هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۴:۲۱ شنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۸۵
#65

رز هافلپاف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۹ جمعه ۲۰ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۴ جمعه ۳۰ تیر ۱۳۸۵
از خوابگاه مختلط هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 254
آفلاین
همه از دور فرانک رفتن کنار و هر کسی یه بهانه ای اورد
رز : ای وای من خوابم میاد چرا ؟؟؟ من میرم بخوابم
هلگا که بد جوری ترسیده بود گفت من حالم داره بهم میخوره الان میام و رفت
هلن گفت ا.. رز صدام کرد بزار ببینم چی کارم داره رز چیه ؟؟
گتا همین طور چپ چپ به فرانک نگاه کرد و همینطوری جلو میومد تا رسید به فرانک در همون لحظه غش کرد و افتاد کنار پیتر
در همون لحظه برقا رفت و همه جیغ زدن و یکی یکی کمک خواستن که دامبلدور وارد شد و گفت : گتا جان خوش اومدی
گتا هم که دیگه عقده ای نشده بود از خوشحالی به طرف البوس دوید که بغلش کنه که پاش گیر کرد به سیم تلفن و با سر به زمین خورد وهمه با هم گفتن : گتا مرد ؟؟؟؟
-----------------------------------------------------------
گتافیس جان خوش اومدی ( من اینجا مسئول خوش امد گویی شدم تازگیا )
اگه به کسی توهینی شد ببخشید


[b][size=medium][color=0000FF]توی آسمون دنیاهر کسی ستاره داره .Ú


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۲۳:۲۳ جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۵
#64

گتافيكس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۴۵ یکشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۲:۲۷ دوشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۶
از گال
گروه:
کاربران عضو
پیام: 109
آفلاین
بله ناگهان صداي گريه ي بچه اي اومد همه برگشتن و گتا(ادوارد جنه خاكي رو ديدن)
اخه بيچاره چون بهش تبريك نگفته بودن عقده اي شده بود
همه به ادي نگاه كردن و نميشناختنش اخه شناسشو عوض كرده بود
بعد از اين كه فهميدن كيه هم متوجه قضيه نشدن باز يعني فهميدن كيه ها اما محل نذاشتن
خلاصه همه دور فرانك بودن و پيترم يه گوشه افتاده بود كه ناگهان عقذه ها فوران كرد و گتا با يه حركت انتهاري يه ضربه ديگه تو سر پيتر زد البته اون كه بيهوش بود همه ماتو مبهوت بودن گتا گفت داداش يادته تو دل كده گفتي امريه...حالا تاپيك مورد علاقه منو پاك ميكني بيا اينم بگير و يكي ديگه ميزنه تو سرش ديدم پستا اون شناسم از 200 تا 3 شده بودا خيلي نامردي بيا يكي ديگم بگير
با يه نگاه خشن به بچه ها نگاه كردو گفت
حالا كي به من تبريك نميگفت
-----------------------------------------
بازگشتم تبريك


تصویر کوچک شده

هافلپاف هرم نبض زندگي ماست در شرجي عشق و اشتياق


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۹:۱۱ سه شنبه ۲۹ فروردین ۱۳۸۵
#63

رز هافلپاف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۹ جمعه ۲۰ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۴ جمعه ۳۰ تیر ۱۳۸۵
از خوابگاه مختلط هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 254
آفلاین
در همون لحظه هلن و هلگا ازخوابگاه میان بیرون که هلگا سر جاش میخکوب میشه و میگه : ا... فری...تویی؟ ( اخه هلگا عادت به مخفف کردن داره ) ایول پس تو هم اومدی هافلپاف؟؟؟
حال میکنی هافل رو بابا یه حمومی داشتیم توش حال میکردیم که این درش رو قفل کردن و کلیدش گم شده باز نمیشه دیگه یه حالی میکردیم
هلن که تا اون لحظه هیچی نگفته بود و شاید تازه متوجه اومدن تازه وارد شده بود جیغ (!) زد : بچه ها فرانک لانگ باتم
همه ی دخترا اومدن بیرون و با تعجب به فرانک نگاه کردن ...
و بعد از اونا پسرا اومدن و دورش جمع شدن و هر کدومشون یچیزی میگفت
اوتو : فرانک ...فرانک سلام من اینجام منم اتو ( و باهاش دست داد )
پیتر با خوشحالی بالا و پایین میپرید و میگفت : منم مدیرم ..منم مدیرم
دامبلدورم از اونطرف گفت : خوش اومدی عزییییییزم
و همه با هم وارد خوابگاه شدن و پیتر و فرانک رفتن که تخت فرانک رو ببینن که سر پیتر به تخت خورد و بیهوش روی زمین افتاد
-----------------
دفعه ی قبل من معذرت میخوام که بد شد
راستی فرانک اومدنت رو تبریک میگم


[b][size=medium][color=0000FF]توی آسمون دنیاهر کسی ستاره داره .Ú


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۸:۰۷ سه شنبه ۲۹ فروردین ۱۳۸۵
#62

فرانک لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۰ شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۴۰ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵
از سنت مانگو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 305
آفلاین
هو...........مم

دم خوابگاه :
فرانک با خودش: ( یعنی کلاه گروهبندی اشتباه کرده بود (کریچر) )
حالا من که رمز ورود نمیدونم چیه تا یکی بیاد اینجا الافم :hammer
: نگاه به تابلوی خوابگاه میکنه : (((مختلط)))
اه ایول گریف از این آزادی ها نبود دختر ها با حجاب بودن
تازه : مردا اینور زنا اونور

6 ساعت بعد : 2 نفر دارن میان ایول الان ازم استقبال میکنن
(( پ. دامبلدور و سرژ)) با هم فریاد میزنن :
خائن و هزار تا ورد به طرف فرانک می خونن
فرانک :(( چه استقبالی)) و جاخالی میده و میگه : (( تاسالیمیس))
و چوبشو میاندازه
دامبلدور از دور میپرسه : سیاهی کیستی ؟
فرانک : فرانک لانگ باتوم
سرژ : یک گریفی تو تالار هافلپاف ؟
فرانک : نه یک هافلی تو تالار هافلپاف که 6 ساعته بی رمز عبور
وایستاده ؟ عجب خوش امد گویی داریدا؟
دامبلدور: تو مگه گریفیندوری نیستی ؟
فرانک من نه باباحالا شدم یک هافلی باور نمیکنید اینم لباسم :
تصویر کوچک شده

________________________________________________
====================================
سلام دوستان من تازه به این گروه پیوستم امیدوارم بتونم عضو خوبی باشم و اگه در مکان زدن این پست اشتباه کردم به پای تازه وارد بودنم بذارید. مثله این که باید یک کمی امضامومو تغییر بدم .

با تشکر فرانک لانگ باتوم
یک هافلپافی.


سلام فرانك عزيز!
خيلي از اينكه تورو توي هافلپاف مي بينم خوشحالم! خوش اومدي!!

براي اينكه با تاپيك هاي گروه و نحوه ي كارشون آشنا بشي مي توني به راهنماي تالار...تازه واردين از اين طرف!! مراجعه كني!
دفتر ناظرين محترم هافلپاف! براي جواب دادن به مشكلات و انتقادات و پيشنهادات!
براي اينكه نقد بعضي پست ها و برخي از نكات نوشتن رو كه توسط ناظرين و يا سايرين گفته مي شه ببيني مي توني به نقد و بررسي پست ها!(آموزش پست زني) بري!!

موفق باشي
پيتر


ویرایش شده توسط پيتر پتي گرو در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۲۹ ۲۱:۲۹:۰۸

عضو تیم دراگون (کوییدیچ)
تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده
مدیر کتابخانه ی گریفیندور ( خصوصی و محرمانه)


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۵:۰۵ دوشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۸۵
#61

رز هافلپاف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۹ جمعه ۲۰ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۴ جمعه ۳۰ تیر ۱۳۸۵
از خوابگاه مختلط هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 254
آفلاین
رز : خوب تو که هیچ موضوعی واسه ی ما نزاشتی
شاهزاد : خوب بیا اینم موضوع ...م بنویس یه صدای جیغ اومد
رز : در همون لحظه یه صدای جیغی اومد
همه برگشتن تا ببینن چی شده که متوجه شدن هلن نیست
رز: هلن ... هلن ... کجایی
هلن : با با من اینجام که ...
هپزیبا : خوب این صدای کی بود پس همه که هستن
صدا : یو ها ها ها
هلن و رز و هپزیبا و هلگا و همه به سوی در خروجی فرار کردن که دیدن در بستس
رز : حالا چی کار کنیم و زد زیر گریه
هلن : بیاین تا بگم
و همه دور هلن جکمع شدن
----------------------
دیگه ببخشید دیگه

نقد پست در==>نقد و بررسي پست ها!


ویرایش شده توسط پيتر پتي گرو در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۲۸ ۱۹:۲۷:۱۷

[b][size=medium][color=0000FF]توی آسمون دنیاهر کسی ستاره داره .Ú


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۲۳:۲۳ شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۸۵
#60

شاهزاده خالص


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۵۲ سه شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۵۷:۵۶ پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 460
آفلاین
همه: چه خبر شده
سایه ای از تاریکی: ژوهاهاهاها.....
در حالی که همه گرخیده گرفته بودن
زاخی: سیاهی کیستی؟
سایه: منم رفقا، شاهزاده
زر زلر: چرا خالی می بندی؟ تو که هیکلت بیشتر به مرحوم ارنی میخوره.
شازده به میان نور قدم می گذارد: بابا منم نیگا کنین!
همه نیگا می کنن: اِ.. این که شازده خودمونه! چرا این ریختی شدی
شازده: همش از دست این مدیرای بوقه. منو انداختن بیرون گفتن دیگه شازده مازده نداریم. برو یکی بشو.منم گفتم که کی بهتر از اون مرحوم، نقششو گرفتم، راستی به همه سلام می کنم و چون این چند وقته، وقت نکردم بخوابم پس فعلاً شب بخیر


تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۴:۳۴ جمعه ۲۵ فروردین ۱۳۸۵
#59

هلن هافلپافold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۳ یکشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۰۳ پنجشنبه ۳ آبان ۱۳۸۶
از اون جا!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 174
آفلاین
همه به اون دوتا نگاه می کردن که داشتن با هم کشتی می گرفتن(نه...یعنی با چوبدستی و از راه دور داشتن می جنگیدن!!!)
یه دفعه رز گفت:
_اه...بسه دیگه...خیر سرمون ما الان باید خواب باشیم اصلا چند ماهه ما تو این خوابگاه نخوابیدیم؟!
همه به فکر فرو رفتن...حتی تریسی و زاخی هم دست از جنگیدن برداشتن و با تعجب به هم نگاه کردن...
هلگا هم که اعصابش خورد شده بود به کمک رز و هلن و سرژ بقیه رو هل دادن به سمت خوابگاه...

___________یک ربع بعد__________
همه می خواستن خیرسرشون بعد عمری بخوابن یهو تریسی گفت:
_بینم شما نمی خواین بدونین ما چرا دعوا کردیم؟
هلن:
_نــــــــــــــــــه!
زاخی:
_حالا بذارین بگیم دیگه...
آنیتا با عصبانیت گفت:
_اه...بذار بخوابیم دیگه!
تریسی:
_خب...خلاصه میگیم...
هلگا که قیافش مثه دیوونه ها شده بود داد زد:
_اه...ساکت میشی یا نه مثلا این جا خوابگاهه...
با این حرف هلگا همه خفیدن و سعی کردن بخوابن...وقتی همه جا ساکت شد و فقط صدای جغدها میومد ناگهان همه باصدای جیغ گوشخراشی از جا پریدن...


[size=large][color=0033FF


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۲۲:۵۶ چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۸۵
#58

اریکا زادینگold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۷ دوشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۴۲ پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۸
از يه جايي نزديك خدا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 570
آفلاین
همه : از وسط گلهای گوشتخوار ؟!؟
اريكا : مگه مخمون تاب داره ؟ مي دوني اونها چقدر خطرناكن ؟
آنيتا در حالي كه اداي سر بريدن رو در مي آورد گفت : راست ميگه اگه بريم اونجا ديگه ... پخ ..پخ..
پيتر در حاليكه به اطرافش نگاه مي كرد گفت : صداي زاخي مگه از اين اطراف نيومد ؟ ‌بيايين همين جاها رو بگرديم شايد پيداشون كنيم .
همه : آهان ..

===============ده دقيقه بعد ...===============
تريسي :‌اًه كه چقدر تودست و پا چلفتي هستي . خب بدو بيا بريم ديگه الان ميان اينجا . مگه صداشونو نميشنوي ؟
زاخي با آه و ناله : چرا ..ولي ... بابا من نمي خوام بيام . من ...
شترق ...
زاخي : واي سرم..
======================================
هپزيبا همونطور كه داشت لا به لاي درختا رو مي گشت يه دفعه صدايي شنيد و فورا به طرف صدا دوئيد .
هپزيبا با صدايي جيغ مانند : شماها اينجايين ؟ بچه ها بيايين پيداشون كردم ..
تريسي همچنان با زاخي گلاويزه ....


The power behind you is much greater than the task ahead of yo

JUST JUST HUFFELPUFF !


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۷:۰۱ چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۸۵
#57

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
_ تو چرا اینقدر خنگی؟!... خب چرا بلند حرف میزنی؟! ها؟! بزنمت؟!.. ها؟! بزنمت؟!
_ نه... غلط کردم! نزن! آخ... موآآآآآ.....فین!...اوهو اوهو...
_ شات آپ!!
_ این که گفتی یعنی چه؟؟!
_ یعنی خفه!
_ چشم!
_ بدو بریم اون طرف!... د بجنب دیگه! اومدند!
----
همه سریعا به طرف درختچه ی کوچک خاردار رسیدند، چون صدای زاخی رو شنیده بودند. اما ...
_ اینجا که هیشکی نیست!
این صدای اریکا بود که با عصبانیت تمام بیان شده بود. آنیتا سری تکان داد و گفت:
_ حیف شد.... میگم سرژ، از کودوم ور بریم؟!.... کجایی؟! باز داری کانکت میشی؟!
سرژ دست از تلفن کردن(!) میکشه و بعد از کمی فین فین کردن(!) میگه:
_ ها؟!... خب... فین.... اینجوری که این خط ها میگن، ما باید به سمت چپ بریم! یعنی دقیقا از وسط گلهای گوشتخوار رد بشیم!!!
--------------------
مخروج من الرول:
ببخشید سرژی جون، الان اندازش خوبه دیگه؟! آخه باید یه کم خل بازی بکینم یا نه؟!!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۰:۴۸ سه شنبه ۱۵ فروردین ۱۳۸۵
#56

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین


منو كشتين

من چي كار كنم شما كوتاه بنويسين؟ به ريش مرلين قسم كوتاه بنويسين هم براي خودتون بهتره هم براي خواننده هم براي داستان ، نميخواييم يك كتاب بنويسيم كه ، دوستان قراره داستان رو پيش ببريم اهاي ناظر كجايي؟ بيا يك قانون بزار هر كي بلند پست زد پاك ميشه...


آهاي!!! اين ناظرا ديگه چه كنن!! بابا جان..فرزندانم!! به خاطر اين ريشهاي سرژ!! به خاطر اين جادوگر سال!! كوتاه بنويسين! گفتيم پست بلند نقد نمي شه ولي انگار نه انگار!! خلاصه اينكه سعي كنين كوتاه بنويسين !(اينو چندبار گفتم!؟ )

پيتر! يك ناظر خشن!!


ویرایش شده توسط پيتر پتي گرو در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۱۵ ۱۴:۱۰:۵۲







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.