====صبح روز زیبا!تو خیابون!====
هدیوگ و سوسک تو خیابون راه می رفتن.راه رفتنشون هم اصلا موردی نداشت!
با فاصله 30 سانتیمتر از همدیگه ، بدون هیچ تماسی!
همینطور که راه می رفتن صحبت هم می کردن!صحبتهاشون هم موردی نداشت!
درباره مسائل روز ، بدون هیچ بحث سیاسی ای!
هدویگ و سوسک گرم صحبت بودن.سوسک هر از گاهی به اطراف نگاهی می انداخت.توی یکی از این نگاها چشمش به یه ساحره مورد دار افتاد!
ساحره که جلوتر اومد سوسک گفت:
_خواهر عصری یه سر به منکرات جادو بزنید!گویا ارشاد نیاز دارید!
خواهر:برو گمشو!بیشعور...
بییییییبوووووووو...بیییییییییییبووووووووووو...بییییییییبووووووووووووووو(صدای پلیسای آزکابان!)
چند تا دیوانه ساز از در و دیوار پیداشون می شه و جلوی سوسک و هدویگ می ایستن.
دیوانه ساز اولی:شما دستگیرید!
هدویگ و سوسک:به چه دلیل؟!
دیوانه ساز دومی:به دلیل بی ناموسی در ملا عام!حکم بازداشت داریم.با امضای شخص پرفسور کوییرل!
هدویگ و سوسک خواستن از یه طرف فرار کنن ولی وقتی برگشتن یه دیوانه ساز دیگه رو پشتشون دیدن.
دیوانه ساز سوم:Put Your Hands In The Air! دستا بالا!(تیریپ بلک کتز!)
هدویگ جوگیزر می شه و شروع می کنه به خوندن:
_Every Thing Could Happen In Los-Angeles
دیوانه ساز به سمت هدویگ اومد تا یه بوسه نثارش کنه بلکه خفه شه!هدویگ که از ادراک بالایی برخورداره سریعا دست از خوندن برداشت و در حالی که سوسکو بغل کرده بود منتظر سرنوشت شد!!
====دقایقی بعد ، داخل لیموزین آزکابان====
هدویگ و سوسک در صندلی عقبی بین دو تا دیوانه ساز نشسته بودن و یکی از دیوانه سازها هم جلو رانندگی می کرد.
هدویگ به اطراف نگاهی نداخت.
_اااااااااااااااااه...هی سوسک...نگاه کن این ماشینه چقدر خفنه!
سوسک:هووووم...آره خداییش!اینو نگاه کن.
سوسک به سمت جعبه مواد قضایی که روی دیواره ماشین بود اشاره می کنه!
هدویگ به سمت اون پرواز می کنه تا چیزی برداره.ولی ناگهان به شیشه جلوی ماشین می چسبه!
دیوانه ساز سوم:نبینم هوس این کارا به سرت بزنه!
هدویگ و سوسک: