هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۸:۰۰ چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۴

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 789
آفلاین
***مسابقه ریونکلاو و هافلپاف***
****نیمه شب قبل از مسابقه، زمین کوییدیچ****

همه جا تاریک است......تاریک و سیاه.......سیاهی به سیاهی دل سیاه شیطون......به سیاهی موهای آنیتا دامبلدور......به سیاهی جورابهای دو ماه شسته نشده هرپوی کثیف......به سیاهی دستهای آلوده پشت پرده.......و به سیاهی دل سیاه شیطون.....

-: این تکراری بود!! همون اولم یه بار گفتی!!
-: آخه خیلی باید روی سیاهی شب تاکید کنم و گرنه جذابیت نداره.
-: خب یه چی دیگه بگو....این همه چیز سیاه تو دنیا هست!!
-: نمیشه......مغز من فقط یه سری چیزا رو قبول میکنه.....من هیچ سیاهی دیگه ای به نظرم نمیرسه......

ماه از پشت ابرها پدیدار شده و نور سفیدش را بر زمین میتابد.......سفیدی به سفیدی ملافه بیمارستان ها.....به سفیدی چلوار کفنی مرده ها.....به سفیدی ناخن مردگان......

-: بابا مرده که ناخنش کبود میشه!!
-: نه تو دهات ما ناخناشون سفیده....اینقدم حرف نزن، هی سوژه تکراری میشه!!

نور سفید ماه، ظلمات شب رو میشکافد و باعث آشکار شدن سایه سه فنر در زمین کوییدیچ میگردد......ریش یکی و موی دیگری در نور ماه برق میزند...... به نظر میرسد شخص کوتاه قدی به طول 60.5 سانت نیز با انان است....هر سه به تیرکهای دروازه نزدیک میشوند......
-: حالا مطمئنی این روش جواب میده؟
-: آره بابا مطمئنم....این آوریل فاصله پنج متری این تیرکها رو به زور طی میکنه......وقتی فاصله رو بکنیم 10 متر که دیگه قشنگ میترکه!! به هیچ کدوم از توپا نمیرسه.....
-: بابایی....یه وقت داور نفهمه؟
-: هههههه.....داور........نه دخترم داور همه این اندازه ها رو یکی میبینه....من اصلا شک دارم که این یارو فرق بین فیل و موش رو بفهمه!! دیگه 5 متر اختلاف که جای خود داره.... خب ورد رو اجرا کنیم......فقط یادت باشه پیتر......فردا زمین رو ما انتخاب کنیما...یادت باشه اون یکی زمین رو بگیری.
سه نفر پای تیرک وسط وایمیستن و وردی رو زمزمه میکنن، ناگهان تیرکهای کناری غیب شده و با فاصله 10 متری از تیرک وسط ظاهر میشن. صدای خنده ای موذیانه و شیطانی شنیده میشود.

****صبح روز بعد، باز هم زمین کوییدیچ****

روز آفتابی و درخشانی و هوا کمی در قسمتی ابری بود، نمای اولیه ورزشگاه به رنگ آبی و زرد بود، این بار جمعیت بیشتر طرفدار هافلپاف و جمعیت کمتر طرفدار ریونکلاو بودند، ملت همگی جیغ میزند و تشویق میکردند و عده ای سوء استفاده چی در اون وسط بندری میزدن!! بازیکنان دو تیم وارد زمین شدند، ملت دوباره دست زدند و تشویق کردند، داور وسط زمین منتظر بازیکنان بود، وقتی همه دور داور جمع شدند، ادی و پیتر یک قدم جلو آومده و با هم دست دادند.
پیتر زیر لبی و طوری که داور نفهمه : بازی رو باخته حساب کن داداش!!
ادی به 1 متر پایین تر از خودش نگاه میکنه : ریز میبینمت در حد تیم ملی!!
داور سوت مسابقه رو میزنه......توپها رها شده و بازیکنان سرجای خودشون قرار میگیرن........آوریل به سمت تیرک وسط رفته و منتظر حمله هافلپافیا میشه......بعد از چند دقیقه آنیتا موفق به گرفتن کوافل میشه و همراه با آلبوس و پیتر به سمت آوریل میان.....پنی با کله به سمت آنیتا میره ولی آنیتا جاخالی داده و توپ رو به سمت پیتر میفرسته......پیتر کوافل رو گرفته و به بلوجری که کریچر فرستاده بود جاخالی میده و مستقیم به سمت آوریل میره.....در یک حرکت ناگهانی توپ رو به سمت آلبوس میفرسته و آلبوس با قدرتی که از سنش بعید بود توپ رو به سمت تیرک سمت راست میفرسته....آوریل به موقع عکس العمل نشون داده و به سمت تیرک میپره ولی میبینه هنوز به تیرک نرسیده......هرچی تلاش میکنه به تیرک نمیرسه تا جایی که توپ وارد حلقه میشه......آوریل با تعجب نگاهی به وضعیت خودش در آسمان میکنه....با انیکه مسافتی بیش از 5 متر رو طی کرده هنوز فاصله زیادی با تیرک سمت راست داره......چند بار چشم میزنه و سپس به ادی میگه تا تقاضای وقت استراحت کنه.
ادی : چیه آوریل؟ چی شده؟
آوریل در حالی که در اوج تفکر بود : نمیدونم.....ولی ببین....فاصله تیرکها به نظرم زیادتر از قبل شدن......من هرچی پریدم بازم به اون تیرکه نرسیدم.....
ادی : نه بابا...مگه میشه....داور میفهمه......فاصله استاندارد 5 متره دیگه....بذار برم ببینم......
ادی دست کریچر رو میگیره و به سمت تیرک ها میرن.........کریچر رو افقی کنار تیرک قرار میده و میشمره....1کریج....دو کریچ......سه کریچ..........9کریچ....10کریچ.......ااااا....هنوز ادامه داره؟ 11 کریچ....18 کریچ.....19کریچ.....20 کریچ........مشکوکه!!
ادی و کریچر میان پایین، ادی کمی سرش رو میخارونه تا بتونه جواب قانع کننده ای بده.
ادی : راست میگی آوریل......کریچر قدش 50 سانته.....در حالت معمولی فاصله تیرکها باید 10 کریچ باشه، ولی الان 20 کریچه....باید به داور بگیم.
داور جلو میاد و تیرکها رو نگاه میکنه.......کمی به تیرکها که نگاه میکنه برمیگرده به سمت ادی.
داور : نه اقا....تیرکها هیج مشکلی ندارن......
ادی : ولی اشتباه میکنینا......برین با تیرکهای اون دروازه مقایسه کنین......
داور به اون سمت زمین میره و نگاهی به تیرکها میکنه و سپس اینور زمین میاد و بعد از 5دقیقه دید زدن برمیگرده پیش بچه ها.
ادی : دیدین قربان فرق داشتن؟
داور : نه اصلا فرقی نداشتن!!
آوریل : امکان نداره....حتما خوب ندیدین....من مطمئنم!!
داور : نخیر خانم محترم....اشکال از شماس نه از تیرکها......بفرمایین سر بازی!!
آوریل : پس لاقل زمینا رو عوض کنین، اگه اندازه استاندارد باشه پس نباید برای کسی فرق کنه.
داور : نخیر خانم.....توی قوانین بازیا این کار ممنوعه، لطفا برین توی زمین تا اخراجتون نکردم.
آوریل به طور زیر لب : مرتیکه خشن بی اعصاب!!
داور برمیگرده به طرف آوریل : چیزی گفتین؟
آوریل آسمون رو نگاه میکنه و یه خورده رو ابرها چرخ میزنه : هوووم...بله....گفتم الهی قربون این داوریتون بشم که ماشالا چقد شما باکمالاتین!!
داور میره تو زمین و آوریل به سمت تیرک برمیگرده.....بازی ادامه پیدا میکنه و ریون در عرض 10 دقیقه 20 گل خورده و تنها 5 گل وارد ردوازه حریف کرده، به نظر میاد سوزان بونز خیلی عالی از دروازه دفاع میکنه......بار دیگه بچه ها ریونکلاو حمله میکنن، توپ دست پنیه که بین چو و نیمی (تانکس) در حال حرکته.......به بلوجری که هلن براش فرستاد جاخالی میده و توپ رو برای نیمی میفرسته.......از اون طرف رز بلوجری رو با ظرافت تمام و با سرعت 1 کیلومتر در ساعت به سمت نیمی میفرسته که نیمی سر جاش وایمیسته تا توپ قشنگ از جلوش رد بشه و سپس به راهش ادامه میده.......تیرک سمت چپ رو نشونه میگیره و توپ رو میفرسته که یهو ققی جلوی تیرک ظاهر میشه.....به نظر میاد اونو اوتو با هم دنبال یه چیزی به اسم اسنیچن.

****صحنه آهسته****
اسنیچ در آن سوی تیرک سمته چپه......اوتو پشت تیرکها داره با سرعت به سمت اسنیچ میره و ققی در اینور تیرکها دقیقا جلوی تیرک سمت چپ داره پرواز میکنه........نیمی کوافل رو محکم فرستاده و دقیقا در مسیر کوافل، هیکل زیبای ققی قرار داره.......نیمی داد میزنه : موااااظب.....باااااششش.......ولی ققی جاخالی نمیده.......کوافل دقیقا به ققی میخوره و ققی با انرژی منتقل شده به بدنش سرعت زیادی پیدا میکنه.......شتابش افزایش چشم گیری پیدا میکنه و از تیرکها میگذره و دقیقا در یک متریه اسنیچ از اوتو جلو افتاده و اسنیچ رو میگیره......(از حالت صحنه آهسته خارج میشه)
ریونکلاو 200 هافلپاف 200، همه اهی از ناراحتی میکشن که بازی مساوی شده ولی......ولی کوافل که به ققی برخورد کرده بود قبل از گرفتن اسنیچ با زاویه 15 درجه به سمت تیرک سمت چپ میره.......سوزان که مبهوت اون صحنه شده بود، دیر عکس العمل نشون میده و به توپ نمیرسه.......درواقع نتیجه بازی 210-200 به نفع ریونکلاو میشه و داور سوت پایان بازی رو زده و ریونکلاو رو برنده اعلام میکنه........و در آن شب تمام اعضای ریونکلاو به این نتیجه میرسن که اگه ققنوس یکبار و فقط یکبار یک کاره خوب در زندگیش کرده باشه، همین امروز بوده و بس!!


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۲:۱۳ چهارشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۴

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
آخرین روز مسابقات داخلی هاگواترز بود؛ یعنی روز مسابقه بین دو تیم قدرتمند هافلپاف و رانکلاو. هوای صاف و آفتابی و بدون ابر، یک روز زیبا و نزدیک عید را مژده می داد. حال و هوای هاگوار تز عوض شده بود و همه جا بوی خوش عید میداد. بعد از مدتی جایگاه تماشاگران سبز و قرمز شد و وسط آنها لکه های آبی و زرد نیز دیده میشد!
چند لحظه ی بعد، بازیکنان وارد زمین سر سبز هاگوارتز شدند. صدای گزارشگر مسابقه بلند شد:
_ hello....this is Li Jordan speaking! ......ها؟!....چی میگی رون؟....اوه...راست میگی!....سلام بر شما، این لی جردنه که داره حرف مفت...ببخشید، گزارش میکنه....پروفسور مک گونگال هم با چوبشون که روی شقیقمه دارن بر کارم نظارت میکنند!....رون هم داره این جا بالا و پایین میپره!....خب، هافپافی ها وارد میشن و حالا اعضای روانی وارد.....آخ....ببخشید پروفسور، تقصیر هادوک بود، اون توی چتر باکس گفت!......اعضای باهوش رانکلاو هم وارد شدند...بیل ویزلی داور مسابقه هست.....
بیل بازیکنان رو به دست دادن دعوت میکنه، پیتر میره با ادی دست بده که دومبل میگه:
_ اهم....صب کن....ما میخوایم این بازیو تحریم کنیم!
همه: اووووووووووووووووووووووووه!!!
پیتر سرشو میخوارونه و میگه:
_ کی همچین تصمیمی گرفته شد؟؟....اصلا چرا؟!
دومبل یکی میزنه به پیشانیشو و رو به رز میکنه و اون هم میگه:
_ خب آی کیو جان! ما دیشب به خاطر اینکه ایناها جستجوگرشون یه کفتره، میخواستیم این بازیو تحریم کنیم!!
ققی میپره جلو و سینشو میده جلو و میگه:
_ هوی!!.....عمت کفتره!....من ققی هستم!!!
هلن میگه:
_ خب بدتر!....تو یه پرنده هستی!!...نمیشه!
همه ی نگاه ها بر روی بیل ثابت می مونه و صدای تیک تاک ساعت دومبل شنیده میشه. بیل می یاد حرف بزنه که ادی بدون کفش (!) میپره جلو و میگه:
_ اهم....اوهم...ایهیم!....بنده عرضی داشتم خدمت این عالیجنابان بزرگ!
یهو فریاد " درود بر ادی کبیر....برادر ثانی" از تماشاگران بلند میشه! ادی دستاشو میبره بالا و اونا رو به سکوت دعوت میکنه و ادامه میده:
_ متشکرم!....خواهش میکنم در هر شرایطی آرامش خودتونو حفظ کنید!...خوب است...جناب دومبل بزرگ، آیا حیف نیست این ققنوس بینوا و بدبخت و مفلس را از بازی بیرون کنید؟!....آیا حیف نیست؟!...آیا میخواهید آوریل که معلم موجودات جادویی است، بر روی شما بالانس برود؟؟!!
آنیتا میپره وسط و میره جلوی ادی و اخم میکنه و میگه:
_ اولا، کجای این کفتر مفلسه؟؟!! خودم دیدم، چارتا لونه کنار دریا داره، تازه یه لونه 100 طبقه هم توی تهران داره!....ثانیا، از اصطلاحات مشهدی استفاده نکنید که رگ غیرتم میزنه بیرون!! ثالثا، مدافعتون هم یه جنه!!
ادی لبخند ملیحی میزنه و یک صحنه آنیتا رو مورد عنایت دستان و آغوشش (!) قرار میده و بعد از هفلشت دقیقه ازش جدا میشه و میگه:
_ خب عزیز دل بابات، حالا حرفی هست؟؟
آنیتا که سرخ شده مثل لبو، ابروهاشو به نشانه ی نفی میندازه بالا!! هوادارا فریاد میزنن:
_ عنایتی....عنایتی.....عنایتی...
آنیتا یه کم خودشو باد میزنه و فریاد میکشه:
_ هوی....عنایتی یه بازیکن مشهدیه!.....بگین: " ادی جون...ادی جون...عنایتی بفرما!!!"
صدای هون شعار میره هوا! ادی هم همه رو با چشماش مورد عنایت قرار میده. کمااینکه در دلش غوغایی بر پا یود!! خلاصه با صدای سوت بیل بازی آغاز میشه!
در همان لحظه ی اول، توپ به دست پنه لوپه کلیرواتر می یفته و اونم با یک حرکت جالب، میچرخه و توپ رو به چو چانگ پاس میده، اونم به راحتی بلوجر رز رو دفع میکنه و توپ رو به نیمفادرو تانکس پاس میده و اون هم که جلوی دروازه ی سوزان بونز رسیده بود،به سرعت موهاشو صورتی میکنه و در برابر چشامان متعجب سوزان، سرخگون رو وارد دروازش میکنه!
صدای فریاد " ایول نیمی رنگی!!" از تماشاگران بلند میشه. سوزان با عصبانیت داد میزنه:
_ ای خفه نشین الهی....بابا کولاک کنین دیگه، اینا خیلی قوین!!
پیتر چشماشو ریز میکنه و با نگاهش به آنیتا و دومبل، حرف سوزان رو تایید میکنه!
سوزان با سرعت سرخگون رو به سمت آنیتا پرت میکنه، و کولاک شروع میشه. مدافعان و مهاجمان هافلپاف به سرعت به دور هم میچرخیدند، به طوری که دیدن آنها رو غیر ممکن میکرد. سرخگون به سرعت بین مهاجمان رد و بدل میشد و بلوجرهای رز و هلن بود که به مهاجمان راونکلاو برخورد میکردند. هیچکس جلودار آنها نبود. کریچر با صدای جیغ جیغیش گفت:
_ ادی.....بزنشون!
ادی متقابلا فریاد زد:
_ خب خودت بزن!!
_ آخه من جون ندارم!!
یهو کولاک هافلپاف به اوناها میرسه و ادی که گیج شده بود، ضربه ای به بلوجر میزنه ولی بعد از رد شدن کولاک هافلپاف، صدای جیغ جیغ کریچر از ته جاروی ادی می یاد، ادی به کریچر که از جارویش آویزان بود نگاهی میکنه و فریاد میزنه:
_ آخه اونجا چه غلطی میکنی؟!
کرچی میگه:
_ فکر کردی میخوای تو را بنمایم؟؟....خب خنگه!... به جای بلووجر زدی به من!!
و ناگهان غریو شادی از هواداران هافلپاف بلند شد، چرا که دروازه ی آوریل بوسیله ی ضربه ی پر قدرت دومبل باز میشه. چند ساعت بعد:
_ خوبه...خوبه....رون میگه الان دوساعت از مسابقه گذشته....نتیجه 80-80 مساویه....چشمها به جستجوگران دو تیمه!.....ققی رفته بالای زمین و داره پرای زیر بغلشو میخارونه!!..واقعا وقت گیر آورده!...
ققی در حالی که سبز شده زمزمه میکنه:
_ آه...کاش حموم رفته بودم.....ققی..ققی.......سدریک؟؟! فیشششششششششش...
صدایی از زیر بغل ققی می یاد و معلوم میکنه که یه بیسیم اونجا قرار داره:
_ سدریک به گوشم....خیشششش...
_ جون من اون اسنیچ رو ندیدی؟؟!....چشمام ضعیف شده!
_ نه...هنوز که....چرا چرا....اوناهاش، کنار گوش بگمنه!
ققی هم سریعا شیرجه میزنه طرف بگمن. اوتو که اوضاع رو اینجوری میبینه فرار رو بر قرار ترجیح میده و داد میزنه:
_هوی....چرا دنبالم میکنی؟؟....
ققی خنده ای خفن میکنه و میگه:
_ میخوام نوکت بزنم!!....قوهاهاهاها!!
چو از اون طرف داد میکشه:
_ اوتو چه قدر خنگی!!....آخه اسنیچ کنار گوشته!!!
ققی با عصبانیت داد میزنه:
_ خب آبله....میخواستم تنهایی بگیرمش، تو هم که لوش دادی!...ای خدا!
چو شروع میکنه به یابو اب دادن و میگه:
_ به به....فیلهای صورتی با لباس خوابای گل گلی دارن توی آسمون سبز پرواز میکنن...به به....
و چشمای همه به آسمون خیره میشه!!
ققی و اوتو به دنبال گوی زرین، به سرعت در حرکتند. بعد از چند لحظه ققی به گوی زرین نزدیک میشه. پرهای نرم ققی، تنها چند اینچ با گوی فاصله داره. آنیتا که اوضاع رو اینجوری میبینه داد میزنه:
_ ققی....اونجا رو.....دراکو اسموت کرده!!!
ققی سریع ترمز میکنه و به جایگاه سبز پوشان نگاه میکنه ولی دراکو رو با همون موهای سیخ سیخیش میبینه. تا بیاد فکر کنه چی شده، اوتو داد میزنه:
_ گرفتمش!!....گرفتمش!!!
و صدای سوت پایان بازی، ققی رو از عالم هپروت می یاره بیرن!
و تنها چند دقیقه ی بعد، کاپ قهرمانی در دستان هافلپافی ها بود!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۲:۴۴ سه شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۴

پيتر پتي گرو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۲۵ جمعه ۲ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۴۵ شنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۵
از بالاي ديوار آخري!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 303
آفلاین
- من با اين دست نمي دم!!
- آقاي پتي گرو!! اگر دست ندي تيمتون مي بازه!!
- اينا همشون آنفولامزاي ققنوسي دارن! من دست نمي دم.
" ..شنوندگان عزيز! يك اتفاق بي سابقه در مسابقه رخ داده...ظاهرا كاپيتان تيم هافلپاف از دست دادن با ادي ماكاي - كاپيتان راونكلا- امتناع كرده! و تيم رو متهم به داشتن آنفولانزا مي كنه...البته تا جايي كه من متوجه شدم تمامي هيئت مدرسه كه مشخص نيست چرا امروز لباسهاي مخصوص كلاهدار بر تن دارن اين شايعه رو تكذيب مي كنن!!..."
بازيكناي هافلپاف هم كه دور پيتر جمع شده بودن با بدبيني به راوني ها نگاه مي كردن.
"..خب بله...ظاهرا دستكشي براي پتي گرو آورده شده...و با ماكاي دست دادن..حالا همگي سوار جارو ها مي شن..داور توپ ها رو رها مي كنه.."
سرخگون دست پيتر بود كه داشت به طرف دروازه ي آوريل پرواز مي كرد.
" .. وحالا نيمفادورا تانكس كنار پتي گروئه..ظاهرا قصد تصاحب توپ رو داره..ولي..بله اين باور نكردنيه!! خود پتي گرو سرخگون رو به مهاجم راون مي ده!! و حالا توپ مي افته دست كلير واتر..چوچانگ..كه جاي تعجب داره پستش رو عوض كرده!! حالا مقابل سوزان رسيدن..چانگ سرخگون رو پرتاب مي كنه..اما بونز از كنار دروازه جاخالي مي ده! ....."
" خب سرخگون اين بار دست آنيتا دامبلدوره..اون كه كمي شجاع تر به نظر مي رسه يك شيرجه ي زيبا به سمت دروازه مي زنه...به نظرتون چند سالشه؟..بله ببخشيد..به طرف دروازه مي ره..سرخگون رو بلند مي كنه و به طرف جايي كه دامبلدور بايد باشه پاس مي ده...اما دامبلدور حضور نداشت!! توپ محكم به هلن مدافع هافل بر خورد مي كنه...و پيتر وقت استراحت در خواست مي كنه."
- دامبل كو!؟
- داره با كريچر حرف مي زنه.
هافليا دور هلن جمع شدن و هركسي سعي مي كنه تا نظريه اي بده...
- پتي گرو!! تيمت ادامه مي ده يانه؟
- بله..ادامه مي ديم!
" و باز هم بازي شروع شد...البته مشخص نيست به چه علت زير چشم دامبل كبوده..ظاهرا با كاپيتان مشاجره داشته..حالا بگزريم..نتيجه 120 به 0 به نفع راونكلاست كه خيلي خوب ظاهر شده!! از دقايقي پيش هم صداي گيتاري در زمين شنيده مي شه كه گويا از طرف آوريل هستش...اوه اونجا رو نگاه كنيد!! ظاهرا ققنوس و اوتو بگمن جستجوگران دو تيم اختلاف پيدا كردن!!"
همه به طرف اونها پرواز كردن..ققنوس كه از عصبانيت پرهاش آبي شده بود!! داشت گلوي اوتو بگمن رو فشار مي داد.
- بهت مي گم اونو بده به من!!
- نم...نم...خو..گرف...م..
" خب با دخالت ساير بازيكنان بگمن از بالهاي ققنوس رها مي شه...بله!! ظاهرا بگمن گوي رو گرفته!! "
كريچر: چي شد قفي!؟ تو كه سه سوته گوي رو مي گرفتي!؟
ققنوس:..اين نزاشت ديگه!

فرداي مسابقه
جادوگران*
امضاي كريچر:
ققنوس!! پرنده ي جستجوگري كه هميشه در برابر كريچر كم مياره


ویرایش شده توسط پيتر پتي گرو در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۲۴ ۲۱:۰۹:۲۳

[b][size=large][color=003300][font=Georgia]و ازش پرسيدم كه:خ


زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۱:۴۴ سه شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۴

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۲ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۰۶ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
از درون مغاک!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1130
آفلاین
مسابقه ی کوییدیچ بین دو تیم
هافلپاف و راونکلاو


بچه های هافلپاف در رختکن به حرفهای کاپیتانشون گوش میدن.

پیتر: ....باید تمام حواستون رویه چوچانگ باشه...اون محور اصلی کاراشونه و ممکنه که....
در یک حرکت انتحاری سرژ در رختکن رو میشکونه و وارد میشه!
- بچه ها بچه ها!...یه خبر خیلی بد دارم براتون!!

سرژ باز در یک حرکت انتحاری دیگه میپره رویه دامبل و ریششو نوازش میکنه و بوسش میکنه!!!!

دامبل:چی شده بابا سرژ؟!!
سرژ:نه دامبل دلم برات تنگ میشه!!!...اوهو اوهو اوهو اوهو!!
دامبل:بابا سرژی جون بگو چی شده دیگه!...نگرانمون کردی آخه...
سرژ:نه نه نه...من نمیخواممم!
دامبل:د لامصب بگو چی شده دیگه!!
سرژ در یک حرکت انتحاری دیگه از بقل دامبل پرت میشه بیرون..!

سرژ:حالا چرا میزنی؟ ....خب قراره تویه این بازی ترورت کنن دامبل!!!
دامبل:چی من؟
و دامبل هم یه حرکت انتحاری میزنه!(یه کم خفیف تر از بندری زدن!!) و غش میکنه رویه زمین!

**چند ثانیه قبل از شروع بازی!**

پیتر:ولی آخه ما چه شکلی بدون دامبل بازی کنیم!!...آخه یه کم انصاف داشته باشید!
کوییرل:من نمیدونم میخواستید ذخیره داشته باشید!!! من بر اسال قوانین عمل میکنم.حالا دیگه بپرین تو زمین!

اعضای تیم هافل بدون دامبل که غش کرده بود و هنوز به هوش نیومده بود به زمین میان و راونکلاوی هارو میبینن که در وسط زمین وایستادن.

**بعد از شروع مسابقه**

""خب سلام بینندگان عزیز!...من زاخاریاس اسمیت هستم و مسابقه امروز رو گزارش میکنم!...درود بر هافلپاف!!!...بله پروفسور چشم اطاعت میشه!
خب مسابقه رو با تاخیر براتون گزارش میکنم!!!
امروز به قول خود دامبل آلبوس دامبلدور در یک حرکت انتحاری در مسابقه حاضر نشده و تیم هافلپاف مجبور شده مسابقه رو شش نفره برگزار کنه...تیم راونکلاو در همین بدو بازی 60 امتیاز به دست آورد که البته هافلپاف با درخشش دروازه بان تیم یعنی سوزان بونز شانس آورده که بیشتر از این گل نخورده!...پنه لوپه با حرکت استثنائی چوچانگ پنج گل از شش گل رو به ثمر رسونده و نیمفادورا تانکس هم یه گل زیبا به ثمر روسند...""

ناگهان در یک حرکت انتحاری برق تمام ورزشگاه قطع میشه!! و صدای بلندی در ورزشگاه میپیچه!!::
لطفا تمام تماشاگران ورزشگاه رو ترک کنند!..در ورزشگاه یک بمب کار گذاشته شده!...لطفا ورزشگاه رو ترک کنید!...لطفا"...

""...اوه چه اتفاق نادری..مثل اینکه منم باید برم...در آخر میبینم که کاپیتان های دو تیم یعنی پیتر پتی گرو و ادی ماکای درخواست تایم اوت که معادل فارسیش میشه وقت استراحت میکنن....د برو که رفتیم!!""


**در رختکن هافلپاف**

پیتر:مثل اینکه قرار نیست این مسابقه برگزار بشه!
آنیتا:ولی من فکر میکنم راونکلاویا این کارو کردن که مسابقه رو نبازن!
رز زلر:واقعا تو چقدر باهوشی آنیتا!...خب این که مسلمه!...اون کیریچر! مگه میذاره بازی به خوبی و خوشی تموم بشه!

در طرف دیگر رختکن سرژ در حال پاشیدن آب بر روی دامبله...
سرژ:دامبل تو زاخی ای!...به هوش بیا!...ایوانا اینجا منتظرته!!...زاخی!
ناگهان در یک حرکت انتحاری دیگه که باعث اعتراض ملت میشه! دامبلدور به هوش میاد!!

دامبلدور:هاا؟...چی؟...کو؟؟..ایوانا کو؟...من چرا ریش دارم؟...بی تو سردمه!...
هلن:یوهووووووو!...دامبل به هوش اومد!

ناگهان در یک حرکت انتحاری دیگه که باعث پرت کردن تخم مرغ و گوجه توسط ملت میشه پروفسور کوییرل وارد رختکن هافل میشه...
کوییرل:بدویین تو زمین...بمب گذاری شایعه بوده...باید بدون تماشاگر بازی کنید!تمام تماشاگرا رفتن!

**دقیقه ای بعد-زمین کوییدیچ**

سرژ تانکیان در جایگاه گزارشگر نشسته!:

""...آخه من مسابقه رو واسه کی گزارش کنم؟...خب باشه پروفسور!....سرژ تانکیان هستم گزارشگر این بازی بدون تماشاگر!...در شش ماهگی استعدادهایم شکوفا شد و آهنگهایی میخوندم که بیاید و ببینید....اوه باشه پروفسور ببخشید!
خب الان خوب نمیبینم چشام جدیدا ضعیف شده!...همش تقصیر این دامبله که با من زیادی میچته!! ...فقط یه چیزایی اون دور دورا میبنم که انگار هافلپاف دو سه تا گل زده و ده بیست تا گلم نزده که همش تقصیر این پروفسور لاوینه!...اونش مهم نیست!...مهم اینه که دامبلدور یه گوشه زمین کز کرده و همش داره دور و برش رو میپاد که یه موقع ترورش نکنند!""

"" اون طرف اوتو بگمن و ققنوس رو میبینم!!...مای فیوریتز!...این تقلبه!...ققنوس بدون جارو داره پرواز میکنه!!!...چقدر باحال!...ققنوس را بنگر ققنوس رفتنیست!!!....پروفسور نمیخواد بگین چون خودم میدونم دارم چرت و پرت میگم!!""

""خیلی جالبه!...با گرفتم گوی زرین هر تیمی ممکنه پیروز بشه و همه دست از بازی کشیدن و دارن حرکت های سریع ققنوس و اوتو بگمن رو میبینن.....ولی...ولی....ققنوس تغییر مسیر میده!....داره میره به سمت دامبل!...نه داره میره بالا سر دامبل!...اوتو بگمن اون طرف گوی زرین رو میگیره و داور سوت پایان بازی رو میزنه!...ولی این طرف ققنوس در یک حرکت انتحاری که از تمام حرکات انتحاری در این نمایشنامه انتحاری تر بود! یک سنگ بزرگ از تویه جیبش در میاره! و پرت میکنه پایین و سنگ به دامبل میخوره و دامبل بیهوش میشه و از جاروش پرت میشه پایین!!!!""

""نمیدونم چرا ولی یه کمی منو یاد پرندگان ابابیل انداخت!...ایول ققنوس!...حسابشو رسیدی!...ولی هافلپاف برنده شد!...ژوهاهاهاهاها!!""

درون زمین ققنوس و کریچر همدیگر را در آغوش کشیدند و از اینکه نقششون به بار نشسته بود و دامبل رو از راه به در کرده بودند خوشحال بودند!!

آنچنان همدیگر را در آغوش میکشیدند که انگار آسمان و زمین رو بهشون داده بودن!!!


شناسه ی جدید: اسکاور


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۹:۱۴ سه شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۴

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین

مسابقه ی بین دو تیم هافل و ریون






-- امروز مسابقه ی حساس بین دو تیم راونکلاو و هافلپاف رو برای شما گزارش میکنم بعد از بازی خز و خیل و زاخی وار اسلی و گریف امیدوارم که این بازی بازی خوبی از آب در بیاد اما نمی دونم چرا بازیکنان دو تیم هنوز وارد زمین نشدند
کوییرل وسط زمین وایستاده و با حالت عصبی داره با داور صحبت میکنه
کوییرل: اینا کجان مگه نمیدونن بازی دارن
همه :

کوییرل: الان باید چی کار کرد؟
سدریک: به دلیل حاضر نشدن هافل بازی به نفع ریون تموم بشه
همه:

رینگ رینگ رینگ( صدای زنگ موبایل)
کوییرل: بله؟
صدا : سلام منم کاپیتان ارزشی تیم راون
کوییرل: کدوم گوری هستی ؟ الان 5 دقیقه بیشتر به بازی نمونده
صدا : گوش کن ببین چی میگم ما به دلیل پاره ای مسائل حاضر به بازی نیستیم
کوییرل: چه مسائلی؟
صدا: وجود دو بازیکن زیر 10 سال در تیم حریف , بازگشت امپراطور به جامعه ی جادویی , نبودن حسن مصطفی در تیم حریف , نبود برادر حمید در تیم خودمون و وجود موجودی به نام دامبل در تیم حریف
کوییرل:
اگه تا دو دقیقه دیگه اینجا نباشین من میدونم و شما کل امتیازای هاگوارتزتون رو میگیرم
صدا : بچه میترسونی ؟ بگیر اصلا بی خیال امتیاز رفاقتا رو بچسب( این صحبتها رو فقط خود راونی ها میفهمن)

2 دقیقه بعد

-- بله هم اکنون درهای شرقی استادیوم باز شدن و بازیکنان تیم راونکلاو وارد زمین میشن

ادی ملقب به ارزشی

اوریل ملقب به ارزشی

تانکس ملقب به کفتر باز

پنی ملقب به دودره

ققی ملقب به کفتر

چو ملقب به چیپس

و بالاخره کریچ بهترین بازیکن تیم راون , عقاب بی رقیب هاگوارتز , یگانه جن و مدافع تیم کلاغ ها
(در اینجا نویسنده ارزشی بازی در آورده و برای پررنگ تر نشان دادن خودش هم تیمیهای خویش رو هم ضایع کرده)

کریچر در وسط میدون :
چند دقیقه بعد

ادی: ببین هرپی این هافلیا ترسیدن نیومدن . بازی رو تموم کن ما کار داریم
هرپی رو به کوییرل: ببین اینا کجا موندن
بیب بیب بیب( صدای شماره گرفتن)
کوییرل: الو البی کجایی؟ خیر سرتون مسابقه دارین ها
البوس: ها؟ چی میگی من تازه از خواب بیدار شدم بازی رو بنداز یک روز دیگه
کوییرل: چی کار کنم؟
آلبوس: صدات نمی یاد صدات قطع و وصل میشه
کوییرل: آره جون تو , اگه تا یک دقیقه دیگه تیمت رو جمع نکنی بازی رو بازنده میشین از من گفتن بود.

5 دقیقه بعد

-- بالاخره بازیکنان دو. تیم با تاخیر 15 دقیقه ای توی زمین حاضر شدن و همه منتظر سوت شروع مسابقه هستند
ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
-- بازیکنا همه تو آسمون هستند , اولین توپ نصیب بازیکنان هافل میشه
توپ دست هلنه ولی نه فکر میکنم رز بود اونم توپ رو میده به ...... بزارین ببینم احتمالا هلگا باشه ولی مثل اینکه این دیگه خود هلنه , حالا توپ دست دامبله و داره مستقیم به سمت من میاد
دامبل با این قیافه در گوش گزارشگر یک چیزی میگه
-- بله دامبل از گزارش خوب من تشکر کرد و رفت تا به بازیش ادامه بده
چیزی که تعجب همه رو برانگیخته اینه که هیچ کدوم از اعضای گروه هافلپاف به استادیوم نیومدند تا تیمشون رو تشویق کنند
حالا دوباره دامبل داره به سمت من میاد ولی این بار توپی در دستش نیست چون همین الان توپ از دروازه ی هافل گذشت و نتیجه 10 هیچ به نفع تیم راونکلاو شد
دامبل در گوش گزارشگر یک چیزی میگه
-- با تشکراز دامبل ایشون به من گفت علت غیبت هم گروهیاشون اینه که صبح فرصت نکرده هم گروهیاش رو از خواب بیدار کنه گویا هر روز این دامبله که همه ی اونا رو برای صبحانه بیدار میکنه
-- حالا میبینم که یک ضربه ی پنالتی به خاطر خطای آلبوس روی ادی به نفع راون شکل میگیره دوباره آلبوس داره به سمت من پرواز می کنه
دامبل در گوش گزارشگر یک چیزی میگه
-- بله آلبی اشاره کرد که تقصیر ادی بوده و اون اول به دامبل فحش داده
-- حالا دامبل همه ی بازیکنای هافل رو به جلوی دروازشون هدایت میکنه و بازیکنا جلوی سه تا حلقه رو می پوشونن و از اون جایی که این کار خلاف قوانینه داور همه رو به جز سوزان از جلوی دروازه دور میکنه
-- تانکس توپ رو در دست داره و با یک ضربه ی عالی پنالتی رو گل میکنه و نتیجه 20 به صفر به نفع راونکلاو میشه
-- حالا بازیکنان هافلپاف جلو میرن هلن به پیتر اون هم به آنیتا , آنیتا الان جلوی دروازه اس و میتونه با یک ضربه گل اول تیمش رو به ثمر برسونه که بازی با سوت داور متوقف میشه چرا که در اون سمت زمین دامبل با کریچ یقه به یقه شده
-- بازم میبینم که دامبل داره به سمت من میاد


یک ساعت بعد

-- بله هافل گل سی و چهارم رو هم میزنه و نتیجه رو 370 به 340 میکنه همون طور که خودتون دیدین از وقتی که آلبوس اومده و کنار من نشسته بازیکنای هافل عالی کار میکنن
آلبوس الان در گوش من گفت که این تیم خوب رو خودش به تنهایی جمع کرده و تمرین داده و اینا همش ثمره تلاش اونه
بازی کماکان با نتیجه ی 370 به 340 در جریانه ققنوس که ازجستجوی گوی زرین خسته شده داره با تانکس خوش و بش میکنه اما بگمن همچنان دور زمین چرخ میزنه تا شاید اثری از گوی زرین پیدا کنه سابقه نداشته که پیدا کردن گوی زرین اینقدر طول بکشه حالا اتو به سمت داور میره و با اون صحبت میکنه ما هم از دامبل کمک میگیریم تا بره و ببینه موضوه از چه قراره
-- بله دامبل داره به سمت من می یاد
دامبل در گوش گزارشگر یک چیزی میگه
-- دامبل به من گفت که هرپوی کثیف یادش رفته گوی زرین رو رها کنه و همگی ما در حدود 2 ساعت اسکل شدیم
دامبل در گوش گزارشگر یک چیز دیگه میگه
-- بله دامبل میگه که اسکل نشده و از اول به این موضوع مشکوک شده بوده
-- حالا داور بازی رو قطع میکنه , نتیجه ی بازی هنوز معلوم نیست احتمالا داوران با هم شور بزارن و نتیجه رو تعیین کنن از این که تو این هوای سرد من و دامبل رو تحمل کردین ممنونم حالا دیگه میتونید به تالار های گرمتون برگردید و من واقعا به بچه های هافلپاف قبطه می خورم که روزشون رو خراب نکردن و از اول تو تالارشون موندن


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۳:۵۸ دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۴

آلیشا اسپینت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۴ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱:۳۳ پنجشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 186
آفلاین
اعضای تیم گریفیندور هر کدام در گوشه ای لم داده بودند و بااینکه دیروقت بود و همه خسته بودند هیچ کس تلاشی برای رفتن به رختخواب نمیکرد.استرجس که خیال میکرد وظیفه دارد حتما حرفی بزند مدام تذکرهایی به اعضای تیم میداد و حالا کمتر کسی به حرفهایش توجه میکرد.
-ببینین بچه ها خودتون میدونین که این اسلایترینی ها یکم وحشی ان.پس مواظب خودتون باشین .اصلا مهم نیست که ببریم یا نه !فقط سالم از زمین بیاین بیرون.
همه لحظه ای به استر نگاه کردند ولی با دیدن قیافه ی گیج و خواب آلودش فهمدیدند که کلمه ای از حرف های خودش را نفهمیده و فردا در زمین کوییدیچ به آنها یادآور میشود که:فقط باید این مسابقه را ببریم.حتی اگه له شین هم به بازی ادامه میدین...

***
اینبار نیز همه چیز طبق روال همیشگی اش پیش میرفت و طولی نکشید که بازی سختی بین دو تیم درگرفت.اسلایترین ها گویی هدفشان آسیب رساندن به بازیکنان تیم مقابل بود نه پیروزی و برای اینکار از خشونت کافی بهره مند بودند.
صدای آشنای لی جردن به گوش میرسید که با اولین گل گریف فریادی از شادی کشید:
-حالا توپ در دست مارکوسه.این دراکو هرچی آدم هیکلیه جمع کرده تو تیمش ولی غلط نکنم مغزشون قدر یه اسنیچم نمیشه.هووووِی!چرا تنه میزنی مرتیکه!یعنی ببخشید انگار مشکلی پیش نیومد.حالا پاس میده به بارتیموس.ولی نه کوییرل گرفتش...
کوییرل با سرعت به سمت حلقه ها میره حالا آمادس که گل بزنه.ولی در همون لحظه صدای فریادی را از فاصله ای دور میشنوه.به سمت زمین نگاه میکنه ...
بالاخره همه ی بازیکنان متوجه مردی با چهره ای رنگ پریده در پایین زمین میشوند و در نزدیکی او فرود میان.
دراکو که گویی مرد را میشناخت با اضطراب پرسید:مشکلی پیش اومده؟
مرد به سختی پاسخ داد:آره.باباتو بردن آزکابان.فردا محاکمش میکنن.
دراکو با صدایی گرفته فریاد میزنه:نههههههه!
در همون حال دستانش را در میان موهایش فرو میبره(صحنه آهسته میشه و دراکو به سمت عقب در حال افتادنه)همه منتظرن که دراکو به زمین بیفته.
همه:
سرانجام شخصی از میان جمع فریاد میزنه:ددد بیفت دیگه لامصب!
(صحنه دوباره تند میشه)
-آآآآآآخ
***
بدین ترتیب به دلیل ضربه مغزی جستجوگر تیم اسلایترین تیم گریف برنده اعلام میشه


ویرایش شده توسط آلیشا اسپینت در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۲۳ ۰:۵۷:۵۷
ویرایش شده توسط آلیشا اسپینت در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۲۳ ۱:۰۳:۴۲


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۳:۰۳ دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۴

ایدی مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۱ چهارشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۰۲ سه شنبه ۵ تیر ۱۳۸۶
از قصر باشکوه مالفوی...!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 166
آفلاین
انروز چهره تمام بچه ها در رختکن اسلایترین برافروخته و منقبض بود.همگی با اینکه اضطراب داشتند اما فکر انتقام جویی و قدرت طلبی در مقابل گریفها ،انها را چنان مصمم به برد کرده بود که در صدد بودند در این مسابقه چنان ظاهر شوند که کسی نتواند ایرادی بر بازی انها بگیرد و بازی بی سابقه ای را به نمایش بگذارند.همه ،از مدافع و مهاجم و دروازه بان در حال مرور تاکتیکهای خود بودند که ناگهان دراکو وارد رختکن شد.چهره او برخلاف دو بازی قبلی نه تنها رنگ پریده و مشوش نبود بلکه امید و روحیه در ان موج میزد که تمام بچه ها را با این ورود امیدوار و سرزنده کرد.بلافاصله نقشه کوئیدیچ را با حرکت چوبدستیش روی زمین رسم و شروع به توضیح نحوه بازی کرد.با توضیح هرچه بیشتر او، چشم بچه هاکم کم گشاد شد و صدای اه و ناله ها و غرغر ها از هر سو شنیده شد.آیدی با صدای بلند اعتراض همه را به گوش دراکو رساند:
-"دراکو ما روی تاکتیکامون کلی کار کرده بودیم.این تغییراتی که گفتی خیلی ناگهانیه...از پسش بر نمیاییم."
دراکو انگار که انتظار چنین حرفی رامدتهاست که دارد،سری تکان داد وزمزمه وار روع به توجیه کرد:
-"این یک اجباره و یک دلیل مستحکم هم داره....ودلیلش اینه که بچه های گریفندور کاملا با نوع عملکرد ما اشنا شده اند همانطور که ما متوجه تاکتیکهای اونا شدیم.و مطمئنا دستمان را میخونند.پس باید اینکار را..."
بلرویچ که عصبی شده بود داد زد:
-"چرا زودتر نگفتی ؟لااقل یه کم تمرین میکردیم."
البته هرچه به اخر جمله اش نزدیک میشد،با دیدن قیافه های متعجب بچه ها لحن صدایش را ارامتر میکرد تا اینکه بالاخره خاموش شد.دراکو با خونسردی ذاتی خود که دوباره انرا بدست اورده بود،گوئی حرف او را نشنیده باشد جمله اش را تمام کرد:
-"...باید اینکار را میکردم.این هم که در اخرین لحظه چیدمان و تاکتیکمان را عوض کردم دلیلش این بود که در لحظات اخر هیچ جاسوسی وجود نداره که دست ما را جلوی گریفها رو کنه.خب اگه جایی نیاز به توضیح هست بگید،وگرنه شعار همیشگی:به امید موفقیت..."
و بچه ها که هنوز در بهت این موضوع مانده بودند ،دستها را گره و ارام زمزمه کردند:
-"به امید موفقیت"
در باز شد.تیم اسلیترین سریعتر از گریفندور اماده شده بود و این ورود به موقع باعث دلگرمی تماشاچیان اسلی و دلهره بازیکنان گریف شد.زمین کوئیدیچ سراسر شعار و همهمه بود.طرفداران اسلایترین با تمام قوا ،بطور هماهنگ و موزون ،پرچم اسلایترین را تکان میدادندو با شعار "اسلایترین همیشه پیروز"سعی در پشتیبانی از تیم خود داشتند.و گریفندوریها هم با شعارهای مخصوص خود تیمشان را حمایت میکردند.
هیجان این مسابقه طوری بود که حتی مدیر مدرسه هم از سر حای خود بلند شده و با گرانی به تشویق دو تیم میپرداخت . صدای خانم هوچ که دراکو و استرجس را به دست دادن فرا میخواند در فضا طنبن انداخت و ارامشی نسبی را به ارمغان اورد . هردو کاپیتان با چهره های مصمم دست یکدیگر را فشردند . دراکو پوزخندی موذیانه که نشانه پیروزی مسلم اسلایترین بود به استرجس زد واو هم جوابی نداد . پس از معرفی لی جردن همه بازیکنان در جای خود قرار گرفتند . در همان لحطه اول تغییر جای بازاکنان اسلی زنگ خطری برای گریف ها بود که انها را تا حدی متعجب کرد و. ایدی این بار جناح چپ را حفظ میکرد و ماراولو در بین راست و وسط در حال پرواز بود مهاجم ها هم جای مشخصی نداشتند و هر از گاهی جای خود را با هم عوض میکردند . با سوت خانم هوچ توپها یکی پس از دیگری رها شدند و صدای لی جردن سکوت زمین را شکست :
-"... بعد از معرفی حالا نوبت به بازی میرسه . سرخگون تو دستای بلرویچه .اها ،نه...استرجس با یه حرکت عالی توپ را از چنگ بلرویچ خلاص می کنه . حالا سرخگون میرسه به الیشیا...همینه...داری میزنی به هدف...اوه نه،آیدی با یه چرخش، بازدارنده را میکوبه تو صورت الیشیا.توپ می افته به دست اسلیترینیها...چی شد؟اها...مارکوس داره با توپ جلو میره...با تدی تک به تک میشه،اوه چه ضربه ای!گل...10-0 به نفع اسلیترین."
لی عرقش را پاک میکنه و با قیافه ای منزجر ادامه میدهد:
-"باز هم توپ دست اسلیهاست...مارکوس به بارتیموس...افرین کوئیرل خوب رفتی و جلو میری...اه،نه آیدی دوباره با یه ضربه توپرا از دست کوئیرل در میاره.حالا نوبت مارکوسه...اندرومیلدا نتونست توپ را بقاپه..نه،مارکوس با با تدی تک به تک میشه و...(با صدای ارامتر)گل،20-0به نفع اسلیترین..."
...خانم مک گونگال لی جردن را که غش کرده باد میزند.
تمام بازیکنان گریفندور از حرکات جدید اسلیترینیها ،گل زدنهای پیاپیشان،سرعت عمل مدافعهاو...غافلگیر شده بودند وهنوز خود را بدست نیاورده بودند.چون از روزهاپیش طبق تاکتیکهای قدیمی اسلیترین تمرین کرده و عادت داشتند بلرویچ را که گلزن اصلی بود زیر نظر بگیرند اما حالا بلرویچ هیج نوع حرکتی تهاجمی از خود نشان نمیداد.همگی منتظر حرکات تدافعی ماروولو بودند غافل از اینکه آیدی بیشترین توانش را برای اینکار گذاشته بود.گریفها کاملا گیج شده بودند.بخصوص که در اسلیترینیها هیچ اثری از خستگی و اضطراب دیده نمیشد.گوئی از دور شاهد بازی بودند.اما اعای گریفندور هول کرده و سررشته کار از دستشان خارج شده بود.بالاخره اپار تحرک در گریفها دیده شد که با فریاد نزدیک به جیغ لی همراه شد:
-"عالیه گریفندوریها...عالیه20-10"
خانم مک گونگال چشم غره ای حاکی از رضایت به او رفت و لبخند زد.
لی دوباره گزارش را از سر گرفت:
-"آره...بالاخره بلیز تسلیم شد...چه خبره؟چرا هیچ کس توی اسلایترین دفاع نمیکنه؟جسیکا همچنان بی رقیب جلو میره.با بلیز تک به تک میشه...وای،نه..."
جسیکا ناگهان از روی جاروی خود سقوط کرد و لبخندی زیرکانه بر لبهای آیدی نقش بست.جردن در حالیکه بغض کرده بود ادامه داد:
-"این خیلی نامردی بود...بله،آیدی یه بازدارنده را محکم بسمت سر جسیکا نشونه رفت..خب اشکال نداره،گریفها روحیه تون را نبازید...بجنبید،گل بزنید...ببخشید خانم مک گونگال،دست خودم نیست...حالا توپ می افته به بلرویچ...این آدم مهار نشدنیه.نه...ولی استرجس دوباره توپ را از چنگش در میاره.مارکوس توپ را میقاپه.جلو مره...تک به تک میشه.اه...گل 30-10به نفع اسلیترین..."
صدای هلهله دانش اموزان اسلیترین که تیم خود را همچنان تشویق میکردند بلند میشود:
-"زنده باد اسلیترین"
در میان تماشاچیان اسلایترین و گریفندور اشوب شد و چند نفر با طلسمهای مختلف همدیگر را نشانمه رفتند و با وساطت اساتید به سر جای خود برگشتند.بین زمین و اسمان با جادوهای رنگارنگ پرچم سبز رنگ اسلیترین به اهتزاز در امده بود.لی جردن:
-"صبر کنید...هنوز معلوم نیست.تازه گریفا گرم شدند.گل...40-20..."
اما خیلیها حرف او را قبول نداشتند.نتیجه به 80-20 رسیده بود اما گریفها هنوز گیج بودند تا یک حمله ناگهانی از هر طرف دروازه اسلیترین را احاطه کرد.لی جردن دوباره شروع به جیغ زدن کرد:
-"دیدید...دیدیدگفتم...80-30 ،...80-60...اما وای..."
بلرویچ توپ را بغل گرفته و با سرعت بسمت دروازه گریف پرواز میکرد و از سه طرف توسط بارتی ،مارکوس و آیدی حمایت میشد.در یک آن توپ را از وسط زمین بسمت دروازه گریفندور شوت کرد که درست وارد دروازه سوم شد.چشت سرش بارتیموس توپ را از زیر دروازه چنگ زد و در برابر قیافه مبهوت تدی ،توپ را داخل دروازه چپ کرد.آیدی داد زد:
-"این حمله گاز انبریه..."
و باز دارنده را بسمت استرجس که داشت با شتاب جلو می امد پرتاب کرد.با این حمله های پیاپی نتیجه به 130-60تغییر کرد.هیچ صدایی حتی از لی جردن هم بر نمی خاست.در همین حین یک ذره طلایی و پشت سرش دراکو بسرعت از برابر جمع چهار نفره ی حمله گاز انبری رد شد.
توپ از دستان ارکوس که حالا به دراکو خیره شده بود رها شدو کوئیرل انرا بغل گرفته و بطرف دروازه اسلایترین پرواز کرد.همه دوباره متوجه زمین شدند.ماروولو و آیدی بطرف کوئیرل برگشتند. از دوطرف او را محاصره کردند و نه اجازه جلو رفتن به او دادند و نه توپ را از او میگرفتند.ماروولو با خنده ای در گوش او زمزمه کرد:
-"به این میگن وقت کشی..."
در این حین صدای سوت خانم هوچ شنیده شد.دراکو دستانش را در مقابل چشمان پر حسرت رون ویزلی بالا اورد و اسنیچ را که درون ان زندانی شده بود به همه نشان داد.
لی جردن هق هق کنان گفت:-"280-60 به نفع ...اسلایترین..."
حرف او در میان هلهله ها و شادیهای طرفداران اسلایترین گم شد...
با احترام
A.M


"صبحدم مرغ چمن با گل نو خاسته گفت...ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت"


[b][color=006600]"گل بخندید که از ر


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۱:۱۵ دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۴

بارتیموس کراوچ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۳۳ جمعه ۹ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۴:۱۷ دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۶
از تالار اسلیترین
گروه:
کاربران عضو
پیام: 165
آفلاین
دراکو ...دراکو...دراکو....

صدای تشفیقه بچه های اسلیترین دره رختکنو به لرزه در اورده بود.
بلیز عرق کرده بود و داشت با سنگ کوچکی بازی میکرد.
ماروولو چماق را تو هوا با شدت تکون می داد.
لرد بلرويچ به شکل اعصاب خورد کنی دور رختکن راه میرفت.
بارتیموس با دکمه ی رداش ور(شنلش) میرفت طوری که دکمه داشت کنده میشد.
ایدی به طور وحشتناکی به موهاش دست می کشید.
مارکوس با یه نات بازی می کرد .
دراکو سعی می کرد خودشو ریلکس نشون بده ولی خیلی در این کار وارد نبود .
او رو به بچه ها کرد و گفت:
_ نگرانه هیچی نباشید، ما خیلی راحت همه ی مسابقاتو بدون دردسر خاصی بردیم اینم یکی دیگه از همون مسابقاته ، اصلا مگه بازیکنان تیم گریفیندور کی هستن ؟
_ بعد با کمی استرس دست در جیبش کرد و کاغذی را در اورد بزارید بخونم
ترکیب تیم گریفیندور
دروازبان:تدي اسنيپ
مدافعان: استرجس پادمور - اندروميدا بلك
مهاجمان :جسيكا پاتر - آليشيا اسپنيت - پروفسور كوييرل
جستجوگر:رون ويزلي
كاپيتان:استرجس پادمور
اینا از تیم ریون هم ضعیف ترن . ما به راحتی می بریمشون .
صدای دراکو قطع شد و صدای پایه کسی امد
کسی داشت به طرف رختکن می امد
صدا نزدیک و نزدیک تر شد در رختکن باز شد ، مردی قد بلند با موهای فرفری و ریش بزی وارد رختکن شد ،او سرژ تانکیان یکی از معروفترین خوانندگان متال و یکی از موفقترین داوران کوییدیچ بود ، مسابقه را اون داوری میکرد.
سرژ نگاهی به بازیکنانه استرس زده انداخت و بعد گفت:
_ زود باشید بیایید تو میدان تا 5 دقیقه دیگه بازی شروع می شه .
نات از دسته گری به زمین افتاد.
سرژ برگشت تا برود در رختکن را باز کرد, بیرون رفت ، وقتی خواست در را ببندد دوباره نگاهی به بازیکنان کرد و گفت :
_بازیکنان گریفیندور هم مثل شما، یا شاید بدتر از شما استرس زده بودند ، بعد چشمکی به آنها زد و در را پشت سر خود بست .
بچه ها با شنیدن این جمله کمی خوشحال شدند حالا همه قبراقتر بودند و بلند شدند تا به زمین بروند.
دراکو جارویش را برداشت بعد کنار در ایستاد چند ثانیه چشمهایش را بست ، و بعد فریاد کشید : ما می بریمممم.
با ورود دو تیم ورزشگاه به لرزه درامد ،هیچ صدایی فراتر از صدای تشویق کنندگان گریفیندور و اسلیترین نبود .

صدای پر طنین لی جردن در میدان مسابقه پیچید:
_ و حالاتیم های گریفیندور و اسلیترین وارد میدان شدند.

سرژتانکیان داوره مسابقه وسط میدان منتظره بازیکنان بود .
بازیکنان دو تیم به وسط میدان امدند .
سرژ به کاپیتان ها گفت با هم دست بدهند.
دراکو و پادمور با حرص دستان هم را فرشدند .
سرژ: بسه دیگه دستاتون رو ول کنید.
اما هیچ کدام از کاپیتان ها دستشون را ول نکردند و با تمام قدرتشون دست اونیکی را فشار میدادند.
سرژ مجبور شد دو کاپیتان را به عقب هول دهد با این کار دست دو کاپیتان از هم جدا شد.
سرژ با عصبانیت به دو کاپیتان نگاه کرد:
_ اگه بخواید از همین اول مسابقه از این کارا بکنید مسابقه ر ا تعطیل کنیم بهتره!!!

لی جردن:
_ با سوت داور بازیکنان به هوا می رند، داور سرخگونه را به هوا پرتاب می کنه مهاجم های دو تیم به طرف سرخگونه حمله ور می شن .
بارتیموس سرخگونه را می گیره و به بلرویچ پاس میده کوییرل سعی میکنه سرخگونه را بگیره ولی نمیتونه. بلرویچ به دروازه نزدیک میشه وگلللل
احمقا گل زدن...
مک گونال: جردن توهین نکنننن وگرنه؟؟؟
لی: چشب پروفسور .
دراکو در حال چرخیدن دور میدانه تا زودتر از رون گوی زرین را پیدا کنه.
رون ویزلی هم بالایه حلقه های تیم خودشون ایستاده و با دقت به میدان نگاه میکنه تا شاید گوی زرین را پیدا کنه.دوباره صدای لی جردن ورزشگاه را فرا می گیره:
حالا مهاجمانه تیم گریفیندور دست به حمله زدند سرخگونه دست آلیشیاست و داره به طرف دروازه اسلیترین میره ماروولو بلوجری را به طرفه آلیشیا میفرسته آلیشیا سرخگونه را به کوییرل پاس میده کوییرل به دروازه نزدیک میشه ولی خودش سرخگونه را پرتاب نمیکنه بلکه به جسیکا که پایینش در حرکته پاس میده جسیکا سرخگونه را به طرف حلقه ی سمت چپ پرت می کنه بلیز شیرجه میره تا سرخگونه را بگیره ولی نمی تونه و گللل، گریفیندور 10 اسلیترین 10 .
بعد زدن گل جانانه ی جسیکا بازیکنان اسلیترین دست به حمله میزنن سرخگونه دسته بلرویچه او سرخگونه را به مارکوس پاس میده بلک با چماقش ضربه ای به بلوجر میزه بلوجر به طرف مارکوس میره مارکوس سرخگونه را به بارتی پاس میده و جاخالی میده جسیکا سرخگونه ی دیگری را به طرفه بارتی می فرسته قبل از اینکه بارتی بتونه جاخالی بده سرخگونه به کتفه او برخورد می کنه سرخگونه از دستش رها میشه آلیشا با سرعت به طرف سرخگونه میره و اونو می گیره حالا بازیکنان گریفیندور یه ضده حمله می کنن آلیشیا سرخگونه را به کوییرل پاس میده ماروولو بلوجری را به طرف کوییرل پرتاب میکنه، بلوجر با فاصله ی کمی از کنار کوییرل می گذره کوییرل به دروازه رسیده سرخگونه را به طرف حلقه ی میانی پرتاب میکنه بلیز جهت سرخگونه را تشخیص میده ، به طرف سرخگونه شیرجه میزنه و سرخگونه را میگیره .
دو باره بازیکنان اسلیترین دست به حمله میزنند... مهاجمان دو تیم با هم رقابت تنگاتنگی دارند ، این بازی جزو بازیهای پر گله مدرسس.
در یک لحظه دراکو گوی زرین را می بینه و به پایین شیرجه می ره،،، رون پشت سرشه ...گوی زرین به طرف تماشاچیان گریفیندور تغییر جهت می ده .
تماشاچیانه گریف دراکو را هووو می کنند.
هوا بسیار سرده اشکای دراکو روی صورتش می ریزه ، سرعتش زیاده از حرکاتش معلومه درست گوی زرین را نمی بینه.
رون ویزلی به دراکو میرسه وکنار او قرار می گیره .اونا با سرعت به دنبال گوی زرینن.گوی زرین پایین میره پایین ...پایین...پایین. گوی زرین خیلی پایینه ...
دراکو دستشو دراز میکنه تا گوی رابگیره یه کم دیگه...یه زره ....
وای ی ی ی . دراکو گوی زرین را می گیره و بازی 160 به 90 به نفع اسلیترین به پایان میرسه.
در گوششه ای از زمین اشک در چشمان بازیکنان گریفیندور جمع شده و درگوشه ی دیگر بازیکنان اسلیترین دراکو راروی دست بلند کردند و مشغوله شادیند.
دراکو با خوشحالی فریاد میزنه: ما برنده شدیمممم.
تماشاچیان به سمت قلعه سرازیر میشن .
بازیکنان اسلیترین هم با خوشحالی به طرف رختکن می روند ، لباسهایشان را عوض میکنند ، به تالار عمومی اسلیترین میروند تا تا صبح پیروزی را جشن بگیرند


[مواظب افکارت باش که تبدیل به گفتار می شود.
مواظب گفتارت باش که تبدیل به رفتارت می شود.
مواظب رفتارت


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۹:۳۸ دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۴

مارکوس فلینتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۴۹ جمعه ۱۵ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۱۵ دوشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 328
آفلاین
(( جنگ ستارگان کوییدیچ ))

بازی اسلایترین و گریفندور

صدای داد و فریاد دانش آموزان و صدای رقص و آواز انان تمام تالار اسلایترین را فراگرفته بود... همه در شوق برد دو بازی قبل که به ترتیب با دو تیم راونکلاو و گریفندور داشتند بودند... اما این خوشی زیاد طول نمی کشید چون هنوز یک بازی با تیم قدری ( به نام گریفندور ) داشتند.... اما بازیکنان تیم اسلایترین خیلی از بازی خودشان راضی بودند به طوری که می گفتند بازی با دو تیم قبلی کار آسانی بود پس گریفندور دیگر چیزی نیست...
اما دراکو در بین این همه خوشحالی و رقص آواز فقط به فکر برد آخر بود... زیرا دراکو تنها کسی بود که گریفندور را دستکم نمی گرفت و مثل بقیه از روی نفس خود تصمیم نمی گرفت....

این بازی هم بازی آخر اسلایترین و هم روز آخر مدرسه و هم چنین شام آخری بود که اسلایترینی ها در کنار یک دیگر می خوردند....

بلیز از زمانی که خود را در دو بازی قبل ضعیف دید به فکر پیشرفت شد زیرا اگر همین طور پیش می رفت می توانست باعث باخت تیم هم بشود... در بازی قبل خیلی بازی ضعیفی از خود به نمایش گذاشت و اگر دراکو اشنیچ را زودتر نمی گرفت الان دیگر اسلایترین برنده ی بازی نبود....

همه ی دانش آموزان در حال خنده و شادی بودند و برای این که جمعشان شادتر شود شروع شعار دادن بر زد گریفندور دادند که در ان بازی کنان گریفندور را به تمسخر کشیده بودند....

در بین این جمعیت فقط درامو بود که جوش و خروش می خورد که زودتر این جشن تمام شود و با اعضای تیم یه گفت و گویی داشته باشد چون می دانست که فردا صبح هیچ کس به موقع بیدار نمی شد که وقتی برای صحبت بماند...

بالاخره دراکو به آرزویش رسید و جشن تمام شد... دراکو بدون معتلی همه ی اعضای تیم را در یک جا جمع کرد و شروع به گفت و گو با آنان کرد.... همه ی بازیکنان در مستی به سر می بردند و دراکو می دانست که در این وضعیت آنان چیزی نمی فهمند... پس فقط یک توضیح سطحی درباره ی روند کار تیم داد و بعد به همه گفت که فردا باید خیلی زود بیدار شوند تا حداقل ان موقع با آنان صحبت کند...
همه به سوی خوابگاه ها راه افتادند.... آنان ان قدر رقصیده بودند که دیگر توان ایستادن نداشتند.... دراکو از این وضع ناراضی بود چون اگر همین جور پیش می رفت و تا فردا حال آنان بهتر نمی شد دیگر نمی توانستند بازی کنند....
همه به رختخواب ها رفتند و از دور تمام چراغ های خوابگاه های اسلایترین خاموش بود به جز یک اتاق که ان هم اتاقی بود که دراکو و چند تن دیگر در ان می خوابیدند... همه ی اطرافین دراکو که در ان جا می خوابیدند کلافه شده بودند و از او خواهش می کردند که چراف را خاموش کند ولی دراکو فقط به بازی فکر می کرد چون اگر این بازی رو می بردند شاید جام را می بردند....
دراکو از بازی بلیز خیلی ناراحت بود به همین دلیل شروع کرد به کشیدن حرکاتی که بلیز باید انجام دهد یعنی جهاتی که باد پرواز کند.....

دراکو در حال انجام همین کار ها بود که خوابش برد....

))))))))) صبح روز بعد (((((((((((

دراکو با این که از همه دیر تر خوابیده بود ولی از همه زودتر بیدار شد و سریع شروع کرد به سر زدن به تمام اتاق ها تا بازیکنان را بیدار کند...
اما بیدار کردن آنان ان چنان که به نظر می رسید زاد سخت نبود چون همه شوق بازی را داشتند سریعا بلند شدند تا به زمین کوییدیچ بروند....
دراکو تا الان ماجرا از همه چیز راضی بود... وقتی همه در حال پوشیدن لباس کوییدی بودند دراکو از فرصت استفاده کرد و شروع به خواندن نقشه های خود برای این بازی کرد... کمتر کسی به حرف های او گوش می دادند...
بلیز رو به مارکوس کرد و گفت جون مادرت یه چیزی بهش بگو.... این شکلی روحیه ی همه رو خراب می کنه...
مارکوس خنده ی ریزی کرد و به دراکو گفت: دراکو ما کوییدیچ را برای تفریح و شادی بازی می کنیم و اگر در مسابقات هم همین را رعایت کنیم بهتر نتیجه می گیریم تا این که بازی را به یک مسابقه ی تئوری تبدیل کنیم...
دراکو تازه پی برده بود که کسی به او توجه نمی کند پس رو به مارکوس کرد و گفت: باشه, پس فقط برای این که از اهمیت این بازی بر خوردار بشید لطفا به تابلوی اعلانات یه نگاهی بیاندازید تا حداقل از نتیجه ای که از دیدن ان می گیرید به امید خدا بهتر از قبل بازی کنید....
تقریبا همه ی بازیکنان حاضر بودند... همه به سوی تابلوی اعلانات رفتند تا ببینند که به گفته ی دراکو در ان جا چه اتفاقی افتاده است....
با یک نگاه همه متوجه گفته ی دراکو شدند زیرا دو نام تیم ها را به صورت بسیار بزرگ چسبانده بودند.... و این نشان دهنده ی این است که این بازی از حساسیت زیادی بر خوردار است...


تصویر کوچک شده









همه بعد از دیدن تابلو بدون استثنا با حالتی مات و مبهوت به یک دیگر نگاه می کردند... آن ها هیچ فکر نمی کردند که این بازی این قدر ارزشمند باشد... اما این باعث شد که اصطرابی در دلشان به وجود آید... این خود می توانست برای این تیم خطرناک باشد...

اما دراکو دیگر نمی گذاشت تا بازیکنان یک لحظه هم صبر کند و سریع آنان را به بیرون مدرسه هول می داد.... همه ی بازیکنان در بین سیری از جمعیت بر روی چمن های اطراف زمین کوییدیچ راه می رفتند... دراکو کسانی را که از بقیه عقب بودند هول می داد تا سریع تر به رختکن برسند...

همه ی بازیکنان اسلایترین به داخا رختکن مخصوصشان وارد شدند که به خاطر این بازی تمام دیوار هایش را با ماری تزیین کرده بودند... اما این موضوعات فقط باعث می شد که اضطراب بازیکنان بیشتر بشود...

دراکو با بازیکنان صحبت های پند آمیزی زد که باعث شد تا حدی از اضطراب آنان کاسته شود....

صدای داد و فریاد تماشاچیان حاکی از این بود که لی جردن در حال معرفی اعضای تی ها بود.....

دروازبان تیم اسلایترین بلیز زابینی که در چند بازی اخیر خود را خوب نشان نداده است

مدافعان اسلایترین مارلوو گانت ، ایدی مالفوی که نسبت به بقیه ی بازی کنان از جمله دروازبان تیم بهتر بازی کرده اند

مهاجمان اسلایترین مارکوس فلینت ، لرد بلرويچ و بارتیموس کراوچ که در بین این سه نفر فقط بارتیموس است که یکی از بازیکنان قدیمی به حساب می آید.

جستجوگر تیم اسلایترین که کاپیتان ایم تیم هم است دراکو مالفوی

همه ی تماشاچیان هو هو کشیدند....

و اما تیم گریفندور...

با شنیدن صدای تیم گریفندور بیشتر تماشاچیان هوهو کردند و به شروع به تشویق این تیم کردند....

اما بازیکنان این تیم عبارتند از:

تدي اسنيپ که دروازبان تیم است.

استرجس پادمور - اندروميدا بلك که مدافعان تیم هستند.

جسيكا پاتر - آليشيا اسپنيت - پروفسور كوييرل مهاجمان غیور و توانای تیم

رون ويزلي جستجو گر تیم که امید همه ی گریفندوری ها به او است

استرجس پادمور کاپیتان تیم هم است....

باز تمام تماشاچیان شروع به تشویق این تیم کردند....

تا سخنرانی لی جردن تمام شود دو تیم وارد زمین شده بودند....
دراکو در اولین نگاه متوجه تابلوی بالای سر تماشاچیان شد و به دیگر بازی کنان نیز پیشنهاد داد تا نگاه کنند...
پرچم دو تیم را به صورت خیلی بزرگ کشیده بودند و در میان ان دو , دو صفر قرار داشت که نشان دهنده ی گل های زده ی هر تیم بود.....


تصویر کوچک شده










بازیکنان اسلایترین یک لحظه احساس بزرگی کردند و سپس رفتند تا با بازیکنان گریفندور عکس بگیرند....
بعد از مدتی که دو تیم با هم گل رد و بدل کردند و با هم دست دادند سرژ داور مسابقه سوت را زد…

مارکوس و بلرویچ اولین کسانی بودند که توپ را به دست آورده و در بین هم پاس کاری می کردند.... بارتیموس هم به دنبال آنان رفت... اولین حمله صورت گرفت... مارکوس به سمت دروازه نزدیک می شه .... پاس می ده به بلرویچ... بلرویچ توپ رو می چرخونه و بعد .... گل... بله اولین گل بر روی تابلو در سمت پرچم اسلایترین ظاهر شد...
دراکو و رون ویزلی دو رقیب سر سخت و تیز هوش بودند که در حال حاضر نیز توانسته بودند که رد اسنیچ را پیدا کنند....
دراکو جلوتر از رون حرکت می کرد... اسنیچ خیلی حرکت می کرد و همین باعث می شد که دراکو فرستی برای گرفتن اسنیچ پیدا نکند....
بازی به طور کل یک طرفه شده بود چون تمام مدت اسلایترین حمله می کرد ولی گریفندور نیز گاهی اوقات حمله می کرد ولی با مدافعان سر سخت اسلایرتین مواجه می شدند....
نتیجه ی بازی بعد از نیم ساعت بازی به صورت 50 بر 0 به نفع اسلایترین بود... این خود یک انرزی مثبت به بازیکنان اسلایترین می داد....
دراکو خیلی به اسنیچ نزدیک شده بود... ولی در عوض رون با سرعت کمتری دراکو را دنبال می کرد....
اسلایترین گاهی اوقات حمله می کرد ولی بعضی اوقات نیز مورد حمله قرار می گرفت که در این حملات به دلیل احساس قدرت گل هایی رو هم خوردند....
بازی یک ساعت طول کشیده بود...
دراکو در یک لحظه اسنیچ را گم کرد ... بله هم دراکو و هم رون اسنیچ را گم کرده بودند... دراکو به اطراف خود نگاه می کرد....
استرجس پادمور و اندرومیدا بلک که مدافعان حریف بودند کم کم به زمان اوج خود می رسیدند چون دیگر بعد از آخرین گل که نتیجه را به 100 بر 50 رسیده بود هیچ توپی را به دروازه نزدیک نکرده بود....
تری اسنیپ خیلی از کار خود ناراضی بود زیرا اگر مدافعان نبودند دیگر همه ی توپ ها به دروازه می رسید و همه نیز به داخل دروازه می رفتند....
کوییرل و جسیکا پاتر هر کدام به تنهایی دو گل زده و آلیسیا نیز یک گل آخر را زده بود که از ان نتیجه به بعد هیچ تغییری مشاهده نشد....

مارولوو و ایدی دیگر خیلی بازی را شل گرفته بودند و حریف را خیلی برای خود کوچک کرده بودند و این عمل بالاخره به ضرر تیم خواهد رسید....

دراکو برای این که وقت کمتر هدر نرود با سرعت به این طرف و آن طرف می رفت....
در همین هنگام دراکو وزش بادی را در سمت راست خود مشاهده کرد و متوجه بازدارنده ای شد که به طرف او پرتاب شده بود... سریعا نوک جارویش را پایین گرفت و مستقیم به سمت زمین رفت...
در ان طرف رون اسنیچ را پیدا کرده بود ولی اسنیچ همین طور به طرف دراکو نزدیک می شد.... چند لحظه ی بعد رون و اسنیچ به ته جاروی دراکو بر خورد می کردند... دراکو نیز همین طورعمود به سمت پایین می رفت...
تا این که دیگر فاصله ی رون و اسنیچ با دراکو یک متر شد... رون به ناچار اسنیچ را ول کرد و نوک جارو را به سیت بالا گرفت.... و اسنیچ دیگر پیدا نشد...
دراکو دیگر خود را صاف نگه داشته بود... زیرا از خطر بازدارنده رها شده بود و توانسته بود جارویش را کنترل کند...
اما احساس می کرد که رون با جارویش به ته جاروی خودش برخورد کرده بود به همین دلیل متوجه حرکت چیزی بر روی ریشه های ته جارویش شد... بله مثل این که بلوز رون پاره شده است و به ریشه های ته جاروی او چسبیده است.... اما نه....
نه ان چیز متحرک اسنیچ است ... بله ... دراکو دستش را به سمت اسنیچی که تلاش می کرد تا از بین ان شاخه ها خارج شود دراز کرد و ان را گرفت...
مثل این که همه به تابلو نگاه می کردند چون احتمال می دادند که اسلایترین باخته باشد...
نتیجه 200 بر 250 به نفع اسلایترین ... بله اسلایترین برنده ی جام کوییدیچ شده بود زیرا تمام حریف های خود را با ییروزی پشت سر گذاشته بود....


عضو اتحاد اسلایترین


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۷:۵۶ دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۴

ماروولو گانتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۳ شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۰:۳۹ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵
از تالار اسلایترین میرم بیرون !!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 168
آفلاین
:::::::: روز قبل از مسابقه ::::::::

روز ها و روز ها از زمان شروع مسابقات کوییدیچ هاگوارتز می گذشت . همه ی تیم ها تقریبا یک بار جلوی بقیه ی گرو ها بازی کرده بودند . تیم اسلایترین هم از این قضیه ی مستثناء نبود .

فردا آخرین بازی این تیم ، با تیم کوییدیچ گریفیندور بود . تیمی که یکی از مدعیان قهرمانی بود و حریفی سرسخت برای اسلایترین محسوب میشد . از هفته ها قبل از این ، روز ها و ساعت ها به تمرین پرداخته بودند تا برای این بازی کاملا آماده باشند . این بازی یکی از بازی های سرنوشت ساز بود .

:::::::: صبح روز مسابقه ::::::::
خورشید با متانت و وقار از پشت درختان بیرون آمد و نوید روزی گرم را می داد . با توجه به چند روز گذشته همگی انتظار داشتند که امروز هم روز سردی باشد ولی از روز قبلش هوا کم کم رو به گرم شدن گذاشته بود و الان شرایط مناسبی را به وجود آورده بود .
کم کم اعضای تیم اسلایترین از خواب بیدار شدند و هر کدام به سمت چمدانشان رفتند . بعد از حدود 15 دقیقه ، همگی ردایشان را پوشیدند و به سرسرا رفتند تا قبل از شروع بازی مقداری صبحانه بخورند .

در سرسرا میشد دید که هر سه میز گروه های گریف و راون و هافل با رنگ قرمز و نشان تیم گریف تزیین شده است . تنها یک میز هیچ گونه لوازم تزیینی نداشت ، میز اسلی .

با ورود دراکو مالفوی کاپیتان تیم اسلی ، همه ی سرها به سمت او برگشت . او بی توجه به راهش ادامه داد و به سمت میزش رفت و بین ماروولو و بلیز نشست . تا حدود 5 دقیقه کسی چیزی نگفت و همه بی صدا مشغول صرف صبحانه بودند .

دراکو خیلی آرام به اعضای تیمش گفت که به دنبالش بیایند . همه به راه افتادند . از جلوی میز تیم گریف گذشتند ، در حالی که آن ها هم چنان نشسته بودند و به جای خالی کاپیتانشان زل زده بودند .

به زمین پا گذاشتند . همه چیز برای یک بازی خوب مهیا بود . آفتاب هم خیلی تیز نبود که جلوی دید آنان را بگیرد . از پشت سرشان صدای قدم های هیجان زده ی بچه ها به گوش می رسید ، پس وقت رفتن به رختکن بود .

در رختکن بعد از پوشیدن لباس ها ، همگی نشستند تا به حرف های دراکو گوش دهند . دراکو که سعی داشت آرامش در صدایش را به بچه ها منتقل کند ، اول لبخندی به بچه ها زد و گفت : خب ... همه می دونین که امروز چه مسابقه ای رو در پیش داریم . از هفته ها قبل خودتون برای این مسابقه زحمت کشیده بودین . حالا وقت برداشته ... پس نذارین زحمات این چند وقته به هدر بره . برین .

با ورود به زیمن مسابقه شور و هیجان بچه ها چند برابر شد . تقریبا همه ی ورزشگاه پر شده ود و جای خالی دیده نمیشد . اعضای تیم گریف هنوز نیامده بودند . دراکو به وسط زمین رفت و با سرژ تانکیان که قضاوت این بازی را بر عهده گرفته بود ، دست داد . سرژ معلوم بود که نمی خواهد روی خوش به کسی نشان دهد ، با سردی به سلامش پاسخ داد و هم چنانا منتظر تیم گریف ماندند .

از دور چند نقطه ی سیاه دیده میشد ، بی شک اعضای گریف بودند . جلو تر از همه کاپیتان تیم بود ، استرجس پادمور . بقیه ی تیمش هم به دنبالش روان بودند . بالاخره پا به زمین گذاشتند و به سرژ ست دادند و کنار داور منتظر شروع مسابقه شدند .

در همین موقع بود که صدای لی جردن به گوش رسید :
- با سلام خدمت شما دوستداران ورزش کهن و دوست داشتنیه کوییدیچ .. امروز با شما همراه هستیم با یکی دیگر از سری مسابقات کوییدیچ ، جام هاگوارتز . امروز مسابقه ی دو تیم اسلی و گریف رو شاهد هستیم که آخرین مسابقه برای تیم اسلی به حساب میاد . پس اونا برای این بازی خیلی زحمت کشیدن ... حالا میریم سر معرفی بازیکنان دو تیم .
بازی کنان تیم اسلی به این ترتیب در زمین قرار می گیرند : دروازبان: بلیز زابینی
مدافعان:مارلوو گانت ، ایدی مالفوی
مهاجمان:مارکوس فلینت ، لرد بلرويچ و بارتیموس کراوچ
و جستجو گر : دراکو مالفوی .

در مقابل این تیم ، تیم قدرتمند گریف رو با همون ترکیب همیشگی می بینیم . دروازبان:تدي اسنيپ
مدافعان: استرجس پادمور - اندروميدا بلك
مهاجمان :جسيكا پاتر - آليشيا اسپنيت - پروفسور كوييرل
جستجوگر:رون ويزلي

خب .. حالا دو کاپیتان باید با همیگر دست بدند .. بله .. آن ها باید امروز یکی از زیبا ترین بازی های خودشون رو انجام بدن .. البته ما امیدواریم در این بازی ، هیچ گونه عمل غیر اخلاقی نبینیم ، ولی در این بازی زیاد دور از انتظار نیست .. شاید برای همین است که سرژ را به عنوان داور انتخاب کردند . حالا باید منتظر سوت شروع بازی باشیم ... بله ، در همین لحظه سوت بازی به صدا در میاد و بازی بین دو تیم اسلی و گریف آغاز میشه . حالا توپ رو بازیکنان تیم گریف در دست دارند .. جسیکا و کوییرل با هم به پیش میرن .. پاسکاری میکنن و حالا کوییرل، اسپنیت را پیدا می کنه و به اون پای میده .. اون هم چنان پیش میره .. حالا ایدی یکی از مدافعان اسلی یک توپ بازدارنده رو به سمت اسپنیت پرت می کند . اسپنیت سرخگون رو از دست میده و سرخگون به دست مارکوس میفته ... اون تنها به سمت دروازه ی تیم گریف میره ... حالا کراوچ رو در کنار خودش میبینه و به اون پایم میده .. هر لحظه تعداد بازیکنانی که به سمت اونا میرن بیشتر میشه. باید حواسشون باشه و گرنه ... بله ، توپ رو به بلرویچ پاس میدن .. اون با سرعتی باور نکردنی به سمت دروازه ی گریف حرکت می کنند . حتی توپ بازدارنده هم نمی تواند به آن ها صدمه بزند ... خیلی سریع پیش میرن .. اوووه ! بله .. یه برخورد اون جا بین بلرویچ و پادمور پیش میاد ... خیلی شانس آوردن که چیزیشون نشد .. خب ، یه پنالتی به نفع اسلی .
سرژ با عصبانیت به پادمور اخطار میده . حالا ضربه ی پنالتی رو خود بلرویچ میزنه ... که با اختلاف کمی به بیرون میره ... هنوز در این چند دقیقه ی بازی کاری از جستجوگر ها ندیدیم . خب ...تدی اسنیپ سرخگون رو برای کوییرل میندازه . اون به راه افتاده و یکه تاز به سمت مقابل حمله می کنه ... حالا یه پای عمقی رو برای جسیکا میندازه . توپ الان در دست بازیکنان گریف هستش و اونا مشتاقند که بازی رو با یه گل گرمتر کنند ... باید دید که این حرکت به گل تبدیل میشه یا نه ؟ که .. بله ... اولین گل مسابقه برای تیم گریف . نتیجه 10 - 0 به نفع گریف .
بعد از این گل حتما بازی بهتری رو شاهد هستیم . بلیز ، دروازه بان اسلی ، توپ رو با قدرت برای بلرویچ میندازه .. اون سر ضرب به کراوچ پاس میده .. ولی بین راه ارتباط رو قطع می کنن . . . حالا توپ در دست اسپنیت هستش و به کوییرل پای میده .. اسپنیت .. کوییرل ... اسپنیت ... کئییرل ... عجب سرعتی دارن ... نمیشه دیگه اونا رو تشخیص داد . به سمت دروازه ی اسلی میرن .. پس مدافعان چی کار میکنن ؟ بله ... یم توپ بازدارنده ی قوی از طرف ماروولو به سمت فکر کنم .. کوییرل میره و اونا از روی جاروش به یه طرف کج می کنه ... حالا توپ در دست جسیکا .. پاس دوباره به کوییرل ... کوییرل باید شوت کنه .. همین کارم می کنه ولی نتیجه ای نداره و از کنار تیر وسطی به بیرون میره .
توپ در دست کراوچ .. پای میده به مارکوس ... اون به جلو میره ولی مدافعان گریف که فکر کنم بلک بود نگذاشت که کارشو درست انجام بده .. حالا توپ در دست بلرویچ .. خیلی مصمم به سمت دروازه نگاه می کنه ... پای به مارکوس ... کراوچ .. شوت میکنه و گل ! گل ! گل !
نتیجه 10 - 10 مساوی !

:::::::::: 25 دقیقه بعد ! ::::::::::
خب .. نتیجه ی فعلی ... 130 - 90 به نفع تیم گریف هستش . اونا خیلی خوب بازی کردن و بازی رو کاملا در دست دارن ..ولی چرا اسلی ها این زوری بازی می کنن ؟ انگار کاپیتان ندارن .. هر کس هر کاری دوست داره انجام میده .. دراکو هم خیلی وقته که چیزی به کسی نگفته و فقط به فکر گرفتن گوی زرینه . رون ویزلی هم کاملا کنار اون حرکت می کنه و نمی ذاره که خیلی ازش دور بشه . خب یه حمله ی دیگر رو از تیم اسلی شاهد هستیم . . . کراوچ .. مارکوس .. کراوچ .. خودش توپ رو جلو میبره .. پای به بلرویچ ... بلرویچ به مارکوس ... کراوچ .. شوت میکنه و گل ! یک گل دیگر برای تیم اسلی . نتیجه 130 - 100 به نفع گریف !
خب .. چرا تماشاچیان تیم اسلی ساکت نمیشن .. ؟ اونا یک صدا تیمشون رو تشویق میکنن و به نظر خیلی خوشحال میان .. اوووه ! دراکو گوی زرین رو گرفته .. معلوم نیست که این داور اصلا حواسش به چی هست ؟ خوب ... فکر کنم تیم اسلی برنده ی مسابقه شد ... با نتیجه ی 250 - 130 ، اسلی این مسابقه رو هم میبره .. ولی خیلی مشکوک !

همه ی بازیکنان به سمت دراکو میرن تا اونو در آغوش بکشن و به اون تبریک بگن .. ولی هنوز خود دراکو خیلی عصبانیه ..
بعد از این که به زمین آمدند ، بلیز که با وجود صدای بلند تماشاچیان مجبور بود فریاد بزند ، به دراکو گفت : چی شده بود ؟ چرا عصبانی بودی ؟
دراکو که به نظر آرام تر از قبل می رسید با خونسردی گفت : آخه .. می خواستم رون ویزرلی رو از روی جاروش بندازم .. خیلی منو اذیت کرد تو طول مسابقه . داشتم به طرف اون می رفتم که توپ رو دیدم .. اونو گرفتم ولی نشد که به ویزلی یه درس درست حسابی بدم .
بازیکنان گریف با قیافه های شکست خورده به سمت مدرسه می رفتند ولی دراکو چشمش هم چنان دنبال رون بود


آن چه ثابت و برجاست ، ثابت و برجا نیست . دنیا این چنین که هست نمی ماند .
برتول برشت









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.