هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۸:۲۲ شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۵

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
خششششششششششششش
تصور گذارشگر میاد رو صفحه و اونو نشون می ده که داره دنبال یه نفر که عمامه داره می دوه...
گ)گذارشگر:حاج آقا حاج آقا چند لحظه...
برادر حمید:بله خواهرم...
گ:چند وقتی بود شما رو توی جوامع جادوگری نمی دیدیم...چی شده دوباره سرو کله ی شما پیدا شده...
برادر:به نام دوشت...بنده مدتی دیدیم که شایت به شوی منحرفات و عده ای از بی ناموشی هایی که باب میل ما نیشت می ره و ما هم به این علت رفتیم جایی که ملتی شهید پرور داشته باشه مشل قژوین...
گ:برادر به نظر شما علت انحرفات این سایت چیه برادر؟!!
برادر:یک جن خانگی ژشت که شنیدم مدتیشت رفته تو کار کادو...و دیگری هم آن وژِیر که می ژاره شاحره ها اینجوری بیان بیرون...البته من موافقم با این چیژا...
گ:خوب پس چرا این همه حرف زدی الکی
برادر:اولا با یگانه منجی عالم اینژوری شحبت نکن دوماندشم...شما از علم فق و اچتهاد چیژی می دونی...اینا به فلشفه ربط داره...
گ:ببخشید شما چرا اینجوری صحبت می کنید
برادر:اونم ربط داره به علم اچتهاد...من مدتی در قژوین در حالت خلشه بودم...تاژه اومدم بیرون...البته خوب من به گ ها که می رشم اینژوری حرف می ژنم تا اژ وبمشتر معتادمون دفاع کنم...

گ:بخشید گ ها که گفتید یعنی چی؟!!
برادر:نمی دونم خواهر ولی شما خیلی خفنی اینجا هم جای اشمتون نوشته گ...

گ:خوب اصلا در آخر گ چه ربطی داشت به آقای پاتر؟!!

برادر:والله ربطی نداشت ولی خوب به هر حال ممکنه یه روزی ربط پیدا کنه؟!!

گ:چه ربطی؟!!

برادر:آخه خواهرم شما چادر داری دیگه...

گ:بابا شما که هپروتی...چرا چرت می گی هیچکدوم ربطی نداره...

برادر:آها دمت قیژ از اول می خواشتم بگم هپروتم نوک زبونم بود نمیومد برای همین مشاحبه برو پیچوندم...

گ:حرف دیگه ای ندارید از حضورتون مرخص شیم؟!!

برادر:نه دیگه منم باید برم نماژ شبم رو بخونم و با چند تا از شاحره های شر به ریز بریم برای اقامه راژ و نیاژ


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۶:۲۷ جمعه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۵

مونالیزا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۸ پنجشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۴:۰۸ پنجشنبه ۲ تیر ۱۳۹۰
از گودریک هالو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 823
آفلاین
داوینچی , پدر علم هنر سیاه
شاید هیچ کسی نداند که داوینچی رازی داشته که هیچ وقت برملا نشده ؛ از داوینچی تنها یک فرزند باقی ماند که آن هم منالیزا است , او هم اکنون خبرنگار معروف خبرگزاری جادوگران هست و ما از او درخواست کردیم تا جادوگر تی وی بیاد تا بتوانیم درمورد دستوری که لرد سیاه به او داده صحبت کنیم
منالیزا : سام الیک بروبچ خوب و همکار( البته همکار از نوع خبرنگاری نه مرگخواری )
خبرنگار : قربون داداش , خب شنیدیم که شما به صف پیروان لرد سیاه پیوستید ؟ این خبر به قدری شگفت انگیز بود که هنوز بعضی ها باور ندارن که تنها بازمانده داوینچی شده مرگخوار ؟
منالیزا در حالی که از این حرف خوشش نیومده بود گفت : یعنی تنهای بازمانده داوینچی نمیتونه مرگخوار بشه ؟ ولی همونجور که گفتید لرد سیاه ارتشش رو تقویت کرده و با نیرو 100 برابر بیشتر پا به میدان گذاشته . در واقع پدرم , با کار شگفت انگیز تابلو منالیزا که در واقعی شکلی از برزگسالی منه به جامعه هنری ثابت کرد که یه هنرمند با قدرته ! ولی در اینجا چیزی از نظر همه مخفی مونده اونم یه رازی که حالا طبق دستور لرد سیاه باید اون رو بازگو کرد , وقتش رسیده که همه بفهمن که تابلو منالیزا خودش یه جادوی پرقدرت سیاه درش به کار رفته
خبرنگار : , یعنی چی ؟
منالیزا : یعنی اینکه پدرم یکی از مرگخواران لرد سیاه بود اما به دستور لرد سیاه کسی از این ماجرا چیزی نمیدونست , اگر دقت داشته باشین میفهمین که همون تابلو منالیزا نقاشی از برگسالی من هست در صورتی که من اون موقع یه بچه 10 ساله بودم من الان که بزرگ شدم دقیقا مثل همون نقاشی شدم
این تابلو با توجه به جادوهای سیاهی که از لرد سیاه یاد گرفته بود نقاشی شد
من به پدر هنرمندم افتخار میکنم
خبرنگار در حالی که از شوک زدگی مستقیم در چشمان منالیزا نگاه میکرد گفت : مااااااااااااااا!!! یعنی داوینچی کبیر مرگخوار بوده ؟ من که باور نمیکنم !
منالیزا : نیاز به باور کردن تو نداریم ؛ پدرم برای لرد خدمت کرد و جونشم در همین راه داد حالا این منم که با استفاده از قدرتم راه پدرم رو ادمه میدم وای بر کسی که جلوی من و هدفم ایستادگی کنه
خبرنگار که از ترس نفسش بند امده بود برای منالیزا آرزوی موفقیت کرد


How can you escape...if they can see everything? V.M

وقتی اونها میتونند همه چیز رو ببینند ... چطوری میتونی فرار کنی؟ وی ام


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۴:۴۵ جمعه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۵

لارا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۲ سه شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۹
از خانه ريدلها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 202
آفلاین
دینگ دینگ...راااااز بقاااای دامبلدووور..به سفارش لرد سیاه
تهیه کننده و محقق:لارا لسترنج
بینندگان عزیز توجه شما را به برنامه راز بقای دامبلدور که توسط یکی از مرگخواران لرد سیاه تهیه شده جلب میکنتم.در این برنامه سعی بر این است که علت نمردن دامبلدور در طی قرنهای متوالی کشف شود.محقق ما لارا لسترنج با توجه به طولانی بودن عمر این جادوگر بزرگ فعلا به خلاصه ای از تحقیق درباره شش سال اخیر زنگی دامبل را ارائه کرده است...
شش سال قبل دفتر دامبلدور....
دامبلدور با نگرانی درحال قدم زدن در اتاقش است.چهره اش در هم رفته ولی این موضوع به دلیل کهولت سن و وجود چین و چروکهای فراوان زیاد مشخص نیست.در حین قدم زدن زیر لب زمزمه میکند:وای...پناه برمرلین.حالا چکار باید بکنم؟کاش این پام میشکست و نمیرفتم دنبال اون پسره.کاش میذاشتم همونطور بی پدر و مادر بمیره.حالا آقا ولدمورت شده اومده توی مدرسه خودم رفته نشسته پس کله یکی از استادام.چیکار کنم حالا؟نکشه منو؟؟؟عرضه نداشتم به موقعش یه هورکراکس درست کنم برای خودم. .
تق تق تق
- بفرمایید؟
-س..س...سلام پروفسور.م...م...من میخواستم ..ب....ب...بگم..
-بله پروفسور کوییریل امری داشتین؟خواهش میکنم بفرمایید بنشینید.خسته میشین سرپا..مواظب باشین.اجازه بدین این بالشو بذارم پشت سرتون راحت باشه.
10 دقیقه بعد....
پروفسور کوییریل رفته.دامبلدور قیافه موذیانه ای گرفته:بالاخره پیدا کردم.اون پسره پاتر پس به چه دردی میخوره؟کافیه کمی نسبت به نیکولاس فلامل کنجکاوش کنم.اسنیپ که ذاتا مشکوک میزنه.هگرید هم که هرطور شده نمیتونه جلوی زبونشو بگیره.پسره میره دنبال سنگ جادو و من از شر تام راحت میشم.
.
پنج سال قبل دفتر دامبلدور....
دامبلدور همچنان با نگرانی در حال قدم زدن در اتاقش است:مرلین به من کمک کن.حالا چکار کنم؟من از کجا میدونستم این تام هورکراکس داره؟باز برگشته با اون ماره رفته تو زیر زمین.نصف بچه ها رو هم سنگ کرده.تنها راهش میرتله.باید از اون کمک بگیرم پسره رو بفرستم پیش تام.این دفتر مشق تامه که پارسال از لوسیوس گرفتم میدمش به میرتل که به جینی برسونه.اگه کسی فهمید میگم دفتر رو لوسیوس داده.این که دروغ نیست.هست؟؟؟؟

چهار سال قبل دفتر دامبلدور
دامبلدور هنوز هم با نگرانی در حال قدم زدن است:
واااای...مرلین کبیر.من باز هم مشکل دارم.پدر خونده این پسره اومده.نکنه از مدرسه ببردش من تنها بمونم؟اگه تام برگرده کی قراره از من دفاع کنه؟
و با نگرانی از پنجره دفتر به بیرون خیره میشود.درخت بید توجهش را جلب میکند.
-؟؟لوپین؟آهان.من که میدونم سیریوس کجا مخفی شده. فقط کافیه ریموس رو سر وقت بفرستم سراغش.سیرسیوس خورده میشه و هری برای من میمونه. .

سه سال قبل دفتر دامبلدور
دامبل هنوز از قدم زدن با نگرانی دست برنداشته..
-واااای...باز که این برگشت.چند تا جون داره مگه؟اینبار دیگه نمیتونم جون سالم به در ببرم.حتما کشته میشم.مگه اینکه....مگه اینکه ...مگه اینکه مسابقه سه جادوگر رو دوباره راه اندازی کنم.تام میمیره برای اینجور چیزا.بعد فقط کافیه مودی رو که البته در واقع بارتیه جادو کنم که اسم پسره رو بندازه توی جام و پاتر رو بفرستم خدمت تام...یوهاهاها. .

دو سال قبل دفتر دامبلدور:
همه چیز مثل سالهای قبل است.چیزی تغییر نکرده جز اینکه دامبلدور در مدرسه نیست.در محفل ققنوس پنهان شده .
دامبلدور بعد از سعی و تلاش فراوان مویی از سر کریچرکنده و معجون مورد نیازش را درست میکند...
سر هری در شعله های آتش شومینه پدیدار میشود:کریچر...کریچر...سیریوس کجا رفته؟
دامبلدور(که به شکل کریچر در آمده):ارباب رفتن... ارباب از وزارت سحر و جادو برنمیگردن...
متاسفانه نقشه دامبدور با شکست مواجه میشود و درست هنگامی که دامبل از مرگ لرد سیاه اطمینان پیدا کرده و به همراه محفلی ها برای جشن و تبریک به سراغ هری میرود با لرد ولدمورت رو برو میشود و اجبارا با وی میجنگد.در این جنگ که دامبل جز جا خالی دادن کاری از پیش نمیبرددر اثر خوش شانسی بیش از حد کشته نمیشود ولی با پرت کردن حواس سیریوس بلک در حین دوئل با بلاتریکس موفق به کشتن سیریوس میشود چون همیشه از اینکه او هری را با خود ببرد بیم داشت.

پارسال دفتر دامبلدور
خبری نیست...عشق و عاشقی...هری و چو..هری و جینی...جینی و دین..رون و هرمیون...دراکو و پانسی...
ولی در پایان سال باز سرو کله لرد سیاه پیدا میشود.دامبلدور که دیگر جانش به لبش آمده هری را با خود روانه غار مرموزی میکند ولی موفق به ملاقات با لرد سیاه نمیشود.دامبل که هر لحظه احتمال حمله لرد سیاه را در نظر دارد در یکی از طلسمهای اسنیپ خائن که از کنار سرش عبور میکند خود را به مردن زده و از ترس اینکه اسنیپ برای تفریح طلسم دیگری به او نزند خود را از بالای برج به پایین پرت میکند و از خوش شانسی روی ققنوسی که بیخبر از همه جا پایین برج خوابیده می افتد.ققوس در اثر این ضربه ناله بلندی سر میدهد که محفلی ها آنرا به سوگواری ققنوس برای دامبلدور تعبیر میکنند!!!!!

امسال جزایر هاوایی
همه از مرگ دامبلدور اطمینان پیدا کرده اند.
هاوایی...کنار دریا....شنا....نوشیدنی با چتر... برنزه شدن....
و از پخش ادامه برنامه جلوگیری میشود.
زیر نویس:توجه..توجه..این برنامه توسط یک ساحره کاملا سیاه و به صورت کاملا بی طرفانه!!! تهیه شده و هیچگونه قصد و غرضی در آن وجود ندارد!!مسئولیت تمام این ادعاها با محقق برنامه است...


تصویر کوچک شده


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۰:۵۷ جمعه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۵

سامانتا ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۹ پنجشنبه ۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۵:۰۸ یکشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۰
از ما که گذشت!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 248
آفلاین
حالا كوافل تو دستاي كور ممده...با سرعت به طرف دروازه پيش ميره...اوه خداي من اون داره به طرف دروازه خودشون مي ره ...بله اون يه كوره! در اين لحظه انگار متوجه مي شه بر مي گرده.حالا دوباره به سمت دروازه حريف جلو ميره.دو تا مدافع رو جا مي زاره ...فقط دروازه بان جلوشه.يه دوئل دو نفره....مي ره جلو باز هم جلوتر...با تمام قدرت...در اين لحظه شوت مي كنه ...دروازه بان يه شيرجه ميره..............

ديشش.....ديشششششش.....ديشششششششششش.....

مسابقات جام جهاني كوييديچ رو در اين لحظه قطع نموديم تا توجه شما را به خبري كه هم اكنون به دستم رسيد جلب كنيم:
در پي گزارشات اخير مبني بر پيوستن وزارت سحر و جادو و اكثريت جامعه جادوگري به مرگ خواران عصر امروز اين سازمان رسما اعلام كرد كه لرد سياه نيروي جاودان ابدي تاريكي با قدرتي فراتر از گذشته باز گشته تا بار ديگر جامعه جادوگران را در وحشت و سياهي فرو برد.تمام رسانه هاي خبري از جمله: محفل رويترز , هاگوارتز آسوشيتدپرس و اشپيگل الف دال برنامه هاي عادي خود را قطع نموده اند تا خبر بازگشت لرد سياه را با تمام امكانات پوشش دهند!
خبرهاي رسيده حاكي ست كه مرگ خواران در پي اقدامي نمادين هزاران علامت دارك لرد را روانه آسمان شهر لندن كرده اند تا به سفيد ها بگويند:

what is your name?

در تلافي اين اقدام آلبوس دامبلدور در شبكه خود الجزيره دومبول بر صفحه تي وي ظاهر شد و بيانه شديد الحني را ايراد نمود اما در اواسط اين بيانه هنگامي كه سخناني را مبني بر هدايت لرد سياه و بازگشت او به جامعه جادويي سفيد
ابراز مي داشت اين سخنراني به طرز مشكوكي قطع شد!هنوز هيچ سازمان يا گروهي مسئوليت اين حمله تروريستي را بر عهده نگرفته است!!!

به دنبال درج اين اخبار در اين لحظه مي خوايم شما رو به استوديوي ديگري ببريم كه امشب ميزبان يكي از باشكوه ترين مهماناني ست كه تا به حال اين شبكه به خود ديده است!
-آنا...اين جعبه جادويي رو به تو مي سپارم!
-شب بخير! با پخش مستقيم از استوديوي خبري PHA7 صحبت مي كنم.سياهي , قدرت , مرگ , پليدي , نفرت , وحشت , كابوس و بالاخره علامت دارك لرد شما رو به ياد چه كسي ميندازه؟
تنها يك كلمه : لرد ولدمورت.
اما نه اشتباه نكنيد مهمان امشب برنامه ما جناب لرد نيستن ولي مي تونم بگم يكي از نزديك ترين افراد به لرد مي باشن...اجازه بدبد بيشتر از اين منتظرتون نذارم...اين شما و اين هم :
سامانتا ولدمورت.
دوربين مي ره روي چهره اي با يك عينك دودي , لب ها و ناخن هاي سرخ با موهاي به رنگ قهوه ايي تيره كه سعي داره به زور يه لبخند تصنعي بزنه!

آنا : خانم ولدمورت بايد بگم واقعا افتخار داديد و امشب به برنامه خودتون اومديد...واي هيجان انگيزه! من دارم با يه ولدمورت صحبت مي كنم! بينندگان عزيز مي تونم بگم بسيار كنترل كردن خودم در اين لحظات سخته!
خب ممكنه خودتون رو يك بار ديگه براي ما معرفي كنيد و بگيد كه چطور شد ميزباني اين برنامه رو به ما داديد؟
-من سامانتا ولدمورت متولد 16 جولاي 1988 خواهر ارباب لردولدمورت كبير هستم و امشب فقط به دستور برادرم به اين جا اومدم تا...و در حالي كه نگاهي به سقف مي انداخت ادامه داد: تا يك خبر مهم و رعب انگيز رو به همه اعلام كنم!
آنا : اوه...خداي من بايد بگم اين كار لرد قابل تقديره! چرا كه اين روزها ما به شبكه خودمون هم اعتماد نداريم و مدام خبرهاي ضد و نقيض زيادي شنيده مي شه ...اين گفتگو با شما باعث مي شه كه مردم به شدت تحت تاثير قرار بگيرند!
ما همگى بي صبرانه منتظر شنيدن اين خبر بزرگ هستيم لطفا بفرماييد!
سامانتا:لرد سياه باشكوه و قدرتمند بار ديگر برخاسته.او بيش از هر زمان ديگري خواهان رسيدن به جاوداني شگرف و مبهوت كننده است كه او را تا انتهاي قدرت برتر سياهي سوق مي دهد. لرد كبير تنها به يك چيز فكر مي كند ...بار ديگر جهان را در دست گيرد و از خيانت كاران به سختي انتقام بگيرد.باشد كه همگان در زير سايه شوم وحشت و تاريكي به آرامشي ابدي برسند و با گفتن اين جمله لبخند اسرار آميزي تمام صورت او را پوشاند!
آنا: بله البته ...ممكنه براي ما توضيح بديد كه اين بار اين بازگشت چگونه خواهد بود؟آيا به همون شيوه قبل عمل مي كنيد يا روشها و تكنيك هاي مدرن تروريستي رو با هم مي آميزيد و يك وجهه جديد از سياهي و قدرت رو به اذهان عمومي و جامعه بين الملي معرفي مي كنيد؟
سامانتا:در مورد اين سوال مي تونم بگم كه اين بار كاملا متفاوته و با شيوه رولنويسي نوين و با استفاده از پلن هاي مدرناسيون به اين مهم دست پيدا خواهيم نمود...برادرم وافعا در اجراي نقشه هاش بي نظيره كه در آينده مشخص مي شه!
آنا:بسيار خب...ممكنه نظرتون رو راجع به بيانه جديد آلبوس دامبلدور در شبكه الجزيره دومبول بدونيم؟
سامانتا با بي حوصلگي : اين مثله اين مي مونه كه از من بپرسيد ممكنه نظرم رو راجع به پشه كوچكي كه لاي ناخونام له مي كنم بگم! و با گفتن اين جمله پشه له شده لاي ناخن هاشو به گوشه ايي پرتاب كرد و به آنا خيره شد!
آنا در حالي كه آب دهانشو غورت مي ده:بله...بله....واقعا سوال مسخره ايي بود.....! راستش تلفن هاي زيادي به برنامه زده شده و از ما خواسته شده تا از شما بپرسيم كه چطور مي شه به گروه مرگ خوارا پيوست؟
سامانتا: جواب اين سوال كاملا واضحه...لرد براي اين كه دست يابيه همه آسون باشه فرم عضويت رو در اكثر روزنامه هاي كثير النتشار مثل پيام امروز و ساير روزنانه هاي محلي و بين المللي به چاپ رسونده كه فقط كافيه شما پرش كنيد و به آدرس رايدل ها بفرستيد...!در ضمن ثبت نام ايترنتي هم از فردا شروع مي شه ...بايد اضافه كنم كه همه مي تونن نظرات و پيشنهاد هاي خودشون رو از طريق پست الكترونيكي به آدرس www.DARKLORD.ORG با ما در ميون بذارن!

در اين لحظه گفتگوي من با خانم سامانتا ولدمورت به پايان رسيد ....از همراهيتون با برنامه ما تشكر مي كنم!
شب بخير!

ANNA MORE شبكه جادوگر TV

توي دروازه...توي دروازه...گل ..گل...چه مي كنه اين كورممد!!!


از دفتر خاطراتم :

از او می ترسم... گاه تصور می کنم با هیبتی عظیم در مقابل من ایستاده و م


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۰:۴۴ پنجشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
برنامه تعبیر روز
با شرکت پرفسور هدویگ ، دارنده ی دکترای ارزشی نویسی از دانشگاه جادوگران!!!

دوربین داخل استودیو رو نشون داد.
سالنی بزرگ که با یک میز و دو تا صندلی و چند شمع که روی میز قرار داشتند مزین شده بود.
گزارشگر برنامه با لبخندی ملیح -هر چند کریه- به دوربین نگریست و شروع به حرف زدن کرد:
_با سلام خدمت بینندگان عزیز و پروانه ای برنامه!امروز در خدمت پرفسور هدیوگ کبیر(نام گاری در راستای نام گذاری ولدی می باشد!) شاعر بزرگ دارای دکترای ارزشی نویسی در شاخه ی شعر سرایی(!) هستیم.از پرفسور می خوام که صحبتاشونو شروع کنن.
پرفسور هدویگ کبیر:
_به نام حضرت دوست که هر آنچه داریم از اوست ، او که آفریننده ی پوست و موست ، کسی که خالق هر چه زیباروست!!!
بنده هم خدمت بینندگان عزیز و ارزشی این برنامه عرض ادب و ارادت دارم و امیدوارم که لحظاتی که در خدمتشان هستیم -هر چند کوتاه- مملو از ارزشیت و معنویت باشد!
بنده در راستای کل کلهای فراوان در چت باکس که موضوع محوری آن سیاه و سفید بود بیتی سروده ام که تقدیم به بینندگان عزیز می کنم.البته قبل از خواندن این بیت بنده موضع خودم را اعلام کنم.
نه سیاه ، نه سفید ، فقط و فقط تیم ملی!!!
خوب میرسیم به بیت امروز.
این بیت در باب سوپر آنلاین بودن عده ای از اعضا سروده شده که در زیر آن را می خوانیم:
از صبح سحر تا به خود نیمه شب تار من هستم و دامبلدور و ولدی و سالازار
میرسیم ب تعبیر این بیت:
همونطور که بنده گفتم این شعر در باب سوپر آنلاین بودن عده ای از اعضا سروده شده و لی کنایه ها و استعاره های بسیار ظریفی در آن به کار رفته که عمرا کسی غیر خودم فهمیده باشه!!!
.در زیر به آنها اشاره می کنیم:
از صبح سحر تا به خود نیمه شب تار:این مصراع اشاره به اختلاف زیاد میان سیاهی و سپیدی دارد و اینکه همه ی رنگها که استعاره از اعضا هستن بین این دو رنگ قرار دارن!!!
دامبلدور:این کلمه استعاره از جبهه ی سفیدی هستش.
ولدی:این کلمه استعاره از جبهه ی سیاه می باشد.
سالازار:همونطور که همه میدونید این کلمه استعاره از جبهه ی خاکستری هستش!
خوب می دونم که این سوال براتون پیش اومده که اون کلمه ی "من" اون وسط چی کار می کنه.
این مهمترین نکته ی شعر منه که اون رو براتون فاش می کنم.
در بیت زیر من استعاره از جبهه ی ارزشی ها یعنی جبهه ی قرمز یواش می باشد!!!!!!!!!
گزارشگر:خوب وقت برنامه تموم شد.با تشکر از پرفسور هدویگ و صحبتاشون که منو کاملا ارزشی کردن برنامه رو به پایان می رسونیم.تا برناه ی بعد بمونید تو کف!




Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۳:۱۴ سه شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۵

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
آرم جادوگر تی وی اینبار به رنگ سبز و با علامت چشمک زنی در وسط آن در صفحه نمایشگر تلویزیون قرار میگیره.
مجری برنامه بیل ویزلی در سمت راست صفحه نشسته و در حال مرتب کردن موهای بلند و قرمز رنگشه.سینش رو صاف میکنه و..
بیل:اهم اهم...سلام خدمت تمامی جادوگران و فشفشه هایی که دارن این برنامه رو نگاه میکنن.همونطور که حتما همه مطلع شدید همونی که نباید اسمش رو برد به میان ما بازگشته و سعی داره بهترین مرگخوارها رو برای نبردی بزرگ جمع آوری کن تا بتونه یکباره دیگه قدرتش رو به همگان نشون بده.
ما تو این برنامه تصمیم گرفتیم با یکی از کسانی که فرم درخواست لرد رو پر کردند مصاحبه ای داشته باشیم و دلیل اینکارشون رو بدونیم.سلام جناب پروفسور کوییرل.قبل از هر چیز من یه سوال از شما داشتم.بنظرتون این درسته که مدیریت مدرسه هاگوارتز جزو یکی از مرگخوارن بشه؟پس امنیت شاگردان چی میشه؟
کوییرل:هووم بله به چیز خوبی اشاره کردید.امنیت اصولا چیزه خوبیه.قبل از اینکه من جواب شما رو بدم یه سوال دارم.پس من امنیت من این وسط چی میشه؟من باید برم بین اون همه دانش آموز که اکثرا محفلی هستن تازه ارتش الف دال هم که تو هاگوارتزه.اگه منم سفید میشدم که البته از بدم تولد اگه اینقدر حموم آفتاب نمیگرفتم الان سفید بودم، پس دیگه کی می رفت مرگخوار میشد.اون تام بیچاره آخه گناه داره تنهایی که نمیتونه از عهده این همه سفید بر بیاد.اون رهبر محفل هم که خودش به اندازه یه ارتش، سفیده.بابا یکی نیست بگه آخه پشمک تو اصلا دلت میاد تام کوچولو رو اذیت کنی.این پسر بچه یتیمه گناه داره.منم فقط بخاطر رضای مرلین رفتم خادمش شدم وگرنه که میدونید من از همون بدو تولد سفید بو....
بیل:بله متوجه شدیم.خب حالا جواب سوال من رو میشه بدید؟امنیت شاگردان چی میشه؟آیا فکر میکنید والدین حالا که مدیرت مدرسه یه مرگخوار شده باز بچه ها رو به اونجا میفرستن؟
کوییرل:میخوان بفرستن میخوان نفرستن.اگه بفرستن بعدها که لرد به قدرت برسه کلی افتخار میکنن که مدیر مدرسشون خادم لرد سیاه بوده اگه نفرستن هم میتونن تدریس خصوصی بهشون بکنن که باز مجبورن اساتیدی مثل سوروس، هرپو ، گتافیکس، لردبلرویچ و ... رو استخدام کنن که بازم همه اینا مرگخوارن.پس مجبورن که اونها رو به هاگوارتز بفرستن
بیل:بله درسته حالا سوال بعدی.بازم حاضرید لرد رو در بدن خودتون جای بدید و با خودتون وار مدرسه بکنید؟
کوییرل:هر جا که من هستم لردم هست هر جا که لرد هست منم هستم.ما هر دو، دو نفریم در یک بدن یا دو روحیم در یک بدن یا یه همچین چیزایی
بیل:نظرتون رو در مورد مرگخوارهایه دیگه که به این ارتش بیوستن بگید چند درصد احتمال میدید که اونها تایید بشن.
کوییرل:به نظر من لرد سیاه نباید اصلا شخص دیگه ای رو وارد ارتش کنه.ما خودمون دونفرم تنهایی از پس اون محفلیها برمیایم.من مدرسه رو تسخیر کردم همچنین ارتش الف دال رو.اعضای محفلم که نصفشون هنوز جوجه هستن بقیم پیره مردن این وسط چند تا جون میمونه که اونام جاسوس لرد سیاه هستن.
بیل:اشتباه میکنید من خودم عضو محفل هستم و نه جوجم نه پیرمرد.پشمکم نیستم .ببین موهامم تازه قرمزه رنگ گروهم همچنین رنگ تیم محبوبم و ...
کوییرل:آها تو رو یادم نبود...آواداکداورا
بیل:ماااااااااااا!!!
کوییرل:...میگم آواداکدارورا...اه...آواداکداورا...این چوبدستیه انگار خرابه .این السامور باز چوبدستی غیر استاندارد جادوگری به من انداخته
بیل:اوه خب مرلین رو شکر.به عنوان آخرین حرف چیزی ندارید که به جادوگرانی که دارن تصویر شما رو نگاه میکنن بگید.
کوییرل:جادوگران به ما بپیوندید ...برای شما برنامه ویژه ای داریم... کانون فرهنگی مرگخواران





Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۹:۰۹ یکشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۵

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
_ شنوندگان عزیز، بینندگان عزیز...توجه فرمایید....
دوربین زوم اوت میکنه و چهره ی آنیتا رو که رو بروی دفتر حذب واستاده رو نشون میده. آنیتا با همون لحن حماسی میگه:
_ شنودنگان عزیز...بینندگان عزیز توجه فرمایید.. کریچر... منبع پاچه خواری.. وبمستر شد!
یهو مردم از توی خونه ها میریزن بیرون و میگن:
_ ماااا..... چی گفتی؟!
آنیتا اخم میکنه و میگه:
_ ارزشی نکنین دیگه! گفتم یه بار! این کریچر شده وبمستر!
ملت یه نفس از روی بی خیالی نفسی می کشن و میگن:
_ اوه! فکر کردیم خبر مهمی بود! این که طبیعی بود!
یک علامت سوال خیلی بزرگ از کله ی آنیتا می زنه بیرون! به کارگردان که سدریک باشه، نگاهی می ندازه و بعد سریعا میره جلوی یک نفر از ملتی رو که داشتند می رفتند خونهاشون. و سریعا میگه:
_ ببخشید آقای محترم!
طرف برمیگرده، آنیتا میبینه حاجیه! سریعا سرشو می ندازه پایین و میگه:
_ اسلام علیکم ایها الحاجی!
حاجی نگاهی 5 از 5 به داخل دوربین می ندازه و میگه:
_ به به! خواهر آسلامی خودم! چطوری جیگ...ببخشید، امرتون؟!
آنیتا یه عینک دودی می زنه به چشماش و میگه:
_ یا حاجی، مسئله! چرا شما ها متعجب نشدین از این خبر داغ؟!
حاجی ریششو مرتب میکنه و آینشو می ذاره تو جیبش و میگه:
_ بله خواهر ارزشمند من! از همان ابتدا کاملا واضح و مبرهن بود که این کریچر، یا همون ججی، وبمستر میشه!
آنیتا کف میکنه و میگه:
_ پیشگویی هم که میکنید! خیلی شیطونید! حالا چطور فهمیدید؟!
_ بله! ما اینیم دیگه! ببینید، از همان ابتدا اگر شما مطلع بودید، این کریچر ناناز، دائم وسایلی برای خاراندن پاچه ی آتشفشان کبیر، اختراع میکرد! و خب مسلما، باید اینگونه شود دیگر! این که تابلو بود!
آنیتا آهی از روی تاسف میکشه و میگه:
_ هی زمونه!...خب! حالا چه پیامی برای حذب و مخصوصا ققی دارین؟!
حاجی یه نگاه جی اف کندی کش می ندازه توی دوربین(!) و میگه:
_ انرژیتو برای بال بالک زدن هدر نده! آخه برای نوک زدن لازمش داری! هوهاهاها!
بعد در یک حرکت آنتحاری، یکی از اون وسط میگه:
_ کو کو سرژ؟!
بعد همه از غم دوری سرژ شروع می کنن به گریه کردن، و حاجی متواری میشه!
و آنیتا که لبخند موزیانه ای بر روی لباشه، میگه:
_ این دیگه قدیمی شده! سرژ برگشته!
دوربین زوم میکنه روی افق و صدای آنیتا می یاد که میگه:
_ ای جادوگران و ای ساحران! حذب، حتما شما را از خز شدگی در خواهد آورد!
بعد یهو دوربین برمیگرده و میگیره روی یک کاغذ که امضای آنیتا بود! ( امضامو بخونین!)


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۹:۰۵ یکشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۵

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
مامان مامان حذب تيوي شروع شد
مامان:بچه حرف نزن من با بابات كار خصوصي دارم
و تخ درو ميبنده و وارد اتاق پدر ميشه
بچه: خاك تو سرشون...كار خصوصي رو ميشه بعدا انجام داد ولي حذب تيوي رو كه نميشه بعدا ديد...نه چرا اونم ميشه بعدا ديد
و ميره زير تلوزيون يك فيلم ميزاره تو ويدئو و ميزنه رو دكمه ضبط و ميپره ميره پشت در اتاق باباش تا از سوراخ در ببينه كار خصوصيه مادرش چيه!!


حذب تي وي:

سرژ با كت شلوار رنگ آش رشته...گوشه تصوير نوشته «فدات بشم فرشته»!! ققي كنار سرژ نشته !! ميگه :اين فرشته چه زشته!!

سرژ:سلام بينندگان هميشگي حذب تي وي...با برنامه ديگري از «سياست روز» در خدمت شما هستيم...همانطور كه مستهظ..مستهز...مصتهض...بيخيال...همانطور كه ميبينيد از كارشناس عالي قدر حذب كه دكتراي تحليل سياسي خود را از دانشگاه «كهي پلا» علي آباد كتول گرفته است است ديگه...همين...اها از ايشون دعوت كرديم بيان اينجا..موضوع بحث سياسي اين هفته ما اين است:همانطور كه ميدانيد كريچر وب مستر شده است!! سوال ما اين است كه چطور همچين موجودي وب مستر شده است؟! همانطور كه ميدانيد كريچر يك جن خانگي بد بخت است كه روزي بزور نيم ساعت آن ميشود و آن هم براي معرفي شخصيت ميرود ، چجور صلاحيتي و لياقتي در او ديده شده است؟و چرا افرادي مثل ققنوس ، سريك ديگوري ، دامبلدور و غيره كه فعاليت مشخصي در رول داشتند و با اطمينان ميشود گفت كه اگر آنها نبودند رول همينقدر هم زنده نبود!!چرا اينها همونقدر هم بودند ازشون گرفته شد؟مگر مدير انجمن ، مدير ايفاي نقش نيست؟ مدير ايفاي نقشي كه پست رول پلينگ نخواند ايا اصلا ميشود اسمش را مدير گزاشت؟حتي ميتوان آنها را از ايفاي نقش بر اساس قوانين ايفاي نقش كه اگر يك ماه پست در رول نزنند از رول اخراج ميشوند ، بيرون آورد!! اقاي ققنوس بفرماييد!!

آقاي ققنوس:اول من سوالي از شما ميپرسم...بقيه مديران زماني كه مدير شدند و يا وب مستر شدند ايا در رول پلينگ فعال بودند؟

سرژ:عملا هيچ كدام فعاليت مشخصي در رول پلينگ نداشته اند..!!

آقاي ققنوس:مسئله همين است!!اگر كمي دقت كنيد متوجه ميشويد هر كسي كه شبانه روز مايه گذاشت و فعاليت كرد ، براي بهبود رول هزار روش را امتحان كرد ، پول اكانت ميدادند ، پول تلفن و وقتشان را براي رول پلينگ، همشان الان هيچي و پوچي شدند و همانقدر هم بودند ديگر نيستند ، ولي افرادي كه در رول پلينگ عملا فعاليتي نداشتند و يا فقط آن بودندو يا حتي زمان آن لاين بودنشان هم به شدت كم بود به مديريت و وب مستري رسيدند!!حالا اينجا سوالي پيش ميايد...منطقشان چيست؟منطق ظاهري( نه واقعي) اين است كه اين عده كه براي رول همه جور تلاش كردند هيچي كم نزاشتند اگر مدير شوند حيف است ، از رول ميافتند!! ديگر پست نميزنند!! و اين منطق زيبايي است!! ولي جالب هست كه نميدانند انرژي پسته اي حق مسلم ماست!!

سرژ:اهم اهم..!!

ققي: بله...ميخواهم از آنها سوال كنم كه به نظر شما چيزي به نام انگيزه باقي ميماند؟ كدام گروه انگيزه بهترين براي بهبود رول دارند!!آن گروه كه هميشه در حال فعاليت در رول هستند يا گروهي كه گاهي رول ميخوانند و رول زدنشان كه معجزه هست!!؟ كدام يك؟ وقتي كه سرژ تانكيان ولدمورت بود ، تنها ناظر خانه ريدل و امپراطور ي بود و براي جنگي كه در انجمن محفل ققنوس راه انداخته بود براي اينكه از هرج و مرج جلوگيري كند و پستهاي اضافه را پاك كند مجبور بود هر بار وارد شناسه دامبلدور شود تا پستهارا پاك كند !! هيچ قدرت ديگري نداشت !! در هنگام مشكوك شدن به يك كاربر بايد از يك ناظر ديگر خواهش ميكرد كه آي پي فلان كاربر را بهم بده ببينم با فلان كاربر يكي هست آيا نه؟!! ولي ولدمورت هاي كه قدرت داشتند و دارند در جا هر كاري كه ميخواستند و ميخواهند كردند و ميكنند!!عده اي هستند كه اگر تنها تفريحشان همين سايت نبود ميزاشتند ميرفتند پشت سرشان هم نگاه نميكردند !! افرادي هستند مثل دامبلدور كه اگر در زمان اوج فعاليتشان مدير ميشدند سايت را دگرگون ميكردند چون انگيزه داشتند ، چون هر مسئوليتي كه گرفتند به درستي انجام دادند !! چون كه براي رول دل ميسوزانند و فقط عشق بازي با زوپس را ندارند و يا تصوير نميكنند اينجا محلي است براي اموزش زوپس!!وقتي خوابگاه مديران زده شد ، گروه فعال رول با اين كار فرياد براوردند كه اهاي مديران در رول شركت كنيد!! مگر مدير ايفاي نقش نيستيد؟ميديرت ايفاي نقش يعين رسيدگي به معرفي شخصيت و چسبوندن اسمايل به در ديوار سايت؟ چقدر سكوت؟!!ولي شركت در رول مديران محدود شد به دوتا پست در حذب و دوتا پست هم توي خوابگاه مديران و ديگر هيچ!!كلي هم پيش خودشان گفتند كه بعله ، ما چقدر رول پلينگ داريم ميكنيم!!پدر رول پلينگ را در اورديم از بس براي رول تلاش كرديم!!وقتي آدم اين جمله هارا در كنفرانسي ميشنود چه حسي بهش دست ميدهد:«جادوگران يعني چهارتا مدير جمع شدند و چهارتا كاربرخوب رو تشويق ميكنند تا از دستشون مثل قبلي ها در نره!!جينگليي ملينا!!»...اگر همين افراد بيان بخوان حتي وبلاگ اداره كنند باز به اين وضع ميكشد!!

سرژ:بله...حرف زياد هست ولي زمان برنامه رو به اتمام!! ميخواستم يك سوالي بپرسم...اگر به احتمال يك در صد ، به شما پيشنهاد مديريت دهند اياي قبول ميكنيد؟
ققي:ديگر نه انرژي باقي مانده نه انگيزه...نخير...اين ننگ رو نميپذيرم!!

كششتتت(به دليل خيلي سياسي بودن سانسور شد)

در همان خانه اول

بچه داره كار خصوصي مامان باباشو نگاه ميكنه..ناگهان خواهرش مياد كنار
خواهر:سلام داداشي..بيا اتاق من باهات كار خصوصي دارم
برادر و خواهر وارد اتاق خواهر ميشوند
برادر :كار خصوصيت ورزشيه؟
خواهر:نه..ميخواستم بگم كه من امروز تو مدرسه وقتي داشتم با يكي از بچه ها دعوا ميافتادم اشتباها از دستم در رفت و يك اوداكداورا خالي كردم تو مخش...بعدش معلم اومد اونم كشتم..براي اينكه شاهدي نباشه همه بچه هاي كلاس رو كشتم...و حالا چون به تو گفتم تورو هم ميكشم!! اوداكداورا!!



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۶:۱۲ پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۵

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
تعداد دیگر از مرگخوار ها در اطراف ساختمان ظاهر شدند
اینبار مرگخوار ها برای جنگ پیشقدم شده بودند و آمادگی کامل داشتند
ولی ارتش وزارت خونه کاملا غافل گیر شده بود .

جنگ در فضای باز بدون هیچ پناهگاهی چیزی نبود که هیچکدوم از طرفین دمبالش باشن

وقتی تعداد طلسم های شلیک شده افزایش پیدا کرد دیگه کسی نمتونست اونجا دوم بیاره بیشتر ارتشی ها عقب نشینی کردن تا پشت دیوار ساختمون های اطراف پناه بگیرن مرگخوار ها هم به داخل ساختمان تلویزیون برگشتن اونجا میتونستن از طریق پنجره ها مراقب اوضا باشن و البته در صورت نیاز هر دوگروه باز میتونستن برزین توی اون فضای باز ولی این کار منطقی به نظر نمیرسید

در هر حال مرگخوار ها وظیفه ی مهمتری داشتن
اون ها باید از برنامه های خودشون رو از تلویزیون پخش میکردن

بلاتریکس دوباره به استدیو ی خبر رفت تا اعلامیه های جدید ارببش رو بخونه

ولی ارتشی ها باید مانع پخش خبر میشدن برای همین دوباره تصمیم گرفتن به ساختمون حمله کنن

نقشه ی جالبی برای این کار کشیده بودن اون ها به سه گروه تقصیم شدن گروهی از پشت دیوار ها به سمت ساختمون جادور میفرستاد تا حواس مرگخوار ها رو پرت کنه گروه دیگه ای وظیفه داشت توی اون محوطه باز با مرگخوار ها درگیر بشه و گروه سوم باید وارد ساختمون میشد

ارتشی ها به ساختمون حمله کردن گروه های دوم و سوم به محوطه ی باز رسیدن گروئهی از مرگخوار ها از ساختمون خارج شدن تا جلوی ارتشی ها رو بگیرن بقیه ی مرگخوار ها توی طبقات ساختمون موضع گرفته بودن و از اونجا مانع نزدیکی گروه نفوذی به رهبری آرتیگوس دامبل میشدن

جنگ به شدت ادامه داشت تعدای از هر دوگروه کشته و زخمی شده بودن
ولی رسیدن به در ساخمون غیر ممکن بود
برای همین آرتیگوس دوباره فرمان عقب نشینی داد اون ها به یه نقشه جدید احتیاج داشتن ولی نقشه ی مرگخوار ها به خوبی اجرا میشد
همه ی مردم داشتن به سخرانی بلاتریکس گوش میدادن



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۲:۵۴ پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
لحظاتی بعد تلویزیون همه ی جادوگرا به طرز عجیبی به کار افتاد.
تصویر سرد و بیروح بلاتریکس روی صفحه های نمایش همه ی تلویزیونها نمایان شد.
بلا شروع به صحبت کردن کرد:مردم دنیای جادوگری ، جادوگر TV و روزنامه ی پیام امروز به تسخیر لرد سیاه در آمده اند.به لرد سیاه بپیوندید باشد که رستگار شوید...
بلاتریکس لحظه ای از حرف زدن باز ایستاد.یکی از مرگخوار چیزی رو در گوش بلاتریکس گفت.بلاتریکس رو به مسئول شبکه کرد و گفت:"دیگه بسه.قطعش کن."
سپس با سرعت به سمت در خروجی به راه افتاد.


آرتیکوس به همراه ارتش وایت تورنادو با آرایش منظمی جلو در ورودی ایستاده بودند و منتظر عکس العمل سیاها بودن تا حمله رو شروع کنن.


بلا از پنجره نگاهی به بیرون انداخت و جمعیت زیادی با لباسهای یکپارچه و چوبدستی های آماده رو دید که گویی منتظر کوچکترین حرکتی بودن تا ساختمون رو رو سر مرگخوارا خراب کنن.
بلا رو به گری بک که در کنارش بود کرد و گفت:سریع با لرد سیاه تماس بگیر و درخواست نیروی کمکی کن.اینا خیلی زیادن.


بیرون از ساختمون آرتیکوس داشت دستورات لازم رو به افراد ارتشش می داد.
بالاخره نوبت به هدویگ رسید.آرتیکوس رو به اون کرد و گفت:
"فعلا همراه بقیه بجنگ.وقتش که رسید بهت می گم تا تعییر شکل بدی و از پشت غافلگیرشون کنی."
هدویگ:"چشم قربان.می تونم بپرسم چرا اعضای محفل با ما نیومدن؟"
آرتیکوس به سرعت جواب داد:"اونا رفتن تا به وضع پیام امروز رسیدگی کنن.مثل اینکه مرگخوارا همزمان به هر دو محل ..."
صدایی پاقی آرتیکوس رو از ادامه ی صحبت بازداشت.
آرتیکوس مرگخواری رو که دید که درست جلو در ورودی آپارات کرده بود.درست در کنار اون مرگخوار دیگه ای آپارات کرد و بعد از اون مرگخوار دیگه ای.تعدادشون همینطور بیشتر می شد.
ناگهان در ورودی ساختمون با شدت باز شد و بلاتریکس به همراه چند مرگخوار دیگه از اون خارج شدن.
بلاتریکس به سرعت چوبش رو به سمت آرتیکوس گرفت و طلسمی سبز رنگ رو به سمت اون فرستاد.اما آرتیکوس با چابکی جاخالی داد و چوبدستیشو به سمت بلاتریکس گرفت.
جنگ دوباره آغاز شده بود...









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.