هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۴۲ پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۵

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
ماروولو وگفت اینجا وزنمش!!
---------------------
آخی... کوییریل، چه قدر ناناز آنیتا وکچولو رو متصور کرده بودی! نازی! دلم سوزید!!!
******************************************************
سرژ که اپراتور(؟!) سینما بود، داشت اون فیلمی رو که مونتاگ پیدا کرده بود و به سینما آورده بود، رو بررسی میکرد. نوع فیلم خیلی براش عجیب بود:
_ یعنی چی؟!... این چرا اینقده نویه؟!... اینجا... این...وا؟! ... این چیه؟!!
دستش رو میکشه گوشه ی حلقه ی فیلم، میبینه یه چیزی برجسته اومد زیر دستش. عینکش رو میزنه و میبینه نوشته شده:
" کمپانی ولدمورت، سال 2006"
سرژ زیر لب میگه:
_ وا؟!... یعنی چی؟!!... مشکوکه!
سرژ حلقه ی فیلم رو می ذاره. یه بسته پاپ کرن هم در می یاره و شروع می کنه به دیدن فیلم.
10 دقیقه بعد
فیلم تموم شده و سرژ داره اشکاش رو پاک میکنه. صفحه سیاهه و فیلم داره هنوز رد میشه. سرژ بلند میشه یک دستمال بر می داره و مشغول بینیش میشه.
2 دقیقه بعد!
کار سرژ با دستمال تموم میشه(!) و میره تا دستگاه رو خاموش کنه که یهو میبینه تصویر یک خش خشی میکنه و در حالی که زمین رو نشون میده، صداهایی رو پخش میکنه.( دوربین دست فیلمبردار بوده و اشتباهی دستش رفته بوده روی دکمه ی پلی.) سرژ دقت میکنه تا ببینه چی میگن:
_ ایول!1... خیلی حال داره آدم نقش ققی رو بازی کنه!!
_ هر هر هر!... اتفاقا نقش آلبوس رو بازی کردن باحال تره!!
_ خب مونتاگ، فیلم رو که درست گرفتی، نه؟!
_ آره الکتو! بیسته بیسته!... پیتر؟! زیاد از معجون مرکب آلبوس نخوردی؟!!
_ چرا چرا! عقده آلبوس شدن دارم!!... خدا رو شکر که کوییریل کم معجون ققی ای خورده!!
“ low battery”.......” low battery”
تخ!
فیلم به علت کمبود باتری قطع میشه!!
سرژ خیلی مشکوک شده. میره توی کمد آرشیو فیلم ها رو نگاه میکنه، میبینه یکی از فیلم ها در قفسه ی فیلم های تولد نیست. سریعا زنگ میزنه به آنیتا و ماجرا رو براش میگه:
_ آره دیه... قضیه این بود!
صدای خشمگین از اون طرف گوشی:
_ بیخود کردن! بوقیای بوقی بوقی!! من فیلم اصلی رو پیدا میکنم تا به همه ثابت بشه که من کی هستم!
تخ! ( صدای گذاشتن گوشی)
********
مورگان جان، خیلی خوشحال میشم که از این جور عبارات در متنت استفاده نکنی:
"خیلی مشکل داره دکتر گفته بود مشکل ذهنی پیدا می کنه ولی نه به این حادی"
در متون قبلیت هم نوشته بودی. لطفا دومرتبه همچین چیزایی ننویس، باشه؟! ممنون.


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۱:۱۷ پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۵

املاین ونسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۱ جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۱۲ چهارشنبه ۱۸ دی ۱۳۸۷
از نامعلوم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 295
آفلاین
خبر فوري !

دوربين روي گزارشگر وحشت زده اي كه جلوي قصر سلطنتي و متعلق به خاندان رويال جامعه جادوگرياليسيتي ايستاده زوم ميكنه ، محوطه بيروني قصر پراز هياهو و هيجانه و جادوگرها و ساحره هاي زيادي رو نشون ميده كه در جلوي قصر تجمع كردن و پلاكاردهايي رو در دستهاشون گرفتن و فرياد ميزنن ..گزارشگر داره براي خودش حرف ميزنه و گزارشي از مردم خشمگيني كه خواهان طلاق گرفتن آنيتا كفي ملقب به آنيتا دامبلدور از وزير جامعه جادوگريشون هستن ارائه ميده ... كه ناگهان فريادي از ميان جمعيت به گوش ميرسه و همه افراد خشمگين متوجه پنجره اي در بالاترين برج قصر در قسمت شرقي ميشن ....دوربين به سرعت از گزارشگر و مردم بالا ميره و در يك عمليات انتحاريك اون پنجره رو نشون ميده . وزير سحر و جادو در حالي كه يكي از دستهاش رو دور زنش آنيتا ققي حلقه كرده و حالت حمايت گرانه اي به خودش گرفته با اشارات سر و دست ديگه ش سعي ميكنه چيزي بگه ، فريادهاي خشم مردم همچنان ادامه داره و دوربين به طرز جهش واري از پنجره به روي مردم ميپره بعد دوباره از روي مردم ميره روي پنجره و در يكي از صحنه ها پلاكاردي رو كه دردست يك پيرزن 1000 ساله هستش نشون ميده . روي پلاكارد اين عبارات نقش بسته "‌ وزير آنيتا رو رها كن ..جامعه جادوگري رو احيا كن" دوربين براي مدتي همينطور از اين ور به اون ور پرش ميكنه تا اينكه بالاخره به اين نتيجه ميرسه كه اين كار هيچ فايده اي نداره . تصوير گزارشگر دوباره روي صفحه تلويزيون نقش ميبنده

گ : خب بينندگان عزيز همونطور كه ملاحظه ميفرماييد اين جادوگران و ساحره گان به دور از هر گونه آداس و آجاسي در كنار هم در روبروي قصر سفيد جادوگري كه هم اكنون وزير سحر و جادو آقاي دراكو مالفوي همراه با خانواده ش در اون زندگي ميكنه جمع شدن و با فرياد هاي اعتراض و خشم خودشون از ايشون ميخوان كه از حمايت از همسر انسيققي خودش دست برداره و به راه راست هدايت بشه ..تا مردم كمي آروم بگيرن و بتونيم حرف هاي وزير رو بشنويم به سراغ يكي از شركت كنندگان در اين تظاهرات ميريم

دوربين تالاپ تالاپ جلو ميره و ميرسه به همون پيرزني كه پلاكارد رو دستش گرفته

گ : سلام خانم محترم .ميشه خودتون رو معرفي كنيد و بگيد براي چه كاري به اينجا اومديد ؟
پيرزن : بله اينجانب ...... ( از ذكر نام معذوريم ) همسر اول اون متقلب ،‌ اون ريش دار ، اون سيفيد هستم كه بعد از دو ماه زندگي باهاش طلاقش دادم ، همون كسي كه صنعت دومبوليسم رو وابسته به اون ميدونن و هزار تا چيز ديگه رو
گ : پس يعني شما همسر اسبق رئي... اوه ...بينندگان عزيز بالاخره يك بلندگو به دست وزير رسيد تا حرفهاش رو براي مردم بزنه ..با عرض معذرت خانم سابق دامبلدور همگي سكوت اختيار ميكنيم تا اين سخنان را بشنويم

دوربين ميپره بالا و روي وزير زوم ميكنه ، تا وزير دهنش رو باز ميكنه كه حرف بزنه آنيتا بلندگو رو از دستش ميقاپه و با فريادي به بلندي فرياد سرژ و جيغي فراتر از آنچه كه جيغ آوريل است ميگه : من تكذيب مي كنم ..اوهووو اووهووو ، من بي گناهم ..برين سراغ باباهام تا واقعيت رو بهتون بگن ،‌والا الآن من خودم هم نميدونم كه بچه كي هستم ، يك برنامه جستجوي عاطفه ها بذاريد ، منم چند تا عكس بچگي خودم رو ميدم بهتون تا پخش بكنينش تا معلوم بشه خانواده واقعي من كيه .من مامان كفيه م رو ميخوام

سكوتي بدتر از قبل محوطه رو فرا مي گيره و بعد صداي وزوزي از جمعيت خشمگين به گوش ميرسه ..تصوير برفكي ميشه و قطع اوديو و ويدئو

_ : آنيتا كفي اعتراف كرده بود ..او در پي يك لحظه احساساتي شدن نام مادر واقعي خود را فرياد زد ... اينها حرفهاي مجري خبري بود كه برنامه رو به طرز اختصاصي از شبكه خود نمايش ميداد.


The Death Prophet is coming to U

Enemies of the heir beware


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۸:۲۲ چهارشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۸۵

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
اول پستم رو توی سنت مانگو بخونید(ببخشید سدی جون من فکرت رو کف رفتم)
____________________________________-


خبر فوری

آناکین مونتاگ در بیمارستان بستری شد

آرم برنامه ی اخبار

مجری: سلام ملت به خبری که هم اکنون به دستم رسید توجه فرمایید

آناکین مونتاگ ملغب به آنی مونی دقایقی پیش به دلیل افسردگی مفرط در بیمارستان بستری شد

یه آهنگ توپ

یه نمه بعد

مجری: هم اکنون ارتباط مستقیمی با بیمارستان سنت مانگو بر قرار کردیم تا از جزئیات این خبر مطلع بشیم


مجری: خوب نورممد جان برامون گزارش بده

خبر نگار مسقر در محل بستری شدن آناکین مونتاگ:
با سلام ما فورا خودمون رو به بیمارستان رسوندیم تا ببینیم چه بلایی سر آنی مونی اومده الان هم اینجا هستیم داریم با شما صحبت میکنیم

مجری: این حرف ها رو ول کن در باره آنی مونی حرف بزن

نورممد: خوب باید بگم من الان با دکتر صحبت میکردم گفت حالش رو به بهبودیه ولی هنوز قادر به صحبت نیست

مجری: علت این اتفاق چی بوده

نور ممد : یکی از نزدیکان آنی مونی که ما تونستین از زیر زبونش حرف بکشیم گفت

بازگشت به گذشته(یه اسم خارجی داره من نمیگم)

تصویر سیاه و سفید نور ممد در حال حرف کشیدن از یکی از نزدیکان آنی مونی

اون یارو که از نزدیکان آنی مونی بود(اول اسمش ... بود فکر کنم): والا جونم برات بگه این آنی مونی دیشب که از توی خونه ی ریدل وصل بودیم به نت یه پست از آنیتا دامبلدور خوند بعد از اون پسته حالش خراب شد خفن
بعدش امروز باز بچه پرو اول صبح پاشوده اومده تو نت تا آن شد (من بقل دستش بودم) گفت میخوام برم برنامه های جادوگر تی وی رو ببینم
زد جادوگر تی وی
یه هو یه پست از این دختره ... اسمش چی بود؟ یادم رفت

نور ممد: کدوم دختره؟

...: همون که اسم باباش قلی بود

نور ممد: سارا اونز رو میگی؟

...: اره خودشه سارا اونز یه پست فلسفی زده توی جادوگر تی وی این مونتاگ هم فوری رفت خوند هی بهش گفتم نخون هی گوش نداد
از دیشب که حالش خراب بود این پست رو هم خون یهو پس افتاد
ما هم نعشش رو جمع کردیم آوردیم اینجا

بازگشت به زمان حال

نورممد رو به دوربین: خوب ما بریم با دکترش مصاحبه کنیم فعلا بای

مجری که هنوز تو کف بازگشت به گذشته بو(اول اسمش ف داشت انگار)

____________________________
یه پست توی سنت مانگو زدم بخونید (اگه کسی خواست بیاد ملاقاتم بیاد اونجا)



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۳:۱۵ چهارشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۸۵

سيبل تريلاني


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۷ شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۴۸ شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۵
از از برج شمالي
گروه:
کاربران عضو
پیام: 45
آفلاین
مرگخوارهای زیادی در کافه تفریحات سیاه جمع شده بودن و چشمشون رو دوخته بودن به تلویزیون بزرگ کافه و متتظر اخبار مرگخواران بودن.یهو قیافه همه مرگخوارا میره تو هم.
مرگخوارها:اااااااااااااااااااه...
میدونین چرا؟...چون به جای گوینده اخبار زنی با عینک ته استکانی و موهای پریشون در صفحه تلویزیون ظاهر میشه.
مرگخوار:این که سیبل تریلانیه....اه
سیبل:به برنامه فال و پیشگویی با سیبل تریلانی خوش اومدین...من اینجا هستم تا آینده رو به شما خبر بدم و هر کسی که مایله از آینده ی نه چندان دورش با خبر بشه میتونه به برنامه ما جغد بفرسته.خب حالا تارسیدن اولین جغد میخوام یک پیشگویی بکنم که فکر کنم مورد علاقه شما عزیزانی باشه که الان در کافه تفریحات سیاه نشستین و به من زل زدین و کمی تا مقداری هم عصبانی هستین که گوینده اخبارتون رو نفله کردم و جاش نشستم.
مرگخوارها:
سیبل:هوم...آماده این؟...خب گوشتونو بیارین جلو...
همه مرگخوارها گوششونو به صفحه تلویزیون میچسبونن
سیبل:سیاهی بر سفیدی پیروز خواهد شد...
همه مرگخوارها با خوشحال فریاد میزنن...
لارا آروم تو گوش سامانتا زمزمه میکنه:آخه کی حرفای این اعجوبه پیر درست از آب دراومده که این دفعه درست در بیاد.
همه مرگخوارها سرجاشون برمیگردن و در مقابل چشمای حیرت زدشون یک جغد سفید زیبا روبروی سیبل تریلانی میشینه.سیبل نامه رو از جغد میگیره و باز میکنه
سیبل:اوووم...نامه از هری پاتره...خب متن نامه رو براتون میخونم:
پروفسور تریلانی عزیز شما که میدونین من همیشه چقدر دوستتون داشتم و به پیشگوییهاتون چقدر معتقد بودم.راستش میخواستم بدونم که این زخم روی پیشونی من کی خوب میشه.آخه میدونین این زخم زیبایی زایدالوصف منو از بین میبره و هیچ دختری جز اون جینی کک ممکی بهم نگاه نمیکنه.راستش خیلی سعی کردم محبوب بشم.حتی به خاطر اینکه محبوب بشم چند دفعه با ولدی دعوا کردم و کم مونده بود بمیرم ولی بازم هیچ دختری نزدیکم نمیاد بگین این زخم لعنتی کی خوب میشه...
سیبل نامه رو روی میز میذاره...اشکاشو پاک میکنه و ادامه میده
سیبل:خب هری عزیزم...واقعا به خاطر شنیدن درام زندگیت متاسف و ناراحت شدم.خب باید بهت بگم که خوب شدن زخم تو فقط یک راه داره و اونم اینه که بری و از لرد سیاه به خاطر کارایی که کردی معذرت بخوای و ازش بخوای که شیرشو حلالت کنه و دستشو ببوسی وگرنه تا آخر عمرت مثل یه زخمی بدترکیب زندگی میکنی...
سیبل نمیتونه حرفشو ادامه بده چون گوینده اخبار مرگخواران با قیافه سوخته و زخمی و سیاه وارد استودیو میشه و سیبل تریلانی رو با لگد از پنجره پرت میکنه بیرون و شروع میکنه به اخبار گفتن
------------------------------------------------------------------------
ساعاتی بعد
گوینده اخبار:مرگخواران عزیز.طبق اخباری که همین حالا به دستم رسیده پاتر معروف در حال دویدن در کوچه ناکترن است و از هر کسی که میبیند محل اختفای لرد سیاه را میپرسد و میگوید که میخواهد از او عذرخواهی کند و از این به بعد پایش را از گلیمش فراتر نگذارد
مرگخوارها:



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۰:۰۲ چهارشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۸۵

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
آنيتا به آغوش پدر و مادرش بازگشت!

در ادامه پست بليز زابيني!
______________________________

ملت كه با دهان باز به اين شكل به صفحه تلوزيون كه اكنون برفكي شده بود خيره شده بودند ناگهان با مجدد صاف شدن صفحه و ديدن صحنه ايي كه بروي آن نقش بسته بود به حالت عادي برگشتند. چه مي ديدند؟
كفي بروي دامبلدور افتاده بود و تا مي خورد او را مي زد! در بالاي استديو سارا و پدرش قلي اين صحنه ها را مشاهده مي كردند كه ناگهان سارا گفت:
_بابا چرا هيچ كاري نمي كني؟ تو خودت تا حالا هزاربار قصه روزي كه آنيتا به دنيا اومد رو تعريف كردي! خودت گفتي وقتي صداي بچه تو خونه بلند شد اونجا بودي و دومين نفر تو آنيتا رو در آغوش گرفتي! برو....برو زود باش...برو حقيقتو بگو!
قلي به سرعت پله ها را طي كرد و سارا نيز پشت سرش پايين آمد. قلي به سرعت كفي را از دامبلدور جدا كرد و داستان را شرح داد.
كفيه نيز در آن جا حضور داشت و به شدت مي گريست كه ناگهان در استديو باز شد و مك گونگال همراه با آنيتا وارد شدند. مك گونگال به سرعت به سمت كفيه شتافت و او را سخت در آغوش گرفت و در حالي كه اشك هايش را پاك مي كرد گفت:
_متاسفم كفيه جان. ...من نمي دونستم اون دختر توئه وگرنه توي فر سرخش نمي كردم... آخه مي دوني اون موقع كه آلبوس اون جوجه رو برداشت تا صبح انقدر جيغ زد كه من صبح مجبور شدم قبل از اينكه آلبوس بيدار شه سرشو ببرم!
كفيه در حالي كه در ابتدا به اين صورت و سپس به اين گونه شد گفت:
_اوه دختر بيچاره من.. ..حتما خيلي گرسنش بوده!! بي رحما... دختر من رو خورديد!
مك گونگال ادامه داد:
_نمي دوني اون روز چه قشقرقي توي خونه به پا شد! آلبوس در به در دنبال جوجه مي گشت و مرتب داد و فرياد مي كرد! من واقعا ازت معذرت مي خوام...نمي دونستم بچه توئه من واقعا شرمندم!
و دوباره كفيه رو در آغوش كشيد. در آن سو دامبلدور كه عرق سردي بر پيشانيش نشسته بود(نشانه چي بود حالا بهتون مي گم!! ) و كفي با تعجب به اين حرف ها گوش مي داد و قلي پيروزمندانه لبخند مي زد! ناگهان سارا جلو آمد و خطاب به دامبلدور گفت:
_پس چه دليلي داشته كه شما دروغ بگيد؟؟ با شما هستم پروفسور دامبلدور! جواب بديد!
همه چشم ها به آن سمت خيره شد و دامبلدور هنوز هيچ نمي گفت. حتي سرش را نيز بالا نياورد. نمي دانست چه بگويد! سارا به صورتش خيره شد و در حالي كه يكي از ابروانش را بالا مي انداخت گفت:
_به نظر شما يه ذره پروفسور دامبلدور عوض نشده؟ انگار يه ذره تغيير كرده!
و جلو رفت و نگاهي ديگر انداخت سپس با عصبانيت در حالي كه داد مي كشيد سيبيلش را كند و به گوشه ايي انداخت! فرياد زد :
_دروغ گو... از طرف اون اربابت اومدي اينجا خانواده دامبلدور رو از هم بپاشي؟؟ نشونت مي دم بليز زابينيه................!
همه با اين حرف بارديگر به صورت بي سيبيل زابيني خيره شدند و در يك عمل بسيار سريع چوب دستي ها را بيرون كشيدند!
گارد محافظتي شبكه وارد استديو شد و بليز زابيني را يك راست به آزكابان فرستاد تا براي هميشه دستش بياد ديگه نبايد با سفيد جماعت در بيافته!
در همان لحظات كه همه روي بليز زابيني افتاده بودند تا بگيرنش دامبلدور حقيقي وارد سالن شد و آنيتا در بغل كرد و در حالي كه صورتش را مي بوسيد گفت:
_بالاخره همه فهميدن كه تو دختر خودمي!! دختر دامبلدور! آنيتا دامبلدور!
و ملت هم چنان اين گونه بودند! و پس از چند لحظه دوباره صفحه برفكي شد!
همه خوش حال بودند كه حقيقت همان گونه بوده كه فكر مي كردند و دوباره زندگي از سر ، آغاز شد!


ویرایش شده توسط سارا اوانز در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۱۷ ۱۰:۰۴:۰۵


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۳۷ سه شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۸۵

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
افشای حقایق !!!





- آقا ضبط میشه .... 3....2....1.....
تصویر خندان سارا بر روی تلویزیون ظاهر شد . سارا مغرورانه لبخندی زد و صداش رو صاف کرد و گفت :

- با سلام دوباره خدمت بینندگان عزیز ، برنامه امروز ما راجع به خفن هاست . من امروز میخوام یه خفن رو.....

ناگهان شخصی پشمک مانند وارد تصویر شد .
ملت : هوووووووو ، تو کی هستی برو بیرون !
آلبوس در حالی که که به شدت نفس نفس میزد فریاد زد :

- دیگه نمیتونم بیشتر از این تحمل کنم من باید همه چیز رو بگم ، من باید بگم که آنیتا دختره من نیست !!!

ملت : اههههه باب این موضوعم خز شد . از تصویر بیا بیرون بزار برناممونو ضبط کنیم !

آلبوس : نه ، من هنوز خیلی چیزا مونده که باید بگم !
ملت : واقعا ؟ خانوم شما از اون بالا بیا پایین این آقا برن بالا !

در همون لحظه سارا از تصویر خارج شده بود و داشت با کارگردان بگو مگو میکرد .
سارا : این چه طرز برخورد با یه خفنه آقا ؟ من از کی این برنامه رو آماده کرده بودم حالا این مرتیکه .....
در همون لحظه صدای قلی اوانز از پشت کادر به گوش رسید :

- دخترم بیا کنار بزار ببینیم آلبوس چی میگه !
سارا : بابایی !!!

و بدون حرف دیگه ای از استودیو خارج میشه . کارگردان با اشتیاق بر میگرده سمت آلبوس که همچنان داشت نفس نفس میزد و سخت مصر بود تا همه چیز رو به اطلاع ملت جادوگر برسونه .

بلافاصله میکروفون های زیادی به نمایندگی از شبکه های مختلف زیر ریش آلبوس سبز شدند .

ملت پشت تلویزیون

کارگردان از پشت دوربین :
- آقا ضبط میشه .

آلبوس : کدوم دوربینه ؟ من باید از کدوم وری اعتراف کنم ؟ آها بچه های پشت صحنه اشاره میکنن اینه .

یکی از خبرنگاران که میکروفونش رو کرده بود توی حلق آلبوس گفت :

- آقا دومبول ما شنیدیم که شما میخواین امروز به طور کامل همه ماجرا رو اعتراف کنید .

یکی دیگه از خبرنگاران که میکروفونشو کرده بود توی چشم آلبوس گفت :

- ما همه مشتاقیم تمام ماجرا رو به طور کامل از زبون شما بشنویم .

آلبوس نفسی تازه کرد و گفت :

- نمیدونم باید از کجا شروع کنم . ( بلافاصله همه شروع کردن به عکس انداختن )

آلبوس ادامه داد :
- یادمه حدودا بیست سال پیش بود . تازه آنیتا به دنیا اومده بود (

ناگهان تصویر سیاه و سفید میشه ملت میرن توی خاطره آلبوس )

زمان : بیست سال پیش
مکان : قفس کفی و کفیه
کفی و کفیه توی قفس نشسته بودن و داشتن به جوجه کوچولوشون نگاه میکردن که تازه یه ساعت از تولدش گذشته بود . کفی در حالی که جوجه بی ریختی که در دستش بود رو با اشتیاق ورانداز میکرد با صدای کودکانه ای گفت :

- بگو بابا ! بگو بابا ! آی قربون این دوتا پرت برم !
کفیه : منقارش به خودت رفته !
کفی : بالاخره خدا بهمون یه دختر داد.
کفیه : انشالله روزی که جوجه هامون از سر و کوله مون بالا برن !
کفی و کفیه

در همون لحظه آلبوس از طبقه بالا نمایان شد .
کفی نگاهی به صاحبش انداخت . قطرات عرق رو میشد بر صورت آلبوس تشخیص داد .
کفی : آلبوس !!! چیزیت شده ؟ چرا رنگت پریده .

بلافاصله آلبوس به خودش اومد . او در حالی که لبخند زورکی میزد گفت :
- نه امروز خیلی خستم . میخوام برم استراحت کنم .

بلافاصله کفی و کفیه از این پیشنهاد استقبال کردند . کفیه گفت :
- آره ، کاملا موافقم . خانوم منم امروز روز پر کاری داشته فکر میکنم فکر خوبی باشه .

آلبوس : پس بهتره چراغا رو خاموش کنم .
و بدون حرف دیگری چراغا رو خاموش کرد . بلافاصله کفی و کفیه در حالی که جوجه کوچکشان در بینشان بود به خواب عمیقی فرو رفتند . اما آلبوس هرگز قصد خوابیدن نداشت . او باید ققنوس جوان رو میفروخت و با پولش بدهی هاش رو میداد .
در اون تاریکی تنها سایه شخصی با قدی بلند و لاغر اندام به چشم میخورد که به صورت ارزشی به سمت قفس کفی و کفیه میرفت ......

چند لحظه بعد .
صدای جیغ کفیه به هوا رفت . بلافاصله صدای کفی و.....

جییییییییییییییییییییییغ
جییییییییییییییییییییییغ

دوباره تصویر رنگی شد و چهره آلبوس پدیدار شد که به زمین خیره شده بود .

ملت

یکی از خبرنگاران : پس چی شد که شما آنیتا رو نگه داشتید !؟
آلبوس نفس عمیقی کشید و بار دیگر شروع به صحبت کرد :
- خوب اول میخواستم بفروشمش ولی دلم نیومد . یعنی راضی نشدم . به همین دلیل بالاخره تصمیم گرفتم بگم آنیتا بچه منو مینرواست و فامیلشو دامبلدور گذاشتم . حتی روش جادوهای پیچیده ای رو هم انجام دادم تا هیچ کس نفهمه !

ناگهان درهای سالن باز شد و کفی وارد شد . ( خشم مورچه )
کفی : تو بچه منو دزدیدی ! توی آنیه منو دزدیدی ! میکشمت

و شد آنچه شد
( هوووووم بقیشو خودتون حدس بزنید دیگه خسته شدم )

تصحیح میکنم پست من هیچ ادامه ای نداشته و تموم شده !!!
ملت پستشونو به پست من ربط ندن


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۱۷ ۱۰:۴۶:۵۵



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۸:۴۵ سه شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۸۵

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
خبر فوری!

عکس دراکو روی تلوزیون ها نقش می بنده.
_ دیروز دراکو مالفوی، وزیر سحر و جادو از جادوگر تی وی شکایت کرد. چرا که کارشناس فیلم شناسی ای رو که به زور وارد برنامه شده بود، بلیز زابینی بوده که خود او مرگخوار است و با توجه به گفته های وزیر سحر و جادو که زابینی را پای کامپیوتر دیده بوده در حالی که سعی می کرده به شدت کارش رو از وزیر پنهان بکنه؛ و بعدا وزیر از طریق " مای رسنت" کامپیوتر زابینی می فهمند که او فیلم گرفته شده توسط سوسک را مونتاژ کرده بوده. وزیر به خاطر این عمل نا بخردانه ی جی تی وی، درخواست غرامت کرده که توسط حاجی، قاضی جادوگران، این در خواست حق طبیعی ایشان و همسرشان دانسته شده. و جی تی وی باید 1500 گالیون به وزیر پرداخت کند. که البته 1500 گالیون هم باید به جناب سوسک پرداخت بشه.
صدای ورق زدن کاغذ می یاد. عکس سرژ می یاد روی تی وی ها وصدا دوباره میگه:
_ طبق کشف جناب اقای تانکیان، اپراتور (؟) سینما در هالی ویزارد، و طبق گزارش شاهدان، آقای اوتو بگمن و آقای بلید و خانم سارا اوانز، که مدیر و اعضای خوب الف دال می باشند، مبنی بر اینکه دیده اند که ققنوس وارد هاگوارتز میشه و بعد در راهرویی که به دفتر مدیر می رسیده، به کوییریل تبدیل میشه؛ ققنوسی که چندی پیش در محضر ما و شما بود، تقلبی اعلام میشود!! از همه ی شماها پوزش می طلبیم.
*************************
لینک کشف سرژ: http://www.jadoogaran.org/modules/new ... id=121516#forumpost121516


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۲:۰۴ دوشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۵

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
مصاحبه با پدری مظلوم

مجری نشسته توی استدیو
تمام در و دیوار استدیو رو با پارچه های سیاه پوشوندن
از پشت دوربین به مجری اشاره میکنن که رو آنتنه

مجری با حالتی غمگینانه: سلام بر تمام بینندگان عزیز امروز حال و هوای برنامه یه مقدار متفاوته امروز مهمون عزیزی رو دعوت کردیم پرنده ی با شکوهی که با حقه و کلک دخترش رو ازش گرفتن خوب فکر کنم بهتره با خودش آشنا بشیم

کفی از اون ور استدیو میاد تو یه دستمال سیاه انداخته دور گردنش کارگردان یه آهنگ غمگینانه پخش میکنه نور مدد از جلوی دوربین رد میشه
کفی میاد میشینه روی یکی از صندلی ها ی بقل دست مجری

مجری: خودتون رو معرفی کنید

کفی: من قوقیم یه مسافر

مجری: الان چند ساله دخترتون رو بردن؟

کفی: یادم نمیاد خیلی ساله اون موقع هنوز بچه بود خیلی کوچیک بود اصلا حرف نمیزد
بعد از این حرف ها انگار یاد قدیم افتاده باشه شروع کرد به گریه کردن هی جیغ میزد و اشک میریخت و میگفت: دخترمو بده دخترمو بده

مجری با یه حالت غم ناکی: من واقعا شرمنده ام که شما این صحنه ها رودیدین بهتره برای اینکه فضا عوض بشه یه تماس تلفنی بگیریم با آقی دامبلدور که توی زیرزمین خونش مخفی شده

از اتاق فرمان مشغول زنگ زدن به خونه ی دامبل میشن

یکی تلفن رو بر میداره: الو بفرمایید اینجا خونه ی دامبل و خانوادس

مجری: سالام آقی دامبل تشریف دارن ؟ من ازجادوگر تی وی زنگ میزنم

یه صدای از توی زیر زمین میگه: بگو نیست بگو نیست

آرتیگوس: بابام نیست رفته بیرون

مجری: مگه بابت توی زیر زمین مخفی نشده؟

آرتیگوس: مخفی شده؟ توی زیر زمین؟ نه بابای من فقط توی زیر زمین موضع میگیره که اگه مرگخوار ها حمله کردن غافلگیرشون کنه

مجری:

تلفن قطع میشه و دوباره کفی و مجری

مجری: شما صحت اون فیلم رو که یه آدم بیکار از صحنه ی دزدین دخترتون توسط دامبل گرفته تایید میکنین

کفی: اره. به خدا واقعیه . این دامبلدور تروریست و قاچاقچی انسان بچهی من رو برد

بعد دوباره گریه و جیغ و داد

مجری : خوب بهتره یه زنگ دیگه بزنیم اینبار به خونه ی ولدمورت تا نظرش رو در این مورد بدونیم

از توی اتاق فرمان مشغول شماره گیری هستن

صدا: الو خانه ی ریدل بفرمایید

مجری: سلام من از جادوگر تی وی تماس میگیرم اربابت هست؟

صدا: نه رفته بیرون خرید

مجری: رفته چی بخره؟

صدا: نون سنگک آخه امروز آبگوشت داریم ناهار

مجری: کی میاد

صدا: نمیدونم چون قرار بود از اون ور بره سبزی خوردن هم بخره

مجری: آهان شما کاری نداری

صدا: آقا ما رو کی تو تیلیویزون نشون میدن

مجری:

مجری: خوب وقت برنامه ی ما تموم شد تا برنامه ی بعدی بای

کفی کماکان بچه مو بدین بچه مو بدین



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۰:۵۶ شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۵

مورگان الکتوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 620
آفلاین
تفسیر فیلم گرفته شده توسط یکی از محفلیان به نام سوسک

آرم شبکه ی 2 میاد روی صفحه و صدای زنونه ای میگه:تفاوت را
حس کنید
بعدش چهره ی یه گزاشگر گوجه ای پوش میاد تو صفحه که موهای تیفوسی گذاشته
گزارشگر یه خنده ای ول می کنه و میگه:خوب دوستان عزیز دو ساعت پیش کانال 5 یه برنامه نشون داد که یه فیلم آماتور توش نمایش داده شد و البته ما داریم این فیلم رو تحلیل می کنیم و برای همین هم یه کارشناس ویرایش فیلم آوردیم تا این فیلم رو تحلیل کنه البته فراموش نکنید که این کارشناس همین الان از وزارتخونه اینجا آورده شده و تحت آزمایش ضد تغییر قیافه قرار گرفته تا مطمئن بشیم این کارشناس اصل(اورجیناله) برای همین هم هست که می گیم((تفاوت را احساس کنید)) خوب یه تبلیغ بازرگانی بریم
صفحه سیاه میشه و بعد از روشن شدن دوباره ی صفحه آهنگ تکنویی نواخته میشه و صدای کلفت مردانه ای میگه:دیگر نگران اصل بودن فرزندتان نباشید ما با تست های کامل صد انسیققی و سانتریققی این اطمینان را به شما میدهیم
همون موقع تبلیغ قطع میشه و کارشناس خیلی سریع شروع به صحبت می کنه:سلام به همگی شما. من کارشناس وزارتخونه هستم و اینجا حاضر شدم تا این فیلم رو تحلیل کنم. خوب من چند تا قسمت از فیلم رو انتخاب کردم که نشون داده بشه
کارشناس علامتی میده و چهار سیاه پوش که دارن با چند تا ریش بزی صحبت می کنن توی صفحه ظاهرمیشن
قسمت هایی از فیلم می گذره که یه دفعه کارشناس داد می زنه: استوپ. زومش کن روی دست اون شنل پوش سمت چپیه .خوب دوستان عزیز همون طور که می بینید این دست چهار تا انگشت داره در حالی که تو قسمت های قبل پنج انگشت داره و طی گزارشاتی که داده شده انی فرد پتی گرو مرگخوار کوتاه قد نیست چون یک خود آقای سوسک می گفت این پتی گرو نیست و دوم اینکه پتی گرو نصف قد این آدم رو داره.
خوب این نشون میده که فیلم ساختگی بوده ولی با این وجود ما دو تا قسمت دیگه هم از این اشتباهات سازنده ی کلاه بردار نشون میدیم تا شما یقین پیدا کنید.
دوباره تصویر فیلم میاد ولی این دفعه فقط سه نفر ریش بزی و یک سیاه پوش در صحنه حضور دارن
کارشناس داد می زنه : استوپ . زوم کن توی ترف چپ صحنه همون جایی که یه موش سفید داره رد میشه خوب تصویر رو با کامپیوتر جادویی وزارتخونه که تحت نظارت شدیده و روزانه کنترل میشه و البته عاری از هر گونه هکر و ویروسه روشن کردیم و حاصلش این شد
یه دفعه جایی که یه موش سفید رد میشد یه کفش سفید میاد و همین طور که توصیر روشن تر میشه دامبلدور که داره قدم زنون رد میشه دیده میشه
گزارشگر:مـــــــــــاآآآ.دامبلدور داره رد میشه. ای کلاه بردار این دامبلدور دیگه داره خیلی تروریست میشه
کارشناس اخمی می کنه و گزارشگر فورا ساکت میشه و گزارشگر دستشو تکون میده که قسمت بعدی بیاد
اینبار سیاهپوشی دیده میشه که داره صحبت می کنه: اصلا همچین جونوری وجود نداره!!!
کارشناس دادی می زنه و طبق معمول فیلم استوپ میشه و اینبار صدا دوباره تکرار میشه و صفحه ای میاد که با علاماتی مثل دستگاه اتاق عمل که زنده یا مرده بودم مریض رو نشون میده هست
و یه قسمت دیگه میاد و صدای همون سیاه پوش تکرار میشه و دوباره هم اون صفحه ای که مثل دستگاه اتاق عمله میاد
کارشناس میگه:همون طور که مشاهده می کنید دو فرکانس صدا غیر قابل تطابقن که البته این دو صدا هیچ شباهت دیگه ای هم از نظر طول موج و معیار ما ندارن که خود این نشون میده که سعی داشتن صدای این آدم رو به وسیله ی کامپیوترهای جادویی تقلید کنن خوب در کل نتیجه می گیریم که این فیلم در بعضی جاها با کامپیوتر ساخته شده و در بعضی جاها هم فیلم برداری شده و در کل این فیلم فقد صلاحیته تمام.
گزارشگر میگه:مرلین نگهدارتان .


تصویر کوچک شده


Re: برنامه ی سینما توگراف (نقد فیلم)
پیام زده شده در: ۱۸:۴۵ شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۵

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
برنامه ی سینما توگراف (نقد فیلم)

آرم برنامه

یه پاتیل داره میجوشه بعد ازش جرقه های سرخ رنگ خارج میشه و ارباب لرد ولدمورت کبیر از توی پاتیل میاد بیرون
کارگردان: کات خراب شد

پایان آرم برنامه

مجری: با سلام به جادوگران جوان و پیر و سینما دوست چه خانوم یه آقا
خوب هستید امروز قراره یه بحث داشته باشیم در باره ی سینما ی مستند و فیلم های خبری برای همین از جناب آلفرد مونتاگ معروف به هیچکاک دعوت به حظور در برنامه کردیم

مجری : آقای مونتاگ لطفا شروع کنید

آنی مونی: با سلام خدمت بینندگان عزیز امیدوارم در پایان بحث از این گفتگو آموخته های جدیدی یاد بگیرن (انی مونی ایهام داره
آنی هم میتونه آناکین باشه هم آلفرد )

مجری: به عنوان اولین سوال به نظر شما این فیلم مستند ی که از زندگی شخصی آلبوس دامبلدور جدیدا کشف شده از نظر هنری چغدر ارزش داره

مونتاگ: هی چی . من کارگردانش رو میشناختم اصلا هنر حالیش نبود چیه فقط بلد بود بخوره و بخوابه

مجری: از نظر خبری چه ارزشی داشت

مونتاگ: از نظر خبری فرق میکنه قضیه این قوقی و دخترش و عملیات های تروریستی آلبوس دامبلدور ارزش خبری این فیلم رو خیلی بالا برده تا حدی که ما اون رو توی هالی ویزارد اکران کردیم البته باید بگم این اولین و آخرین فیلم اکران شده ی اون کارگردانه ولی خوب با همین فیلم بار خودشو بست


مجری: به نظر شما تفوت سینمای مستند جادوگر ها با مشنگ ها چیه؟

مونتاگ: آقا قرار نبود از این سوال های سخت بکنی ها

مجری : اصلا ولش بریم یه تیکه از فیلم رو ببینیم

شروع نمایش

کفی داره دنبال آلبوس میره و داد میزنه بچه مو بده بچه مو بده آلبوس طلسمش میکنه وکفی پخش زمین میشه
کفی از روی زمین داره گریه میکنه و داد میزنه بچه مو بده بچه مو بده

پایان نمایش


مونتاگ یه لنگ از توی جیبش در میاره و صورتش رو پاک میکنه و دماغش رو میگیره و میگه: اقا من دیگه نمیتونم بحث رو ادامه بدم فقط یه چیزی بگم و برم من از وزیر سحر و جادو انتظار دارم شخصا به این مورد رسیدگی کنه و از ارباب لرد ولدمورت کبیر هم در خواست دارم روی عملکرد وزیر نظارت کنه چون در هر حال لرد جامعه س و مردم ازش انتظار دارن

مجری: برنامه ی ما همین جا تموم میشه








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.