هوا خيلي گرم بود.
قدم زدن در هاگزميد شايد ميتوانست كمي حالش را جا بياورد ، ناگهان مغازه اي از اسمان ، از لاي ابر هاي سياه ، مستقيم سقوط كرد و بين دو مغازه خودش را جا داد «فروشگاه زونکو»!!
به اين فكر افتاد كه براي تنوع هم شده وارد اين مغازه بشه تا از شر يكسان بودن و حس كسلي شديدي كه وقتي وارد مكان هاي بي تنوع شهر ميوشد در بيايد!!
سرژ وارد ميشه و وقتي در رو ميبنده ابر سياه شروع به باريدن ميكنه و ناگهان سيل مياد و جمعيتي كه در خيابون بودند رو به در ديورا ميكوبونه و ميكشه!!
سرژ:بوقيدن تو اين شانس!! اي كاش بيرون بودم...
Hengist Woodcraft: سلام آقا...به مغازه من خوش اومديد ، اينجا فروشگاهيه كه ميتونيد همه چيز تو...
سرژ:دار..طناب دار...داري؟ طناب دار داري؟
Hengist: نه ندارم...شما...
سرژ:ميتوني بسازي؟
Hengist : تونستن كه ميتونم ولي خب...مسئوليت داره و خرج داره..
سرژ:چند ميفروشي؟
Hengist : سيزده گاليون
سرژ از جيب دروني رداش چيزي شبيه به طناب دار بيرون مياره
سرژ:پس به همين قيمت هم بايد بخري ازم
طناب اين دار از روده گژدم مجارستاي درست شده و يك بار هم هري پاتر بهش دست زدهو اين خودش قيمتش رو دو برابر ميكنه ، در ضمن ميگن «پاتوس» يكي از بهترين جادوگر هاي قرن هفتم با اين خودش رو دار زده ...و البته تا الان زندست
Hengist : نمرده؟
سرژ: مهم ترين ويژگي اين طناب دار اينه كه هر كي با اين خودكشي كنه نه تنها نميميره بلكه امر جاويدان ميگيره...
مغازه دار از شدت شگفتي در حال كندن موژه هاي خود بود
Hengist : خب اينو كه...اين كه عمر جاويدان ميده رو كه نبايد با ...چرا اينو بهم من با سيزده گاليون ميفروشي؟ اينو كه اسمشو نبر اگر ببينه ديگه تمومه...چرا اينقدر ارزون ميفروشي؟
سرژ:چون كه ميخوام از شرش خلاص بشم
مغازه دار: باشه بيا اصلا اين چهارده گاليون...نوش جونت...برو زودتر...خوش اومدي...
در خيابان هازگيمد_سر با خودش: ايول يه تيكه طناب رو 14 گاليون فروختم..چقدر من زرنگ
داخل مغازه ، مغازه دار تصميم داره براي اولين امتحان اين طناب از دوستش استفاده كنه!!
تيتر صفحه اول پيام امروز -فردا
خودكشي تام روليف با طناب داري پوسيده