مأموریت محفل
برای اطلاع کامل از داستان به تاپیک وزارتخانه سحر و جادو مراجعه شود
این داستان در این تاپیک ادامه دیگری ندارد- ارباب کی میریم؟؟؟
- 10 دقیقه دیگه
- هتل جادوگران آماده است؟؟؟
- آره کاملا اتاق هم رزرو شده.
- وسایلمون هم ببریم؟؟
- نه ابله مگه میخوایم بمونیم؟؟؟ برای برداشتن وسایل موزه میریم
صدای لرد و بلیز در اتاق می پیچید و پژواک را به گوش آنها بر میگرداند پس از گذشت 5 دقیقه بلا وارد شد و گفت: ارباب همه چی آماده است. بریم
بلیز بلند شد و به سوی در رفت آنگاه در را باز کرد ومنتظر خروج اربابش شد
10 دقیقه بعد
بلیز همچنان منتظر خروج اربابش است
- بلیز چرا نمیای؟؟؟؟ در اتاقم رو چرا نمیبندی؟؟
- منتظر شمام
- من که بیرونم
بلیز رو به ولدی که خارج دره:
بلیز من من کنان گفت:شما الان تو... بیرون
- بلا این رو به لیست اضافه کن منو مسخره میکنی؟؟؟؟
بلیز به این صورت
گفت: نه به جون شما
- چی جون منو قسم میخوری؟؟؟ بلا اینم اضافه کن
بلیز:
مرگخوارها:
در همین حین بلیز با یک اردنگی پرتاب میشه بیرون و در که فنرش از شدت فشار دستان بلیز در رفته پرواز میکنه و برروی ایگور که از شدت خنده در حال مرگه فرود میاد
ایگور:
از طرفی محفلی ها که پشت دیوار خانه ریدل قایم شده بودند از دیدن این صحنه ها جوش آورده و به این صورت شدند:
بلاخره پس از گذشت 30 دقیقه مرگخوارها به راه افتادند البته قابل ذکر است وقتی راه افتادند که خانه ریدل تقریبا تبدیل به یک ماکت شده بود زیرا هیچ وسیله ای درون خانه یافت نمیشد.
محفلی ها هم به دنبال آنها راه افتادند اما صدای هدی بلافاصله آنها را متوقف کرد
- بجه ها ماندی کجاست؟؟؟
در همین حین ماندی از پنجره ی اتاق بالایی پایین اومد و همینجوری زیر لب زمزمه کرد: لعنتیا هیچی رو هم نزاشتن
استر برگشت و به این صورت
گفت: کجا بودی جنابعالی؟
ماندانگاس:
استر:
پس از این حرکت ماندی به حرف اومد و گفت: خب رفته بودم چیزی بدزدم
سارا گفت: نمیگی اثر انگشت میمونه؟؟؟
اما لوپین که عاقل تر از این حرفها بود(
) یه پس گردنی زد به همه ی اعضا و خیلی آرام گفت:بابا رفتن بریم دیگه
(توضیح: البته انقدر آرام گفت که پنجره ها لرزیدند و تقریبا از ماکت خونه هم چیزی باقی نماند)
بلاخره همه ی ملت چه مرگخوار چه محفلی به دنبال هم به سوی هتل جادوگران که در مرکز شهر واقع بود رفتند. از قرار معلوم محفلی ها نیز اتاق رزرو کرده بودند چون تا وارد شدند به سوی اتاق 342 رفتند غافل از اینکه ولدی اینا در طبقه بالا و در اتاق 346 به سر میبردند.
روز بعد ولدی آرام از هتل خارج شد و به سوی موزه جادو و تاریخ جادوگری رفت مطمئنا در آنجا میتوانست وسایل زیاد و با ارزشی از پدربزرگش به دست آورد.همراه مرگخواران وارد موزه شد و به جستجو پرداخت به جستجوی علائم مار شکل سالازار اسلیترین
در اتاق محفلی ها
- خب این چرا نمیاره؟؟
این صدای سارا بود که مشغول ور رفتن با یک کامویزارد* بود. آخر آنها یک میکویزارد* بر روی لباس بلیز و یک دویزارد* بر روی لباس بلا کار گذاشته بودند تا بدون دیده شدن از درون موزه عکس دریافت کنند.
سارا برگشت و رو به سارا کرد و گفت: هدی این میکویزارد و دویزارد رو کجا نصب کردی؟؟؟؟
هدی که خودش رو زده بود به نفهمی گفت: کدوما؟؟؟ اصلا من اینا رو ندیدم تو عمرم
لوپین:
هدی:
- باشه میگم! خب دیروز خیلی گشنم بود خوردمشون
استر فریاد زد: چـــــــــــــی؟؟؟؟؟؟؟
سپس همراه بقیه محفلی ها:
پس از 10 دقیقه
هدی:
در همان زمان ویولت گفت: خب بهتره شنل نامرئی بپوشیم و بریم تو اینجوری میتونیم حداقل با خبر بشیم و جلوشونو بگیریم.
با این حرف همه شنل های نامرئی پوشیدند و آپارات کردند.
در موزه
ولدی و مرگخواراش کلی وسایل متعلق به سالازار پیدا کرده بودند و داشتند آنها را میبردند که استر و سارا و دیگر محفلی ها وارد عمل شدند: ریداکروسوس
بلافاصله ولدی و مرگخوارهاش به سوی دیوار ها پرتاب شدند اما سنگ های پشت ولدی با برخورد ولدی آرام به داخل رفت و ناگهان 3 تا مار بزرگ از بالای سر ولدی به سوی محفلی ها هجوم بردند.
حالا آنها چه میکردند؟؟؟
ناگهان ریموس فکری به ذهنش رسید برگشت و رو به اعضا کرد و گفت: مجبوریم از طلسم فرمان استفاده کنیم تقسیم به 3 بشیم چون یک طلسم بر روی اینها تأثیر نداره
به فرمان لوپین همه همینکار را کردند و ناگهان همه مارها به سوی ولدمورت هجوم بردند.
اما ولدمورت بیکار نشست و آنها را با زبان مار به درون دیوار فرا خواند. با بسته شدن دیوار دوئل واقعی شروع شد اما افراد ولدمورت و خود او سعی نکردند و سریع غیب شدند البته همراه وسایل
سارا با خشم گفت: خب الان ما چی کار کردیم؟؟؟؟
ناگهان هدی از بالا جواب داد: بهت میگم
با تکان چوبدستی او ناگهان وسایل برگشت.
سارا و دیگر محفلی ها
استر پرسید: چی شد؟؟؟
هدی لبخند زد و گفت: وسایل تقلبی به وسیله تصویر 3 بعدی جادویی. این تصاویر تا 10 دقیقه دیگه از بین میره البته ولدی دیگه برای پیدا کردن اونها نمیاد جاهای دیگه ای هم هست باید سریع به هتل آپارات کنیم
- پـــــــــاق
صدای ظاهر شدن محفلی ها در اتاق همراه یک لبخند زیبا خبر از یک پیروزی میداد اما مأموریت هنوز تموم نشده بود
------------------------------------------------------------------------
در این تاپیک ادامه ندارد