مهمون مادام پامفریه . بلرویچ از این فرصت استفاده می کنه و شوت می کنه ، گل ... گل برای اسلیترین، نتیجه 10 به 0 می شه ، نقشه خوبی بود.
با این گل صدای تشویق اسلیترینی ها دو برابر شد، مالفوی که متوجه عملی شدن نقشه اش شده بود خنده ای کرد و به دنبال رون گشت .
باور نمی کرد، رون به دنبال شیئی طلائی بود! بدون شک اون اسنیچ رو می گرفت . از این بدتر نمی شد . با سرعت حرکت کرد ، اما سرعت آذرخش خیلی زیاد بود. رون با سرعت خیلی زیادی به دنبال اسنیچ دور زمین کوئیدیچ می چرخید و فاصله اش را با اسنیچ کم می کرد. مالفوی به رون نزدیک شد و به دنبال او حرکت کرد.
رون دستش را دراز کرد تا چند لحظه دیگر اسنیچ طلایی را می گرفت، تنها چند سانتی متر با اون فاصله داشت. مالفوی نمی توانست قبول کند که بازی را می بازند.
لی جردن که صدایش از همیشه بلندتر بود با خوشحالی فریاد می زد:
- داره اسنیچ رو می گیره ! مالفوی پشت سرشه ! بله اسنیـ...
ناگهان صاعقه ای در آسمان پدیدار شد . صاعقه ای که انگار نیروهای اهریمنی آن را برای برد اسلیترین بوجود آورده بودند . صاعقه مستقیم به رون برخورد کرد و او را به زمین پرتاب کرد.
- وای به این میگن بدشانسی، صاعقه رونو روی زمین انداخت! مالفوی دستشو دراز می کنه ، اوه ... نه ... باورم نمی شه! مالفوی اسنیچو می گیره، اسلیترین برنده می شه، از این بدتر نمی شه ....
بعد از چند لحظه صدای داد و بیداد و بد و بیراه لی جردن به هوا، ابر و صاعقه در هیاهوی تماشاچیان اسلیترین گم شد. اونها باورشون نمی شد که برنده شده باشند.
بچه های تیم ، دراکو را که اسنیچ به دست فرود آمده بود روی شانه هایشان بلند کردن و همگی به سمت تالار اسلیترین به راه افتادند. هیچکس احساس سرما نمی کرد و همه تنها خوشحال از این پیروزی بودند.
در تالار اسلیترین جشنی به پا بود و تا سپیده دم صبح ادامه داشت . کم کم تالار خالی شد و جز اعضای تیم کوئیدیچ که خیال ترک آنجا را نداشتند کسی باقی نماند . مارکوس با خوشحالی به دراکو گفت :
- عجب شانسی آوردیم، رون اسنیچو گرفته بودا.
بلیز در حالی که دهانش از کیک و نوشیدنی کره ای پر شده بود با صدایی نامفهوم گفت :
- هیچ فکر می کردی که یه صاعقه از آسمون بین اون همه آدم بیاد بخوره تو سر اون ویزلی بیچاره؟ احتمالا آلان تو درمانگاه حسابی بهش خوش می گذره .
دراکو که تازه قصد گفتن جمله ای نشاط بخش رو داشت ، با دیدن چهره ایگور که برخلاف همیشه نیشخند زده بود و به دیوار تکیه داده بود، تغییر عقیده داد و با غرور به ایگور گفت :
- چی شد می خواستی کارایی کنی ؟
ایگور با همان نیشخند در جواب دراکو گفت:
- خوب معلومه کاری کردم، نظرت راجع به صاعقه سیاه من چی بود؟
تا چند دقیقه حتی دهان های پر از کیک نیز تکانی نخورد و اعضای تیم که انگار آب سردی بر رویشان ریخته باشند با هم فریاد زدند:
- کار تو بود؟
ایگور به آنها نزدیک شد و با لحنی محبت آمیز اما همراه با تحقیر به آنها گفت :
- معلوم که کار من بود ، به نظر شما ورد صاعقه سیاه رو کسی جز نواده لرد کارکاروف کبیر می تونه انجام بده؟


دلبستگی من به پیکان جوانان گوجه ایم [size=large][color=000066]و[/color


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۷:۵۱ یکشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۴

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
مسابقه كوييديچ گريفيندور و اسلاترينتصویر کوچک شده

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
مكان:سرسراي بزرگ مدرسه
زمان:2 ساعت به شروع بازي

استرجس همراه جسي داشت در سرسرا صبحانه ميخورد....البته جسي زياد حواسش به صبحانه نبود چون داشت با بقيه نقشه ميكشيد.....اون به اعضاي گريفيندور ميگفت:
وقتي اعضاي تيم اومدن يك دست و يك هورا برين تو كارش....
استرجس با دست به پهلوي جسي اشاره كرد و گفت:
بخور بابا !!! انقدر نقشه كشيدي صبحانه هم نخوردي بخور ديگه وقت نداريما (2 ساعت كه داريم براي چي ميگي نداريم )
جسي رو شو به سمت استرجس كرد و گفت:
صبر كن بابا بزار بقيه ي بچه ها بيان اون وقت شروع ميكنم به خوردن!!!!
ناگهان.....
صداي دست و هورا در سرسرا بلند شد ........ استرجس رو شو به سمت در سرسرا كرد و ديد بقيه اعضاي تيم در حال وارد شدن هستن.......كوييرل كه شوكه شده بود دستشو به نشانه سپاس گزاري بلند كرد....اندرو و تدي سرشون رو پايين گرفته بودن و ميخنديدن........آليشيا كه خيلي هيجان زده بود نزديك بود بيفتد........از همه با حال تر رون بود.......چند تا از اعضاي گريفيندور كه نزديك در نشسته بودن از جاشون بلند شده بودن و رون رو روي دستاشون بلند كرده بودن..........هورا......اااااااا..ا.ا.ا.ا.ا.ا
همه ي اعضاي تيم بالاخره سر ميز نشستن.........استرجس كه صبحانه خوردنش تقريبا تموم شده بود از جاش بلند ميشه و رو به بچه ها ميكنه و ميگه:
من ميرم به زمين بازي حدود 1 ساعت ديگه بياين به زمين.....
همه:
استرجس به سمت در سرسرا حركت كرد . در بين راه صدايي از سمت ميز اسلاترين بلند شد....
استرجس روشو به سمت صدا كرد ببينه كي هستش!!!!
دراكو مالفوي از روي صندليش بلند شده بود و داد ميزد:
هي.....استر...استرجس.......ببين اگه تيم ما رو ببري از سمت كاراگاهي بر كنارت ميكنم........
استرجس دست به سينه در جاي خودش ايستاد و گفت:
ببين وزير عزيز شما بپا معتاد نشي از بس سيگار ميكشي
صداي فريادهاي خنده در سالن پيچيد......دراكو كه ديد اوضاع خرابه سر جاش نشست و شروع كرد با بلیز زابینی صحبت كردن.....
استرجس كه از كارش خيلي راضي بود به سمت زمين حركت كرد......

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
مكان:رختكن كوييديج گريفيندور
زمان:1 ساعت به شروع بازي

استرجس داشت خودشو آماده ميكرد........صدايي از سمت چپش اومد.....اون به اون سمت نگاهي انداخت......هيچ خبري نبود !!!! چه بود؟؟؟؟
استرجس سرشو پايين گرفت و با خودش گفت:
ميدونم به اميد خدا اين بازي رو حتما ميبريم
باز هم صدايي اومد.....استرجس باز سرشو بلند كرد و....باز هم چيزي نبود!!!!!....
ناگهان متوجه نوك جارروي شد كه از زير در رختكن معلوم بود....فهميد كه بچه هاي تيم شوخيشون گرفته....خيلي آروم به سمت در رفت و ناگهان در رو باز كرد........جسي و بقيه اعضاي از ترس خشكشون زد........دست جسي جوري بود كه ميخواست باز هم به در ضربه اي وارد كند......
جسي به استرجس نگاهي انداخت و دستشو از اون حالت در آورد و يك نيش خند اين طوري زد
استرجس درو تا آخر باز كرد و گفت:
بفرماييد تو خواهش ميكنم
همه ي اعضا وارد رختكن شدن و شروع كردن به تعويش لباسشون......استرجس به سمت تخته رختكن رفت و چوب دستيشو در آورد........
_اهم اهم .....بچه ها خواهشا توجه كنيد!!!!
همه ي اعضا به استرجس توجه كردن و دست از كارشون كشيدن..........
_خب خوبه.........بچه ها اين آخرين مسابقس اميدوارم مثل مسابقهاي قبلي خوب بازي كنيد و حتي بهتر از قبل چون حريفمون اسلاترينيه..........راستي اگه دراكو توي هوا حرفي زد و خواست حواستون رو به خودش مشغول كنه....شما طبغ معمول ميگين:با منشي من تماس بگير ....اوكي
همه:
_خب اگه حاضرين دنبال من بياين!!!!
رون كه شلوارش توي پاش گير كرده بود و بالا نميرفت گفت:
ببخشيدا من مشكل دارم
استرجس رو به رون كرد و گفت:
خب ببين بعد ميگن چرا ........ آيكيو كمربندت زير پاته
رون نگاهي به پاش انداخت ... سرخ شد و گفت:
ااااااا.....ببخشيد خب!!!!!
استرجس:بريم!!!!!
همه ي اعضا به دنبال او وارد زمين بازي شدن..........

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
مكان:زمين كوييديچ هاگوارتز
زمان:وقت مسابقه

وقتي اعضاي تيم گريفيندور وارد زمين شدن حسابي جا خوردن.....چون دو سوم تماشاگران قرمز بودن چون راونكلاو و هافلپاف هم طرفدار گريفيندور بودن......استرجس به ملت نگاه كرد و گفت:
عاليه
سپس به سمت داور مسابقه رفت......داور (جاي خالي) بود ....از اون سمت هم دراكو به سمت داور اومد......داور اشاره كرد كه با همديگر دست بدين...........استرجس به هزار بدبختي با دراكو دست داد .....دراكو خيلي آروم گفت:
بهت نشون ميدم....
استرجس عكسالعملي نشون نداد و به سمت اعضاي تيمش حركت كرد..........
داور در سوت خودش دميد و 15 جارو به هوا رفت.........صداي گزارشگر در ورزششگاه پيچيد.........سلام من لي جردن از گروه هميشه قهرمان گريفيندور هستم و بازي آخر گريفيندور رو براي شما گزارش ميكنم.....بريم سراغ بازي.....بله.....بارتیموس کراوچ
مهاجم تيم اسلاترين صاحب توپه جلو ميره.....پاس ميده به مارکوس فلینت .....اونم جلو ميره.......اجازه بدين.........بله...يك بلوجر از اندروميدا بلك باعث شد كه توپ دست كوييرل بيفته.......كوييرل با سرعت به سمت دروازه اسلاترين ميره.......در بين راه پاس ميده به آليشيا........آليشيا با سرعت جلو ميره.....لرد بلرويچ مهاجم حريف جلو ميره كه توپ رو بگيره......اي بابا خنده دار شد كه بابا.....مارلوو گانت مدافع خودشون به جاي اينكه بلوجر رو بزنه به آليشيا ميزنه به لرد بلرويچ ...اي بابا......خب حالا توپ دست جسيكا هستش.....با دروازبان بلیز زابینی تك به تكه...بشوت جسي.......بله......
صداي فرياد تك تك تماشاچيان بلند شد و نشون داد كه شوت جسي گل شده........جسي كه از خوشحالي داشت از چشماش اشك ميباريد دستشو به نشانه پيروزي در هوا تكون داد.......
گزارشگر:بله حالا مارکوس فلینت صاحب توپه اااااااااااااااا.....آقا اين چه وضعشه..........حمله شاهين وار توي برنامه ما نبودا.......اسلاترين داره به سبك شاهين وار حمله ميكنه.......تمام مهاجمهاي گريفيندور فقط ايستادن........اندرو و استرجس به دو بلوجر ضربه ميزنن..........هر دو تا بلوجر توسط مدافعهاي حريف مارلوو گانت و ایدی مالفوی بازگردونده ميشه....توپ هنوز دست ماركوس هستش كه العان پس ميده به بارتیموس کراوچ
.....او با دروازبان تنها هستن.......تازه مهاجمهاي گريفيندور ميفهمن كه چي شده و بر ميگردن سمت دروازه خودشون ولي دير شد........تدي هر چقدر زور زد و تلاش كرد نتونست توپ رو بگيره و گل به ثمر رسيد.......
گزارشگر:10 - 10 مساوي ...حالا توپ دست جسي........

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

مكان:زمين كوييديچ هاگوارتز
زمان:30 دقيقه بعد

گزارشگر:نتيجه 90 به 110 به نفع اسلاترين هستش.....اجازه بدين مثل اينكه رون و دراكو دارن با سرعت به سمت هوا ميرن.........
رون شونه به شونه دراكو حركت ميكرد.....گوي زمين ناگهان به سمت زمين حركت كرد و دراكو زودتر متوجه تغيير مسير گوي شد در نتيجه سريع تر به سمت زمين رفت....رون هم پشت سرش به سمت زمين حركت كرد......دراكو دستشو دراز كرد و خواست گوي رو بگيره كه صداي رون باعث شد سرعتشو كم كنه........
رون گفت:يادته به هرميون دري وري گفتي!!!!!
دراكو دوباره سرعتشو زياد كرد و گفت:
آره ميخواي بازم بگم!!!!
رون اومد كنارش و گفت:
لازم نيست توي قبرستون جادوگران بگو.........
ناگهان ضربه اي به دراكو وارد كرد و باعث انحراف اون از مسيرش شد.........رون به گوي نگاه كرد درست در جلوش بود.........
صداي گزارش گر در زمين ميپيچه:
بله....رون ويزلي موفق به گرفتن گوي زرين شد البته نه با روش معمولي بلكه با استفاده از روش عبور پلامپتون اونو به دست آورد........نتيجه شد 240 - 110 به نفع گريفيندور .....پيش به سوي جشن امشب........هورااااااااا


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۶:۵۹ یکشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۴

تدی اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۳ شنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۲۹ پنجشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۴
از یه جای خوب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 67
آفلاین
*********درملک خانوادگی اسنیپ********
تدی کنار درایستاده بود پایی رو که رویش تکیه کرده بود عوض کرد و با بی حوصلگی گفت:
پدر یه کمی سریعتر داره دیر میشه .
صدای پای اسنیپ روی کف اتاق به گوش رسید و چند دقیقه بعد در حالی که پالتوی بلند سیاهی با یقه ی بزرگ پوشیده بود پیدا شد يقه ي پالتو رو تا گوشاش بالا کشیده بود.
تدی شگفتزده به لباس ماگلی که پدرش پوشیده بود خیره شد در حالی که صدا به زحمت از گلویش خارج می شد گفت:پدر این چیه که پوشیدی؟تو که از همه ی چیزهای ماگلی متنفر بودی اسنیپ نگاه سریعی به اوانداخت وگفت:
توکه همیشه میگفتی باید اون ردای سیاه رو عوض کنم... به بلوز قرمز تدی اشاره کرد و ادامه داد : در ضمن من به تو نمیگم که چی بپوشی میگم؟و به سوی در حرکت کرد .
تدی من ومن کنان گفت:راستی پدر امروز ما با اسلیترین مسابقه داریم .میای؟
اسنیپ در حالی که به چشمای اون خیره شده بود گفت:خب....شاید امروز نتونم ولی بازی بعدی حتما میام .
تدی با ناامیدی زیر لب زمزمه کرد :این آخریه.
وبه سرعت از در بیرون رفت صدای پدرش را از پشت سرش شنید :متاسفم .
تدی با خودش گفت:همیشه همینو گفتی .
*********در رختکن تیم کوییدیچ گریفیندور******
استرجس در حالی که در طول رختکن قدم میزد جلوی هر کس می ایستاد و با او صحبت می کرد و نکاتی را گوشزد میکرد بعد از چند دقیقه وسط رختکن ایستاد و به بچه های تیم نگاه کرد وبلندگفت :خب بچه ها...... همه ی سرها به طرف او برگشت کوییرل گفت: استر من دارم سکته میکنم. اندرو حرف او را تایید کرد و از جایش برخاست:منم همینطور خیلی بد میشه اگه ببازیم همه ی گریفی ها چشمشون به ما هفت نفره این باعث میشه خیلی استرس داشته باشیم .
همه سرشون رو به نشانه ی موافقت تکون دادن.استرجس گفت:
گوش کنید . بذارین من حرفمو بزنم من شما رو درک می کنم باور کنید منم مثل خودتونم اما نباید نشون بدیم اگه یه اسلیترینی ترس رو توی چشم شما بخونه فاجعه است هیچ کدوم از مانباید نه جلوی تما شاگرهای خودمون نه بقیه ذره ای سستی نشون بدیم فهمیدید ؟
هیچ کس جوابی نداد استر دوباره گفت :پرسیدم فهمیدید ؟چند نفر با تردید جواب دادند . _خیله خوب پس پیش به سوی پیروزی . همه یک صدا فریاد زدند پیش به سوی پبروزی.
*********در زمین کوییدیچ**********
_بارتی به سرعت توپو پاس می ده به بلرویچ اون یه بلاجرو رد می کنه و شوت می کنه .تدی سعی می کنه بگیردش . گل .گل .هفتمین گل اسلیترین هم به ثمر می رسه .بازی پنجاه به هفتاد به سود اسلیترین ادامه داره .
تدی آرزو می کرد لی جردن چند ثانیه ساکت بشه . به جایگاه معلما ن نگاهی انداخت . با خودش گفت: هنوز نیومده .چرا دلتو خوش می کنی ؟ اون اصلا نمیاد . این عادلانه نیست.
کوییرل و آلیشیا با یه همکاری زیبا گل ششم گریفیندور رو به ثمر رسوندن. و کمی بعد با شوت جسیکا برای هفتمین بار توپ از حلفه ی بلیز رد شد.
بازی سختی بود. دو تیم قوی بودند و هیچ کدام بر دیگری برتری نداشتند. در این میان تنها شانس می تونست تیم برنده رو اعلام کنه. بازی چهار ساعت بود که شروع شده بود. هیچ کدام از کاپیتانها نمی خواستند درخواست وقت استراحت کنند. غرور اونها اجازه نمی داد که بگن کم آوردن.
تماشاچیان خسته شده بودند ولی بازیکنان همچنان تلاش می کردند . سرانجام مک گونگال چوبشو روی گلوش گذاشت وگفت: خب چون بازی خیلی طول کشیده و هیچ کس در خواست وقت استراحت نمی کنه بازی به مدت نیم ساعت قطع می شه و بعد دوباره دو تیم بازی رو ادامه می دن.
همه خسته به رختکن برگشتند .-------------------------
نیم ساعت از شروع دوباره ی بازی گذشته بود اما تدی و بلیز انگار با هم شرط بسته بودن هردو با تمام وجود از دروازه ها مراقبت میکردند
کوییرل مارکوس رو جا گذاشت و بلاخره بلیز شرط رو باخت سرخگون از حلقه ی دوم گذشت ولی انگار دیگه سقوط نکرد و در دل آسمان جای گرفت اما نه... اون خورشید بود گویی که اوهم از نورافشانی بر این بازی طولانی خسته شده و آخرین انوار بی رمقش را بر سر و روی بازیکنان میریخت دیگر توانی برای خورشید نمانده بود تلاش میکرد امانمی شد او شرمگین از ناتوانی خود سرخ شد و خودش را از دیدگان مخفی کرد و ماه آمد تا قدرت خود را به رخ خورشید بکشد اما تارهای نقره اییش در مخمل سیاه شب گم شد
دامبلدور در جایگاه معلمان ایستاد و دستهایش را به هم کوبید همه ی سرها به طرف او برگشت همه به دامبلدور نگاه می کردند ولی برای تدی مردی که کنار او ایستاده و پالتوی سیاهی پوشیده بود مهمتر بود پسر بچه ای در قلب تدی فریاد شادی سر داد ناگهان نسیمی وزید و نوری از کنار ورزشگاه درخشید چندین پری کوچک در حالی که کره های نورانی مانند ماه در دستهایشان بود با تعداد زیادی کرمهای کوچک شب تاب پدیدار شدند باد شدید تر شد و تدی با دیدن چیزی که جلویش بود قدرت حرکت را از دست داد نسیم باعث شد که یقه ی پالتوی اسنیپ روی شانه هایش بیفتد و شالگردن قرمز و طلایی دور گردنش در باد به اهتزاز در بیاید تدی با گرفتن یکی از حلقه ها از افتادنش جلوگیری کرداو بهت زده زیر لب زمزمه کرد: پدر...
هنوز همه مشغول تماشای یکی از زیبا ترین مناظر عمرشان بودند که اسلیترین بازی را شروع کرد در همین لحظه ماروولو بلاجری را به سمت کوییرل پرتاب کرد ولی اکنون هردوجستجوگر تلاش را آغاز کرده بودند هیچ کدام به دیگری توجهی نداشتند و مستقیم به طرف شیئ نورانی می رفتند ایدی سعی کرد بلاجری به رون بزند اما نتوانست و او همچنان با سرعت به حرکت خود ادامه داد جستجوگران با شدت به هم برخوردند و با سرعت سقوط کردند ولی چند لحظه بعد هر دو برخاستند و با خوشحالی چیزی را که در دست داشتند به طرف تماشاگران گرفتند اما کسی شادی نکرد دراکو و رون متعجب به یکدیگر نگاهی انداختند داور به طرفشان دوید و مشت هر دو را بازکرد کرم شب تابی که در دستان دراکو محبوس بود پرواز کنان دور شدو به همراه بقیه ی کرمهای شب تاب دور رون که چهره اش از شادی می درخشید حلقه زد. گریفیندوری ها فریاد شادی سر دادند اشک در چشمان دراکو حلقه زد او با نگرانی نگاهی به اسنیپ انداخت اما در کمال تعجب اورا دید که در حالی که شال گردن گریفیندور را دور خود پیچیده بود به نقطه ی نامعلومی لبخند می زد رد نگاه اورا گرفت و از پشت پرده ی اشک تدی را در بین سایر اعضای تیم کوییدیچ گریفیندور که روی دستان پر مهر گریفیندوری ها به تالار میرفت تشخیص داد .


فردا خواهد آمد خواهید دید هر کس آنچه نیست که می بینید
و اما پشت دریا ها یقین شهری ست رویایی

[img]http://www.jadoogaran.org/modules/xcgal/watermark.php?[/img]


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۶:۲۱ یکشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۴

اندرومیداold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۶ دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۰۱ چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۹
از معلوم نیست!دوره گردم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 660
آفلاین
مسابقه كوييديچ گريفيندور و اسلاترينتصویر کوچک شده

همه چیز بوی اخرین بازی گریفندور را می داد.انگار تمام وسایل کوییدیچ می دانستند این اخرین بازیه گریفندوره.(عجب وسایلی!!)از لباس ها گرفته تا چماغ مدافعان.

یک ساعت به بازی

"خب بچه ها!!این اخرین بازیه!و مهم هم هست!"
"نه بابا!!"
"بسه رون!!....اندرو اون چماغ رو این طوری نچرخون می خوره توی سر یه نفر!..خب!این بازی از دو نظر مهمه!..یکی اینکه اخرین بازیه و یکی دیگه اش اینه که حریف ما اسلایترینه!البته می دونم که ما باید با هم دوست باشیم اما این مثل اینه که از اندرو انتظار داشته باشیم عین یه ساحره عمل کنه و کارهای خودسرانه نکنه!...یا ...."
"یا اینکه استرجس قبل از بازی سر ما رو نخوره!"
"بسه الیشا!!...خب..مثال زدن بسه!...لباس هاتون رو بپوشین و اماده بشین!"

بازی!

بازی شروع شد.سرخگون دست ماکوس بود.و به تنهایی به سمت دروازه ها پیش می رفت.استرجس بازدانده ای را به سمت او نشانه رفت.او که اصلا انتظار بازدارنده ای را نداشت (یا شاید هم فراموش کرده بود در بازی چیزی به نام بازدارنده وجود دارد!)سعی کرد خود را از مسیرش کنار بکشد که فایده ای نداشت چون دیر شده بود و بازدارنده به دستش برخورد کرد.توپ افتاد.
الیشا و لرد بلرویچ هردو با شتاب به سمت توپ می رفتند و سعی می کردند زودتر از دیگری به توپ برسند.اندرو بازدارنده ای رابه سمت لرد فرستاد اما مارلوو با بازدارنده ای دیگر منحرف کرد و به سمت الیشا فرستاد.استرجس که تقریبا به الیشا نزدیک بود به سمتش پرواز کرد.به اندازه ای نزدیک بود که چیزی نمانده بود تا به جاروی الیشا برخورد اما با یک حرکت ماوسی چرخشی از میلیمتری دم جاروی او گذشت و بازدارنده ای را که به سمت الیشا می امد به سمت بارتیموس منحرف کرد که البته ایدی ان را بی هدف به سمت دیگری زد.
الیشا که توپ را در دست گرفته بود ان را سریع به کوییرل پاس داد و کوییرل به جسی.جسی روی جارویش خم شد و با بیشترین سرعتی که می توانست به سمت دروازه ی اسلایتیرین تغییر مسیر داد.بلیز روبروی او منتظر شوتش بود.جسی در چند ثانیه ای که می خواست سرخگون را به دروازه ی وسطی پرتاب کند تغییر عقیده داد و ان را به کوییرل که به او رسیده بود پاس داد.و کوییرل بلافاصله سرخگون را از دروازه ی سمت چپی عبور داد.
بلیز به مارکوس پاس داد و ماکوس به بارتیموس.استرجس ضربه ی خطرناکی به بلاجر زد و بازدارنده محکم به وسط جاروی بارتیموس برخورد کرد و او را پرت کرد و توپ ازدستش افتاد.الیشا که فاصله ی چندانی با دروازه نداشت با دم جارویش ضربه ای به سرخگون زد و ان را از چند سانتی متری دستان بلیز عبور داد و داخل دروازه ی راستی کرد.
این بار بلیز به لرد پاس داد و او به سرعت به سمت دروازه های گریفندور حرکت کرد.به قدری سریع می رفت که بازدارنده ی عمودی اندرو به ان نرسید و در عرض چند ثانیه روبروی تدی و اماده ی شوت کردن بود.سرخگون را از این دستش به ان دستش می داد.تدی فقط به توپ نگاه می کرد.هیچ عکس العملی به پوزخندهای لرد نشان نداد.بالاخره لرد ان را به سمت دروازه ی وسطی شوت کرد.اما در میانه ی راه بازدارنده ای به ان برخورد کرد و به سمت دیگری فرستاد.
صدای سوت داور به هوا رفت.
"کی این کارو کرد؟..اندرومیدا بلک!!...تا جایی که من می دونم مدافع حق عوض کردن مسیر توپ رو نداره!..فکر کنم تو اینو بدونی!..یک پنالتی به نفع اسلایترین!"
مارکوس جلو رفت و از عصبانیت تدی از اندرو سو استفاده کرد و توپ را به راحتی گل کرد.20-10 به نفع گریفندور.
تدی توپ را به جسیکا پاس داد و جسیکا به کوییرل.کوییرل به سمت دروازه ها می رفت که توجه همه به رون و دراکو جلب شد.
رون جلو تر می رفت و دراکو با سرعت پشت سرش.
کوییرل فرصتی را از دست نداد و هم چنان با سرعت به سمت دروازه ها می رفت.
گوی زرین درست در یک متری زمین بال می زد.
کوییرل و بلیز هر دو به هم نگاه می کردند.هر لحظه کوییرل ممکن بود شوت بکند.
رون و دراکو تقریبا هم سطح شده بودند.
کوییرل شوت کرد.
رون از دراکو دوباره کمی جلو افتاد.
توپ گل نشد و در دستان بلیز جای گرفت.
رون گوی زرین را گرفته بود.
صدای سوت داور و پایان مسابقه.


" در جهان چیزی به نام آغاز و پایان وجود ندارد. زندگی امروز خود را به گونه ای بگذرانید که گویی همه چیز در همین یک روز است ... "


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۱:۵۲ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 536
آفلاین
مسابقه كوييديچ راونكلاو و گريفندور


-پاشو ديگه ، نيم ساعت به مسابقه مونده.
-هان؟چي ميگي بوقي ، بزار بخوابم.
-هه...جستجوگر مارو باش...باشه ، خودت خواستي!
ترق!!!

ققنوس در حالي كه گردشو(گرده=پهلو)گرفته روي ساعت يه نيگاه ميندازه و ميگه:
-اه آوريل ، چرا بيدارم نكردين ، تا مسابقه نيم ساعت بيشتر نمونده.حيف شد ، داشتم خواباي خوب خوب ميديدم! هنوز كلي كار دارم...بايد برم حموم غسل كنم ، بايد برم عطر بزنم ، موهامو خوشگل كنم...
آوريل:عجب رويي داريا...

****************
در رختكن كوييديچ تيم راونكلاو:
ادي:خب بچه ها ، ميدونين ميخوام در مورد چي براتون حرف بزنم؟
بچه ها ياد مسابقه قبل افتادن كه با حركت مثبت سرشون باعث شده بودن ناهماهنگ بمونن.
همه با حركت سر اظهار بي اطلاعي ميكنن!
ادي:اه...شماها كه هيچي نميدونين ، پس من چي بگم براتون؟
آوريل كه نميتونست جلوي حرف زدنشو بگيره ميگه:ادي مواظب باش دوباره به خودمون گل نزني ، كريچر اشتباهاي ادي رو جبران كن ، مهاجما شما حواستون به بلاجراي ادي باشه كه بهتون نخوره ، ققنوس تو هم مواظب باش ادي دوباره تو رو با بلاجر اشتباه نگيره! خب بچه ها چيزي به شروع بازي نمونده ، به اميد پيروزي!
ادي هم مثل بقيه بچه ها آوريل رو تحسين مي كنه و جارو به دست پا به زمين كوييديچ ميزاره!

****************
در زمين كوئيديچ هاگوارتز:

مثل بازي قبل دو سوم ورزشگاه رو تماشاگران تيم راونكلاو تشكيل ميدادند! اسلايتريني ها براي تضعيف روحيه اعضاي تيم گريفندور ، لباسهاي آبي به تن كرده بودن تا رقيبشون رو در بازي آخر راحت تر شكست بدن!از اعضاي گروه هافلپاف فقط زاخارياس اسميت در ورزشگاه حاضر بود.اون در جايگاه ويژه كنار مدير مدرسه نشسته بود و پلاكاردي رو كه روي اون "دختران پيروزند" نوشته شده بود به صورت احمقانه اي نشون ميداد!

به دستور سرژ تانكيان همه بازيكنا به هوا پرواز كردند و سرجاهاشون قرار گرفتن.سرژ بلاجر ها و اسنيچ رو رها كرد ، سرخگون رو در دستش گرفت و به وسط زمين اومد.سرخگون رو به هوا انداخت و سوت زد.
كوييرل و چو چانگ به سمت سرخگون شيرجه رفتند كه چو تونست زودتر از كوييريل سرخگون رو بگيره...
صداي جيغ بلندي شنيده شد...زاخي در جايگاه ويژه از جاش بلند شده بود و پلاكاردشو بالا گرفته بود!
چو ، جسيكا رو جا ميزاره و به سمت حلقه هاي حريف حركت ميكنه...سرخگون رو به نيمفادارا پاس ميده ، نيمفي جسيكا رو جا ميزاره و توپ رو به پنه لوپه پاس ميده...پنه لوپه از بلاجري كه اندروميدا زده بود جاخالي ميده و در مقابل تدي قرار ميگيره ، سرخگون رو به حلقه سمت چپ ميزنه...تدي از جارو آويزون ميشه و سرخگون رو شوت ميكنه...سرخگون در هوا ميمونه و با سرعتي كه انگار داره در آب فرو ميره به سمت زمين حركت ميكنه(!)...چو و جسيكا به طرف سرخگون ميرن كه چو زودتر اونو ميگيره اما بلاجري كه استرجس زده بود به شونه چو ميخوره و سرخگون از دستش رها ميشه...كوييرل سرخگون رو ميگيره و به طرف آوريل حركت ميكنه...در بين را نيمفي رو جا ميزاره و سرخگون رو به آليشيا پاس ميده...آليشيا از بلاجر ادي جاخالي ميده و سرخگون رو به جسيكا ميده...جسيكا سرخگون رو به هوا ميندازه و با جاروش بهش ضربه ميزنه(!)...سرخگون به طرف حلقه ي سمت راست ميره و آوريل به سمت اون شيرجه ميزنه ...سرخگون از حلقه رد ميشه...گل...گل...
نه!...مثل اينكه يه اتفاقي افتاده...كريچر بلاجر رو به سمت تماشاچيان پرت كرده و قبل اينكه گل به ثمر برسه سرژ سوت رو زده بود...گل حساب نيست...
آوريل به سمت كريچر ميياد و ميگه:آفرين جن خوب...كارت عالي بود!
ادي در حالي كه كلشو ميخاروند به سمت اونا ميياد و ميگه:اين چه كاري بود كردي؟حالا ديگه هيشكي نميگه راونكلاوي ها با اخلاقن!

****************
دو ساعت بعد:

نتيجه بازي 70 - 40 به نفع گريفندور بود!
ققنوس و رون همچنان به دنبال اسنيچ بودن.
همه مشغول بازي بودن كه ادي داد زد:
-آهاي ققي...اسنيچ اونجاست.
و با نشانه دستش گوشه زمين رو نشون ميده.ققنوس و رون به سرعت به سمت گوشه زمين حركت كردند.رون از ققنوس جلو تر بود و خوشحال بود كه ميتونه باعث پيروزي تيمش بشه.رون كمي نزديكتر شد و اسنيچ رو نديد ، جلوي ققنوس اومد و ديد اونو گرفت...نزديك زمين كه شدند رون اوج گرفت و ققنوس كه نميتونست جلوي خودش رو ببينه محكم به زمين خورد!

بازي همچنان ادامه داشت و ققنوس روي زمين ولو بود! تنها كاري كه از دست بازيكنان تيم راونكلاو بر مي اومد اين بود كه شاهد باشن رون بدون هيچ مزاحمتي اسنيچ رو ميگيره!

****************
بعد از اتمام بازي در رختكن تيم كوييديچ راونكلاو:

آوريل:اين چه كاري بود كردي...احمق؟
ادي:من ميخواستم رون رو گول بزنم ، نميدونستم اينجوري ميشه.
كريچر:همش ميگي جوانمردانه...جوانمردانه...آخه اگه آخر بشيم ، جوونمرد بودن به چه دردمون ميخوره؟ بفرما...به خاطر جناب آلو ققنوس بالش شكست...اگه نتونه براي بازي بعد ، بازي كنه چي كار ميكني؟
پنه لوپه:اين بازي رو كه 240 به 50 باختيم ، ديگه معلومه كه آخر ميشيم!


جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۱:۳۰ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴

آلیشا اسپینت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۴ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱:۳۳ پنجشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 186
آفلاین
تماشاچیان به طرز وحشیانه ای از همه طرف فریاد میکشیدند.آلی به اطرافش که به صحنه ی سیرک شباهت داشت نگاه کرد.در گوشه ای استرجس دو بلاجر رو در هوا به حالت دایره وار میچرخواند.در طرف دیگر کوییرل در حالی که روی جارویش ایستاده بود رو به تماشاچیان تعظیم میکرد.آلی چشمش به حلقه ی آتشی افتاد که در مقابلش بود.حالا نوبت او بود که از حلقه رد شه.همه منتظر بودند...
-نهههههه نمیتونمممم!
ناگهان آلی از خواب میپره و با قیافه ای وحشت زده به اطرافش نگاه میکنه.با وارد شدن جسیکا سعی میکنه قیافه ای عادی به خودش بگیره.
-تو که هنوز اینجایی.تو رختکن همه منتظر تو ان...

(در رختکن):
اینبار کوچکترین نگرانی ای در چهره ی بچه ها به چشم نمی خورد.انگار همه ی اعضای تیم برد خودشون رو حتمی میدونستن.
استرجس بعد از یک سخنرانی طولانی در آخر اضافه کرد:بچه ها این تییم راونکلاو یکم قناصه...یعنی بازیکناش آدم نیستن...
(از سوراخی):-اهم اهم...
-منظورم اینه که یه ققنوس و یه جن خونگی تو ترکیب تیمشونه(و با پوزخندی ادامه داد)کافیه یکم دقت کنیم تا برنده از زمین بیرون بیایم.
(در زمین):
بازیکنان دو تیم به صورت پراکنده در زمین بودند و کاپیاتان ها با داور مسابقه درباره ی مسئله ای بحث میکردند.در همین لحظه پسرکی از بین تماشاچیان خودش رو به زمین بازی میرسونه و به سمت بازیکنان هجوم میاره. این هریه که بالاخره در مقابل کریچر متوقف میشه.
-ای جن پدر سوخته...سیریوس رو که کشتی حالا اومدی کوییدیچ بازی کنی(و با صدایی نازک در حالی که دست مشت کرده اش را بر سینه میکوبید هق هق کنان ادامه داد:)الههههههی خیر نبینه...الهی به زمین گرم کوییدیچ بیفتی...
کریچر که با خونسردی به پسرک نگاه میکرد دست در جیبش کرد و شکلاتی را درآورد و در حالیکه آنرا به پسرک میداد گفت:گریه نکن! بیا پسرم...
لحظه ای بعد دو نفر با لباس هایی سفید وارد زمین شدند و پسرک را با ملایمت از زمین دور کردند.طولی نکشید که همه چیز به حالت عادی خود برگشت.بازیکنان سوار جاروهشان شدند و بازی آغاز شد.


بازی با سرعتی باورنکردنی در جریان بود.صدای لی از بخش گزارشگر به گوش میرسید که فریاد میزد:
حالا نتیجه ی بازی 30-10 به نفع راونکلاو ا...این چو ا که داره جلو میره...پاس میده به تانکس.تانکس در مقابل بلاجر استر جاخالی میده و حالا آمادس که گل بزنه.تدی میگیریشا!صبر کن ببینم.بلاجر استر خورد به کریچر.اوخی!این جن های خونگی چقدر بد بختن.وواه.عجب زپرتی بود این یارو!چه سقوطی...
بازی متوقف میشه و همه به سمت کریچر که روی زمین افتاده بود هجوم میارن.کریچر که زخم بزرگی روی زانویش دیده میشد با ناله تکرار میکرد:بالاخره این پسره کار خودشو کرد.
در این میان ادی نمیگذاشت کریچر را به درمانگاه ببرن و در برابر اصرار داور مقاومت میکرد.
استر که میخواست هرچه زودتر به این وضع خاتمه بدهد فکری به سرش زد.به سمت ققنوس رفت و پس گردنی محکمی به او زد.
-مگه مرض داری؟
-زود باش گریه کن.
-گریم نمیاد خوب...
استر آماده بود تا دومین ضربه را هم بزنه.ققنوس به سرعت گفت:باشه بابا.الان یه کاریش میکنم.
و بعد از کلی زور و فشار در حالیکه همه بازیکنان دماغ هایشان را گرفته بودند بالاخره قطره ای اشک از چشمان ققنوس بر زخم کریچر سرازیر شد...


-عجب مسابقه ایه...این جسی ا که داره جلو میره.پنه سعی داره توپو ازش بگیره.چو ام به کمکش میاد.اای نامردا.توپو ازش گرفتند.حالا توپ دست تانکسه.باریکلا اندرو.جای تو بودم کلشو نشونه میگرفتم.حالاکوییرل به سرعت خودشو به توپ میرسونه و به سمت دروازه پیش میره.پاس میده به آلی و آلی شوت میکنه وووو اینم یه گل دیگه.این آوریل بنده خدا مثکه درست نمیبینه.بگذریم نتیجه بازی 40-30 به نفع راون.
ناگهان ققنوس در بالای زمین چشمش به اسنیچ میفته و به سرعت به سمت اون پرواز میکنه.رون که به سمت دیگه ای از زمین نگاه میکرد با فریاد استر متوجه قضیه میشه و ققنوسو دنبال میکنه.رون از ققنوس خیلی عقبه.ققنوس به اسنیچ نزدیک و نزدیکتر میشه.الانه که اونو بگیره...
(صدای بو کردن):- ببینم..یه بویی نمیاد؟چقدر هوا گرمه لامصب...ولی بوی سوختنی میادا...وای بالم...ووی ...آی...وییی...
لحظه ای بعد ققنوس در برابر نگاه های متحیر تماشاچیان آتش میگره.حالا اسنیچ در دستان رونه که با لبخندی بر لب داره به ققنوس تازه متولد شده نگاه میکنه.



Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۱:۲۸ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
ياهو


مسابقه ي بين گريفيندور و ريونكلا

مكان : تالار عمومي گريفيندور
زمان : دوشنبه برابر با 11مارچ
ساعت: 6 صبح {همزمان با بيدار شدن سربازان در دوران پرافتخار خدمت}
خورشيد هنوز از پشت كوههاي مشرف به شرق طلوع نكرده بود و تنها پرتوهايي از دور نداي صبحي دلچسب را براي همگان تدايي ميكرد.
بيدار شين.......همگي بيدار شين..!
اين صداي استرجس كاپيتان محبوب گريفيندور بود كه به گوش ميرسيد ، وي در حالي كه سعي داشت پلكهاي خود را باز نگه دارد اين را ميگفت!
دخترا كه از فرط خستگي به خاطر تمرينات سخت و سنگين تا نيمه هاي صبح بيدار بودند ، در حالي كه دستان خود را به ديوار تكيه داده بودند از پله ها به سمت شومينه حمله ور شدند.
كوييرل كه در حال وارسي جارويش بود به سمت استرجس رفت و در حالي كه سعي در بيدار كردن وي داشت گفت:
هي پاشو ببينم..... وقتي كاپيتان خوابيده باشه از بقيه چي
انتظاري داري؟؟؟؟؟؟
آآآآآآآي.....هووووم.{ صداي خميازه}

*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*^*

7 دقيقه بعد
همگي دوره هم جمع شده بودند و به حرفهاي كليدي كاپيتان خود در خصوص عملكرد جديد و تاكتيكي كه در بازي ايفا ميكردند با جان و دل گوش ميدادند.!
جسيكا در حالي كه زانوهايش را بغل كرده بود و كنار استرجس نشسته بود گفت:
_ ميخواي من چوچانگ رو زير نظر بگيرم؟؟... مطمئن باش از عهدش بر ميام!!!
رون همينطور كه با اندرو در مورد ققي وكريچر بحث ميكردند و هر يك سعي داشتند عيبهاي آن دو را بيان كنند.
آليشا كه سخت در حال فكر كردن بود با تكان جسي از جا بلند شد و گفت:
_ هي استرجس نميخوايم بريم بيرون تمرين كنيم؟؟
استرجس در كمال جديت گفت: نه بابا ساعت 11 بازي شروع مي شه ..... در ضمن الان بچه هاي ريونكلا دارن تمرين ميكنن.!... پس نميشه.

**^^*^^*^^*^^*^^*^^*^^*^^**

مكان : رختكن تيم ريونكلا
زمان : دوشنبه برابر با 11 مارچ
ساعت: ده و سي و يك دقيقه ي صبح

ادي در حالي كه عرض رختكن را طي ميكرد ، در همين حين سعي داشت وظيفه ي تك تك بچه ها را ياد آور شود و نقشه هايشان را دوباره مرور كند. وي در حالي كه به تخته ي سمت چپشان قرار داشت اشاره كرد و گفت:
_ همتون گوش بدين ..... سپس رو به تانكس ، كه در حال صحبت در مورد رنگ مويش با پني بود ، كرد و چشم غره اي داد و ادامه ي حرفش را زد :
_ داشتم ميگفتم ، بهتره مواظب مهاجماشون باشين ، اونا خيلي سريعن از هر فرصتي براي ضد حمله استفاده ميكنن.... در مورد جستجوگرشونم كه خودتون بهتر ميدونين ، اون سعي داره تا با هر كلكي كه شده اسنيچ رو به دست بياره ؛ ققي حواستو خوب جمع كن !
و......

***^***^***^***^***^***^***^***^***^***^***

مكان: استاديوم بزرگ و چند هزار نفري كوييديچ هاگوارتز
زمان: دوشنبه برابر با 11 مارچ سال 2006 ميلادي
ساعت: ده و پنجاه و نه دقيقه ي صبح


لي: به نام خداوندي كه باعث دادن نيروي بس قوي به گريفيندور ميشه تا در همه ي مسابقات پيروز شود!
پروفسور مك گونگال در حالي كه موهايش را درست ميكرد تنه اي به لي زد و خواست تا بيطرف گزارش كند.
لي : بله پروفسور ..... خوب دوستان ، ميريم تا بازي هيجان انگيزي ديگه رو ببينيم!
سرژ تانكيان ، يكي از اعضاي داوران خوب هاگوارتز اكنون دارن به قضاوت ميپردازن .
دو كاپيتان به هم ديگه دست ميدن و به همزمان با رها شدن اسنيچ و بلوچر اعضاي دو گروه هم به پرواز در ميان.
هوا خيلي عالي بود ، نسيمي ملايم در حال وزيدن بود طوري كه از لاي موها عبور ميكرد و باعث ميشد در آسمان به گردش در بيايند.
صداي لي به وضوح شنيده ميشد كه در حال تفسير كردن بازي بود :
_ بازي از اول خيلي سريع شروع شد ، دو تيم از همون ابتدا دست به حمله زدن ، نگاه كنين سرخگون دست كوييرله ، كوييرل بعد از عبور از كريچر و يه جا خالي از دست بلوچر به سمت آوريل حركت ميكنه ، در همين حال جسيكا خودشو به اون نزديك ميكنه ، ولي نه كوييرل به جسي پاس نمي ده و در عوض با يه چرخش و كمي عوج گرفتن سرخگون رو به آليشا پاس ميده.....همه ي اعضاي ريونكلا گيج شده بودند و به اطراف خود نگاه ميكردند.... فاصله ي آليشا با دروازه به چند متربيشتر نرسيده بود كه كريچر و ادي به سمت اون حمله ميكنن و آليشا مجبور ميشه كه به جسيكا پاس بده.....
لي بر تن صدايش افزود و با تمام قوا گفت:
_ جسيكا به سمت دروازه ميره ..... بله اين بهترين فرصت براي گل زدنه ، اون همينطور جلو ميره : گل....گل...گل...گل......جسيكا پاتر بعد از يك حركت برگردون تونسط گل 7 رو به ثمر برسونه ؛ نتيجه ي بازي 70 - 40 به نفع گريفيندور.
كمي آنطرف تر ققي و رون در جدالي سخت در حالي كه سعي داشتند از هم سبقت بگيرند به سمت گوي زرين در حركت بودند.
رون طي يك عمليان انتحاري در حالي كه رويش به ققي بود گفت:
_ هي ققي يكي از دوستات صدات ميكنه!
ققي به محض اينكه رويش را به سمت راستش بر گرداند ، دركمال غفلت رون را ديد كه گوي زرين را در دست داشت و از ته دل ميخنديد.....


ویرایش شده توسط جسيكا پاتر در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۲۰ ۲۲:۳۳:۱۹







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.