هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: ماجراهای کاشت مو در سه روز و نصفه ای(سرژی که بازگشت)
پیام زده شده در: ۳:۱۶ سه شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۵
#8

بلرویچ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۰ یکشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۵
از گاراژ ابی تیزی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 264
آفلاین
مکان تاریکی بود . برای دراکو آنجا انتهای جهان بود . اگر مردم می فهمیدند او اسموت است چه میشد ؟ دراکو همیشه از افشای این موضوع واحمه داشت . وداع باشهرتش ، خنده های ملت جادوگر ، توهین های رقبا ، و یا حتی استیضاح پست وزیریش ، اینها همه و همه عواقب این افشاگری بود . دراکو دیگر چیزی برای از دست دادن نداشت . او باید مبارزه می کرد و شجاعانه در راه وطن و حفظ ارزشهای آسلامی کشته میشد ( اینجا موضوع پیچیده شد ) . آری او می بایست می جنگید . به تنهایی هم می جنگید ، در قلب دژی سیاه ، بدون یاری ، در مقابل ارتش عظیم سیاهی . او شانشی برای زنده ماندن نداشت ولی با اینکارش به تاریخ می پیوست و قرنها از او با نام شوالیه دراکو یاد میشد . او تصمیمش را گرفت . برخاست ، شمشیرش را بیرون کشید و عربده زد :

- آهــــــــــــای نفس کش ... مردشین بیاین جلو ... من قاطیما ... آهای نفس کش ...

ناگهان در اثر عربده شوالیه دراکو ، ستون های دژ به لرزه در آمد . زمین و آسمان به یکدیگر دوخته شدند . ارتش سیاه فرار کردند . در آخر هم ، سیلی عظیم وارد خرابه های دژ شد و ...

بلرویچ : دراکو ، دراکو ... پاشو داداش من . داری خواب می بینی .
کالین : بلرویچ ، می خوای بازم آب بریزم روش .
بلرویچ : بریز ، زیادم بریز .

بعد از سطل آب دوم ، دراکو از خواب پرید و در یک حرکت انتحاری ، شیرجه ای به سمت دیگر اتاق زد و گفت :

- من شوالیه دراکو هستم ، احترام بزارین ای اسیران ارتش سیاهی . وگرنه با این شمشیر نصفتون می کنم . من قاطیما .

دراکو نگاه دقیقتری به شمشیرش کرد . ولی شمشیری نیافت . او کم کم متوجه اوضاع شد و با حرکت انتحاری دیگری زد زیر گریه .

دراکو : من می خوام شوالیه باشم . نمی خوام ازم عکس بگیرین . چرا منو بیدار کردین ... من نمی خوام ...

ولی دریغ از یه نخود احساس در دل بلرویچ .

بلرویچ : کالین ، دست بکارشو .

--------------------------------------


دلبستگی من به پیکان جوانان گوجه ایم [size=large][color=000066]و[/color


Re: ماجراهای کاشت مو در سه روز و نصفه ای(سرژی که بازگشت)
پیام زده شده در: ۱۷:۴۲ دوشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۵
#7

مورگان الکتوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 620
آفلاین
شیشه با صدای مهیبی در هم شکسته شد والکتو به همراه نورممد به داخل کلینیک کاشت مو افتاد.
الکتو که هنوز بدنش درد می کرد گفت: بابا ای موبلند ما رو ول کن بریم پی کارمون.
بلرویچ:راه نداره باید ناقصتون کنم.
الکتو نورممد به آرامی گلویشان را پایین دادند وحساب کارخود را کردند.از آن طرف هنگامی که چشمان بلرویچ به وزیر مردمی افتاده بود لبخندی شیطانی برلبش نقش بسته بود ولامپی در بالای سرش چراغی روشن و خاموش میشد.
بلرویچ:هی سلمونی بیا کارت دارم.
الکتو نگاهی به اطرافش انداخت و بعد از مدتی متوجه شد که منظور بلرویچ خودش بوده است پس با احتیاط به بلرویچ نزدیک شد.بلرویچ درگوش الکتو زمزمه هایی می کرد که ظاهرا شیطانی بودند چراکه هرلحظه که بلرویچ بیشتر صحبت می کرد لبخند شیطانی الکتو گشاد تر می شد این شیطانیت به حدی رسیده بود که دهان الکتو کم کم پاره میشد.
وزیر مردمی که در گوشه ای از اتاق کمین کرده بود با صدایی دخترانه گفت:الکتو این بلرویچ جان که فرموده ای داره؟!!!!
الکتو:نه چیز خاصی نیست فقط این لرد بلرویچ می فرمایند که جای دیگه ای هم هست که بشه مو گیر اورد.وقراره که شما رو ببرن اونجا تا از نزدیک موها رو انتخاب کنید.
دارکو که یواشکی از پناهگاهش بیرون می آمد و یک سره می خندید و تصاویری از خودش را مجسم می کرد که با انواع مدل های مو روی صندلی مدیریت نشسته است و با آنیتا گل می گوید وگل می شنفد گفت:خب حالا کجاست وزیر مردمی می خواد اونجا روببینه.
بلرویچ:بیا دستت رو بده به من تا ببرمت اونجا.
دارکو بدون معطلی دستش را به دست بلرویچ داد غافل از اینکه بلرویچ نه تنها اورا به بهشت مونمی برد بلکه به جهنمی ترسناک می برد.
بلرویچ ودارکو در مکانی عجیب ظاهر شدند .تمامی دیوارها را تصاویر اسموتی ها پوشانده بود ودر میان آنها صورتی رنگ پریده با موهای طلایی نشسته بود.
دارکو:عکاسی کالین؟؟؟!!!!!!!!!!!!! کمک من می خوام برم.
بلرویچ:توهیچ جا نمیری میشینی اینجا تا کالین ازت یه عکس مناسب بگیره.
((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((
سرنوشت دارکو چه خواهد بود؟
آیا تصویر او با کله ی اسموت شده در همه جا پخش می شود؟


تصویر کوچک شده


Re: ماجراهای کاشت مو در سه روز و نصفه ای(سرژی که بازگشت)
پیام زده شده در: ۲:۱۴ دوشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۸۵
#6

بلرویچ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۰ یکشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۵
از گاراژ ابی تیزی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 264
آفلاین
این زد و خورد تقریبا یک ساعت به طول انجامید . اثری از پرهای قرمز و طلایی رنگ دراکو نبود . او حتی دیگر مو هم نداشت . آری ... دراکو اسموت شده بود . او در مکانی که برای کاشت مو بنا نهاده شده بود اسموت شد . بعد از سالها مقاومت ، ویزیر شکست خورده بود . او بیاد نداشت تا بحال در طول زندگیش اینگونه کتک خورده باشد . دراکو مالفوی ، وزیر مردمی حال ، ققی را درک می کرد . او تنها یک ساعت بشکل ققی در آمده بود ولی به اندازه تمام زندگی اش کتک خورد . وزیر مردمی در لحظه ای متحول شد . او بپا خواست بسمت کفی رفت ، او را در آغوش گرفت و گریست . دراکو مردمی تر شده بود .

دراکو : کفی عزیزم ، حالا تورو درک می کنم ، که چرا حذب تشکیل دادی . من هم با توام .
ققی : باشه ویزیر . تو چقدر مهربونی .
دراکو : ما باید با نژاد پرستی مبارزه کنیم .
ققی : حق با تویه . البته بجز نژاد جنهای خونگی . اون کرچر ، مصوب این بدبختی هاست . اونه که ما کفتر های بی آزار رو شکنجه میده . اون خیلی بده .

ققی جو گیر شد . شلوارش رو پایین کشید . و با بیشرمی نقطه ای کبود را نشان داد .

ققی : این جارو ببین . این کبودی جای لگد کریچر ظالمه .
دراکو : بکش بالا باب ... آبرومونو بردی . جنبه حمایت هم نداری .

در سویی دیگر از مغازه ، الکتو بهمراه دو تن از کارگرانش ، یارممد و نورممد سر به زیر ایستاده بودند . آنها از شرمندگی وزیر سرشان را پایین انداخته بودند و با این کار طلب بخشش می کردند .

الکتو : جناب وزیر مارو ببخشین . ما شرمنده ایم .
دراکو : پس شرمنده این ، آره ... چنان شرمندگی ای نشونتون بدم . ققی بپر بورو به بروبچ ارتش بگو بیان .
الکتو : نه قربان ... ارتش نه ... من قول میدم موهاتون رو از روز اولش بهتر کنم . یه فر صت دیگه به من بدین . التماستون میکنم . اصلا می خواین موهاتونو دم اسبی درست کنم .

چشمان وزیر برقی زد . او سالها در حصرت موی دم اسبی بود . ولی کو مو .

دراکو : راست می گی الکتو . بگو بجون مرلین می تونم .
الکتو : بهتون قول میدم قربان .
دراکو : ققی برگرد نمی خواد بری . مشکل حل شد .

دراکو بسرعت روی صندلی کاشت مو نشست و منتظر موی دم اسبی شد . الکتو نمی دانست آن همه مو را برای وزیر از کجا فراهم کند . او چاره ای نداشت . اعدام در دو قدمیش بود . ناگهان از پشت شیشه مغازه چیز جالبی دید . مردی در سر چهارراه کنار مغازه ایستاده بود و تسبیح اش را در دست می چرخاند . در دست دیگرش یک لنگ داشت و هراز گاهی تکانی به آن میداد . بدون شک او به شغل شریف زور گیری در سر چهار راه مشغول بود . نکته جالب آن مرد که توجه الکتو را بخود جلب کرده بود پشت موهای بلند مرد بود که خوراک موی دم اسبی بود .

الکتو : وزیر ، ببینین از موهای اون مرده که سر چهارراه وایساده خوشتون میاد .
وزیر : اوه اوه چه توهمی . خیلی باحاله ... بپر برو موهاشو برام بیار . فقط نمیدونم چرا یه نمه یارو آشنا میزنه .

الکتو معطل نکرد و بسرعت بهمراه یار ممد و نور ممد از مغازه خارج شد . و با شجاعت هر چه تمامتر به سمت مرد حرکت کرد . ناگهان لامپی بالای سر ویزیر روشن شد . او آن مرد را بیاد آورده بود . بدون شک جان الکتو و یارانش در خطر بود .

وزیر : نرو الکتو ... اون خطرناکه ... اون یارو جوادترین جوادهاست . برنده لنگ زرین از فستیوال پرشین جواده . اون بلرویچه . نرو ...

ولی افسوس که الکتو دیگر آنجا نبود . او قیچی بدست ، با نیشخندی شیطانی در چند قدمی مرگ قرار داشت .

و طبق معلول ، شد آنچه که نباید میشد .

-------------------------------------------------


دلبستگی من به پیکان جوانان گوجه ایم [size=large][color=000066]و[/color


Re: ماجراهای کاشت مو در سه روز و نصفه ای(سرژی که بازگشت)
پیام زده شده در: ۱۲:۴۲ یکشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۸۵
#5

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
مدتی گذشت .
الکتو : ببین برای اینکه سورپرایز بشی بهتره که این دستمال رو روی چشمات ببندی تا یک دفعه ای ببینی .
دراکو کمی به فکر فرو رفت سپس گفت :
- من وزیر مردمیم ممکنه منو ترور کنن چی چشمام رو ببندم باید حواسم جمع باشه .
الکتو در حالی که به نورممد اشاره میکرد گفت :
- نترس باب ... به نورممد میگم دمه در نگهبانی بده .
نورممد در پشت صحنه دستش رو به علامت آماده بودنش بالا گرفت .
دراکو : باشه
مدتی گذشت
دراکو همچنان روی صندلی نشسته بود و الکتو هم براش در حال مو کاشتن یا به عبارتی پر کاشتن بود .
الکتو : جناب وزیر لطفا از آستیناتونو بزنین بالا .
وزیر :
الکتو : خوب این مدلشه دیگه دارم همچین براتون مو میکارم تا دیگه بقیه بخاطر خودشونم که شده از فکر اسموت کردن شما بیرون بیان .
وزیر مردمی آستیناشو بالا زد و الکتو مشغول پرکاشتن شد .
مدتی بعد
الکتو : عزیزم میشه شلوارتونو بزنید بالا دارم براتون مو میکارم
دراکو
الکتو : خوب مدلش اینجوریه دیگه
دراکو و با دو دلی شلوارشو زد بالا و الکتو مشغول پر کاشتن شد .
مدتی بعد
الکتو : میشه لباساتونو درارین ؟ باید همه جای بدنتون مو بکارم بکارم .
دراکو : هی من هیچی نمیگم از روحیه لطیف من استفاده میکنین . مملکت آسلامیه چی من لباسامو درارم مگه روی سر مو کاشتن این همه بند و بساط داره ؟
الکتو در حالی که چند مشت پر دیگه هم داشت روی میز میذاشت گفت :
- نگران نباشید تا یکم دیگه دیگه به لباس احتیاج ندارین . در ثانی این مدل الان مده
دراکو با اکراه لباساش رو دراورد . در همون لحظه در باز شد و چند ساحره وارد شدند .
یکی از آنان :
- وای وزیر مردمی رو !
اون یکی :
دراکو شروع کرد به جیغ زدن :
- ایییی ... برین بیرون باب ... اینجا چی کار میکنین.
الکتو که خندش گرفته بود گفت :
- اینجا رو جناب وزیر رزرو کرده لطفا برین برین .
ساحره ها در حالی که از خنده نمیتونستند راه برن به آرامی مغازه رو به مقصدی نامعلوم ترک گفتند .
دراکو
الکتو : چه میشه کرد دیگه از این مشکلاتم بعضی موقع ها پیش میاد .
مدتی بعد
الکتو پارچه رو از روی چشمان دراکو برداشت . دراکو با دقت خودشو در آینه نگاه کردند سپس شروع کرد به جیغ کشیدن .
- جیییییییییغ ... این چه ریختیه برام درست کردی ؟ چرا من ققی شدم ؟ این پرا چیه
الکتو
دراکو با عصبانیت دستاش رو تکون داد تا از صندلی بلند شه . اما در کمال تعجب متوجه شد که چند متر به هوا رفت .
دراکو
الکتو : بخاطر این پرهاست
در همون لحظه در باز شد و کج پا گربه هرمیون داخل شد و یکراست چشمش به وزیر مردمی افتاد اما چون اونو ققی میدید به این حالت درومد
دراکو : نههههه ... من وزیر مردمیم ققی نیستم ...
اما کج پا به روی دراکو شیرجه زد بلافاصله دراکو بال زد رفت بالا . کج پا هم دنبالش پرید روی میزا و همه چیز رو به هم زد .
الکتو : جییییییییییییییییغ
در همون لحظه در باز شد و نورممد داخل شد و با دیدن دراکو که به شکل ققی درومده بود جارویی رو دراورد و فریاد زد :
- باز هم این پرنده مزاحم . الان هممون آنفولانزا مرغی میگیریم الکتو طاقت بیار من اومدم نوووهاهاها !
نورممد هم با یه جارو افتاد به جوون وزیر مردمی .
الکتو همچنان جییییییییییغ میزد . دراکو کتک میخورد . کج پا و نورممد میزدنش . ققی اون بیرون میخندید
ادامه بدید ............




Re: ماجراهای کاشت مو در سه روز و نصفه ای(سرژی که بازگشت)
پیام زده شده در: ۱۲:۰۳ یکشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۸۵
#4

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
ادامه از پست بلیز...
----------------------------------------------------------------------
الکتو مشغول کار شد و کریچ هی به ققی نگاه می کرد و لبخند پلیدانه ای می زد
ققی:الکتو جون پس کی نوبت من میشه...
الکتو:بذار پرهای کریچ...نه بذار موهای کریچ رو سشوار بکشم الان میام

30 دقیقه بعد کریچ و ققی به این صورت تو آینه به خودشون نگاه می کنن
کریچ: اه پرهای ققی...اه اه اه...
ققی:خفه شو پرهای منو خز کردی...چرا پرهای منو می کنی...و ققی کریچ می یفتن رو هم دیگه و مشغول کتک کاری می شن..
که ناگهان دارکو در حالی که سیگارش گوشه لبشه وارد میشه...
دراکو:هووووم این از معاون من ببینش...به زودی از معاونت اخذ می شی...
ققی:
دراکو:هی الکتو موهای منو برام جوری بزن که پر پشت تر بشه و مشتی باشه بر دهان اسموتی ها...
ققی: تو می خوای منو از معاونت بر داری...ای نامرد...
دراکو:100% برو ای جونور زشت...برو...
ققی: الکتو جون یه چند لحظه میای اینجا
و ققی یه کیسه پر از گالیون می ده دست الکتو و در گوشش یه چیزایی می گه...
ققی:تو بهترین آریشگری هستی که من دیدم
الکتو موهای ققی رو از تن کریچ می کنه و موهای کریچ رو بهش پس می ده اما موهای ققی رو می ریزه تو یه کیسه...
ققی:خوب من رفتم کریچر هم همون لحظه میاد طرف در و ققی و کریچر هر دو با هم می خوان از در خارج شن
ققی:اول من می رم...فهمیدی؟!!
کریچ:من مدیرم من اول می رم...
الکتو:نور ممد میشه این دوتا ارازل رو بندازی بیرون...
و نورممد در یک عملیات شهادت طلبانه شیرجه میزنه به طرف ققی و کریچ ققی بادر کنده می شن و تو خیابون می افتن
الکتو:خوب جناب وزیر شروع کنم...
دراکو:شروع کن...
الکتو:در حین درست کردن موهای دراکو هر چند گا یه طرف کیسه پر هایی ققی می رفت و بر می گشت...
-----------------------------------
الکتو با پرهای ققی چه کرده است؟!!
چه بلایی بر سر وزیر خواهد آمد...


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: ماجراهای کاشت مو در سه روز و نصفه ای(سرژی که بازگشت)
پیام زده شده در: ۲۱:۱۷ پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۵
#3

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
الکتو : ای بی چشمو رو نورممد اینو بندازش بیرون . براش موهای فلور رو کاشتم عوض تشکرشه . مردم با این موها ....
سرژ پرید وسط حرف الکتو ...
سرژ : دستت درد نکنه موهای فلور رو کاشتی رو سرم ولی این موهای اینورم چرا شبیه ریش و پشم دامبلدوره ؟
الکتو : نورممد اینو بندازش بیرون !
بلافاصله نورممد به سمت سرژ اومد و در یک حرکت انتحاری با یه دستش ریش سرژ و با دست دیگرش دم سرژ ( دم ؟؟؟؟؟؟ ) رو گرفت و با دست سومش در مغازه رو باز کرد و سرژ رو به صورت افقی به بیرون پرت کرد .
هنوز در کاملا بسته نشده بود که دوباره باز شد و اینبار ققی و کریچ داخل شدند .
ققی : چرا من هر جا میرم دنبال من میای ؟ نمیدونم این سریش چرا انقدر تو رو ول کرده ؟
کریچ : اولا من دنبالت نیومدم تو دنبالم اومدی ! در ضمن یکی نیست به خودت بگه چرا این دومبول تو رو انقدر ول کرده ؟ بابا تو الان باید تو قفس باشی ؟
ققی : آلبوس مرده !
کریچ : سریشم مرده
ققی : بزن قدش !
کریچ : اه اه اه ققیی میشم
ققی
الکتو با شتاب به میان دو جونور که دیگه چیزی نمونده بود با هم درگیر بشن پرید .
الکتو : آقایون خواهش میکنم اینجا...
ققی : چرا جمع میبندی . این جنه !
کریچر : یه بار دیگه به من پایین تر از گل بگی تک تک پراتو میکنم
الکتو از عصبانیت یه فریاد بلند کشید به طوری که تمام پرهای ققی و چند تار موی کریچ ریخت .
ققی : وای پرهای خوشگلم . حالا چه خاکی تو سرم کنم
کریچ در حالی که چند تار موی کرک مانند رو در دستش گرفته بود گفت :
- وای موهای پرپشتم . آخه چرا ؟
الکتو : خب آقایون خونسرد باشین هر چیزی یه راه حلی داره . اینجا هم ما براتون مو میکاریم دیگه
ققی و کریچ :bigkiss:
الکتو : آقایون فاصله آسلامی رو رعایت کنید !
مدتی بعد .
الکتو در حال نشوندن کریچ و ققی روی صندلی هاست .
ققی : لطفا صندلی منو یه جوری بزار که چشمم به این کریچ نیفته
کریچ : ببخشید اگر میشه یه شب بند بدین به من هر جا رو نگاه میکنم این ققیه !
الکتو با خشم صندلی های کریچو ققی رو طوری تنظیم کرد تا چشمشون به هم نیفته .
مدتی بعد .
الکتو کنار ققی ایستاده بود و داشت این پارچه رو دور گردن ققی میبست .
ققی : مگه میخوای پرهامو بزنی ؟
الکتو : نه بابا میخوام برات بکارم .
ققی : پس چرا اینو داری برام میبندی ؟
الکتو : ها.... نمیدونم . حالا ول کنی دوست داری برات چه مدلی مو بکارم ؟
ققی : میدونی چیه . راستش توی این دور زمونه پر داشتن زیاد جالب نیست میخواستم اگر بشه برام مو بکاری .
الکتو : اوکی .
چند لحظه بعد الکتو پیش کریچ ایستاده .
الکتو : عزیزم شما خیلی قدت کوتاست . بلند شو من برات از این سکو ها بزارم .
کریچ با نگرانی به دری که ققی پشت آن قرار داشتن نگاه کرد .
کریچ : من کجا قدم کوتاهه ؟ یعنی من قدم از اون کفی کوتاه تره ؟ پس چرا برای اون از اون سکو ها نزاشتی ؟
الکتو : بابا تو الان کف زمینی . من چه جوری برات مو بکارم
کریچ : بله . ولی من که میدونم به هیکل موزون من حسودی میکنین
الکتو
چند لحظه بعد .
بالاخره الکتو کریچ رو راضی کرده بود که روی اون سکوئه بشینه تا قدش به آینه برسه .
الکتو : خب دوست داری چه نوع مویی برات بکارم ؟
کریچ : دوست دارم یه مدل کاملا منحصر به فرد باشه . مطابق با مد روز . طوری که همه با یه نگاه عاشم بشن . آخه میدونید که من جوونم میخوام زن بگیرم تشکیل خانواده بدم
الکتو که به عقل کریچ شک کرده بود گفت :
- باشه حتما برات یه کاری میکنم .
مدتی بعد
الکتو در اتاق پشتی داره دنبال مو میگرده . اما چیزی پیدا نمیکنه .
الکتو به خودش میگه :
- ای بابا حالا چی کار کنم این موها رو کجا گذاشتم . جواب این دوتا جنبده رو چی بدم
الکتو همونطور که در فکر بود ناگهان چشمش به نورممد افتاد که داشت پرها و موهای ققی و کریچ رو با جارو جمع میکرد . ناگهان فکری به ذهنش رسید
الکتو : نورممد جون اینا رو جمع نکن لازمشون دارم
نورممد : به ریش مرلین موی این دو جنبده هزارتا مریضی داره باید . تمام جوانب رو در نظر بگیریم . مملکت آسلامیه .
الکتو : نگران نباش . فقط میخوام موهای کریچ رو روی سر ققی بکارم و پرهای ققی رو روی سر کریچ تا هر دوتاشون برن پی کارشون دیگه
نورممد .....




Re: ماجراهای کاشت مو در سه روز و نصفه ای(سرژی که بازگشت)
پیام زده شده در: ۲۰:۲۳ پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۵
#2

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
کاربران عضو
پیام: 929
آفلاین
الکتو: ببین سرژ موهای سرتو نصفه کاشتم نمی شه که!
سرژ چقده طول می کشه؟
الکتو: زود زود!
سرژ روی صندلی می شینه و چششماشو می بنده
زمان در حال گذشتنه
داره می گذره
داره می گذره
سرژ: الکتو کارت تموم نشد/؟
الکتو: یکم دیگه مونده
زمان در حال گذشتن
تمام فضا رو دود سبز رنگی گرفته
بوی معجون هر لحظه بدتر می شه
سرژ: ای بابا کار و زندگی داریم باید برم گروه بزنم دنبال این جاسوس رو بگرده
الکتو در حال انجام کار : خودم درستش می کنم
زمان در حال گذشتنه
الکتو دست از کار می کشه بساط معجون رو جمع می کنه می زاره تو سوراخی شبیه غار کوچیک که ممکنه هر جونوری توش باشه
الکتوپیش بند رو باز می کنه و می گه: تموم شد ببین زیباست!؟
یک آینه دست سرژ می ده
سرژ:
توی آینه می بینه که یک طرف سرش رو موهایی فرفری سفید رنگی شبیه موهایی گوسفند قرار گرفته و طرف دیگه موهایه طلایی براق و صافی که موج می زنه و بسیار لخته قرارگرفته!
سرژ: اینا چیه؟
الکتو با اعتماد به نفس: این مدل جدید مو در دنیای جادوگریه این موهای فرفری رو از پشم گوسفند نه ببخشید موی پریزاد پیر گرفتم!
سرژ: معلومه!
الکتو: اون موهای براق ماله فلور دلاکوره که یکبار زمانی که موهاشو یک آرایشگر کوتاه کرد من اونجا بودم و .....
سرژ:
الکتو: باور کن خیلی بهت می یاد
سرژ با عصبانیت یقه ی الکتو رو می گیره و می یاد که یک مشت بزنه...


دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید


ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۹:۴۴ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
#1

مورگان الکتوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 620
آفلاین
سلامی به بلندی فریاد سرژ.موضوع این تاپیک که مشخصه کاشتن مو که بینش اتفاقاتی میفته که در طول داستان متوجه میشید.این تاپیک کاملا طنزه .ازتون تقاضا می کنم که توجه خاصی بهش داشته باشین تا پاکش نکنن.
همه جا با نور سبز خیره کننده ای که از معجونی برمی خواست روشن شده بود.الکتو در حالی که مگسهای اطرافش را با مشت می کوبید می اندیشید:لعنتی این کاشت مو هم شد کار یه مشتری رو هم نداریم.
ناگهان صدای در نواخته شد
الکتو:هورا بالاخره یکی پیدا شد بیاد این مو رو بکاره.
مردی بلند قامت با موهای فرفری وارد شد.حالت چهره اش خیلی به سرژ شباهت داشت و عجیب بود که لباس های سرژ را بر تن داشت.البته تعجبی هم نداشت چون او خود سرژ بود.
الکتو:ماآآآآآآآآآآآ.سرژ می خوای مو بکاری.
سرژ که قیافه اش به شکل گوجه فرنگی گندیده درآمده بود. گفت:من.منو مو کاشتن.اههههههه خوب من می خوام مو بکارم مشکلیه.
الکتو:نه مشکل چیه.یارممد اون بز و بکش.نورممد معجون رو هم بزن.
سرژ کلاه گیسش را برداشت.و نوری خیره کننده تمامی اتاق را در بر گرفت.
الکتو:سرژ .لطفا اون کلاه گیست رو بذار سرت.تا من زاویه ی این چراغو عوض کنم.
الکتو این را گفت و زاویه ی چراغ رو تغییر داد.همین طور که الکتو مشغول مو کاشتن بود سرژ مرتبا سوال می پرسید:این مو چیه داری برای من میکاری؟این معجونه چیه می ریزی رو سر من.
الکتو:مو.این موی بز.نه نه این موی پری روئه.
آن دو موکارو موکاریده غافل از ان بودند که چشمانی شیطانی در حال عکس گرفت است.
یه دفعه سرژ با چشمهای تیزبینش نور فلش رو احساس میکنه میگه:یا ریش مرلین.یه جاسوس بین ماست بگیرینش!!!!!!!!!!!!!
یه مردی در حالی که با پاهاش هلیکوپتری میزنه از پشت کاکتوس ها بیرون میاد.و میزنه به چاک.
سرژ یه دفعه از تو جیبش یه آر پی جی در میاره.ویه شکلیک می کنه.البته چون نشونه گیریش خوب بود می زنه به یار ممد فلک زده.
الکتو:سرژ یارممدو کشتی
سرژ:پس چی هشت سال تو جنگ تحمیلی جنگیدم کشکی که نیست.
سرژیه شکلیک دیگه کرد و اینبار خورد به نورممد.سرژ یه دفعه با حرکاتی کاملا موزون خودش رو می اندازه روی جاسوس و سرش رو نشونه می گره یه تیر میزنه که اونم می خوره به داداش یارممد.
سرژ:
الکتو:
سرژ:لعنتی فرار کرد .آدم خبره ای هم بودا.آموزش ها نظامی من هم نتونستن کمکی کنن.ابته من خودم یه گروه تشکیل می دم تا این یارو رو بگیرن.نباید موضوع به این مهمی توی جامکعه شایع بشه.
الکتو:شایع بشه؟اینکه واقعیته.
سرژ: .
الکتو در حالی که صورتش را در هم کشیده بودگفت:من که دهنم چفته منتها یه خورده گلوم درد می کنه.
سرژ:پول می خوای باشه.سند کارخونه ی چکش سازی به اسم تو.
- سر بچه گول می مالی اونو که تعطیلش کردن.کلاه گیست رو بده من.
- عمرا.عمرا. .یعنی من کارای مهمتری دارم باید یه گروه تشکیل بدم.


ویرایش شده توسط ماروولو گانت در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۱۳ ۱۲:۳۰:۱۴

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.