هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۷:۰۹ پنجشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۵
#95

پيتر پتي گرو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۲۵ جمعه ۲ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۴۵ شنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۵
از بالاي ديوار آخري!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 303
آفلاین
- خيلي جالب بود!! حالا با خيال راحت مي تونيم بريم....
- سرژ!! عزيزم...اينجايي؟
- عزيزم؟..آره من اينجام...تو كجايي؟
و در طي يك سري عمليات كاملا انتحاري!!! سرژ در آغوش سرد يك روح قرار گرفت!!
- آه عزيزم مي دونستم تنهام نمي زاري!!
سرژ با نگاهي كه بيشتر شبيه به نگاه آخر بود!! ملتمسانه به پيتر و ريموس نگاه كرد!
پيتر: خب سرژ جون! خوش بگذره..ما كم كم بريم!
در همين لحظاتي كه سرژ در حال مردن و پيوستن به ميرتل بود! و ريموس و پيتر داشتند دور ميشدند در سالن باز شد و يك عده !! دختر خشمگين! با ملاقه و ماهيتابه!(اينكه از كجا آوردن به عهده ي خودتون!) به طرف پسر مردها هجوم آوردن!
صحنه آهسته شد و موشي را نشان مي داد كه به سرعت دور ميشد...و تنها ريموس و سرژ مونده بودند و دخترها هم هر لحظه نزديك تر ميشدند!!
---------------------------------------------------------------
خانوم ها!! معلوم نيست چجوري!(خلاقيت داشته باشين!) از زير تاثير اكس بيرون اومدن و حالا به فكر انتقام اند! ريموس و سرژ گير افتادند و پيتر فرار كرده!

پ.ن: زياد جدي نگيرين...يك ساعت ديگه امتحان دارم..اين مال استرس امتحانه!


[b][size=large][color=003300][font=Georgia]و ازش پرسيدم كه:خ


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۶:۵۷ دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۵
#94



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۲ چهارشنبه ۲۵ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۰۶ شنبه ۲ تیر ۱۳۸۶
از اونجا!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 46
آفلاین
بله بسته ها ترکیدوقرصها در دهان رقاص ها افتاد اون سه نفر مرد خفن هم از اونجا متواری شدن و همه آروم سر جاشون وایساده بودن و نه آهنگی نواخته میشد نه کسی حرکتی از خودش نشون میداد که در همون موقع بود که ...
ایتس ...ایتس ...ایتس...برو ...هی ...
همه شروع کردن به رقصیدن....
هلن رو به ریموس کرد و گفت اینو ببین و براش تکنو رفت.... ریموس با دهن باز همینطور به هلن نگاه میکرد و هلن میگفت : خیلی سخته روی آب دریا تکنو زد اما بخاطر تو ....
هلگا از اون طرف داد زد : هی هلن چی میگی ما که توی دریا نیستیم تو بیابونیم ...
و یکهو همه با هم شروع کردن سرهاشون تکون دادن و بالا و پائین پریدن در همون موقع هانا و نانسی که از خوابگاه اومده بودن و تازه رسیده بودن دیدن که ...
نانسی که نتونسته بود خندشو نگهداره یکهو میترکه و میگه : هانا...گمون کنم اشتباه اومدیم اینجا که جشن نیست مثل...مثل
هانا با دهن باز شبیه ( ) میگه : باغ وحشه ...
نانسی میگه : هـــا...ها..ها به گمونم اکس وترکوندن
***********************************************
بله همه قرص اکس خوردن و هانا و نانسی که بیرون بودن و تازه اومده بودن با تعجب نگاهشون میکنن و.....


هانا جان يكمي متنت غلط تايپي داشت! برات درست كردم فقط سعي كن بادقت تر بنويسي. در ضمن پستت جالب بود...قسمت دريا و بيابونش خيلي خوب بود و ديالوگ آخري هم كه براي نانسي نوشتي دقيقا منو ياد شخصيت خودش انداخت!
در كل خيلي خوب بود!

مرسي
پيتر


ویرایش شده توسط پيتر پتي گرو در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۲۸ ۶:۵۳:۵۴

زندگي قصه ي مرد يخ فروشي ست كه از او پرسيدند فروختي؟؟ گفت نخريرند تمام شد!


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۷:۳۶ سه شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۵
#93

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
عده اي مرد خفن پشت در خوابگاه كه صداهاي جالبي از درون خوابگاه ميومد ايستاده بودند.چند عدد بسته پلاستيكي پر از يه سري قرص هاي خاص در دستشان بود و خنده هاي مرموزي بر لب داشتند
_يك دو سه

و وارد شدند!!

رقص نور سه بعدي جادويي ملايم زيبايي روي عاشقان زور زوركي افتاده بود.جادوگر ها و ساحره ها كه به ظاهر عاشق هم بودند ولي ما ميدانيم كه چه شد و چقدر مصبت ديدند سر يار گرفتن، در حال رقصيدند خيلي خيلي خيلي ملايم بودند.دستان پجادوگران دور كمر ساحره ها و ساحره دستانشان را روي شانه جادوگران(اسم رقصش چيه؟)

اين چند عدد پسر كه نه !!مرد هاي بچه كه يكيشان ريش تابلوي داشت و ديگري دست چپش يك انگشت نداشت و ديگري هم از لب لوچه اش خون ميچكيد بسته هاي قرص را بالا پرت كردند و هر سه چوب دستي هايشان را به طرف آن گرفتند و فرياد زدند: بتركيوسس!!

بسته ها تركيدند و روي زمين پخش شدند و مقدار زيادي هم در دهان جميعت رقاص رفت.
___
چند نكته:از ناظر محترم عذر ميخوام كه داستان رو كامل تموم نكردم.چون كه به نظرم تازه رسيديم به جاهاي جذابش
اگر موافق نيستين متيونين پاك كنين...بالاخره ناظر خوبي انجمن رو ميخواد و هر عملي كه انجام ميده براي بهبود رول هست.اگر موردي داشت خوشحال ميشم پاك كني

دوم اينكه اهاي اي ملت عزيز.اخه يخورده واقع گرايانه تر...اخه كيه كه بخواد با پيتر پتي گرو برقصه...شما فكر كنم پتي گرو رو با سدريك ديگوري اشتباه گرفتيد.در ضمن.سرژ تانكيان و ريموس لوپين و پتي گرو بچه محصل كه نيستن.هر كدومشون كم كم سي چهل سالي سن دارن..اينو هم در نظر بگيريد.

در ضمن..ببخشيد من چند وقتي نبودم زياد با اسامي آشنا نيستم.فقط اوناي كه ميشناختم وارد كردم.

چيه سرژ حسوديت شد مي خوان با من بيان جشن؟
خب مشكلي نيست از پست سرژ ادامه بديد!
سرژ عزيز فقط اي كاش آخر پستت يه توضيح در مورد نوشتت مي دادي!

پيتر


ویرایش شده توسط پيتر پتي گرو در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۲۱ ۱۸:۲۰:۰۶


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۶:۱۷ دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۵
#92

پيتر پتي گرو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۲۵ جمعه ۲ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۴۵ شنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۵
از بالاي ديوار آخري!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 303
آفلاین
خب بچه ها موضوع تا اينجا خوب بود! در واقع از سوژه خوب استفاده شد!
نفر بعدي كه مي خواد پست بزنه موضوع جشن رو تموم ميكنه! بعد از اون پست ها رو مي خونم و يك نقد كلي از كل نوشته ها توي تاپيك نقد و بررسي مي گزارم. در ضمن بهترين پست رو هم معرفي مي كنم!



موفق باشيد
پيتر


ویرایش شده توسط پيتر پتي گرو در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۲۰ ۸:۲۲:۵۱

[b][size=large][color=003300][font=Georgia]و ازش پرسيدم كه:خ


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۵:۰۳ یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۵
#91



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۲ چهارشنبه ۲۵ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۰۶ شنبه ۲ تیر ۱۳۸۶
از اونجا!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 46
آفلاین
هلگا با عصبانیت وارد اتاق میشه و میگه :
- اه..از دست این هانا هی گریه میکنه .... انقدر از بچه های لوس بدم میااااااد ...اه.اه.اه
فرانک با خوشحالی میاد جلو میگه : ا... هانای من اونجاست؟
هلن و هلگا و نانسی با هم میگن : هووووووو
- اه.. حالم بد شد
- هانای من؟
- ها ها ها چه جلب !!!
--------------------------- ده دقیقه بعد ------------------------------
همه لباس ها رو پوشیدن و دارن با همدیگه حرف میزنن ولی هنوز هانا ناراحته ....
فرانک : چی شده هانا ؟
هانا بالبخندملیحی میگه : هیچی
فرانک : میتونم یه واقعیتی رو بهت بگم ؟
هانا با بی حوصلگی میگه : بگو
فرانک : می..می...میخواستم بگم که من ... من... میخوام با اریکا برم...اما..روم نشد بهت بگم...اونم ..اونم راضیه
هاناسرش رو میبره بالا و میگه : یعنی تو میری با اریکا و من با سرژ
و داد میزنه : سرژ...سرژ ..و به طفش می دوه و میگه : تو ....با من میای ؟
سرژ : اخه من با اریکام
هانا : اون با فرانکه
سرژ : با کمال میل
-------------------------- در جشن -------------------------------------
هانا رو به سرژ میکنه و میگه : الان خیلی خوشحالم که با توام...
سرژ : خوبه خوبه لوس بازی در نیار
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
جشن شروع شده و فرانک و اریکابا هم شدن و سرژ با هانا هانا بعد از کلی تلاش تونست با رفتن با سرژ به ارزوش برسه


زندگي قصه ي مرد يخ فروشي ست كه از او پرسيدند فروختي؟؟ گفت نخريرند تمام شد!


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۲۰:۴۷ شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۵
#90

هلن هافلپافold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۳ یکشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۰۳ پنجشنبه ۳ آبان ۱۳۸۶
از اون جا!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 174
آفلاین
بله فقط یه معجزه می تونه هانا رو بیاره به جشن...
هلن که داشت اینا رو می خوند با سر درگمی پرسید:
_هلگا معجزه رو حالا از کجا بیاریم؟!
_تو واقعا خنگی یا خودت رو زدی به خنگی؟
این صدای تالاس بود که داشت پوزخند می زد...هلن عصبانی چوب دستیش رو در اورد و به سمت تالاس رفت که یه دفعه نانسی اومد جلوشو آروم گفت:
_نه هلن بی خیال بذار حالا این جشن تموم شه بعد!
هلن هم به خاطر دوستیش با نانسی بی خیال شد و دوباره پرسید:
_بابا هانا رو چی کار کنیم؟
در همون لحظه پیتر به همراه فرانک وارد شد...دو تاشون داشتن نفس نفس می زدن انگار کشتی گرفته بودن!
پیتر:
_بابا هانا کو؟جان من بسه جشن یه ربع دیگستا!
_ا...هانا همین جاست...این جا بود !بچه ها هانا کو؟
_واااااااااااااای نه گم شده؟تو این هیری بیری؟
=====================
هانا گم شده....یه ربع به جشنه...بچه ها باید خیلی زود پیداش کنن و دستشو بذارن تو دست فرانک تا همه چی تموم شه به خوبی...حالا هانا کجاست؟!


[size=large][color=0033FF


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۲۰:۰۷ جمعه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۵
#89



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۲ چهارشنبه ۲۵ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۰۶ شنبه ۲ تیر ۱۳۸۶
از اونجا!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 46
آفلاین
فرانک هنوز داشت با هانا حرف میزد و هانا داشت گریه میکرد و از هلگا معذرت میخواست و میگفت :
- بابا هلگا الکی گفتم دروغ گفتم غلط کردم خوب ببخشید دیگه ای بابا هلگا تو یکی از بهترین دوستای منی من نمیخوام تو رو از دست بدم ..
در حالی که فرانک هم داشت با هانا حرف میزد :
- هانی جون خوبی گلـــــــــــــــــــــم ، چی کار میکنی اره رفته بودم خونه ی عمم اینا سلام رسوندن....ا... هانا چرا گوش نمی کنی ؟ بابا من دارم باهات حرف میزنما ... اصلا من رفتم ...
هلگا به هانا نگاه میکنه و با حالت تمسخر امیزی بهش میگه :
- عشــــــــــــقت رفت .
هانا : ولش کن تو از دست من ناراحت نباش ... جون من .. اه... هلگا
و پا میشه به خوابگاه میره و روی تختش دراز میکشه ... سرش رو میزاره روی دستاش و زار زار گریه میکنه ....
- چرا من که انقدر فعالیت کردم باید با اون باشم .. همون بهتر که رفت ... با تعجب از جاش پا میشه و میگه :رفت ؟؟؟؟ حالا چی کار کنم ؟
وای و غش میکنه و میافته روی زمین ....
- هانا ..هانا ... پا شو فقط نیم ساعت مونده پاشو میخوای چی کار کنی ؟ لباسات رو بپوش ... راستی با کی میری؟
هانا : من اصلا میام جشن نمی خوام بیام مگه زوره
نـــــــــــــــمــــــــــــــــــــــــیـــــــــــــــــــــــام
===============================================================
فرانک رفته و هانا تنهاست و اصلا قصد نداره که به جشن بیاد و فقط یه معجزه میتونه اونو به این جشن بیاره


زندگي قصه ي مرد يخ فروشي ست كه از او پرسيدند فروختي؟؟ گفت نخريرند تمام شد!


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۲۰:۵۸ پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۵
#88

هلگا هافلپافold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۳ یکشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۲ یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۲
از كجا باشم خوبه؟!؟!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 705
آفلاین
-هانا نههههههههههههههههههههههههه....
هلگا و هانا و هلن با سرعت به سمت در كه صدا از اونجا اومده بود برگشتن و ديدن كه فرانك با قيافه اي خشم آلود و در عين حال ناراحت اونجا واستاده.فرانك به سمت هانا اومد و روبه رويش با فاصله 255سانتيمتر واستاد و گفت:
فرانك:هانا من به كي بگم؟روم نشد اخه...من اصلا صداي تو رو ميشنوم چشمام سياهي ميره گونه هام گل ميندازه...دلم ضعف ميره..رودم به هم ميريزه...صدام ميلرزه...كلم باد ميكنه...
-اه هلگا بس كن ديگه پيتر اون ور واستاده ريموس هم كه اينجاست اين چرت و پرتا چيه مينويسي؟..
هلگا:ببخشيد يه دقيقه واستاده الان درستش ميكنم!!!..
ادامه:
فرانك:ببين هانا من اصلا از اين دختره ي پرروي چشم سفيد(به هلگا اشاره ميكنه)خوشم نمياد كه بخوام توي جشن ريخت نحسش رو تحمل كنم باز تو قابل تحملتري!با من مياي جشن عزيزم؟...
گردن هانا از بالا به پايين رفت و گفت:
هانا:بايد فكر كنم.
فرانك با اخم تخم گفت:
فرانك:يه ساعت ديگه جشنه...محض اطلاع!...
بنابراين هانا دو متر عقب رفت و 456 سانتيمتر جلو امد و قضيه به خوبي و خوشي پايان يافت...

******************************************
دو دقيقه ي ديگه جشن شروع ميشه و دخترها هم توي اتاق دارن لباس ميپوشن پسرها هم آماده و كروات زده بيرون در همراه هاشون ايستادن و هي غر ميزنن و غر ميزنن:
ريموس:هلن موهات رو ببند جلوي دست و پاي آدم رو نگيره..
سرژ:اريكا جان لباست خوشگله؟...
گتا:رز كفشهاي من محكم نيست كفش پاشنه بلند نپوشي ها...
فرانك:هانا جون اون لنز آبيت رو بذار اوكي عزيزم؟...
تالاس:ناني جان جنسش زياد خوب نباشه بهتره نميخوام روي صورتم موندگار بشه!....
پيتر:هلگا نور سالن شديده يه چيزي بپوش كه برنزه نشي...

*****************************************
هانا جان از اين به بعد قبل از تصميم گرفتنت يه نظرخواهي بكن عزيزم!


هاف[size=large][color=FF0066]ل[/co


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۹:۲۸ دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۵
#87



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۲ چهارشنبه ۲۵ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۰۶ شنبه ۲ تیر ۱۳۸۶
از اونجا!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 46
آفلاین
در همون لحظه هانا وارد میشه و میبینه که هلن و هلگا دارن با هم حرف میزنن
هانا میاد جلو و میگه : هلن ؟چی شده ؟
هلن پا میشه و دستش رو می بره بالا که هلگا میاد و جلوش وای میسه و بر میگرده و به هانا نگاه میکنه که جمع شده و اونو در اغوش میگیره
هلن : چی شده : اصلا به تو چه که چی شده ؟
هانا باز میشه و میگه : اها فهمیدم از دستم بخاطر ریموس ناراحتی ؟؟؟ خوب بیا ریموس مال تو اون جا رو نگاه کن رز خودش گفت که تو ریموس رو نمی خوای !!
هلن : نه من ریموس رو می خوام !!
در همون موقع هلگا هانا رو میکشه عقب و بهش میگه : تو چرا نمی زاری این با ریموس باشه تو که میدونی لوسه ( )
هانا میگه : اخه خوب منم می خوام با ریموس باشم اگه نشد با..با .. و سرش رو میندازه پائین و هلگا حرفشرو ادامه میده
هلگا: با پیتر؟؟
هانا سرش رو به علامت تایید تکون میده
هلگا خودش دقیقا نمی دونه چی کار کنه ولی بخاطر خواهرش هلن و دوست صمیمیش هانا قبول میکنه : باشه پس اینطوری شد


فرانک --------------- با هلگا
ریموس-------------با هلن
پیتر------------------با هانا
تالاس--------------با نانسی
گتا------------با رز
-----------------------------------------------------------------------
هلگا با جان فدا کردن همه چیزرو درست میکنه تا جشن به خوبی و خوشی تموم بشه اما هلن هنوز از دست هانا عصبیه


زندگي قصه ي مرد يخ فروشي ست كه از او پرسيدند فروختي؟؟ گفت نخريرند تمام شد!


Re: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۹:۰۴ دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۵
#86

هلن هافلپافold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۳ یکشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۰۳ پنجشنبه ۳ آبان ۱۳۸۶
از اون جا!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 174
آفلاین
هلن بدو بدو به اتاقش برگشت و در رو قفل کرد و نشست زار زار گریه کردن!
_همشون نامردن!واقعا که!همه ی پسرا دروغ گو و بی وفان!خواهرم که این جوری کنه...اینجوری کنه...
در همین موقع صدای هلگا که همیشه همدم تنهایی هلن بود از پشت در اومد:
_هلن...هلن؟خب چیزی نیست که با فرانک برو!
_نمی خوام هلگا!من پیتر رو خواستم که با تو شد بعد به ریموس امیدوار شدم که اونم... بعد هم سرژو از دست دادم!هلگا من دیگه با هیچ کسی نمی رم !یا با یکی از اینا یا اصلا تو جشن شرکت نمی کنم !اصلا من خودمو می کشم!
===================
هلن واقعا ناراحت و عصبانیه!بقیه هم که همه به آرزوشون رسیدن دارن برای جشن آماده می شن!هلن الان فقط می خواد بمیره!جشن 1 ساعت دیگست!


[size=large][color=0033FF







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.