هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: جام جهانی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۸:۰۳ دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۵

ایدی مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۱ چهارشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۰۲ سه شنبه ۵ تیر ۱۳۸۶
از قصر باشکوه مالفوی...!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 166
آفلاین
آیدی با سرعت بسمت دروازه حریف رفت.در هنگام حرکتش ،جابجایی هوا ،موهایش را به عقب کشیده بود و اطرافیان هم از این باد در امان نبودند.بلوجرها در اطراف هر مدافعی که بودند، با این حرکت،به هوا پرتاب شدند.موهای آیدی در هوا معلق شده بود و خود او هم مانند انها روی جارو از سمتی به طرف دیگر تاب میخورد.
وقتی به دروازه رسید،چلاغ ممد از ترس اینکه با او برخورد کند خود را به گوشه ای کشید و ایدی هم با همان سرعت به دور میله دروازه،جایی که اسنیچ در حال پرواز بود، می چرخید.اوتو که این حرکت کاملا او را غافلگیر کرده بود ،سعی کرد با همان سرعت ،آیدی را دنبال کند.مانند موتور گازی، پاهایش را به دوطرف جارو چسباند و شروع به گشتن دور میله دروازه کرد.
آیدی مثل فرفره در اطراف میله میچرخید که یکدفعه در طرف دیگر میله،مسیرش را مستقیم کرد و به جلو راند.با این حرکت ناگهانی اوتو که سر بلند کرده بود تا او و اسنیچ را ببیند،سرش محکم به میله دروازه خورد و...
ایدی سر برگرداند و با دیدن اوتو که سرش را با دودست گرفته و ناله میکرد لبخندی موذیانه بر لبهایش نقش بست و بر سرعتش افزود.
گزارشگر گیج بود و بخاطر سرعت آیدی نمیتوانست او را به درستی ببیند.در نتیجه سکوت کرده و منتظر نتیجه بود.هیچ کس او را بخاطر اینکار سرزنش نمیکرد و همه به آیدی و اسنیچ خیره شده بودند و صدایشان در نمی امد.
آیدی با اسنیچ به سمت اسمان رفت .شیرجه رفت و در یک لحظه...
یکی از بالهای اسنیچ بسرعت بالا و پایین میرفت اما بال دیگرش در دستان آیدی راه فراری نداشت و فقط دست او را می لرزاند.ایدی دست راستش را که به جارو بود هم بلند کرد تا اسنیچ را کامل در مشت بگیرد ولی...
با جدا شدن دستش از جارو،تعادلش بهم خورد و روی جارو وارونه شد.شانس با او یار بود.دو پایش را محکم به جارو فشار داد و دوباره بحالت عادی روی جارو نشست و اسنیچ را که در دستانش گیر افتاده بود بالا برد تا درخشش طلایی رنگش در افتاب،تماشاچیان را بخود جلب کند.
همه فریاد میکشیدند و ناباورانه اسنیچ و آیدی را نگاه می کردند که فریادهای اعتراض طرفداران دراگون به این شگفت زدگی پایان داد:

-"این درست نیس.."

-"این دختره اوتو رو به اشتباه انداخت!"

-"اون برنده نیست،باید دوباره اسنیچ رو ول کنه."

صدای سوت داور بدون توجه به اعتراضات ،پایان بازی را اعلام کرد.عده ای جیغ میزدند و این کار داور را بی انصافی تلقی میکردند.تابلوی جادویی با صدای بلند اعلام کرد:

-"200-20 به نفع تیم فمن"

هفت ساحره جوان دستانشان را به علامت پیروزی بالا بردند و با لبخند بطرف رختکن حرکت کردند که یکدفعه...
شیشه ی نوشیدنی کره ای به سمت آنها پرتاب شده بود. تماشاچیان دراگون به شدت عصبانی بودند. هرچه به دستشان می رسید به سمت فمنی ها پرتاب می کردند و تماشاچیان فمن از تیمشان دفاع می کردند و با جادوی «اکسیو!» آن ها را بر می گرداندند.

سامانتا با نگرانی گفت:

-"فکر کنم این یه قلم شیشه از دستشون در رفته بود!"

آیدی در حالیکه می دوید جواب داد:

-"چی از دستشون در رفته؟اونا میخوان سر به تنمون نباشه!بچه ها بدویین باید بریم رختکن. تماشاچیا تا صبح که نمی تونن از ما دفاع کنن. خسته می شن. یه وقت یه بلایی سرمون میاد!"

و همه به سوی رختکن رفتند. مری همچنان در نزدیکی زمین پرواز می کرد و همان طوری هم وارد رختکن شد.!!

<<<<<در رختکن>>>>>>>>

دیانا عرق پیشانیش را با حوله پاک کرد ،روی زمین ولو شد و گفت:

-"وای...خدایا خسته شدم!چقدر طولانی بود.احساس میکنم بخاطر خستگی جونم داره از تنم در میاد!"

ایدی در حالیکه ردای اسلی را پوشیده و آنرا جلوی آینه صاف میکرد ،گفت:

-"اووه...حالا انگار چیکار کردن؟!باب اگه فوتبالیست بودین و باید 90 دقیقه میدویدید چی میگفتین؟"

مری تلو تلو خوران،جلوی اینه امد و از پشت او، موهایش را صاف کرد و با دلخوری گفت:

-"آیدی تو دیگه زیادی بی انصافی!کلی زحمت کشیدیم..."

ناگهان آیدی رو بطرف انها کرد و اخمهایش را در هم کشید.همگی متعجب شدند و یک گام به عقب برداشتند.
آیدی پس از اینکه مطمئن شد همه بکلی نگران شده اند،زد زیر خنده:

-"یعنی شما حرفای منو جدی گرفتین؟باب حتی اگه فوتبالیستا هم جای ما بودن می بریدن!واقعا خسته نباشید!"

رختکن غرق خنده شد و همه در حالیکه سر تکان میدادند ، به آیدی ،غیر قابل پیش بینی ترین آدم روی زمین لقب میدادند که در همین حین ناگهان مورگانا فریاد زد:

-"اینجا رو ببینید!"......

------------------------
به امید پیروزی تیم فمن
با احترام
A.M


ویرایش شده توسط ایدی مالفوی در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۶ ۱۹:۰۵:۵۹

"صبحدم مرغ چمن با گل نو خاسته گفت...ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت"


[b][color=006600]"گل بخندید که از ر


Re: جام جهانی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۶:۰۶ دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۵

دارن الیور فلاملold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۱ دوشنبه ۳ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۲:۳۹ چهارشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۶
از میدان گریملود شماره ی 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 290
آفلاین
ايدي همچنان بيهوش بر روي زمين افتاده بود و اعضاي تيم فمن با چهره هايي نگران بالاي سرش ايستاده بودند.اوتو كه گويي در بين ساحره ها آدرنالين بدنش اومده بود ميره بالاي سر ايدي.تمام طرفداران فمن اوتو رو هو مي كردند.
نكته ي دستوري:
هو:دربر گيرنده ي انواع فحش و ناسزا و كلمات بي ناموسي و غير آسلامي هست كه به جاي نوشتن آن ها به طور خلاصه كلمه ي هو را نوشتيم.
ادامه ي بازي:
گزارشگز:بله ظاهرا ايدي كم كم داره به هوش مي آد.اوه اوه چه قدر هم عصبانيه.به سرعت مي ره سوار جاروش مي شه.و پرواز مي كنه.ظاهرا بازي حالا حالا ها ادامه داره.تيم فمن به همراه جستجوگر مصدومش ايدي داره به كار خودش ادامه مي ده.
دو تيم دوباره به پرواز در مي آن و بينز كه فرط خستگي داره روح از روحش جدا مي شه سوت رو مي زنه.
خب حالا جسي سرخون رو در دست داره.مي ره جلوبه طرف حلقه ها.اينجا معلوم مي شه كه خريد اوتو از تيم گريف خريد اشتباهي نبوده.جسيكا پاتر با قيمتي بالغ بر 30 ميليون پوند به اين تيم اومد.بسيار مصمم به بازيش ادامه مي ده.مي ره جلو.سرخون رو پرتاب مي كنه و توي حلقه.
صداي هلهله و تشويق طرفداران تيم دراگون بلند مي شه.چلاغ جوگيزر مي شه بلند گو رو از گزارشگر مي گيره و با صداي بلندي مي گه:
ياشاسين جسيكا.ياشاسين جسيكا.سُن چك گود پليل.اين تيكه ي آخرشو انگليسي اومد.تا نشون بده چيزي از علي دايي كمتر نداره.
جوات ها اينبار آهنگ لات رو گذاشتن و يكصدا مي خونن: :yclown:
تو جام بي حساب ما از همه تيما سرتريم.
با شاخ و شونه هامون شده گل مي زنيم و حال مي كنيم.
دو رنگي تو كار ما نيست بردن از تيمها پيشه ي ماست.
با اين همه دوز و كلك همشونو ما مي برم.همشونو ما مي بريــــــــــــــــــــــــــم.
با اين آهنگ همه ي دراگوني ها اعم از پير و جوون.مرد و زن.بزرگ و كوچيك.غم دار و بي غم.نوزاد و جنين.همه شروع به درآوردن حركات موزون مي كنند.البته خيلي آسلامي.

اوتو كه يكسره به دنبال گوي زرين مي گشت لبخند مرموزي به لب داشت كه حاكي از برتري تيمشان بود.
سوسك كه از جريان بازي محو شده بود با يك حركت متمايل به چرخشي بلاجري رو پرت مي كنه به طرف مري تات ولي خودش تعادلشو از دست مي ده و به زمين سقوط مي كنه.
بلاجر به سرعت به طرف مري مي ره.
در همين حال گليدي با حالتي اينجوري مي ره و سوسك رو نجات مي ده.
گليدي در حالي كه اينجوري بود و سوسك رو رو كف دستش نگه داشه مي گه:من مي گم تو خيلي خشكلي.
سوسك كه تا بحال چنين حرفي رو از كسي نشنيده بود گفت:تو مي گي كه خيلي خشكلم؟
بلاجر همچنا به طرف مري مي رفت.
گليدي:من مي گم كه خيلي توپي.
سوسك:منم مي گم كه خيلي خشكلي.
واي :bigkiss: ..................صحنه ي آهسته بياريد.سانسور كنيد.
بلاجر با سرعت زيادي به طرف مري در راه بود.
اوتو با سرعت مي ره و سوسك و گليدي رو از هم جدا مي كنه.و با حالتي عصباني مي گه:اين چه وضعشه؟زود باشين به بازيتون ادامه بديد.
سوسك و گليدي كه گويي بعد از چندي سال همديگرو پيدا كرده بودند از هم جدا نمي شدند .در آخر هاگريد با يك ضربه ي چماقي كه از دارن گرفته بود گليدي رو به طرف ي پرت كرد.
بازي 90 به 60 به نفع تيم درگون بود.
بلاجر همچنان به طرف مري در حركت بود.


ویرایش شده توسط دارن الیور فلامل در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۶ ۱۹:۵۷:۴۶

[i][size=small][color=3333CC]هيچ وقت نگوييد كه اي كاش زندگي بهتر �


Re: جام جهانی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۴:۲۴ دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۵

اوتو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۰ دوشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۱۲ شنبه ۹ تیر ۱۳۸۶
از اون بالا جغد میایَ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 286
آفلاین
هر دو جوینده که بدجور سیاه شدند سرشونو انداختن پایین و قصد برگشتن داشتند که ناگهان شیعی زرین از کنارشان رد شد و به سوی بالا شتاب گرفت.
هر دو که از تعجب خشکشان زده بود به به زور توانستند به پیچند و به طرف گوی بروند...کم کم داشت بر سرعتشون افزوده میشد
- برو کنار بچه پر رو
- ها چی گفتی ها...
- گفتم برو کنار ... و یک تنه میزنه به اوتو
- آخ ...اما اوتو نیز یه پس گردنی میزنه به ایدی ،البته شدت ضربشم خیلی بالا بود چون بد جور صدا داد
- اوخ...مامان...ایدی هم با یکی سیلی محکم جواب اوتو میده...شترق
جمعیت همه متوجه این حرکت بد ایدی میشند و هو میکشند.
اما اونا توجه نمیکنند و به سرعت زیاد به طرف گوی زرین اما گوی ناگهان تغییر مسیر میده و درست به طرف زمین حرکت میکنه...هر دو جوینده با یک حرکت زیبا شیرجه ای میزنند و شروع به تعقیب گوی میکنند.
در آن طرف سرخگون تو دست بایکنان فمن هست و اونا توپ رو جلو میبرند،دارن یه بلاجر به طرف دایانا میفرسته اما اون جا خالی میده و توپ رو پاس میده به مری اونم در حالی که تعادل خوبی بر روی جارو نداره سرخگون رو شوت میکنه ...ویژ...عجب سرعتی داره ،داره به طرف دروازه ها نزدیک میشه
در طرف روبه رو چولاق ممد داره خودشو برای گرفتن توپ آماده میکنه

- بالابروی پائین بیایی من توتام سنی (لهجه اش کم کم داره درست میشه)...
دارن میگه:
- ممد نزار گل بشه!!!
هاگرید میگه!!!
- ممد گان نزالی گل بلشه ها!!!
ممد با حرکاتی تازه ای که از خود نشون میده که معلوم نیست داره توپ رو تحدید میکنه یا داره میرقصه؟
- هوش...دایان...اولان وایستا ...اوی ننه کجایی
توپ به سرعت به دروازه سمت چپ نزدیک میشه ...داره میره توی گل ...اوه نه نرفت بلکه به شدت با با صورت ممد برخورد کرد اما اون تونست خودشو نگه داره
- اوخ ... وای سیندی...وای شکست...نه نشکست ...
حالا دیگه صورت ممد پر از خون شده بود اما اون زیاد توجه نکرد به خونی که از دماغش سرازیر بود.بلکه داشت میرفت سرخگون رو پیدا کنه و تا بازی باز به جریان بی افتد
صدای اعتراض طرفداران تیم دراگون باز بلند شده بود.اونا اعتقاد داشتند که مری سرخگون رو جادو کرده تا عمداً به صورت ممد برخورد کنه
دربین این همه اعتراض ها جواتها پیشداز بودند...
اما بیرون این همه اتفاقات اوتو و ایدی داشتند گوی زرین رو تعقیب میکردند.دیگه کم کم داشتند به زمین میرسند و اگه تغییر مسیر نمیدادند به شدت با زمین برخورد میکرند که این خیلی برایشان گران تموم میشد
نه مثله اینکه نمیخوان تغییر مسیر بدن ...دارن به زمین نزدیک میشند ... چرا اینا تغییر مسیر نمیدن ...دارن برخورد میکنند ...دارن میخورند ...وای وای خوردن
صدای جیغ و فریاد بلند شد وناگهان همه ساکت شدند حتی باد هم نمی وزید.انگار در یک آن همه رو طلسم کرده باشی
وقتی که این دو جوینده داشتند با زمین برخورد میکردند اوتو بگمن در لحظات آخر بایک حرکت زیرکانه و صد البته زیبا تغییر مسیر داد و به بالا رفت اما ایدی که تقریبا پشت سر اوتو بود نتوانست مسیرشو تغییر بده وبه شدت با جمن های زمین برخرود کرد.

ناگهان انگار کسی صدای بلند گو رو زیاد کرده باشه صداهای فریادها بلند شد.در یک طرف طرفداران مخصوصا جواتها بودند که برای اوتو دست تکون میدادن و اونو تشویق میکردند با این حرکتی که انجام داده بود و انتقام ممد رو گرفته بود
در طرف دیگه طرفداران تیم فمن یا جیغو ویق میکردند و یا صورتشان رو گرفته بودند و چشماشونو به این تصویر بسته بودند.
اعضای تیم فمن به همراه داور مسابقه و پزشک ورزشگاه به سرعت به طرف ایدی که روی زمین ولو شده بود میرفتند...
- وای وای وای...ایدی جون ...ایدی جون ...بلند شو
- مامان جون...ایدی جون بلند شو
همه بر سر ایدی جمع شده بودند و منتظر بودند که آیا پزشک مسابقه میتواند او را معالجه کنه و یانه
در آن طرف همه اعضای تیم دراگون دور اوتو جمع شده بودند و اونو تشویق میکرند.
اما وقتی اون برگشت و ناراحتی اعضای تیم فمن رو دید به طرف اونها و ایدی رفت اما این حرکت موجب شد که صدای ساحره های طرفدار فمن بلند بشه و شروع به گفتن فحش وناسزا کردند بعضی ها هم هو میکشیدند.اما تمام طرفداران تیم دراگون تعجب کرده بودند و اوتو رو نگاه میکردند
اما اوتو به هیچ یک از آنها نگاه نمیکرد بلکه فقط در این فکر بود که آیا باز هم بازیش در تیم مقابل میتواند مسابقه رو ادامه بدهد ویا نه (به این میگن روح جوانمردی )

گوی زرین هم باز ناپدید شده بود .


فعلا با این حال میکنیم...


شخصیت جدید


Re: جام جهانی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۳:۵۷ دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۵

سامانتا ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۹ پنجشنبه ۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۵:۰۸ یکشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۰
از ما که گذشت!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 248
آفلاین
گزارشگر لحظه اي ساکت شد و با فرياد اعتراض طرفداران فمن دوباره شروع به توصيف بازي کرد:

-"بالاخره من نفهميدم ساکت شم يا نه...جانم؟باشه ....مسابقه رو گزارش ميکنم... -اهم.....بله ، خانم رايس توپ به دست از زير يه بلاجر رد مي شه! و حالا توپ رو پاس ميده به مري ...مري يه قدم با دروازه بان فاصله داره...اما........توپ رو پاس داد به ديانا و گل........گ.......ل ........ عجب گلهاي خوشگلي ميزنن فمنيها!40-10 نه 50-10به نفع فمن.من پنالتي مري تات رو فراموش کردم ببخشيد..... بله اين هم يه حرکت جديد از تيم فمن بود که نفر وسط توپ رو پاس داد به نفر سمت چپ و اون هم پاس داد به نفر سمت راست و اون هم يه راست کوافل رو خوابوند تو دروازه! خيلي جالبه!...اهم...اهم....."

گلوي گزارشگر خشک شده بود و سخت سرفه مي کرد. از بس داد زده بود.....
سه مهاجم همديگر را در آغوش گرفتند. خيلي از حريف جلو بودند و از اين بابت خيالشان راحت بود. حالا حالا ها دراگوني ها بايد مي دويدند تا به آنها برسند و اين مايه دلگرمي خودشان و کاپيتان بود.
در همين حين سوت داور به گوش رسيد و جسيکا پاتر توپ به دست به سمت دروازه ي فمن به راه افتاد. با سرعت پيش ميرفت. توپ بلاجري که سامانتا انداخت اثري نداشت و جسيکا با يک حرکت زيبا از آن گذشت......

"-بله ..جسيکا پاتر يه بلاجر رو جا مي ذاره. از دست مدافعان فمن کاري ساخته نيست. سرعتش خيلي زياده.. ولي شايد اگر سامانتا يه کم بيشتر دقت ميکرد مي تونست با اون ريزه کاريهاش توپ رو از دست جسيکا بگيره. اما خوب حالا که نشد و اين شايد به ضرر تيم باشه.......چه سرعتي داره اين جسيکا پاتر و داره همين طور جلو مي ره.......اهه اهه..."

گزارشگر خسته بود ، ناي حرف زدن نداشت و مدام سرفه مي کرد. تماشاگران اعتراض کردند:

"-چرا اين طوري گزارش مي کني؟"

"-تو که جون نداري استعفا بده بذار يکي ديگه بياد جات بشينه..."

-"نگا نگا پيرمرد شده ول نمي کنه!!"

-مُرد ... ! بابا يکي بياد اينو جمعش کنه...."

برخي ميخنديدند و عده اي با غضب گزارشگر را نگاه ميکردند.گزارشگر بيچاره هم تمام اينها را مي شنيد اما کاري از دستش بر نمي آمد تنها آرزويش اتمام اين مسابقه ي طولاني بود.
تمام نيرويش را جمع کرد و دوباره شروع کرد:

-"من واقعا از همه عذر مي خوام اما دوست داشتم که يه روز جاي من باشيد تا بفهميد چه کار سختيه.مسابقه خيلي طولاني شده و در عين حال هيجان انگيزه...در ضمن من ديروز به خاطر لارنژيت توي سنت مانگو بستري بودم و...
چي؟گل....گل.....جسيکا پاتر گل زد...نه...فرانک لانگ باتم گل زد....يعني؟...يعني..چي؟...نه....آهان.... يعني الآن بازي 50-20 به نفع فمنه.....عجيبه چطور فمني ها گذاشتند گل بخورند..."

گزارشگر گل جسيکا را نديده بود که چطور توانسته بود مورگانا را غافلگير کند و حتي نتوانست خستگي زايدالوصفي که در چهره مورگانا داد ميزد توصيف کند.
اعضاي تيم فمن سخت رنگ باخته بودند و در اوج گرما به شدت عرق مي ريختند. آنها هم خسته شده بودند.سامانتا وآيدي سعي مي کردند به همه روحيه بدهند و البته خودشان هم دست کمي از بقيه نداشتند. گرچه تيم دراگون هم کمابيش در همين وضعيت بود ولي فمنيها به خاطر قدرتي که در اوايل بازي از خود نشان داده بودند و آن را تا اين اواخر هم حفظ کرده بودند،ديگر انرژي زيادي برايشان باقي نمانده بود.
ديانا که نفس نفس ميزد هر بار که از کنار آيدي رد ميشد، مي گفت:

-" آيدي، جون دراک بگير اون اسنيچ رو خلاصمون کن."

و آيدي هم هربار سر تکان مي داد.گوئي تمام بارهاي سنگين دنيا روي دوشهايش سنگيني ميکرد و او توان حرف زدن هم نداشت.
بالاخره دفعه اخر داد زد:

-" اخه من چيکار کنم؟ ..حتي يک اثر هم ازش نميبينم.....امکان نداره...اما...اما...وايسا...."


از دفتر خاطراتم :

از او می ترسم... گاه تصور می کنم با هیبتی عظیم در مقابل من ایستاده و م


Re: جام جهانی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۳:۰۸ دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۵

مری تاتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۳ یکشنبه ۱۳ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۵۳ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۹۰
از سوری، لیتل ونیگینگ،ویستریاواک،شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 283
آفلاین
ادامه ی پست مورگانا:

گزارشگر:
-" بله دراگونی ها دارن سخت به داور اعتراض می کنند. اما داور می گه که قانونی وجود نداره که درش گفته باشه پاس دادن توپ به اون دست در حین پنالتی زدن خطاست.......اما دراگونی ها هنوز در حال اعتراض اند....."
چهره داور در هم رفت و به کاپیتان تیم دراگون هشدار داد.اوتو هم متقابلا سر تکان داد و به نشانه سکوت دستش را بطرف تماشاگران بلند کرد.طرفداران دراگون ارام گرفتند و با خشم به تیم فمن و طرفدارانشان که مسرورانه شعار میدادند ،خیره شدند.
گزارشگر بعد از اینکه تا حدی در شادی فمنیها شریک شده،با ارامشی که تا این لحظه آنرا پیدا نکرده بود،گفت:
-"بله ...با این تهدید داور دیگه دراگونی ها چیزی نمی گن..اما خیلی خشمگین شدند و من پیش بینی می کنم با شروع بازی، مسابقه ی خشنی رو شاهد باشیم.فعلا بازی 40-10 به نفع فمنه "
صدای سوت داور لحظه شروع دوباره بازی را اعلام کرد.گزارشگر دوباره شروع به صحبت کرد:
-"بله حالا بازی ادامه داره. توپ دست فرانک لانگ باتم و داره به سمت دروازه ی فمن پیش میره.اون رو پاس میده به جسیکا پاتر.......
بلاجری که مینی مک دونالد فرستاد کارساز نبود و آنیتا همچنان خشمگین به سمت دروازه پیش می رفت. حالا دیگر با دروازه بان روبه رو بود و کسی آنها را احاطه نکرده بود. جسیکا که مصمم بود تا گل بزند با عصبانیت حرکت عجیبی کرد از منطقه ی گل زنی مجاز رد شد و وارد محدوده ی دروازه بان شد. مورگانا را که آماده ی دریافت توپ بود با دست کنار زد و توپ را وارد دروازه کرد..... اما قبل از آن صدای سوت داور به گوش رسیده بود......."
جسیکا با چشمهای قرمز شده داور را نگاه میکرد.داور دستش را بالا گرفت و گفت:
-"خب شما زیادی به دروازه نزدیک شدی در ضمن کنار زدن دروازه بان یه نوع خطا به حساب میاد."
لبخند مرموزی روی چهره مورگانا خودنمایی میکرد .
دیانا در حالیکه از کنار جسیکا عبور میکرد،فخر فروشانه زمزمه کرد:
-"نه نه نه...حرص نخور!درست میشه."
و پوزخند زد.جسیکا هم لبخندی زد.سپس اخمهایش را در هم کشید و با صدای بلند گفت:
-"مواظب باش چطوری حرف میزنی...بعد از مسابقه هم قراره همدیگه رو ببینیم مگر اینکه بخوای نامریی بشی...!"
و همانطور که لبخند را گوشه لبانش حفظ میکرد،بطرف زمین خود رفت.دیانا پوزخندی زد و اهسته گفت:
-"خواهیم دید کی باید نامریی بشه...مطمئنا اون یه نفر من نیستم!"
گزارشگر با صدایی که انگار میخواست متاسف جلوه کند ادامه داد:
-"..این یه خطای فاحش بود....
اوتو بگمن اینبار عصبانیت خودش رو ابراز نکرد. اینطور که به نظر می رسه یارای دعوا کردن با جسیکا پاتر مهاجم پرقدرت تیم رو نداره. به علاوه به حد کافی خود جسیکا هم خشمگین هست و نیازی به سرزنش او نیست."
سپس گلویش را صاف کرد و به حالت نیم خیز گوئی در حال واژگون شدن از صندلی ست،مشغول توضیح مسابقه دوباره به جریان افتاده شد:
"-بازی ادامه داره ...هنوز اثری از اسنیچ دیده نمی شه. دیانا مالفوی توپ به دست به جلو می ره ...یه بلاجر رو جا می ذاره. توپ رو به مری تات پاس میده و مری از ترس بلاجر اون رو می ده به خانم رایس و حالا این خانم رایسه که داره به سمت دروازه می ره و دو مهاجم دیگه یعنی مری تات و دیانا مالفوی با سرعت دارن اون رو همراهی می کنن. به نظر می رسه مصدومیت مری تات اصلا به بازی اون خدشه ای وارد نکرده به جز اینکه در دو مورد از جاروش لیز خورد تا به حال خطایی در بازی از اون سر نزده که موجب شکست تیم فمن بشه. البته بعد یه دور بازی کردن در تیم فمن و مورد حمله واقع شدن یه کم تعجب بر انگیزه......."
یک نفر از بین تماشاگران تیم دراگون،که خون خونش را میخورد، فریاد زد:
-"بازی رو گزارش کن باب......!"
و بلافاصله با طرفداری صد نفر دیگر رو برو شد.
گزارشگر جا خورد و حرف خود را قطع کرد……..

--------------------------------
به امید پیروزی فمن
مری


می دونی اینا رو من چند وقت پیش نوشتم؟؟؟؟؟اما چون عتیقه شدن قیمتین عوضشون نمی کنم!!

-------------


Re: جام جهانی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۲:۲۲ دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۵

روبیوس هاگریدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۳ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۷:۲۳ جمعه ۱۹ تیر ۱۳۸۸
از يه ذره اون ور تر !‌ آها خوبه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 334
آفلاین
دیگر آسمان کاملا تاریک شده بود و درخشش ستاره های چشمک زن نمای زیبایی به محیط داده بود!
صدای تماشاگران و فریادهایشان امان از پرندگان و جانوارن بریده بود تا آنجا که عده ای سوسک های بال دار کارگر به سمت یکی از بازیکنان دراگون بنام سوسک آمدند و به او گوشزد کردند تا مقداری از سروصداها را کم کند ، سوسک که اندکی دلهره در وی اتفاق افتاده بود رو به تماشاگران دراگون و به خصوص جوات ها که داشتند با دستمالهاشون کفاشونو میساویدن و آهنگی نا مفهوم رو زمزمه میکردن گفت:
_ ایها الویزارد!... کمی آرومتر ، به فکر پیرمرد و پیرزن مریضی که توی خونه که مکان آرامش است زندگی میکنند و با این جیغ و داد های شما نمیتونن استراحت کنند هم باشین!
ملت: اشک در چشم جوات ها که به ننه بابای خود فکر میکردند جمع شد یکی از عقب خودش رو به جلوی تماشاگرا رسوند و گفت:
_ جونه داداش تکرار نمیشه !
سوسک:

پنج دقیقه بعد!
گزارشگر: خب ، سرخگون دوباره دسته مهاجمان تیم فمنه !... اونها همینطور دارن جلو میان!... مثل اینکه مسمم تر از قبل حرکت میکنند !.... این موقعیت میتونه آخرین تهدید های فمنی ها باشه!.... اوه اونجا رو نگاه کنین!.... دروازه بانان دراگون مانند اژدهای تیرخورده آرام و قرار ندارند و همچنان به این سو وآن سو میرن و همه جا رو تحت کنترل دارند!... گویا دچار تحول شدند با خوردن 6 تا گل این حرکات جالبه!
سرخگون در دستان مری تاته و همچنان جلو میره ، از جلوی چلاغ ممد که اسوه ی دفاع بود عبور میکنه ، تک به تک با هاگرید ، اووووووه شوت میکنه باید ببینیم گل میشه یا نه ولی نه!!!!!!......هاگرید به آسانی تنها با دراز کردن دستش سرخگون رو میگیره و بعداز اینکه به ابراز احساسات تماشاگران و گیلدی رو جواب میده ، دهنش رو تا بنا گوش باز میکنه و به تقلید از گیلدی بلخندی میزنه که ملت همه دچار و هیستریا میشن و در نتیجه ساکت!

در گوشه ای دیگر !
اوتو بگمن کاپیتان شجاع تیم دراگون به همراه آیدی مالفوی در جستجوی گوی زرین هستند ، چند باری موقعیت دستیابی رو داشتند اما بعد از کمی اوج گرفتن فهمیدند که اون تنها یک ستاره بود که اومده بود بازی رو از نزدیک ببینه!


ویرایش شده توسط روبیوس هاگرید در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۶ ۱۲:۲۷:۳۸

شناسه قبلیم
اگه میخواین سوابقمو بدونید حتما یه سر به اطلاعات اضافی من بزنید !


Re: جام جهانی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۱:۵۲ یکشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۵

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
یاهو



! سومین پست تیم دراگون

هوا لحظه به لحظه در حال تاریک شدن بود ، پرژاکتورهای ورزشگاه دیگر روشن شده بود ! ... با این حرکت جوات ها و گذاشتن موزیک بابا کرم تحولی در همه حاکم شد ! ... عده ای از جوات ها دوره زمین حله زدند و در حالی که خواننده را همراهی میکردند به انجام حرکات موزون و متناسب با آهنگ پرداختند! :banana:
گزارشگر بازی که کاملا در توهم مسابقه به سر میبرد ، گفت:
_ اوووووه ، چه خبره باب !... واقعا چه خبره؟؟ ...نگاه کنین گیلدروی داره خودش رو به جوات ها میرسونه اون همونطور جلو میره تا اینکه اوتو رو جلوی خودش میبینه و میگه:
_ وای عزیزم منو ترسوندی؟؟ ... چه دوستای باحالی داری!
اوتو نگاهی عاقل اندر سفیه به گیلدی کرد و گفت:
_ الان زمان بازیه !... فهمیدی؟؟
گیلدی که دیگر از لبخند دلبرایانه اش خبری نبود ، به سمت چپ نگاه کرد و گفت:
_ چقدر خشن؟؟... واستا به خواهر جسی بگم!
در همین حال یک باز دارنده توسط یکی از مدافعان فمن به گیلدی برخورد میکنه و باعث میشه گیلدی تعادل خودش رو از دست بده ، اون داشت سقوط میکرد که ناگهان دارن دستش رو گرفت و گفت:
_دستتو بزار تو دستم !
گیلدی زد و گفت: دستتو بزار تو دستم که عاشق تو هستم!
دارن :

چند دقیقه بعد!

بازی کماکان با نتیجه ی 70_ 50 به نفع دراگون دنبال میشد !
گزاشگر مسابقه که از این همه سرعت بازیکنان دراگون که تازه به خود آمده بودند چشمانش گرد شده بود و تند تند حرف میزد گفت:
_ سرخگون در دستان گیلدیه ، گیلدی همونطور جلو میره ، سامانتا رو رد میکنه ، می پیچه جلوی مری ، اما بـــــــــوم!
و باز هم بازدارنده ی دیگه که به گیلدی برخورد میکنه ، اما نه به انتهای جاروش میخوره و هیچ اتفاقی نمیفته !
در بین راه صدای اوتو شنیده میشد که میگفت:
_ هووووی داداش!... بغلی رو هم نگاه کن !... تنها گل زدن میکیفه؟
گیلدی: باشه عزیزم!
اوتو: .... و سپس به سمت گوی زرین رفت تا کار را تمام کند!
گیلدی همچنان جلو میره اما دیگه طاقت نمیاره و سرخگون از دستش رها میشه و به دیانا که با فاصله ی کمی حرکت میکرد میرسه!
تم صدای گزارشگر بالا میره ، اون میاد بالای سکو و دستاش رو به میکروفون قفل میکنه ، تریپ خوانندگی شدید در طی ایجاد میشه و میگه:
_ تیم فمن دست به یک ضد حمله زده !... ساحره های تیم خوبه فمن به سمت دروازه های دراگون هجوم آوردند!.... چهار در برابر دو!
وای چی میبینم! ... چلاغ ممد گارد گرفته و همراه هاگرید منتظره دفع هر گونه حمله شده! ... چلاغ ممد دستی به موهاش میکشه و پوزخندی میزنه و میگه:
_ مِه اسم ممده بفهمی؟ ... مِه نِنه وُچه خدا نِدا تا مِره گل بزنی!
_ هی ممدی بپا این دخترا خیلی ژانگولر هستن!
این صدای سوسک بود که به ممد روحیه میداد!
چلاغ ممد: هووو ، هگر بو اونجِِه رِه پوشش هادِه !
هگر که گویا هیچی نفهمیده بود گفت:
_ من متوجه نشدم ، زیر نویس کن !
ممد:
فمنی ها هر لحظه نزدیکتر میشدند تا اینکه جسی به سرعت نور(!) از راه رسید و سرخگون از دست دیانا ربود !
دیانا که مبهوت ایستاده بود گفت:
_ این یهو از کجا پیداش ، یکی توضیح بده!
ممد و هگر:
صدای خوشحالی تماشاگران دارگونی به وضوح شنیده میشد !... مهم تر از آن که جوات ها اکنون داشتند آهنگه ; تو این زمونه ، کی جلوی دراگون میمونه؟؟ ... دفاع چیه؟؟؟... باخت چیه؟؟؟... فمن کدومه؟؟؟ ... ما یک جواتیم!... مخ افتاد از کار ...و ...
فمنی ها:
در همین حال سوسک و دارن که داشتند جسی رو همراهی میکردند و پیش میرفتند رو به اوتو کردند و گفتند:
_ اینا تغییر ملیت دادن؟؟
اوتو:
هنوز چند قدمی به دروازه ی سمت راست فمن نمانده بود که جسی گل 80 رو به ثمر رسوند!





ویرایش شده توسط جسيكا پاتر در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۵ ۲۱:۵۶:۴۳
ویرایش شده توسط جسيكا پاتر در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۵ ۲۱:۵۶:۴۴
ویرایش شده توسط جسيكا پاتر در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۶ ۱۶:۲۰:۵۰


Re: جام جهانی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۱:۴۴ یکشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۵

Anie


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۱ سه شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۵۹ چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۸۵
از لندن-کوچه برجهای فلکی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 19
آفلاین
گزارشگر با همان صدای نخراشیده سعی میکرد هیجان بازی را توصیف کند.به همین دلیل به لحن خود فراز و فرود داد و گفت:

-"حالا تنها کسی که میتونه دروازه فمن رو نجات بده مورگاناست ."

گیلدروی درست رو بروی مورگانا بود .
مورگانا لبخندی بر لب داشت. انگار مطمئن بود که از پس این ضربه بر می اید . اما همین که گیلدی خواست توپ را به طرف یکی از حلقه ها بفرستد کوافل از دستانش جدا شد و به بالا رفت !
چنین اتفاقی هیچ گاه رخ نداده بود ! چون کوافل هیچ وقت خودش مثل بلوجرها و یا اسنیچ پرواز نکرده بود .
یعنی چه اتفاقی افتاده بود ؟
کوافل دیوانه وار به این طرف و ان طرف می رفت و در همین بین خود را دربرابر چشمان حیرت زده مورگانا ،داخل دروازه وسط جا کرد .یک لحظه تمام ورزشگاه در سکوت سنگینی غرق شد.تمام پرچمها و شعارها رنگ باختند و حتی طرفداران تیم دراگون هم ماتشان برده بود که صدای سوت داور بلند شد و به دنبال آن پرفسور بینز که کنار گزارشگر نشسته بود اعلام کرد:

-"خطا..."

فریادهای اعتراض و غرولندهای دراگونیها به هوا رفت.گیلدروی همه را پس زد و رو به داور گفت:

-"یعنی چی خطا؟خب من انقدر ماهرانه شوت کردم که توپ چرخید و چرخید و رفت تو دروازه..."

داور پوزخندی بر لب در حالیکه کارت زرد را به او نشان می داد گفت:

-"اگه فکر کردی با یه تازه وارد طرفی کاملا در اشتباهی.پسر این حقه رو خودم توی یه بازی دوستانه ارایه دادم.لااقل اگه میخوای کلک بزنی به کسی بزن که سازنده طلسم نباشه.من میدونم که توپ رو تو یا یکی از طرفداراتون طلسم کرده.حالایاد بگیر که جوانمردانه بازی کنی."

و گیلدروی و سایر دراگونیها را به حال خود رها کرد و بعد صدای پرفسور بینز در فضا طنین انداخت که:

-"پنالتی به نفع تیم فمن!"

و صدای جیغ و خوشحالیهای طرفداران فمن ورزشگاه را پر کرد.بازی با سوت داور به جریان در امد.
مورگانا از اینکه گل نخورده بود احساس افتخار میکرد و بیش از پیش دروازه را بسته نگه داشته بود.و در گوشه ی دیگر زمین، بگمن بر سر لاکهارت عربده می کشید:

-" این چه کاری بود؟ چرا به من نگفتی؟ مثلا خواستی زرنگی کنی؟ حالا باید یه گل دیگه هم بخوریم.آخه من باید چقدر از دست شماها بکشم....."

نگرانی بر چهره آیدی نشسته بود.
سامانتا از او پرسید:

-"چی شده؟ از اینکه یه گل دیگه می زنیم ناراحتی؟ "

آیدی که می خواست برگردد تا سامانتا را که پشت سر او بود ببیند، ناگهان تعادلش را از دست داد و نزدیک بود بیافتد که سامانتا او را گرفت......

"-مواظب باش دختر!چرا انقدر گیج شدی؟حالت بده؟"

"-نه...فقط خیلی ترسیدم.من فهمیده بودم که با چوبدستی داره توپ رو می فرسته.اگه با اون جادو توپ رو می فرستاد مورگانا هم توپ رو می گرفت انگشتاش خرد می شد!من باید زودتر به مورگانا هشدار میدادم.اگه برای گرفتن توپ میرفت..."

که مورگانا گوئی از غیب رسیده باشد،دستی به شانه او زد و لبخند زنان گفت:

-"آیدی من رو دست کم نگیر!هوشم به اندازه یه فمنیست اصیله.مطمئنان من بسمت توپی که خود بخود حرکت میکنه نمیرفتم.قوانین و خطاهای بازی رو کامل میدونم."

مری خنده کنان گفت:

-"هی بچه ها نیگاه! خوشم میاد از عربده های این بگمن."

"-این طوری روحیه ی تیمش رو ضعیف می کنه! بدبخت!"

-"ولشون کنین باب. روحیه ی قویشونم دیدیم!"

مری این را گفت و منتظر تایید جمع شد اما...آیدی در حالیکه دور میشد،گفت:

-"مری ،تیم دراگون حقا اژدهای زمینه...اینطور حرف نزن.حالا بیا واسه یه گل درست و حسابی دیگه!"

مری با اشاره بچه ها به سرعت به سمت آیدی پرواز کرد. به خاطر سنگینی پای راستش مجبور بود یه کم کج روی جارو بشیند تا تعادلش حفظ شود.
آیدی گفت:

-"حاضری که؟ میخوای وقت استراحت بگیرم اگه پات درد میکنه؟"

مری با اطمینان جواب داد:

-" ای بابا! نترس. من اگه پام درد بکنه خودم بهت می گم، رودربایستی که ندارم(!)....."

ورزشگاه در استقبال از پنالتی تیم فمن،پر از گلهای صورتی رنگ شده بود اما تماشاچیان دراگون ناراحت و نا امید بودند. دیگر از پرچم هایشان خبری نبود و تمام پلاکاردها پایین آمده بود. پاک ناامید شده بودند.
از طرفی دیگر معلوم نبود طرفداران فمن پلاکارد جدید را از کجا آورده بودند که روی آن نوشته بود:" ما می بریم حتی اگه مصدوم باشیم! "
رنگ چهره مری سرخ شد و با اطمینان فریاد زد:

-"اره...ما میبریم!حتی اگه مصدوم باشیم!"

فمنیها امیدوارانه به مری نگاه می کردند. مری آماده ی پرتاب شد. صدای سوت داور به گوش رسید.مری توپ را با دست راست تا میانه های راهی که به سمت چپ دروازه منتهی می شد همراهی کرد و بعد آن را به دست چپش پاس داد و به طرف مخالف دروازه فرستاد......اما با این حرکت ناگهان تعادلش را از دست داد و از روی جارو سر خورد. اما خودش را نگه داشت و چرخی زد و به سر جایش بازگشت. فمنی ها که تا آن لحظه نفس هایشان را در سینه حبس کرده بودند فریاد شوق به سر دادند....

"-گل....گل....واقعا نمی دونم چی بگم...(هورررررررت) ببخشید من خیلی به آب احتیاج پیدا کردم. .......تا به حال چنین گلی ندیده بودم......"

دراگونی ها سخت اعتراض می کردند.

"-نمی شه توپ رو به اون دستش پاس بده..........."

"-یعنی چی!"

"-قبول نیس.....!"


ویرایش شده توسط مورگانا در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۵ ۲۲:۰۶:۳۷

تصویر کوچک شده[i][size=small][color


Re: جام جهانی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۱:۲۵ یکشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۵

دیانا مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۵ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۰۹ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۴
از خونمون( قصر مالفوی ها)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 196
آفلاین
گزارشگر در حالي که کنجکاوانه از بالاي برج ،زمين را نگاه ميکرد ادامه داد:

-"داور با بازيکنان دو تيم صحبت ميکنه . همه ميدونن که چون مري و خانم رايس در نزديکي دروازه و در حال حمله بودن با اين خطاي آشکار ممکنه داور پنالتي بگيره !
کاپيتان هاي دو تيم با داور صحبت ميکنن . اوتو سعي داره داور رو منصرف کنه ولي انگار فايده اي نداره!"

داور با حرکت سر نشون ميده متاسفم نميشه و قانون بايد اجرا بشه .
آيدي به مري اشاره کرد تا جلو بياد.
آيدي با چهره اي مصمم و لحني جدي گفت:

-" ميخوام به همه نشون بدي که حتي اگه مصدوم هم باشي ميتوني گل بزني پس اين وظيفه رو به تو مي سپارم . ميدونم که ميتوني !"

و با دست روي شونه مري زد و با لبخندي رضايت بخش سرش را تکان داد.
داور نقطه پنالتي رو به مري نشان داد و سپس کوافل رو به او سپرد.
مري نفس عميقي کشيد. کمي عقب رفت و چشمهايش را به حلقه ي سمت چپ دوخت و جارويش را به سمت چپ مايل کرد. کوافل رو جلو برد و پرتاب کرد !
چلاغ ممد با تمام سرعت به سمت حلقه ي سمت چپ رفت ولي در اوج ناباوري همه، کوافل وارد حلقه ي سمت راست شد !
فرياد شادي از سوي طرفداران فمن بلند شد که با صداهاي لرزان و اميدوار فرياد ميزدند:مري ...مري!
گزارشگر در حالي که چشمانش را ميماليد، تا مطمئن بشود که بيدار است گفت :
-" من نميدونم چه جوري اين توپ به سمت حلقه ي راست رفت ؟!اين حرکت اينقدر سريع بود که دقيقا معلوم نشد مري چکار کرده!"

در وسط ورزشگاه روي تابلوي جادويي ،حرکت آهسته ي مري نشان داده شد. همه با تعجب به تابلو خيره شده بودند و داشتند به حرکت مري که چگونه کوافل را به طرف حلقه ي سمت راست ارسال کرده نگاه ميکردند.
تمام اعضاي دراگون غضب آلود به چلاغ ممد نگاه ميکردند
چلاغ ممد به ترتيب به اين اشکال در آمد :
حالا نتيجه 20-0 به نفع فمن بود .
گزارشگر :

-" حالا فشار هاي بيشتري به اعضاي دراگون وارد شده . فکر ميکنم با گرفتن اسنيچ اين فشارها از بين بره ! البته اگه اوتو بگمن اسنيچ رو بگيره
راستي خبري از اسنيچ نيست ؟ "

جستجو گران دو تيم که همان کاپيتان هاي متعصب بودند، بالاتر از محوطه ي مسابقه با نگاه هايشان به دنبال اسنيچ ميگشتند و گاهي هم به سمت آن پرواز ميکردند ولي تا آن لحظه که فايده اي نداشت و اسنيچ از انها زرنگ تر بود !
اوتو بگمن با عصبانيت با خودش زمزمه ميکرد :

-" اي اسنيچ اگه گيرت بيارم اه .. کجايي ؟! اينا هم که بلد نيستن يه گل بزنن حداقل خيالمون از نتيجه راحت بشه ... اين اسنيچم نيستش تا بگيرمش زودتر از دسته اين ساحره هاي از خود راضي و مغرور راحت بشيم !"

آيدي که درچند قدمي اوتو بود ،با نگاهي سرشار از اعتماد به نفس و اميد به پيروزي او را ورانداز کرد و پرسيد:

-"اتفاقي افتاده؟خيلي نا اميديد؟ "

اوتو :

-" ها... من ... چي ؟ نه "

آيدي با بي اعتنايي از اوتو فاصله گرفت و به سرعت خود اسنيچ دنبال آن گشت.
بازي هر لحظه خشن و خشن تر ميشد ! بازيکنان مي دانستند به اين سرعت اسنيچ پيدا نخواهد شد و هيجان بازي به همين است . براي همين اين بازيکنان بودند که به فکر امتياز بيشتر با زدن گل بودند ! شايد انقدر اعتماد به نفس داشتند که گل هاي زيادي بزنند تا اگر تيم مقابل اسنيچ را هم گرفت انها برنده باشند ! مثل بازي بلغارستان و ايرلند ...
نتيجه 30-10 به نفع فمن بود و همچنان قدرت در دستان اين تيم بنظر مي رسيد .
حمله پشت سر حمله !
گزارشگر که ديگر نفسش بند آمده بود با همان صداي گرفته گفت:

-" آه ... اين بازي مثله اينکه نميخواد تموم بشه . من که ديگه از هيجان اين بازي صدايم در نمياد ولي خوب سعي ميکنم باز هم ادامه بدم ! بازيه خيلي جالب و وحشتناکيه!
کوافل در دستان جسيکا... بله آجسيکا پاتر رو ميبينيد که سر جاي خودش ايستاده و داره به دور و برش نگاه ميکنه و چون کسي رو نميبينه با يه پاس به عقب کوافل رو ميده به فرانک لانگ باتم . فرانک ارتفاعشو کم ميکنه و ميخواد از زير پاي بازيکنان حرکت کنه که گيلدروي جلوشو ميگيره و چيزي ميگه انگار به فرانک هشدار ميده که از زير حرکت نکنه چون نميشه اگه توپ رو از زير وارد دروازه کني گل قبول نميکنن چون خطاست ! گرفتي ؟"

فرانک وسط زمين و آسمان با حالت گيجي رو به گيلدروي گفت :

-"اوهوم ! خوب حالا برو کنار تا از بالا برم" .

گيلدروي :

-" نه ديگه ... حالا که گرفتي کوافل رو بده به عموت !"

و کوافل را از دست فرانک قاپيد !
گيلدي در حالي که از فرانک دور ميشد :

-" آفرين پسر خوب "

و فرانک هاج و واج با نگاهش او را دنبال کرد.
گزارشگر سرفه اي کرد تا ته صدايي که برايش مانده بود،صاف شد و ادامه داد :

-" بازيکنان دراگون توپ رو از هم تيمي خودشون ميگيرن ! من که معني اين کارا رو نميفهمم
مثله اينکه گيلدروي ميخواد اختلاف امتياز خودشونو با فمن به حداقل برسونه . فاصله ي زيادي با دروازه نداره . ببينيم چه کار ميکنه !"


تصویر کوچک شده
مهاجم یک تیم همیشه پیروز فمن


Re: جام جهانی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۰:۲۶ یکشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۵

دارن الیور فلاملold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۱ دوشنبه ۳ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۲:۳۹ چهارشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۶
از میدان گریملود شماره ی 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 290
آفلاین
دومين پست تيم دراگون.ادامه ي اوتو.

در جايگاه داوران بلرويچ و بينز با حالتي كه جيغ مي زد از خستگي دارن مي ميرن نشسته بودند و پچ پچ مي كردند.گروهي از جوات ها به درخواست اوتو در ورزشگاه بودند و گروهي ديگر كه شر به پا كرده بودند از ورزشگاه بيرون انداخته شده بودند.
گزارشگر:بازيكنان تيم فمن كه با رداهايي يكدست آبي آسماني در حال پرواز و گرم كردن خودشان بودند.
دراگوني ها با رداهايي سرخ متمايل به قهوه اي به ورزشگاه آمده بودند.گيلي با همان مليحي خودش كه صدها خريدار داشت.سوسك كه بر اثر فشار جمعيت در رختكن حسابي كج و كوله شده بود.روبيوس كه سوار دو جارو شده بود و با اين وضع هم يك جاروي ديگر هم نياز داشت.به به چلاغ ممد يار هميشگي دراگون كه اين با ريشي شبيه به پروفسوري به ميدان اومده بود.اوتو بگمن كه از دست اعضاي تيمش جونش به لبش رسيده بود.يعني تمام جونش بر روي لبش سوار شده بود به طوري كه به صورت پشتك وارونه سوار جارو شده بود و داشت از مردم فيلم مي گرفت.و بله اينجا شايعات مربوط به چند ماه اخير كه حاكي از اختلاف بين رييس فدراسيون تيم دراگون آقاي بگمن و معاونش آنيتا دامبلدور به اثبات مي رسه.آنيتا والفريان دامبلدور از تيم اخراج شده و به جاي اون يكي از بازيكنان تيم گريف يونايتد كه كاپيتانش به اتهام تباني با داوران به چند ماه حبس آزكابان محكوم شده بود و با كسر 30 امتياز در حالي كه در سري سي به فعاليتش ادامه مي ده تمامي ستارگانش از جمله جسيكا پاتر رو از دست داده و اين بازيكن باحال گريفي اكنون دراگوني شده.دارن اليور فلامل كه ديگه احتياجي به معرفي نداره.
بازي با سوت بينز آغاز مي شه. از تيم فمن ديانا سرخون رو در اختيار داره.جلو ميره سرخون رو پرتاب مي كنه ولي سرخون از كنار حلقه ي راست رد مي شه. يك عده ازتماشاگران بي ادب و تماشاگرنماي دراگون دارن يكسره و بي جهت داور رو با كلمات غير آسلامي و بي ناموسي بمباران مي كنند.بله ظاهرا كه اين عده از بستگان و فاميلاي چلاغ مي باشند كه بسيار با لهجه غليظي شعار ميدن.بازي پيگيري ميشه ولي نه . يك درگيري در بازي پيش مي آد.اوتو داره از كنار سامانتا رد ميشه لبهاي سامانتها داره تكون مي خوره اوتو بر مي گرده.بله ظاهرا اوتو چيزي شنيده.اوه اوه.چه حركت غير ورزشي رخ مي ده.اوتو با سر مي كوبه تو سينه ي سامانتا.واقعا غير اخلاقي بود.بله از يك منبع موثق خبر مي رسه كه ظاهرا سامانتا به اوتو گفته علي دايي.واقعا حرف غير ورزشي بر زبون آورده.
خب بعد از وقفه ي 5 دقيقه اي بازي شروع ميشه.جسيكا سرخون رو در دست داره.مي ره جلو .خانم رايس رو جا مي ذاره.مي ره به طرف حلقه در بين راه مينكي مك دونالد رو با يك حركت باحال پشت سر مي ذاره. سرخون رو پرتاب مي كنه وگووووووووووووووووووووووووووول.چه مي كنه اين بازي كن.واقعا تيم فمن يك گل دراماتيك خورد.سرخون از بين پاهاي آني مرلين رد ميشه.
آني:
بله ظاهرا خانم آني يه نسبتي با ابي خلاف جهت(ميرزاپور) داره.خب بگذريم.واي داره چه اتفاقي مي افته ظاهرا جسيكا دوستشو در بين تماشاگرا پيدا كرده.اون كسي نيست جزاسترجس پادمور.
جسيكا:استر اينجا چيكار مي كني.
استر:اومدم بازيتو ببينم عزيزم.
ملت:
خب دوباره بازي پيگيري ميشه در حالي كه تيم دراگون با گل جسي 10 به 0 جلوئه.بله جوات ها رو ببينين.ظاهرا جو گيزر شدن.جوات ها يه دونه mp4 player آوردن و آهنگ:
بابا كرم دوست دارم.بابا كرم دوست دارم.
رو گذاشتن.


ویرایش شده توسط دارن الیور فلامل در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۵ ۲۰:۳۳:۰۱

[i][size=small][color=3333CC]هيچ وقت نگوييد كه اي كاش زندگي بهتر �







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.