هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Reجوات تی وی
پیام زده شده در: ۲۰:۱۶ دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۸۵

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
رول ولی خارج از داستان
بعد از انهدام ساختمان جادوگر تی وی به دست سربازان گم نام ارباب لرد ولدمورت کبیر به جای آ« مکان ارزشی یک مکان جوات تاسیس شد
__________________________

جوات تی وی

میزگرد جواتی
گروهی از جواتان در مکانی جواتی ارزشی ورزشی دور یک میز گرد نشتند دارن با هم اخطلات میکنن

مجری: سلام ملت خوب بیدید امروز اولین برنامه ی جواتی ما از این شبکه خوف پخش میشه

تیتر برنامه

آهنگ جوات یساری
یه پیکان جوانان گوجه ای که 7 نفر به زور توش سوار شدن از سوط اتوبان لایی کشون اره میاد و از یه بنز الگانس سبقت میگیره

مجری: حالا مهمان های برنامه رو معرفی میکنم برید حالشو ببیرد
ایشون( شاره به بلوریچ) جوات بزرگ لرد بلر هستن اون شون( ماروولو) جوات خوشتیپ معروف به ماری اون یکی شون(مونتاگ) آنی مونی کبیر سر دسته ی جوات های نظام آباد و حومه آن شون ( آرشام) یه جوات خوف و پشت مو بلند و ...( از بقهی جوات های عزیز پوزش میطلبم) ایشون شون( اشاره به بیلز)

مجری: موضوع این برنامه بحث در مورد اهمیت پشت مو میباشد


مجری: خوب دوستان من دخالت نمیکنم شما بحث رو شروع کنید


لرد بلر: جونم براتون بگه پشت موی یه جوات ای ناموسش میمونه جوات بدون پشت مو یه جوات مردس

ماری: راس وگه منو ببین پشت مو ها رو ببین دختر کشه اصلا هر ساحره ای توی خیابون این پشت مو ها رو میبینه میافته دنبال ما

آنی مونی: راس وگه این پشت مو خیلی خوفه فقط باید بهش رسید وگرنه بد میشه اصلا بیریخت میشه و ....

آرشام: البته رسیدن به پشت مو حالات مختلفی داره مثلا با دقت برسی به دقت برسی خودت برسی یه سلمونی سوسول برسه یه بچه با مرام برسه و....

بیلز( ایشون در مکان های غیر جوات یا یه نمه جوات صحبت نمکنه)

لرد بلر: آره راس میگه اصلا یه جوات نباد بگذاره هیچ کس غیر از یه جوات دیگه به پشت موش دست بزنه خوف نیست خوفیت نداره

ماری: موافقی من یه بار یه بچه سوسول دست زد به پشت مو هام پشت مو هام ریخت همه تا یه سال کلا گیس میگذاشتم

آنی مونی : اره منم شاهدم راست میگه

بیلز(با لا گفتم چی میگه)

ارشام: شما چای نبات ندارین ما بزنیم

مجری

برنامه تموم شد به همین جواتی



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۱:۱۰ دوشنبه ۸ خرداد ۱۳۸۵

ماروولو گانتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۳ شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۰:۳۹ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵
از تالار اسلایترین میرم بیرون !!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 168
آفلاین
با سلام خدمت همه ی بینندگان جادوگر تی وی !
امروز یک برنامه ی ویژه برای شما داریم . ولی قبل از اون ، به گزارشی که همکار ما آماده کرده ، توجه بفرمایید!

* * * * * * * * * * * * * * * * * *
تیتر : آداس یا اجاس ؟

گزارشگر در یک راه پر رفت و آمد ایستاده ! و رو به دوربین داره حرف میزنه !
گزارشگر : خب ، بینندگان محترم جادوگر تی وی ! ما امروز در بین مردم اومدیم تا نظرات اون ها رو در مورد دو گروه مخالف یکدیگر یعنی ، گروه آداس قِدیمی کار و ائتلاف یکپارچه ی جوات های آنتی ساحریال بشنویم ! شما رو به دیدن ادامه ی گزارش دعوت می کنم .

گ : سلام ، میشه لطفا خودتون رو معرفی کنین ؟
یارو : بله ، من سدریک دیگوری هستم !
گ : خب ، جناب سدریک . اولا ما می خواستیم نظر شما رو در مورد دو گروه اداس و اجاس بدونیم ! لطفا بفرمایید .
سدریک : خب ، این که دیگه نظر خواهی نمی خواد . همه می دونن که اجاس همیشه و همه جا پیروز میشه و حال تمام ساحره ها رو میگیره !
گ : خب ، چی شد که شما از این ائتلاف طرفداری می کنین ؟
سدریک : چی داداش ؟ ما خودمون یکی از پایه های این ائتلاف هستیم ! فکر کردی ؟ ما خودمون همیشه با بلرویچ هستیم و خواهیم بود !
گ : خب ، شما می دونین که آداس از سابقه ی زیادی برخورداره . فکر می کنین بتونین اون ها رو شکست بدین ؟
سدریک : آره باب ! اونا که چیزی نیستن ! ما گنده ترین ها رو هم شکست میدیم ! ما خودمون قبلا یه حذبی داشتم . آآآه ! یادش به خیر ! خیلی خوب بود ! ولی خب ، اون که ربطی به این ائتلاف نداره ! به هر حال ، ما اون ها رو شکست میدیم ! مطمئن باشین !
گ : ممنون - خداحافظ

* * * * * * * * * * * * * * * * * *
گ : شناسه ی نمایشی ؟؟! ( )
؟؟؟ : ققنوس !
گ : خب جناب ققنوس ، نظر شما در مورد آداس و راه مقابله با اون چیه ؟
ققی : خب ، راستش من نظر خاصی ندارم ! جز این که برای همه ی بچه های اجاس ! آرزوی موفقیت دارم و فکر می کنم که اون ها در این راه سختی های زیادی بکشن . ولی موفق میشن !
گ : از کجا این قدر مطمئن هستین ؟
ققی : خب ، من از اولش می دونستم که این بلرویچ یه استعداد خیلی توووپی داره در اذیت کردن ساحره ها ! وقتی اومد و موضوع رو با من در جریان گذاشت ، نمی دونین چه حالی داشتم !
گ : خب ، ما هم برای شما آرزشو موفقیت می کنیم ، خداحافظ
ققی : زت زیاد !

* * * * * * * * * * * * * * * * * *
گزارشگر در حالی که آروم حرف می زنه ، میگه :
- خب ، ما به سراغ بنیان گذار آداس اومدیم تا حرف های ایشون رو هم بشنویم !
مادر بزرگه : سلام به همه ی بینندگان خادوگر تی وی !
گ : خب ، مادر جووون ، شما برای ما بگین که نظرتون راجع به این ائتلاف جواتهای یکپارچه ی آنتی ساحریال چیه ؟
مادر بزرگه : خب ، مادر جووون ! ما از اون وقتی که شنیدیم این ائتلاف راه افتاده ، فهمیدیم که یک بار دیگه هم دشمن کار خودش رو کرده و قصد داره این آداس رو ، که این همه قوی هستش و از هیچ چیز نمی ترسه ، باز هم ضعیف نشون بده !
گ » خب ، شما برای جوانان این مرز و بوم که علاقه مند به آداس هم هستند ، چه پیامی دارین ؟
مادر بزرگه : خب ، من می خوام از همین جا به اون ها بگم که عزیزان ، ما باید در برابر توطئه ی دشمنان ایستادگی کنیم و نذاریم اونا آداس رو از بین ببرن ! « این آداس است که جامعه ی جادوگری را زنده نگه داشته است ! »
گ : خب ، بله . متشکریم از شما . مثل این که وقت ملاقات هم تموم شده .
گزارشگر میره و ونوس رو با یک سری پیر مرد و پیر زن دیگه تنها می ذاره !!!

* * * * * * * * * * * * * * * * * *
گ : میشه خودتون رو معرفی کنید ؟
x : بله ! پیتر پتی گرو هستم !
گ : خب ، پیتر جان ! با ما از آداس بگو !
پیتر : بله ، آداس تنها چیزیه که باعث شده من خیلی خوب از استعداد هام بهره ببرم ! من خیلی برای آداس فعالیت کردم
گ : خب ، در مورد این اجاس چه نظر داری ؟
پیتر : خب ، به نظر من اون ها یک سری آدم علاف هستن که فکر کردن می تونن آداس رو شکست بدن ! ولی کور خوندن !
گ : خب ، شنیدیم که شما از طرف اجاسی ها تهدید شدید ، درسته ؟
پیتر : بله ! یکی از اون ها سعی می کرد من رو از آداس دور کنه و می گفت اگر به فعالیتم در آداس ادامه بدم ، آداس رو نابود می کنن ! ولی من از همین جا به اون ها میگم که هیچی نیستین ! من به فعالیتم ادامه میدم !
گ : برو باب ! فکر کردی همین طوری الکیه ؟ اجاس شما رو نابود می کنه !!!!

خیشششششششششش خیششششششششش

* * * * * * * * * * * * * * * * * *
در جادوگر تی وی !

بله ، همون طور که شما هم دیدین ، این گزارشگر ما توسط یکی از اعضای آداس مورد ضرب و شتم قرار گرفت و راهی بیمارستان شد !
بینندگان عزیز ، به علت کم بودن وقت برنامه (!) ، ما شما رو به مرلین بزرگ می سپاریم و از شما خواهش می کنیم که برنامه ی بعد ما رو هم نگاه بکنین !
در برنامه ی بعد ، دعوت کردیم از لرد بلرویچ ، بنیان گذار ائتلاف جوات های آنتی ساحریال تا در مورد اهداف و برنامه های خودشون برای ما توضیح بدن . به امید دیدار .
( ادامه دارد ! )به پیام های بازرگانی توجه کنید !

پیام های بازرگانی :
یک بچه ی کوچولو رو نشون میده که دست مامان بزرگشو گرفته داره می برتش پارک (!) رو به دوربین می کنه و میگه :
- من ، مامان بزرگمو هر روز میارم پارک ! شما چی ؟

یک جمله ی بزرگ روی تلویزیون همه نقش می بنده .

چند بار تاکنون مادر بزرگ خود را به پارک برده اید؟


آن چه ثابت و برجاست ، ثابت و برجا نیست . دنیا این چنین که هست نمی ماند .
برتول برشت




Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۱:۵۲ شنبه ۶ خرداد ۱۳۸۵

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
توجه در خبر زیر به جای واژه مفلوک هدویگ از تصویر کوچک شده استفاده میکنیم

__________________________________
میزه گرد برسی برخورد سیاه و سفید ها در سایت

مکان : جادوگر تی وی
زمان: نیدونم

مهمانان : آناکین مونتاگ به نمایندگی از مرگخواران یه جغد زشت به نماینگی از سفید ها



شروع برنامه

مجری: با سلام خدمت ملت جادو امیدوارم حالتون خوب باشه همونطور که میدونید بعد از انتخاب لرد جدید دوباره جنگ بین سفید و ها و سیاه ها شروع شده برای برسی این موضوع امروز از دو نفر از کارشناسان و نزدیکان این دو گروه دعوت کردیم تا با هم در این مورد گفت و گو کنیم اگر ممکنه مهمان ها خودشون رو معرفی کنند

دوربین رو به تصویر کوچک شده قرار میگریه و این جغده شروع به حرف زدن میکنه : با سلام خدمت ملت

بعد دوربین رو به مونتاگ
- سلام چطوری

مجری: خوب اول از آقای مونتاگ سوال میکنیم
آقای مونتاگ به نظر شما این جنگ کی تموم میشه

مونتاگ: به زودی در آینده ی نزدیک ما تمام سفید ها رو میکشیم جنگ تموم میشه

مجری: نظر شما چیه جناب هدویگ

هدویگ: خوب به نظر من این آنی مونی اشتباه میکنه این ها قدرت این کار ها رو ندارن اصلا عددی نیستن که بخوان ما رو بکشن ما با تکیه به بانوی سفید ( سارا کوچولو) همه یاین هارو سوسک خواهیم گردانید

مونتاگ: ای جغد ارزشی تو اصلا عددی نیستی که بخواهی در این مقوله اظهار فضل نمایی برو بگو بزرگترد بیاد

هدویگ: تو ای مونتاگ که خود را از مقام شواله ی سیاه به مقام آنی مونی تنزل مقام دادی تو در حدی نیستی که بخواهی در این مورد فک بزنی

مجری:

مونتاگ: ای جغد تو که حتی گوشتد به درد آبگوشت هم نمیخوره چطور جرعت .......

قریچ قریچ بیز بیز جیز جیز خیششششششششششش
بیسیم: برادر ارزشی شماره 1415 عملیات انحرافی با موفقیت انجام شد لطفا هر چه سریعتر محل را ترک نماید

پاق

مونتاگ فورا آپارات کرد

هدویگ و مجری

ناگهان

بومب

و بدین سان جادوگر تی وی مرکز فعالیت های غیر آسلامی این سفید های ارزشی با انجام عملیاتی انتحاری منهدم شد



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۵:۵۷ سه شنبه ۲ خرداد ۱۳۸۵

آرشام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۹ چهارشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۱۸:۵۰ یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲
از دهکده ی هاگزمید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 418
آفلاین
سلام میکنم خدمت تمام بینندگان عزیز.
امروز به مراسم اهدای تمشک طلایی امده ایم تا برای شما گزارشی را از این مراسم ارزشی داشته باشیم.
دوربین میچرخه و خیابانی را با فرش قرمز نشان میده.صدای سوت حاضران و نور فلش های عکاسان لحظه ای قطع نمیشه.
و بر روی این فرش قرمز دو نفر با ردای سیاه در حال امدن به سمت دوربین هستند.
گزارشگر:بله این فردی که داره به سمت ما میاد برنده ی طلایی ترین تمشک موجود در مسابقات بود.خیلی ها میگویند که با پارتی بازی برنده ی این جایزه شده ولی به نظر من هم شناسه ی ارباب لرد ولدمورت کبیر شایسته ی این جایزه است.
بریم یه مصاحبه ای داشته باشیم.
گزارشگر در حالیکه سیل جمعیت را کنار میزند به سمت تام میره.
تام در حال امضا دادن با چاقو بر روی دست یکی از طرفدارانش است.
گزارشگر:های تام.
تام:پیتر جان این های که گفتی یعنی چه؟
پیتر:اهم .اهم.
و با آرنجش میکوبه تو سینه ی تام.
تام:من رو میزنی؟پس این رو بگیر.
گزارشگر:جناب تام میتونم وقتتون رو بگیرم؟
تام:آخ جون مصاحبه.اقا تو تی وی هم پخش میشه؟میشه بگید کی پخش میشه؟اه پیتر دفعه ی آخرت باشه که مشت میزنی؟من همین شکلی دل درد دارم.حالا تو هم هی مشت بزن.
گزارشگر:خوب اول یه سلام و احوال پرسی با بینندگان داشته باشید و بعد نظرتون رو بگید.
تام:السلام علی المشاهدین الکرام.منم لرد کرام.
قسمتی از تمشک طلایی رو که شکسته است نشون میده.جای دندان بر روی تمشک به وضوح خود نمایی میکند.
و انا مسرورا و مسموم لهذه التمشک.
ناگهان صدای تام قطع میشه و نوشته ای به رنگ سیاه بر روی صفحه ی قرمز نمایان میشه.
Breaking news
دوریبن با سرعت حرکت میکنه و خون های ریخته شده بر روی زمین رو نشون میده.
دو ردای مشکی در بالای نزدیکترین درخت دیده میشه.
حاجی بدو.
ببوووووووووقققققق گروهی حمله کردن.
این که کار همیشه ی اونهاست بببببووووووقققققق من اگر اونجا بودم.خودم ادبشون میکردم.
هدویگ بهتره جانور نما بشی و دوربین رو ببری بالای درخت
هدویگ:جغدیوس.
برای لحظاتی فقط تصویر آسمان سیاه دیده میشه.
هدویگ:آدمیوس.
دوریبن را به سمت کافه ی محفل که جنگ در آن انجام میشه میچرخونه.و این موجب میشه تا تصویر دو سیاه پوش بر روی تی وی شکل بگیره.
یکی از سیاه پوش ها شروع به گریه و زاری و بیان کلماتی با لهجه میکند.
سیاه دوم عکس آلبوس دیمبلدور رو از تو جیبش در میاره و اون رو روی سینش میذاره.
سیاه دوم:انا احب الآلبوس.بوق للرد.
و شروع میکنه به بوسیدن عکس آلبوس و گریه کردن.
هدویگ:آرشام بیا بالا ببین اینجا چه خبره.اگر بوق هم داری با خودت بیار.شاید اینا با بوق زدن دست از گریه و زاری بردارند.
صدایی شنیده میشه:بیارشون پایین.
تصویر در این لحظه قطع میشه و سپس دو سیاهپوش را در زیر درخت نشان میده.
و بعد چهره ی آرشام را نشان میده.
آرشام:همان طور که متوجه شده اید امروز پنج نفر از سیاهان در نبود لرد و پس از بیژامه پارتی که در خانه ی ریدل ها داشته اند جو گیرز شده و به کافه ی محفل حمله کرده اند.
و نبرد آن ها با بانوی سپید منجر به دو زخمی و سه مفقود الاثر شده است.
اسامی زخمی ها هنوز مشخص نیست.
ولی مفقود الاثر ها مورفین و ماروولو گانت و مونتاگ هستند.
البته فردی هم با نام سدریک دیگوری در همین حوالی پیدا شد. که پس از بازجویی های انجام شده و مطمئن شدن از عدم توانایی او در انجام اینگونه حملات , آزاد شد.
متاسفانه سفید ها بد شانسی آوردند.اگر مرگ خوار های بیشتری جو گیرز میشدند ,عده ی بیشتری از آن ها همینک دستگیر شده بودند.
در این لحظه زیر نویسی داده میشه:ادامه ی برنامه بعد از ببببوووقققق
امروز همه جادوگر تی وی نگاه میکنند.
جام جهانی کوییدیچ برای اولین بار با جی 3.
...


ویرایش شده توسط آرشام در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۲ ۱۶:۰۴:۳۰

[url=http://www.jadoogaran.org//images/pictures/ketabe-Rael.zip]الوهیم مرا به


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۵:۲۳ سه شنبه ۲ خرداد ۱۳۸۵

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۸ سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ یکشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۶
از برزخ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 375
آفلاین
در جست و جوی گمگشتگان! (قسمت اول)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خبرنگار:بینندگان عزیز در این برنامه میخوایم به سراغ اعضای قدیمی سایت بریم که این روزا پیداشون نیست...!
توپو توپو توپو توپو توپو توپو توپو
خبرنگار در حالی داره سعی میکنه که خودش رو از میله داخلی هلی کوپتر جدا نکنه و میکروفون رو از جلوی دهانش کنار نبره فریاد میزنه:
- بینندگان عزیز، اینجا آسمان قزوین است ...!
و از هلی کوپتر میپره پایین.
""..""
وسط یکی ازخیابون های قزوین – 12:20 شب!
خبرنگار در حالی که داره چتر نجاتش رو جمع میکنه:
- بینندگان عزیز اینجا قزوین است ... خیابان شهید پروران، به اینجا اومدیم تا مصاحبه کوتاهی با کاربر محبوب سایت "ممد بلک" داشته باشیم.
خبرنگار و فیلمبردار(پشت سرش) به سوی یک سالن بزرگ میروند که صدا های ناهنجاری از درونش به گوش میرسد.
گراپ که جلوی در سالن وایستاده: من گراپ ... داشتید وقت قبلی ؟
خبرنگار: نه ... با ممد بلک کار دارم ... معروفه به ممد مارمولک(با توجه به آواتارش!)
گراپ کمی فکر میکنه و سپس داد میزنه:
- من گراپ ... من هاگر نا لازم ...من ممد بلک لازم... نه نه من لازم نخواهم ... این آقا می خواهد ممد بلک!
...
لحظاتی بعد ممد بلک درحالی که داره با دختری ناشناس خداحافظی موقت(!) میکنه میاد بیرون.
خبرنگار:سلام آقای ممد بلک ... برای اولین حرف چی دارید که بگید؟
ممد بلک: ای اس ال میدی؟ ... ام/ اف ؟
خبرنگار:نه آقای ممد بلک ... مار از جی تی وی اومدیم. برای اولین حرف چی میخواید بگید؟
ممد بلک: ... ببینم ... ساحره که این دور و برا نیست؟
خبرنگار:نه آقای ممد بلک ... شما شرح بدین در روز هشت اردیبهشت پارسال چه اتفاقی افتاد؟
ممد بلک: آقا شطرنجی کن... فیلم نگیر آقا!
خبرنگار:خب ... دوستان اشراه میکنند تصویر شما شطرنجی شد!
ممد بلک: آقا به خدا جوونی کردیم ... اشتباه کردیم!
خبرنگار:چه عاملی سبب شده بود که شما توی میتینگ همچین کاری بکنید؟
ممد بلک: آقا غلط کردیم ... ما نمیدونستیم نباید با جادوگر جماعت فرندشبپ کرد!
خبرنگار:آفرین ... چی شد که به این نتیجه رسیدید... برای جوون ها شرح بدید.
ممد بلک: هیچی آقا ... ما تو میتینگ به یه ساحره گفتیم با ما دوست میشی؟ که بعدش این اتفاق افتاد.
خبرنگار:مگه چه اتفاقی افتاد؟
ممد بلک: هیچی دیگه ... یه وردی خوند... نمیدونم گمشو بیرونیوس بود؟ ... آنتی فرندشیپ بود؟ نمیدونم چی بود ... آهان آهان ... ساحره هه چوب دستیشو گرفت گفت:«آنتی فرندشیپیوس» بعدم ما لو رفتیم ... یعنی فهمیدن ما ممد بلکیمو مارو انداختن بیرون! آخه دنبال ما می گشتن که مارو بندازن بیرون! ... ما هم بمون بر خورد و دیگه جادوگران نرفتیم!
خبرنگار:حالا چه توصیه ای برای جون ها داری؟
ممد بلک: هیچی والا ... فقط اگه دنبال فرندشیپ مرندشیپید هستید جادوگران رو ول کنید... بیاید قزوین ... همین جا ... من اینجا تو این سالن آشنا ماشنا زیاد دارم!

آدرس: قزوین – خیابان شهید پروران – کوچه BPG – پلاک 13 !!


شک نکن!


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۳:۱۲ دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
تلویزیون تصویر سوپر جادوگر من و سوپر جادوگر وومن رو نشون می ده که دوتایی می رن جلو یه ارتش و با دو تا حرکت چوب دستی همه رو سوت می کنن، فوت می کنن و شوت می کنن میرن هوا!!!
عبارت قهرمان روز رو صفحه ی تلویزیون حک می شه و تصویر یه اتاق رو نشون میده.
وسط اتاق یه میزه که دو تا صندلی کنارشه و روی در و دیوار اتاق پوستر های مختلفی از سارا اوانز به چشم می خوره که روی همشون نوشنه (white lady)
در اینجا به برخی از پوستر ها می پردازیم:
پوستر اول در حالتی که سارا اوانز سوار گردن پیتر پتی گرو شده و چوب دستیشو روی مخ اون گرفته!
پوستر بعدی در حالتی که سارا اوانز به دلیل گرسنگی بیش از حد داره ماروولو گانت رو قورت می ده!
پوستر بعدی در حالی که ادی ماکای داره دندونای سارا رو مسواک می زنه و رودولف هم داره کفشاشو واکس می زنه!
و پوستر آخر در حالتی که سارا اوانز داره یه فلاش بک به پتی گرو نشون میده و خنده ای به این صورت می کنه:
خوب می رسیم به برنامه...
مجری برنامه به همراه مهمان برنامه که صد البته سارا اوانزه وارد می شه...
سارا اوانز لباسی آبی بتن داره و شنلی سفید روی دوششه که روش نوشته:white lady
هر دو روی صندلی می شینن و مجری برنامه بدون هیچ مقدمه ای می ره سراغ سوالایی که داره...
گزارشگر:...
سارا اوانز:
_ساکت...من خفنم...پس خودم حرف می زنم!
گزارشگر:
سارا اوانز:
_ببینید...اول باید یه نکته ای روشن بشه...اونم اینه که من خفنم!روشن شد؟
گزارشگر:
سارا اوانز:
_خوب مثل اینکه روشن شد...حالا با توجه به این نکته بحث رو ادادمه می دیم!
ببینید...از اونجایی که من خفنم پس می تونم در عین حال چهار تا مرگخوارو بکنم تو جیبم...پس من خیلی خفنم!متوجه شدین؟
گزارشگر:
سارا اوانز:
_حالا که این مورد رو هم متوجه شدین بحث رو ادامه می دیم...از اونجایی که من خیلی خفنم پس نیازی هم به کمک ندارم...خودم می تونم همه رو سوسک کنم...حتی من امروز ماروولو گانت رو جوجه ماشینی کردم که کارهر کسی نیست!!!همونطور که گفتم به کمک نیاز ندارم...من به هدفم که همانا شکست دادن سیاها و سوسک کردنشونه می رسم...حالا اگه توی این راه کارای ارزشی و خیلی خفن کردم هم اشکالی نداره...به هر حال آدم خفن کارهای خفنی می کنه دیگه!!!
گزارشگر:
سارا اوانز:
_این رو هم اضافه کنم که یه آدم به اصطلاح سفید خواست به من کمک کنه ولی چون من اصولا خیلی خفنم و تکی کار می کنم پس آهای تو که می خوای به من کمک کنی برو گمشو دیگه هم اینورا پیدات نشه من روم زیادتر از این حرفاست...به هر حال من خفنم دیگه!!!
گزارشگر:
سارا اوانز:
_اینجوریاست دیگه دادش!...ببینید من معروف به تند باد هم هستم...اصلا از روی همین لقب می شه نتیجه گرفت که من خفنم!!!
گزارشگر:
سارا اوانز:
_در ضمن جلوی اسم من نوشته وایت لیدی...لیلی اوانز جلوی اسمش نوشت دارک لیدی ولی وقتی دید خیلی خز شده اونو برداشت ولی چون من توی همه ی زمینه ها خفنم حاضرم با هوا هم کل کل کنم و این عبارت رو از جلوی اسمم بر ندارم...دیدید چقدر من دلیل دارم برای اینکه خفنم؟!!!
گزارشگر:
سارا اوانز:
_خوب مثل اینکه همه متوجه شدید من خفنم...پس دور و ور من نپلکید وگرنه با یه فلاش بک کاری می کنم که پدرتون در بیاد...مخصوصا اگه از من بهتر باشید...مراقب خودتون باشید...خفن بودن دوست و دشمن نمی شناسه...و چون من خفنم پس من نامردم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ناگهان تصویر عوض شد و عبارت زیر روی صفحه ی تلویزیونها نقش بست:
به دلیل خفن بودن بیش از حد خانوم سارا اوانز تمام دوربینهای ما سوختن و تصویر قطع شد...در ضمن از برنامه ی بعد ما دیگه مجری نخواهیم داشت چون به دلیل خفن بودن حضار گرامی مجری ها فرصت حرف زدن پیدا نمیکنن.
با تشکر از دیدن برنامه ی ما...


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۲ ۱۶:۳۳:۳۲



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۴۹ دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۸۵

املاین ونسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۱ جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۱۲ چهارشنبه ۱۸ دی ۱۳۸۷
از نامعلوم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 295
آفلاین
تصوير داره يك پرنده بزرگ مخصوص مناطق استوايي رو نشون ميده و همزمان با تصاويري كه روي صفحه نقش ميبنده صداي گوينده برنامه به گوش ميرسه كه داره توضيحاتي رو ارائه ميده

-خب همونطور كه در اين صحنه مشخص هستش و قبلا هم اشاره اي داشتيم اين پرنده در فصل سرما با صداي كواك كواك مخصوصي كه از خودش در مياره توجه جنس ماده رو به خودش جلب ميكنه ، البته مسلما اين چيزي كه گفتم مربوط به جنس نر اين نوع پرنده كمياب ميشه همونطور كه قورباغه ها يا كرم هاي شب تاب هم عملي مشابه رو انجام ميدن حالا با دقت به تفاوت بين اين دو صدا كه از دو پرنده مختلف هستش گوش بدين

كوووووووواك..
كووووووواك

خب بله همونطور كه ديدين ..نه ..يعني شنيدين....الووووو.....كووواك..چي ...بله شنوندگان عزيز ، شنوندگان عزيز....نور ممد آزاد شد ..توجه كنيد ..نور ممد آزاد شد و به كانون پر مهر خانوادگي اش در كنار گراپي بازگشت ... هم اينك طبق خبري كه به دستمون رسيد يكي از خبرنگاران از جان گذشته ما كه در بالا نامش ذكر شد در پي برنامه جستجوي عاطفه هايي كه چند ساعت پيش براتون پخش كرديم و يك دختر كوچولو از ستم هاي وارده بهش برامون گفته بود و اينكه با برگشتن اسمشونبر خانواده ش از هم پاشيده ، در طي يك عمليات شهادت طلبانه خودش رو به يكي از مقرهاي مرگخواران كه مادر اين دختر كوچولو در كنار ياران خبيثش مشغول شكنجه دادن بوده رفته و بعد از دست دادن يك عمامه ، يك سي دي از خطبه هاي حاج آقا دارك لرد كه از طريق سي دي من داشته گوش ميداده و كمي از ريشهاش كه با تيغ ژيلت ديروز داده بود براش تراشيده بودن تونسته اين برنامه اي رو كه الآن براتون پخش مي كنيم به دست ما برسونه ،‌ خب توجه تون رو به اين برنامه جلب مي كنم

- : كارگردان گراپ آماده ،‌نور ممد در تصوير ، كات ،‌حركت

گ : سلام ، اين نورممد است از پخش شبكه بين المللي اي دي ان اس ، در راستاي شفاف سازي كه چيزي است بس مفيد و حياتي براي يافتن پاسخ سوالات دختر كوچولوي عزيزمون مريدانوس كه متاسفانه گراپ يادش رفت شماره ش رو ازش بگيره به اين محل خبيث و تاريك اومديم تا گزارش ويژه اي رو براتون تهيه كنيم ، اين محل همونطور كه از نماي خارجي و اسكلت بنديش پيداست جز براي استفاده هاي غير سفيدي ساخته نشده ،‌ طي عمليات استراق سمعي كه ما قبل از برنامه داشتيم تعدادي از مرگخوارها در اين محل بدون مجوز گيليدي كبير يك بيجامه پارتي راه انداخته اند كه هم اكنون ما داريم از دستش ميديم و بازم از طريق همون استراق سمع فهميديم كه اين برنامه دقيقا تا 30 ثانيه بعد پايان ميگيره و مرگخوارها از مقر خارج ميشن ، در همين فرصت ما ميخوايم براتون يك گزارش زنده رو تهيه كنيم ولي فعلا تا مدت مقرر بگذره يكي از ترانه هاي درون سي دي براتون پخش ميشه

صداي روح انگيز و جان بخش حاجي در فضا ميپيچه كه داره توصيه هاي آسلامي ميكنه ، تصوير نورممد رو نشون ميده كه سعي ميكنه از پشت پنجره چيزي رو ببينه ولي ناكام مونده ،‌در همون لحظه اي كه نورممد چشماش چهارتا ميشه و از هيجان صحنه جلوش زبونش بند مياد در شترق باز ميشه و نورممد ميوفته روي زمين ( نكته اخلاقي : در اين صحنه عمامه ش زير دست و پا ميمونه و اولين آسيب بهش وارد ميشه ) ...تصوير روي نورممد زوم كرده كه دهنش باز مونده ،‌ نورممد دو دستي در حالي كه روي زمين زانو زده ميكروفونش رو تقديم به كسي ميكنه كه در اين نماي جلو معلوم نيست كيه ..دوربين براي لحظاتي همچنان داره نورممد رو نشون ميده و در همين لحظه صداي يك ساحره از تلويزيون پخش ميشه

ساحره : عزيزم چيزي ميخواستي بگي؟ يك تفريح دسته جمعي برامون درست كردي؟ چه بچه خوبي..بيا جلو لوپت رو بكشم گوگوري مگوري

بالاخره دوربين از فضاي تمام صفحه نورممد خارج ميشه ومرگخوارهاي جلوي ورودي مشخص ميشن ، ميكروفون دست ساحره اي زيبا با موهاي قرمز براقه كه دست يكي ديگه از مرگخوارها با رداي طرح موش رو گرفته ، يكي از پشت يك پس گردني به نورممد ميزنه كه باعث ميشه اون از جاش بلند بشه و تعظيم غرايي بكنه ، مرگخوارها همچنان وايستادن و با نگاه هاي داركي به دوربين و جايي كه گراپي در نقش كارگردان نشسته نگاه ميكنن ، سرانجام نورممد به حرف مياد و ميگه :

- سلام ،‌اين نورممد است از پخش شبكه بين المللي يك چيزي ، خانم اونز در پي تلاشي كه دخترخانم شما براي يافتنون و برگردانتون به كانون خانواده كرده چه نظري دارين ؟ گريه هاي اين دختر امروز كل استوديو رو به هم ريخت
- ليلي :‌ اهم ...خب در اين رابطه بايد بگم كه اصولا خانواده چيز خوبيست ولي تا جايي كه جلوي اهداف شما رو نگيره ، اگر من ميخواستم به خانواده م و اون سه تا بچه بچسبم كه الآن ديگه مرده بودم
- گ : پس شما مرگ خودتون در 15 سال پيش رو انكار ميكنين؟
- ليلي : كاملا ، اصلا جيمز كي بوده ، آقا رولينگ با من يك مسئله شخصي داشت قسمت مربوط به زندگي من رو با تصرف در اصل موضوع نوشت ،‌من تكذيب ميكنم ، من هميشه با پيتر بوده و هستم و در آداس هم شما ميتونين اين مسئله رو ببينين
- گ : در مورد روان پريشي و ناراحتي هاي دخترتون چي ميتونين بگين ؟
- ليلي : من به خودش هم گفتم كه تنها راه علاج و خوب شدنش اينه كه بياد و با مادرش در يك جبهه بجنگه ،‌اين جوري مادرش رو هر روز ميبينه ، پدر جديدش رو هم ميبينه ،‌ روان پريش و گريان هم نميشه ،‌همين
- گ : ممنون از اظهار نظراتتون ،‌ما ديگه مرخص ميشيم
- پيتر :‌ كجا عزيز دل برادر؟ تازه داشتيم ساراي سوخاري رو امتحان ميكرديم ، باش پيش ما
نور ممد در حال عقب گرد : نه قربانت ..من حالا برم ..اس ام اس بزني من برميگردم

صحنه پرفكي ميشه ..نورهايي در هوا به چشم ميخورن ...شپلخ و تصوير به كلي قطع ميشه

- :‌ بله ..بعد از عمليات جستجو اين نوار پيدا شد كه به دليل فوري بودن براتون پخشش كرديم حالا مي پردازيم به بقيه برنامه راز بقا پرنده ناياب ...


The Death Prophet is coming to U

Enemies of the heir beware


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۳:۵۷ دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۸۵

تام ریدل پسر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۷ چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۸:۴۸ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۲
از نا کجا آباد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 233
آفلاین
تيتر برنامه:خلافكار

مجري در حالي كه داره ميلرزه داره صحبت ميكنه:امروز اومديم با بزرگترين خلافكار و جنايتكار قرن صحبت كنيم و ميخواهيم بفهميم كه چي شد كه به اين راه كشيده شد!!!

مجري ميكروفون رو ميذاره جلوي دهن يكي كه چهرش كامپيوتري شده بود

مجري:ميشه خودتون رو معرفي كنيد

خلافكار:آقا نگير!!...نميشه!!..آقا جون مادرت نگير!

مجري:مطمئن باشيد چهره شما نشون داده نميشه ما اين برنامه رو بر عبرت جوونها تهيه ميكنيم!!

خلافكار:اگه اينجوره باشه..چشم..اسمم تامه!!...بهم ميگن:ولدي!!

مجري:چي شد كه به اين راه كشيده شدي!!

ولدمورت:حقيقتش ما كه نتونستيم بابا و مامانمون رو ببينيم!!..وگرنه ميگفتيم از هم جدا نشن!!...آقا بي خانواده بودن بد درديه!...تا چشمونو باز كرديم ديديم تو پرورشگاهيم و اطرافمون پر از آدم نا باب!!!

مجري:پس دوستان ناباب هم موثر بودن؟

ولدمورت:صد در صد....ناباب ترين دوستم هم يكي بود همسن من بود و از بچگي ريش داشت..يادمه سردش ميشد ريششو ميپيچيد دور خودش تا گرم بشه!!...بهش ميگفتيم سرژ ريش طلا!!......اون منو اورد تو اين كار!!!

مجري:ميشه بگم چجوري؟

ولدمورت:آقا گولمون زد!!...گفت حالا كه ما هر دوتامون كاراي عجيب غريب انجام ميديم!!..بيا حال بقيه رو بگيريم و بشيم رئيسشون!!....هي منو پر ميكرد كه بقيه رو شكنجه كنم بعد خودش ميكشيد كنار!!!!...خيلي بچه خلافي بود!!

مجري:كسي نبود اونو راهنمايي و يا كنترل كنه؟

ولدمورت:شوخي ميكنيد؟اونو كسي نميتونست كنترل كنه!!فوري جريوس ماكسيمم ميزد!!...از همه اينا بگذريم اهل باند بازي هم بود!!...با رفيقاي گردن كلفتش يه باند زده بود به اسم حذب!!...به منم گفت برم عضو شم ولي من دوست داشتم خودم رئيس باشم و نرفتم تو باندش!!...وگرنه اوضام از الانم خرابتر بود!!!

مجري:الان كجاست؟

ولدمورت:نميدونم انگار كارش نگرفت!! حالا اومده سراغ من كه كاري براش رديف كنم!!

مجري:از كارايي كه انجام دادي پشيمون نيستي؟

ولدمورت:نه اصلا!!اتفاقا خيلي حال داد!!

مجري:قصد داري بعد از آزاد شدن چيكار كني؟!!

ولدمورت:هي آدم بكشم هي هوركراكس بسازم!!

نفر اول هم خودت هستي!!!آوداكداورا!!!

دوربين نور سبز رنگي نشون ميده ..سپي برفكي ميشه و برنامه قطع ميشه


ویرایش شده توسط ارباب لرد ولدمورت کبیر در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۱ ۱۴:۰۰:۴۰

[b]دلبستگی من به ریون و اعضاش بیشتر از اون چیزی بود که فکر میکردم!!.....بچه های اسلایت


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱:۲۷ دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۸۵

مریدانوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۲ سه شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲
از قعر فراموشی دوستان قدیمی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 190
آفلاین
_ اين جانور كه مي بينيد ، در جنگل هاي مرطوب شمال غربي زندگي مي كند ، زماني كه زمستان سرد با نامردي از راه مي رسد كواك كواك رخت بر مي بندد و پرواز براي كوچ را آغاز مي ...
ناگهان برنامه قطع مي شود و تصوير جديدي بر روي صفحه تلويزيون ظاهر مي شود :
ستم هاي بي پايان اسمشو نبر
مجري كه زني سي ساله به نظر مي رسيد ، در حالي كه پاپيون بزرگ قرمزي را كه روي سرش زده بود مرتب مي كرد ، شروع به صحبت كرد ؛
_ سلام عزيزان ، اولين قسمت از سري مجموعه ستم هاي بي پايان اسمشو نبر كه مستنديه از كارهاي ناجوانمردانه اي كه اسمشو نبر در اين مدت انجام داده ، رو تقديمتون مي كنم .
در حالي كه دوربين zoom out مي كند ، به بغل دستيش اشاره مي كند و ادامه مي دهد :
_ مهمون امروزمون يه دختر كوچولوي آواره بدبخت فلك زده ...
دختري كه در كنار زن نشسته بود ، چشم غره اي به نشانه اين كه نون هم بگيرم واستون ؟! مي رود و مجري به خودش مي آيد ؛
_ بله مريدانوس ! از خودت بگو ! از بيچارگي هات ، از كابوس هايي كه تو سرته ...
_ ! من مادرمو ...
مجري شروع مي كند هاي هاي گريه كردن و دستمال گلدوزي شده اش را از جيب رداي صورتي رنگش در مي آورد ؛
_ خانوم مي شه بذاري من حرف بزنم ؟!
_ بگو عزيزم بگو گوگوري مگوري !
_ آبجي ديگه داري شورشو در مياري ، من اعصاب درست ندارما !
و طلسمي را زير لب زمزمه مي كند ، مجري روي صندليش ولو مي شود !
_ بله داشتم مي گفتم ... هي آقا ، با شمام ، يه كلوزآپ از من بگير ... خب ...
ليوان آب جلويش را تا ته سر مي كشد ،
_ راستش ما كانون گرمي داشتيم ، خانواده داشتيم ، نون داشتيم ، نفتم داشتيم ، ولي يه روز چشمم رو باز كردم و ديدم مادرم ما رو گذاشت و رفت ... فهميديم مرگخوار شده ، چند روز بعد داداشم سياه و كبود اومد خونه ، گفت كه كار مامان بوده ، فرداش با مامان حرف زدم ، ولي اون گفت كه ديگه منو دوست نداره ! گفت كه اربابش خيلي مهم تره و اعتراف كرد كه بابامو از قصد كشته ! اون تغيير كرده بود ! من يهو تو خودم خورد شدم ...
چشمانش خيس خيس شده بود !
_ خانوما ، آقايون ! باور كنيد من گدا نيستم ! من فقط حقمو از ولدي مي خوام ، اون مادرمو از من گرفت ... مادرمو !
آهنگي غمناك به همراه تصاويري از شكار شدن يك كواك كواك توسط جانوري درنده پخش مي شود !!!



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۰:۱۲ یکشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۵

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۸ سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ یکشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۶
از برزخ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 375
آفلاین
گوینده:امروز شهر رضا بار دیگر، مورد حملات نظامیان قزوینی به فرماندهی برادر حمید قرار گرفت...
بچه: بابایی بابایی چقدر اخبار میبینی! بزن جادوگر تی وی الان عمو ققی شروع میشه امروز یکشنبس!
بابائه: ساکت شو بچه... وقتی بزرگترت داره اخبار نیگا میکنه ...
بچه : مامانی مامانی ... بابا نمیزاره من عمو ققی ببینم
مامانه:باشه پسرم من الان با بابات صحبت میکنم!
و دست بابائه رو میگیره و میبره تو اتاق تا باهاش صحبت کنه!
----------------------------------------------
جادوگر تی وی – عمو ققی!
- سایت من و تو یه آسمونه ... کریچ وسطش یه چیز بی خود و بی مصرفه!
دوربین عمو ققی رو نشون میده که رو شاخه یه درخت مصنوعی نشسته... :
- سلام بچه های گل گلاب ، خوفید؟ امروز عمو ققیتون با برنامه های جذاب به خونه هاتون میاد ... بهتره اول با دوستای خوبمون که اومدن اینجا آشنا بشیم.
عمو ققی پر میزنه و میره جلوی یه بچه مو فرفری بلند که تو یه دستش یه عکسه و با اون دست داره ریش هاشو میکنه.
- به به چه پسر گلی ... خودتو معرفی کن.
- سرژ تانکیانم امشب بیشتر باهام آشنا میشید ... ساعت دو چهل و پنج دقیقه امشب برنامه دارم.
- ببینم اون عکس کیه؟
- فرشته
- چه زشته!
عمو ققش میکروفون رو میبره جلو دهن یه دختر بچه که کنار سرژ نشته و داره به کاور آلبوم جدیدی که داده نگاه میکنه!
- به به چه دختر گلی... خودتو معرفی کن ببینم عمو !!
- آووورییییل
- چه صدای قشنگی هم داره بزرگ شدی حتما خواننده بشو باشه عمو؟
و باز پر میزنه میره سراغ مهمان بعدی!
- پسر گلم اسمت چیه؟... چرا تو این ریختی ای ... دور از جون شکل میت می مونی...
- سدریکم. همش تقصیر این پاتر(ُسانسورِ)(سانسور) شده هست... اون پای منو کشید به ولدی و مرگخور بازی و این حرفا!

عمو ققی پر میزنه و میره روی همون درخت مصنوعی میشینه.
- خب بچه های خوبه توی خونه امروز میخوام با کمک این بچه مچه ها بهتون یه سرود قشنگ یاد بدم... شما هم توی خونه با ما همراه باشید!

تا بوَد کریچ وبمستر سایت/من نخواهم ماند اینجا همچو ماست
من کنم غوغا در این جا، هر کجا/ چون که این است شیوۀ اصلی ما
می زنم خود را به آب آتشا/ تا شوید ملت شما از حذب ما

حالا شما بخونید بچه ها
سرژ: عمو عمو ... عمو ققی میشه من مدرسه هالیوود رو بخونم؟
سدریک: آره آره من موافقم .. سیستم اوج ظرافته!
آوریل: نخیرم ... نه عمو عمو ... عمو، جون من نه !
عمو ققی: نه بچه ها ... همین شعر رو با بچه های توی خونه میخونیم...
بچه ها:
عمو ققی:
بچه ها:
عمو ققی: اصلا بیخیال بهتره بریم سراغ مسابقه
و پر میزنه و یه عکس بلاتریکس لسترنج و یه تابلو لبخند مونالیزا و یک ماژیک سیاه میاره و میزاره روی زمین.
- هر کس بتونه زودتر برای این تابلو ها سیبیل بزاره و تبدیل به لبخندک برره ای کنتش کنه بهش یه کنترل مدیریت میدیم... سه ... دو ...یک...
در عرض 1 دقیقه هر دو تابلو تبدیل به یک بلاتریکس و موننالیزای برره ای با سیبیل های سیاه شدند !!
عمو ققی: آفرین بچه ها ... آفرین ... به هر سه تاتون یه کنترل مدیریت داده میشه.
و سه تا کنترل مشکی میاره و تحویل بچه ها میده.
عمو ققی: خب مسابقه بعدی اینه که هر کس زود تر بتونه با این کنترل مدیرت تمام پست های کریچر رو پاک کنه برنده میشه و بهش یه باک بیک داده میشه تا باهاش اون نقاشی هایی رو که ویرایش کردین رو ببرید به تماس با ما و اونجا پستش کنید برای مدیریت! سه ... دو ... یک!
عمو ققی پر میزنه و میره از اتاق فرمان یه هیپوگریف زشت به نام باک بیک میاره.
سدریک: عمو ققی من بردم ... من برنده شدم... من بردم
آوریل : دروغ میگه ... من زود تر پاک کردم ... دروغ گوی کثیف!
سرژ : همین جا بگم ... اگه به من بابک بی باک نرسه برنامه شب رو اجرا نمیکم!
عمو ققی :
بچه ها :
عمو ققی: بــــــلـــــه ... دوستان اشاره میکنن که وقت تمام است و دوستان شرکت کننده باید هر سه شون سوار باک بیک بشن و اون ها رو پست کنند.
تا یکشنیه بعد و برنامه بعد براتون آرزو میکنم در پناه حذب به مدیریت برسید.
تیتراژ با صدای عمو ققی بالا میاد:
تا بوَد کریچ وبمستر سایت / من نخواهم ماند اینجا همچو ماست
من کنم غوغا در این جا، هر کجا / چون که این است شیوۀ اصلی ما
می زنم خود را به آب آتشا / تا شوید ملت شما از حذب ما
----------------------------------------------
مامان و بابائه از اتاق میان بیرون.
مامانه : خب پسرم... با بابات صحبت کردم راضی شد که تو عمو ققی رو ببینی!
بچه هه : نه مامانی ... عمو ققی تموم شد ... میخوام امشب برنامه سرژ رو ببینم


ویرایش شده توسط سوِروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۳۱ ۲۰:۲۲:۲۰

شک نکن!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.