هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: مسابقات دوستانه
پیام زده شده در: ۱:۲۱ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۵

آرتیکوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۸ دوشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۷
از کاخ سفید پادشاهان در کوه های سفید سرزمین رویاها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 430
آفلاین
رون كه گوشهايش به طوري كه رولينگ دوست داره قرمز شده بود گفت:
-به جاي كل كل...بيايد عميق تر بيانديشيم...
آرتيكوس خواست جواب بده ولي بجاش دهانش مانند ماهي باز بسته شد.در اين ميان...
وييييييييييي وييييييييييييي (صداي ويبره يه چيزي)
آرتيكوس مشغول گشتن توي جيبهايش ميشود.بلاخره چوبدستي رو ميابد و به طور عمود كنار صورتش قرار ميده و ميگه:
-سلام...چي؟آقا شرمنده...روي ويبره گذاشته بودمش و بعد حواسم روي يه چيز ديگه بود...ها!آقا من بايد برم...مسابقه ام دير شده...باشد كه رستگار شويم...باي...
و بعد رويش رو به رون ميكنه و ميگه:
-شرمنده!ما كجا بوديم؟!

كه در اين ميان از همان ميان قبلي سوت داور شنيده شد و به سرعتي كه از لاك پشت هم كمتر از اون بعيده به سمت آنها آمد(نكته اخلاقي:داور بلرويچ عزيز نيست!يه شخصيت گرفته نشده است!).حالا داور بهشون ميرسه و ميگه:
-اهم ... اهم... يه پنالتي به خاطر قشنگي پنسيلوانيايي ها (نگاهي به سوي چو ميرود) و يكي به خاطر رستگاري گريفي ها (آن نگاه باز ميرود!)

اولين پنالتي رو چو ميزنه (آخ كه چقدر رستگاري رو دوست داري داور!) كه ويژ و ويژ و صد البته با يك حركت انتحاري وارد دروازه ميشه (راست و دروغش به حساب گزارشگر!) و حالا نوبت ضربه گريفي هاست كه كاپيتان هدويگ ميزه.
در اينجا بد نيست به اين نكته اشاره كنم كه طرفداران گريف براي پشتيباني جنبي، يك موج فلسطيني (طبق اخبار چند روز پيش،به دليل شكست خوردن ايران از مكزيك،اسم موج مكزيكي به موج فلسطيني تغيير كرد!) زدن و اينا!
حالا در اين ميان هدويگ مياد و يه تريپ پهلون بازي و به بقيه ميگه
-رخصت!
باقي:
-فرصت!
يهو توپي به سمتي ميرود و از ديدن چو قرمز ميشود و رستگار ميشود...گل!گل براي گريف...
تصوير آرتيكوس در حال شادي نيز نمايش پيدا ميكند.

كسي از ميان ملت تشويقگر به بغلي:
-يادت باشه فردا پاي ميكده به بقيه بگيم كه بهترين تماشاگر بازي آرتيكوس دامبلدور بود...
-آره قبوله!

اما باز اينجاست كه داستان ادامه دارد...


ویرایش شده توسط آرتيكوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۳۱ ۱:۲۸:۱۴
ویرایش شده توسط آرتيكوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۳۱ ۱۸:۳۸:۴۹

آرتيكوس الياس فرناندو الكساندرو دامبلدور

ملقب به سلامگنتئور(فنانشدني در همه دورانها)

[b][color=009900]آرتيكوس ..


Re: مسابقات دوستانه
پیام زده شده در: ۲۱:۱۰ سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۵

نیک بی سرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۰ یکشنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۷:۳۸ دوشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۴
از كوهستان اشباح
گروه:
کاربران عضو
پیام: 565
آفلاین
بعد از رفتن سوسك بارون بند اومد. بازي متعادلي بود.هر دو تيم موقعيتهاي زيادي رو از دست دادن كه اين خودش جاي بحث و كارشناسي بيشتري داره. بازي بيشتر در ميانه زمين در جريان بود.

تيم ترينسيلوانيا حمله ديگه‌اي رو ترتيب داد كه با تيزهوشي نيك دفع شد. نيك تونسته بود شوت زيباي چو رو مهار كنه.نيك براي روحيه دادن به بچه‌هاي تيم رو كرد به سمت چو كه در حال برگشتن به زمين خود براي دفاع بود، و گفت:
چيه چو؟!!!! سريعتر از اين نميتوني پرواز كني؟
راستي جاروت مدلش چند بود؟ چي؟ 58؟
هه هه هه هه هه هه. برو يه نشوني به سايپا بده شايد دلشون سوخت برات قيچيش كردن يكي خوبشو شرايطي بهت دادن.

ملت گريف و تماشاچيان:

برو بچز تيم حريف:

چو: فعلا كه با همين جاروهاي مدل 58 ، 30 امتياز از شما جلوييم!!!

نيك:

ناگهان بوي سوختني به مشام رسيد.

هدويگ:
بس كنين اين شر و ورها رو. سارا داري چه ...... ميكني؟ زود باش ديگه. داريم ميبازيم.!!!!

جسيكا كه موقعيت تيم رو در خطر ميديد وارد معركه شد و گفت:
بالا برين پايين بياين، اين گريفه كه برندس.

رون ويزلي هم وارد ماجرا شد و گفت:
هه هه هه هه هه هه هه هه. برين براي دسته دو خوب تمرين كنين كه بتونين هر چه سريعتر بياين دسته يك. ما منتظرتونيم

: از كي تا الان خائن‌ها هم نظر ميدن؟!!!

رون: كي بود؟ كي بود؟ اگه مردي بيا رودر رو حرفتو بزن!!! خيلي بزدلي. اگه بفهمم كي بود. سريعا بلاكش ميكنم

نيك به اعضاي تيم:

داور مسابقه به سمت بچه‌هاي دو تيم رفت كه كنار دروازه تيم گريف حلقه زده بودند و به كل كل مشغول بودند. انگار نه انگار اين يه مسابقه بود.


__________________
بچه‌ها ببخشيد اگه چرت و پرت نوشتم. شما درستش كنين.


ویرایش شده توسط نیک بی سر در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۳۰ ۲۲:۰۰:۱۴
ویرایش شده توسط نیک بی سر در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۳۰ ۲۲:۰۵:۱۶

[size=large][color=000066]من ديگه تو امضام هيچي نميزارم. هيچي هم نميگم.
به يه نوع ج�


Re: مسابقات دوستانه
پیام زده شده در: ۱۴:۲۴ سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۵

لی جردن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۹ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۱ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
از اون طرف شب!!!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 501
آفلاین
شب قبل از بازي ... خوابگاه پسران گريفيندور ! ( خوابگاه پسراني كه مدتي بعد توسط دخترا اشغال شد و الان اسمش عوض شده !! ) !
هدويگ : ما مي بريم .. ما خداي كوئيديچيم ... من خودم خدام ... كودوم آدمي مي تونه تو يه روز ده تا رول بزنه !!
سارا اوانز : آنيتا !
هدويگ : خب كودوم آدمي مي تونه با لرد جامعه كل كل كنه !
سارا اوانز : من !
هدويگ : خوب كودوم آدمي مي تونه ... مي تونه .... ولش كن مهم نيست .. مهم اينه كه ما مي بريم !

اتاق بغلي خوابگاه پسران گريفيندور !
بيب بيب بيب .... بيب ( صداي گرفتن شماره ) !
- الو چو !
چو : الو .. سلام رون اينوقت شب چيكار داري ؟
رون : سلام مي خوام بكنم !
چو : چي ؟!
رون : خيانت !
چو : به كي ؟
رون : به گريفيندور !!
بوق بوق بوق ... بوق !

روز مسابقه ...
چو : رون چته !
رون : من هستم !
چو : چي ؟!
رون : بر سر دوراهي !!
چو : چرا ؟
رون : نميدونم !
" از بازيكناي دو تيم خواهش مي كنيم به زمين بيان !‌ "
رون : اين صداي كي بود !
چو : لي جردن !!
رون :

خب بازي شروع ميشه ... در كسري از ثانيه هنجست وود كرافت از تيم تريسلوانيا گوي زرين رو مي گيره ! ... بازي تموم ميشه .. نتيجه بازي 150 به 0 به نفع تريسيلوانيا !



يكي از راه هاي پيشرفت در رول پلينگ ( ايفاي نقش ) :

ابتدا به لين


Re: جام جهانی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۴:۱۳ سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۵

لونا لاوگودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۷ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۲۵ پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۷
از اون ورا چه خبر؟!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 339
آفلاین
سومین نمایشنامه آزکابان! :


بازیکنان تیم آزکابان روحیه ی خود را باخته بودند و نمی دانستند چگونه می توانند این اختلاف امتیازات را جبران کنند تنها یک راه باقی مانده بود ... آن ها باید اسنیچ را از آن خود می کردند ... اما هنوز خبری از دیده شدن آن نبود ...

تشویق تماشاچیان اکنون بیشتر متوجه تیم حذم تار کبود بود :

- بازم مثل همیشه عنکبوت برنده می شه ... بازم مثل همیشه عنکبوت برنده می شه!!

کوافل دست مهاجمان آزکابان بود که نا امیدانه برای گل زدن تلاش می کردند. لاوندر توپ را به سرعت به پروتی پاس داد و پروتی با تمام سرعتی که در خود سراغ داشت به سمت دروازه های حریف حرکت کرد ... به دروازه ها نزدیک و نزدیک تر می شد ... با تصمیمی ناگهانی کوافل را به لونا پاس داد لونا دستانش را دراز کرد که کوافل را بگیرد ... فاصله ی زیادی با دروازه نداشت ... اما ناگهان بلاجری با سرعت هر چه تمام تر جلو آمد و به کوافل برخورد کرد ...

گزارشگر مسابقه فریاد می زد: وااااااااای ... چه حرکت نا به جایی ... حمید به بلاجر ضربه زد و بلاجر اشتباهی به کوافل خورد ... از برادر حمید بیشتر از اینا ... وااااای خدای من ... کوافل وارد دروازه شد!!! گــــــــــــــــــــل!! ... گـــــــــــــــــــل!!! ... گــــــــــــــــــــــــل!!!! به نفع تیم آزکابان! نتیجه به 50 – 30 می رسه و هنوز هم تیم حذب جلوتره!! ...

دیگوری از این گل غیر منتظره ای که خورده بود شکه شده و بی حرکت خشکش زده بود ... در واقع همه ی اعضای تیم حذب به همین حالت در آمده بودند ... و تنها برادر حمید بود که از شدت خجالت سرخ و برافروخته بود ... برادران بسیجی حاضر در جایگاه تماشاچیان او را هـــــــــــــو می کردند!! ...

اکنون دو باره بازی آغاز شده بود و این بار توپ دست حذمی ها بود که برای جبران این گل خجالت آور حالتی مصمم به چهره هاشان گرفته بودند حمله ای قدرتمند و سریع از جانب حذمی ها در حال شکل گیری بود ... اسپراوت خود را برای دفع ضربه ای محکم آماده می کرد ... ترس و نگرانی در چهره اش نمایان بود ... توپ در دستان آوریل قرار داشت و با سرعت پیش می آمد اسپراوت به طرف او پرواز کرد تا جلویش را بگیرد ولی بلاجری مانع او از این کار شد ... و آوریل به همراه کوافل از درون دروازه ی وسط گذشت و گلی دیگر را نیز برای تیم خود به ثبت رساند ...

گزارشگر : گـــــــــــــــــل ... گــــــــــــــــــل ... نتیجه ی بازی به 60 – 30 تغییر می کنه و هنوز هم به نفع حذمیاست!

آوریل با لبخندی مغرورانه دست خود را برای تماشاچیان تکان می داد و صدای بازم مثل همیشه ... تماشاچیان دوباره اوج گرفته بود ...

عصبانیت و ناراحتی در چهره ی آزکابانی ها موج می زد ... آن ها دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتند ... لاوندر براون از شدت عصبانیت سرخ شده بود و می لرزید ...

دوباره بازی از سر گرفته شد و این بار آزکابانی ها باید بازی را آغاز می کردند ... لاوندر با عصبانیت کوافل را در دست گرفته بود و با سرعت هر چه تمام تر و بدون پاس دادن به دیگران و با تکروی به سمت دروازه ی حذمی ها حرکت می کرد ... سرعتش بی اندازه زیاد بود و همه از این سرعت غیر قابل باور او متعجب شده بودند ... به طرف دروازه در حرکت بود که ناگهان بلاجری از پشت سر به او برخورد کرد ... ضربه آن چنان محکم بود که لحظه ای همه گمان کردند از روی جارویش به زمین خواهد افتاد ... ولی او با تمام وجود سعی کرد تعادلش را حفظ کند و در این کار موفق نیز شد ... اما صورتش از شدت درد کبود شده بود ... و سرش گیج می رفت ... داور با تمام وجود در سوت خود دمید و اعلام خطا به نفع تیم آزکابان کرد ...

گزارشگر : بله .. خطا گرفته می شه ... خطای ققی! ... حالا باید ضربه ی آزاد توسط بازیکنان آزکابان زده بشه و این لونا لاوگوده که پشت توپ قرار می گیره! آماده ی پرتاب می شه و گـــــــــــــــــل ... دیگوری از پس این ضربه هم بر نمیاد ... بازی 60 – 40 ادامه پیدا می کنه ...

سرژ کوافل به دست بازی را آغاز کرد و به طرف دروازه ی تیم آزکابان حرکت کرد هم زمان با او آوریل و ادی نیز در کنارش حرکت می کردند ... سرژ با آن ها یک دو می کرد و جلو می رفت توپ در دستان آوریل قرار گرفت ... آوریل توپ را به سرژ پاس داد اما نیرویش برای رسیدن کوافل به دست سرژ زیاد نبود بنابراین کوافل در میانه ی راه متوقف شد ... مهاجمان تیم آزکابان فرصت این را نداشتند که به طرف کوافل حرکت کنند بنابراین آوریل در صدد جبران اشتباه خود بر آمد و به طرف آن حرکت کرد اما قبل از این که انگشتانش توپ را لمس کند روفوس اسکریم جیور با بلاجری به کوافل ضربه زد و توپ در دستان لونا لاوگود قرار گرفت ...

گزارشگر : عالیــــــــــــــــــه ... محشــــــــــــــــره ... حرف نداره!! ... کاره روفوس نمونه نداشت ... باید تو تاریخ کوئیدیچ ثبت بشه ...

توپ دست لونا بود که با سرعت به طرف دروازه می رفت ... ولی سدریک دیگوری چون کوهی در مقابلش سبز شده بود و هیچ راه نفوذی باقی نمی گذاشت بنابراین بازیکنان تیم آزکابان از ترفندی قدیمی برای پیدا کردن راه نفوذ به دروازه های حذم استفاده کردند و آن این بود:

همه ی اعضای تیم آزکابان با چشمانی هراسناک به پشت دیگوری خیره شدند و لونا فریاد زد : سدریـــــــــــــــک مواظب کلت باش!!!!!!

دیگوری با وحشت به پشت سرش نگاه می کند و لونا نیز که منتظر چنین فرصتی بوده کوافل را وارد دروازه می کند ...

صدای گزارشگر سدریک را به خود می آورد :

گــــــــــــــــــل ... گــــــــــــــــل به نفع تیم آزکابان ... اونا به دیگوری کلک زدن ... آفرین ... نتیجه ی بازی به 60 – 50 تغییر می کنه!!

صورت دیگوری از شدت خشم و شرمندگی دست کمی از لبو نداشت و البته او مجبور بود نگاه های سنگین اعضای حذم را هم تحمل کند ...

اعضای تیم آزکابان از شدت خنده دل هایشان را گرفته بودند و اشک از چشمانشان روان شده بود. و تمام سعی خود را می کردند که از جاروهایشان نیفتند ...

بازی را آوریل با کوافلی در دست آغاز کرد و به جلو حمله برد ... خون جلوی چشمانش را گرفته بود ... در همین لحظه بود که پادما پتیل به سرعت به طرف زمین شیرجه رفت به نظر می آمد که اسنیچ را دیده است ... کور ممد هم که چیزی را نمی دید تلو تلو خوران دنبال او شیرجه رفت و البته این کار او با چشمان ضعیفش جور در نمی آمد ... پادما درست نزدیک زمین جارویش را صاف کرد و به حرکت سریع خود ادامه داد ... ولی کورممد نتوانست خود را کنترل کند و یکراست به زمین برخورد کرد و جارویش هزار تکه شد و عینکش شکست و دماغش خرد شد و در همین حین پادما به اسنیچ نزدیک می شد ... نزدیک ... نزدیک تر ... و انگشتانش سطح سرد اسنیچ را لمس کرد ...



ادامه دارد ...


ویرایش شده توسط لونا لاوگود در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۳۰ ۱۸:۳۷:۲۶



Re: جام جهانی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۳:۵۷ سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۵

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
بازي شروع ميشه و توپ رو ميندازن هوا همه مهاجما شيرجه ميزنن طرف توپ.
گزارش گر ورزشگاه:به نام مرلين...بنده عاقل قردوسي پور بازي افتتاحيه رو براي شما مستقيما از ورزشگاه جام جهاني شفتنكلاه گزارش ميكنم... عجب گل نزنيه اين بازيكن...
صداي دامبل كه كنار گذارشگره مياد: احمق!! اصلا اينا دستشون به توپ خورده كه بخوان گل بزنن ؟
گزارش گر: بلهههه...همه اعضاي تيم ها ميرن جاي خودشوووون...كورممد به دنبال گوي زرينههه...

صداي تماشاچياي ازكاباني: هوووو...هووو....ريش سرژوووو...هووو..هووو...
سدريك به اوريل در هوا: اوريل حواس سرژو پرت كن...نبايد شعار اينارو بشنوه...
ولي دير شده بود چون سرژ بعد از شنيدن اين شعار متوجه شد ديگر هيچ ارزشي ندارد و هيچ اميدي براي زنده ماندن باقي نمانده و هر چه زودتر بايد خودكشي كند و از ارتفاع 200 متري خودش را روي زمين پرت ميكند

گزارشگر:عجب شيرجه اي ميزنه اين بازيكن...آخ..با مغز به زمين ميخورهههه...

به بو به بو به بو به بو
چند جاروي پرنده از اطراف ميان كه جلوشون گيليدي قرار داره
گيليدي: برين كنار..كميته كمك به بيماري هاي خاص وارد ميشود...برين كنار ...

گيليدي از جارو پياده ميشه و بالا سر سرژ ميره...داور و بقيه بازيكنا و تماشاچيا دور جسد سرژ جمع شدند

گيليدي: دكترا جوابش كردن...ولي اميدتون رو از دست ندين...يك راه براي زنده موندنش باقي مونده كه البته خيلي خشن و ناراحت كنندست...روتونو اونور كنيد
همه روشونو اونور ميكنن
گيليدي به سوي سرژ: :bigkiss: اا چرا هوش نمياد؟ :bigkiss: :bigkiss:

ولي سرژ بهوش نيومد
گيليدي رو به همه: من خيلي تلاش كردم ولي بهوش نيومده..فكر كنم سيستم عصبي بدنش دچار مشكل شده چون اصلا هيچ عكس العملي در برابر تلاش من نشون نميده
گيليدي سرشو ميزاره رو قلبه سرژ
گليدي: بازگشت همه به سوي اوست...سرژ مرد
همه:
مادر سرژ با ريش هاي سفيد وارد زمين ميشه و با گريه و زاري مياد بالاسر سرژ: بچمو كشتن...مرلين به دادم برس...بچم از دست رفت...كي بچمو كشت؟
گيليدي رو به دوربين: نكته تربيتي براي تربيت اطفال...در اين جور مواقع به دنيال مقصر نگرديد چون خود شما كه پدر مادر او هستيد مقصر اصلي هستيد و از روحيات عميق او بيخبر بوديد و خواسته هاي اورا براورده نكرديد كه نتيجش اينه كه فرزند شما هر ثانيه به طرز ارزشي اي تصميم به خودكشي كنه...ادامه بحث و گفتگو را فردا ساعت 12 ظهر در برنامه «سلامت رفتار كودكان» با دكتر اميد بخشي جناب صادق حمايت دنبال كنيد..و حالا «پتوي گلباف» شمارا به ديدن ادامه برنامه دعوت ميكند

برادر حميد همهرو كنار ميزنه و مياد جلو

حميد:بريد كنار..خودم زندش ميكنم


ویرایش شده توسط سرژ تانكيان در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۳۰ ۱۴:۵۱:۵۱


Re: جام جهانی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۳:۳۶ سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۵

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 789
آفلاین
***ادامه پست سدریک***

تماشاچیا با انرژی غیرقابل وصف و تموم ناشدنیی در حال تشویق تیم حذم کبود هستن و مرتب شعارهای مثبت و روحیه سازی رو فریاد میزنن.
سدریک : بعدا سیستم اینا چه جوریه؟ یعنی باتریین؟ ممکنه یهو وسط بازی باتریشون تموم شه؟
کورممد : نه بابا، بچه شدی؟! با انرژی نور خورشید کار میکنن، خورشید هم که مثه بختک افتاده روشون! عمرا از کار نمیفتن...
سدریک : حالا اگه هوا ابری یا بارونی شد چی؟
کورممد سرشو با افتخار بالا میگیره : اون موقع باید به خودمون متکی باشیم!
و پس کله ای زیبایی نوش جان میکنه، به طوری که عینکش میفته 10 متر جلوتر از خودش!

تماشاچیا : ما گل میخوایم یاله!
سدریک : چشم، شوما یه خوره صبر کنین این بازی شروع بشه، ما پست میزنیم، گل هم میزنیم، اکس هم میزنیم، قات هم میزنیم، به عنوان شیرینی بردمون کریچر رو هم میزنیم!
تماشاچیا : هیچ اشکالی نداره، بازی ادامه داره!
ذهن سدریک مغشوش میشه : مگه ما گل هم خوردیم؟ کورممد تو چه غلطی کردی؟
کورممد در حالیکه دنبال عینکشه : بابا به من چه، من اینا رو از قبل ضبط کردم، قرار بود موقع بازی جلو عقبشون کنم که تشویقهای به جا بکنن، اون کنترل وامونده اش رو گم کردم! دیگه همینه دیگه، خودشون به ترتیبی که ضبط شده میان جلو
سدریک : باز من هرچی نابغه اس دور خودم جمع کردم!

سدریک با داد و فریاد آخرین تاکتیک های لازمه رو به تیمش میگه و همه بچه ها بهش اطمینان میدن که این بازی رو میبرن و حریفشون حتی سوسکی هم نیست.
در همین زمان در ورودی-خروجی رختکن تیم آزکابان که به صورت میله های فلزی عمودی و دقیقا عین میله های زندان بود باز میشه و یه لیموزین مشکی متالیک خفن شیشه دودی وارد زمین میشه، راننده ازش پیاده میشه و در ماشین رو برای اعضای تیم آزکابان باز میکنه.
بازیکنان تیم مقابل، با آرامش و اعتماد به نفس زیادی از ماشین پیاده میشن، همه یکدست سیاه پوشیدن و به نشانه زندانی بودن، علامتهای روزشمار (1) سفید رنگی به صورت تُنُک روی رداشون بود.
صدایی از وسط جمعیت میاد : اِاِاِاِا، ولم کن بذار شاید منو ببینن واسم غش کنن، اوهوی ساحره ها، لاوندر، یوهوو، منم گیلدی!!
دوربین به سمت جمعیت برمیگرده و گیلدی رو نشون میده که داره بال بال میزنه، لاوندر هیچ توجهی نمیکنه و آروم دست لونا رو فشار میده تا حرکت احمقانه ای ازش سر نزنه!
گیلدی : آهای.... و به سمت جلو خم میشه که از پشت مورد حمله شخصی ناآشنا واقع میشه و از ارتفاع 10 متری پرت میشه پایین و میفته وسط یه دریاچه آب و گِل، به طوری که همه چندین لیتر آب آلوده پخش میشه روی آزکابانیا.
ملت میزنن زیر خنده. لاوندر در اوج خشانت به بدن کج و کوله گیلدی نگاه میکنه و یه قدم جلو میاد. سپس نگاهی از نوع "حالتون رو میگیریم" به تیم حذم میندازه. اعضای تیم سریع خودشون رو به همراه کفهایی که از دهنشون بیرون زده جمع میکنن و حلقه اتحاد رو تشکیل میدن که البته صورت کورممد به جای اینکه به سمت داخل حلقه باشه به سمت بیرونه!
سدریک دستشو وسط حلقه میبره : ما برنده میشیم!
ققی : حتما! و دستشو روی دست سدریک میکوبه.
و به همین ترتیب کل دایره رو طی میکنه تا بالاخره به کورممد میرسه و اونم به نوبه خودش دستش رو میکوبه، البته روی هوا!
هفت بازیکن تیم آزکابان وسط زمین وایمیستن و با داور مسابقه دست میدن، اعضای تیم حذم به ترتیب جلو میرن و یکی یکی با همه دست میدن،سدریک و لاوندر مقابل هم قرار میگیرن و دست همدیگرو محکم فشار میدن.
سدریک : خودتون رو از الان بازنده حساب کنین!
لاوندر : شاید توی خواب!
داور سوت رو به صدا در میاره، بازی شروع میشه!
________________________________________________
(1) روزشمار : از این خط هایی که هرکدوم یه روز رو نشون میده و وقتی شش تا میشه، یه خط روش میکشن یعنی یه هفته گذشت، توی زندانها معمولا به چشم میخوره!


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: مسابقات دوستانه
پیام زده شده در: ۱۳:۰۷ سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۵

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
یاهو





باران کم کم در حال بند آمدن بود ، هر چند بازیکنان دو تیم کاملا خیس شده بودند و به شدت احساس سنگینی می کردند.
صدای جیغ و داد هواداران ترنسيلوانيا تمام فضا را پر کرده بود ...صدای جمعی از طرفداران : ما گل میخوایم یالا .... توپ تانک فشفشه ، ترنی ما ترینه ! ( چه جلب مخفی (
بازیکنان دو تیم سخت در جستجو بودند و تلاش میکردند.
بچه های تیم گریف یونایتد که هر از گاهی با هم کلکل میکردند چندین بار از داور مسابقه اخطار گرفته و به بازی جوانمردانه دعوت شدند.
سرخگون در آسمان معلق بود ، که توسط جسی ربوده گشت ، جسی بعد از چندین حرکات مارپیچی که هدفش جز تاب دادن موهایش و کشتن و غش کردن چند پسر نبود سرخگون رو به آرتیکوس پاس میده ، اما آرتیکوس کمی تامل میکنه که این باعث میشه سرخگون از دستش پرت بشه! در همین حال هدویگ در کمی پایین تر از آرتی بود گفت:
_ باب تو حواست کجاست؟ میزاری اینا با جاروی مدل تهران-51 شون ازت جلو بزنن؟
آرتی: منو صدا کردی؟ ..... یه لحظه حواسم پرت شد!
سارا که شاهد ماجرا بود گفت:
_ چیه یاده دختر عموت که توی شهرستان منتظره نامه ی توئه افتادی؟
آرتی: آخه چقدر بگم راز خانوادگی منو فاش نکن!
ملت:
هدویگ ولش کن برو بازی تو بکن!

سیم ثانیه بعد!
بازی تا 5 دقیقه پیش با نتیجه ی 70 به 80 به نفع گریف یونایتد دنبال میشد تا اینکه کریچ و چو طی یک حمله ی انتحاری گل مساوی را به ثمر رساندند!
کریچ بعد از لایی کشیدن از بین نیک و الیور پوزخندی زد و گفت:
_ سوسکتون میکنیم داش هدی!
در همین حال نقطه ای سیاه رنگ در آسمان ظاهر شد که به سرعت به سمت کریچ میومد!
هدویگ اون چیه؟
چو: نیدونه
لکه واضح تر شد ، وُو او کسی نبود جز سوسک که به سرعت پرواز میکرد!
سوسک: کسی منو صدا زد ؟؟
ملت:
رون با جاروش بوقی زد تا ملت از سر راهش برن کنار :yclown: ، و در حالی که چشماش دوبل شده بود گفت:
سوسکی دوست قدیمی چه خبرا؟ اینجایی؟
سوسک که اشک تو چشاش جمع شده بود گفت:
دلم واسه رفقای قدیمی تنگ شده بود
سووووووووووووووووووووووت
داور مسابقه که خون جلوی چشمای سمت راستش رو گرفته بود گفت:
_ جمعش کنین بابا ، هووی سوسکی برو و الا تیم دراگون حذف میشه ها؟
سوسک: تق کرد و ناپدید شد
دارو: زودتر بازی تونو شروع کنین !
ملت:


-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
دوستان گریفی اگه بد شد شرمنده! ( البته شک دارم)!







Re: جام جهانی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۲:۳۴ سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۵

پروفسور اسپراوتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۳ جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۲۶ دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۵
از هاگوارتز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 378
آفلاین
خب خب این هم ادامه نمایشنامه تیم ازکابان...:
گزارشگر با صدایی حاکی از تحسین گفت:بله ...حالا این تیم ازکابانه که شوک بزرگی رو به تیم حذم تار کبود و دیگوری وارد میکنه .ازکابان با این حرکتش به همه تیمها اعلام خطر کرد.

در همبن حین بازی دومرتبه اغاز شده بود.کوافل در دست تانکیان بود و با سرعتی سر سام اور به جلو حرکت میکرد. لونا به سمت او رفت تا کوافل را از دستش بگیرد ولی تانکیان با یک حرکت چرخشی زیبا لونا را دور زد و یک پاس به ادی ماکای داد.

گزارشگر با هیجان شروع به صحبت کرد:بعد از حرکت تماشایی تانکیان و پاس او توپ همچنان در دست ماکای قرار داره و داره به سمت جلو پیش میره ...وای نگاه کنین اسکریم جیور یه بلاجرو بسمت ماکای میفرسته ...و بله کوافل از دست ماکای خارج میشه.حالا کوافل در اختیار پتیل قرار میگیره و با سرعت بسمت دروازه تیم حذم پیش میره .کوافل را با یه پاس سریع به لاوندر میده .لاوندر با سرعت به سمت دروازه میره.حالا اون هست و کوافل و دیگوری....و بله بیست-صفر به نفع ازکابان.

بار دیگر صدای هیاهو در ورزشگاه بلند شد .

در همین لحظه گزارشگر مسابقه اعلام کرد:و حالا درخواست وقت استراحت برای تیم حذم.

بازیکنان ازکابان با سرعت به سمت زمین رفتند و گرد هم امدند.لاوندر برای اینکه صدایش در ان شلوغی به تمام اعضا برسد با فریاد گفت:بچه ها عالی بود اونا الان شوکه شدند.ما میتونیم از این فرصت استفاده کنیم و اختلافمون را هرچی که میتونیم با اونا بیشتر کنیم.بونز و اسکریم جیور حواستون رو به تانکیان متمرکز کنید .چون بازیکن فوق العادیه.پادما تو هم هر چی سریعتر بتونی اسنیچ رو بگیری به نفع ماست.

در همین حال داور به سمت انها می امد.

لاوندر سرعت حرف زدنش را بیشتر کرد و گفت:اسپراوات تو هم حواست به درواره سمت چپ باشه.اکثر اوقات ولش کرده بودی.

اسپراوات از خجالت سرخ شد و در همین لحظه داور به کنار انها امد و اعلام کردوقت استراحت به پایان رسیده است.بازیکنان به سمت پستهای خودشان روانه می شدند.در همین حین نگاه اسپراوات به دیگوری افتاد و ترسی بر وجودش مستولی شد..از ترس درون چشمان وی دیگر اثری نبود و جای خود را به جنگندگی و اعتماد به نفس بالایی داده بود.این نشان می داد که تیم حذم خودرا بازیافته بود و این اعلام خطری بود برای تیم ازکابان.

گزارشگر دومرتبه شروع به صحبت کردن نمود:بله ...بعد از وقت استراحتی که توسط دیگوری درخواست شده بود اعضای تیم دومرتبه به زمین برگشتند تا بازی را ادامه دهند.خب توپ در دست دیگوریه پاس میده به ماکای.ماکای توپ رو به تانکیان میسپاره.تانکیان به اوریل...نه در بین راه توپ رو لاوگود میگیره به پتیل پاس میده پتیل با سرعت بسمت دیگوری میره .حالا خودش هست و دیگوری و...نه دیگوری توپ رو میگیره و بلافاصله به تانکیان پاس میده...حالا بازیکنان ازکابان جا موندن.توپ با سرعت زیادی بین تانکیان و اوریل پاسکاری میشه.بونز بلاجرو به سمت اوریل می فرسته ولی اوریل با یه حرکت تماشایی بلاجرو پشت سر میگذاره و به تانکیان پاس میده.اسپراوات به سمت تانکیان میره...و گل...گل...چه حرکت زیبایی کرد تانکیان..واقعا عالی بود...

ورزشگاه از غریو شادی طرفداران حذم پر شده بود.
- اسپراوات دوباره بازی رو اغاز میکنه توپ رو به لاوندر میسپاره...وای نه سرعت پاسش خیلی کم بود وتوپ رو تانکیان در بین راه میگیره ...و حالا...گل...بله باز هم گل برای حذم.

تیم ازکابان خودش را باخته بود.بازیکنان با عجله توپ را به یکدیگر پاس می دادند و همین باعث شده بود که اکثر پاسهایشان به یکدیگر نرسد.صرف پنج دقیقه بعد حذم 3 گل دیگر را هم به ثمر رساند .

حالا تیم حذم 50-20 از ازکابان جلو بود.اسپراوات در 3 گل اخر مرتبا بر خلاف کوافل حرکت می کرد.تیم ازکابان در شرایط بحرانی بود.انها داشتند در اولین مسابقه شکست میخوردند...
____________________________________

توجه : فقط بازیکنان تیم آزکابان باید این پست رو ادامه بدن


ویرایش شده توسط پروفسور اسپروات در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۳۰ ۱۲:۵۵:۰۲
ویرایش شده توسط پروفسور اسپروات در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۳۰ ۱۴:۰۳:۴۳

فریا


Re: مسابقات دوستانه
پیام زده شده در: ۱۰:۴۴ سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۵

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
چو در حالی که تو طول رختکن و سپس تو عرض اون و گاهی از وسط به دو طرف قدم میزنه
-ببنین بچه ها این بازی دوستانه خیلی به ما کمک میکنه
رون دستش رو میگیره بالا
- یک سوال داشتم کاپیت چه کمکی؟
چو: خوب ما هماهنگتر میشیم به هر حال این یک بازی دوستانه اس
رون دوباره دستش رو میبره بالا
-- اما کاپیت من فکر میکنم اگه با اینا بازی کنیم هماهنگیمون رو بیشتر از دست بدیم
چو: حرف مفت نزن رون من میگم مسابقه خوبه یعنی خوبه
رون: خیله خوب کاپیت بزار یک جور دیگه….
( صدای رون قطع میشه و چو وندش رو میزاره تو جیبش)


صدای تماشاچی های که طرفدار تیم ترنسیلوانیا هستند از ورزشگاه به گوش میرسه
توپ تانک فشفشه داور چه زحمت کشه
شیر سماور, اگزوز خاور , جیگرتو داور
تو که اون گوشه نشستی ,منتظر چی هستی
................
( و یک عالمه شعار اسلامی و با ناموسی دیگه )

بلند گوی استادیوم روشن میشه

گزارشگر با صدای خواب آلود : این بازی که قراره با هم ببینیم دوستانه اس , خودتون هم میدونید دوستانه اس و یحتمل اسم بازیکنان هم میدونید پس وارد جزئیات نمیشیم و خودمون رو خسته نمیکنیم , هر وقت یکی از دو تیم گل زد من فقط یک گل کوچو لو میگم و دوباره به استراحت میپردازم اینم بهتره بدونید هنوز چک حقوقی من پاس نشده


با زیکنان دو تیم بدون هیچ گونه حرکت اضافی وارد زمین میشن تا با سوت داور مسابقه رو شروع کنن
هوا آفتابی بود و پرنده ها آواز میخوندن و باد ملایمی میوزید و همه چیز برای شروع یک مسابقه ی عالی محیا بود


ویرایش شده توسط کریچر در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۳۰ ۱۱:۵۱:۰۵

كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: مسابقات دوستانه
پیام زده شده در: ۷:۲۵ سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۵

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
ادامه پست كاپيتان هدويگ از تيم گريف يونايتد!

نيك كه به نظر اصلا راضي نمي رسيد گفت:
_اه... تو اين بارون هم ول نمي كنن! بگو آخه مگه شماها درس و مشق نداريد؟
و سپس به لوييس تنه ايي زد و ادامه داد:
_به جون تو نصفشون مثل تو كنكور دارن!
لوييس حرفش را قطع كرد و گفت:
_نيك عزيز از اين طرفداران قدرداني كن كه فقط براي پيروزي ما آمده اند!
و بعد لحظه ايي تامل كرد و گفت:
_فكر ميكنم كتاب " تا پاي جان " بود فصل 3...!
ملت:
هدويگ جلو افتاده بود و مرتب به سوي طرفداران گريف يونايتد خم و راست ميشد. به طور مكرر از همه تشكر مي كرد. هم چين رفته بود تو بحر معروفيت كه با اشاره آرتيكوس به بازوش به خود آمد و به سوي داور حركت كرد.
حالا چو و هدويگ چشم در چشم هم دوخته بودند و سخناني را مبادله ذهني مي كردند.
_نشونت مي دم... حالا مياي با صاحب من دوست ميشي؟
_به تو چه... مگه تو فضول زندگيه مردمي؟ آهان... پس داري مسابقه مي دي براي انتقام آره؟
_نخير... مي خواستم بهتون كمك كنم يه ذره تيمتون رو بياد براي جام جهاني!
_كه اين طور ...تو مي خواي به تيم ما كمك كني؟ يه جغد؟
_خيلي دلت بخواد...بشكنه اين دست كه نمك نداره!
داور كه مدت ها بود سكه را بروي زمين انداخته بود و حالا مشخص شده بود توپ دست كدام گروه است با نفسي كه در سوتش دميد آن دو را به خود آورد.
پس از جاگيري دو گروه و آمادگي توپ ها رها شده و بازي آغاز شد.
سرخ گون در دستان رون ويزلي به چشم مي خورد! با سرعت حركت مي كرد. به پيش مي رفت و به هيچ وجه حاضر نبود گل اول را از دست بدهد.
چو مرتب از آن سوي ورزشگاه فرياد مي زد:
_پاس بده...زود باش...بهت مي گم پاس بده!
اما رون گوشش به اين حرف ها بدهكار نبود. آرتيكوس از اين موقعيت بايد كمال استفاده را مي برد. رون هم بدون توجه به مدافع قدرت مند گريف يونايتد با خيال خوش و با آسودگي به جلو مي رفت كه ناگهان توپ از ميان دستانش رها شد.
_اٍ اٍ اٍ....توپ كو؟ الان اينجا....
و نگاهش به توپي افتاد كه توسط آرتيكوس به جسي پاس داده شده بود!
_اوه...نه...خداي من!
و يكي بر پيشانيش نواخت!
تا او باشد تك روي نكند و ديگر به فكرش نزند كه مي تواند از مدافعان حريف بگذرد. تجربه ي خوبي براي اوايل بازي بود. با اين حال كه مي توانست تبديل به گل شود!
و به اين ترتيب اولين فرصت گل براي تيم ترنسيلوانيا از دست رفت!








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.