هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: تمرین کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۷:۲۲ یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۵
#17

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
تمرین کویدیچ تیم اسلیترین یونایتد

ملت قهرمان اصلی دور زیمن جمع شده بودن امروز قرار بود اولین تمرین تیم
اسلیترین یوناید برگذار بشه

بازی کن ها یکی یکی و پشت سر هم وارد زمین شدن

ماروولو گانت که کاپیتان و جستجوگر بود جلو تر از همه حرکت میکرد پشت سرش سه تا مهاجم تیم یعنی میکی و الکتو وتیکا وارد زمین شدن و بعدش مونتاگ و بارتیموس که مدافع های تیم بودن وارد شدن و در آخر زوپیس قهرمان دروازه بان تیم وار زمین شد همهی بازیکن ها مجهز به یک فروند جاروی آزرخش 2007 بودن
ملت قهرمان اصلی فریاد میزدن و تیم رو تشویق میکردن بازیکن ها دور هم جمع شده بودن تا به صحبت های کاپیتانشون گوش بدن

در همین لحظه وزیر سحر و جادو برای بازدید از زمین وارد شد که توسط ملت قهرمات اصلی مورد استقبال قرار گرفت

ملت در حمایت از وزیر مردمی شعار میدادن

کوچه اول در دوم میدهن عدس پولو دراکو تیمت و بردار و برو

وزیر هم برای ملت دست تکون میداد و با جملاتی نظیر سوسکید و ... به ابراز احساسات اون ها پاسوخ میداد

در همین لحظه بازیکنان تیم سوار جارو ها شدن به هوا بلند شدن

تماشاچی ها دوباره مشغول تشویق تیم شدن ولی بیشتر از همه زوپیس قهرمان بود که تشویق میشود( شیطون ها میخواستن ناظر بشن همه هی زوپیس رو تشویق میکردن)

تمرین تیم شروع شد




هر کی حال داشت ادامه بده ( جون مادرتون ادامه بدین)

فکر کنم نظر شما این بو پرو فسور نه؟



Re: تمرین کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۷:۰۶ یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۵
#16

پادما پاتیلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۶ یکشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۱۶ یکشنبه ۱ مرداد ۱۳۸۵
از ميدان گريمولد خانه شماره13
گروه:
کاربران عضو
پیام: 43
آفلاین
پادما بايد خوب كار ميكرد لاوند گفت :پادما تو ميتوني پس چرا خوب بازي نميكني؟پادما با شرمندگي جواب داد : دارم سعي ميكنم اما نميدونم چرا گوي زرين هر بار كه ميخوام بگيرمش در ميره؟لاوندر گفت :فرار ميكنه ؟چرا بهونه مياري؟تا حالا ميتونستي 3 بار گوي زرين را بگيري !!! حواست كجاست ؟ پادما سرخ شد آنروز چش شده بود ؟ ناراحت و شرمنده سوار آذرخش شد تا بتواند ايندفعه بهتر بازي كند



Re: تمرین کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۷:۰۶ یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۵
#15

رنيا سيمون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۲ دوشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۰۳ سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۵
از جنگل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 21
آفلاین
بلویچ و جرج در حال دویدن به سمت دریاچه بودند که یهو ....
بومب شطرق
رنیا : آی چرا جلوتونو نیگاه نمیکنید !؟؟ چی شده ؟ کجا دارید میرید ؟ نکنه نذری میدن ؟؟
جرج : نه بابا ... تیم یونایتد دارن خلاف میکنن!
رنیا : نه ! که این طور ! منم میام خیلی دوست دارم گرفته شدن حال این کاپیتانشون رو ببینم !
هر سه با سرعت به سمت دریاچه رفتند .
بلویچ : بله چشمم روشن خلاف اونم جلوی چشم من الان حالشون رو جا میارم صبر کن !
بلویچ با سرعت به سمت دریاچه میره اعضای تیم یونایتد همگی رو هوا خشکشون میزنه !
بلویچ : هی .... خجالت نمیکشید ! قانون رو زیر پا میگذارید ! حیا نمیکنید ؟ شرم نمیکنید ؟
...............................


باقیه اش با یکی دیگه
میبخشید من نمیتونم طنز ننویسم هر کار میکنم نمیشه اگه اجازه بدید من طنز مینویسم !


تصویر کوچک شده


Re: تمرین کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۶:۵۰ یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۵
#14

لاوندر براون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۴ جمعه ۲۵ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۱۰ جمعه ۲۰ دی ۱۳۸۷
از هاگوارتز طبقه هفتم اتاق ضروريات
گروه:
کاربران عضو
پیام: 65
آفلاین
يه روز خوب بهاري بود . لاوندر اعضاي تيم بلغارستان 2 را تا رختكن هدايت كرد .وقتي همه لباس كوئيديچ را پوشيدند لاوندر رو به اعضاي تيم كرد و گفت:ما مسابقات سخت و مهمي را پيش روداريم پس بايد خوب تمرين كنيم ما بايد برنده شويم. حالا بياييد تا تمرين را شروع كنيم.از رختكن بيرون آمدند .همه سوار جاروهايشان شدند و به آسمان رفتند لاوندر هم سوار آذرخش خودش شد و به آسمان رفت .تمرين را شروع كردند لاوندر هم بقيه را مي پاييد هم سرخگون رادر دروازه مي انداخت ناگهان لاوندر ديد كه پادما دارد به سوي زمين ميرود او هم به سوي او رفت تا ببيند كه چه اتفاقي افتاده است از بيني پادما به شدت خون مي آيد لاوندر پرسيد چه اتفاقي افتاده است ؟ پادما جواب داد كه يك توپ بازدارنده به سويش آمده است . لاوندر رفت تا ببيند كدام مدافع بوده است و ....


همیشه در سکوت


Re: تمرین کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۲:۲۴ یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۵
#13

لرد بلرویچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۳ یکشنبه ۲۰ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۴۴ پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۴۰۲
از bestwizards.com
گروه:
کاربران عضو
پیام: 403
آفلاین
تیم بلغارستان داره میترکونه من به بازی کن ها گفتم که پست بزنن چه کم چه زیا فرقی باه اون سورت نمی کنه چون این تمرینه و فقط برای اعلام آمادگیافراد هستش پس نبای سخت گرفت که پستها کم یا زیادن ...................این رو گفتم که کسی اعتراز الکی نکنه
تشکر از :رنیا سیمون عزیز
تشکر از :پانسي پاركينسون
شروع میکنم یه پست سوا این پستها همونطور که گفتم برای تمرینه و مشکلی نداره که سوا یا پشت سر هم باشه
--------------------------------------------------------------------------
روزی سرد و بیروح در کنار دریاچه نقره ای در حال خوندن تاریخ جادو گری بودم که صدایی حواسم را به سوی خودش پرت کرد به تطراف نگاه کردم متوجه چی قیر عادی نشدم,دو باره شروع به خواندن کتاب کردم که بعد از 10 دقیقه باز همان صدا حواسم را پرت به اطراف نگاه ردم و متوجه توپ سرخ گون کویدیچ شدم ,تعجب کردم,بیشتر دقت کردم و متوجه بچه های گریف یونایتد شدم که در حال بازی بر روی دریاچه بودند,این کار خلاف قانون بود سریع حرکت کردم به سمت دفتر لرد بلویچ ,در دفتر را زدم:لرد لرد کجایید قانون شکنی وای چه مصیبت بزرگی
لرد بلوریچ با خستگی جواب داد:چیه (خمیازه)بابا مارو کشتی چی شده ؟
جرج ویزلی :قربان این تیم گریف یونایتد دیدن نمی تونن تو زمین بازی کنن دارن تو دریاچه بازی می کنن
لرد بلوریچ که انگار تازه از خواب بیدار شده باشد گفت:چی راست می گی بریم ببینیم چه خبره
-------------------------------------------------------------------------
اگر خواستید می تونید این پست رو ادامه بدید


ویرایش شده توسط جرج ویزلی در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۱۷ ۱۳:۲۰:۵۷
ویرایش شده توسط جرج ویزلی در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۱۷ ۱۳:۲۲:۲۰

هریپاتر را هنوز هم دوست میداریم


Re: تمرین کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۳:۳۱ شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۵
#12

رنيا سيمون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۲ دوشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۰۳ سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۵
از جنگل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 21
آفلاین


این یه نمایشنامه جدیده ادامه نیست

رنیا و اعضای تیم آهسته به سمت زمین بازی در حرکت بودند که مگسی به سمت کاپیتان جرج حمله میکنه (!)
فرد لوپین که از همه سرعتش زیادتره میپره جلو و مگس رو تو دستش میگیره ! (ای پاچه خوار)
رنیا : فرد آفرین مثل همیشه سرعتت بیسته اگه نگرفته بودیش خودم با چماق دو شقه اش میکردم
مودی : نه تو رو خدا اول تمرینی شگون نداره خون و خون ریزی
همهی اعضا وقتی به زمین رسیدند همراه جاروهای فایر بالتشون به هوا بلند شدند رنیا تنها فردی بود که جاروش با بقیه فرق میکرد این جارو واسه رنیا فقط یه جارو نبود یه شانس بود ! یه جارو مدل آوالانچ با دسته ی سیاه و نقره ایی جارویی کاملا دخترونه !
رنیا : کاپیتان امروز چی رو تمرین میکنیم ؟ دیروز که طرح اژدر و اژدها رو کار کردیم و ...
نیکول میون حرف رنیا پرید : و همینطور طرح پگاسوز رو کار کردیم ! نظرت امروز چیه طرح جانووا رو امروز کار کنیم
رنیا کفرش در اومده بو د چون این نظر مال رنیا بود و قبلا اون رو به نیکول گفته بود
جرج : اره نظر خوبیه میشه توضیحش بدی ؟
نیکول : آره حتما کاپیتان
رنیا :
نیکول : خوب تو این روش دو تا مدافع ها مثل یه بادیگارد در دوطرف مهاجم قرار میگیرن و نمیزارن حتی یه مهاجم نزدیک بشه همینطور که بلاجر رو بهم پاس میدن به بازیکنها هم ضربه میزنن در آخر هم نزدیک دروازه بلاجر رو به دروازه بان میزنن ! و مهاجم توپ رو گل میکنه ! این رو خودم اختراعش کردم !
رنیا تو فکرش : ای دروغگو ! ای پلید ! ای پاچه خوار !

مودی : اما من این رو یه جا خونده بودم فکر کنم تو دفترچه رنیا بود ، نه رنیا !
رنیا : آره
نیکول در همین حین آب شد رفت تو زمین و دیگه هیچی نگفت !
رنیا به نیکول با صدای آروم: حقته دلم خنک شد

نیکول : اگه دفترت دستم بیافته تیکه پارش میکنم

همه ی اعضای تیم حدود دو ساعت مشغول تمرین بودند و بعد از دو ساعت با سر و روی گلی شده و با چهره های خسته به سمت رختکن میرفتند
در بین راه دوباره مگسی به سمت جرج آمد (نمیدنم شاید جرج دیر به دیر حموم میره یا با مگسا تله پاتی میکنه )
در همین حین فرد دوباره با مهارت مگس رو گرفت و منتظر ماند تا رنیا از او تعریف کند اما همه ی اعضا تو جهی به او نکردند و خسته به سمت رختکن قدم برداشتند
فرد با ناراحتی دستش را پایین آورد و آنرا آرام باز کرد مگس از میان دستانش بلند شد و به هوا رفت


ویرایش شده توسط رنیا سیمون در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۱۷ ۱۳:۴۳:۰۳

تصویر کوچک شده


Re: تمرین کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۳:۰۲ شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۵
#11

نيلوفر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۱ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۳ دی ۱۳۸۸
از تالار اصلي اسليترين كنار پنجره ي غم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 191
آفلاین
بسه ديگه اين جرو بحث ها رو بذارين كنار حالا فعلا تيم بلغارستان 1 تمرين ميكنه
اين صداي آرتيكوس بود كه داشت بقيه رو امر و نهي ميكرد با اين كارش به اين ماجرا خاتمه داد و بچه هاي بلغارستان 1به زمين رفتن تا كارشون رو ادامه بدن
چند دقيقه بعد............
جرج : آفرين پانسي ادامه بده آفرين برو جلو نه نه اشتباه كردي بايد دروازه بان رو دور ميزدي حالا يه بار ديگه
پانسي در حالي كه سرش رو از روي شرمندگي تكون ميداد داشت سعي ميكرد تمركز پيدا كنه و اين بار ديگه خراب نكنه
حالا كوافل در دست جان هست اون ميره جلو پاس ميده به پانسي كه در روبروش قرار داره پانسي نيكول رو جا ميذاره به سمت دروازه ميره و............


be chashmanat biamooz ke har kas arzeshe didan nadarad


Re: تمرین کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۱:۴۱ شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۵
#10

لرد بلرویچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۳ یکشنبه ۲۰ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۴۴ پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۴۰۲
از bestwizards.com
گروه:
کاربران عضو
پیام: 403
آفلاین
در همین لحظه صدای رعدی بلند میشه که از شدت صدا تمامی بازی کنان گوش خود رو نگاه میدارند تا از صدا در امان بمانند ,در هنگامی که هدویک می خواهد بازی را شروع کند باران شدید شروع به باریدن می کند و تمامی بازی کنان در اطراف زمین پناه می گیرند
نیک بی سر با ناراحتی رو به الیور که نزدیک او ایستاده بود می کند و میگوید:الیور عزیز به بچه ها خبر بده که بازی موکول میشه به فردا
الیور که در چهره اش نارزایتی موج میزد گفت:حالا نمی شه یک کاریش بکنیم که تو همین هوا هم بازی کنیم آخه اینطوری...............
نیک :نه خوب می بینی که نمیشه مگه میخوای بچه ها آسیب ببینند
الیور بدونه هر گونه جوابی شروع به دویدن به سمت بازی کنان دیگر کرد کا به آنها هم بهم خوردن بازی را اطلاع دهد

******
فردای آن روز تمامی تیم جمع شد تا از دباره تمرین را شرع کنند.که متوجه شدند جرج ویزلی با تیمهایش (که دو تیم بود:بلغارستان 1 و2) درحال بازی هستند.
نیک با تعجبرو به سارا میکنه ومیگه:مگه اروز اونا ترین دارن ااااا امروز نوبط تیم ماست ما 2 روز در هفته ترین داریم , بر به جرج بگو بیاد کارش دارم
سارا دوان دوان به سمت جرج رفت و گفت:بیا نیک بی سر کارت داره
جرج : لاوندر براون هوای بچه هارو داشته باش تا من بیام,هی جان راونكلاو توپ رو خوب پرتاب کن اااااااااااا
بعد رو به سارا کرد و گفت :بریم نمیدونی با من چیکار داره
خلاصه بین جرج و نیک جر و بحث شروع میشه که آرتیکوس میاد و..................
-----------------------------------------------------------------------
حالا ادامه بدید از فردا انشا الله به یکی 2 تا از افرادم میگم بیان تاپیک رو تسخیر کنن ها ها ها ها


هریپاتر را هنوز هم دوست میداریم


Re: تمرین کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۹:۴۱ شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۵
#9

الیور وودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۶ جمعه ۱۹ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۴۳ دوشنبه ۶ اسفند ۱۳۸۶
از پادلمیر یونایتد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 146
آفلاین
این پست ادامه پست سارا هستش .
---------------------------------------------------------------------
هدویگ به سمت سارا رفت و گفت کارت عالی بود ، عالی که نه خیلی عالی بود تو توی مدت کمی گوی زرینو گرفتی .
خوب حالا من میگم چون هنوز وقت داریم بازم تمرین کنیم ولی سارا این دفعه اگه گوی زرین و گرفتی ولش کن دوباره بگیرش .
سارا : چرا ؟
هدویگ : تا بازی تموم نشه و بچه ها تمرین کنن ، ما تا نیم ساعت دیگه هم وقت داریم پس بهتره تمرین کنیم .
خوب حالا دوباره به زمین برگردین . (( پس از چند ثانیه همه به زمین رفتند و سوار جارو هایشان شدند ))
هدویگ : خوب بچه ها اماده این ؟
هدویگ : 1...2... آخخخ . این چی بود خورد به پشتم .
الیور وود : اوه اون جغد بابامه اون برام نامه فرستاده ، هدویگ اگه اجازه بدی یه چند لحظه ...
هدویگ : باشه برو بخونش ولی زود بیا .
هدویگ : اماده این 1...2...3... .
هدویگ توپ ها را ازاد کرد و به سمت جاروش رفت همین که هدویگ میخواست بر روی جارویش سوار شود ...
الیور : هدویگ صبر کن صبر کن ...
هدویگ : دیگه چی شده ؟
الیور : هدویگ ...بابام ...بابام ...
هدویگ : چی شده چرا این قدر بابام ...بابام می کنی .
الیور : هدویگ بابام فردا برامون 7 تا آذرخش نو میفرسته .
هدویگ : چی ... مثل اینکه بد شنیدم ...گفتی آذرخش ...
الیور : اره
در همین هنگام تمام اعضای تیم فرود امدند و به دور ان دو حلقه زدند .
آرتیکوس : چی شده چرا تمرین نمی کنین؟
هدویگ : آذرخش ...آذرخش ...
جسیکا : چی شده درست تعریف کن ما هم بفهمیم .
الیور : بابام همین الان یه نامه برام فرستاد و گفت فردا براتون 7 تا آذرخش نو میفرستم .
همه با شنیدن این حرف خوشحال شدند و جارو هایشان را به هوا پرتاب کردند .
هدویگ : خوب حالا بهتره تمرینو شروع کنیم تا یه جغد دیگه نیومده .
نیک بی سر : هدویگ یه نگاهی به ساعت بنداز الان یه نیم ساعتی گذشته .



Re: تمرین کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۶:۳۱ شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۵
#8

لوئیس لاوگودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۹ چهارشنبه ۹ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۴۲ جمعه ۲۱ دی ۱۳۸۶
از Silent Hill,The Church
گروه:
کاربران عضو
پیام: 292
آفلاین
ها این طنز بیده
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اعضای تیم گریف یونایتد پشت سر کاپیتان خود وارد زمین کوییدیچ شدند تا خود را هرچه بیشتر برای مسابقات جام جهانی آماده کنند. هدویگ بشکنی زد و بعد از آن از دروازه بان که نیک باشه تا جستجوگر که سارا باشه پریدند روی جاروهاشون. خوشبختانه هوا آفتابی بود و هیچ بادی نمی وزید. در ابتدا بچه ها خود را گرم کردند و با جاروهایشان حدود ده دور دور زمین زدند تا اینکه هدویگ گفت:
- خیله خب...حالا بهتره بریم سراغ توپ ها...
آنگاه روی زمین و در کنار صندوق توپ ها فرود آمد. اول از همه سرخگون را گرفت و به سمت جسیکا پرت کرد. جسیکا هم با یک چرخش قشنگ هنر خود را به نمایش گذاشت و توپ را در هوا قاپید و بی معطلی شروع به پاس کاری با لوییس کرد. سپس هدویگ گوی زرین را رها کرد و فریاد زد:
- سارا شروع کن...
و در آخر در حالیکه صورت و بدنش را از صندوق دور نگه میداشت، با دستانش که هم اکنون کش آمده بود جفت بازدارنده ها را نیز آزاد کرد. آرتیکوس و الیور هم خود را با بلاجر ها سرگرم کردند.اندکی بعد هدویگ نیز در حالیکه فعالیت سایرین را تحت نظر داشت به جسیکا و لوییس ملحق شد. روند پیشرفت تیم عالی بود و کمتر اشتباهی حتی جزئی در کار بچه ها دیده میشد.
همه چیز داشت عادی پیش میرفت که یهو سر و کله بچه های تیم پاورداس پیدا شد. جسیکا سوت زد و آن ها را نشان داد که سوار بر جارو به سویشان می آمدند. همه گریف یونایتدی ها خنده تمسخرآمیزی سر دادند و منتظر ماندند. همینکه بچه های پاورداس نزدیک شدند خنده گریف یونایتدی ها متوقف شد و جای آن را شگفتی( از نوع دهان باز) گرفت.اما چند ثانیه هم نگذشت که از خنده روبرو شدند. به طوریکه نزدیک بود لوییس از روی جارو به زمین بیفتد. در کمال شگفتی دامبل دور، پیرمرد نود و اندی ساله موهایش را مشکی کرده بود. دراکو چشم غره ای به دامبل دور رفت و گفت:
- نگفتم سن و سالت از این کارا گذشته؟...همینو میخواستی؟...آبروی تیم رو بردی.
دامبل دور گفت:
- وزیر جون... حالا یک روز که هزار روز نمیشه...بی خیال. فعلا بهتره حال اینها رو بگیریم.
با این حرف، تمام پاورداسی ها به گریف تورنادی ها با خشانت نگریستند. گریف یونایتدی ها نیز دست از خنده برداشتند و خیلی جدی به حریفان خود خیره شدند. سالازا پوزخندی زد و گفت:
- حاضرین یه مسابقه کوچیک بدیم؟...خوب فکراتون رو بکنید، چون به احتمال زیاد بعدش از شرکت در جام جهانی منصرف میشین.
سارا خنده ای کرد و گفت:
- میخوای ما رو بترسونی؟... حالا میبینیم که کیا منصرف میشن.
اعضای گریف یونایتد سرشان را در تایید حرف سارا تکان دادند و نورممد از تیم پاورداس گفت:
- بچزه زان...انزیتو بزار باسه مسابقزه...
دراکو با حرکت چشمش به دامبل دور اشاره ای کرد. دامبل دور هم سریع گازشو گرفت و رفت جلوی سه تا حلقه ی یکی از زمین ها. دراکو هم مثل سالازار پوزخندی زد و گفت:
- حالا میخوام ببینم که کی میتونه به این دامبل ما گل بزنه...
نیک گفت:
- این پیرمرد دروازه بانه؟... پس با این حساب اگه سه بار هم گوی زرین رو توی یه مسابقه بگیرین باز هم باختین...
دراکو خیلی جدی گفت:
- بجای این کا را برین گل بزنین...
هدویگ به لویسس و جسیکا اشاره کرد که به دنبال او برای زدن پنالتی به آلبوس دامبل دور خوش رنگ و مو بروند. اولین ضربه را لوییس با تمام قدرت زد که در کمال شگفتی گریف یونایتدی ها دامبل دور ریش خود را تاب داد و توپ را در لای آن گرفت. پاور داس ها حسابی خنده سر دادند و هدویگ که سعی داشت خشمگین نشود توپ دوم را با قدرت فرستاد. که این بار دامبل دور خیلی سریع چوب جارویش را به صورت افقی نگه داشت و خود را بادست و پای چپش از آن آویزان کرد ( روش " چوب و ستاره ی دریایی") که باعث شد فضای بیشتری را پوشش دهد. توپ هم یه راست خورد تو شکمش و دامبل دور قبل از اینکه توپ بیفته آن را گرفت. خنده پاور داسی ها شدید تر و خشم گریف یونایتدی ها بیشتر شد. اما لحظاتی بعد همه چیز رنگ دیگری گرفت و خنده از آن گریف یونایتدی ها شد. زیرا دامبل دور که کمرش گرفته بود نمی توانست خودش را بالا بکشد. دراکو خشمگینانه فریاد زد:
- جون بکن...میگیره برای من موهاشو رنگ میکنه...برو درد استخونهات رو درست کن...جون بکن
جسیکا با شعف گفت:
- فکر کنم که دیگه این حقه کاربرد نداره...
سپس توپ را با مهارت زیاد به گونه ای پرت کرد که مطابق شکل زیر وارد دروازه شد. دامبل هم چند ثانیه بعد دست و پایش شل شد و شپلخ.


تصویر کوچک شده


[color=0000FF]گاهی اوقات دلت میخواد که زندگی ر�







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.