یاهو
عنوان موضوع: کنکور و انرژی لوییس عزیز
روزها در حال سپری شدن بود و دانش آموزان مضطرب تر بخصوص که جام جهانی کوییدیچ نیز شروع شده بود.
از این رو بچه های تیم کوییدیچ گریف که مدعی قهرمانی این دوره نیز بود سخت در حال تلاش و تمرین بودند....
....زیرا دوستان آنها انتظار قهرمانی را داشتند!
بگذریم ... همه داشتن یه کاری میکردن دیگه زیاد وارد جزئیات نمیشیم!
.......تالار اصلی گریف ......
هر کسی برای خودش کنج عزلت را انتخاب کرده و نشسته بود و عین میخ به رو به روش زل زده بود.
هیچ صدایی نمیآمد و هیچ کسی حرف نمیزد ( چیزی که غیر ممکنه)
ولی نه آثار حیات وجود داشت ، لوییس زمزمه کنان در حال خواندن درسش بود و تند تند تست میزد ، هدویگ که داشت دیکشنری فارسی به انگلیسی را میخواند تا مشکلی نداشته باشد ( باب خدای زبان
) هر از گاهی برای تقویت روحیه ی لوییس میگفت: آفرین پسر نازم ، تو میتونی
بوووووووووووووووق......بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوق
در همین حال در خوابگاه با تمام قدرت به دیوار برخورد میکنه به طوری که جای دستگیره روی دیوار باقی می مونه .
ملت مات زده:
جسی:
استرجس که سخت در حال برنامه ریزی و هماهنگی بود سرش رو بلند کرد تا داد بزنه ولی به محض دیدن چهره ی مظلوم جسی ، خوش رو کنترل کرد و بعد از کشیدن نفس عمیق گفت:
میشه آروم تر وارد بشی عزیزم؟
جسی: آره ، قشنگم
ملت اعم از جاندار و غیر جاندار:
لوییس که بعد از اون حادثه تمرکزش رو برای باقی سوالا از دست داده بود گفت:
هی جسی اون چیه دستت؟ .....
جسی لبخندی تا بناگوش زد
و در حالی که به سمت لوییس میرفت گفت:
اینا مقداری مواد ویتامینی و قندی و ... برای توئه!
لوییس:
همه ماله منه؟؟؟؟؟؟
جسی: اهم مگه کسی غیر از تو هم اینجا هست؟
هدویگ:هوووووی خواهر منو نمیبینی؟
جسی:
دیدم مشغولی نخواستم مزاحم بشم!...... حالا ولش!!
در همین حال اوبس .. غیژژژژژژژژژژ
استرجس
بابا اینجا کاروانسرا که نیست آروم تر بابا
مری و سارا وارد شدن.... بعد از کمی مکث کردن سارا گفت:
بوی خوردنی میاد؟
مری: دقیقا .... فکر کنم از اون طرفه .
و خودشون رو به روش تارزانی به جسی و هدویگ و لوییس ( سه تفنگدار ) رساندند !
سه تفنگدار:
امری داشتین؟
مری و سارا نگاهی به هم و سپس غذاها کردن و در حالی که اشک توی چشماشون حلقه زده بود گفتند:
ما هم میخوایم!
جسی : :no:حالا شاید یه نوایی هم به هدویگ دادیم؟، اینا ماله
لوییسه ، فقط و فقط
هدویگ:
منی که تصحیح میکنم؟ ... اینهمه کمک می کنم؟ به من نمیدی؟
لوییس: هان؟...... تو دیگه کی هستی؟..... منو از کجا میشناسی؟
سارا : حالا بحث خوراکی شد ما رو یادت رفت؟.....باشه بهم میرسیم
**>**>**>**>**>**>**<**<**<**<**<**<
دوستان شرمنده اگه بد شد!.....حوصلم سر رفته بود خواستم اعلام موجودیت کنم
اگه دوست داشتین ادامه بدین.... ضمنا از هرمیون عزیز معذرت میخوام که پستش رو ادامه ندادم آخه هیچ سوژه ای برای ادامه دادانش نداشتم
به امید قبولی لوییس جون در کنکور !!!فقط همین