سومین نمایشنامه آزکابان! : بازیکنان تیم آزکابان روحیه ی خود را باخته بودند و نمی دانستند چگونه می توانند این اختلاف امتیازات را جبران کنند تنها یک راه باقی مانده بود ... آن ها باید اسنیچ را از آن خود می کردند ... اما هنوز خبری از دیده شدن آن نبود ...
تشویق تماشاچیان اکنون بیشتر متوجه تیم حذم تار کبود بود :
- بازم مثل همیشه عنکبوت برنده می شه ... بازم مثل همیشه عنکبوت برنده می شه!!
کوافل دست مهاجمان آزکابان بود که نا امیدانه برای گل زدن تلاش می کردند. لاوندر توپ را به سرعت به پروتی پاس داد و پروتی با تمام سرعتی که در خود سراغ داشت به سمت دروازه های حریف حرکت کرد ... به دروازه ها نزدیک و نزدیک تر می شد ... با تصمیمی ناگهانی کوافل را به لونا پاس داد لونا دستانش را دراز کرد که کوافل را بگیرد ... فاصله ی زیادی با دروازه نداشت ... اما ناگهان بلاجری با سرعت هر چه تمام تر جلو آمد و به کوافل برخورد کرد ...
گزارشگر مسابقه فریاد می زد: وااااااااای ... چه حرکت نا به جایی ... حمید به بلاجر ضربه زد و بلاجر اشتباهی به کوافل خورد ... از برادر حمید بیشتر از اینا ... وااااای خدای من ... کوافل وارد دروازه شد!!! گــــــــــــــــــــل!! ... گـــــــــــــــــــل!!! ... گــــــــــــــــــــــــل!!!! به نفع تیم آزکابان! نتیجه به 50 – 30 می رسه و هنوز هم تیم حذب جلوتره!! ...
دیگوری از این گل غیر منتظره ای که خورده بود شکه شده و بی حرکت خشکش زده بود ... در واقع همه ی اعضای تیم حذب به همین حالت در آمده بودند ... و تنها برادر حمید بود که از شدت خجالت سرخ و برافروخته بود ... برادران بسیجی حاضر در جایگاه تماشاچیان او را هـــــــــــــو می کردند!! ...
اکنون دو باره بازی آغاز شده بود و این بار توپ دست حذمی ها بود که برای جبران این گل خجالت آور حالتی مصمم به چهره هاشان گرفته بودند حمله ای قدرتمند و سریع از جانب حذمی ها در حال شکل گیری بود ... اسپراوت خود را برای دفع ضربه ای محکم آماده می کرد ... ترس و نگرانی در چهره اش نمایان بود ... توپ در دستان آوریل قرار داشت و با سرعت پیش می آمد اسپراوت به طرف او پرواز کرد تا جلویش را بگیرد ولی بلاجری مانع او از این کار شد ... و آوریل به همراه کوافل از درون دروازه ی وسط گذشت و گلی دیگر را نیز برای تیم خود به ثبت رساند ...
گزارشگر : گـــــــــــــــــل ... گــــــــــــــــــل ... نتیجه ی بازی به 60 – 30 تغییر می کنه و هنوز هم به نفع حذمیاست!
آوریل با لبخندی مغرورانه دست خود را برای تماشاچیان تکان می داد و صدای بازم مثل همیشه ... تماشاچیان دوباره اوج گرفته بود ...
عصبانیت و ناراحتی در چهره ی آزکابانی ها موج می زد ... آن ها دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتند ... لاوندر براون از شدت عصبانیت سرخ شده بود و می لرزید ...
دوباره بازی از سر گرفته شد و این بار آزکابانی ها باید بازی را آغاز می کردند ... لاوندر با عصبانیت کوافل را در دست گرفته بود و با سرعت هر چه تمام تر و بدون پاس دادن به دیگران و با تکروی به سمت دروازه ی حذمی ها حرکت می کرد ... سرعتش بی اندازه زیاد بود و همه از این سرعت غیر قابل باور او متعجب شده بودند ... به طرف دروازه در حرکت بود که ناگهان بلاجری از پشت سر به او برخورد کرد ... ضربه آن چنان محکم بود که لحظه ای همه گمان کردند از روی جارویش به زمین خواهد افتاد ... ولی او با تمام وجود سعی کرد تعادلش را حفظ کند و در این کار موفق نیز شد ... اما صورتش از شدت درد کبود شده بود ... و سرش گیج می رفت ... داور با تمام وجود در سوت خود دمید و اعلام خطا به نفع تیم آزکابان کرد ...
گزارشگر : بله .. خطا گرفته می شه ... خطای ققی! ... حالا باید ضربه ی آزاد توسط بازیکنان آزکابان زده بشه و این لونا لاوگوده که پشت توپ قرار می گیره! آماده ی پرتاب می شه و گـــــــــــــــــل ... دیگوری از پس این ضربه هم بر نمیاد ... بازی 60 – 40 ادامه پیدا می کنه ...
سرژ کوافل به دست بازی را آغاز کرد و به طرف دروازه ی تیم آزکابان حرکت کرد هم زمان با او آوریل و ادی نیز در کنارش حرکت می کردند ... سرژ با آن ها یک دو می کرد و جلو می رفت توپ در دستان آوریل قرار گرفت ... آوریل توپ را به سرژ پاس داد اما نیرویش برای رسیدن کوافل به دست سرژ زیاد نبود بنابراین کوافل در میانه ی راه متوقف شد ... مهاجمان تیم آزکابان فرصت این را نداشتند که به طرف کوافل حرکت کنند بنابراین آوریل در صدد جبران اشتباه خود بر آمد و به طرف آن حرکت کرد اما قبل از این که انگشتانش توپ را لمس کند روفوس اسکریم جیور با بلاجری به کوافل ضربه زد و توپ در دستان لونا لاوگود قرار گرفت ...
گزارشگر : عالیــــــــــــــــــه ... محشــــــــــــــــره ... حرف نداره!! ... کاره روفوس نمونه نداشت ... باید تو تاریخ کوئیدیچ ثبت بشه ...
توپ دست لونا بود که با سرعت به طرف دروازه می رفت ... ولی سدریک دیگوری چون کوهی در مقابلش سبز شده بود و هیچ راه نفوذی باقی نمی گذاشت بنابراین بازیکنان تیم آزکابان از ترفندی قدیمی برای پیدا کردن راه نفوذ به دروازه های حذم استفاده کردند و آن این بود:
همه ی اعضای تیم آزکابان با چشمانی هراسناک به پشت دیگوری خیره شدند و لونا فریاد زد : سدریـــــــــــــــک مواظب کلت باش!!!!!!
دیگوری با وحشت به پشت سرش نگاه می کند و لونا نیز که منتظر چنین فرصتی بوده کوافل را وارد دروازه می کند ...
صدای گزارشگر سدریک را به خود می آورد :
گــــــــــــــــــل ... گــــــــــــــــل به نفع تیم آزکابان ... اونا به دیگوری کلک زدن ... آفرین ... نتیجه ی بازی به 60 – 50 تغییر می کنه!!
صورت دیگوری از شدت خشم و شرمندگی دست کمی از لبو نداشت و البته او مجبور بود نگاه های سنگین اعضای حذم را هم تحمل کند ...
اعضای تیم آزکابان از شدت خنده دل هایشان را گرفته بودند و اشک از چشمانشان روان شده بود. و تمام سعی خود را می کردند که از جاروهایشان نیفتند ...
بازی را آوریل با کوافلی در دست آغاز کرد و به جلو حمله برد ... خون جلوی چشمانش را گرفته بود ... در همین لحظه بود که پادما پتیل به سرعت به طرف زمین شیرجه رفت به نظر می آمد که اسنیچ را دیده است ... کور ممد هم که چیزی را نمی دید تلو تلو خوران دنبال او شیرجه رفت و البته این کار او با چشمان ضعیفش جور در نمی آمد ... پادما درست نزدیک زمین جارویش را صاف کرد و به حرکت سریع خود ادامه داد ... ولی کورممد نتوانست خود را کنترل کند و یکراست به زمین برخورد کرد و جارویش هزار تکه شد و عینکش شکست و دماغش خرد شد و در همین حین پادما به اسنیچ نزدیک می شد ... نزدیک ... نزدیک تر ... و انگشتانش سطح سرد اسنیچ را لمس کرد ...
ادامه دارد ...