- نه !!
همه پسرا و هلگا و هانا يه دفعه به سمت صاحب صدا يعني هلن برگشتن . اريكا كه تا اون موقع ساكت بود و سخت توي فكر بود ادامه داد :
هلگا ، هانا ميشه بيايين اينجا ؟
همه پسرها با تعجب به هم نگاه كردن كه يك دفعه پيتر با صدايي وحشت زده زمزمه كرد :
يا ريش مرلين !
اريكا بدجوري توي فكر بود . معلوم نيست چه خوابي برامون ديده . بدبخت شديم ......
============ده متر اون طرف تر ==========
نانسي در حاليكه نگاهش به هلگا و هانا بود آهسته گفت :
شما ها فكر نكردين كه اين پسرا با آرزويي كه مي كنن ممكنه ما رو به دردسر بندازن يا ازمون كار بكشن ؟
هلگا و هانا با تعجب به هم نگاه كردن .
اريكا : ما ، يعني من و هلن و نانسي يه تقشه ي ديگه داريم .
و بعد كله هاشونو كردن توي هم و شروع كردن به پچ پچ كردن ..
============ده دقيقه بعد =============
اريكا در حاليكه مشغول شونه كردن موهاي بلندش بود رو به هلگا كه اون طرف خوابگاه بود كرد و داد زد :
هلگا، همه چيز حاضره ؟
هلگا كه داشت كمربند شلوارش رو محكم مي كرد با نگاهي منتظر به هانا چشم دوخت . هانا هم بعد از بستن آخرين دكمه ي روپوشش شق و رق ايستاد و با اطمينان گفت : همه چيز مرتبه .
بعد همه ي دخترا به سمت پسرا راه افتادن و در يك حركت كاملا حساب شده ، سريع و غافلگيرانه ، هلگا تمام قرص هاي آنتي ساحريال رو به خورد پسرها داد .
هلن چوبدستي هاي پسرا رو توي كيفش گذاشت و پرسيد : چقدر طول مي كشه تا اثر كنه ؟
هلگا : نهايتا سه دقيقه .
و بعد همگي به سمت در خوابگاه راه افتادن .
سرژ در آخرين لحظه مظلومانه پرسيد : ميشه بگيد كجا مي ريد ؟
اريكا در حالي كه لبخندي موذيانه بر لب داشت دستش رو به نشونه ي خداحافظي تكون داد و گفت :
ميريم رستوران هافل و بعدش هم هواخوري . خوش بگذره رفقا ....
--------------------------------------------------------------------------
دخترا به پسرا قرص آنتي ساحريال دادن و حالا هم دارم مي رن رستوران و بعدش هم هواخوري . راستي اگه طولاني شد معذرت مي خوام . ديگه تكرار نمي شه .