هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: گفتگو با مدیران ارتش الف دال,انتقادات و پیشنهاد ها
پیام زده شده در: ۱۳:۰۷ جمعه ۲۴ شهریور ۱۳۸۵

ورونیکا ادونکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۸ یکشنبه ۴ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۴:۲۲ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 404
آفلاین
خب می خواستم بپرسم که این پست هایی که تو تاپیک ارتش جلسات دامبلدور زده می شن، مورد نقد و بررسی قرار نمی گیرن؟! ... و دیگه این که برای اعضای الف دال یه تاپیک دیگه هست... برای اون خلاصه نوشته نمی شه؟!


اگر یک فرد انسان، واحد یک بود ، آیا یاز یک با یک برابر بود؟!
[b][s


Re: گفتگو با مدیران ارتش الف دال,انتقادات و پیشنهاد ها
پیام زده شده در: ۲۲:۲۰ پنجشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۵

املاین ونسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۹ سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۴:۴۹ شنبه ۴ آذر ۱۳۸۵
از هاگزمید
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 42
آفلاین
ميشه توضيح بدين تحت چه شرايطي افراد رو از اينجا به محفل ققنوس معرفي ميكنيد؟


[i][b][size=small][color=009966]Mr. Moony presents his compliments to Professor
Snape, and begs him to keep his abnormally large nose out of other people's business
:clap2


Re: گفتگو با مدیران ارتش الف دال,انتقادات و پیشنهاد ها
پیام زده شده در: ۱۳:۰۶ پنجشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۵

املاین ونسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۹ سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۴:۴۹ شنبه ۴ آذر ۱۳۸۵
از هاگزمید
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 42
آفلاین
خوب اينم خلاصه داستان:


داستان از آنجا شروع ميشود كه آنيتا پشت در اتاق پدرش به صحبت هاي او و بليد گوش ميدهدو متوجه ميشود كه پرفسور بليد را براي انجام ماموريت خاصي احضار كرده است و از او مي خواهد كه اين كار را بدون آنيتا انجام دهد و اجازه ندهد او از موضوع مطلع شود چون هنوز بچه است.ماموريت از اين قرار است كه گروهي به نام گروه اهريمني كه دزد اشيا قيمتي هستند به همراه مرگ خوارها به دنبال يك كتاب ميگردند تا آن را به ولدمورت بدهند.در اين كتاب طلسم ها و معجون هاي سياه آموزش داده شده و پرفسور عقيده دارد اگر كتاب به دست ولدمورت بيفتد دنيا براي هميشه نابود خواهد شد.تنها راه پيدا كردن محل مدفون شدن كتاب يك نقشه است كه سالها پيش به دو نيم شده است.پروفسور ميگويد كه نيمي از نقشه در معبدي در تبت توسط راهبي محافظت ميشود و نيمه ديگر مدتهاست كه ناپديد شده است.البته آنيتا موفق نميشود همه صحبت ها را بشنود.

در اينجاي داستان يك فلش بك داريم و به زمانهاي قديم ميرويم جايي كه چند قبيله با هم در حال جنگ هستند و افراد زيادي در آن كشته شده اند.در حالي كه سران قبيله در قصري با هم بحث ميكنند, مردي سراسيمه وارد ميشود و خبر ميدهد كه نقشه دزديده شده است(اين قسمت براي شرح حادثه گم شدن نقشه است)

دوباره به زمان حال باز ميگرديم, آنيتا بعد از شنيدن صحبت هاي پدرش و بليد در راهروهاي هاگوارتز خود را به بليد ميرساند و به او ميگويد كه همه چيز را مي داند و از او مي خواهد كه در اين ماموريت او و ارتش را با خود ببرد.بليد كه اعضا ارتش را كم سن و بي تجربه مي داند با آنيتا مخالفت ميكند ولي وقتي اصرار او را ميبيند قبول ميكند كه در جلسه اي با اعضا ارتش شركت كند.

در اينجا دوباره به گذشته برمي گرديم البته اين بار به چند ماه قبل , در يك صحرا مرگ خوارها به دنبال يافتن يك كلبه هستند كه در آن پيرزني با نوه اش زندگي ميكند,وقتي كه مرگ خوارها به كلبه نزديك ميشوند پيرزن متوجه مي شود و فورا به ليون(نوه اش)ميگويد كه به طبقه بالا رفته و نقشه و يادداشتي را كه آنجا قرار دارد با جغدش ارسال كند و بعد پنهان شود.خلاصه مرگ خوارها وارد كلبه ميشوند و درگيري پيش مي آيد .آنها پيرزن و ليون را دستگير ميكنند و ليون را شكنجه ميكنند و با اين كار پيرزن را وادار ميكنند به آنها بگويد كه نقشه را به كجا پست كرده است.پيرزن فقط دو عبارت به آنها ميگويد: "سارا اوانز-ارتش دامبلدور".مرگخوارها پيرزن و پسر را ميكشند.

اما در زمان حال,در جلسه اي كه در اتاق ضروريات تشكيل شده بليد به آنيتا مي گويد كه به ارتش اعتماد كامل ندارد و براي اينكه آنها را با خود به تبت ببرد اول بايد امتحانشان كند,آنيتا هم امتحان را قبول ميكند.ماموريت از اين قرار است كه آنها بايد به كرنوال بروندو در آنجا خواهر پيرزني را كه كشته شد پيدا كنند.او كه آنجلا نام دارد در كلبه اي در جنگل زندگي مي كرده ولي از وقتي متوجه شده كه مرگ خوارها به دنبالش هستند فرار كرده و در جاي نامعلومي پنهان شده است.به گفته بليد او تنها كسي است كه ميداند معبدي كه شمع طلايي نام دارد و نيمه نقشه در آن نگهداري ميشود در كجاي تبت قرار دارد.بليد توضيح ميدهد كه آنها براي سفر به تبت حتما بايد آنجلا را به عنوان راهنما با خود ببرند و بايد پيش از مرگ خوارها او را پيدا كنند.بليد ميگويد اين امكان وجود دارد كه آنجلا از محل فعلي نيمه نقشه آگاه باشد و بداند كه نيمه نقشه چطور به دست خواهرش رسيده بوده است.پس همگي تصميم ميگيرند كه جستجو را از محل زندگي آنجلا آغاز كنند.
بعد از توضيحات بليد آنيتا پيشنهاد ميكند كه همگي اول به خانه او و پدرش بروند و وانمود كنند كه به دعوت او براي تعطيلات به آنجا ميروند تا پدرش از قصدشان آگاه نشود.بعد از پايان جلسه سارا به كنار تختش ميرود و نقشه اي را كه چند هفته قبل جغد خسته اي برايش آورده است از درون چمدان بيرون مي آورد و به آن خيره مي شود.البته او هنوز نميداند كه اين نقشه نصفه, همان چيزي است كه همه به دنبالش هستند.

دو روز بعد همگي از طريق آتش دفتر پروفسور به خانه آنيتا ميروند,آنيتا قبل از رفتن متوجه ميشود كه پدرش از هدف آنها از اين سفر آگاه است.ارتش در خانه پروفسور استراحت ميكند و آنيتا نامه اي از پدرش روي تخت خواب پيدا ميكند.پدرش در نامه به او توصيه كرده كه براي رفتن به كرنوال از غيب شدن استفاده كند.
صبح روز بعد همگي خود را غيب كرده و در غرب جنگل انبوهي كه محل زندگي آنجلا است ظاهر ميشوند(كلبه او در شرق جنگل قرار دارد).آنيتا از روي نقشه اي كه با بليد كشيده اند و نقطه قرمزي روي آن وجود دارد كه محل فعلي آنها را روي نقشه نشان ميدهد,ارتش را هدايت ميكند.آنها به علت اينكه ممكن است در جنگل مورد حمله قرار بگيرند تصميم ميگيرند آرام حركت كنند.درست زماني كه بليد اعلام ميكند دو ساعت ديگر مانده تا به كلبه آنجلا برسند,موجود پرنده اي به نام هريون به آنها حمله ميكند و به طرفشان سم ميپاشد و بچه ها به وسيله شليك طلسم به صورت هماهنگ آن را منفجر ميكنند و مايع درون بدنش به سر و رويشان ميپاشد.بعد از واقعه ارتش دوباره نظم خود را بازمي يابد و به طرف غرب حركت ميكند.جنگل لحظه به لحظه وهم انگيزتر ميشود و همه بچه ها احساس ميكنند كسي مراقب آنهاست.تا اينكه بالاخره آنيتا صدايي ميشنود و مي ايستد,كم كم همگي صداي قدمهايي را كه به آنها نزديك ميشوند ميشنوند...


اگر كسي فكر ميكنه چيزي از قلم افتاده حتما بهم بگه.ممنون


ویرایش شده توسط املاين ونس در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۳ ۱۳:۰۸:۴۶
ویرایش شده توسط املاين ونس در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۳ ۱۶:۱۰:۱۱

[i][b][size=small][color=009966]Mr. Moony presents his compliments to Professor
Snape, and begs him to keep his abnormally large nose out of other people's business
:clap2


Re: گفتگو با مدیران ارتش الف دال,انتقادات و پیشنهاد ها
پیام زده شده در: ۱۹:۴۵ سه شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۵

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
اسپراوت عزیز، شما هم می تونید عضو ارتش بشید!

املاین عزیزم، ممنون از همکاری! لطفا آیدی خودتون رو برام بفرستید!

هر کسی هم که آرمش آماده نیست، با لاوندر براون عزیز صحبت کنه.

با تشکر از همه شما دوستان، آنیتا


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: گفتگو با مدیران ارتش الف دال,انتقادات و پیشنهاد ها
پیام زده شده در: ۱۴:۲۵ سه شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۵

املاین ونسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۹ سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۴:۴۹ شنبه ۴ آذر ۱۳۸۵
از هاگزمید
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 42
آفلاین
آنيتا جون حالا كه فكر ميكني نوشتن خلاصه به نفع ارتشه خودم حاضرم مسوليتش رو به عهده بگيرم.


[i][b][size=small][color=009966]Mr. Moony presents his compliments to Professor
Snape, and begs him to keep his abnormally large nose out of other people's business
:clap2


Re: گفتگو با مدیران ارتش الف دال,انتقادات و پیشنهاد ها
پیام زده شده در: ۲۲:۳۲ دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۵

پروفسور اسپراوتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۳ جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۲۶ دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۵
از هاگوارتز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 378
آفلاین
سلام عذر میخواهم مزاحمتون شدم اکتاویوس عزیز.من میخاستم ببینم ایا هنوز مهلت داریم که به عضویت ارتش دامبلدور در اییم؟ممنون.ببخشید وقتتون رو گرفتم.با احترام


فریا


Re: گفتگو با مدیران ارتش الف دال,انتقادات و پیشنهاد ها
پیام زده شده در: ۱۹:۱۴ دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۵

اکتاویوس پیر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۰ پنجشنبه ۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۴۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
از از یه جهنم دره ای میام دیگه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 283
آفلاین
هااااااااااااا!
در مورد برخورد تند!
کجاش تند بود؟
والله اگه اون برخوردهایی که با من تو پیام شخصی کردن و فحش هایی رو که به من دادن رو میخوندید من صد تا پدر مادر پیدا می کردم!

در مورد مسئول رسیدگی به الف دال فعلا من مدیر نیستم و هر مشکلی دارید یا اگه میخواید به کسی فحش بدید انیتا مثل گذشته در خدمت شماست!

در مورد داستان خب برو بچز دقت کنن ما بخاطر اعتراض های برخی از دوستان در مورد سنگین بودن داستان این تصمیم رو گرفتیم که در هفته اینده(هر زمان که وقت شد) یه کنفرانس با اعضای ارتش بذاریم و در مورد داستان و کم و کاستی های اون با هم بحث کنیم!

چو چانگ ما اینجا هم طنز مینویسیم و هم جدی!سعی میکنیم همش تو داستان باشه تا رول نقصی نداشته باشه!البته نه اون ارزشی بازی هایی رو که تو تالار در میاری!

فرانک لانگ باتم!
تو اگه بخوای بری میتونی بری و با خودته ولی اینو بدون که تازه وقتی مدرسه تموم شه ارتش جون میگیره و خیلی کارا هست که میخواد انجام بده و شما هنوز اونا رو ندیدی!مطمئننا وقتی در اون مرحله از کار قرار بگیری خوشحال میشی که عضو ارتش هستی!و همین طور ما هم خوشحال میشیم که اعضایی مثل شما داریم!ولی اگه میخوای بری اسلی که بازم میتونی عضو ارتش باقی بمونی!این از اولیش!
و در مورد اینکه میخوای مرگ خوار شی بگم الان اصلا مرگ خوار بودن و سفید بودن رونق نداره الان بورس تو ارتش دامبلدوره!این ولدی کچل که از وقتی کچل شده همه چیز هم یادش رفته.الان سیاه بودن رو هواس!محفل هم که یه چیزی مثل اون.
اره اینجا بمونید تا بزنیم همه چیزو بترکونیم!


یک زن چیزی ج


Re: گفتگو با مدیران ارتش الف دال,انتقادات و پیشنهاد ها
پیام زده شده در: ۱۸:۵۴ دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۵

نویل لانگ باتومold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۴ چهارشنبه ۷ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲:۰۷ چهارشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۸
از سنـــــــت..مانگــــــــــو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 235
آفلاین
با سلام..
من رسما استعفاْم را اعلام ميكنم
من در آستانه رفتن به اسليترين هستم..
و قصد دارم كه مرگخوار بشم..
با تشكر فراوان..
فرانك


شناسه جدیدم..::وینسنت کراب::..


Re: گفتگو با مدیران ارتش الف دال,انتقادات و پیشنهاد ها
پیام زده شده در: ۱۷:۳۴ دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۵

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
سلام به اهالی ارتش!
ممنونم از اکتاویوس که کار اخراج رو انجام داد، چون من واقعا وقت نداشتم!
و از بچه ها معذرت می خوام، بابت اینکه اکتاویوس عزیز کمی تند برخورد کردند.
در نظر داشته باشید که ما دوست داریم ارتش فعال باشه، در صورتیکه هیچکس پست نمیزنه.

وروونیکای عزیزم:
بهتره تا وقتی که ولدمورت عزیز نام نویسی مرگخواران را آغاز نکرده اند، در ارتش بمانید تا مایه ی شادمانی ما شود!
شما درست می گویید، کمی حجم کار سنگین است. لطفا تا آخر این پست را بخوانید.

املاین ونس عزیزم:
دقیقا انجام این کار به نفع ارتش می باشد.
اما این کار نیاز مبرمی به همکاری سایرین دارد.

----------
دوستان عزیزم:

1- دورنت دایلیس عزیز، مسئول درست کردن آرمهای شما می باشند. تقاضا میکنم که کسانی که تایید شده اند و یا خواهند شد، اسامی خود را به انگلیسی، برای ایشان فرستاده تا آرمتان را آماده کنند.

2- یک نفر از دوستان فعال که تمایل دارند به ارتش کمک کنند، برای خلاصه نویسی داستان ارتش اعلام آمادگی کنند. این فرد می تواند یک همکار نیز داشته باشد.

3- هیچگونه استعفایی، پیش از بررسی قبول نخواهند شد.
ارتش به هیچ عنوان دوست ندارد که افرادی چون وروونیکا یا املاین را از دست بدهد؛ مگر اینکه ماندن آنها به ضرر خودشان یا ارتش باشد.

با تشکر از جسن توجه شما دوستان، مدیر ارتش


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: گفتگو با مدیران ارتش الف دال,انتقادات و پیشنهاد ها
پیام زده شده در: ۱۷:۳۱ دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۵

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
سلام به اهالی ارتش!
ممنونم از اکتاویوس که کار اخراج رو انجام داد، چون من واقعا وقت نداشتم!
و از بچه ها معذرت می خوام، بابت اینکه اکتاویوس عزیز کمی تند برخورد کردند.
در نظر داشته باشید که ما دوست داریم ارتش فعال باشه، در صورتیکه هیچکس پست نمیزنه.

وروونیکای عزیزم:
بهتره تا وقتی که ولدمورت عزیز نام نویسی مرگخواران را آغاز نکرده اند، در ارتش بمانید تا مایه ی شادمانی ما شود!
شما درست می گویید، کمی حجم کار سنگین است. لطفا تا آخر این پست را بخوانید.

املاین ونس عزیزم:
دقیقا انجام این کار به نفع ارتش می باشد.
اما این کار نیاز مبرمی به همکاری سایرین دارد.

----------
دوستان عزیزم:

1- دورنت دایلیس عزیز، مسئول درست کردن آرمهای شما می باشند. تقاضا میکنم که کسانی که تایید شده اند و یا خواهند شد، اسامی خود را به انگلیسی، برای ایشان فرستاده تا آرمتان را آماده کنند.

2- یک نفر از دوستان فعال که تمایل دارند به ارتش کمک کنند، برای خلاصه نویسی داستان ارتش اعلام آمادگی کنند. این فرد می تواند یک همکار نیز داشته باشد.

3- هیچگونه استعفایی، پیش از بررسی قبول نخواهند شد.
ارتش به هیچ عنوان دوست ندارد که افرادی چون وروونیکا یا املاین را از دست بدهد؛ مگر اینکه ماندن آنها به ضرر خودشان یا ارتش باشد.

با تشکر از جسن توجه شما دوستان، مدیر ارتش


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.