تیتراژ معروف برنامه ، که خوردن هدویگ به شیشه دوربین پخش میشه ، ولی ایندفعه از آهنگ خبری نیست و بجای آهنگ خفن برنامه آنسوی کوییدیچ ، یه آهنگ غمگین ( آهنگ کویتی پور ) نواخته میشه . یعنی یه جورایی گند زده میشه تو تیتراژ برنامه .
آنسوی کوییدیچ مجری : سلام عرض می کنم خدمت شما بینندگان عزیز . امنیدوارم هرجا که هستین . همونجا باشین و از جاتون تکون نخورین . حتما از خودتون می پرسین که چرا آهنگ خفن برنامه پخش نشده .
ملت بیننده :
مجری : دلیلش حضور مهمان محترم و آسلامی برنامست . اون شخس کسی نیست جز ،
براد رحمید .
دوربین میچرخه و چهره برادر حمید رو نشون میده .
برادر حمید :
مجری : خب به افتخار برادر حمید
ملت بیننده :
برادر حمید :
مجری : حالا دوباره به افتخار برادر حمید
دوباره ملت :
دوباره بادر حمید :
دوباره مجری : تا سه نشه بازی نشه ،
دوباره ملت :
برادر حمید :
دوباره مجری : حالا ایندفعه با صدای بلندتر
ملت :
برادر حمید : اااااااه بسه دیگه ...
باب تو که از من بدتری !!! .
مجری :
خلاصه ... جو استدیو برنامه آنسوی کوییدیچ کاملا عرفانی شده بود .
مجری : برادر حمید شما چطور شد به کوییدچ علاقه مند شدین ؟
برادر حمید : در روایات و احادیثی از حاج آقا دارک لرد اومده که : (( ورزش کنید تا ورزش کنید )) . من رو این جمله رو تجزیه تحلیل کردم ، و به این نتیجه رسیدم که ما باید ورزش کنیم تا ورزش کنیم .
مجری و ملت بیننده :
مجری : به به ... به به . شما چطور به این نتیجه رسیدین ؟! معلومه خیلی تفکر کردین
.
برادر حمید : ما اینیم دیگه
مجری : برادر حمید ، چند نفر از بینندگان برنامه الان پشت خط هستن و یه سری سوال از شما داشتن . با هم گوش کنیم .
برادر حمید : بنده آماده ام با جون دل جواب سوالات بینندگان برنامه رو بدم .
صدایی کودک خردسالی شنیده میشه :
بیننده پشت خط : الو ... الو ... من بگم ؟!
مجری : سلام کوچولو ... ما صدای شما رو می شنویم . واقعا خوشحالیم که بیننده هایی کوچیکم داریم . شروع کنین .
بیننده پشت خط : راست راست راست ... حالا چپ چپ چپ . استپ . برو برو برو ... عمو پورنگ من برنده شدم .
مجری :
عزیزم این برنامه آنسوی کوییدیچه . برنامه عمو پورنگ اون یکی کاناله . نفر بعدی لطفا ...
صدای یک مرد که به نظر میرسید کمی هم عصبانی است :
بننده پشت خط ( نفر دوم ) : الو الو ... صدای منو می شنوین ؟! برنامه آنسوی کوییدیچه ؟ می خواستم یه چندتا سوال از برادر حمید بپرسم .
برادر حمید : بله جانم ... بپرسین ، من گوش میدم .
بیننده پشت خط : مرتیکه ( بوق ) تو خجالت نمی کشی . ای ( بوق ) و ( بوق ) شده . آخه ( بوق ) رو چه به کوییدیچ ؟!
بیننده پشت خط این رو گفت و خنده ای شیطانی کرد و گوشی رو گذاشت . مجری هم که به این حالت
در امده بود گفت :
- تماس تلفنی بعدی لطفا .
صدای پر اشوه خانومی جوان شنیده شد .
بیننده پشت خط ( نفر سوم ) : الو ... برنامه آنسوی کوییدیچه ؟! می خواستم با برادر حمید صحبت کنم
.
برادر حمید :
الهی برادر خواهر بشه ... نه ببخشید ، برادر قربان خواهر بشه . من صداتون رو میشنوم . جانم ؟!
بیننده پشت خط : می خواستم ببینم شما ازدواج کردین ؟
تا اون خانومه این جمله رو گفت برادر حمید جوگیرز شد و بر اثر حمله شدید قلبی قش کرد .
خلاصه بعد از کلی آب ریختن رو برادر حمید ، برادر حمید بهوش اومد .
برادر حمید : کو ؟! کجا رفت ؟! عزیز جان برادر کجا رفت ؟!!
مجری و ملت بیننده :
مجری : آقا بی خیال تماس تلفنی ، بهتره تصاویر رو نشون بدیم . برادر حمید همون طور که می دونین قبل از اینکه شما وارد تیم حذم تاکبود بشین ، فدراسین یه اردوی آماده سازی توی سواحل هاوایی برای تیمها برگزار کرد که با فجایعی همراه شد . شما نظرتون رو درباره تصاویر اردوی آمادگی به ما بگین .
تصویر ابتدا سدریک دیگوری رو نشون میداد که در حال صحبت کردن ( از نوع صحبتهای اختراعی ویدا اسلامی ) با یکی از ساحره های بومی هاوای بود . کمی آنطرف تر هم بازیکنان گریف یونایتد هلکوپتری میزدن . بقیه رو هم که دیگه نگو ...
مجری : برادر حمید نظرتون در مورد این فجایع چیه ؟!
برادر حمید :
ببخشن میشه یه بار دیگه اسم اون منطقه رو بگین ؟
مجری در حالی که همچنان به تصاویر نگاه میکرد گفت : اونجا سواحل هاواییه . حتما برای این پرسیدین که می خواین اونجا رو با خاک یکسان کنین !!! درسته ؟!
مجری چند لحظه منتظر جوابی از برادر حمید موند . ولی دریغ از جواب . سرش رو برگردوند و دید ... یعنی ندید . برادر حمید نبود . دوربین هم روی صندلی خالی برادر حمید زوم کرده بود .
برادر حمید رفته بود . ولی کجا ؟! احتمالا هاوایی مجری :
------------------------------------------------
خواستین داستان برادر حمید در هاوایی رو ادامه بدین ، نخواستین هم ادامه ندین .