هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۶:۱۳ پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۸۵

آرامیس بارادا old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ پنجشنبه ۸ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۲۶ یکشنبه ۸ دی ۱۳۸۷
از مخوفستان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 137
آفلاین
+یک نمایشنامه بنویسید که موضوعش دوئل باشه دوئل کننده خود شما باشید و حریف مقابلتون ترجیحا هدویگ

سکوی دوئل که مدت ها بود رنگ دوئل ندیده بود و در حال خاک خوردن بود، برای یک دوئل جانانه آماده می شد. آرامیس که داشت چوبدستی اش را برق می انداخت نگاه تحقیرانه ای به هدویگ انداخت. هدویگ که مشغول تیز کردن نوکش بود، فقط توانست یک نگاه جغدی به حریفش بیندازد. آرامیس با آن نگاه مطمئن شد که با چیزی جز یک جغد طرف نیست.
بالاخره دو طرف روی سکو رفتند و یک دیگر را ارزیابی کردند. آرامیس به توده سفید ژولیده و هدویگ به هیکل خوفناک دختر اسلیترینی. آن ها به هم تعظیم کردند و سر جای خود قرار گرفتند. پروفسور بینز به آن ها علامت داد که دوئل را شروع کنند.
بلافاصله آرامیس چوبدستی اش را بالا برد تا یک طلسم حواله کند. اما هدویگ کاملا جوگیر بود و ظاهرا فراموش کرده بود که به دوئل جادوگری آمده است. او بال هایش را باز کرد، به پرواز در آمد و مانند یک عقاب اوج گرفت و با سرعت به سمت آرامیس رفت. آرامیس با چنان آرامشی نگاهش می کرد که انگار فقط با یک مگس جو زده طرف است. ملت با تعجب به خونسردی او نگاه می کردند. اما لحظه ای بعد دایره ای سیاه به اندازه هدویگ میان زمین و هوا پدید آمد و هدویگ داخل آن رفت و ناپدید شد.
-کجا رفت؟
آرامیس با آرامش گفت: الآن پیداش می شه.
چند لحظه بعد هدویگ از طرف دیگر دایره سیاه بیرون آمد. اما دیگر آن هدویگ سابق نبود. نصف پرهایش سوخته بود و به نظر نمی رسید تعادل داشته باشد. او با صدای نازک جغدی اش آواز سر داد: دنیا دیگه مثل من نداره... نه داره نه می تونه بیاره...
چشمان ملت در حال بیرون زدن از حدقه بود.هدویگ بی توجه به همه آواز می خواند تا این که با حواله شدن یک مشت به صورتش تعادلش را به دست آورد. او چوبدستی ای را که دست به دست به او رسیده بود گرفت. اما از آن جایی که جغد ها معمولا از جوبدستی استفاده نمی کنند، آن را برعکس گرفت. بعد یک ورد مخوف –از نظر خودش- گفت. اما سر چوبدستی به سمت خودش بود و ... چند لحظه بعد سقف سالن چند متر از دیوار ها فاصله گرفت و شیشه ها خرد شدند. صدای جیغ یک جغد گوشخراش است.
ملت:
آرامیس:
بالاخره هدویگ خودش را جمع و جور کرد و چوبدستی اش را لای نوکش گرفت تا پر هایش را بتکاند. آرامیس از فرصت استفاده کرد و یک طلسم به سمت او فرستاد. هدویگ از درد کبود شد و چوبدستی اش را نصف کرد.
ملت:
هدویگ به دو تکه چوبدستی اش نگاهی انداخت و بعد شروع به خالی کردن محتویات جیبش کرد. در جیب هدویگ همه چیز پیدا می شد: پست های تاریخ مصرف گذشته، شناسه های حذف شده، امضاهای خز شده و ... هدویگ همه آن ها را بیرون ریخت و پشت یک تل مخفی شد. اما بالاخره توانست یک تکه چسب برای تعمیر چوبدستی اش پیدا کند.
او این بار مصمم ایستاد و چوبدستی اش را به سمت آرامیس گرفت و وردی خواند. اما فقط باعث شد چوبدستی اش منفجر شود و او در دود گم شود. چند لحظه بعد بک جغد سیاه جای هدویگ ایستاده بود.
ملت:
هدویگ نفس عمیقی کشید و مانند یک جغد طلبکار ایستاد: حالا زورت به من جغد رسیده؟
او قیافه ای مظلوم به خود گرفت و با چشمانی اشک آلود به آرامیس خیره شد.
ملت:
آرامیس: اوه... جغد بیچاره... بهتره زود تر خلاصش کنم تا از این درد و رنج راحت بشه!
هدویگ که فراموش کرده بود باید ناراحت باشد تند تند گفت: نه نه، منظورم این نبود...
اما آرامیس یک تپانچه از غیب ظاهر کرده بود و آن را به سمت هدویگ نشانه گرفته بود. (تریپ دوئل مشنگی!)
هدویگ: نه، رحم کن، نه...
اما آرامیس توجهی نکرد. صدای شلیک تپانچه در سالن پیچید. ملت رویشان را برگرداندند و به یاد خوبی های هدویگ افتادند.
گلوله به سمت هدویگ رفت و از بالش رد شد و در آن یک سوراخ ایجاد کرد (البته نه این که تیر اندازی آرامیس بد باشه، اون به قصد کشت نزد). چشمان هدویگ چپ شدند و زبانش از لای نوگش بیرون زد و همان طور پخش زمین شد.
سکوت سالن را فرا گرفت. یک نفر داد زد: مرد؟
چند نفر بالای سرش رفتند: نه! هنوز زندست!
ملت:
هدویگ آهسته از جایش بلند شد و دستش را در جیبش فرو برد. از لا به لای محتویات جیبش توانست پارچه سفیدی بیابد و آن را بالا بگیرد: قبول، تو بردی!
آرامیس:


تصویر کوچک شده


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱:۱۹ پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۸۵

فینیاس نایجلوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۱ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۲۹ جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲
از توي تابلو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 117
آفلاین
همه جا توي سكوت فرو رفته بود .
بينز مي خواست يه نفر رو براي دوئل با هدويگ انتخاب كنه . نفس بچه ها توي سينه حبش شده بود .
بينز توي كلاس قدم ميزد و همه رو برانداز مي كرد . بالاخره جلوي يه نفر توقف كرد . همه ي نگاه ها به فيني خيره شد .
فيني كه هنوز نفهميده بود چه خبره گفت : چرا همتون من رو نيگا مي كنين؟
بينز : تو بايد با هدويگ دوئل كني.
فيني : من؟
فيني يه نگاه به همكلاسيهاش كرد و رفت به طرف هدويگ .
هدويگ يه نيشخند زد و گفت : اين قراره با من دوئل كنه ؟
بچه ها با اين حرف :
فيني با خودش مي گفت : من مي تونم . من بايد بتونم .
بينز : فيني برو جلو .
فيني رو به روي هدويگ قرار گرفت . هر دو تو چشماي هم زل زدن . فيني دستش رو به طرف چوبه اش برد . هدويگ هم كه هنوز نيشخند رو لبش بود دستش رو به طرف چوبش برد .
يه دفعه فيني به پشت سر هدويگ اشاره كرد و گفت : اون چيه ؟
هدويگ سرش رو برگردوند . فيني خوشحال شد كه كلكش گرفته و چوبش رو به طرف هدويگ گرفت و فرياد زد : تعظيموروم
چوبه ي هدويگ از دستش افتاد و رفت جلوي فيني و تعظيم كرد . يه دفعه خودشو انداخت جلوي پاي فيني و به اين حالت در اومد : . ديگه داشت پاهاي فيني رو هم ماچ مي كرد كه بقيه
بينز و بچه هاي كلاس به افتخار فيني :
فيني به هدويگ گفت : انگار يه چيزي يادت رفته .
هدويگ با چشماي پر از اشك :



Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۲۳:۴۴ چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۵

روبیوس هاگریدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۳ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۷:۲۳ جمعه ۱۹ تیر ۱۳۸۸
از يه ذره اون ور تر !‌ آها خوبه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 334
آفلاین
دونه های برف با حالت سنگین و بی میل به زمین ضربه میزنند و زمین را سفید میکنند ! از بالا و از پایین قندیل های یخی بزرگ که بزرگی هر کدام به یک غول میماند هدویگ و هاگرید را محاصره کرده اند . شرایط بیشتر به سود هدویگ است تا رنگ خود را با محیط وفق بدهد و استتار کند !
ماجرا از آنجا شروع میشود که دوئل شروه شده و هاگرید فریاد میزند نه اون هیکلش از من بزرگ تره منو اذیت میکنه و چشماش پره اشک میشه : من از همه کوچکترم
هدویگ در حالی که پرواز کنان به طرف هاگرید میاد و در زیر فشار برف بالا پایین میرود او تا حالا حریفشو ندیده به او گفته اند روحیه جوانمردی داشته باش حریفت میگه از نظره جثه ازت کوچکتره میترسه هدویگ با خود تمرین میکند : دوسته من هگر کوچولو من اصلآ از چوبدستی استفاده نمیکنم تو دو تا چوبدستی داشته باش ؟ چی بهش بگم شاد شه جلوی اون بینز راه میره و اونو به طرفه هگر کوچولو راهنمایی میکنه و میگه من تو نمی آم خودت برو تو هدویگ بال زنان میره تو و هگر رو میبینه :
هگر میبینه هدویگ داره اینجوری بهش نگاه میکنه :
هگر : منو نکش تو خیلی از من گنده تری
هدویگ از چادر استراحت دوئل کننده ها بیرون میره :
پرفسور بینز این کوچیکه :
بینز : بهش رحم کن کوچیکه نصفه تو قد داره کوچولو
هدویگ پس از کلی کلنجار رفتن با هگرید راضیش کرد دوئل کنن
ولی قرار شد شاهد بیارن شاهد هدویگ سوسک بود هگر با دیدنه سوسک به هق هق افتاد شاهدتم بزرگه من ازش میترسم
هدویگ :
هگرید:گراوپی بیا خجالت نکش گراپی کوچولو هم شاهده منه
هدویگ : اینم مثله خودت کوچولوئه
هگر : حقه ما دو تا داداشو خوردن
گراپی : آقه دادی هاگی راس مگه جدغه بد
پرفسور بینز : خب دوئل رو شروع کنید بسه دیگه
و چوبدستیشو به طرف بالا میگیره :
بوقیوس

هگر کوچولو چوبدستیشو تو دستش بود و هدویگ هم به نوک گرفته بود هدویگ برای دوئل فیر پلی برای اولین رویارویی طلسم ها نازیوس رو انتخاب کرد که موجب محبت به طرف میشه و هگر هم چوبدستیشو بالا میگیره :
آواکدوار


شناسه قبلیم
اگه میخواین سوابقمو بدونید حتما یه سر به اطلاعات اضافی من بزنید !


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۴:۳۵ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۵

چارلی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۰۶ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
از دوستان جانی مشکل توان بریدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
یک نمایشنامه بنویسید که موضوعش دوئل باشه دوئل کننده خود شما باشید و حریف مقابلتون ترجیحا هدویگ
بهترین نمایشنامه اونه که هدویگ رو به بهترین نحوی مغلوب کنه
پروفسور : به هم تعظیم کنید .
من و هدویگ :
پروفسور: جلسه های قبل یادتون داده بودم که !!
هدویگ و من یه سرچی توی حافظشون می کنند و به هم تعظیم می کنند .
هدویگ زیر چشمی نگاه می کرد و منم با چشم غره!!
من فریاد زدم : پورتوس
هدویگ که جاخالی می داد گفت می خوای چی رو رمزتاز کنی ؟
منم جواب دادم تورو می خوام از هاگوارتز محو کنم !!!
هدویگ که عصبانی شده بود داد زد: موبیلیکورپوس
من با یه پرش از روی طلسمش جاخالی دادم و گفتم استیوپفای!!
هدویگ : طلسمات داره خطرناک تر می شه تو فکر کرد..
- سی لنسیو جغدی این جا جای حرف زدن نیست
وقتی که هدویگ که مجبور شد از وزد های غیر لفظی استفاده کنه فهمیدم اشتباه کردم . برای همین نفهمیدم هدویگ چه طلسمی به طرف من فرستاده بود . فقط گفتم پروتگو!
و طلسم هدویگ به سمت خودش بر گشت و باعث شد پراش کنده بشه!!
هدویگ ورد سیلنسیو منو باطل کرد و گفت حرف زدن هم نعمتیه ها ! و سریع گفت تارانتالگرا
و منم مشغول به حرکات موزون با پاام شدم !!! سریع گفتم : فاینیت اینکانتاتم!!!
حرکت پاهام متوقف شد .
- ونگاردیوم له ویو سا
- اااااااااای بچه جون من خیلی وقته پرواز نکردم . درسته جغدم ولی ...
هدویگ در هوا گفت : ریکتو سمپرا
و من از شدت خنده روی زمین ولو شدم من چوبدستی رو به سمت خودم گرفتم و گفتم : ایمپیدیمنتا . و دیگه قلقلکم نیومد!!
هدویگ که دیگه روی زمین ایستاده بود منو با یه لبخندی نگاه کرد که تعجب کردم !! سپس شنیدم که گفت : سرپنسورتیا
یه مار جلوم ظاهر شد . می خواستم داد بزنم : مار !!!! مار!!! اما به جای این کار گفتم : فرولا
وقتی تخته های شکسته بندی هدویگ رو در بر گرفتن گفتم: اسکرجیفای و مار رو غیب کردم .
پروفسور گفت : آفرین چارلی شکستش دادی!!!
راستی اگه هدویگ بخواد مثلا یه روزب بال شکسته شدش رو ببنده چی کار میکنه ؟ آخه اون وقت کل هیکلش باند پیچی می شه!!!


دلم تنگ شده برات
چون نیستی اینجا برام
من فرشته ی قصه گو تو بودی تو شبام

تصویر کوچک شده


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۶:۲۱ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۵

دارن الیور فلاملold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۱ دوشنبه ۳ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۲:۳۹ چهارشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۶
از میدان گریملود شماره ی 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 290
آفلاین
. یک نمایشنامه بنویسید که موضوعش دوئل باشه دوئل کننده خود شما باشید و حریف مقابلتون ترجیحا هدویگ
بهترین نمایشنامه اونه که هدویگ رو به بهترین نحوی مغلوب کنه

من و هدويگ بر روي سكوي دوئل رفتيم.
ابتدا هركدوم تعظيم كوتاهي كرديم.البته هدويگ فقط پرشو تكون داد.
بينز:1 2 3 شروع كنيد:
صدايي از گوشه ي سالن به گوش بچه ها رسيد كه همه رو اينجوري كرد:
و حالا بازي شروع مي شه.يك پاس براي رونالدو.رونالدو براي آدريانو.......................
من:
هدويگ:
بچه ها:
بينز: مي خواستم دوئل جذاب تر بشه.
1 2 3
دوئل شروع شد.
بينز:صبر كيند.صبر كنيد. يادتون باشه از طلسم هاي مجاز استفاده كنيد.
خب دوئل شروع مي شه.
بينز:صبر كنيد.هدويگ صاف بايست.نگو كه تاثيرات بيمارستانه قزوينه.
من:
هدويگ:
بچه ها:
خب دوئل در حال شروع شدنه:
1 2 3
بينز:صبر كنيد.
من:ديگه چيه؟
بينز:هيچي جنبه ي ضد حال داشت
من:
هدويگ:
ملت:
بينز:
دوئل مي خواد شروع بشه:
1 2 3
بينز:صبر كنيد.
همه ي ملت:
بينز:
دوئل داره شروع ميشه.
1 2 3
همه منتظر صبر كنيد بينز بودن.
بينز:
بينز:شروع كنيد:
من:آوداكداورا.
هدي:
بينز:براي بار اول خوب بود فلامل.
من:


[i][size=small][color=3333CC]هيچ وقت نگوييد كه اي كاش زندگي بهتر �


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۵:۰۷ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۵

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۱
از خونمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 256
آفلاین
بینز: خوب حالا دو به دو دوئل رو انجام بدین.
بچه ها شروع کردند به انتخاب یارشان برای دوئل که بینز فکری به ذهنش رسید: آهان...هدویگ بیااینجا،تنبیهت اینه که با همه دوئل رو انجام بدی! بچه ها نیازی به گروهبندی نیست. ما یه هدویگ داریم،راضی باشین! به ترتیب بیاین.
1 ساعت بعد...
بالاخره نوبت به وینکی رسید.از جا بلند شد و در حالی که پاهایش میلرزید به طرف سکو رفت.
بینز: اصلا هل نکن! همه دستورهایی رو که گفتم به یاد داشته باش.
وینکی با جهشی سریع روی سکو درست مقابل هدویگ ایستاد. برای لحظه ای حرفهای بینز را در ذهنش مرور کرد، ناگهان چیزی به ذهنش رسید ، دست کرد توی جیبش و یک عینک آفتابی درآورد و به چشمش زد. وقتی تعجب دیگران را دید گفت: نمیخوام بفهمه که حواسم کجاست!
-آهان خوب...ادامه بده!
قدم به قدم جلو رفتند و درست در فاصله ی دو و نیم متری هم ایستادند.وینکی طلسمهای مورد نیاز خود را در ذهنش مرور کرد.برای دور کردن ترس از خود زیر لب به هدویگ گفت: رز میبینمت!
هدویگ که قاطی کرده بود،برای لحظه ای با نوکش به طرف او حرکت کرد که ناگهان با بوق بینز به جای اولش باز گشت و گفت: (...)
به هم تعظیم کردند.وینکی فقط سر خود را خم کرد. پشت به هم کردند،چند قدم به سمت جلو و ناگهان:" اکسپلیارموس" هدویگ که به عقب پرتاب شده بود با چابکی از جا بلند شد و چوب جادویش را(اصلا چوب جادو داره؟!) به طرف وینکی گرفت و گفت:"اک..."
اما ناگهان روی زمین ولو شد و شروع به خندیدن کرد. وینکی دور سر او می چرخید و می خندید که ناگهان هدویگ از جا بلند شد و خنده را کنار گذاشت و گفت: گول خوردی جنی.(این جنی را با تشدید بخونید)
وینکی فورا حرکت بعدی او را که طلسم حمله بود تشخیص داد و چوب جادویش را به طرف او گرفت: آواداکداورا!
هدویگ دیگر دیده نشد.
ملت:ماااااااااااااااااااااااااااا!!!!!!!!!!
وینکی قاطی میکند و فریاد میزند: کسی از جاش تکون نخوره،من قاطیما! اعصابم ضعیفه
بینز: وینکی میخوای یه دوئل دیگه هم با هر کس که دشمنی داری داشته باش، یکی هم بکش بیا بشین سر جات.
وینکی:نه، خودت گفتی تو یه روز یه دوئل کافیه! من گول نمیخورم.
بینز:ما بیگناهیم، با ما کاری نداشته باش.
یکدفعه وینکی زد زیر خنده و گفت: شما در مقابل دوربین مخفی هستید.
ملت:
وینکی: پروفسور فکر میکنم در مواقع ضروری بشه حتی ده تا دوئل در یه روز انجام داد.


همه چیز همینه...
Only Raven


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۳:۱۷ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۵

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۵:۱۳ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
بلیز به صورت خیلی خوفی جلو هدی اژدر ایستاده . همه کلاس در سکوت محض فرو رفته و همه چشم به این دوئل دوخته اند آیا بلیز میتواند بر هدی پیروز شود ؟ یا هدی و ققی برادرن ؟
بینز آروم به وسط سکو میاد و در حالی که دستاشو گرفته بالا روبه دو جنگو میکنه و میگه :
- تعظیم کنید .
دو قهرمان سر های خودشونو کمی تا قسمتی به نشانه تعظیم خم میکنند اما چون که میدونند برادر حمید اون نزدیکی ها داره دوئل رو به صورت زنده تماشا میکنه سعی بر این دارند که زیاد جلب توجه نکنند و به همین دلیل هم بود که خیلی سریع صاف ایستادند .
بینز : دوئل از همین الان شروع میشه .
بلافاصله طرفین دوئل گاردهای مخصوص خودشونو گرفتند . هدی یکی از پاهاشو آورد بالا و جمع کرد و از اون ور دستاشو از هم باز کرد و همونطور ثابت ایستاد . بلافاصله همه نفس ها رو در سینه حبس کردند . از اون طرف بلیز هم یه پاشو آورد انداخت دور گردنش دستاشم به هم گره زد و او نیز به همین حالت ثابت ماند .
در همون لحظه رد و برفقی در پهنه آسمان زده شد و باران بر سر و روی آنها شروع به باریدن کرد
بلیز در حالی که وجود قطرات باران را بر صورتش احساس میکرد گفت :
- به این میگن پنجه گربه !
هدی : به اینم میگن نوک هدی !
بینز : هووووووی آقا یعنی چی من این همه جون نکندم که شما بیاین با هم مبارزه مشنگی کنید بدئید با سبک جادوگری باید بجنگید . مثلا ریش آلبوس یا بووووق گیلدی و این چیزا ......
هدی و بلیز : آووووووووو
بلافاصله هدی از توی پراش یک عدد چوبدستی رو دراورد و در حالی که همه بار دیگر به هوش این پرنده پی برده بودند با بالش چوبدستیشو نگه داشت . بلیز هم از اون ور چوبدستیشو دراورد .
هدی : حالا نگاه کن ! ریز ریزت میکنم !
هدی اینو گفت و چوبدستیشو به سمت بلیز پرتاب کرد . بلیز که از این حرکت غافل گیر شده بود بلافاصله سرشو دزدی و در نتیجه چوبدستی به راه خودش ادامه داد تا سرانجام در چشم کورممد فرو رفت .
اما حملات همچنان ادامه داشت . بلیز در حالی که سرشو بالا میاورد متوجه شد که هدی داره با تمام سرعت میاد تو شیکمش . بلیز هم که هول کرده بود همه ورد ها رو از یاد بردش به همین دلیل به یاد جوونیاش چوبدستی رو مثل چوب بیسبال گرفت و زمانی که هدی بهش نزدیک شد ضربه مهلکی رو به نوک هدی وارد کرد .
هدی در حالی که نوکش کج و کوله شده بود از یه ور به دیوار برخورد کرد و سپس روی زمین ولو شد . از اون ور چوبدستی بلیز هم از وسط به دو تیکه تقسیم شد .
یه لحظه جمعیت ساکت شدند و در همون حال صدای قطرات باران به وضوح شنیده میشد سپس صدای فریادی همه رو به خودشون اورد .
- بلیز اینو بگیر !
ناگهان صحنه آهسته شد . سر بلیز به صورت آهسته برگشت و دراکو رو دید که از بین جمعیت برای او چوبدستی ای رو پرتاب کرده . چوبدستی همانطور که آروم میچرخید به سمت بلیز در حرکت بود . بلیز نیز دستشو آروم بالا گرفت . چوبدستی همچنان در هوا میچرخید و دستهای آزمند بلیز نیز در پناه چتر فردی مجهول در انتظارش بود . سرانجام چوبدستی به دست بلیز رسید بلیز سعی کرد چوبدستی رو در یک مرحله جمع کند اما این کار به مراحل سوم چهارم و سپس ضربات پنالتی کشید و در آخر هم تلاش بلیز بی نتیجه موند و چوبدستی با صدای تلق تلقی بر روی زمین خورد !
بلیز که احساس میکرد ضایع شده در یک حرکت به سمت چوبدستی شیرجه رفت و اونو برداشت البته بماند که اون وسط دریاچه گلی هم تشکیل و نامگذاری شده بود !
از اون طرف یکی از تماشاگر نماها نیز مداد ( نوک ) تراشی رو به دست هدویگ داده بود و او نیز در حال تیز کردن نوکش بود .
چند لحظه به همین منوار سپری شد و هیچ اتفاقی نیفتاد تا اینکه :
هدی : تو بووووقی بیش نیستی !
بلیز : حالا معلوم میشه کی بووووقه !
هدی : ریز میبینمت !
بلیز : قارچ
هدی : باکتری
بلیز : ویروس !
هدی : گراوپی !
بلیز : چه ربطی داشت ؟
هر دو
ناگهان فضای اطراف روبه سیاهی رفت . گویی از این دو جنگجو نیرویی ارزشی ترشح میشد که ناشی از قدرت بیکرانشان بود .
هدی نعره دیگری رو زد و مثل فشنگ به سمت شیکم بلیز پرید اما بلیز اینبار کاملا آماده بود . او در یک حرکت سریع چوبدستیشو بالا گرفت و تکان مختصری داد و سپس فریاد زد :
- دیواریوس ظاهریوس !
درست در بین هدی و بلیز دیواری از جنس مجهول تشکیل شد . بلافاصله هدی پاشو گذاشت روی ترمز اما متاسفانه سرعت غیر مجاز رو رعایت نکرده بود و به همین دلیل با سر رفت توی دیوار و از اون ور دیوار نوکش زد بیرون ! ( سازمان بووق بوووق نیروی انتظامی )
هدی : آیییی بوووووقی نوک من اینجا گیر کرده !
هدی کمی تلاش کرد که نوک رو از توی دیوار در بیاره هر چند که خودش در این تصور بود که داره دیوار رو از توی نوکش در میاره اما در هر حال فرقی نمیکرد چون که هیچ کدوم از این حالات اتفاق نیفتاد !
بلیز در حالی که چوبدستیشو تکون میداد گفت :
- اکسیو چکش !
ناگهان این شکلک ظاهر شد !
بلیز : هووووووم من گفتم چکش !
:چکش : نه ما دو تا سر همیم !
بلیز : اوووووووف پس اکسیو آچار فرانسه !
ناگهان آچاری روی هوا ظاهر شد و بلیز آن را رو هوا قاپید و مشغول باز کردن چکشه از آدمکه شد .
آدمکه : هوووووو مگه خودت ناموس نداری ؟
بلیز : نه !
و آدمک رو میندازه دور و چکش رو جاش بر میداره
آدمکه : نههههههههههههههههههههههه !
و میره قاطیه باقالی ها .
بلیز در حالی که چکششو اروم میزنه به دستش و لبخندی ملیح و مخوف بر لب داره به هدی نزدیک میشه که همچنان نوکش به صورت بی ناموسی از دیوار زده بیرون و منظره عجیبی رو پدید آورده !
حال بلیز دقیقا بالای نوک هدی ایستاده بود و داشت به او لبخند میزد . او آروم چکش رو بالا آورد و ضربات ملایمی رو بر نوک هدی وارد کرد به طوری که نوک هدی به حالت خمید درومد .
بلیز
ملت
در همون لحظه صدای فلور از بین جمعیت شنیده شد :
- هوووووووووی با چکش من چی کار داری ؟
بلیز : آووووووو صااابش اومد !
و چکش رو میندازه بین جمعیت که از قضا بین جمعیت همان محل استقرار کورممد بودش و به همین دلیل بار دیگر کورممد از صحنه داستان خارج میشه .
بلیز : آکسیو جارو ، ترجیحا اذرخش !
جارویی بر دست بلیز ظاهر میشه . بلیز در حالی که داره سوت میزنه و صداهای ناهنجاری رو ایجاد میکنه قدم زنان به پشت دیوار میره که از قضا پشت هدویگ هم در اونجا قرار داره !
هدی طبق رسم دیرینه رندگان سعی میکنه از آخرین حربه خودش استفاده کنه که شامل محتوایی هست که بی شباهت به قرمه سبزی نیست اما بلیز با یک حرکت از تیرس هدی دور میشه !
هدی نا امید از اینکه آخرین نقششم عملی نشده به این حالت در میاد .
بلیز هم جارو رو بالا میاره و ........

( پایان این داستان ارزشی - شیوه نوشتن : طنز فلسفی )




Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۴:۱۸ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۵

مادام رزمرتا old32


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۷ سه شنبه ۴ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۴۳ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۰
از سه دسته جارو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 180
آفلاین
رزی از جایگاه بچه های ریون و هدی هم از گریف روی سکو اومدن. رزی تمام تمرکزش روی حرفای بینز بود. اما هدویگ مثل همیشه بادی به غبغب انداخته بود ؛ همراه با نگاهی عاقل اندر سفیهانه به رزی مینگریست.اما رزی داشت در و دیوار رو نگاه میکرد و میگفت : وای چه دیوارای قشنگی داره اینجا ها
رزی که نمیخواست هدی متوجه ترس اون بشه یه لیوان نوشیدنی کره ای رو از ناکجاآباد آورد و سرکشید....
بینز:
رزی که تعجب کرده بود گفت: چیه؟؟ بعد که دید بینز دوباره همون شکلیه ؛ حالتش رو عوض کرد و این شکلی شد:
:kolang: بعد به بینز نگاه کرد و گفت:
ورژن جدیدشه بینزی ....
بینز محو ورژن جدید همر شده بود که دوئل آغاز شد.
رزی چند تا بادکنک توی لباسش جا کرده بود که هم بزرگ به نظر بیاد و هم ....
بعد از اینکه چند قدم عقب عقب رفت ( قبل از عقب رفتن پشت سرش رو نگاه کرد که یه موقع برادر حمید اونجا نباشه ) چوبش رو درجا بلند کرد و گفت: اکسپلیارموس
اخگری قرمز رنگ از نوک چوبش خارج شد و ازکنار هدی رد شد رفت.
بینز: آخه پروفسور بالتازا هدی که چوب نداره....
رزی چند دقیقه ای رفت تو کار سوت بلبلی و اینا....
وقیت تموم شد نگاه کرد دید هدی مثل یه کفتر معصوم گرفته خوابیده.... نگو هدی خودشو به خواب زده بود.
رزی رفت یه پتو آورد که بندازه روی هدی که هدی پلید با نوک رفت توی شیکم مادام رزی....
بــــــــــــــــوم....بوووووووووووووم ....دیش....دانـــــــــــــــگ!!!!!
بادکنکها ترکیدند و هدی از ترس نصف پراش ریخت.
بعد سریع دولا شد و شروع کرد به جمع کردن پراش که یهو رزی هم نامردی نکرد و پتو رو انداخت رو سر هدی و چماقی آورد به این صورت:
آری ؛ بدین صورت بود که هدی ما عین یه جغد کرچ ! پراش رو گذاشت رو کولشو رفت پیش بینز...
هدی: بینز من اصلا راضی نیستم خسته شدم بذار تیریپ یه پیام بازرگانی بیام....
بینز که خودش هم حوصلش سر رفته بودقبول کرد.
هدی اومد اون وسط گفت:
چسب دوقلوی غازی حتما یدونه بخرید ببینین چه خوبه ....بعد یه دونه چسب درآورد و باهاش پرهاش رو همرو چسبوند.
در همون لحظه سرژ جو زده شد و رفت یه دونه چسب خرید و اومد .
فلاش فوروارد.....
سرژ و ققی و کفیه و سرژیا چهارتایی به هم چسبیدن و میان میشینن سر کلاس
رزی گفت: آقا یعنی چی؟؟؟؟ من اعتراض دارم....
بینز: ساکت میشی یا بیام ازت رد شم؟؟؟( آزادی فرومه دیگه البته خیلی هم بیناموسی نیست )
رزی: خیلی خب بینزی جان شما خونسردیتو حفظ کن...
بعد یه بسته چسب خرید و گذاشت تو جیبش.
دوباره دوئل شروع شد. این دیگه یه دوئل استثنایی بود و رزی از فکر حرفای بینز کاملا بیرون اومده بود و با ترکیدن بادکنکها از ابهت هم افتاده بود.
هدی که دید باد رزی خوابیده با سر به سمت شکم مادام حمله ور شد. مادام هم گوش هدی رو گرفت کشید سمت دهنش و جیغی بنفش حواله ی گوش آن بدبخت نمود.
هدی دوباره پراش ریخت و درجا با چسب زدشون.رزی نگاهی به قیاقه ی بینز انداخت و وقتی دید محو دوئل هدی شده ناچارا بیخیال اعتراض شد.
هدی دوباره با هجومی انتحاری به سمت رزی اومد تا پرش رو بکنه تو چشمش که یهو رزی چسبه رو درآورد و پرهای هدی رو که جمع شده بود تا با فشار باز بشه به هم چسبوند.
هدی پرت شد یه گوشه و تقلا کنان مشغول کاری شد.
درهمین حین رزی پیش بینز رفت و گفت:
بفرمایید اینم هدی ؛ کت بسته تقدیم شما....
ولی قیافه ی هدی که موفق شده بود چیزی رو که میخواست از لای پراش دربیاره دیدنی بود:


Only Raven


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۲۳:۲۸ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵

پروفسور بینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۱۸ سه شنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۱۳ جمعه ۱۰ تیر ۱۴۰۱
از تالار عمومی ریون کلاو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 742
آفلاین
جلسه ی ششم : فوت و فن ها و ریزه کاری های مورد استفاده در دوئل
سالن دوئل
پروفسور بینز طبق معمول از دیوار کلاس وارد میشه و تدریس رو شروع میکنه
بینز : خوب تا الان دوئل رو شناختید با انواع اون آشنا شدید و قوانین اونو یاد گرفتید و با طلسم های مورد استفاده در دوئل آشنا شدید و راه های غلبه بر ترس در اولین دوئل رو تجربه کردید یعنی شما الان آماده ی اولین دوئل هستید و میتونید اولین دوئل رو به صورت ساده برگزار نمایید خوب قبل از اینکه اولین دوئل عمرتون رو انجام بدید باید به یه سری از مسائل دقت کنید تو دوئل همیشه یه ریزه کاری هایی وجود داره که باعث موفقیت شما میشه که من به بعضی از اونا اشاره میکنم
در این هنگام درب کلاس به صدا در میاد و هدویگ وارد کلاس میشه
بینز : خوب تا حالا کجا بودی جغدی ؟
هدویگ : استاد تازه الان از بیمارستان سوانح قزوین رسیدم امیدوارم تاخیر منو ببخشید
پروفسور به فکر فرو میره
بینز : خوب یه تنبیه برات در نظر میگیرم اشکالی نداره برو ته کلاس بشین . خوب داشتم میگفتم یه سری فوت و فن وجود داره که من به برخی از اونا اشاره میکنم
در مراسم آغازین دوئل هیچ گاه کاملا به چشم حریف زل نزنید و تا میتونید با زیرکی به طرف مقابل نگاه کنید
در هنگام تعظیم کردن به حریف مقابل همیشه ابهت خودتون رو حفظ کنید تا حریف از ابهت شما بترسه
در هنگامی که دوئل آغاز میشه ترس رو از خودتون دور کنید و فقط بر روی طلسم های مورد نیاز برای دوئل تمرکز کنید
هیچ گاه در حین دوئل مستقیما روبروی حریف قرار نگیرید
در هنگام دوئل همیشه اکتیو باشید و به طرفین حرکت کنید تا تمرکز حریفتون رو به هم بزنید
همیشه نوع دوئل کردن خودتون رو بر اساس حریف تنظیم کنید
دوئل همیشه انرژی بسیار زیادی رو از آدم میگیره هیچ گاه در یک روز دو بار دوئل نکنید
و حالا تکلیف این هفته ی شما
یک نمایشنامه بنویسید که موضوعش دوئل باشه دوئل کننده خود شما باشید و حریف مقابلتون ترجیحا هدویگ
بهترین نمایشنامه اونه که هدویگ رو به بهترین نحوی مغلوب کنه


ویرایش شده توسط پروفسور بینز در تاریخ ۱۳۸۵/۵/۹ ۰:۱۳:۲۳

[b][color=0000FF]بينز نام


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۲۲:۴۹ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵

پروفسور بینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۱۸ سه شنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۱۳ جمعه ۱۰ تیر ۱۴۰۱
از تالار عمومی ریون کلاو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 742
آفلاین
اعلام نمرات جلسه ی پنجم آموزش دوئل


ریونکلاو

لونا لاوگود : 25
کریچر : 25
یونا : 26
آوریل : 25


هافلپاف

آناکین استبنز :25
اتو بگمن : 25
دنیس : 22

اسلایترین

بلیز زابینی : 29
آرامیس بارادا : 29

گریفیندور

استرجس پادمور : 22
لوئیس لاوگود : 22
جسیکا پاتر : 23
روبیوس هاگرید : 28
دارن الیور فلامل :25
پروفسور هوچ : 26
هدویگ : 27

در کل

ریونکلاو : 101
هافلپاف :72
اسلایترین : 58
گریفیندور : 173


ویرایش شده توسط پروفسور بینز در تاریخ ۱۳۸۵/۵/۹ ۱:۵۳:۱۸

[b][color=0000FF]بينز نام







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.