هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۵:۲۰ شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۵

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
خبر خیلی خیلی فوری!
_ سلام بینندگان عزیز! با شما هستیم با یک خبر دیگر از سوژه ی خبری چند روز اخیر. امروز یکی از اعضای قدیم محفل که بعد از مدتی سفر کردن، به محفل بازگشتند در خدمت ما هستند... آقای سوسک! بفرمایید!
سوسک اول یک لبخند ژکوند میزنه، بعد بازوهاش رو نشون میده!! بعد میگه:
_ سلام!! من سوسکم!! راستش من داشتم توی چاه فاضلاب قدم میزدم، آخه دوران مجردیه، حال میده!! خلاصه بعد دیدم یه صداهای مشکوکی از بالای سرم می یاد! خلاصه شک کردم و رفتم بالا! دیدم که از توی مرلینگاه خانه ی ریدل ها در اومدم! دیدم سه نفر اون گوشه افتادن و ناله میکنن، بعد چند نفر وارد شدند و... بذارین این فیلم رو مردم ببینند، بیشتر مشخص میشه!
مجری میگه:
_ مگه شما دوربین داشتین؟!
سوسک نیششو باز میکنه و میگه:
_ آره! آخه گفتم ممکنه صحنه های بدیعی ببینم، حیفه که ازشون فیلم نگیرم! آخه می خوام برم توی چشنواره ی فیلم کوتاه قزوین شرکت کنم!! حالا فیلم رو ببینین!!
خلاصه نوار ور می ذارن توی دستگاه و فیلم بعد از پخش یک سری مسائل بیناموسی، میرسه به همون مرلینگاه مذکور!
فضا تاریک بود و بعد از یه مدتی چهار نفر وارد میشن و یک چراغ رو روشن می کنن. اون سه نفر خیلی وضعشون وخیم بود و از درد ناله می کردن. تماما خونی مالی بودند! اما می شد تشخیص داد که اونا کی هستند:
پرفسور ایوان واشنوفسکی از روسیه و پرفسور آنتوان سینیروا از اسپانیا و پرفسور دانیل اسکمندر.
بعد مورگان اومد جلو و بهشون گفت:
_ اون دختره، انیتا دامبلدور، بچه ی ققنوسه، درسته؟؟!
دانیل گفت:
_ نه! اصلا یک ققنوس یا هر موجود دیگه ای، حتی سانتور، نمی تونه با آدمیزاد ازدواج کنه و تازه ادمیزاد به دنیا بیاره!
مونتاگ فریاد زد:
_ خفه شو!
بعد پتی گرو جلو اومد و از هر کدومشون یک تاز مو کند و به سرعت بیرون رفت. بعد از چند لحظه که اون سه نفر خوب پرفسورها رو کتک زدند، پتی گرو دوباره وارد شد و سه تا شیشه رو به مونتاگ، الکتو و ماروولو گانت داد. اونا هم شیشه ها رو لاجرعه سر کشیدند و بعد از مدتی، الکتو شد ایوان واشنوفسکی؛ گانت شد آنتوان سینیروا از اسپانیا و مونتاگ شد پرفسور دانیل اسکمندر که چون جوات بود، یک کراوات گوجه ای به گردنش آویزون کرد!
بعد مونتاگ گفت:
_ حالا میبینین که چجوری مردم ساده رو گول می زنیم و بهشون ثابت می کنیم که آنیتا بچه ی ققیه!! و یک انسیققی هست!
پروفسور روسی فریاد زد:هشسغیبنعلیرنتلیسهعفهی!!!
پتی گرو گفت: این چی میگه؟؟!!
الکتو با خنده گفت: میگه: اصلا همچین موجودی وجود نداره!!!
و روی فیلم نوشته میشه:
"low battery"
و فیلم قطع میشه. مجری از شدت عصبانیت قرمز شده و یهو داد میزنه:
_ اقا این وضعشه؟؟!! هر دفعه آدمای مقلب می یارین توی این برنامه...آه....بله؟!..بله بله...بینندگان عزیز! اعلام کردند که وزیر سحر و جادو تمای ارتش وزارت رو برای دستگیری این انسانها ی نا محترم فرستادند و اعلام کردند که اگه کسی باز هم بخواد راجع به ناموس(!) ایشون چرت و پرت بگه، شخصا حسابش رو خواهند رسید....جناب سوسک! واقعا از شما ممنونیم! شما لطفا بزرگی در حق آنیتا دامبلدور کردید!!
قررررچ!
یکی از عوامل صحنه که شبیه پتی گرو بود، سوسک را له کرد!!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۲:۲۰ شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۵

مورگان الکتوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 620
آفلاین
کارشناسی جانوران جادویی
میز گرد بزرگی وسط اتاق قرار داره که گزارشگر و چند نفر آدم که ریش پرفسوری دارن دورش نشستن یکی از ریش بزی ها مقداری کاغذ در دست داره و سعی می کنه که مطال کاغذ ها رو نشون دوستاش بده
گزارشگر:خوب دوستان عزیز اگه برنامه های قبلی ما را دیده باشید. مطمئنا ماجرای آقای ققنوس و آنیتا ققنوس رو می دونید اما سوال پیش میاد که فرزند یک ققی(کفی) چه جوری می تونه آدمیزاد باشه!!!خوب ما برای پاسخ دادن به این سوال چندین پرفسور جانوران جادویی رو از سراسر دنیا به اینجا آوردیم که همگی مقبول خاص و عام هستند معرفی می کنم: پرفسور ایوان واشنوفسکی از روسیه و پرفسور آنتوان سینیروا از اسپانیا و در آخر هم پرفسور دانیل اسکمندر از کشور خودمون دوستان عزیز یه میان برنامه ببینید تا باز هم در خدومتتون باشیم
صفحه ی تلویزیون سیاه میشه و بعد دوباره روشن میشه و تصویر یه دختربچه دیده میشه که بطری دستشه و میگه:دیگه نمی خواد سوسکهاتون رو با دمپایی بکشید اسید آواداکداورا فرموله کمکتون می کنه
دوباره صفحه سیاه میشه و اینبار تصویر گزارشگر خوشتیپ و خوشقیافه که داره با دانشمندان حرف میزنه دیده میشه
گزارشگر: خوب دوستان عزیز چون دو دانشمند زبون ما رو بلد نیستن دو دکمه ی کنار تلویزیونتون رو که یکی روسیه نوشته و دیگری اسپانیا فشاربدید تا گفتار ایشان ترجمه بشه.خوب آقایون به نظر شما بچه ی یه کفی می تونه آدمیزاد بشه؟؟؟!!
دانشمند روسی گوشی رو گوشش رو چپ و راست می کنه و میگه:تحقیقات ما نشون میده که اگر یه ققنوس و یا سانتور که هر دو از زکاوت و قدرت زیادی برخوردارن با یه آدمیزاد ازدواج کنه بچه ی اونها به دلیل برتری سلول ها انسانی و البته وجود اندکی سلول های ققیی جانوری به وجود میاد به نام((انسیققی)).
دانشمند روسی یه لیوان آب می خوره و به همکار اسپانیاییش اشاره می کنه که ادامه بده.
دانشمند اسپانیایی که کمی صورتش گل انداخته بود میگه: که البته دارای ویژگی های منفی و مثبت زیادیه به طور مثال انسیققی ها بعضی از ویژگی های ققنوس مثل نیروی جادویی بالاش رو دارند ولی از طرفی انسیققی ها بسیار خشن و روان پریش هستن و البته خیلی خیال باف که این دو مورد آخر جزو ویژگی های منفی انسیققی هاست و البته این موارد زیاده که ما وقتتون رو نمی گیریم
دانشمند وطنی هم که کت و لشوار قشنگی تنشه و و کراوات گوجه ای رنگی به گردن داره با لبخندی متین حرف های پرفسور اسپانیش رو ادامه میده:و با توجه به نشانه هایی که آنیتا ققنوس از خودش ارائه داده ما یقین داریم که او یک انسیققی هست و البته ما واقعا براش نگرانیم و همین طور برای همسرش چون اگه یه انسیققی با یک آدمیزاد ازدواج کنه فرزند این دو نقص عضو داره و همین طور عقب افتاده از کار درمیاد که همچین چیزی رو برای وزیر مردمیمون نمی خواهیم
همون موقع یه کاغذ به دست گزارشگر میدن که روش با حروف قرمز و درشت چیزهایی نوشته شده که از پشت قابل خوندن نیستن رنگ از چهره ی گزارشگر می پره و گزارشگر سریع با صدای خسته ای میگه:متاسفانه باید برنامه رو تموم کنیم چون میگن ممکنه که برنامه سیاسی بشه خوب مرلین نگهدارتون



یادتون باشه 27 ساعت از پست قبلی من توی این تاپیک می گذه الکی گیر ندید


ویرایش شده توسط مورگان الکتو در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۱۳ ۱۲:۲۲:۴۸

تصویر کوچک شده


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۹:۳۵ جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۸۵

مورگان الکتوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 620
آفلاین
[b]گفتگو با ققی(کفی)در مورد شایعات[/
b]
گزارشگر میکروفونش رو می گیره جلوی صورتش و میگه:خوب بینندگان عزیز ما هم اکنون داریم به سمت لانه ی آقای ققی یا بهتره پدر ققی می ریم تا نظرش رو در مورد شایعات چند روز اخیر بدونیم و بگیم داد گاه چه جور بوده؟؟؟
دوربین روی یه لانه زوم می کنه و صفحه سیاه میشه و قتی دوربین تصویر روشن میشه قیافه ی ققی در حال دانه خوردن معلوم میشه
گزارشگر:آقای ققنوس شما نظرتون در مورد شایعات گذشته چیه؟؟
آیا آنیتا دختر شماست؟؟؟یا فقط شایعات دروغه؟؟
ققی دونه های توی دهنشو قورت میده و میگه:دروغه آقا.من اگه همچین دختری داشتم خودکشی می کردم توی دادگاه هم همین جوری گفتم
گزارشگر چشماش رو گرد می کنه و با صدایی متعجب و البته ذوق زده میگه:برای چی خودکشی می کردید؟؟
ققی ظرف دونه ها رو میذاره یه طرف دیگه و دهنش رو پاک می کنه و صداش رو صاف می کنه و در آخر میگه:همون طور که شما توی تاپیک ماجراهای دامبل و خانواده شاهد بودید آنیتا به یه بیماری روانی دچار بود که همش دوست داشت اطرافیانش رو بزنه و تازه از این کار لذت می برد حالا شما انتظار دارید که من بگم آنیتا دخترمه
گزارشگر با ناامیدی که دیگر اخبارش تمام شده میگه:خوب بینندگان عزیز برنامه ی ما همین جا به پایان رسید
که یه دفعه موبایل گزارشگر زنگ می خوره و گزارشگر مویبال رو بر می داره و چند کلمه صحبت می کنه و یه مقدار زیادی هم گوش میکنه سپس کو بال رو به یه طرف دیگه پرتاب کرده و هوار زنان میگه:بینندگان عزیز :آنیتا ققنوس رو گرفتن نه ببخشید آنیتا دامبلدور رو گرفتن و مردم می خوان بکشنش نمی دونیم چرا این جوری شده اما ظاهرا مردم به دادگاه احترام نذاشتن
همین که گزارشگر از سر جاش بلند میشه صدای زاری کفی به گوش می رسه:چی؟؟؟دخترم رو گرفتن؟؟؟؟
دوربین زوم میکنه رو کفی و گزارشگر با تعجب می گه:شما که گفتید آنیتا دخترتون نیست؟؟؟!!!
کفی گفت:دروغ گفتم من پول نگه داری آنیتا رو نداشتم برای همین هم دادمش به پرورشگاه بعدش دامبل اومد بردش!!!ای خدا دخترمو بهم پس بده!!!من خودم می برمش پیش روانکاو
دوربین عکس کفی ر.و میگیره و گزارشگر میگه:متاسفانه باید بگیم یک شاهد دروغگو در دادگاه حضور داشته


ویرایش شده توسط مورگان الکتو در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۱۲ ۱۰:۴۴:۰۴

تصویر کوچک شده


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۹:۱۹ جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۸۵

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
خبر خیلی خیلی فوری!
تصوری میره روی مجری اخبارصبح جی تی وی که تا اندازه ای مضطربه:
_ سلام بینندگان عزیز... همون طور که می دونید، طی دیروز و پریروز، اتفاقات عجیبی افتاده که همه ما رو متحیر کرده. دیروز آلبوس و آنیتا دمبلدور و هم چنین ققنوس، از چنگال عدالت فرار کردند. اما...
مجری آب دهنش رو قورت میده و ادامه میده:
_ اما ما الان در حضور ایشون هستیم! خواهش می کنم اگه صحبتی دارین، بفرمایید...
تصویر زوم اوت میکنه و ملت می تونن اون سه نفر رو ببینند. دامبلدور کبیر شروع به صحبت میکنه:
_ اهم... با سلام... دیروز ر صحن دادگاه، جلوی چشم اون همه جادوگر و ساحره، شماها دیدید که گزارشگرتون پتی گرو بود... این رو در نظر بگیرید که اون یک مرگخوار هست... و اینکه ما جادوگرانی سفید و عدالت طلبیم... اینکه آنیتا به ققی گفته بابا، دلیل داره... ققی جون، شما ادامه بدید...
ققی گردنش رو می خارونه و میگه:
_ بله... ببینید. وقتی که آنیتا تقریبا چهار ساله بود، من باز آتیش گرفتم و دوباره متولد شدم... اون هم خیلی خوشمزه و خوش خنده بود و بهم می گفت"baby"... و از اون موقع وقتی که من کار جالبی می کردم یا مسخره بازی یا حالا هر کاری، آنیتا بهم می گفت"baby" ... توی اون گیر و ویری آنیتا بهم گفت baby که چون خیلی لهجه ی عجیبی داره، آخه هم فرانسه رو فوله هم آلمانی، بهم یه حالتایی شنیده میشه "بای با" ... اگه هم باور ندارین، می تونین از سدریک و آوریل و کلا بچه های حذب بپرسین... از وقتی که 16 سالش شده، و از اون خونه باباش اومده بیرون، اومده حذب و هنوز عادات بچگیاش رو داره...
مجری رو به آنیتا میگه:
_شما واقعا فرانسه بلدین؟؟!
آنیتا سری تکون میده و میگه:
_oui!
مجری دوباره می پرسه:
_ شما واقعا آلمانی می دونین؟؟!
آنیتا دوباره سرش رو تکون میده و میگه:
_ bitte!
تصویر از آنیتا زوم اوت میکنه و میره روی مجری. مجری داره از توی گوشش یه پیامهایی رو دریافت میکنه:
_ بله... درسته... اوهوم... باشه.....اوه....باشه باشه... خب، همین الان به من خبر دادن که حاجی پس از شنیدن این ماجرا و معلوم شدن اینکه چرا آنیتا به ققی یه جورایی میگه " بابا" و پرس و جو از اهالی حذب، به این نتیجه میرسن که این سه بی گناه هستند و پتی گرو و ولدمورت عامل این آتش سوزی هولناک هستند... خانم دامبلدور، حرفی برای گفتن دارین؟!
آنیتا اشکاش رو پاک میکنه و میگه:
_ فقط ولدمورت این رو بدونه، اگه یه تار مو از دراکو کم بشه، من بیچارش میکنم.
مجری به استکان اب میده دست آنیتا و میگه:
_ ایشالا که طوریش نمیشه... خب... خدا رو شکر که این ماجرا به خوبی تموم شد. تا برنامه ی بعدی، خدانگهدار.


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۸:۰۷ جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۸۵

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
گفتگو با کارشناس

برسی پیامد های فعالیت های تروریستی

مجری: با سلام به بینندگان عزیز امروز قصد داریم از یک زاویه ی دیگه(90 درجه) به مهمترین خبر این چند روز بپردازیم
همونطور که میدونید آلبوس دامبلدور بعد از آتش زدن یک پرورشگاه که منجر به کشته و زخمی شدن عده ای از فرزندان این مرزو بوم شد در یک عملیات تروریستی جدید همراه با دختر خوندش آنیتا ققنوس (کفی) اقدام به انهدام ساختمان دادگاه شماره ده کرده اند که هنوز تعداد دقیق کشته های آن حادثه تروریستی مشخص نشده و امداد گران در حال آوار برداری هستند
ولی امروز برای برسی این حادثه از یکی از کارشناسان مساعل تروریستی دعوت به گفتگو کرده ایم تا ابعاد این حادثه رو برسی کنیم
فقط لازم به ذکر میدانم به دلیل مساعل امنییتی از افشای نام کارشناس و نشان دادن چهره ی او معضوریم

مجری رو به کارشناس: خوب جناب آقای .... نظر شما در باره ی این حادثه و این رفتار آلبوس دامبلدور و دخترش چیه

آقای ...: همونطور که میدونید الان چند ساله هرکی ازخونش قهر میکنه میره طرف گروه های تروریستی یا خودش یه گروه میزنه الان این موضوع مد شده و من واقعا تعجب میکنم که این پیرمرد با این ریش و پشمش چطور هنوز دمبال مد های جدید میگرده حالا اگه فقط دخترش اینکاره بود میشد گفت که جونه خواسته از بقیه پیروی کنه ولی این پیرمرد رو والا نمیدونم چی بگم
من فکر میکنم علت این اقدام عقده های درونی از دوران کودکی باشه که نتونسته به خواسته هاش برسه یا شاید بعد ازدیدن این مد های جدید حالی به حالی شده رفته دمبال مد اینو نمیشه الان گفت

مجری: خوب به نظر شما چرا دامبلدور بعد از این همه سال رفته تا پرونده ها رو نابود کنه

آقای ...: این رو هم نمیشه گفت ولی میشه حدس های زد
ممکنه مطلع شده باشه که مسئولان قصد دارند پرونده های قدیمی رو برسی کنند یا شاید فکر کرده که حالا که دخترخوندش زن وزیر شده ممکنه وزیر از ماجرا با خبر بشه شاید هم فقط به خاطر اینکه بگه من هم هستم این کار رو کرده

مجری: خوب اون اقدام آنیتا دامبلدور(کفی) رو چطور عرض یابی میکنید(انفجار دادکاه)

آقای...: به نظر من چون این دختر تحت تربیت یه همچین پدری بوده ممکنه از اون تاثیر گرفته باشه قبلا هم نا آرامی های در این دختر مشاهده شد (توی تاپیگ دامبل و خانواده) ولی خوب بیشترش به خاطر تربیت غلط یک پدر بیمسئولیت بوده

مجری: خوب همین جا برنامه ی ما تموم شد خداحافظ همه
راستی اگه این افراد رو دیدید به خاطر امنیت جونی خودتون هم که شده بهشون نزدیک نشید



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۹:۴۶ پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۵

پيتر پتي گرو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۲۵ جمعه ۲ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۴۵ شنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۵
از بالاي ديوار آخري!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 303
آفلاین
خبر فوري!!

گزارشگري با موهاي آشفته در مقابل يك ويرانه ايستاده!
- بله بينندگان عزيز متاسفانه مجبور شديم برنامه رو قطع كنيم تا يك خبر فوري رو به اطلاع شما برسونيم!
اتاقي كه پشت سر من مشاهده مي كنيد دادگاه شماره ي 10ست! ساعاتي پيش در اينجا محاكمه ي دامبلدور ها انجام گرفته بود...اما هم اكنون وضعيت رو مشاهده مي كنيد! بر طبق مشاهدات شاهدين آنيتا كه خود را دامبلدور مي ناميد پس از آنكه در دادگاه پيروز شد از شدت خوشحالي رو به ققنوس(كفتر) كرد و او را پدر خطاب كرد!
و پس از آن سعي كرده تا با دروغ هاي دگري قضيه را تكذيب كند كه با هوشياري افراد حاضر دستگير ميشه! اما آلبوس دامبلدور كه نقشه هاي خودش رو از بين رفته مي ديده با طلسمي ساختمون رو منفجر كرد و به همراه آنيتا و كفي متواري شدند!
همچنان خبر ها حاكي از آن است كه دراكو مالفوي وزير سحر و جادو پس از اين اتفاقات به دليل حمله ي قلبي در سنت مانگو بستري است!
البته در اين بين پيتر پتي گرو كه در حال انتقال به زندان بود پس از افشاي حقيقت دوباره آزاد شد!
بله اين اخبار تا اين دقيقه بود در صورت رسيدن اخباري از فراري ها دوباره شما رو مطلع خواهيم ساخت!
مرلين نگهدارتان!


[b][size=large][color=003300][font=Georgia]و ازش پرسيدم كه:خ


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۹:۲۲ پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۵

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
_ بله! ... ما الان در صحن دادگاه هستیم... آقا برو کنار.... بله.... آنیتا و آلبوس دامبلدور دستگیر شدند...برو کنار آقا ضبطه!... با شما هستیم با گزارش زنده ی این دادگاه...
تصویر از روی مجری برنامه ی " تحلیل خبر" زوم اوت میکنه و صحن دادگاه رو نشون میده که خیلی شلوغ هست و مثل حموم عمومی زمان شاهه! اون زمون که خزینه بود و ...!
آنیتا دامبلدور در جایگاه متهمین قرار داره و قاضی، حاجی هست! یکی از مسئولین پرورشگاه داره فریاد میزنه:
_ بکشیدش!... اون دختره و باباهاش رو بکشین!!.....
حاجی چکش رو میزنه روی میز و داد میزنه:
_ آنیتا و آلبوس و ققی باید اعدام بشن!!
آنیتا فریاد میزنه:
_ آقای قاضی... خواهش میکنم... بذارین توضیح بدم... تمنا میکنم... حتی اگه کسی قتل هم بکنه، می ذارن از خودش دفاع بکنه... تمنا میکنم آقای قاضی...
حاجی یه مقدار فکر میکنه و بعد با دیدن دراکو و سدریک که دارن مثل ابر بهار گریه می کنن(!)، میگه:
_ خیله خب!... فقط سریع!
آنیتا سرفه ای میکنه و در حالی که به چشمان هیئت منصفه نگاه میکنه، میگه:
_ آقایون... خانمها... مکانی بود به نام مهمانخانه ی چراغ جادو... مردم اونجا شاهد همه چیز بودند... علی بابا و اهالی بلک بل... اونها می دونستند که من واقعا دختر دامبلدور هستم... بذارین بگم:
بانو ایزابلا، مادربزرگم بوده. اون ملکه ی طبیعت و یک الف بوده. پدر من برای مشورت با اون و برای اینکه اون رو از خطرات امپراطوری تاریکی با خبر کنه، و اینکه احتمال داره امپراطوری با ولدمورت دسیسه بچینه، به جنگل الفها میره. و در اون بین، ماریانا، فرزند ایزابلا رو میبینه. اوناها با هم ازدواج می کنند. پس از چند سال، من به دنیا می یام و وقتی چند ماهه بودم؛ یاران امپراطوری تاریکی به جنگل الفها حمله میکنند و همه ی الفها و همچنین مادرم رو می کشند. مادرم من رو زیر تخت گذاشته بود. ما به دستور پدرم همونجا زندگی می کردیم تا دشمنان پدرم نتونن به ما آسیب برسونند. پدرم همون موقع توسط یه حسی به جنگل الفها میره و مادرم در حالی که سرش روی زانوهای پدرم بوده، می میره...
آنیتا اشکهاش رو پاک میکنه و با صدایی که از بغض می لرزید ادامه میده:
_ بعد پدرم من رو پیش خودش می یاره. اما چون می دونسته من ملکه ی طبیعت می شم و ممکنه ولدمورت بخواد من رو به چنگ بیاره، با جاودهایی باستانی و قدیمی کاری میکنه که کسی نفهمه من در خونش هستم... من از بچگی تا همین پارسال توی خونه بودم و فقط کتابای پدرم رو می خوندم... پدرم وقتی می خواسته برام چوب جادو بگیره، به آقای الیوندر میگه:" این دختره یتیمه" .... و برای اینکه ولدمورت نفهمه که من ملکه ی طبیعت هستم و قدرت عناصر چهارگانه در دستان منه، برام یک پرونده در پرورشگاه درست میکنه... و از ققی که دوستش بوده، می خواد که به عنوان اسم پدر، اسم اون رو بنویسه. چون به غیر از اون به کسی اعتماد نداشته. و اون وقت بوده که ققی به خاطر دوستی دیرینشون، این رو قبول میکنه..... اقای الیوندر شاهدن که تنها چوب جادویی که از تکشاخ سیاه بوده که اون نوع تکشاخ فقط در جنگل الفها یافت میشده، چوبدستی منه! بپرسین ازشون...
حاجی رو به الیوندر که در جایگاه شهود اومده بود میکنه و میگه:
_ درسته قاضی! تنها یک چوبدست اونجوری داشتم که قدرت زیادی داشت و اون رو هم به ایشون فروختم...
قاضی رو به انیتا میکنه و میگه:
_ میتونی برای اثبات حرفت، یه کاری بکنی، مثلا ....
اما آنیتا مهلت نمیده و دستش رو پیچ و تابی میده، چیز نامفهومی رو زیر لب زمزمه میکنه و اونوقت گردبادی کوچک در دستش ایجاد میشه. همه ی حاضرین تعجب می کنند.
قاضی میگه:
_ باشه... اما آتش سوزی رو چی میگی؟!
آنیتا نفس عمیقی میکشه و میگه:
_ جناب قاضی، هیئت منصفه.... ولدمورت این رو می فهمه که من پرونده ای در پرورشگاه دارم... پتی گرو رو می فرسته به دنبال پدرم.پیتر از ریش پدرم که می خواسته از جوق(!) آب، آب بخوره( در ائتلاف) یک تار میکنه و میده به ولدمورت... اون هم یک معجون مرکب پیچیده درست میکنه و میشه شبیه پدرم و میره اونجا رو به آتیش میکشه... پتی گرو هم همون کسی بود که اون پرونده رو آورده بوده و اون گزارشها ؛ اون تغییر شکل داده بوده....
یکی از حاضرین به همون فردی که گزارشگر بود اشاره میکنه و داد میزنه:
_ اون داره تغییر شکل میده!!
و پس از مدتی، پتیگرو در مقابل آنها بود! نگهبانان سریعا پتی گرو رو دستگیر می کنن و به آزکابان می برند. همهمه فضا رو پر میکنه. قاضی باز با چکش می کوبونه روی میز و فریاد میزنه:
_ ساکت لطفا.... ساکت.... هیئت منصفه... خواهش میکنم به دفتر من بیاید...
هیئت منصفه به همراه قاضی از در پشت بیرون میرند. دراکو می یاد جای آنیتا و میگه:
_ آنی! من مطمئنم که حقیقت رو گفتی!!
سدریک هم می یاد اونجا و میگه:
_ آنی! من مطمئنم که حقیقت رو گفتی!!!
دراکو میره جای دامبلدور و سدریک هم میره جای ققی تا همدیگه رو نبینن!
بعد از چند دقیقه هیئت منصفه به همراه قاضی می یان بیرون و یکی از اعضا به نام کالین، حکم رو میخونه:
_ ما هیئت منصفه ی این دادگاه، با توجه به مدارک و گفته های متهم و شاهد؛ به این نتیجه رسیدیم که آنیتا و آلبوس دامبلدور و ققنوس، بی گناه می باشند...... این دادگاه، ولدمورت و پتی گرو را خاطی دانسته و حکم زندان پتی گرو به مدت سه سال و حکم جلب ولدمورت را مهر می زند!... باشد تا رستگار شوید!
همه ی شاهدان ماجرا کف رو میرن توی کارش! آنیتا می پره بغل باباش و ققی رو ماچ میکنه!( ادی حرص می خوره!)
تصویر سیاه میشه و بعد میره توی استدیو. مجری با شرمساری میگه:
_ بنده ابتدا عذر خواهی میکنم و امیدوارم دو مرتبه همچین اشکالی پیش نیاد. و همینجا به خانم دامبلدور و جناب پروفسور دامبلدور و کارآگاه ققنوس، تبریک میگیم. تا برنامه ی بعدی، خدا نگهدار شما باد....
تصویر کم کم سیاه میشه.


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۹:۰۶ پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۵

ماروولو گانتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۳ شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۰:۳۹ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵
از تالار اسلایترین میرم بیرون !!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 168
آفلاین
نیم ساعت بعد ، خبر فوری !

مجری : خب ، کوچولوهای توی خونه ، ببخشید که برنامه ی کودک رو قطع کردیم ، قول میدم زودی تمومش کنم !
به خبری که هم اکنون به دست ما رسید ، توجه فرمایید .
بر طبق خبر رسیده ، آلبوس دامبلدور که متهم به دزدی انیتا از پرورشگاه شده و در تمام کشور تحت تعقیبه ، در چند دقیقه ی پیش ، غافل از تحت تعقیب بودن ، در یک مهمان خانه مشاهده شده !

صاحب این مهمان خانه ، که یک خانم 35 ساله هستن ، در مورد این حادثه به خبرنگار ما گفت :
- بله ، من تو کف حرف هایی بودم که اون داشت می زد . خیلی جذاب شده بود ! واقعا حس کردم که خیلی دوستش دارم ( بوووووووووق ! ) اون داشت به من پیشنهاد ازدواج می داد !

میکروفون از دست گزارشگر میفته و با قیافه ای این شکلی ، ، رو به دوربین می کنه و میگه :
- بله ، همون طور که شما هم مشاهده کردید ، این آدم ، یعنی همین آلبوس ، قصد داشت حتی برای بار چهارم هم ازدواج بکنه و در حال اغفال این خانم متشخص ، ناگهان متوجه مامورین میشه . در حال حاضر ، تجسس برای پیدا کردن این شخص هم چنان ادامه داره .
ولی الان باید از خودمون بپرسیم آیا کسی که این قدر راحت دل می بنده ، می تونه هدایت جامعه ی جادوگری رو بر عهده بگیره ؟
همون طور که در قدیم ، در زیر هر جا که امضا می کرد ، می نوشت :
دلبستگی من به جادوگران ، بیشتر از اونیه که فکرشو می کردم

آیا شخصی این چنین دل بسته ، می تونه باز هم از دست قانون بگریزه ؟

خب ، خبر فوری ما تموم شد ! امید وارم با خبر هایی جدید تر خدمت شما باشم . خداحافظ !

خیششششششششششش خیشششششششششش !

بچه هه رو می کنه به مامانش و میگه : مامان دلبستگی یعنی چی ؟


آن چه ثابت و برجاست ، ثابت و برجا نیست . دنیا این چنین که هست نمی ماند .
برتول برشت




Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۷:۴۴ پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۵

پيتر پتي گرو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۲۵ جمعه ۲ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۴۵ شنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۵
از بالاي ديوار آخري!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 303
آفلاین
تحليل اخبار نيم روزي!!

مجري برنامه با لبخندي وسيع رو به دوربين مي كنه!
- سلام خدمت بينندگان عزيز و ارجمند! با برنامه ي تحليلي اخبار نيم روزي در خدمت شما هستيم!
همينطور كه در گزارش همكارمون در اخبار حوادث مشاهده كرديد يك پرورشگاه در حوالي هاگزميد آتش گرفت كه متاسفانه در اين حادثه چند نفر هم جان خودشون رو از دست دادند!
الان يكي از گزارشگران برنامه ي ما كه در محل حضور داشته در استوديو حاضره!
گزارشگر برنامه: من هم سلام عرض مي كنم خدمت ببينندگان و به نوبه ي خودم اين حادثه رو تسليت مي گم!
مجري: خب شما ظاهرا براي ما چند خبر مهم آورديد!
گزارشگر: بله البته بايد درك كنيد كه شرايط اونجا خيلي وحشتناك بود...اما خيلي جالب بود كه يكي از قسمت ها آسيب زيادي نديده بود! در واقع ما تونستيم تنها يكي از فايل هاي اونجا رو سالم پيدا كنيم...كه البته در اين پرونده به نكات بسيار جالب توجه برخورد كرديم!
مجري: بله ادامه بديد لطفا!
گزارشگر پرونده اي رو كه قسمت هاييش سوخته بر روي ميز مي گزاره...دوربين روي ميز زوم مي كنه...اسم يك نفر با خط درشت و جوهر سبز رنگ ديده مي شه!
آنيتا دامبلدور
مجري" اين غير ممكنه....دامبلدور؟
گزارشگر: بله! بر طبق مداركه به دست آمده آنيتا دامبلدور دختر واقعيه آلبوس دامبلدور نيست! بلكه آلبوس دامبلدور اصلا فرزندي نداره! بر طبق مواردي كه در پرونده ذكر شده آلبوس دامبلدور پيش از اين سه بار ازدواج كرده اما به دليلي اينكه بچه نداشته هر سه بار جدا شده! تا در نهايت اون هم ظاهرا با پارتي بازي! تونسته يك دختر بچه رو از پرورشگاه بگيره...آنيتا دختر ققنوس ملقب به كفي! و اين شايد دليل علاقه ي زيادي دامبلدورها به اين پرنده باشه!
مجري: بله...از بالا اشاره مي كنن كه پيام بازرگاني داريم!

10 دقيقه بعد!
مجري كه سعي مي كنه ذوق خودشو از اين اخبار نشون نده دوباره با لبخندي وسيع شروع به صحبت مي كنه!
مجري: بله بيينندگان عزيز دوباره خدمت شما رسيديم! واقعا اخبار شوكه كننده اي بود!..اما آقاي گزارشگر...در مورد نحوه ي آتش سوزي چطور؟
گزارشگر: بر طبق شهادت چند شاهد فرد مورد نظر ريش بلند و نقره اي فامي داشته و يك دستش...بله بينندگان عزيز يك دستش سوخته بوده!
مجري: يعني...يعني اون...؟
گزارشگر: چند تار موي سفيد رنگي كه در محل حادثه افتاده بودند مورد آزمايش قرار گرفتند...و متاسفانه اونها متعلق به آلبوس دامبلدور بودند! اين مرد كه ادعاي رياست محفل ققنوس و مبارزه با تاريكي رو داره خودش براي اينكه اين كار پليدش آشكار نشه! اقدام به آتش زدن يك پرورشگاه و كشتن چند بچه كرده!
مجري: وايي اين وحشتناكه! و حالا قراره چه اتفاقي بيفته؟
گزارشگر: نيروهاي وزارت خونه در حال حاضر به دنبال دستگيري اون و دختر خوندش هستند كه گفته ميشه براي از بين بردن هويت سابقش و به دليل خجالت از فاش شدن پدر واقعيش هم دست بوده!
مجري: خب اين اخبار واقعا تكان دهنده بودند! ببينندگان عزيز در اينجا وقت برنامه ي ما به پايان رسيده...اما منتظر اخبار ديگه اي پيرامون اين اتفاق باشيد!


[b][size=large][color=003300][font=Georgia]و ازش پرسيدم كه:خ


Re:آتش سوزی پرورشگاهی در هاگزمید!
پیام زده شده در: ۱۵:۵۳ پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۵

تام ریدل پسر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۷ چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۸:۴۸ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۲
از نا کجا آباد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 233
آفلاین
اخبار حوادث

آتش سوزی پرورشگاهی در هاگزمید

پرورشگاهی در هاگزمید آتش گرفت..میزان این آتش به قدری بود که چندین بچه جادوگر بیگناه در آن زنده زنده سوختند

فقط یک پسر بچه توانست خود را از آتش نجات بدهد..این شما و این پسری که زنده ماند!!!:

-سلام..پسرم
پسر گریه کنان جواب میده:سلام عمو جون!

-پسر ندیدی کی اینجا رو آتیش زد؟
-نه عمویی!!..ما داشتیم یه قورباغه رو بزرگ میکردیم حواسمون نبود که یهو یه صدایی اومد که فریاد میزد آتیش...یارو صورتش از ریش پوشیده شده بود و من نتونستم قیافشو درست ببینم


گزارشگر رو به دوربین:چه کسی چنین آتشی را بر پا کرده است؟هدف از این آتش سوزی چه بوده؟
مطمئنا در روزهای آینده مشخص خواهد شد!!


ویرایش شده توسط ارباب لرد ولدمورت کبیر در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۱۱ ۱۵:۵۶:۰۶

[b]دلبستگی من به ریون و اعضاش بیشتر از اون چیزی بود که فکر میکردم!!.....بچه های اسلایت







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.