هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: تالار جشن ها (بالماسکه ی سابق)
پیام زده شده در: ۱۴:۱۰ شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۵

مك بون پشمالو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۳۰ پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۴۸
آخرین ورود:
۱۳:۱۳ سه شنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۸
از پيش چو !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 198
آفلاین
بعد از 5 ساعت حاجي و كريچر و بادراد از پشت ديوار ميان بيرون !! ..
ملت :
حاجي با موهاي ژوليده و درهم !! : شماها سالمين !!
كريچر و بادراد در حاليكه بيشتر از هميشه به هم نزديك شدن ..
- كريچوهاااااااااااااا !! .. جن هاي خونگي هر چي بيشتر كار كنن بيشتر انرژي بدست ميارن !!!
حاجي :

بادراد : پرفسور ادي اين روش شما نتيجه نداد .. روش ديگه اي نداري ؟!
ادي : هوومكيوس .. !

بعد از چند ساعت فكر كردن ..
ادي : اوره كا، اوره كا ( ترجمه ي فارسي :‌يافتم، يافتم ! ) .. ( ادي از شدت جوگيزر بودن لباساشو درمياره تا بيشتر با شخصيت ارشميدس همزاد پنداري كنه ) !
ملت : ادي جون دوستت داريم .. ادي جوون دوستت داريم !!


ادي : خب مرحله ي اول ! .. آوريل شوور گلم پاشو بيا اينجا !!!
آوريل : سلام من جادوگرم !!
ادي : خب مثلا ببينين .. منم زن آويم !! .. ديدين كاري نداره !!
بادراد :
كريچر : ولي هنوز ما نفهميديم !!

فلور مي پره وسط ..
فلور : خب اين برميگرده به آيكيوي جنيتون !! همر !
ادي : خب داشتم مي گفتم .. كدومتون دوست دارين ساحره شين !!
آوي : ببينيد الان انقده علم پيشرفت كرده كه گوسفندم شبيه سازي مي كنن .. ديگه دو تا سلول ناقابل عوض كردن كه اين حرفارو نداره !!
كريچر : ولي من هنوز نفهميدم !
فلور : خب اين برميگرده به آيكيو مديريتي .. يه چيزي فراي آيكيوي جني .. بادراد تو فهميدي ديگه، نه ؟‌ ‌ ! همر !
بادراد : نه !
چو : اه شماها چقدر خنگين .. فقط رولو كش ميدين !!!‌ ... خنگولا اين كه مشكلي نيست !!! .. يكي از شما بايد ساحره شين !!





ملت : اووووووووووووووووه !

كريچر و بادراد :



تصویر کوچک شده

رون ويزلي !
___________________


رولي بس ارزشي!
پیام زده شده در: ۱۳:۲۷ شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۵

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 536
آفلاین
همه ميرن تو فكر تا اين مشكل جزئي رو حل كنن كه يهو ادي با دمپايي ميپره وسط تاپيك ...


هري و جيني بعد از اون والس خسته كننده ميرن پيش هاجي تا خطبه براشون خونده بشه و اونا دوباره مثل هميشه نامحرم بشن! توي راه به گيلدي برخورد ميكنن ...
كارگردان: هووووووو ... چرا چرت و پرت مينويسي؟ پست مك رو ادامه بده
-بابا ادي پريد وسط تاپيك! بايد پستاي وسط تاپيك رو ادامه بدم
كاگردان: نه ببين اون وسط اين وسط نيست! مثلاً من يه وسط دارم، تو يه وسط داري! بعد من ميپرم وسط تو، تو ميپري وسط من، همينجوري ادامه ميديم ...
-آهان ... پس بپر
تصوير بردار: الو ... الو ... اداره روشنايي داخل تونل؟ ... اينجا با نورافكناي پرقدرت ما هم روشن نميشه ... نيروي كمكي بفرستين ...
بعد از عملياتي؛ جان سخت وارد ميشه و كارگردان رو مياره بيرون تا ادي رول رو ادامه بده ...



ادي: اينكه مشكلي نيست!
بادراد: هان؟ چي؟ چيكار بايد بكنيم؟
ادي دست ميكنه و يه كتاب لوله شده رو مياره بيرون و ميگه: اول يه نسخه از اين كتاب بزبزقندي و هري پاتر رو بخرين؛ بلاخره منم خرج زندگي دارم و اين حرفا!
كريچر: اه ... جون بكن ديگه
ادي: آهان درسته كه شما جادوگرين، ولي چاره كار شما كرم مخصوص حاكم بزرگ، ميتي كومونه ... احترام بگذاريد!
ملت جوگير:
ادي: بيا ... اين پماد رو بگير!
كريچر:
بادراد:
مك: ادي جون ... اين از هموناست كه آوي از خارج اورده؟
ادي:آره ... يادته يه شب دو تايي رفتيم ...
و ادي و مك مشغول راز و نياز ميشن! (منحرف ... از نوع ويدا اسلاميه اي منظورم نبود!)

از اونطرف بادراد كرم رو ماليده به ريشاشو و رفته گوشه تالار جشن كز كرده! كريچر دار از گوشه ديگه تالار به سمتش ميدوه و نعره ميكشه كه ناگهان هاجي ميپره وسط!
هاجي: وايسين عزيزان من ... قبل اينكار شما بايد آموزش ببينيد! خيلي از جوانان ما شرمشون ميشه ... ولي شماها بايد به ضرورت اين آموزش پي ببرين!
كريچر و بادراد كه تو ذوقشون خورده بود ميگن: خب چيكار بايد بكنيم؟
هاجي: آهان ... اول از همه اون كرم رو بدين به من! بعد كريچر جان شما اول بيا بريم اون پشت! بعد بادراد ميياد با هم ميريم! سپس، من شمارو تنها ميزارم تا اگه انرژي براتون باقي مونده بود كارتون رو بكنين ... آخه آموزشاي من همشون عملين!


____________________________________
با عرض معذرت از ارزشي نويسي اينجانب


جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه


Re: تالار جشن ها (بالماسکه ی سابق)
پیام زده شده در: ۲۲:۳۵ جمعه ۲۴ شهریور ۱۳۸۵

مك بون پشمالو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۳۰ پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۴۸
آخرین ورود:
۱۳:۱۳ سه شنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۸
از پيش چو !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 198
آفلاین
جان مياد شروع كنه به پيانو زدن كه پيانو مي تركه !! و جان با حالتي دپ از تالار خارج ميشه و ميرن با الكسا كه با هم خودكشي كنن كه كريچ رو جو مي گيره و ميره تا جان رو ارشاد كنه تا يه موقع جان و الكسا خودكشي نكنن كه تالار راون يكم از اين حالت ارزشيوسي در بياد !! ..

بادراد ريشو كه كريچر رو مي بينه وينكي رو ول مي كنه و ميفته دنبال كريچر تا بتونه با پاچه خواري هي دسترسي بگيره زير شناسه اس پر شه از گروه هاي مختلف !!!
وينكي : بوووووووق ... سيصد تا جن مذكر تو سايت هست،يكي از يكي بي خاصيت تر !!
با توجه به اينكه كريچر خيلي باهاله سريعا جان و الكسا رو خر مي كنه تا دست از خودكشي بكشن !!
بادراد : ك*ريـــــــــــــــــــــــچر .. تو يه قهرماني !
بادراد : كريچر .. من حس مي كنم مي تونم تورو خوشبخت كنم !! .. من حس مي كنم نهال عشقم كه در اثر تعويض شناسه خوابيده بود دوباره بيدار شده .. من حس مي كنم عاشقتم ديوونتم ميميرم برات ... من حس مي كنم بي حسم و نميدونم چرا هر چي راه ميام باز بهت نمي رسم !! ..
كريچر يه نيگا به ريشاي بادراد مي كنه و احساس علاقه به پشم و ريش و الخ در اون بيدار ميشه !!
كريچر : بيا بغل عمو !!
كريچر و بادراد بغل در بغل هم وارد تالار بالماسكه ميشن !!
كريچر :
بادراد :
ملت : اوووووووووووه !!


رول زيبا و باكلاس جان در كسري از ثانيه ميخاد به يكي از رول هاي ارزشي ازدواجي !! تالار ريون تبديل بشه كه يهو ...

چو : اما كريچ .. من هر چي فكر مي كنم ميبينم شما بهم نميايد !!
بادراد : چرا .. كلي هم ميايم .. هر دومون جن نيستيم كه هستيم .. هر دومون كلي گروه نداريم كه داريم ... هر دومون ارزشي نيستيم كه ، هووم ، خب بالاخره زن و شوور بايد يه جاهاييم با هم اختلاف داشته باشن ديگه !!
چو : نه بادراد جوون .. بيبين ! ، الان مثلا من ساحره ام مك جادوگر يا مثلا راجر جادوگره فلور ساحره يا مثلا لونا ساحره اس هدي جادوگر يا مثلا ققي جادوگره كفيه ساحره يا مثلا ادي استثناس آوريلم استثناس !!!
راجر : بسه ديگه فهميديم چو !!
كريچر و بادراد : ولي ما هنوز نفهميديم !!!
فلور : خب اين برميگرده به آيكيوي جنيتون !! .. شما جفتتون جادوگرين !!


همه ميرن تو فكر تا اين مشكل جزئي رو حل كنن كه يهو ادي با دمپايي ميپره وسط تاپيك ...


ادامه دارد ...



تصویر کوچک شده

رون ويزلي !
___________________


Re: تالار جشن ها (بالماسکه ی سابق)
پیام زده شده در: ۸:۱۵ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۵

جان راونکلاو old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ دوشنبه ۲۴ آبان ۱۳۸۹
از مثلث برمودا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 181
آفلاین
شب اول گذشت و کریچر بیست گالیون به جیب زد.و به انتظار شب دوم سر به زمین گذاشت و به خواب رفت.همون خوابای چرت و پرتی که همیشه میبینه.
خواب میدید که اون قدر اونجا شلوغ شده که ملت دارن تو خیابون هم میرقصن.بعد یه هو از اونجا میاد میره تو یه استخر بزرگ که با گالیوناش برای خودش درسته کرده.همین که شیرجه میزنه با کله از تختش میفته پایین و به اندازه ی یه گردو سرش باد میکنه.بخاطر همین یه کلاه یه وری میزاره سرش و میره در دکونش.
شب فرا میرسه و ملت مشتاق و باکلاس پامیشن میرن تالار...
چند نفری در گوشه ای درحال صحبت بودند و که صدای میکروفون بلند میشه.
_دوستان عزیز امشب از یکی از بزرگترین پیانیست ها(چه ربطی داشت)دعوت کردیم که ما رو از هنرشون فیاض کنند.
صدای کریچر چنان نخراشیده بود که ملت گوشاشون رو گرفته بودن.
تالار تاریک میشه و نور سفیدی بر یک مرد قدبلند میندازه که پشت به جمعیت ایستاده بود.کریچر با اون قد کوتاهش در کنار شخص ناشناس صحنه ای بسیار مضحک پدید آورده بود.
_اینور...بیا اینور...اینوری شو.
کریچر کت سیاه مرد جوان رو میگیره و میکشه تا اینکه دو گالیونی مرد میفته که ملت اینطرف وایستادن.برمیگرده و تعظیمی میکنه.یه مرد قدبلند با چهره ای بسی زیبا.چشمانی سیاه.موهای فر و کوتاه.و کلا خوشکل(دیگه تو نخ جزئیات نرید گفته دوست نداره توصیف بشه).
در میان جمعیت انبوه سرافینا که لباسجوجه اردک زشت رو پوشیده بود به بقلیش با ارنج یه ضربه میزنه.
_این یارو رو میشناسی؟اسمش جانه...اون قدر باحال پیانو میزنه.
سیسیلیا با لباس شوالیه ی سرخ ایستاده بود.و در زیر نقاب احساس سوختگی میکرد.
_اوففففففففففففففف.چقدر گرمه این لباسه...مامانم گفت اون یکی رو بپشوم ها...اما من گفتم این بهتره.دارم میپزم.
در همین بین راجر و فلور به جمع اضافه میشن.راجر با لباس بت من و فلور هم با لباس زورو.
مک بون و چو هم وارد میشن.مک بون که احتیاجی به لباس نداشت چو هم لباس چینی به رنگ مشگی پوشیده بود و خودش رو به شکل ملکه در آورده بود.راجر با مک بون گرم صحبت بودن که صدای ناهنجار هدویگ هم از پشتشون به گوش رسید.
_سلام...
و بدون مقدمه وارد صحبت اونا شد.لونا هم به طرف سرافینا رفت و شروع به صحبت کردن کرد.
_بالاخره بعد از کلی کلنجار رفتن راضی شد بیاد...میخواستم بزنم دونه دونه پراش رو بکنم ها....
تالار بزرگ با گچبری های خاصی که بر صقف گنبدیش داشت و نورهای زرد و سفیدی که بر فضا حاکم بود بسیار زیبا شده بود.مخصوصا با وجود ستونهایی زیبا و باریک در اطرفا تالار .گروه موزیک در سمت چپ حضور داشتند و منتظر دستور رهبر ارکست بودند که با اشتیاق خاصی به جان نگاه میکرد.
یک گروه ارکست معروف توسط کریچر به تالار اومده بودند.که عده ی کثیریشون ویالون زن بودند.
جان به پشت پیانو میره و انگشتان دستش رو میشگونه...دستش رو میزاره رو پیانو و...
...ادامه دارد...



Re: تالار جشن ها (بالماسکه ی سابق)
پیام زده شده در: ۱۱:۰۵ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۵

ریتا اسکیتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ پنجشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۰
از تو اتاقم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 568
آفلاین
همين طور كه همه داشتن ولدي رو ميرقصوندن سلستينا وارد سالن ميشه
همه:
سلس:
همه:سلس يك دهن بخون تورو خدا يك دهن بخون
سلس رفت رو سن رداشو درست كرد ميكروفون رو برداشت
سلس:الو الو امتحان ميكنيم
همه:
سلس:يك ليوان اب به من بدين
همه:
سلس شروع ميكنه...............اگه ميديد منو مجنون چنين اواره و ويرون غم و غصه ي دلدارو ....
بقيه سالن:
ولدي:ايول ناز نفست
بقيه:
ولدي: بيخيال بيان برقصيم

اين داستان ادامه دارد


... بگذرم گر از سر پیمان
میکشد این غم دگر بارم
می نشینم شاید او آید
عاقبت روزی به دیدارم...


Re: تالار جشن ها (بالماسکه ی سابق)
پیام زده شده در: ۱۰:۴۴ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۵

سرافینا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۲ سه شنبه ۲۹ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۱۵ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۱
از :اییییش!!:sulk:
گروه:
کاربران عضو
پیام: 220
آفلاین
سلام به دوستان عزیز جادوگر و ساحره!
از اون جایی که من علاقه ی شدیدی به راه اندازی تاپیک های خاک خورده دارم،این تاپیک رو دیدم و به این نتیجه رسیدم که موضوع جالبی داره ولی دیگه کسی توش نمی پسته.همین جوری هم ولش کردن به امان خدا.
به دلیل اینکه دیگه از مک گوناگال و الستور مودی و ونوس و...اثری باقی نمونده،من یه پست کوچولو توش میزنم تا با همت شما دوباره راه بیفته!
از توجهتون ممنونم!
(نکته:به دلیل اینکه من در رول پلیینگ های عمومی فعالیت نمی کنم،تعداد کمی از بچه ها رو می شناسم.واز همونا در رولم استفاده می کنم!)
*****
...روزی روزگاری یه جن خونگی به اسم کریچر وجود داشت،که کار دیگری به جز گردگیری و جارو کردن بلد نبود.یه روز داشت به دنبال یه جاروی نو تمام مغازه ی های پلاستیکی و جارو خاک انداز فروشی های هاگزمید رو می گشت...که گذرش به یه تالار بزرگی رسید که درش رو تخته کرده بودن..تالار جذابی به نظر می رسید ولی متروک مونده بود..
در اینجا،کریچر کرمش می گیره که بره توی سالن تالار و ببینه توش چه خبره...
تق!
شپلق!کریچر وسط سالن ظاهر می شه و زیر گرد و خاک سال های دراز مدفون می شه...
-هاپچو....آ آ آ..آپچی!هپوچی....ای وای...اینجا کجا بود من اومدم..ها..ها..آخیش نیومد..ای بمیری کریچر...این جا چه جایی بود اومدی آخه!نمی گی از آلرژی و عطسه سقط می شی؟هاپچه!!!
کریچر در حال عطسه کردن به سالن نگاه می کنه..سالن خیلی بزرگیه(با ابعاد خود کریچر مقایسه کنید! )که سنگفرش سیاه شده...و ریسه ها و نوارهای پوسیده ی رنگی از دیواراش آویزونه...
_اَ اَ اَ اَ ......اینجا رو!یادش بخیر!اینجا که تالار بالماسکه س!ماشاالله این که سنش از من خیلی بیشتره!ایول یکی از خودم پوسیده تر پیدا کردم!
خلاصه کریچر یه دوری توی تالار می زنه،و به این نتیجه می رسه که می تونه یه کاسبی عالی راه بندازه!
-ایول!اینجارو تمیز می کنم خفنزش می کنم،به ملت اجاره می دم!شبی یه میلیون گالیون هم می گیرم...! ایول!عجب جایی پیدا کردم!


دو هفته ی بعد:

ملت یه تابلوی بزرگ توی هاگزمید می بینن که روش نوشته شده:
*تالار جشن های تابستانی *

و کریچر هم به این حالت زیرش وایساده....

*****
خب...!خواهشمندم بیاین ادامه بدین و جشن راه بندازین و حالشو ببرین!



Re: جشن های تابستانی سایت( بالماسکه سابق!)
پیام زده شده در: ۱۳:۵۱ شنبه ۲۰ فروردین ۱۳۸۴

پروفسور مينروا ‏مک گونگال


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۱۲ شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۳:۱۵ شنبه ۲۳ دی ۱۳۸۵
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 895
آفلاین
ساحره ها و جادوگران عزیز

لازم دیدم که در این روز خجسته یاد و خاطره مراسم عروسی من و شوهر مفقودم الستور مودی رو زنده کنم. واقعا باور کردنی نیست که این تاپیک بیشتر از یک سال قدمت داره!

دقیقا یک سال پیش در چنین روزی در سایت غوغای خاصی وجود داشت. همه خودشون رو برای مجلس عروسی من آماده می کردند...عجب دوران خوشی بود...می خوام تعدادی از پست هایی که در اون زمان فرستاده شد رو نقل قول کنم.

اولیش وقتیه که من بـــــلـــــه رو گفتم!

نقل قول:
درهاي سالن خود به خود باز مي شن.

تالار بالماسكه واقعا با شكوه شده امشب.نورهاي سبز و قرمز و زرد وغيره تالار و رو روشن كرده و اين نورها در حال حركت هستن.يه موكت قرمز از دم در شروع مي شه و به دو تا صندلي زيبا و مجلل مي رسه.

مودي:بفرماييد عزيزم.

من:خواهش مي كنم.

دست به دست وارد سالن مي شيم!

در يه طرف سالن يه ميز طويلي گذاشتند كه روش انواع و اقسام غذاها رو گذاشتن.دارك لرد و سدريك به زور جلوي سوروس رو گرفتن!

سوروس:كو كو غذا!

بانوي سايه ها:لي لي لي لي لي :-D

ونوس:لي لي لي لي لي لي :-D

همه واندها را بالا گرفتن و از نوك واندها شون گل و جرقه هاي نور مي زنه بيرون...

من و الستور روي صندلي ها مي شينيم.

تقي خان داره واسه همه بندري ميخونه:

چه خوشكل...چه خوشكل...چه خوشكل شدي امشب.....

مرلين مياد جلو و میگه:

طاقتم تموم شد خطبه رو بخونم؟
من الان كارتم تموم ميشه وا.
دوشيزه خانم مينروا مك گوناگال آيا بنده وكيلم با مهريه 1 گاليون و 1500 سيكل و 3000 نات و... به عقد دائم مداي الاستور مودي در بياورم. بنده وكيلم؟
بعد مرلين ليوان نوشابه رو برميداره و اينجوري ميخوره
مكگوناگال: من رفتم گل بچينم.
دوشيزه خانم ايا بنده وكيلم با مهريه مقرر شما را به عقد دائم مداي الاستور مودي دراورم؟
بانو سايه ها: عروس رفته گلاب بياره!
دوشيزه خانم ايا بنده وكيلم با مهريه مقرر شما را به عقد دائم مداي الاستور مودي دراورم؟
(لطفا كسي پيام نده تا عروس خانوم جواب بده)



من:...........بله!

همه:لي لي لي لي لي
:-D :-D :-D :-D :-D


البته در آن زمان همه شرکت نداشتند. مثلا حاجی که در اون زمان به مقام حاجی نرسیده بود و به دارکی معروف بود نتونست بیاد. به همین خاطر او با چند تا نمایشنامه زیبا خواست که زمان رو برگردونه. نمایشنامه های زیر که از حاجی دارک لرد نقل قول می کنم یکی از نمایشنامه های مورد علاقه منه.

نقل قول:
سلام من اومدم عروسی :-D ! الستور عرویستون مبارک! مینروا جونم! چه خوشگل شدی اصلا شبیه مینروا نیستی! ولی مهم نیست! مبارکه! خیلی عجیبه هیچ کس آشنا نیست! ولی بازم مهم نیست مبارکه!
داماد: مرتیکه تو مگه ناموس نداری؟ به عروسم نگا نکن! شترخ!
آخ چشمم! الستور چه خشن شدی! حالا یه کم آرایش کردی... ا تو که الستور نیستی
جمعیت:هووو ههوو این کیه بندازینش بیرون
من: ببینم مگه عروسی الستور و مینروا نیستش؟
داماد: نه بابا اون هفته پیش بود!
جمعیت: بندازش بیرون اومده دخترا رو دید بزنه!
من: چرا تهمت می زنی! یعنی چه! تازه مگه اشکالی داره؟ چی؟؟؟ عروسی گذشت؟!
نه قبول نیست! ننننننننه

جمعیت:بچه پررو! بکشیدش! بزنینش! یوهاااا ! این میوه ها رو پرت کنین به طرفش!
من: اخ سرم! ای وای چشمم! این چیه دیگه؟ موز؟ آخ جون بازم بندازین! آخ نه گوجه نه! موز بندازین! اون چیه؟ نارگیل؟ نه !
بدبومب!

**** یک ساعت بعد....
من در حالی که لباسام پاره شده گوشه خیابون کنار جوب نشستم دارم به آشغالی جوب و موشا نگاه می کنم ( آهنگ از کرخه تا راین داره پخش می شه)
من: هی هی جووانی چه زود گذشت! جوانی کجایی که یادت کنم ....
پیتر جکسون: کات کات! یعتی چه!؟ این دیالوگت نبود!
من: اااا.. ببخشید.. اوکی برو دوباره..
من: هی هی چه عروسی رو از دست دادم... هی ... واقعا که.... چه زود گذشت...... :no: :no:
یه پیرمرد داره رد میشه: پسرم , قم نخور!
من: قم؟ یعنی چی پدر جان؟ تهران بخورم؟
پیرمد: اهمم....! منظورم غم بود! خنگ! آهان.. ببین پسرم دنیا دو روزه! ثه آرزوی که داری رو بگو تا برایت برآورده کنم..
من: پدر شما فیلم افسانه توشیشان رو احتمالا ندیدین؟
پیرمرد: ا... چرا زایع می کنی؟! سیس! پسرم گوش کن و تفره نرو! آرزویت چیست؟
من: پدر شما خیلی آشنا به نظر می یایین؟ احتمالا دامبلی رو نمی شناسین؟
پیرمرد: سکوت! نفهم! بگیر که اومد! آواداکداورا! کروشیو! بمیرو! مرگیو!
پیتر جکسون: کات کات! یعنی چه! چرا پس جو گیر میشی!
پیرمرد: ببخشید! آخه نفهمه این این! باشه برو دوباره!
: سکوت! گوش کن پسرم من اومدم بهت کمک کنم!
من: من عروسی دوست خوبم رو از دست دادم...! اوه اوه اوه فـــــــــــــــــــــــین!
پیرمرد: اه اه بی بهداشت! آدم رو یاد فایتال می .....
من: فایتال رو از کجا میشناسی؟
پیرمرد: بگذریم پسرم! بیا این زمان برگردان رو بگیر!
من: مرسی پدر! قربونت برم الهی! ولی صب کن زمان برگردان رو که فقط.... آهوووییییییی واب هوی هشوش بونگ بنگ دنگ!(زمان برمیگرده)

هوشششششششششت بنگ بونگ... اهو اهو ... چه دودی داشت.... اینجا کجاست؟
جمعیت:بونگا بونگا بونگا... عروسی... هوهاهوهاهوهاهواها
آخیش رسیدم ولی چه قدر سالن عجیبه د چرا الستور استخون به موهاش بسته؟
: خدای من! این که الستور ماقبل تاریخه! دددد اونم سوروس حجریه!داره استخون تو موهای الستور رو می خوره!!!! دامبلی! می کشمت! هوشششتتتتتتتتت...... بنگ بونگ!!!.... (زمان جلو میره)
آخیش! درست شد ! رسیدم به عروسی! ولی انگار هنوز شروع نشده...
مرلین: سلام دارک! د تو که الان مغازه من بودی! خوب مهم نیست سدریک کارت داره کامیون های شرکت چای روح احمد رسیدن!
من: به به مرلین! کی نجات پیدا کردی؟ من بیرون بودم؟ نه بابا شایعس! :-D
هوووم مثل اینکه من خیلی زود رسیدم قرار نبوده اینقدر زود بیام... صبر کن ببینم اون هریه که چه زود اومده
اونم ونوسه چـــــــــــــــــــــــــــی؟؟؟؟!!!! کجا دارن میرن؟؟؟ برم دنبالشون! آخ! کی بود زد تو سرم من؟
پیتر جکسون: من بودم خاک بر سرت! نمایشنامه باید PG-13 رو رعایت کنه! نرو دنبالشون! عیبه زشته! آدم هر جایی نمیره!
من: خیلی خوب بابا! تو هم بچه گیر آوردی!
مرلین: د دارک! بازم اینجایی الان بیرون هم هستی! من باورم نمیشه حالم بد شد برم دسشویی!
من: مرلین چی میگی بابا!
دارک: مرلین این وسایل رو کجا بذارم؟
من: د اینکه صدای من بود! خدای من پارادوکس زمان! حالا چی کار کنم؟ هوووم فهمیدم باید خودم رو بکشم... آره چارش همینه.. فعلا برم پشت پرده این ببینم چی میشه...
هری(قرمز شده): ا دارک تو اینجا چی کار میکنی؟!
من: سیس! د تو خودت اینجا چی کار می کنی؟
شترخ! !!!آخ کی به من چک زد؟ این کیه اوا ببخشید من ندیدمتون ونوس خانم! :-D شترخ! آخ هری تو چرا می زنی؟
کینگزلی و نیروهای نوشابه ای وارد میشن...
کینگزلی: اون پشت چه خبره؟ بذا برم ببینم... (میاد پشت پرده) چه قدر تاریکه! آخ! این کیه؟ ا دارک تویی؟ شترخ!!! آخ کی به من چک زد؟ یعنی چه؟ بگیر که اومد! دنگ!
دامبلدور وبانوی سایه ها وارد میشن...: ا دامبلی ببین از طرف اون پرده چه سرو صدایی میاد! فکر کنم بوگارت باشه بریم ببینیم..
دامبلی: چه قدر تاریکه؟ این کیه؟ ... کلم رو ول کن! ... ا اینک کله کینگزه! می گم چه قدر صافه! این پشت چه خبره؟.... والا منم نمی دونم!... شترخ! آخ این روکی زد؟ شترخ شترخ شترخ! بگیر! یوهاهها! دنگ بودنگ دیش.... دارک ولم کن! ... هری شصت پاتو از تو چشمم در بیار! فایتال انگشتت رو بکن تو دماغ خودت با مال من چی کار داری!؟.... د فایتال تو کی اومدی... آخ !
ترق! پرده کنده میشه...
دامبلی: اهو اهو من آخرش هم نفهمیدم جریان چی بود.. ولی خوب ...! د دارک اون کیه پشتت؟
دارک: کسی پشت منه؟ کمک! آخخخخ! کم....
دامبلی: نجاتش بدین یکی داره خفش می کنه! برو کنار ببینم!
من: ولم کن دامبلی! بذا بکشمش! وگرنه این پارادوکس باعث میشه درجه حرارت صفر مطلق بشه -272 در نتیجه باعث میشه فرمول نسبیت انیشتن به هم بخوره و ولدمورت بدوته با سرعت نور با جاروش پرواز کنه!
دامبلی: آهان خوب راس میگی این مسئله مهمیه خوب بکشش اشکالی نداره!
من: مرسی دامبلی چون! یوهااااا...... آخیش کشتمش!
پیتر:کات کات! یعنی چه؟! فیلم تریلر که نیستش فیلم هندیه! عاشقانه باید باشه! تازه باید یه تریپ My Precious هم داشته باشه...
دامبلی: اوکی برو دوباره.... نه دارک نکشش! دست نگه دار!(دین دبن دین) اون برادر دوقولوته گم شدته!
من: چی؟؟؟(آهنگ سوزناک) خدای من! داداش! داداش! my Precious DADASH ( دن دن! آهنگ می کوبه! زوم 634158 برابر تو دماغ من!) اه دوربین رو ببر عقب مرتیکه!.. داداش! داداش پیدات کردم!
دارک: برادر! اهو اهو اهو...
همه گریه می کنن...
دارک : نه من پدرتم دارکی! پدر گم شدنت هستم! تو بچه بودی یه عقاب دزدیت بردت
من: پدر! خدای من! باورم نمیشه! اهو اهو بالاخره پیدات کردم!
دارک: نه من پدر بزرگتم! نوه عزیزم! بجه بودی یه ببر دزدیت بردت
من: پدر بزرگ! بعدا از 46346 سال! بالاخره پیدات کردم!
دارک: نه من پدر پدر بزرگتم بچه بودی یه نهنگ....
دامبلی: اه! هووووء! حالم به هم خورد! آواداکداورا!
من: دامبل کشتیش که!
سایه: اتفاقا بهتر شد!
من: به به سایه جون چطوری؟! کم پیدا بودی! چه لباس خوشگلی! چه قدر قشنگ شدی!:-D
شترخ!!!!! آخ دامبل چرا می زنی؟!
دامبلی: دیگه نبینم بهش بگی جون! صب کن ببینم این هری کجا رفت؟


همانطور که می بینید در اون زمان بین ونوس و هری یه مسائلی بود که هیچ وقت مشخص نشد چی بوده!!! البته بعد از آن من برای مدتی نبودم و شوهر مفقودم خیال کرد که من توسط عده ای ربوده شدم. بعد از اون ماجراهای پلیسی خیلی جذابی پیش اومد که اگه علاقه داشتید می تونید 7 یا 8 صفحه برگردید عقب!

یادش به خیر اون روزا! امیدوارم بازم از این اتفاقات جذاب در رول پلینگ نوین صورت بگیره :bigkiss:


Minerva McGonagall

Head of Gryffindor House

Deputy Headmistress

Less Expectation , Less Disappointment


Re: جشن های تابستانی سایت( بالماسکه سابق!)
پیام زده شده در: ۱۶:۵۰ دوشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۸۳

اینیگو ایماگو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۰ دوشنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۰۱ یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۶
از کجایی؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 333
آفلاین
دوستان گرامي: اين تاپيك دوباره بازسازي ميشه و مديريتش هم خودم ميكنم

تا تغيير دكراسيون يه كم طول ميكشه تا راه بيوفته!!
ولي مطمئن باشين كه خوب ميشه!!
تا چند روز ديگه اينجا راه ميوفته
خب كساني كه ميخواين من رو در اين امر خير كمك كنند،بگن!!!
البته به عنوان خدتمتگذار.........
با حقوق مناسب!!!


تصویر کوچک شده

آوادا کداورا! طلسمی با دو چهره!


بدون نام
نقل قول:

ونوس نوشت
مدریت کلیه ی رقص ها را از قبیل عربی،بندری،لامبادا،تکنو و ... را من به عهده می گیرم!

دختر گنده كرپم بشه رقاصك سايت؟...
اي هوار! ... اينا همش تقصير اين مري لين بوده!.. از روزي
كه به اين وني چشمك زد به جاي اينكه نيست بشه اينشكلي شد!...
ونوس برو تو اتاقت در رو هم ببند!...
بعد از 1000 سال عفت داري حالا اين بود دستمزدم! ...




Re: ̔䠈ǡ㇓ߥ ȇ ̇Ϧ?ч䧠/></td></tr><tr><td class=
پیام زده شده در: ۴:۳۷ یکشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۳

آرش


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۳۶ پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۵۳ دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۱
از ته قلب معشوق
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
ولدمورت : باشه ولي من فقط با آهنگ هاي عشقي مي رقصم !
كينگزلي: پس بفرماييد براتون رقاصه هم بيا ريم كه با هاش برقصي ؟
ولدمرت : ممنون مي شم فقط زياد چاق نباشه !
كينگزلي : ديگه چي ؟
ولدمورت : همين اگه كار ديگه اي بود مي گم .
كينگزلي با عصبا نيت زير لب چيزي مي گه و مي ره يه گوشه مي شينه !

آهاي پسر بيا اينجا ببينم !
پسر بيچاره كه از تر س ميلرزيد مياد جلو ميگه : امري بود ؟
كينگزلي : آره برو يه رقاصه پيدا كن بيا ر ببينم مي خواد چه كار كنه ؟
پسر :چشم جناب وزير !

چند دقيقه بدپسر بيچاره با يه عجوزه بر مي گرده تا چشمش به ولدمورت مي افته سرخ مي شه (ولدمورت هم همينطور )

بچه ها از اون ور مي گن : ولدمورت ........ولدمورت......بايد برقصه ولدمورت بايد برقصه ....... !








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.