استادیوم شنفز کلاه 2 - راهروی ورود به زمین - ساعت 7 صبح به وقت تهران - پخش زنده شبکه jtv
دو تیم از رختکن بیرون میان و آماده ی ورود به زمین میشن. مسئول برگزاری مراسم شروع بازی که یه ارزشی خاله باز میزد و خیلی شبیه زاخی بود به جمع بازیکنا نزدیک میشه و میگه:
_خب جیگرای خودم! ..آآآآآآ...یس! کاپیتان تیم شیطونه فمن بیاد پیش من اینجا !
آیدی مالفوی با ناز و عشوه به سمت زاخی میره .
آیدی مالفوی: سلـــــــــــــــام!! خوبی شیطون؟
زاخی : هوق!! آیدی مالفوی تویی؟!! پسرا برا تو غش میکنن؟ هووووق!...خب کاپیتان تیم حذم کیه؟ بیاد اینجا!
بچه های تیم حذم که بعد از استعفای سدی از کاپیتانی یادشون رفته بود کاپیتان جدید رو تعیین کنن به هم دیگه نگاه می کنن. بعد از پنج دقیقه همگی با هم میرن جایی که زاخی گفته بود و نیششون رو باز میکنن.
زاخی با تعجب: خوشگلا گفتم کاپیتان!
کور ممد: اینجا کاپیتون نداره ، مسئول مونوم!(تیریپ فیلم دوئل)
ققی محکم میزنه پس کله کور ممد و میگه: همگی کاپیتان تیمیم. مشکلیه دادش؟!!
زاخی: اوا نه !! .. چرا..خب نه!..نمیدونم! خب شما به صورت افقی بقل هم صف بکشید ..شما فمنی ها هم به صورت عمودی پشت سر هم... هووم..آره ..درست شد. خب بچه ها بیاین دنبال من!
برادر حمید : اهم اهم! .. ببخشید قبل از رفتن! ... از این بچه ها که با بازیکنا میان تو زمین نمیدین بهمون؟ من براش بستنی خریده بودم!!
همه: :شاکی:
زاخی : چرا اتفاقاً بهتون بچه هم میدیم...بیاین بریم جلوی در اونجا میدیم بهتون!
همه میرن به سمت در ورودی. دوازده تا بچه ی تپل ،هفت تا پسر و شیش تا دختر جلوی در بودن.
زاخی : خب قراره که به بازیکنای زن پسر بدیم به بازیکنای مرد دختر ، برای ترویج فرهنگ ازدواج در سن جوانی!! خب پسرا برید پیش خانوما! ...
برادر حمید: نننننننننه!! .. اهم اهم!..یعنی خب از نظر آسلام...هووم..اه لعنت به این آسلام ..هر جا آدم بهش احتیاج داره به هیچ دردی نمی خوره!! خب آها..این دخترا به سن تکلیف رسیدن؟
زاخی: آره چطور؟
برادر حمید نیشش باز میشه: ای لعنت بر شما! این دختران نامحرم هستند! وای بر شما!! من هرگز تن به چنین گناهی نمیدم که دست دختر نامحرم رو بگیرم!! اونم برای ترویج فرهنگ مقدس ازدواج!! هرگز !!
سرژ که جوگیر شده بود: تکبیــــــــــــــــــــــــــر!!!
همه : خفه!!
زاخی: خب میگین چیکار کنیم؟
برادر حمید : تو خودت با من بیا!!!!
زاخی:نــــــــــــــــــــــــــــــــه!!!
برادر حمید: بستنیش اسپیراله ، چوبش گرده راحته!!
زاخی: مااااااااااااااااااااااا!
استادیوم شنفز کلاه 2 - زمین بازی - ساعت 8 صبح به وقت تهران - پخش زنده شبکه jtv
دو تیم وارد زمین میشن و برادر حمید و زاخی هم پشت سرشون در حال خوردن بستنی هستند (امیدواریم که در حال خوردن بستنی باشند!!*)
داور بازی که یک کیسه یخ رو با طناب بین پاهاش بسته بود با دیدن بچه های حذم اخم کرد و طناب رو سفت کرد.
داور : خب کاپیتان های دو تیم بیان و دست بدن!
آیدی مالفوی به سمت داور میره ، بچه های تیم حذم هم که عین خیالشون نبود همگی به سمت داور میرن.
داور که تو کف مونده بود دستی به سرش میکشه و میگه:
_ عذر می خوام!... کاپیتان لطفاً!..
کور ممد میگه: اینجا کاپیتون نداره ، مسئول مونوم!
اینبار خود داور میزنه پس کله ی کور ممد و میگه:
این مسخره بازیا چیه!..اون از ماجرای تو رختکن اینم از این!
آیدی مالفوی که مشکوک شده بود میگه:
_ماجرا!.تو رختکن!..
دوار که گرخیده بود با تته پته میگه: چیزی نبود، موقع اعلام شروع بازی بچه ها کمک کردن کیسه یخ رو بستم!
آیدی مالفوی:
سدی که هنوز جو کاپیتانی داشت گفت: حالا بسه! دست بدین بریم بازیمونو بکنیم!
آیدی مالفوی با لبخند جلو اومد تا با سدی دست بده، ولی همین که انگشتش دست سدی رو لمس کرد کور ممد با عصاش محکم زد رو دست آیدی مالفوی.
کور ممد: نه تا وقتی مو مسئولولم اینجا کایپتون نداره! مو باید اول دست بدوم!
همه با هم میزنن پس کله ی کور ممد . سرژ که حوصله نداشت میگه:
_اینجوری نمیشه ، ما همه باید همزمان با شما دست بدیم ، شما دو تا دست دارید..خب؟
آیدی مالفوی: خب؟
سرژ: خب دو نفر میتونن با شما دست بدن ، میمونه چهار نفر دیگه. شما موقع ای که کسی رو می بینید به غیر از دست دادن دیگه چیکار میکنید؟
آیدی مالفوی:هوووم..خب دست میدم ، گونش رو می بوسم ، اگه خیلی صمیمی باشیم لبهاش رو......نــــــــــــــــــه!..عمراً ! بی تربیت ها!
سرژ که نیشش باز بود: خب خانم چاره ای نیست! یا قبول کنید یا ترک زمین کنید، مراسم بازی باید مو به مو انجام بشه! هر کس خللی در این مراسم وارد کنه ملزم به ترک زمین و قبول شکسته! ماده ی چهار بند پ قوانین کوییدیچ! : نیشخند!:....پس سدی و ادی دست میدن ، ققی و آوریل گونه هاتون رو می بوسن ، هووم برادر حمید که همه ی اعضای بدنش اونور مشغوله ولش! تازه بخوایم هم حاضر نمیشه با زن نامحرم دست بده! پس می مونه لبهاتون که خب من می مونم دیگه! خب...شروع کنید!!
آیدی مالفوی قبل از اینکه بتونه حرف بزنه دماغ سرژ رفت توی چشمش و ....
[size=small]جادÙÚ¯Ø±Ø§Ù Ø¨Ø±Ø§Û ÙÙ
Ù