هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۲:۵۲ یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۵
#50

مك بون پشمالو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۳۰ پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۴۸
آخرین ورود:
۱۳:۱۳ سه شنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۸
از پيش چو !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 198
آفلاین
ارباب ولدي تنها توي خوابگاه مديران نشسته و لبخند رذيلانه اي ! روي لبهاش نقش بسته !!!

فلاش بك ... در افكار ولدي !
ادي داره جوراباي كوئيرل رو از پاش درمياره تا بشوره ! ..
ادي : كوئيرل جان مادرت، غلط كردم! من بي جادوگران ميميرم ! .. جون من ... فقط جادوگرانه كه ميتونه منو ارضا كنه ! .. جون فاطي پاتر !
آوي :‌ اوهوو .. اوهوو .. اوهووو.. هر هر هر كر كر كر ( آوي شديدا قاط زده ! )
فنگ داره هري رو ليس مي زنه و ققي هم داره يه كاري مي كنه كه تا دوربين بهش نزديك ميشه كه ما بفهميم داره چيكار مي كنه ....
تق ... ( صداي شكستن افكار ولدي )‌ !
پايان فلاش بك ...
(‌ صداي ققي : توهمه همش، شما جدي نگيرين !! )‌ ..

_*_*_*_*_*_*_*_*_

تق ... (‌اين تق كاملا با تق بالايي فرق داره ولي در راستاي همن ) !
در باز ميشه و يه كاربر ارزشي وارد خوابگاه ميشه و ميره سي پنل رو از گوشه خوابگاه ور ميداره و از پنجره پرت مي كنه پايين !!
ارباب ولدي :‌
كاربر ارزشيه يه لبخند رذيلانه ! به ولدي مي كنه و ميره از در بيرون !!
ارباب ولدي : ميدونم كار كيه ؟!!!
همه با هم : اون كيه كيه كيه ؟!!!

_*_*_*_*_*_*_*_*_

كيلومترها دورتر از خوابگاه مديران ...

چهار تا بچه ي معصوم كوچولو موچولو دارن با هم توپ بازي مي كنن !
دردونه !! : ادي بنداز ديگه توپو .. !
گل پاتر !! : ادي بندا اينجا !
ادي دور خيز مي كنه و مياد توپو بزنه كه ....
گل پاتر و دردونه : اسمشو نبر .. واي واي .. فرار كنيم !!!!
گل پاتر و دردونه فرار رو بر قرار ترجيح ميدن و پنج تا پا از نويسنده رول قرض مي گيرن و پا به فرار ميذارن !!
ارباب ولدي : بگو كجان .. هان .. بگو .. من همون خشنه اما !!
ادي يدونه ميزنه زير گوش ارباب ولدي : هوووي ... چته .. من از كجا بدونم .. من از ديشب تا حالا فقط هفت هشت بار آوي رو ديدم !!
اوهووووو .. اوهوووو ...
باباي ادي كه چهره ي خيلي خشني داره!! : هووووي .. مرتيكه ( معذرت ) .. به بچه من چيكار داري .. مگه خودت ناموس نداري !!؟!! .. ادي جوون بيا بغل بابايي !!
ادي و باباش :‌ :bigkiss:
_*_*_*_*_*_*_*_*_

در اين فاصله خوابگاه مديران پر از اعضاي ارزشي شده بود !!



ادامه دارد ....



تصویر کوچک شده

رون ويزلي !
___________________


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۷:۴۱ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۵
#49

تام ریدل پسر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۷ چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۸:۴۸ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۲
از نا کجا آباد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 233
آفلاین
به عنوان یک مدیر

واقعا چندشم میشه که یک سری ادم که خودشون رو خدای رول میدونن.....همچین چرت و پرتایی رو مینویسن که مثلا با یک مدیر مخالفن

اگه این راهشه منم راهش رو بهتر بلدم!

ققی فنگ آوریل ادی
به مدت سه روز با مسئولیت خود من از ایفای نقش اخراجین!
بعد از این سه روز تا رسما از هری پاتر و کوییرل عذرخواهی نکنید....ایفای نقش شما برگرداننده نمیشود
امیدوارم باز نگید بنده پاچه خواری میکنم...چون واقعا پستاتون وقیحانه بود

برای اینکارم هم دلیل دارم
مگر اینجا ایفای نقش نیست؟مگر کوییرل یک مرد نیست؟یک مرد چجور عاشق یک مرد دیگه میشه؟
شورشو دراوردید!!!

واقعا متاسفم که مجبور شدم دوتا از دوستان صمیمیم رو از ایفای نقش اخراج کنم
واقعا حرمتو نگه نداشتین
به زودی تکلیف بقیه هم روشن میکنم

این پست عینا در نحوه برخورد زده میشه


ویرایش شده توسط ارباب لرد ولدمورت کبیر در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۱۴ ۱۸:۰۲:۱۳

[b]دلبستگی من به ریون و اعضاش بیشتر از اون چیزی بود که فکر میکردم!!.....بچه های اسلایت


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۱:۱۹ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۵
#48

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
مونالیزا : خوب دیگه باید سرعت عملتو ببری بالا این صحنه ها لحظه هستن . تو همیشه باید گوش به زنگ باشی !
کریچر بعد از شنیدن این حرف میزنه زیر گریه و شروع میکنه به مدیرا لگد زدن و بی تابی کردن و ....
مدیرا : آخ اووخ ایییخ !
کریچر : برام تعریف میکنید توی اتاق چی شد یا نه ؟
مدیرا : تسلیم ، تسلیم تسلیم !
ارباب ولدی در حالی که سعی میکرد طعمه مشت های پی در پی کریچ نشه میگه :
- ببین کریچ اون سوراخه رو میبینی اونجا ؟ ( کریچ کلشو بر میگردونه ببینه ارباب ولدی کجا رو میگه ) ... بهتره بری اونجا خودتو مخفی کنی اونوقت اگر بازم از این صحنه ها اتفاق افتاد اولین نفری هستی که میبینی !
کریچ : ایول
و میپره توی سوراخ قایم میشه . در هون لحظه در باز میشه و بیل با دو جین کیسه زباله وارد میشه ! ملت مدیر با حیرت به بیل نظر میکنند .
کوییرل : ووووااااااوووووو بیل این همه منوی مدیریت از کجا آوردی ؟
بیل : آوووو من دیدوم یه دونه موشنیو شوهرداری دوره از اینجا رد وشه ! بعد پشتش پر از این منوی هوووی مدیریتی ! بعد رفتم گوفتم من از این منو ها وخوام ! اونم با کمال میل منو هاشو داد به من مونومو دادم به او !
ملت مدیر : مااااااهاااااا !
در همون لحظه چند ماگما از اتاق روبه رو به طرف ارازل پرتاب شده و جمعیت رو متفرق کرده .
( توجه کریچ از تو سوراخ با اشتیاق در پی به وقوع پیوستن صحنه های بی ناموسیه )
عله با خشم از اتاق میاد بیرون !
عله که در اثر خشانت لهجه انگلیسی گرفته بود :
- با مونوی مدریت چی کور کردی ؟
عله میره در کیسه زباله رو باز میکنه و توشو نگاه میکنه ( دوربین روی کیسه زباله زوم کرده )
انواع خورده غذا و کیسه پلاستیک و بوق و .... در کیسه موجود بود !
ناگهان عله دستشو میبره سمت دست بیل و بیل بیل رو که با دستش گرفته بود رو از پشتش برداشته و با همون بیله یکی محکم میزنه تو کله بیل به صورتی که بیل به صورت آکاردوعون درومده و بیل در دست عله هم به شکل چنگال درومده !
( کریچر با دقت تمام به این صحنه خیره شده و منتظره .... )
عله چند ماگمای دیگر به اطراف پرتاب میکنه سپس فریاد میزنه :
- تو هنوز نفهمیدی محتویات درون کیسه زباله ای که من به تو دادم با اینا فرق میکنه ! کاتاکله ؟
بیل : ها ؟
عله : باید برین تا منوی مدیریتی به دست کسی نیفتاده اون رو پیدا کنید وگرنه همتون دچار عذاب آتشفشانی من میشید !
ارازل : اطاعت ارباب !
کریچ : ای بابا پس چرا صحنه مشکوکی رخ نداد ؟
بیل : اینا چی میگن ؟




Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۰:۱۵ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۵
#47

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 536
آفلاین
كوييرل: اين شرطات منو كشته ... هری
عله: خب حالا گوشتو بيار جلو ...
يه دفعه همه به سمت عله هجوم ميبرن و همه جا تاريك ميشه! عله حس ميكنه گوش همه مديرا تو دهنشه! خودشو براي فوران آماده ميكنه كه متوجه ميشه يكي از اين گوشا خيلي خوشمزست ...
بعد چند دقيقه همه ارازل(مديرا) خودشونو عقب ميكشن و به عله خيره ميشن!
باك بيك: فكر كنم كوييرل علاقه اي به گوش كردن نداره ...
كوييرل: معلومه كه گوش نميكنم، من فقط گوش ميدم!
عله: اِ كوييرل ... اين چيه اوردي جلو؟ گفتم گوشتو بيار!
كوييرل ولو ميشه رو تخت و بقيه گوششونو ميكنن تو دهن عله! عله بعد يه مدت كه همه گوشارو تست ميزنه متوجه چيز خاصي نميشه و خيلي تو ذوقش ميخوره! با يه گدازه همه ارازل رو از خوابگاه بيرون ميكنه و ميره كنار كوييرل و ميگه:
تو هيچوقت روي منو زمين ننداختي! گرچه خيلي از شرطام برات سخت و غيرقابل تحمل بودن، ولي با جون و دل پذيرفتي! اينيكي شرط رو من روم نميشه بگم ...
كوييرل كه نفس نفس ميزد ميگه: نه راحت باش ... بگو !
عله: من دو تا دوست دارم! امشب سه نفري ميـــ...
كوييرل: چي شد؟ گفتم كه ... راحت باش
عله: بيل؟ بدو برو عمو ولدي برات يه شكلات افغوني گرفته! آفرين پسر گلم ... بدو
بيل:
عله كه ميبينه بيل خيلي ذوق كرده و حالاحالاها رفتني نيست؛ يه اردنگي ميزنه بهش ...
...


ارازل توي راهرو نشستن و دارن در مورد اتفاقات توي اتاق روياپردازي ميكنن كه يه دفعه در ميشكنه و بيل پرت ميشه تو راهرو!
بيل: سلام
صداي فرياد عله بلند ميشه و دسته بيل ميخوره تو سر بيل!!
ولدي: چي شد؟ چه خبر بود؟
بيل:
كريچر: اه ... بگو ديگه مردم از فضولي
بيل:
ارازل كه ميبينن از اين بيل نبايد به اندازه يه بيلچه هم توقع داشته باشن بيخيالش ميشن و توي راهرو منتظر ميمونن!


***دقايقي بعد***
ارازل از سروكله هم رفتن بالا و دارن از در شكسته، توي اتاق رو نگاه ميكنن! عله از اتاق ميياد بيرون و يه كيسه زباله ميده به بيل و ميگه: اين منو مديريتته! تو از الان يه مديري و ميتوني روي تخت كريچر بخوابي! توضيحات اضافي رو هم كوييرل برات ميگه ...
در حالي كه همه محو ماتيك روي گونه عله شدن، عله از اونجا دور ميشه ...
-اووووف ... عجب صحنه اي بود
-من كه ديگه انرژي برام نمونده
-بريم يكم ترشي بخوريم
ولدي: بيل ... تو اينجارو طي بكش، آب همه جارو گرفته
كريچر: نه نرين ... من كه از اون پايين چيزي رو نديدم! يكيتون بايد بمونه براي من تعريف كنه


جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۰:۱۴ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۵
#46

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
عله : یعنی چی ؟! ... تو هر کی رو ببینی که زبانش خوبه باید برداری بیاریش اینجا تازه اونم زیر تخت من ؟! ... می دونی اگه خشم یه خدا تو رو بگیره چی می شه ؟!
کوییرل : آخه عله این هم زبانش خوبه هم تیپش خوبه هم با وقاره هم کلا به درد مدیریت می خوره !
عله : چشمم روشن ! ... یعنی چی ؟ ... مدیریت که الکی نیست ... باید کار با منو رو بلد باشه ... باید آستاکبار باشه ... باید مخالف حزب باشه .
بیل مثل بیل نشسته می پره وسط حرف عله و می گه :
_اصلا من از همون بچگی مخالف بی ناموسی بودم ! ... هفت سالم که بود دختر همسایمون میومد می گفت من خونه تنها هستم بیا با هم بازی کنیم من قبول نمی کردم که ! ... می دونید من چقدر از دست حزب کشیدم ؟! ... بزارید واستون تعریف کنم که اینا چقدر به من ظلم کردن .
--قلش بک---

بیل داره تو خیابون راه می ره و بیلشو هم انداخته رو شونش و آواز سرزمین من خسته خسته از جفای رو سر داده ... همینطور که می ره یهو یه دختر افغانیه رو می بینه که داره فال می فروشه ... یه دل نه صد دل عاشقش می شه ... دختره میاد دستشو جلو بیل دراز می کنه :
_ بیا فالت بگیرُم(به زبان افغانی!) .
بیل بیل از دستش ول می شه میفته رو زمین ... بیل چشماشو می بنده و می پره دختره رو بغل کنه و یه تنفس مصنوعی ازش بگیره که در بین راه سوپرقق از راه می رسه و دست دختره رو می گیره و می بردش و بیل همونطوری که دستاشو به حالت بغل کردن گرفته بوده مستقیم با کله می ره تو درخت .
بیل چشماشو آروم آروم باز می کنه و وقتی می بینه داره از درخت تنفس مصنوعی می گیره اول گریش می گیره بعد می گه من بیلمو می خوام بعدشم می شینه رو زمین و هی به حالت قهر مشت می کوبه رو زمین .
دوستای بیل از راه می رسن ... یکیشون می گه :
_ بیبیلی بوبول ؟! ... چی شده باز داری گریه می کنی بچه سوسول ؟!
بیل با چشمای پر از اشکش به پسره نگاه می کنه و یهو بهش هجوم می بره ...

---پایان فلش بک---

بیل اشک تو چشماش جمع شده و داره با مظلومیت به عله نگاه می کنه ... عله هم داره فکر می کنه ... ناگهان یه لامپ از اون کم مصرفا بالا سر عله روشن می شه و بلند می گه :
_یافتم ! ... کوییرل این می تونه مدیر بشه ... ولی شرط داره




Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۰:۰۷ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۵
#45

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
عله سرشو ميكنه زير تخت و يك عدد بيل ويزلي بيهوش رو ميبينه!با عصبانيت بيل رو ميخواد از زير تخت بكشه بيرون ولي چون فنر بيرون زده تخت در بدن بيل فرو رفته بود در لحظه آخر با يك حركت سرعتي-قدرتي بيل رو از آن جسم نامرد فرو رفته جدا ميكنه ، درد ناشي از جدا شدگي باعث هوش امدن بيل ميشه! (اينجوري: )

بيل: مه كيوم؟ آخ...اينجا كجايه؟ اووخ...
عله رو ميبينه و همه چيز يادش مياد! كوييرل هنوز به شكل آواژور هست!
ناگهان چند عدد اراذل و اوباش كه نامشان را مدير گذاشته بودن بعد از گير دادن به چند كاربر و بلاك كردن چند حذبي شورشي وارد خوابگاه ميشن!
باك بيك: ايول آواژور جديد ، چقدر آشناست...ولدي بزنش به برق ببينيم روشن ميشه؟!
ولدمورت دو شاخه* آواژور را در پريز برق تا آخر فرو ميكنه!!

چند لحظه بعد
كوييرل كه انتهاي دستارش سيخ و صورتش سياه شده بود ، با اين حالت نبست به ولدي روي تختش نشسته بود!
عله: كوييرل اين كي بود زير تختم؟ خيانت در امانت؟ خنجر كردن ازپشت ....
عله دچار جو گرفتگي ميشه با كف دست به صورت كوييرل يك سيلي محكم ميزنه! (صحنه آهسته با رعد برق) دستار كوييرل بخاطر اين سيلي محكم از سرش ميافته!(اتمام صحنه آهسته)
از دماغ كوييرل خون مياد و انگشت شصت پاي چپش ميشكنه و در انتها شيميايي ميشه!رعد برق ميزنه و صداي گريه نوزاد فضارو پر ميكنه!بقيه مديرا تحت تاثير جو قرار ميگيرن و زار زار گريه ميكنن...صحنه به اندازه اي متاثر كننده بود كه حتي حذبي هاي آسمان هم به حال كوييرل گريه كردند!
كوييرل با بغض: من اين بشر رو در حال بيل زدن زمين گير آوردم چون ديدم زبان انگليسيش خيلي خوب بوده ، ميگن دو ترم كلاس زبان رفته!اوردمش تا مديرش كني!


*علت بكار بردن اشياء ماگلي از جمله دو شاخه و پريز برق در اين پست اين بود كه بنده مجبور بودم در اين پست تبليغ شركت دوشاخه سازي «آرتور ويزلي» را بكنم تا بتوانم شكم دوتا زن و ده بيستا بچه را در بياورم! ماشلا خدا بيشتر بده ايشالا!


ویرایش شده توسط سرژ تانكيان در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۱۴ ۰:۱۲:۴۱


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۰:۰۵ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۵
#44

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 789
آفلاین
کوییرل به سمت تختش میپره و به پهلو به سمتی که تخت هری قرار داشت دراز میکشه و خودشو به خواب میزنه. در زیر تخت بیل داره با ایما و اشاره و پچ پچ یه چیزایی بلغور میکنه.
کوییرل : هیسسس! چیه؟
بیل : بابا این زیر سوسک داره! عنکبوت داره! موش داره! عقرب و رتیل داره! فکر کنم حتی سایه یه اسب آبی رو هم این زیر تشخیص دادم! مگه باغ وحشه؟
کوییرل به سمت راهرو ورودی اشاره میکنه : هیس! یکی داره میاد! صدات در نیاد!
بیل به غرغر کردنش ادامه میده : اتاق 2*2 من که انقد توش جوونور داره، به پای این خرابه نمیرسه! اه! ما رو باش با کی و کجا اومدیم سیزده بدر...
صدای قدمهای محکم فرد که گویا در نظر داره کفپوش رو سوراخ کنه به گوش میرسه، بعدش داد میزنه : بچه ها؟ بچه ها کجایین؟ نمیخواین بیاین استقبال عمو عله؟
کوییرل سریع از جاش بلند میشه و به سمت عله حرکت میکنه : اااا، این که هرییییییه خودمونه! هرییییی!!
عله دستشو به حالت «استاپ» میاره جلوی کوییرل : جلو نیا! اها خوبه! سلام!
کوییرل با تعجب سر تا پای عله رو زیر و رو میکنه : چرا جلو نیام عزیزم؟
عله : هیوووم، میخوام به عادت بچگیم از شونصد کیلومتری بپرم رو تختم! انقد حال میده، یادمه بچه بودم اتاقم دقیقا رو به روی پله ها بود، بدو بدو از پله ها بالا میومدم، همینجوری یه کله به سمت اتاقم میرفتم و خودمو پرت میکردم رو تخت! یه لذتی داره که نگو....
کوییرل : هان؟ نه!! این کار خیلی خطرناکه! ممکنه بهتون صدمه وارد بشه! من به شما اجازه نمیدم که....
عله : بیشین بینیم بابام! مگه اونجا جز تشک چیز دیگه ای هست؟....
بیل از زیر تخت : آره! یه آدم هم این زیر هست!
و نهایت سعیش رو به کار میگیره که یه جوری بره زیر تخت کوییرل. از طرف دیگه هم کوییرل سعی میکنه یه جوری جلوی دید عله قرار بگیره که اون نتونه حرکت غلتان بیل رو کف اتاق ببینه!
کوییرل : حالا نمیشه این دفعه این کارو ....
عله : نچ نمیشه! با شماره سه! یک....دو.....سه!!
عله مثه قهرمانهای دو سیصد متر با مانع، ژست میگیره و با سرعت به سمت تختش میدوئه، بیل با ناراحتی در جا یه سیصد و شصت میزنه و با شیکم رو زمین میخوابه، لحظه ای که عله به هوا میپره سعی میکنه که قل بخوره و بره زیر اون تخت، ولی به دلیل رفلکس پایین، موفق نمیشه و عله محکم رو تخت فرود میاد، به طوری که فنر تخت از زیر میزنه بیرون و میره تو بوق بیل!
بیل : آآآآآآآآآآآآآآآآآآآ بوقم!!
عله با شنیدن این عربده سر جاش خشکش میزنه و سرشو میکنه زیر تخت، و کوییرل در اوج جو گرفتگی سعی میکنه تغییر قیافه داده و نقش یه آباژور رو بازی کنه!


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۰:۰۴ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۵
#43

فنگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۴ شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۰
از ساختمان مركزي حذب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 147
آفلاین
دانه هاي عرق چيكه چيكه از پيشاني بيل به روي بيلش ميريخت و او همچنان غرق در كار بود و شعري را زير لب زمزمه ميكرد.
بيل:آي دختر ايراني من يه كابلي هستم به خاطر تو دختر از همه دنيا گذشتم.
آي دخيه ايروني مو يه كابليه به خاطيه تويه دخي از همه دنيا گوزوشتم.(با زبان كابلي خوانده شود)
كوييرل از تعجب چشاش درشت ميشه:خودشه خودشه چقدر انگيليسي رو خوب و غليظ صحبت ميكنه من هميشه دوست داشتم با يه مرد انگيليسي الاصل دوست بشم.
كوييرل خوشحال و خندان جلو ميره و زل ميزنه تو چشماي خسته ي بيل.
بيل با ديدن كوييرل بيلشو ميندازه زمين و روشو ميكنه به ساختمون و سوت ميزنه:بچه ها بريزيدم پايينو يه سه از پنجه اومديه ايجا.
كوييرل با تعجب رو ميكنه به بيل:چي گفتيد آقاي محترم؟
بيل:هيچي گفتم بچه ها زيره كتري رو خاموش كنيد داره جوش مياد.
كوييرل:واي شما يك جنتلمنگه واقعي هستيد آيا تقاضاي منو براي دوس... يعني به يه پياده روي شبانه قبول ميكنيد؟
بيل مثل آدمي كه يه بيل خورده تو صورتش به كوييرل نگاه ميكنه:مايه با شمايه بيوم بريم راه بيوم؟
كوييرل:بخشيد ميشه فارسي صحبت كنيد من انگيليسيم ضعيفه.
بيل:ميگم من با شما بيام راه بريم؟
كوييرل:آره از نظر شما اشكالي داره؟
بيل:نه بريم

دو ساعت بعد دمه در خوابگاه مديران
كوييرل:افتخار ميديد بيايد سري به منزل محقر ما بزنيد؟
بيل:من ميترسم
كوييرل:چرا كاريت ندارم كوچولو
بيل:آي مردم اين منو خفت كرده.
كوييرل دست و پاي بيل رو ميگيره و به زور ميبرتش توي خوابگاه...
كوييرل رداشو ميزنه بالا و بيل رو ميچپونه تو رداش...
ناگهان ولدي صغير كوييرل رو ميبينه كه داره به سمت اتاقش ميره.
ولدي:هي تو كجا ميري كوييرل؟شيكمت چرا باد كرده؟
كوييرل لبخند مليحي ميزنه:شيش ماهشه.
ولدي هم لبخند مليحي ميزنه و به راهش ادامه ميده.
كوييرل بيل رو از زير رداش در مياره:بدو برو زير تخت قايم شو تا بعد.
بيل:نميشه بازم برم اون زير؟
كوييرل:
ناگهان دره اتاق كوييرل ا صداي قژ قژ شروع ميكنه به باز شدن و سايه يك نفر توي اتاق ميافته.
كوييرل:يالا برو زير تخت قايم شو بدو...
و به زور بيل رو ميچپونه زير تخت...


روزی از من پرسید : بزرگترین آرزویت چیست ؟
گفتم : تحقق یافتن آرزوی تو ….
اما افسوس …. هرگز ندانستم آرزوی او جدایی از من بود !


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۰:۰۳ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۵
#42

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
مدیرا در حالی که دور هم نشسته بودن به کیف پولاشون نگاه می کردن که دیگه ذره ای توش پول نبود کریچ کیف پولش رو برگدونده بود و امید وار بود از توش چیزی بیفته...هری روی زمین نشسته بود و داشت گریه می کرد...
ولدی به صورتی دراماتیک سرش رو روی مبل گذاشته بود و سقف رو نگاه می کرد...باک بیک بر درختی خشک تکیه زده بود و شیکمش رو گرفته بود و همه با حالتی غمناک به هم نگاه می کردن....
مونالیزا:آخه مگه مجبور بودیم این همه پول سرور بدیم اخرشم سرور قاتی باشه بعد الان نتونیم نون بخوریم...
کوییرل ناگهان از در وارد شد
کوییرل:خوب من یه کم پول پس انداز دارم یکی بره یه چیزی بخره...
عله:هات داگ تنوری!!...
کوییرل:اه خسته شدم صبح هات داگ ظهر هات داگ شب هات داگ نصف شب هات داگ...
ولدی:بیخیال خوب برو یه پیتزا بگیر که من دلم بدجوری داره به قار قور میفته...
کوییرل:من دارم پول می دم بعد من برم غذا بگیرم...
کریچ سریع دستمال بر می داره و شروع می کنه به پاک کردن زمین...عله سیم سرور رو از روی زمین بر می داره و جوری بهش نگاه می کنه که انگار به شدت مشغول کار...
باک بیک همون طور که به درخت تکیه زد بود خودش رو به خواب زد...
مونالیزا شروع کرد به ور رفتن با گالری...
و نگاه کوییرل روی ولدی خشک شد...
ولدی:به من اینجوری نگاه نکن...من الان باید برم رای های ققی رو چک کنم تقلبی نباشه...بعدشم با سی پنل کلی کار دارم...یه پستم باید تو حذب بزنم...ناظر تالار راونکلاو هم باید بشم من کلی کار دارم...
عله که این حرفا رو می شنوه داغ می کنه و شروع می کنه با ولدی دعوا کردن که به جای مدیریت همه اش به فکر حال گیریه ققیه!!...

کوییرل میره پیتزا بگیره...
در راه برگشت در یک جایی که ملت داشتن ساختمونی می ساختن...بیل رو می بینه که داره بیل می زنه و در همون جا یک دل نه صد دل عاشقش می شه!!...


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱:۵۵ سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۵
#41

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
اما مدیرا هنوز در حال تفکر بودند! صدای فریاد ها در سکوت داخل اتاق به خوبی شنیده می شد!
_بابا اشکال از سی پانله دیگه! حالا خوبه ما داریم بهشون می گیم ها! راهنمایی از این بهتر؟
کوییرل ناگهان از اندر سیاهی دیوار بیرون آمد گفت:
_قربون دستت ولدی جون...بزن این یارو رو بلاک کن داره رو اعصابه من راه می ره!
ولدی عصبانی میشه و میگه:
_من باید دستور بدم! نه تو! روشنه؟ حالا باشه چون تویی!
و یک صدا خاموش شد! در گوشه ایی از اتاق هنوز دامبل در اعماق فکر کردن از نواختن گیتار بد صدای بد نوای بد محتوای خویش دست نمی کشید. گویی این دست تا فردا صبح هم چنان خواهد تاخت!
ولدی یه دفعه می زنه به سیم آخر:
_حیف که عله گفته بهت نزدیک نشم و الا یه جوری آواداکدورا رو بهت می زدم که نمی فهمیدی از کجا خوردی!
دومبل:
_فقط پیام های مهم!
صدای یکی از دیگر از افراد جمعیت بلند شد و در اتاق پیچید:
_باید مدیر اصلی بره دسترسی ها رو درست کنه! اون فقط می تونه! سروره اصلیه!
اون که بلاک شده بود با یه شناسه دیگه داد می زنه:
_نه بابا من با کوییرل صحبت کردم میگه هیچی نمی دونم! این مدیرا پس به چه دردی می خورن؟
و چند لحظه بیش تر طول نمی کشه که صدا دوتاشون قطع میشه! کوییرل در عین تفکر دستش را نیز رها کرده بود تا هر از چند گاهی دلی از عذا در بیاورد و دو سه نفرو بفرسته اون دنیا!
دومبل در حال تفکر و بشکن زدن:
_فقط پیام های مهم را ارسال کنید!
و بعد از چند دقیقه شروع می کنه به بندری رقصیدن!
ناگهان عله از اتاق کناری می پره بیرون که اصلا معلوم نبود این کجا بود و داد می زنه:
_ آره آره فهمیدم! باید باید...!
همه مدیرا و کاربرا با هم:
_چی رو فهمیدی؟
عله یه نگاهی به همه میندازه و بعد سرشو میندازه زیر و میگه:
_هیچی!
و بعد دوباره میره تو اتاق و پشت سرش بارانی از گوجه فرنگی پرتاب شده همه جانبه!








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.