هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۲:۰۹ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵

تام ریدل پسر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۷ چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۸:۴۸ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۲
از نا کجا آباد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 233
آفلاین
خبر فوری

امروز هدی اعلام کرد که با تمام توان به جنگ لرد سیاه بدجنس خواهد رفت
هدویگ که جغد هری پاتر (پ ق ب ب ب)((پسری که قرار بود برگزیده باشد)) بود در ادامه گفت:من باید انتقام صاحبم و دامبلدور رو از لرد سیاه بگیرم و در این راه حاضرم همه بال و پرم را از دست بدهم
او خاطر نشان ساخت که:برای جنگ با لرد باید از همه اسلحه ها استفاده نمود و من خودم را کاملا آماده مبارزه با لرد کردم
در زیر عکسی از هدویگ میبینید!!

تصویر کوچک شده


[b]دلبستگی من به ریون و اعضاش بیشتر از اون چیزی بود که فکر میکردم!!.....بچه های اسلایت


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۳:۱۱ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵

فایرنزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۵ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۰۵ یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۱
از جنگل ممنوعه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 253
آفلاین
حذب تي‌وي تقديم مي‌كند:

«جام بلورين...!»

دوپس دوپس ديپ دارام دياپش ديپ....................!
چراغا آروم آروم روشن مي‌شن و ازتوي يه در كوچولو، مجري شاد و شنگول مي‌پره بيرون...
مجري:خوب...بينندگان عزيز...سلام...!اميدوارم روز خوبي رو تا اينجا پشت سر گذاشته باشيد...مسابقه‌ي جام بلورين، بار ديگر شما رو به خودش جلب مي‌كنه، و البته اين بار با جايزه‌اي خيلي بزرگتر از هميشه...! هاهاها...!با ما باشيد...اين شما و اين جام بلورين...!!!
يه تصوير كه روش نوشته بود "جام بلوري" و به جاي "ن" ش يه دونه توپ خوشگل بلورين بود، پارازيت وار مياد و رد ميشه و مجري دوباره پديدار ميشه كه پشت تريبون ايستاده و داره با تلفن ور ميره...!
مجري:خوب...مثه اينكه ارتباط ما با يكي از هم‌وطنان گرامي، يكي از مردم غيور اين مرز و بوم، برقرار شده...بله...آقاي "سرژ تانكيان" در پشت خطه...آقاي تانكيان...به تلفن ما، خوش اومدين...!خواهشمندم اگه صحبتي با بينندگان دارين، لطفا زود باشين تا مسابقه رو برگزار كنيم...
سرژ:سلام...!خوب بريم سر مسابقه...!
مجري يه كم منتظر مي‌مونه، من‌مني مي‌كنه و بعد ميگه: خوب...يكي از اين پنج تا كارت رو انتخاب كنين...!
بعد پنج تا كرت رو از توي سطل آشغال مياره بيرون و در حالي كه پشتشون به دوربين بود، رو هوا نگه مي‌داره...
سرژ ميگه: اون...!
مجري يكي از ابروهاش رو مي‌بره بالا و ميگه:كدوم...؟
سرژ:اون ديگه...!
مجري:خوب كدوم...؟
سرژ: بابا...! همون از سمت راست دوميه...!
جري:آهان...!
كارت رو برعكس مي‌كنه و با صداي بلند فرياد مي‌زنه: كريچ بلورين...!!! اينه جايزه‌ي شما اگه ببرين...!كريچ بلورين...!
و با اشاره‌ي كوچيك دستش، سه تا كماندو مي‌دون بيرون تا كريچ رو دستگير كنن و بيارن...
مجري لبخندي مي‌زنه و ميگه:تا اونا كارشون رو انجام بدن، ما بريم سر مسابقه‌ي اصلي...خوب...يه عدد لطفا بين 3 تا 10 انتخاب كنين تا نوع مسابقه‌تون معلوم بشه...!
سرژ:6...!
مجري زيرچشمي به كاغذش نيگا مي‌كنه و در حالي كه خيلي سعي مي‌كرد صداش هيجان‌انگيز جلوه كنه اما موفق نمي‌شد، با صداي بلندي ميگه: به...! مسابقه‌ي "دروايشن!"
سرژ:هان؟
مجري لبخند زيبايي مي‌زنه و با ماژيك رو وايت بورد مي‌نويسه: "Dero Ation"...!
سرژ:چي ميگه...؟
مجري:اشكالي نداره...حالا آشنا ميشين...بريم...!
تصوير يه لحظه سياه ميشه و بعد يه تصوير كامپيوتري دو بعدي كه يه رينگ بوكس بود، ظاهر ميشه...!
يه حبابي گوشه‌ي تلويزيون مياد كه توش مجري با لبخندي مليح نشسته...مجري ميگه:خوب...مسابقه اينطوريه كه مديرا و وب‌مسترا همگي با هم مي‌ريزن سرتون و شما بايد باهاشون مقابله كنين...و البته بايد بگم كه مسابقه‌ي خيلي ساده‌ايه و شما حتما از پس همشون بر مياين...البته سخت‌تر از اين مسابقه، درست كردن كاركترهاي دشمن بود كه به دليل قبافه‌هاي عجيب و غريب و غيرعاديشون، سخت بود...ولي به هر حال...وقتي همه رو زمين زدين، غول بازي كه عله باشه از طاق(تاق؟) ميفته و بايد با اون بجنگين...كه البته اينم كار خيلي ساده‌اي...تنها كاري كه بايد بكنين اينه كه بگين اين كاراكتره چي كار كنه...فقط كافيه يه كاري رو بگين بكنه چون كامپيوتريه و هركاري كه دلتون خواست براتون انجام مي‌ده...خوب...حاضرين...؟!
سرژ:البته...!
شمارش معكوس با عدداي بزرگ و پفكي انجام ميشه و بازي شروع ميشه...
يهو همه‌ي وب‌مسترا و مديرا از همه طرف مي‌دون طرف كاراكتر سرژ بدبخت...
سرژ:چپ چپ...برو...زود باش ديگه...برو به چپ..!
يهو صداي كفي از اون‌ور خط مياد:نه بابا...! اول كريچ رو بزن...اون كه كاري نداره...! برو راست ...بدو...!
در حالي كه كاراكتر بدبخت سر جاش مونده بود و نمي‌دونست چي كار كنه، دشمن هي نزديك‌تر ميشد...!
آخرش يه "جيززز...!" ازا ون‌ور تلفن مياد و معلوم مي‌شه ذهن سرژ جرقه زده...
سرژ:يه ميله‌وس بذاروس وسطيوس، بچرخيوس عينوس ماتريكسيوس...البتيوس اولشيوس يه عينكيوس آفتابيوس بزنيوس...!!!
كاراكتره يه عينك آفتابي خوشگل مي‌زنه، يه ميله از تو جيبش در مياره، با آرامش اون رو وسط رينگ جاسازي مي‌كنه،دودستي مي‌گيرتش و شروع مي‌كنه به چرخيدن...!با سرعت مي‌چرخه و وقتي مديرا و وب‌مسترا كه اصلا نمي‌فهميدن اين داره چي كار كنه، مي‌رسن بهش، هركدوم يه لگد جانانه ازش تحويل مي‌گيرن و پرواز مي‌كنن و مي‌رن اون بالا بالاها ستاره مي‌شن...!!!
مجري:هوراااااااااااااااااا...شما مرحله‌ي اول رو گذرونديد...ماشالا...واقعا جاي تشويق داره...براوو...!
كفي كه تحت تاثير قرار گرفته بود، از اون ور خط فرياد مي‌زنه:آقا برو مرحله‌ي بعدي...نمي دوني چه حالي داد...!
تصوير پاكسازي ميشه و فقط كاراكتر سرژ اون وسط مي‌مونه كه داره نفس‌نفس مي‌زنه...بعد يهو صداي انفجار مياد و يه آتشفشان مي‌پره وسط...!
سرژ و كفي كه از جثه‌ي عظيم عله تعجب كرده بودن،مي‌خواستن شروع كنن به مـــا كشيدن كه يهو مي‌بينن عله داره نزديك مي‌شه...!بدنش آتش‌فشان بود و فقط سرش عين سر آدم بود...
سرژ:بابا جان...آتشفشانه داره بهت نزديك ميشه و تو داري بر و بر نيگاش مي‌كني...؟ بروئوس جلوييوس فوتيوس كنيوس...!
كاراكتره خيلي سريع جلو ميره، جلوي عله مي‌ايسته و با ملايمت شروع مي‌كنه به فوت كردن...
همين كه اولين فوت كاركتر سرژ به عله مي‌رسه، عله پرواز مي‌كنه و مي‌ره اون بالابالاها و چون داغ بود و بزرگ هم بود، خورشيد ميشه...!
‌صداي خنده‌ي سرژ و ققي و صداي زدن به قدش از اون ور خط مياد و تصوير برمي‌گرده سر مجريه...مجري كه از شدت جو و ذوق نمي‌دونست چي كار كنه، شروع مي‌كنه به دست زدن...!
بعد با هيجان مي‌گه:خوب...شما برنده‌ي مسابقه‌ي جام بلورين شديد...تبريك مي‌گم...و حالا نوبت به جايزه مي‌رسه...
برمي‌گرده و به كريچ اشاره مي‌كنه كه سر تا پا با طلسم قفل شده و چشاش از شدت خشم سرخ سرخه...!
خنده‌اي مي‌كنه، چوب‌دستيش رو مي‌كشه و ميگه:بلورينيوس...!
تو يه لحظه‌ي كوچولو، كريچ كوچولو، تبديل ميشه به كريچ كوچولوي بلورين...!
سرژ كه گويي زياد از جايزه‌شون خوشش نيومده بود، با بي‌ميلي مي‌گه:خوب الآن ققي مياد مي‌بره جايزه...ممنون...كاري باري..؟!
مجري براي بار آخر لبخند مليحي مي‌زنه، و بعد ميگه:نه...مرسي...ديگه كاري ندارم...سلام برسون...! راستي ممنون كه تو مسابقه شركت كرديد...!
سرژ:خواهش...باي..!
تق...! تلفن رو قطع مي‌كنه و ت صوير ققي رو نشون مي‌ده كه با بلندپروازي داره مي‌رسه به محل صدا و سيما...! ققي ميره تو، كريچ بلورين رو با يه پاش بلند مي‌كنه و مياد بيرون و ميره...!
مجري برمي‌گرده طرف دوربين، يه لبخند مليح ديگه مي‌زنه و ميگه:خوب...ممنون كه تا اين لحظه با ما بوديد...اميدوارم از اين مسابقه‌ي لذت بخش آقاي تانكيان خوشتون اومده باشه...فعلا شما رو به خداي بزرگ مي‌سپارم...فعلا خدانگهدار همه‌تون...تا هفته‌ي بعد، خداحافظ...!
برگشته بود كه از اون در كوچيكه بره بيرون، كه يهو صداي مهيب سقوط و شكستن چيزي مياد...! و بعد:
قوهاهاهاهاها...!!!


تصویر کوچک شده


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۴۹ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵

پروفسور اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۸ چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۵
از کارخانه ی روغن سازی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 191
آفلاین
مجری:در خدمت دوست قدیمیمان سوروس اسنیپ ملقب به اسنیولی هستیم و .......
اسنیولی:بعد از اینکه دومبول معروف رو کشتم گفتم این دوروبرا آفتابی نشم ولی شنیدم این پسره پاتر بد جوری داره اعضا رو اذیت میکنه گفتم بیام یک گوشمالی بهش بدم...
...(اسنیپ یک لحظه میببینه فیلمبردار یک چیزی پشت صحنه میخوره)
اسنیپ:کو کو غذا
مجری:نه اون آدامسه غذا نیست...
اسنیپ میبینه یک جانور موزی داره از جلوش رد میشه
اسنیپ:
مجری:نه!
اسنیپ اون جانور موذی که از قضا سوسک تشریف داشتن بر میداره میخوره
اسنیپ:
اسنیپ:عجب سوسک بد مزه ای..ولی بهتر از هیچیه تو این خراب شده به ما که غذایی نمیدن مجبورم این جانورا رو بخوریم

سوسک تو شیکم اسنیپ:ای اسنیپ نامرد..این معدت هم مثل خودت بی ریخته عجب فوندانسیونی داره

اسنیپ:نترس ...ایستگاه بعدی W.C پیاده میشی
سوسک بعد از ایستگاه:


برای عضویت در تیم روغن سازی قزوین کافیست فتو کپ


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۰:۰۱ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵

سوسک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۲ پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۰ پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۱
از چاه فاضلاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
اخبار شبانگاهي
دنگ دلنگ دلنگ... تق!
«اخبار شبانگاهي!»

گزارشگر در صفحه ظاهر ميشه: ضمن سلام و صلوات بر مرلين كبير اخبار شباهنگاهي امشب را تقديم بينندگان عزيز مي نماييم.
* ادامه ي خبر رو همكارمون مي خونه!

اخبار سياسي!
* ديشب هري پاتر، گرداننده ي اعظم ديسكوي مشهور جادوگران به توالت رفت! به نظر مي رسد هري پاتر دچار معده درد مفرط شده بود چون در بيرون صداهاي نا به هنجاري به گوش مي رسيد!
* گزارشگر ويژه ي واحد خبر از مرلين ببخشيد برلين خبر از فساد اخلاقي در منكرات جادوي اين كشور مي دهد! به گزارش اين گزارشگر نگون بخت كه خبري از وي در دست نيست ديشب سوسك (رئيس منكرات بريتانيا) و خانم آنگولايي پرگل (رئيس ستاد منكرات آلمان) با هم دست داده و تنفس مصنوعي نمودند! از باقي عمليات به خاطر فقدان گزارشگر مذكور اطلاعي در دست نيست!
* ادامه ي خبر رو همكارمون مي خونه!

اخبار ورزشي سبيل داران!
* ديشب در طي مسابقه ي كوييديچ تيم هاي هشنگ موشونگ و خزنگ خوزونگ در ورزشگاه پشنگ پوشونگ يكي از بازيكنان تيم هشنگ موشونگ به دليل نياز فوري به توالت بر روي بازيكن تيم حريف خراب كاري كرد!
* ادامه ي خبر رو همكارمون مي خونه!

اخبار ورزشي بانوان!
* امروز صبح در طي مسابقات اسكيت با مانع روي ديب دميني در ورزشگاه خو آن پوليو يك مرد چادر به سر خود را به زمين مسابقه پرتاب كرد اما به خاطر سر خوردن بر روي ديب دميني با مغز كله پا شده و ديار فاني را به ديار باقي لبيك گفت!
* ادامه ي خبر رو همكارمون مي خونه!

اخبار فرنگ!
* ديشب هاشم دماغ وزير امور خارجه ي كشور صربستان و مونته گرو اعلام كرد كه هيچ چيز براي اعلام كردن نداريم!
* ادامه ي خبر رو همكارمون مي خونه!

اخبار مهم روز!
* ديشب اصغر آقا بقال محله ي ني ناي ناي در كشور افغانستان به اكبر آقا خياط محل سلام كرد!
* ديويد جانسون ديشب به سرماخوردگي شديدي مبتلا شد! اطلاعات بيشتري از وي در دست نيست!
* ادامه ي خبر رو همكارمون مي خونه!

اخبار كشكي!
* امروز صبح ناصر الدعايه شهروند افغانستاني پايش بر روي آشغال ها سر خورد و با سر به زمين افتاد كه به دنبال آن زلزله اي 9.2 ريشتري در پاكستان، كشور مجاور روي داد و اين اتفاق يك ميليون و پانصد هزار كشته بر جاي گذاشت!
* ادامه ي خبر رو فردا صبح همكارمون مي خونه!


پس از هجده سال حبس به سبب ارتکاب جرائم جنسی، به میان شما بازگشته‌ام...


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۳:۵۴ جمعه ۹ تیر ۱۳۸۵

آرتیکوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۸ دوشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۷
از کاخ سفید پادشاهان در کوه های سفید سرزمین رویاها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 430
آفلاین
خداحافظ!

يهو تلويزيون روشن ميشه و آهنگ "بوي يوسف" پخش ميشه و بعد تصوير آشناي آرتيكوس دامبلدور در زمان سخنراني كانديداي وزارتيش نشون داده ميشه كه اين چهره غيور و تازه وارد پرور آن موقع چه خفن سخنراني ميكرده...
بعد تصوير مجري برنامه به همان شيوه انتحاري هميشگي بر روي صفحه تلويزيون ظاهر ميشه و اون لبخند مليح رو بر لب ميراند و شروع به صحبت ميكند:
-سلام به بينندگان عزيز!اميدوارم عصر خوبي را تا اكنون داشته بوده باشيد!همانطور كه ميدانيد آرتيكوس دامبلدور،جد جد جد جد آلبوس دامبلدور حاضر،تصميم دوباره به سفر به زمان را گرفته است و اكنون از تمام سمت هايي كه داشته است استفاء داده و آماده سفر است.
آرتيكوس دامبلدور ظاهر شده در زمان ما در 13 آذر ماه سال 1384 شمسي بوده است.او در ابتداي ورود قدرت والاي ارزشي بودن را به همگان نشان داد و هفت تاپيك مختلف را در تالار معروف اسرار ارائه داد كه هيچ كدام آنها مجوز از خان آنجا،جيمز پاتر عزيز،نداشت.به اين ترتيب همه آنها به جز يك يا دو مورد به شدت رستگار شدند.اما آرتيكوس عزيز به بحث ادامه داد تا اينكه توانست شهرت بسيار اندكي در بحث ها بدست آورد.بعد او با قدرت و قوه آرتيكوسي وارد دنياي جادويي،دنياي ايفاي نقش،شد.او در ابتدا براي پيشرفت در كارها و رسيدن به رستگاري مطلق،به چوبدستي فروشي پروفسور كوييرل عزيز رفت و چوبدستي خود را كه از جنس چوب بلوط و داراي عصاره ارواح مطهر است به او داد تا تغيير شود.با تغيير شگفت آوري كه صورت گرفته بود آرتيكوس توانست به سرعت پله هاي ترقي را بپيمايد.او ابتدا در خواست تا وارد جريانهاي مغازه شوخي ويزلي بشود ولي در اين عمر شكست عجيبي خورد.اما او راه را پيمود و ابتدا به گزارشگري كارهاي اداره مبارزه با سواستفاده از اشياء مشنگي شد و بعد از آن توانست مهمانخانه پاتيل درزدار را بزند كه در ابتدا با استقبال شديدي مواجه شد.
سپس او با همان حالت انتحاري معروف وارد محفل ققنوس شد تا بتواند به نوه نوه نوه نوه اش در نابودي سياهي كمك كند و در اينجا شهرت كوچكي نيز در نويسندگي بدست آورد.او هميشه سوداي وزارت را در ذهن ميپرورانده است كه در زمستان سال 1384 شمسي به اين فرصت دست ميابد تا بتواند با ديگر رقباي سرسختش بتواند به مبارزه براي بدست آوردن وزارت بپردازد.او با اينكه در اين امر شكست فجيعي خورد و دراكو مالفوي عزيز به عنوان وزارت رسيد،اما به اين وسيله به طور كامل در كل سايت شناخته شد.بعد از آن او باز از فعاليت باز نايستاد و پيشنهادهاي مختلفي به مسئولان وزارت ارائه داد كه از جمله آنها تقويم جادويي و يا ايده اوليه مسابقات كوييديچ بوده است.او سرانجام توانست در وزارت،پس از تلاش فراوان,ارتش وزارت سحر و جادو را بوجود آورد كه يك بار در جنگ با سياهي شركت جسته است و اكنون به خاطر دستخوش شدن اتفاقات مختلف به شدت از فعاليتش كم شده است.او سپس با راي ملت عزيز جادوگر و ساحره به مقام "بهترين عضو تازه وارد" دست ميابد.او چندي بعد از دستيابي به اين مقام،توانست به فرماندهي ارتش قدرتمند وايت تورنادو،ارتش خصوصي گريفيندور،از طرف بيل ويزلي عزيز دست يابد كه افتخاري عظيمي بود.او سپس توانست به خان تالار اسرار،تالاري كه از اول از آنجا برخواسته بود شود و به فعاليت خاني خود با همكاري جميز پاتر عزيز بپردازد.او همچنين به عنوان يك مترجم براي فرهنگ نوين جادوگري به نام "پاتروپديا" انجام وظيفه كرد.
اما اكنون همانطور كه گفته شد،او از همه مقامهاي خود استفاء داده و آماده سفر شده است.ما توانستيم قبل از سفرش توانستيم با او مصاحبه اي ترتيب بدهيم تا از علت اين سفر متوجه شويم...خب آرتيكوس جان ميخوايد كمي از اين سفر خودتون براي ما توضيح بديد؟

دوربين بر روي آرتيكوس دامبلدور كه كنار آن مجري با لبخند مليح نشسته بود زووم شد.آرتيكوس كمي مكث كرد و گفت:
-من از زمان ظهورم در اين زمان و مكان،ميدونستم كه زمان من براي بودن در اين زمان محدود است و قصد سفر را از آن روز اول داشته ام.اكنون زمان حركت به زمان ديگر رسيده است و بايد رفت تا بتوانم براي اتفاقهاي آينده آماده بشم!
مجري برنامه باز ميپرسد:
-آيا ممكن است بار ديگر به اين زمان بازگرديد؟
آرتيكوس در جواب گفت:
-بله!من از بودن در اين زمان خوشحال بودم و دوست داشتم كه مجبور به سفر نبودم...اما مجبورم.
مجري براي بار ديگر گفت:
-آيا صحبت ديگري داريد كه با ما و بينندگان عزيز داشته باشيد؟
آرتيكوس صورتش رو به سمت دوربين برميگردونه و با لحني تشكرانه ميگه:
-فقط ميخوام از همه دوستاني كه در زماني بودم بهم كمك كردند و يا با من بودند مثل بليد,آلبوس دامبلدور,دراكو مالفوي,لرد ولدمورت,پروفسور كوييرل,توماس جانسون,بيل ويزلي,مريدانوس,رومسا,استرجس پادمور،سرژ،دارن اليور فلامل, رونان, آوريل, روبيوس هاگريد،هدويگ,آرشام,سارا و ليلي اوانز,بلرويچ عزيز و بقيه دوستان كه شرمنده كه اسمشون رو الان به خاطر نميارم تشكر كنم.از شما نيز به خاطر اين مصاحبه و وقت برنامه تشكر ميكنم.خداحافظ!

ناگهان در اطراف آرتيكوس باد شديدي بوجود آمد و لحظه اي بعد،مانند اينكه آن باد مخلوطي از گازهاي آتش زا بوده باشد آتش گرفت.آن گردباد آتش همچنان به در اطراف آرتيكوس ميچرخيد تا اينكه هيچ تصويري از آرتيكوس باقي نماند.
دقيقه اي بعد،آتش به آرامي از چرخيدن ايستاد و از بين رفت.اما در ميان آن هيچ كس نبود.آرتيكوس ناپديد شده بود.
مجري برنامه خواست چيزي بگويد ولي چيزي نگفت و فقط نگاهش را به دوربين و جايي كه آرتيكوس نشسته بود حركت ميداد.

لحظه اي بعد،جز صفحه شطرنجي تلويزيون چيزي قابل تشخيص نبود.


ویرایش شده توسط آرتيكوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۱۰ ۰:۱۴:۱۹

آرتيكوس الياس فرناندو الكساندرو دامبلدور

ملقب به سلامگنتئور(فنانشدني در همه دورانها)

[b][color=009900]آرتيكوس ..


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۳:۴۳ چهارشنبه ۷ تیر ۱۳۸۵

لوك


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۳۰ پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۴۸
آخرین ورود:
۱۷:۱۵ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۵
از يه جاي خوش آب و هوا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 24
آفلاین
شبي با كاروان شعر و موسيقي

بحث موسيقي در جوامع جادويي

سلام و فراوان سلام درود و هزاران درود خدمت شما بينندگان عزيز و مريض كه تا اينوقت شب بيدار بوديد در خدمتتون هستيم با برنامه ي امشب اين برنامه و در خدمتتون هستيم با يك مهمان عزيز...
آقاي لوكاس خودتون رو معرفي كنيد تا بيننده ها بيشتر باهاتون آشنا بشن.
لوكاس:لوكاس هستم و لي تخلص هنريم لوكي چهچهس.
مجري:منم آقاي مجري هستم همون كه تو كلاه قرمزيم بودم كلمم كچله شناختي؟
لوكس:نه من بيشتر تو كاره هنرو موسيقي هستم مثلا شما بگو رونالدو من ميشناسم ولي كلاه قرمزي و بنفش و آبينميشناسم.
مجري:خب آقاي لوكاس بريم سره بحثه اصليمون كه شعر و موسيقي در جوامع جادوييه.ميشه كمي براي ما در اين موارد توضيح بديد؟
لوكاس:بله خب ببينيد من از كجا شروع كنم من جوون كه بودم يك بار با بابا دامبلدور عريان و مودي تبريزي يك اجلاس شب شعري رو تشكيل داديم در اون شبه شعر به غير از ما سه تا هيشكي نبود.بعد ما داشتيم چهچهه ميزديم و بابا دامبلدورم قليون رو چاق كرده بود كه يهو ديديم صدا اومد.
مجري:صداي چي بود؟
لوكاس:منم همينو از بچه ها پرسيدم مودي شيرازي كه ترسيده بود بلند شد گفت حتما دزد اومده بابا دامبلدورم پاشده بود سرشو ميزد به ديوار
مجري: بقيش.
لوكاس:بله خلاصه خيلي شبه خوبي بود جايه شما خالي بود بعد از اجلاسم نشستيم بازي فينال جام جهاني دو هزار و هشت رو تماشا كرديم كه بين دو تيم برزيل و ايران بود كه ايران با شيش تا گل علي دايي به برزيل غلبه كرد.
مجري:بله استاد خيلي ممنونيم از توضيحاته كاملتون اميدواريم بازم در خدمته شما باشيم تا از استعداد شما در زمينه هنر و موسيقي بهره مند بشيم.
لوكاس:بله منم تشكر ميكنم از بيننده هاي عريض كه همه پشت تلويزيون خوابشون برد


ویرایش شده توسط لوكاس در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۷ ۲۳:۵۷:۱۶


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۷:۵۲ چهارشنبه ۷ تیر ۱۳۸۵

ایوان چمبرزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۳۰ پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۴۸
آخرین ورود:
۹:۴۲ یکشنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 72
آفلاین
با وبمستران
دو ربين وارد استوديو ميشه
پسرك جواني رويه يه صندلي نشسته زير تصوير زير نويس ميشه ايوان چمبرز
قق:كفيه پس اين تخمه چي شد بيا برنامه شروع شد
در جايي ديگر همون زمان
سرژ:سرژيا اين تخمه چي شد برنامه شروع شده بدو ديگه
در استديو:
با سلام به تو پوينده راه مدريت و وبمستر دوست
امروز ما در اولين برنامه دوهزارمين نامه را دريافت كرديم
كه جاي بسي خوشحالي است
امروز مبحث ما خيلي داغه در مورد يه عكسه كه از سرژ تانيكان و كفيه گرفته شده
ناگهان سرژ: سرژيا باور كن همش دوروغه
در سوي ديگر
كفيه:ققي بدون همش دوروغه اينا اصلا عكسي ندارن
تا چند لحظه ديگه همكاران اين عكسو اماده ميكنند تا من توضيحات لازم را روش بدم
يك دقيقه اجازه بديد
_حميد عكس شماره 67 استش بله همينه درسته
خوب بيندگان عزيز اين عكسو ببينيد كه چه فاجعه ايه
تصویر کوچک شده
ببينيد چه طور سرژي دستشو در پر كفيه فرو كرده ببينيد كفيه مغنعه نداره ببينيد سرژ انگشتر ازدواج داره از دواجي كه كفيه كرده
اون وقت اين ادمها دم از وبمسترها ادمهاي بداند ميزنن اخه يكي بايد اخلاق خود مشا را درست كنه اقا..
بله
با تشكر از توجهتون به اين برنامه باي!!!
-----
اقا پوله ما رو بده بريم
_چي همش دو گاليون پس هزينه ساخت اين تصوير چي مشه
_بسته برو
----
ناگهان دو باره تلوزيون روشن ميشه
اقا اينا پوله منو ندادن به حقسقت اعتراف ميكنم من اين عكسا رو ساختم گول وبمسترها را نخوريد...نخوريد..ااااا
دو تا دست مياد به زور اونو از كادر خارج بكنه


[img]http://


شعر روز
پیام زده شده در: ۱۴:۵۸ چهارشنبه ۷ تیر ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
شعر روز

عبارت بالا روی صفحه نقش می بنده.تصویر عوض می شه و یه استودیو رو نشون می ده.دو نفر دور یه میز گرد نشستن که روش دو تا شمع قشنگه و یه سری برگه کاغد روش ریخته.
یه خانوم در سمت راست و یه جغد عینکی در سمت چپ!

خانوم پروانه ای(به اختصار خ پ)(لطفا صحبتهای خانوم پروانه ای رو با لحن مامانی و اوا خواهر بخونید!):با سلام خدمت بینندگان گل و بلبل و سنبل برنامه!خوبید؟دماقتون چاقه؟
امروز دوباره با برنامه شعر روز در خدمت شما هستیم.مهمان این برنامه هم مثل برنامه قبل استاد هدویگ هستن!کفو برید تو کارش!
ملت:بوووووووووووووووق!
خ پ:اوا!چرا بوق می زنید دلم ریخت؟ایششششششش!استاد هدویگ لطفا شعر امروزو شروع کنید!
هدویگ:اهم اهم!با سلام خدت بینندگان عزیز...شعر امروز نامش هست "خز را چه کنیم یار دیرین!".

خز را چه کنیم یار دیرین.............برخیز و بر آ ز خواب شیرین
دنیا به مصیبتی دچار است..........کز ظلمت و جور روزگار است
خز بر همه جا فکنده سایه..........می رنجم از این ، کنم گلایه
اول ز سفید ها کنم باز...............اندوه دل و گلایه و راز
محفل و تمام تار پودش.............آن لرد بلر(بلرویچ) که خز نمودش
تعویض شناسه خز شد اینبار......با کار فرانک(لانگ باتم) ، یار غمخوار
تالار خصوصی هم که خز شد.....مک بون(پشمالو) که گروهش آه(نشانه اندوه!) عوض شد
بر خز شدگان نظارت افزا.........دلبستگی درون امضا
مونتاگ نمود خز نظارت...........مالفوی که نمود خز وزارت
اینها همه از نمونه ها بود........حرف دل جغد(تخلص شاعر!) بینوا بود

خ پ:به به!به به!استاد واقعا شعر قشنگی بود!دل منو بردی با نگاهت!می میرم واسه اون شکل ماهت!
هدویگ:اهم اهم!بسه!شعر امروز هم تموم شد!
خ پ:بله!به همراه استاد از شما بینندگان گل و بلبل و جیگر خداحافظی می کنم!بای تا های!




Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۱:۱۹ دوشنبه ۵ تیر ۱۳۸۵

تام ریدل پسر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۷ چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۸:۴۸ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۲
از نا کجا آباد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 233
آفلاین
با حذب

دوربین وارد استودیو میشه و مبینه کفی پشت میز نشسته و داره نیشخند میزنه.... در نتیجه دوربین از استودیو خارج میشه!

یکی میگه:جون مادرت..فقط همین یه مجری برامون مونده!!یه جور تحمل کن!!
دوربین دوباره بر میگرده وارد استودیو میشه
---
کفی:سلام عرض میکنم خدمت حذب دوستان و حذب پرستان عزیز..دو هزارمین برنامه خود را آغاز میکنیم خوشحالم که این برنامه با استقبال شما مواجه شده و توانسته رضایت شما رو فراهم سازد....با خوشحالی میتوانم اعلام کنم که اولین نامه!! از طرف بینندگان عزیز به دست ما رسیده!!من الان از خوشحالی نمیدونم چیکار کنم!! ..برای همین این نامه رو باز نکردیم و میخواهیم متن این نامه رو با هم بخوانیم

کفی چنگالشو باز میکنه و با ناخنش نامه رو پاره میکنه وشروع به خوندن میکنه:

اهم..با سلام خدمت دست اندرکاران عزیز و با تشکر از برنامه خوبتان...میخواستم طرز طبخ زرشک پلو با کف رو ازتون سئوال کنم!!! ..دوستدار شما کریچر!!
------------------------

کفی در حالی که خون خونشو میخوره و سعی میکنه به روی خودش نیاره:البته از این نوع مزاحمها زیاد پیدا میشن!! ما به این توهینها عادت کرده ایم و دشمنان حذب باید بدانند که هیچ غلطی نمیتوانند بکنن!!!

کفی یه لیوان آب سرد میخوره تا آروم شه...نفس عمیقی میکشه و ادامه میده :خب...یه ویدئو کلیپ ببینید تا بعد خدمتتون برسم!!

صحنه سیاه میشه
سرژ رو نشون میده که میون هزار ساحره داره آهنگ میخونه و همراهشون میرقصه:

نبینم که باز نشستی
منتظر چی هستی
تو جشن و شب نشینی باید بیای برقصی!!
ریشوها باید برقصن..ریشوها باید برقصن!!

آخه من قربون اون صورت پر ریشت برم
تو ریشت بد نببینه قربون اون ریشت برم!!
سرژم با من برقص تا گل بریزم زیر پات
تا که آتیش بکشم کریچ رو با دلبریاش!!
ریشو ها باید برقصن..ریشوها باید برقصن!!

دوربین وارد استودیو میشه!!
یهو قیافه کفی میاد :خب برگشتیم!!کف کردم از این آهنگ قشنگ!!میبینید ما با امکانات کم چقدر برنامه توپ میسازیم؟اگه مدیران امکانات بیشتر بدن ما میترکونیم!!!تازه اینکه چیزی نیست....الان با هم یک برنامه ضد مدیریتی میبینیم!!

صحنه باز سیاه میشه

تصویر داره سرژیا و کفیه رو نشون میده که دارن خاک میریزن بر سرشون
یه میکروفون میره جلوشون:خواهرانم!!چی شده؟چه بلایی سرتون اومده؟!!!
سرژیا:نامردا!! بچمو بلاک کردن!! حالا به باباش چی بگم؟بگم بچتو بلاک کردن بردن؟نمیگن چرا مواظبش نبودی؟
میکروفون:منظورتون سرژه؟
سرژیا:نه قق..!!یعنی آره...همون سرژ!!..آقا اصلا به شما چه؟هی گیر میدیا!!

تصویر میپره
داره چند جوون معتاد رو نشون میده
قیافه یکی از معتادا پر از ریشه..دوربین میره جلوش
میکروفون:شما معتادین؟
سرژ:اره ژونم . لطف کن قیافمو کامپیوتری کنید...((زیر لب: تابلو نکنین دیگه))

میکروفون:چی شد به این راه کشیده شدید!!؟
سرژ:کار مدیرا بود..رفاقت با مدیران ناباب این بلا رو شرم اورد!!!...من چندتا نشیحت کنم..دوشتان گول این مدیران شایتو نخورید..اینا شما رو به بیراهه میکشونن...ببینید من به چه روژی در اومدم!!...چه دردیه این خماری

تصویر بر میگرده و کفی میگه:عزیزان من ..دیدی که این مدیران چه بلایی سرتون میارن؟دیدی که به سر عزیزان ما چه بلایی اومده؟لعنت به مدیران..همه با هم بگیم:لعنت به مدیران!!!...............خب تا برنامه بعد شما رو به خدای بزرگ میسپارم!!


ویرایش شده توسط ارباب لرد ولدمورت کبیر در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۵ ۲۱:۲۸:۲۹
ویرایش شده توسط ارباب لرد ولدمورت کبیر در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۵ ۲۱:۳۳:۳۳

[b]دلبستگی من به ریون و اعضاش بیشتر از اون چیزی بود که فکر میکردم!!.....بچه های اسلایت


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۸:۰۳ یکشنبه ۴ تیر ۱۳۸۵

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
حذب پيكچرز تقديم ميكند: مشاوره اخلاقي

مجري:فاطي پاتر
دكتر روانشناس:گيلدي


مجري:سلام بيننگدان عزيز ، امروز با برنامه مشاوره اخلاقي در خدمت شما عزيزان هستيم...دكتر برناممون آقاي....
گيلدي: :bigkiss: سلام.سلام فاطي؟ سلام مائده...به به سكنيه خانوم...چطوري مهتاب شيطون؟
مجري:بله...اولين تلفن...سلام بفرمايين

صداي يك مرد: آقا خدا خيرتون بده كه همچين برنامه اي درست كردين...اقا من چند ساله دارم عذاب ميكشم...
گيليدي:چرا عزيزم؟
_وقتي به سن بلوغ رسيدم رفتم جلوي آيينه دست كردم تو دماغم..دستم گير كرد از همون موقع تا الان ، چي كار كنم؟
گيليدي:يه مقدار صابون ، ژل و كرم بزن و مالش بده ..وقتي خوب ليز شد در بيار
_اقا تمام اين راه هارو امتحان كردم..در نمياد..راه ديگه اي نداره؟
گيليدي: چرا راه داره..شما بياد انگشتت رو قطع كني!!
_ديييد دييييد ديييد( بوق اشغال)
مجري:خب تلفن بعدي..سلام بفرماييد!!
_ سلام اقاي دكتر...من به يك مشكلي برخوردم...زنم از من گوشواره طلا يخواد ..نميدونم براش بخرم يا نخرم!
گيليدي:همين؟!
_نه اخه يه سري مسائل جزئي هم هست بين اينا...مثلا زنم همش ريش منو مسخره ميكنه ...شبها دير مياد خونه و بيشتر وقتها پر ققنوس به لباسش چسبيده...
گيليدي:حتما بچتون نوزاد ققنوسه؟
_دقيقا..از كجا فميدي؟
گيليدي:خب ادامه بده
_خلاصه آقاي دكتر..من اين چيزهارو ميبينم يخورده به زنم مشكوك ميشم...البته من هميشه به پاكدامني زنم اعتماد داشتم ولي اين چيزهارو ديدم مشكوك شدم يخورده البته خيلي جزئي
گيليدي:ايرادي نداره..براش گردنبند بخر...خيلي هم پاك دامنه زنت!!
_شما از كجا ميدونين؟
گيليدي:تو مگه سرژي نيستي؟
_اي اقا اسممون رو فاش نكن ابروم رفت
گيليدي: مگه زنت سرژيا نيست؟ من بهت ميگم زنت پاك دامنه....خيالت راحت باشه
_مرسي اقاي دكتر..واقعا از اين دوراهي منو نجات دادي...باي
مجري:تلفن بعدي
_سلام آقاي دكتر.من به يك مشكلي برخوردم..زنم از من گردنبند ميخواد..چي كار كنم؟
گيليدي:حتما زن شما هم شبها دير مياد خونه و بيشتر اوقات هم چند خال ريش به لباسش چسبيده و همچنين بچتون هم ريش داره نه؟
_اههه...عجب دكتر توپي...چقدر ايكيوش بالاست..ايول ..اره دقيقا همينه..چيكار كنم؟
گيليدي: ققي جون من كفيه رو ميشناسم..خيلي زن پاكدامنه!مطمئن باش!!
_مطمئن باشم؟
گيليدي:مطمئن مطمئن!!.باي
مجري:تلفن بعدي
_سلام آقاي دكتر...زنم از من گردنبند ميخواد چي كار كنم؟ يه مشكل كوچيك دارم اخه
گيليدي:حتما زنت شبها دير مياد خونه...بيشتر اوقات هم به تنش بقاياي سيم سرور چسبيده و بچت هم روي پيشونيش زخم رعد برقي داره؟
_اهاي نفس كش...چرا چرت پرت ميگي؟ من فقط مشكلم گاليون بود كه پول ندارم بخرم...زن من خيلي هم پاك دامنه..من از دست تو شكايت ميكنم...ديييييد...ديييييد...ديييد

گيلدي:
مجري: بله اشاره ميكنن كه وقت برنامه تمام شده...تا برنامه بعد خدانگه دار








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.