هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: جام جهانی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۰:۰۵ یکشنبه ۴ تیر ۱۳۸۵

ایدی مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۱ چهارشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۰۲ سه شنبه ۵ تیر ۱۳۸۶
از قصر باشکوه مالفوی...!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 166
آفلاین
این اخرین پست تیم فمن است:

-------------------------------
گزارشگر نفس نفس می زد حتی مجبور شد از صندلی بلند شود تا حرکت آیدی را ببیند.
با این اشاره گزارشگر،تری بوت بسمت اسنیچ و در واقع ایدی شیرجه رفت.
آیدی روی جارو خم شده و با سرعت سرسام اوری بدنبال شی طلایی رنگ پرواز می کرد.
تری هم سرعت خود را زیاد کرده و گهگاهی هم ردای آیدی را میگرفت که با اخطار داور روبه رو شد.همه سرها بسوی دونفر بود که به فاصله نزدیکی در کشمکش گرفتن اسنیچ بودند.
که در همین حین فریاد گزارشگر بار دیگر بلند شد:

-"این فمنیها الحق وقت شناسن...مری دومین گل خود رو هم میزنه:50-10 به نفع فمن...."

دستهای بلند آیدی هر لحظه به اسنیچ نزدیکتر می شد،اما توپ طلایی پرواز کنان از چنگ او فرار میکرد.
ناگهان یک بلوجر با شتاب زیاد بسمت آیدی پرتاب میشود.سرعت آن به حدی بود که آیدی وقتی روی جارو کاملا خوابید،باد آن موهایش را بشدت در هوا پخش کرد.آیدی نگاهی به پشت سر انداخت.پانسی لبخندی بی رمق به او تحویل داد که نشانه ناامید شدنش از این حرکت بود.
سامانتا با دیدن این حرکت،بازدارنده را به سمت پانسی قوس داد و گزارشگر با حالت گرفته ای ،گوئی درد این ضربه را خود تحمل کرده باشد گفت:

-"وای...پانسی که تازه به بازی برگشته بود متاسفانه با
ضربه بلوجر سامانتا دوباره به سنت مانگو منتقل شد!"

گرچه بازیکنان سعی میکردند سررشته کار از دستشان در نرود،اما تمام چشمها بی اختیار معطوف دو جستجوگر میشد.همه چیز بستگی به این دونفر داشت که با تنه زدن به یکدیگر تلاش میکردند حریف خود را از میدان به در کنند.
به ناگاه چهره آیدی در هم فرو رفت و او بجای دنبال کردن اسنیچ بطور مستقیم،رو به بالا شروع به پرواز کرد.حالا همه با این حرکت اسنیچ را متعلق به تری میدانستند و فریادهای بی رحم اعتراض از هر گوشه بلند شد.
گزارشگر با خنده گفت:

-"این حرکت آیدی خیلی غیر حرفه ای بود.مطمئنا اسنیچ....اما نه...چی شد؟چرا اسنیچ رو به بالا حرکت میکنه؟چرا دور خودش میچرخه؟"

در این حین صدای سوت داور ،سالن را غرق در سکوت کرد.آیدی که گوئی همه حرکات اسنیچ را پیش بینی کرده بود،دستانش را در مقابل چشمهای پر حسرت تری بوت بالا اورد و اسنیچ را که درون آن دو زندانی شده بود و به دنبال راه فرار بود به همه نشان داد.
گزارشگر بهت زده و من من کنان اعلام کرد:

-"200-10 به ...نفع فمن..."

و سالن با گلهای صورتی و فریادهای شادی فمنیها آذین شد....


در سرسرای هاگوارتز:


همه با رداهای متعلق به گروههایشان منتظر استقبال از هفت دانش اموز موفق هاگوارتز بودند و حتی برخی هم به افتخار آنها لباسهای صورتی به تن داشتند.از سقف سالن پرچمهای تیم فمن اویزان بود و در کنارشان دو پرچم گریفندور و اسلایترین به اهتزاز در امده بودند.حتی برای این استقبال شمعهای روشنی بخش سالن هم برنگ صورتی در امده بود.
غذاهای خوش اب و رنگ که برای مهمانی ترتیب داده شده بود،روی میزها سرو شدند و در همین حین هفت ساحره صورتی پوش در حالیکه با ابهت تر و شیک پوش تر از همیشه به نظر می رسیدند، از در به ارامی وارد شدند.فریادهای تحسین طرفداران از هر سو حتی از میان اساتید هم به گوش می رسید و مایه دلگرمی انها بود.آیدی به ارامی از میان دوستانش جلو امد و با لحن کشدار و ظریفش شروع به صحبت کرد.
صدای او بدون جادو در سکوت تالار اکو داده شد:

-"از همه عزیزان و دوستانم از طرف تیم فمن تشکر میکنم.در واقع باید اول از همه از تیم بلغارستان تشکر کنم که در این بازی خیلی خوب ظاهر شدند.این بازی دوستانه برای همه ما تجربه سخت و خوبی بود.ولی من هنوز امیدوارم که یک روز در حالیکه جام توی دستای اعضای تیم فمنه وارد این سرسرا بشیم.و همچنین از تک تک بچه های فمن ممنونم که در شرایط سخت هم تیمشون رو تنها نگذاشتند و با تمام نیرو بازی کردن.و باز هم به امید پیروزی....."

شش ساحره دیگر هم دستهایشان را دور دست او حلقه کردند و بار دیگر موجی از نورهای رنگارنگ از میان دستهایشان خارج شد که اینبار نوشت:

-"پیش به سوی پیروزی برای همیشه و تا ابد"


--------------------------

به امید پیروزی تیم فمن
با احترام
A.M


ویرایش شده توسط ایدی مالفوی در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۴ ۱۹:۱۷:۴۹

"صبحدم مرغ چمن با گل نو خاسته گفت...ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت"


[b][color=006600]"گل بخندید که از ر


Re: جام جهانی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۱:۵۹ شنبه ۳ تیر ۱۳۸۵

دیانا مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۵ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۰۹ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۴
از خونمون( قصر مالفوی ها)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 196
آفلاین
بعد از حرکات نمایشی و فوق العاده زیبای تیم فمن بازی به حالت عادی خودش برگشت .
این بار اعضای بلغارستان بودند که دست به حمله زده بودند و میخواستند چهار گل خورده رو به هر نحوی که شده جبران کنن !
دیانا به با شتاب در آسمان اوج گرفت و پیش ایدی رفت تا با او صحبت کنه .
دیانا : ایدی ... فکر نمیکنی دیگه گل بارون بس باشه ؟
ایدی در حالی که اصلا به دیانا نگاه نمیکرد و تمام حواسش رو به اسنیچ جمع کرده بود اصلا جوابی نداد !
دیانا که کلافه شده بود داد زد : آهای با تو ام !
ایدی انگار اسنیچ رو دیده بود و با تمام قدرت به سمتی رفت که اسنیچ در اونجا بود .
دیانا : مرسی ممنون از توجهتون !
ایدی در حالی داشت با سرعت پیش میرفت داد زد : نه ... بس نیست .
دیانا جاروشو کج کرد و ارتفاعشو کم کرد و به دیگر مهاجمین تیم پیوست .
گزارشگر که از هیجان بازی داشت میمرد گفت: اوه ... تیم بلغارستان واقعا حمله های خوبی انجام میدن ولی نمیدونم چرا به گل نمیرسن !؟ بله ... حالا مینکی دونالد مدافع تیم فمن رو میبینید که سده راه جان روانکلاو شده ولی فایده نداره جان همچنان پیش میره !
سامانتا با بلوجری رو به طرف جان میفرسته ولی اونم فایده ای نداره !
مثله اینکه هیچی نمیتونه جلوی حرکت جان رو بگیره و حالا مینکی داره پا به پای اون حرکت میکنه و به جان تنه میزنه و سعی میکنه اونو از جاروش بندازه ... مدافعین فمن حاضرن به هر قیمتی که شده از دروازه دفاع کنن ... صدای سوت داور رو میشنویم ... بله داور این حرکت رو دیده و خطای بازیکن فمن رو گرفته !
مینکی با حالت عصبانی از جان دور میشه و همین که باعث شده با سوت داور جان از حرکت بایسته اونو راضی میکرد .
گزارشگر :جان کوافل رو به بلید پاس میده خانم رایس دستاشو به طرف کوافل دراز میکنه ولی بی فایده اس بلید کوافل رو میگیره .
مهاجمین بلغارستان تا گل نزنن ول نمیکنن ... بلید همچنان پیش میره.
ورزشگاه در سکوتی مبهم فرو رفته بود . چهره های طرفداران فمن مضطرب و پریشان بود و بر عکس طرفداران بلغارستان لبخندی بر لب داشتند گویی همگی مطمئن بودند که این کوافل حتما گل میشه ! عده ای از تماشاچیان از صندلی هاشون بلند شده بودند تا شوت بلید رو درست ببینند و عده ای هم چشمانشان را بسته بودند و دستانشان را به حالت دعا گره داده بودند !
بلید با استفاده از غفلت مورگانا توانسته بود کوافل رو به گل تبدیل کنه و عده ای را خوشحال و عده ای را ناراحت کنه .
جان و جرج به بلید نزدیک شدند و جرج دستشو برد تو موهای بلید و اونو رو به هم ریخت و با حالتی که انگار به بلید افتخار میکرد گفت: چکار کردی پسر ! همه رو سکته دادی !
مورگانا عصبانی در وسط سه حلقه خودشو سرزنش میکرد .
مری نزدیکش شد و گفت : مهم نیست ما هنوز 30 امتیاز جلوییم .
بازی هم هنوز ادامه داره .
و بعد با لبخندی از مورگانا دور شد .
گزارشگر با نگاه به ساعت ورزشگاه گفت : بله ... حرکت زیبا و دیدنی مهاجم بلغارستان رو دیدید که به گل تبدیل شد ... البته مثله اینکه مورگانا انتظار این حمله رو نداشت چون حواسش نبود ولی من مطمئنم که اگه حواسش رو جمع میکرد این توپ رو دفع میکرد
خوب بگذریم الان تقریبا دو ساعته که بازی جریان داره و هنوز جستجو گران دو تیم موفق به گرفتن اسنیچ نشدن و فعلا دارن دنبالش میگردن . اوه .. مثه اینکه ایدی اون بالا اسنیچ رو دیده و داره به طرفش میره ....


ویرایش شده توسط دیانا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۴ ۱۳:۱۱:۱۹

تصویر کوچک شده
مهاجم یک تیم همیشه پیروز فمن


Re: جام جهانی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۳:۴۶ شنبه ۳ تیر ۱۳۸۵

مری تاتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۳ یکشنبه ۱۳ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۵۳ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۹۰
از سوری، لیتل ونیگینگ،ویستریاواک،شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 283
آفلاین
ادامه ی پست مورگانا:

گزارشگر: من که واقعا نفسم دیگه در نمیاد... نمی دونم چی بگم. واقعا بازی داره هر لحظه هیجان.....اون جرجه؟..بله جرجه حالا پاس می ده به بلید، بلید به جان راونکلاو، حالا این جان راونکلاوه که می خواد دومین گل .. نه اولین گل تیم بلغارستان رو به ثمر برسونه،باید اعتراف کنم که فمنی ها خیای خونسردن ! شانس اوردن که گل اول رو داور قبول نکرد !
سامانتا ولدمورت بلاجری را با تمام قدرت به سمت جان راونکلاو پرتاب کرد اما جان جاخالی می ده ولی پشت سر اون این مینکی که دوباره یک بلاجر خوشگل رو فرستاد و این یکی به ساق دست جان راونکلاو برخورد می کنه.....به نظر می رسه زخمی شده اما بازی با هیجان داره پیش میره . کوافل از دست جان افتاد و حالا این مریه که با یک شیرجه ی عالی اون رو از زیر دست جان راونکلاو می قاپه....اینجا دوباره حمله ی تهاجمی تیم فمن شروع شده، توپ دست کیه ؟ بله مثل اینکه مری پاس داده به خانم رایس خانم رایس اینجا پاس می ده به دیانا ..جرج ویزلی سد راهشون میشه !وای خدای من دیانا مالفوی با یه حرکت زیباکوافل رو پاس داد به مری و مری بعد از یک شیرجه کوافل رو در حالی میگره که دستان جرج به کوافل نزدیک تره !
جرج ویزلی هاج و واج مانده بود. نمی دانست چه اتفاقی افتاده مری به تنهایی به سمت دروازه حرکت می کرده... حادی خودش را آماده کرده بود تا حد اقل یک بار هم که شده روی فمنی ها رو کم کنه...

-بله.. حادی تفنگ باید..هه...!معذرت میخوام این اسم کمی جالبه! داره خودشو آماده می کنه که توپ رو این دفعه از دست مهاجم تازه وارد تیم فمن یعنی مری تات بگیره، مری با سرعت تمام در حال پیشروی به سمت دروازه اس دو قدم با دروازه بان فاصله داره و توپ رو ارسال می کنه.......وااای اون کوافل رو به خانم رایس که در کنار حلقه ی سمت راست بود پاس داد و حالا حادی تفنگ بادی داره می ره سمت توپ که اون رو بگیره .....گل...گل...40-0 به نفع فمن... این حرکت کاملا زیبا و حساب شده بود....فریب دروازه بان ، من واقعا نمی دونم چی بگم..
گزارشگر نفس بند اومده بود از بس که یه ریز حرف زده بود نفس عمیقی کشید و برای چند لحظه ساکت شد .
ورزشگاه به حد انفجار رسیده بود، طرفداران فمن از شادی در پوست خود نمی گنجیدند. و در آن سوی ورزشگاه طرفداران تیم بلغارستان با نا امیدی به زمین بازی چشم دوخته بودند تا شاید برایشان شادی به ارمغان آورد.

-مری تات و دیانا مالفوی و خانم رایس دستهای همدیگر رو گرفته اند. داور هنوز سوت ادامه ی بازی رو نزده بود!
گزارشگر بعد از اینکه نفسی تازه کرده بود گفت: نمی دونم چرا ولی فکر می کنم که این سه بازیکن خیالاتی دارن...اوه خدای من عجب حرکتی، عجب حرکتی....!!

مری و خانم رایس و دیانا در حالی که دستهای یکدیگر رو گرفته بودند بدون اینکه دست به جاروی خود بزنن با سرعت هرچه تمام تر طول زمین را پیمودند و زمانی که به دروازه ی خودی نزدیک شدند ناگهان با یک پرش فوق العاده از روی جاروهایشان و بعد از یک بالانس زیبا بر روی هوا به حالت سه نفره دوباره بر روی جاروهای خود سوار شدند....

گزارشگر:اهم...من هنوز در حیرت این حرکت موندم، بازی آغاز می شه، توپ دست جان راونکلاوه، پاس می ده به بلید بلید یک راست به سمت دروازه می ره.. مری تات راهش رو سد می کنه اما اون با یک حرکت زیبا از کنار مری تات رد می شه و می خواد توپ رو به روی دروازه ارسال کنه...حالا فقط با دروازه بان فمن فاصله کمی داره که........ کوافل ...اوه اون هم از حرکت فمنی ها الهام گرفته و توپ رو برای جرج ویزلی کاپیتان این تیم ارسال می کنه که از کنار دروازه جایی که هم اکنون مورگانا دروازه بان فمن حضور نداره گل کنه.....بله و گل........ نه ..نه ....گل نشد، من دیگه نمی دونم چی بگم...، مورگانا با یک حرکت حساب شده با دو دست روی جاروش بلند می شه و با پاش توپ رو مهار می کنه....... خدای من ...خدای من......

تماشاچی هاهمه از جایشان بلند شده بودند، پرچم های تیم فمن بالا رفته بود و همه به یک صدا مورگانا رو صدا می زدند، مورگانا...مورگانا... اعضای تیم فمن همه با هم به سمت مورگانا هجوم آوردند و او را در آغوش گرفتند،

-من می خوام این رو بگم اما دوست دارم که اونها بعداز این پیروزی دوباره یکی از اون حرکت های زیباشون به نشانه ی شادی رو انجام بدن..این حرکت ها واقعا زیباست ، واقعا زیباست ولی مثل اینکه اونها قصد همین کار رو هم دارن، ببینیم.....

گزارشگر با ذوق به صندلی اش تکیه داد. حتی بعضی از طرفداران تیم بلغارستان هم از جایشان بلند شده بودند تا این حرکت را مشاهده کنند. اما تیم فمن با خونسردی کامل دستهایشان را بر روی هم گذاشتند و ناگهان دوباره نوری از آن ساطع شد که نوشته بود: خواهیم برد.......

----------------------------
به امید پیروزی تیم فمن
مری تات!


می دونی اینا رو من چند وقت پیش نوشتم؟؟؟؟؟اما چون عتیقه شدن قیمتین عوضشون نمی کنم!!

-------------


Re: جام جهانی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۲:۲۳ شنبه ۳ تیر ۱۳۸۵

سرافینا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۲ سه شنبه ۲۹ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۱۵ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۱
از :اییییش!!:sulk:
گروه:
کاربران عضو
پیام: 220
آفلاین
ادامه ی پست جان:

مودي: از بس مي خوري دختر، مگه اين اين معده چقدر جا داره، جرج يکي رو پيدا کن فردا به جاي پانسي بازي کنه ، آخه مي ترسم وسط بازي بترکه همه رو داغون کنه.
دوباره بچه هاي تيم نيشخند زدند اما با فرياد جرج نيشخند ها بر لبهاي بازيکنان خشک شد. جرج فريد زد: مودي، لطف کن خفه شو.
سپس جرج رو به پانسي کرد و گفت : آخه چه مشكلي داري؟ ما تمرين کرديم و هماهنگ شديم ، تو مشكلت رو به ما بگو شايد تونستيم كمكت كنيم
پانسي پاركينسون : من تو تمرين ديروز مصدوم شدم و نمي تونم زياد بازي كنم ، يك جاي از بدنم هم به وسيله جارو آسيب دبده كه اينجا نمي تونم بگم.
جرج : اوه، اوه، مسأله حساس شد. گرفتم خوب، يه کاريش مي کنم. به پزشک تيم مي گم بياد كارتو درست كنه. خوب اينو از اول مي گفتي؛ ديگه زياد مشكلي نيست يعني حلّه ، خوب ديگه کسي كه مشكلي نداره ؟
"حادي تفنگ بادي" با لحني جدي گفت: من فکر کنم بليد هم مشکل داره.
جرج و بليد با تعجب به "تفنگ بادي" نگاه کردند. جرج گفت: چه مشکلي؟
"تفنگ بادي" پوزخند زد و گفت: مشکل رواني!!!
جرج با عصبانيت گفت: دهنت رو ببند ، اينطوري بين تيم دعوا درست مي کني. اگه يکي ديگه کل کل بکنه از تيم مي اندازمش بيرون. تيم شش نفره بهتر از يه تيم هفت نفره است که ياراش با هم قهر باشن. خوب من ميرم كه پانسي پاركينسون رو ببرم پيش دکتر الان بر مي گردم.
تا جرج پايش را از تالار بيرون گذاشت تمام اعضا مشغول بحث و گفتو گو شدند.
بليد : فكر كنم بياد الان به من گير بده و بگه فردا چي كار بكنم يا نكنم.
جان راونكلاو : خوب حق داره ديگه ، يه بار هم روي تاکتيک بازي کن ، جرج نقشه خوبي كشيده، يه احتمال زياد ما مي بريم . پس بيشتر از کوپنت حرف نزن.
شاپور: بابا جر و بحث نكنيد ، بزار بياد ببينيم چي كار ميكنه.
بعد از 5 دقيقه جرج برگشت و گفت: دکتر گفته که پانسي خوب ميشه مشکلي نيست. من فردا بهتون تاکتيک رو مي گم . بريد خوش باشيد، البته توي خواب، چون بايد سر وقت بخوابيد. همه بريد توي اتاقهاتون و لالا.... بليد تو هم که همينجا مي خوابي.
صبح روز بعد، اتاق جرج و بليد
ساعت زنگ زد و جرج از خواب پريد .
جرج: هاااااااهووم (خميازه)
جرج سريعا از جا بلند شد و بعد از بيدار کردن بليد، به اتاق هاي دو خوابة بچه ها رفت تا آنها را بيدار کند.اتاق اول، اتاق تري و جان بود. جرج در زد و بدون اينکه منتظر جواب بماند وارد اتاق شد. تري که بيدار بود به جرج سلام کرد اما جان که از خواب پريده بود با عصبانيت گفت: چه خبرته؟ مثل اجل معلق بالاي سر آدم ظاهر مي شي. نمي گي آدم سکته مي کنه؟ بعد بهترين بازيکنت رو از دست مي ديها.
جرج با اينکه در دلش خنده اش گرفته بود، ظاهر جدي خود را حفظ کرد و گفت: دهنت رو ببند، فکر نکن بهت گفتم بازيکن خوبي هستي هر غلطي دلت بخواد مي توني بکني. تو هم همينطور تري.
تري: به من چه، مگه من چي گفتم؟ تو چرا اينقدر گير مي دي؟
جرج: ساکت، همين که گفتم، زود آماده شيد بيايد صبحونه بخوريد بعدش کارتون دارم.
جرج برگشت و بدون اينکه بچه ها او را ببينند نيشخندي زد و از اتاق بيرون رفت. اتاق بعدي اتاق حادي و شاپور بود که از قديم الايام خيلي به هم محبت داشتند. جرج زماني که پشت سر اتاق رسيد متوجه شد که نيازي به بيدار کردن آنها نيست.
حادي: من نمي دونم اين جرج چرا تو رو توي تيم گذاشته، مگه آمبريج چه مشکلي داشت؟
شاپور: آره واقعا،ً مگه مشکل آمبريج چي بود که تو اومدي دروازه بان تيم شدي؟
حادي: جرج واقعاً خريت کرد گذاشت تو بازي کني، تيم ما شيش نفره باشه بهتره تا تو داخلش بازي کني.
شاپور: تو خبر نداري، اين جرج اينقدر الاغه که...........
جرج بدون در زدن و با عصبانيت در را باز کرد و گفت: بسه ديگه، يهو بيايد فحش ناموسي هم بديد، مگه صد بار نگفتم کل کل نکنيد، بين کل حرفهايي که زديد يکيش درست بود، واقعاً اشتباه کردم آمبريج رو نياوردم. زود آماده شيد بيايد براي صبحونه.
جرج از اتاق خارج شد و با عصبانيت در را به هم کوبيد، به محض خارج شدن جرج از اتاق شاپور گفت: ديدي گفتم؟ جرج هم قبول کرد که بايد آمبريج رو به جاي تو مي آورد.
حادي با خشم جواب داد: منظورش اين بود که آمبريج بايد جاي تو مي اومد.
شاپور: آره جون خودت، ..........
جرج که اين صدا ها را هم شنيد، فقط آهي کشيد و از آنجا دور شد و به سمت اتاق پانسي رفت. (اتاق پانسي به دليل مسايل اخلاقي و بهداشتي تک نفره بود.) جرج در زد و بعد از اين که پانسي اجازه داد، او وارد شد. ظاهراً پانسي خواب بود و تازه با صداي در بيدار شده بود. جرج به او گفت: چطوري؟ بهتر شدي؟ مي توني بازي کني؟
پانسي: بهتر شدم، فکر کنم بتونم بازي کنم. ولي خسته ام.



Re: جام جهانی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۹:۵۳ شنبه ۳ تیر ۱۳۸۵

Anie


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۱ سه شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۵۹ چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۸۵
از لندن-کوچه برجهای فلکی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 19
آفلاین
ایدی گفت:

-"...خب مهم نیست..."

که ناگهان فریاد زد:

-"این گل نبود!"

این فریاد اعتراض چهره های مایوس طرفداران را به وجد اورد و داور با خونسردی تمام زمین را بسوی انها طی کرد.آیدی همانطور هیجان زده گفت:

-"آقای داور میدونیم که توپ باید از بالا وارد دروازه بشه...درسته؟"

داور چینی به ابرو انداخت و به ارامی پاسخ داد:

-"بله..همینطوره"

-"ولی وقتی از پایین به بالا شوت بشه این گل مسخره به بار میاد.اگر نگاه کنید توپ از زیر وارد دروازه شده"

داور بار دیگر با ارامش طول زمین را طی کرد و بطرف بیلبورد رفت تا صحنه تکرار گل را از نزدیک ببیند.
آیدی درست میگفت.جرج رو به پایین شیرجه رفته و سرخگون را از زیر وارد دروازه کرده بود و این گل به حساب نمی امد.
داور با صدای بلند اعلام کرد:

-"گل بلغارستان قبول نیست"

و همراه با فریاد شادی هواداران تیم فمن تابلو امتیازات عدد صفر را برای هردو تیم نشان داد.
این بار بازی از سوی فمنیها اغاز شد.و صدای پر فراز و نشیب گزارشگر از میان شعارهای طرفداران و اعتراضهای بلغاریها ،راه پیدا کرد و مسابقه را شروع کرد:

-"حالا توپ توی دستای مریه...این بازیکن تازه نفس تیم فمن خوب داره خودش رو نشون میده...اوه نه،دو مدافع بلغار او رو محاصره کردن.ولی یه حرکت زیبا...مری با یه جاخالی محشر،پانسی و سرافینا رو جا میذاره و پاس میده به دیانا...دیانا یه تنه داره جلو میره..."

پانسی جلوی دیانا را گرفته بود و اجازه حرکت به او نمیداد .که از پشت سر، بلوجری محکم او را از جارو به پایین پرتاب میکند. فریاد شادی طرفداران فمن بلند میشود و سامانتا که بلوجر را زده بود،موذیانه لبخند میزند.
گزارشگر که فقط با سکوت توانسته بود این صحنه را توصیف کند،بعد از شنیدن خبر انتقال پانسی به سنت مانگو، آهی کشید و گزارش را از سر گرفت:

-"واقعا متاسفم،ولی نباید از حق گذشت که پرتاب بلوجر سامانتا یک حرکت ماهرانه بود...توپ همچنان توی دستای دیانا به طرف جلو برده میشود.مثل اینکه دیانا خودش میخواد کار رو تموم کنه.با حادی تک به تک شده،اوه خدای من کدوم وری پاس میده؟خودم هم نفهمیدم خانم رایس از کجا پیدا شد ولی ....گگگگللل...10-0 به نفع فمن"

با اولین گل میدان زمین یکپارچه از گلهای صورتی رنگ پر شد.طرفداران تیم فمن هورا می کشیدند و با شدت پرچم فمن گروپ را تکان می دادند.در برابر این استقبال تماشاچیان،هر هفت عضو تیم فمن سر خم کردند و دوباره گوئی اتفاقی نیفتاده باشد، گرم بازی شدند.
گزارشگر درحالیکه با یک نوشیدنی کره ای دوباره توان حرف زدن پیدا کرده بود،جریان بازی را دنبال کرد:

-"اما بعد از این گل توپ تو دستای بلیده،مثل اینکه دست به یه ضد حمله جانانه زدند.مینکی بلوجر ناموفقی رو بسمت بلید نشونه میره،بلید پاس میده به جان،حتی بلوجر سامانتا هم کار به جایی نمیبره،جان با مورگانا تک به تک میشه.خدای من!مورگانا از دروازه خارج میشه و با یک حرکت تماشایی توپ رو میون زمین و هوا بغل میگیره...بله اینطوری ضد حمله تیم بلغارستان بی نتیجه میمونه."

مورگانا با غرور نگاهی به اعضای تیم خود که مشغول تشویق او بودند ،می اندازد و توپ را به مری پاس میدهد.مری دوباره حمله ای را شروع میکند.بازی روی دروازه تیم بلغارستان معطوف میشود.هرسه مهاجم تیم فمن در سه گوشه زمین توپ را با پاس کاری جلو میبرند.
گزارشگر:

-"بازی گروهی تیم فمن حرف نداره.خیلی با هم همکاری میکنند.بطوریکه در یک لحظه معلوم نیست توپ دست کدومشونه.بازیکنای بلغار هم گیج شدن.سرافینا بلوجر رو بسمت دیانا شیرجه میره ولی قبل از اینکه توپ بدست رقیب بیفته،دیانا به مری پاس داده.مری با سرعت جلو میره...دیگه هیچ مدافعی سر راهش نیست.حادی طرف چپ دروازه مستقر شده.و مری به همون سمت توپ رو پرتاپ میکنه.ولی عجیبه گل میشه...گل!"

حادی که غافلگیر شده بود،یک لحظه با دیدن خانم رایس در سمت
راست دروازه،به خیالی که مری به او پاس میدهد،دروازه چپ را رها کرده و بسمت راست میرود که مری با استفاده از همین فرصت توپ را در دروازه چپ می اندازد.
بار دیگر فریاد شادی و تحسین از هر سو ورزشگاه را پر میکند.
گوئی در چهره های بلغاریها گرد خستگی و نگرانی پاشیده بودند و با هرگل و هر حرکت تهاجمی لحظه به لحظه بدتر میشد.اعضای بلغار هول شده بودند و سررشته کار از دستشان گریخته بود.در حالیکه شعف و امید خاصی در چهره فمنیها موج میزد و انقدر اماده و بدون نگرانی بازی میکردند گوئی بعنوان یک طرفدار بازی را از تلویزیون میدیدند.
بازی از سر گرفته شد و صدای گزارشگر که بیشتر از شدت هیجان به جیغ تبدیل شده بود،سالن را پوشش داد:

-"عجب عملکردی!بعد از این دوگل بازیکنای فمن به بلغاریها اجازه نزدیک شدن به دروازه را هم نمی دهند.توپ با بلوجر مینکی از دستای جرج خارج میشه و بلافاصله دیانا اون رو به چنگ میاره.انقدر حرکات فمنیها سریعه که گاهی خودم هم اسم بازیکنا رو اشتباه میکنم.حالا توپ به همراهی هر سه مهاجم بطرف دروازه میره.حتی سامانتا و مینکی هم توپ رو بدرقه میکنن و اجازه نزدیک شدن مهاجمهای بلغار رو به توپ نمیدن.حالایه بلوجر شیرجه میره به سمت دیانا که توپ همچنان تو دستشه...ولی مهارت سامانتا توی دفاع فوق العاده س...بلوجر رو بایه ضربه پس میفرسته و بلوجر محکم میخوره به سر سرافینا که اون رو پرتاب کرده بود.فمنیها همینطور جلو میرن و درصددن گل سوم رو هم بزنن...."

صدای گزارشگر در میان فریادهای گل طرفداران تیم فمن گم میشود.دیانا دومین گلش را در این مسابقه به ثمر می رساند.
گزارشگر که انتظار گلی به این سرعت را نداشت،گوئی غافلگیر شده باشد،متعجب نگاهی به تابلو انداخت و گفت:

-"30-0 به نفع فمن............"

------------------------------
به امید پیروزی تیم فمن


تصویر کوچک شده[i][size=small][color


Re: جام جهانی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۳:۴۸ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵

جان راونکلاو old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ دوشنبه ۲۴ آبان ۱۳۸۹
از مثلث برمودا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 181
آفلاین
اين پست آغازين تيم بلغارستانه(با حمايت كاپيتان عزيز)
___________________________________________________
شب مسابقه، هتل شهر برگزاري مسابقه.
جرج ويزلي در حال غذا خوردن بود اما متوجه نبود كه دارد چه مي خورد .قاشق را تا لبش مي بورد كمي فكر مي كرد بعد مي خورد .گاهي اوقات هم حتي از فكر وحشتناك مسابقه فردا قاشق به گوشه صورتش مي خورد و تمام محتوياتش به روي ميز مي افتاد . تري بوت بهترين عضو تازه وارد تيم در كنارش نشسته بود و حال او هم دست كمي از
جرج نداشت . تمام اعضاي تيم در فكر بودند.
جرج ويزلي : بچه ها بيايد بريم تو تالار، الان همه دارن شام مي خورن، من باتون کار دارم.
پانسي که هنوز در حال خوردن بود گفت: چي کار داري بابا، مي ذاري 2 تا لقمه از گلومون پايين بره يا نه؟
جرج ويزلي که ظاهراً کمي عصبي بود گفت: من گفتم پاشيد بيايد، البته اگه دوست داريد روز مسابقه استراحت کنيد (اخراج بشيد) لازم نيست بيايد.
اعضاي تيم بدون رد و بدل کردن هيچ کلمه اي به تالار رفتند و وقتي به آنجا رسيدند همگي جا خوردند؛ شخصي براي آنها تالار را به شكلي زيبا تزيين كرده بود ،لامپ هاي نقره اي كه در كريسمس به كار مي روند در تمام فضاي تالار نمايان بودند . لباسهايي زيبا براي مسابقه بر روي ميزي كه در كنار شومينه قرار داشت به شکل منظمي چيده شده بودند . تمام اعضاي تيم به يك ديگر نگاه مي كردند و از خود مي پرسيدند: " اين كار كي مي تونه باشه ؟" خلاصه همه دور ميز جمع شدند و بر روي مبل ها نشستند. شب بسيار زيبايي بود ، آتش شومينه به شکل زيباي در حال سوختن بود و صداي ترق تروق دلنشيني از آن به گوش مي رسيد .
جرج ويزلي : خوب بچه ها، گوش كنيد.
توجه چشم ها به جرج معطوف شد، البته شايد گوش ها چندان توجهي به او نمي کردند. همگي لباس ها را بر روي ميز گذاشتند و منتظر حرفهاي جرج ماندند. جرج ويزلي در حالي كه سفيدي صورتش نشان دهنده ترس و اضطراب ناشي از مسابقه فردا بود شروع به صحبت كرد: خوب بچه ها، براي فردا بايد يه نقشه اي بكشيم كه بتونيم هم سالم و هم پيروز از زمين بيرون بيايم . من ديشب كلي در باره نقشه و برنامه ريزي تيم فكر كردم به نتيجه هايي هم رسيدم. حواستون باشه که شما افراد منتخب من هستين كه از بين 14 نفر انتخاب شدين و بايد من و خودتون رو، رو سفيد كنيد.
تمام اعضاي تيم با اينکه خيلي حوصلة سخنراني نداشتند از اين كه جرج آن ها را بهترين و منتخب خطاب كرده بود خوشحال شده بودند.
جرج ويزلي : ما توي اين يه ماهي كه دور هم جمع شديم خيلي چيزا ياد گرفتيم ، رفاقت، دوستي،و ..... از بازي هاي دوستانه هم خيلي لذت برديم و تجربه همة ما از جمله خودم يه مقدار بالا رفت ، من به کل اعضاي تيم اعتقاد دارم و مي دونم كه ما مي تونيم راحت قهرمان مسابقات بشيم. خوب، حالا بيشتر نقشه رو بهتون ميگم تا فردا آماده باشيم چند تا نکته رو هم فردا صبح به شما ميگم . اول از همه با تو کار دارم جان.
اعضاي تيم با اينکه معمولاً از اين جور داستانها لذتي نمي بردند، کمي تحت تأثير حرف هاي كاپيتانشان قرار گرفته بودند
جان راونكلاو : چيه؟
جرج ويزلي : تو يكي از بهترين بازي كناي من هستي با اين كه كم كار كردي اما بهترين كارايي رو داشتي خلاصه تو فردا به عنوان مهاجم دو تا وظيفه داري 1- مثل هميشه بايد توي گل زني بهترين باشي. 2- بايد يه کم خشونت هم داشته باشي البته بيمارستان زياد جا نداره (تمام بچه ها زدند زير خنده) فقط يك گوش مالي ساده.
جان راونكلاو با چهره اي مصمم جواب داد: باشه، توي حمله سعي خودم رو مي کنم و حتماً به طور ارزشي مورد عنايت قرار شون مي دم. ( و نيشخندي روي لبهاي جان و ساير اعضا نمايان شد)
جرج بعد از نوشتن مطلبي بر روي دفترچه خصوصي خود، رويش را به سمت تري بوت مي كند و ...
جرج ويزلي : ممنون جان ، حالايه چيزي هم بايد به تري بگم ، تري تو داخل تمرينات خيلي فعاليت كردي و فكر مي كنم كه آماده ترين عضو تيم باشي، من برات نقشه هاي زيادي دارم. البته تمام تيم خوب هستند و بين شما هيچ فرقي نيست.
تري بوت با سري بالا در حال تاييد حرف هاي جرج بود : چاکريم.
جرج ويزلي : آخراي مسابقه ما بايد حواس تيم حريف رو پرت كنيم و سعي كنيم كاري كنيم كه مدافع هاي تيم حريف متوجه تو نباشن تا تو بتوني راحت اسنيچ رو بگيري.پس هر وقت اسنيچ رو ديدي يه ندايي بده. نقشة خوبيه بچه ها؟
بليد: بد نيست داداش ، ولي چطور مي خواي حواس حريف رو پرت کني؟
جرج ويزلي : امشب روي يه طرح حمله فکر مي کنم و فردا قبل از مسابقه بهتون مي گم چيکار کنيد. ادامه مي ديم، "حادي"، تو هم بايد بهترين بازي عمرت رو بکني، مي دوني که پستت حساسه، اگه دو بار بخواي خراب کني روحية کل تيم داغون مي شه. پس اگه از دو تا ورد بدون كلام هم استفاده كردي زياد مشكلي نداره، فقط ضايع نکني.
جرج چشمكي ميزند و تمام اعضاي تيم لبخندي مي زنند ولي پانسي پاركينسون هيچ عکس العملي نشان نمي دهد و حتي كوچك ترين حركتي هم نمي كند. او غمگين و مضطرب به نظر مي رسيد ، جرج با ديدن قيافه پانسي پاركينسون متوجه وضع خراب او شد.
جرج با نگراني گفت : چي شده پانسي ، چرا اينقدر گرفته اي؟
پانسي پاركينسون : خوب مي دوني چيه من يك مقدار مشكل پيدا كردم و نمي تونم زياد بازي كنم پس زياد رو من حساب نكن.



Re: جام جهانی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۴:۵۳ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵

سامانتا ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۹ پنجشنبه ۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۵:۰۸ یکشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۰
از ما که گذشت!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 248
آفلاین
مرلین کبیر: حالا
مهاجمان دو تیم شیرجه رفتند و هر کدوم با شدت بیشتری سعی در تصاحب کوافل داشتند اما دراین میان کوافل به بلید رسید. بلید با یک حرکت سریع توپ رو از زیر دستان دیانا قاپید و اونو سریعا برای جان راون کلا دیگر مهاجم تیم بلغارستان که 10 متر جلوتر از او بود فرستاد . جان به سرعت پیش رفت.

گزارشگر با هیجان : اوه.....این طور به نظر می رسه که بازیکنان تیم بلغارستان در همین لحظات ابتدای بازی قصد یک ضد حمله رو دارن . اما نمی شه از چهره بازیکنان تیم فمن خوند که غافلگیر شدن. جان راونکلا حالا توپ رو می فرسته برای جرج ویزلی کاپیتان این تیم که در سمت چپ ایستاده و بدین وسیله منطقه بازی رو عوض می کنه.
جرج با دست به بچه های تیمش اشاره می کرد تا خودشون رو به جلو بکشند . حتی مدافعین این تیم هم قصد دارند توی این ضد حمله شرکت کنند.

گزارشگر: جرج حالا مینکی دونالد رو جا می زاره و همین طور مستقیم داره به سمت دروازه تیم فمن پیش می ره . انگار به هیچ وجه مایل نیست توپ رو برای کسه دیگه ایی بفرسته و می خواد اسم خودش رو در ردیف بهترین گل زن های جام جهانی این دوره ثبت کنه.یه پرش زیبا از جرج . اما این بار مثل اینکه دستش بد جوری با مری تات برخورد کرد و اون آسیب دید. امیدواریم چیزه مهمی نباشه.

مورگانا حالا خودش رو بهترین شکل ممکن آماده کرده بود. چرا که جرج تا دروازه اون فقط باید سامانتا رو جا می گذاشت. سامانتا خودش رو آماده کرد . برد بالا و با تمام قدرت زیر یه بلوجر زد اما جرج که تنها چند ثانیه قبل با فریاد بلید از پشت سر متوجه اون بلوجر شده بود جا خالی داد. سامانتا کمی عصبانی خودش رو جمع و جور کرد و به سمت جرج رفت .

گزارشگر در حالی که به شدت به وجد آمده بود: حالا فقط سامانتا از تیم فمن باقی مونده . حتی در این گوشه هم من دارم ایدی مالفوی و تری بوت جستجو گر های دو تیم رو می بینم که اون ها هم برای لحظاتی ست که تلاششون رو برای پیدا کردن اسنیچ متوقف کردن و دارن حرکت جرج رو به سوی دروازه تیم فمن تماشا می کنن.اوه.....نگاه کنید یه شیرجه زیبا از جرج .بله ....بله...اون سامانتا رو جا می زاره. حالا با مورگانا تک به تک می شه.

مورگانا با شجاعت به جرج نگاه کرد . با قدرت دستاشو مشت کرد . جرج به پشت سرش نگاه کرد و سرعتش رو پایین آورد اما مورگانا متوجه این عمل نشد . جرج طوری رفتار کرد که انگار می خواهد به سمت حلقه سمت چپ کوافل رو پرتاب کند . مورگانا با این فکر به سمت حلقه سمت چپ شیرجه زد اما لحظه ایی بعد جرج کوافل رو به طرف حلقه سمت راست فرستاد.
گزارشگر: یه اشتباه از مورگانا.......کوافل وارد حلقه می شه .گل ...گـــــــــــــــــــــــــــــــل . و با این جمله از روی صندلی به هوا بلند شد....

_خب همون طور که دیدید اولین گل بازی با نام کاپیتان جرج ویزلی از تیم بلغارستان به ثبت رسید. جرج تمام طول ورزشگاه رو با یک دست روی جارو داره دور می زنه و به این گونه همه رو به وجد میاره.خب ..می تونم اعتراف کنم که فکر می کردم این بازی تا حدودی خسته کننده باشه اما در همین دقایق اول بهم اثبات شد که روز هیجان انگیزی برای بازی این دو تیم رو در پیش داریم.....حالا دارم تماشاچی های تیم بلغارستان رو می بینم که دیوانه وار این تیم رو تشویق می کنن. ایدی کاپیتان تیم فمن داره به سمت بچه های این تیم می ره . اما من آثاری از خشم و ناراحتی رو در چهره اون نمی بینم و به جاش یه لبخند پررنگ این طور نشون می ده که از روحیه بالایی در این شرایط برخورداره.

ایدی به یک یک بچه ها نگاه کرد و روی مورگانا که این طور به نظر می رسید که خودش رو روی گل اول مقصر می داند توقف کرد.
ایدی گفت:............


از دفتر خاطراتم :

از او می ترسم... گاه تصور می کنم با هیبتی عظیم در مقابل من ایستاده و م


Re: جام جهانی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۲:۲۹ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵

دیانا مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۵ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۰۹ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۴
از خونمون( قصر مالفوی ها)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 196
آفلاین
گزارشگر: اهم ... اهم با سلام خدمت همه ی تماشا چیان محترم . امروز دومین دیدار جام جهانی کوییدیچ رو که توسط دو تیم فمن و بلغارستان برگزار میشه رو تماشا میکنیم ...
اوه خدای من !درهای ورودی برای دو تیم باز شد .
با گفتن این جمله از زبان گزارشگر ورزشگاه منفجر شد ! صدای تشویق هواداران دو تیم واقعا کر کننده بود
اعضای تیم فمن با شنل های صورتی و موهای بلندی که این دفعه هم مثل قبل مدلشون یک جور بود در آستانه درظاهر شدند و با غرور سرهاشونو بالا گرفته بودند و به تماشاچی ها نگاه میکردند
تعدا تماشاچی ها خیلی زیاد بود . تقریبا نیمی از ورزشگاه صورتی رنگ بود ! که البته صورتی بودن نیمی از ورزشگاه به خاطر این بود که تمامی طرفداران تیم فمن لباس ها صورتی هم رنگ با لباس های اعضای تیم پوشیده بودند .
نیم دیگر از ورزشگاه هم متعلق به طرفداران تیم بلغارستان بود .
گزارشگر : بله ... و حالا حرکات نمایشی دو تیم رو میبینیم !
و با شوق و ذوق به صندلی اش تکیه داد .
اول اعضای تیم بلغارستان حرکات نمایشی خود را آغاز کردند .
انها همه بر جاروهایشان سوار شدند و به هوا برخاستند و شروع کردند به انجام حرکاتی زیبا .
گزارشگر دوباره به طرف میکروفون خم شد و گفت: اعضای تیم بلغارستان رو میبینید که در راس اونا کاپیتان جرج ویزلی قرار داره .
صدای تشویق تماشاچی ها بلند شد .
بعد از تیم بلغارستان نوبت تیم فمن بود که حرکات خودشونو انجام بدن .
همه با هم به هوا برخاستند و با سرعتی که حرکت میکردند که یک خط صورتی به نظر میرسیدند و اصلا چیزی جز رنگ صورتی نمایان نبود !
گزارشگر با هیجان : اوه... من نمیدونم چی باید بگم ! خودتون تماشا کنید !
تمام حرکات اعضای تیم فمن شبیه هم بود و خیلی هماهنگ انجام میشد که یهو در اون سرعت باور نکردنی تمام اعضا با یک دست از جاروهاشون آویزون شدن و این دفعه صدای جیغ های بلند تماشاچی هابود که کر کننده بود!
اعضای فمن با لبخند دوباره روی جاروهاشون نشستن و در حالی که به سمت دایره وسط زمین میرفتن برای طرفدارانشون دست تکون میدادن .
اعضای فمن در یک طرف دایره و اعضای بلغارستان در طرف دیگر دایره قرار گرفته بودند و البته کاپیتان های دو تیم چند قدم جلوتر از بقیه اعضا ایستاده بوند .
داور وسط دایره ایستاد و به دو کاپیتان اشاره کرد به هم دست بدن .
ایدی در حالی که دست جرج ویزلی رو می فشرد لبخندی فوق مالفویی بر لب داشت !
سامانتا داشت با دیانا پچ پچ میکرد !
سامانتا در حالی که با آرنج به دیانا میزد گفت: راستی اسم دروازه بانشونو شنیدی ؟ حادی تفنگ بادی ! خیلی باحاله مگه نه ؟
دیانا که چشماشو به ایدی دوخته بود گفت : آره بابا ... یه تفنگ بادی نشونشون بدم ! حال کنن
جسجوگران دو تیم یه کم بالاتر از بقیه در هوا ایستادند .
بلوجر ها آزاد شدند و این کار باعث شد سامانتا ولدمورت و مینکی دونالد دو مدافع تیم فمن چوب ها ضربه زنشون رو محکم در دست بگیرند !
کوافل به هوا پرتاب شد و بعد از آزاد شدن اسنیچ با سوت داور بازی شروع شد ...


تصویر کوچک شده
مهاجم یک تیم همیشه پیروز فمن


Re: جام جهانی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۷:۱۱ پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۸۵

ایدی مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۱ چهارشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۰۲ سه شنبه ۵ تیر ۱۳۸۶
از قصر باشکوه مالفوی...!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 166
آفلاین
این اولین پست شروع بازی تیم فمن در مسابقه بین فمن و بلغارستان است.
------------------------------------

صدای فریادهای تشویق و شعارهای رنگارنگ که تیم فمن را برنده میدان مینامیدند ،تن رختکن را می لرزاند و به اعضای تیم قدرت و امیدی می داد که لحظه به لحظه بیشتر می شد.هفت ساحره در حال آماده شدن بودند و زیر لب شعارشان را آواز گونه زمزه می کردند که با صدای ظریف و کشدار آیدی قطع شد.
آیدی در حالیکه دستکش هایش را که علامت تیم فمن روی آنها خودنمایی می کرد،می پوشید،شروع به صحبت کرد:

-"این مسابقه هیچ تفاوتی با مسابقه قبل نداره و به مراتب راحت تر هم هست.این بار همه ما نسبت به قبل اماده تریم و جایگاه خودمون رو میدونیم.نیازی نیست از یک تاکتیک خاص استفاده کنید .همونطور که تمرین کردیم هروقت هرتاکتیکی رو که مناسب دیدید بکار ببریدولی سعی کنید بیشتر بازی تهاجمی داشته باشید."

و آرام تک تک چهره های اعضای تیمش را از نظر گذراند.اضطراب مبهمی امیخته با حس غرور در صورتهایشان موج میزد.
آیدی دستی به شانه مری که تازه به اعضای تیمش پیوسته بود،زد و لبخندزنان گفت:

-"مری،یکراست دروازه رقیب رو ترور کن.میدونم عالی کار میکنی."

مری سر تکان داد و متقابلا لبخند زد.بچه ها با شنیدن حرفهای آیدی که امید از آنها می بارید روحیه میگرفتند .
آیدی به سمت مورگانا که داشت چوب جارویش را با دقت تمیز میکرد رفت .دستش را در دست خود گرفت و گفت:

-"مورگانا تو هم که دروازه تو چنگته.پس نگران نباش."

او در حینی که داخل رختکن از سمتی به سمت دیگر میرفت،سعی در روحیه بخشیدن به افرادی داشت که چون ببرهای آماده منتظر شروع مسابقه و به نمایش گذاشتن قدرتشان بودند.
سامانتا که چوب بازدارنده را در هوا میچرخاند،با جلو امدن دست آیدی غافلگیر شد.آیدی با همان چهره خونسرد خندید و گفت:

-"بازیکنای تیم حریف با وجود تو در امان نیستند.دلم براشون میسوزه."

سامانتا دست او را محکم فشرد و لبخند زد.
و آیدی با گامهای بلند بطرف دیانا که گوئی از همه اماده تر بود،رفت.او را در بغل گرفت و دم گوش او زمزمه کرد:

-"باید حریف رو گل بارون کنی."

سپس بار دیگر دستهای هفت ساحره در هم گره خورد .موجی از نورهای رنگارنگ از میان دستهایشان خارج شد که نوشت:

به امید پیروزی»


در سالن باز شد و گلهای صورتی رنگ و طلسمهای خوش امد و ارزوی موفقیت از تیم فمن استقبال کرد.گزارشگر بعد از صاف کردن گلو،شروع به توصیف زمین و بازی نمود.........

--------------------------------------
به امید پیروزی تیم فمن
با احترام
A.M


"صبحدم مرغ چمن با گل نو خاسته گفت...ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت"


[b][color=006600]"گل بخندید که از ر


Re: مسابقات دوستانه
پیام زده شده در: ۲:۴۲ پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۸۵

مرلین کبیر luck


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۰۰ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۵:۰۵ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 7
آفلاین
زیلینگ ... زولونگ ... زیلینگ ( صدای زنگوله زور خونه . یعنی پهلوون مرلین وارد شد )


سلام به پهلوونهای دو تیم و پهلوونهای تماشاچی . ملت بازی دوستانه گریف یونایتد و تریسیلوانیا هم همزمان با اولین بازی جام جهانی تموم شد .

نتیجه این بازی هم فردا ، در تاپیک کمیته داوران اعلام میشه .


زیلینگ ... زیلینگ ( صدای زنگوله زورخونه یعنی پهلوون مرلین خارج شد )


ملت !!! منم بابا ... لرد بلرویچ ... همون بلر سگکش خدابیامرز ... بگرخین از عظمت من







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.