رون و هرمیون : ما هم باهاشون میریم از ما یاد بگیرن
مالی چند لحظه فکر کرد سپس با خوشرویی گفت :
- باشه عروس گلم ! باشه رونی جونم شما هم باهاشون برین
بدین ترتیب همگی با قیافه های خندان از در خارج میشن .
پشت در :
دراکو : خب حالا کژا بریم ؟
هرمیون رون نگاهی به هم کردند و زدند زیر خنده .
آنیتا و دراکو
رون وشگنی زد و گفت :
- گیلدی جوووون !!!
بلافاصله گیلدی از پشت دیوار پرید بیرون .
دراکو و آنیتا
گیلدی که نیشش باز بود با خوشحالی نگاهی به آنیتا و دراکو انداخت و گفت :
- اینا هم میخوان ترک کنن ؟
رون : آره
آنیتا و دراکو با تعجب نگاهی به هم انداختند . گیلدی با خوشحالی به رون و هرمیون گفت :
- همونجای قبلی دیگه
رون و هرمیون
گیلدی برگشت با خوشحالی به آنی و دراکو نگاه کرد که دهنشون از تعجب بازمونده بود سپس گفت :
- خب دیگه بریم !
آنیتا : کجا بریم ؟
گیلدی : میخوام ببرمتون یه جای بی جامه پارتی
دراکو و آنیتا با تعجب نگاهی به هم انداختند .
دراکو : این شی میگه ؟
آنیتا
رون : اه بابا انقدر ضد حال نزنین دیگه میریم اونجا گیلدی هوامونو داره !
دراکو آنیتا
چند ساعت بعد در خانه
آلبوس و هری و آرتیکوس دور از چشم مالی و مینروا بساط رو پهن کرده بودند و به وسیله ضد طلسم آلبوس با خیال راحت داشتن میکشیدن و مالی و مینروا نیز بی خبر از همه چیز توی آشپزخونه بودن .
آلبوس : هری ژون !
هری که چشاش دائم در حال چرخش بود گفت :
- ژون هری ؟
آلبوس : میگم به نژرت اینا دارن ترک میکنن ؟
هری : کیا رو میگی ؟
در همون لحظه صدایی از پایین شنیده شد سپس صدای پاهایی که داشتند از پله ها بالا میامدند .
آلبوس : بدوین بدوین بشاط رو ژمع کنین که اومدن .
بلافاصله هری و آلبوس و آرتیکوس شروع به مخفی کردن مدارک جرم کردند .
پشت در
مالی : مینروا باید یه فکری هم برای این سه تا کنیم فکر نکنم این روش ها دیگه کارساز باشه !
مینروا : آره مالی جون من که از شهرم نا امید شدم .
درهمون لحظه مینروا و مالی درو باز کردند و داخل شدند . .... دوربین اتاق رو نشون داد .... همه چیز سر جای خودش بود و آلبوس و هری و آرتیکوس نیز به طرز یکم مشکوکی از سقف آویزون بودند .
آلبوس و هری و آرتیکوس
مالی چند لحظه چپ چپ آنها رو وراندز کرد سپس گفت :
- این هری و آرتیکوس رو هم بهتره زن بدیم . آخر سر یه فکری برای شوهر معتادت میکنیم .
مینروا که چپ چپ داشت آلبوس ور نگاه میکرد گفت :
- آره فکر میکنم حق با توئه !
هری : بابا ما دیگه ترک کردیم ! شرا مارو آویژون کردین ؟
آلبوس : منو بیارین پایین !
آرتیکوس : راشت میگه .
مالی نعره زد :
- خفه شین یه ذره خجالت بکشید . از آنی و دراکو یاد بگیرید از هرمیون و رون یاد بگیرید ......
در همون لحظه صدای آشنایی که اغلب آورنده خبرهای بد بود به گوش رسید
دررررینگ درررررینگ دررررینگ دررررینگ
مالی چند لحظه به همه آنها چشم غره رفت سپس با سرعت رفت تا تلفن رو برداره .
پشت خط
- الو شلام من برادر حمید هشتم رئیش شازمان آشلامیون!
مالی
: امرتون !
برادر حمید : خیلی ببخشد مژاحم شدم ولی این فرژندان و داماد و عروشتون رو همراه با گیلدروی بخاطر بی ژامه پارتی گرفتنن لطفا بیاین تکلیف اینا رو روشن کنم و......
طولی نکشید که صدای نعره مالی خونه رو به لرزه دراورد .....
-------------
ببخشید اگر زیاد جالب نشد ولی قصدم این بود که یکم موضوع داستان رو عوض کنم و سوژه رو تغییر بدم