هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: جمله های جذاب
پیام زده شده در: ۱۱:۲۹ چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۸۵
#70

اوریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۳ چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۴۰ جمعه ۲۲ شهریور ۱۳۸۷
از سرزمین جاودانه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 103
آفلاین
من هم 16 و 17و 18 کتاب چهار رو میگیرم


[i][size=large][color=0000CC][font=Georgia]Lord Voldemort: Come out, Harr


Re: جمله های جذاب
پیام زده شده در: ۲:۳۷ چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۸۵
#69

ویرجینیا وود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۶ یکشنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۳۸ یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۸۵
از لیتل هنگتون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 18
آفلاین
منم فصل های 13 و 14 و 15 رو می گیرم.


ارادتمندشما کارآگاه محفل
دارنده مدال مرلیÙ


Re: جمله های جذاب
پیام زده شده در: ۳:۵۲ سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۵
#68

فرد ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۳ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۴:۱۲ یکشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۷
از کوچه دیاگون - مغازه جیب بر های جادویی ویزلی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 185
آفلاین
به خاطر اینکه من این جمله دامبلدور رو خیلی دوست دارم پس اجازه بدین من خارج از نظمی که دارین پیش میبرین اینو بنویسم :

صفحه 360 از نسخه pdf که در سایت هست ، پاراگراف یکی مانده به آخر

آه هری ، این اتفاق چقدر زیاد میفته . حتی بین بهترین دوستان . هرکدام فکر میکنند حرفی که میخواهند بزنند مهمتر از حرف آنیکیست ،
هری تلاش های مالفوی را مهمتر برداشت کرد و اخطار داد و دامبلدور فکر کرد که ادامه درس و آگاه کردن هری از گذشته ولدمورت مهم تره . شاید اگر حرف هری رو مهمتر میدونست اتفاق دیگه یی میفتاد و دامبلدور نمیمرد .


تصویر کوچک شده


Re: جمله های جذاب
پیام زده شده در: ۰:۵۴ سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۵
#67

m.dumbeldore


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۲ پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۰۱ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۵
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
اگر می شه من هم می خوام شرکت کنم.


دامبلدور قوی ترین جادوگر!!!!
هاگوارتز بهترین در جهان


Re: جمله های جذاب
پیام زده شده در: ۲۲:۲۶ دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۵
#66

pensy


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۱ سه شنبه ۱ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۳۲ سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۶
از هر جا مالفوی باشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 92
آفلاین
جملات جذاب2:

فصل 34: اتاق رمز و راز...
گوینده:هری

اگه دیر شده باشه...
اون هنوز زندست، هنوز می جنگه، می تونم این رو احساس کنم...
اگه ولدمورت بفهمه که سیریوس شکست رو نمی پذیره...
می دونستم...



فصل35: پشت پرده
گوینده: بلاتریکس

لرد سیاه همیشه می دونه...


گوینده: لوسیوس مالفوی

وقتش رسیده که تفاوت بین زندگی و رویا رو بفهمی ، پاتر!



گوینده: نویل لانگ باتم

اون تنها نیست، خدا هنوز هم با اونه.


گوینده: لوپین

خیلی دیر شده هری!


گوینده: لوپین

هیچ کاری نمی تونی بکنی هری! هیچ کاری... اون رفته



فصل36: تنها کسی که ترسیده بود

گوینده:هری

اون سیریوس رو کشت، اون سیریوس رو کشته منم اونو می کشم.



گوینده: لرد ولدمورت

چیزی بدتر از مرگ وجود نداره دامبلدور!


گوینده: لرد ولدمورت

اگه مرگ چیزی نیست این پسر رو بکش دامبلدور!


عشق واژه ایست از جنس نور
که با دستی از جنس نور
بر صفحه ای از جنس نور
نوشته می شود
جبران خلیل جبران

خیلی دوست دارم دراکو :bigkiss:


Re: جمله های جذاب
پیام زده شده در: ۲۳:۲۷ یکشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۵
#65

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
اقا من چند تا جمله از دامبلدور دارم که خیلی ازش خوشم میاد.
میشه بگم؟
================
1- " نه آقای ویزلی شوخی نمی کنم ، اگر چه حالا که شما اشاره کردید یادم اومد که یکی از با مزه هاشو تو طول تابستون شنیدم ... درباره یه غول غارنشین و یه عجوزه و یه لپرکان که با هم میرن به یک کافه ... " -----------جام آتش ، فصل 12----------- ( دامبلدور یک نوع شوخ طبغی رو داره که من خیلی دوست دارم )

2- " این انتخابهای ماست هری که نشون میده ما چه جور آدمی هستیم ، نه تواناییهای ما . " -----------تالار اسرار ، فصل 18--------------( شبیه جملات افلاطون هست ، خیلی فلسفیه )

3- " تا هر وقت دلت خواست به شکستن وسایل من ادامه بده . خیالت راحت باشه چون من از این جور چیزها زیاد دارم . " -----------محفل ققنوس، فصل 37 -------------( داشتن روحیه حتی در بدترین شرایط )

4- " ترس از یه اسم باعث میشه از صاحب اسم بیشتر بترسیم . " ----------سنگ جادو ، فصل آخر ------------- ( یک نصیحت کامل و موجز )

5- " باید بمونه مینروا ، باید همه چیز رو بدونه . آگاهی اولین قدم پذیرفتن حقایقه . بدون پذیرش هم بهبودی امکانپذیر نیست . " ---------- جام آتش ، فصل 35 ----------- ( این یعنی احترام به حس قدرتمند کنجکاوی )


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: جمله های جذاب
پیام زده شده در: ۲۱:۵۳ یکشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۵
#64

لونا لاوگودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۷ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۲۵ پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۷
از اون ورا چه خبر؟!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 339
آفلاین
اینم جمله های فصل 38 :

« من خیلی قبل از این که تو سیریوس رو ببینی اونو می شناختم ... اون در حال مبارزه مرد ... و خودش دلش می خواست این جوری بره... » ( روبیوس هاگرید )

« سیریوس به غیر عادی بودنش اهمیت نمی ده ... اون بر میگرده ... می دونم که بر می گرده ... » ( هری پاتر )

« خیلی وحشتناک بود هنوز بعضی وقتا که یادش می افتم ناراحت می شم ولی خب پدرم که هنوز زنده است از اون گذشته انگار ممکنه دوباره بتونم مامانمو ببینم. » ( لونا لاوگود وقتی راجع به مرگ مامانش صحبت می کنه )

_______________________________________________________

ببخشید که کم شد آخه زیاد جمله نداشت بیشتر احساساتشون قشنگ بود ولی خب اینا رو در آوردم دو تا جمله ی آخر بیشتر درستن تا قشنگ ...... بازم ببخشید!!




Re: جمله های جذاب
پیام زده شده در: ۱۶:۴۹ یکشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۵
#63

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1771
آفلاین
ببخشید دیر شد!
____________________

فصل چهارده-شاهزاده دورگه


هری می دانست اگر گریفیندور ببرد، تمام گروه فراموش میکنند که از او ایراد گرفته اند و قسم میخورند که تمام مدت می دانسته اند تیم فوق العاده ای بوده. اگر می باختند...هری با شیطنت اندیشید که او بازهم غرولندهای بدتری را تحمل کرده...

جینی ویزلی==>به نظر میرسید تو(هری) سرت شلوغتر از اون بود که بهش(به رون) بگی گوساله و منم فکر کردم یکی باید اینکارو بکنه...

جینی ویزلی==>فقط بخاطر اینکه بیشترین محبتی که تاحالا بهش شده از طرف عمه موریل بوده...

هری به سقف نگاه کرد و آسمانی صاف و آبی کمرنگ دید:طالع خوب

او دوستش ر با رون به خاطر هیچ چیز به خطر نمی انداخت.
____________________
فصل بیست و چهار-شاهزاده دورگه:

هرمیون هم شاد به نظر میرسید، گرچه وقتی از او پرسیدند چرا لبخند میزند به آسانی گفت:"روز قشنگیه."

کتی بل==> شرط نمیبندم که چون روز اول برگشتنمه مک گونگال جریمه‌ام نکنه!

او(هری) و رون دست کم در این مورد توافق داشتند که جینی در نوع خود بیش از حد محبوب است.

هری اندیشید،هیچکس،هیچوقت، اجازه نمیدهد فراموش کند که او بود که گریفندور را به سوی اولین ته جدولی شدن طی دو قرن کاپیتانی کرده است.

دراکو مالفوی==> من نمیتونم انجامش بدم...نمیتونم...عملی نیست...و اگر زود انجامش ندم...میگه منو میکشه...

هری سعی کرد به چشمان(اسنیپ) نگاه نکند.ذهنت رو ببند...ذهنت رو ببند...ولی هرگز یاد نگرفته بود چطور به درستی انجامش دهد...

جینی ویزلی==>آه هرمیون، جوری حرف نزن انگار میفهمی کوییدیچ چیه.

سوروس اسنیپ==> باید خیلی آرامش بخش باشه که گرچه اونها(پاتر و بلک) رفتن، سابقه ای از دستاوردهای بزرگشون باقی مونده...
____________________

فصل بیست و پنج-شاهزاده دورگه:


جینی ویزلی==> آدم به خودش میگه مردم چیز بهتری برای وراجی ندارن؟ سه حمله دیوانه ساز در یک هفته، و تمام چیزی که رومیلدا وین از من میپرسه اینه که درسته تو یه هیپوگریف رو سینه ات خالکوبی کردی یا نه.

رون ویزلی==> اینکه من اجازه دادم به این معنا نیست که نمیتونم پس بگیرمش!

هری پاتر==> چطور میتونم پنج سال تموم با تو (هرمیون)بچرخم و فکر کنم دخترا باهوش نیستن؟

رون ویزلی==> هرمیون هیچوقت یادش نمیره که تو(هری) در معجون سازی رو دستش بلند شدی.

پروفسور تریلانی==> من کسی نیستم که حضورمو به کسانی که برای من اهمیتی قائل نیستن تحمیل کنم.

پروفسور تریلانی==> برج صاعقه زده،مصیبت، فاجعه،همگی مدام نزدیک میشن...

پروفسور تریلانی==> اگر من خودم رو به دامبلدور نشون نداده بودم آیا اجازه میداد در مدرسه پراهمیتش درس بدم و تمام این سالها به من اعتماد کنه؟

آلبوس دامبلدور==> هری تو هیچ‌وقت ذهن‌پوش خوبی نبودی...

هری پاتر==> شما(دامبلدور) به اون(اسنیپ) اجازه دادید اینجا درس
بده و اون به ولدممورت گفت بره دنبال پدر و مادر من!

دامبلدور: هری، اگه بهت بگم منو ترک کنی و خودت رو نجات بدی، کاری که گفتم رو میکنی؟
- من...بله، قربان.

هری پاتر==> اتفاقی برای من نمیفته، من با دامبلدورم.


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۲۱ ۱۶:۵۹:۴۹

[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]


Re: جمله های جذاب
پیام زده شده در: ۵:۲۷ یکشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۵
#62

ویرجینیا وود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۶ یکشنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۳۸ یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۸۵
از لیتل هنگتون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 18
آفلاین
فصل 31:
قد گراوپ چهار متر و هشتاد سانتی متره و از ريشه کن کردن درختان شش متری لذّت می بره و در ضمن منو می شناسه...(هرميون گرنجر)
کی شده ما با رفقای هيولای هاگريد سر و کا ر پيدا کنيم و توی دردسر نيفتيم ؟ (رون ويزلی)
امتحان دادن خودش به قدر کافی بد هست ديگه لازم نيست بعد از امتحان دوباره سوال ها رو مرور کنيم . (رون ويزلی)
عجب دختر دوست داشتنی و خوش اخلاقيه. (رون ويزلی)
از اين به بعد اگه با تفاله های چايم نوشته شده باشه بمير، رون، بمير تنها کاری که می کنم اينه که تفاله ها رو خالی کنم توی سطل آشغال،سر جای اصليشون. (رون ويزلی)
رون گفت که او (آمبريج) را جلوی يک جعبه پر از موجودات دم انفجاری گرسنه بيندازند.
فصل 32:
واقعاً که خيلی بی تربيت شدی.(لونا لاوگود)
اگه يه احمق ديگه ای پيدا شد که حرفمونو باور نمی کرد جنازه شمارو نشون می ديم که باورش بشه...(جينی ويزلی)
وقتی تمام وزارتخونه دنبال دامبلدور می گردن اون هيچ وقت نمی ره تو يه کافه بشينه!(دلورس آمبريج)
فصل 33:
حتماً راهش اينه که سوار اسنور چل شاخ پلاسيده بشيم ، آره ؟ (رون ويزلی)


ارادتمندشما کارآگاه محفل
دارنده مدال مرلیÙ


Re: جمله های جذاب
پیام زده شده در: ۲۳:۰۱ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۵
#61

لونا لاوگودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۷ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۲۵ پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۷
از اون ورا چه خبر؟!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 339
آفلاین
اینم جمله های قشنگ فصل 37 البته فصل 38 هم مونده ولی چون پروفسور کوییرل گفت فقط 37 منم فقط 37 رو در اوردم! :
- این واقعیت که تو تا این حد درد و رنج رو احساس می کنی بزرگ ترین توانایی تو است
چنین درد و رنجی ثابت می کنه که تو هنوز یک انسانی! این درد بخشی از انسان بودنه ...
- پس اگه این جوره من - نمی خوام - انسان باشم!!
( مکالمه ی آلبوس دامبلدور و هری)

« سیریوس مرد شجاع باهوش و پر انرژیی بود این جور مردها معمولا خوششون نمیاد کنج خونه قایم بشن و دست روی دست بذارن در حالی که می دونن دیگران در خطرند » ( آلبوس دامبلدور )

« جوون ها نمی تونن بفهمن که پیرها چه احساسی دارن و چه فکرهایی می کنن اما افراد مسن اگه حال و هوای جوونی رو فراموش کنن مقصرند ... و من از قرار معلوم این اواخر فراموش کردم ... » ( آلبوس دامبلدور )

« یکی دوباری که از نزدیک توی چشم هم نگاه کردیم من سایه ای از ولدمورت رو در اعماق چشم های تو دیدم... من با فاصله گرفتن از تو سعی می کردم ازت محافظت کنم ... واین اشتباه یک پیرمرد بود ... » ( آلبوس دامبلدور در خطاب به هری )

« ولدمورت امیدوار بود من به امید کشتن اون تو رو قربانی کنم. » ( آلبوس دامبلدور در خطاب به هری )

« هری اگه کریچر این جوریه برای اینه که جادوگرا این طوریش کردن ، آره باید به حالش تاسف خورد. » ( آلبوس دامبلدور )

« بعضی از زخما از بس عمیقند هیچ وقت خوب نمی شن. » ( آلبوس دامبلدور )

« اغلب، بی اعتنایی و غفلت، خیلی بیشتر از بیزاری آشکار، باعث خسارت و زیان می شه... » ( آلبوس دامبلدور )

« ما جادوگر ها بیش از اندازه نسبت به همنوعانمون سواستفاده و بدرفتاری رو روا داشتیم و حالا داریم نتیجه ی عملمونو برداشت می کنیم. » ( آلبوس دامبلدور )

« سیریوس مرد سنگدلی نبود » ( آلبوس دامبلدور )

« هیچ کس از زندانی شدن خوشش نمیاد. » ( آلبوس دامبلدور )

« اگر ولدمورت قدرتشو به طور کامل به دست بیاره پیچیده ترین و قوی ترین جادوها و افسون های من نمی تونه در مقابل اون دوامی داشته باشه. » ( آلبوس دامبلدور )

« خون مادرت تبدیل به پناهگاه تو شد. » ( آلبوس دامبلدور در خطاب به هری )

« من ناچار بودم قوی باشم. » ( آلبوس دامبلدور )

« اون پسری رو انتخاب کرد که احتمال می داد براش خطرناک تر باشه اون جادوگر اصیل زاده رو انتخاب نکرد - که بر طبق عقاید خودش در زمره ی جادوگران نادریه که ارزش شناختن و زنده بودن رو دارن - بلکه جادوگری رو انتخاب کرد که مثل خودش دو رگه بود اون حتی قبل از دیدن تو خودش رو در وجود تو می دیده. » ( آلبوس دامبلدور )

« در سازمان اسرار اتاقی هست که درش همیشه قفله. توی اون اتاق نیرویی وجود داره که هم اعجاب انگیزه هم از مرگ قوی تره، از عقل و هوش انسان نیرومندتره، و حتی از نیروهای طبیعی شدیدتره. شاید حتی از همه موضوعاتی که در اون جا مورد مطالعه قرار می گیره اسرار آمیزتر باشه در اون اتاق از قدرتی محافظت می شه که مقدار زیادی از اون در تو وجود داره در حالی که در وجود ولدمورت ذره ای از اون نیست همون قدرت باعث شد تو برای نجات سیریوس بری همون قدرت هم باعث شد که از تسخیر ولدمورت نجات پیدا کنی چون اون نمی تونست حضور در بدنی رو تحمل کنه که لبریز از نیروییه که اون ازش بیزاره. در نهایت اهمیتی نداشت که تو نتونستی ذهنتو ببندی. این قلبت بود که نجاتت داد. » ( آلبوس دامبلدور )


ویرایش شده توسط لونا لاوگود در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۲۰ ۲۳:۰۷:۴۶








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.