هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۹:۵۸ دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۵
#59

اریک مانچ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۳ چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۴:۲۷ سه شنبه ۱۸ دی ۱۳۸۶
از iran
گروه:
کاربران عضو
پیام: 124
آفلاین
پست اول اریک مانچ

مرلین با صدای آرامی که فقط محفلی ها بتوانند آن را بشنوند گفت:
_یا آرایش نظامی بگیرید.تا اومدن ورد چوب ها رو برداشتینگا رو بگید.
محفلی ها با سر تایید کردند و در پشت پیشخوان منتظر مانند.مرگخوارها دو الی سه قدم مانده به پیشخوان ایستادند.بلیز گفت:
_چه بوی عطری میاد.خیلی خوش بوه.ماله کیه؟
ناگهان استر از سر جایش بر خواست و با تمام قوایش گفت:
_مال منه بوش خیلی خوبه.
مرگخوارها:
استر:
ناگهان صدای گرومپ بلندی آمد و استر نقش زمین شد.محفلی ها به این صورت فقط نظاره کردند.
محفلی ها:
بلیز با حالتی نفس نفس زنان گفت:
_خوب دیگه....بریم قایم شیم...
ناگهان محفلی ها ایستادند و یک صدا گفتند:
چوبینگا بیا اینجا......
قبل از اینکه مرگخوارها بتوانند عکس العملی انجام دهند چوب هایشان از دستشان بیرون پرید و به سمت محفلی ها رفت.ناگهان صدای ضعیفی گفت:
_شما نمی دونید من اینژا شیکار می کنم؟
و شروع به خاراندن خود کرد.مرلین با صدای بلندی که سالن را در بر می گرفت گفت:
_بله شما مرگخواران اسیر شدید.شما ترسوها اسیر ما محفلی ها شدید....اینه دیگه..
اریک دستش را بالا کرد و گفت:
_پس الان براتون یه دهن آواز میام تا حال کنین.شما مرگخوار ها هم باید برقصین وگرنه طلسمتون می کنیم تا عبد چارچنگولی راه برین.
مرگخوارها:
محفلی ها:
اریک:
اریک شروع به خواند آواز کرد:
_بیا بریم کوه.....کدوم کوه.....همون کوهی که آهو، مار داره ای مرلین....
ناگهان استر از سر جایش بر خواست و گفت:
_مواظب باشید.
.........


ویرایش شده توسط اریک مانچ در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۲ ۲۰:۱۴:۰۰

جوما�


Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۱:۳۱ دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۵
#58

توبیاس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۰ یکشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۵:۴۲ شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۵
از پیش پدرخوانده
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 294
آفلاین
توبیاس: هیک
استر: لعنتی ، یکی این رو خفه کنه اومدیم اینجا قایم شیم خیر سرمون...
هم اکنون محفلی ها از دست مرگ خواران فرار کرده بودند و در ساختمانی که دوییت متر با سالن مد جادوگری فاصله داشت پناه گرفته بودند...
مرلین در حالی که همچنان برای خودش اعتراض می بافت گفت: یعنی چی... من خسارت مغازم رو میخوام ...
استر: اگه میخوای میتونی بری از خودشون ( مرگ خواران ) بگیری...
توبیاس: هیک...
استر: خداوندا هم اکنون مرا بکش
هم اکنون محفلی ها در زیر پیشخوان سالن وزرشی ( و کمی ارزشی ) دیاگون بودند ... محفلی ها بعد از اینکه وارد سالن شدند با جملات منطقی افرادی را که در سالن بودند بیرون کردند...
چو در حالی که با چوش بازی میکرد گفت: استر به نظرت این کار ما شرمگین نبود؟
استر در حالی که بین دو راهی گیر کرده بود تنها جوابش سکوت بود...
اریک: بچه ها حوصله ام سر رفته میخوام یک دهن آواز بخونم...
و فرصتی به استر نداد تا بتواند او را خفه کند...
اریک با ولوم +50 شروع به خوندن کرد
_ اونی که قده ای بود عاشقته یوهوی یوه...
ملت: به به
استر: یک دقیقه خفه کار کنین مثل اینکه صدایی شنیدم...
و کمی بعد تمام اعضای محفل سکوت کردند و توجه خود را به صدای پاهایی که از بیرون سالن می آمدمعطوف کردند... احتمالا 15 نفری می شدند... و بعد دیدند...مرگ خواران بودند که آرامینتا در جلوی آنها حرکت می کرد...
صدایی خشن که استر حدس زد صدای بلیز است گفت: اینجا خوبه... محلی ها که فرار کردن، ترسو های بدبخت ، حالا ما باید از دست وزارت و کارآگاهاش فرار کنیم... آرامینتا مطمئنی اینجا امنه؟
آرامینتا فقط با سر علامت تصدیق را نشان داد...
سپس لب سخن گشود و گفت: فکر کنم پشت پیش خوان ها امن باشه ...
و همگی با هم به طرف پیشخوان رفتند تا بتوانند پناه بگیرند و صبر کنند تا آب ها از آسیاب بیفته... ولی نمی دانستندکه جنگی دیگر و حتی سختر از قبل در شرف وقوع است...


ویرایش شده توسط توبیاس اسنیپ در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۲ ۱۱:۳۷:۳۶

فقط فروم وجود دارد و کسانی که از زدنش عاجزند

[b]فقط اسل


Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۲۱:۰۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵
#57

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
ادامه مسابقه المپیک دیاگون در تاپیک سالن ورزشی دیاگون.

ادامه داستان در این تاپیک به صورتی میشود که محفلی ها به اینجا پناه آوردند و مرگخواران هم غافل از اینکه محفلی ها هم خود عقب نشینی کرده اند میروند در همان جا پنهان میشوند و بعد از مدتی دوباره جنگ شروع میشود.

ممنون،ایگور کارکاروف


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۷:۴۶ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۵
#56

چارلی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۰۶ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
از دوستان جانی مشکل توان بریدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
شتررررررق!!!
چارلی ویزلی از سقف روی میز افتاد.
ایگور: یا ریش مرلین!! پسر تو این جا چه کار می کنی؟
چارلی: من ... راستش.. هنوز خوب آپارات کردن رو بلد نیستم... یعنی قرار بود برم سالن ورزشی دیاگون!!
دراکو: ایگور مجازات اون مرگه !! اون به یه جلسه ی کاملا محرمانه...
بلیز: برو بابا باقالی!!!
چارلی که صورت جلسه ای رو که بلا یادداشت کرده رو می خونه می گه : پس قضیه سرقت آفتابه هاست نه؟ تو پیام امروز نوشته بودن!!
ایگور: حالا تو که این چیز هارو فهمیدی همین جا می مونی. دهنت چفت و بست داره؟
بلا: ایگور به نظرت اوردن یه جوون به این جلسه ی محرمانه صحیحه؟
ایگور: صحبت بسه . پسر از رو میز پاشو . خب... مباحث رو مرور می کنیم. چند تا آفتابه ماژول دار چکش سازی دزدیده شده و قراره زیر قیمت بازار فروخته بشه .
گری: من یه پیشنهاد دارم. در حال حاضر آفتابه ها دسته دانگه دیگه نه؟ خب ما اگه بتونیم آفتابه هارو ا ز چنگ دانگ در آریم و اونا بفروشیم بهتر نمی شه؟
ایگور: شاید افتابه ها کامل ساخته نشده باشن یا شاید سوراخ باشن.
چارلی: می شه من یه چیزی بگم؟ اگه سوراخ باشه که با یه آدامس خروسی حل می شه اگه ناقص باشه هم می تونیم تکمیلش کنیم.
دراکو در حالی که ابرو هاش رو بالا انداخته بود پرسید چه جوری؟
آناکین به جای چارلی جواب داد: نقشه ساختش رو هم می دزدیم!!
ایگور: این جوری که خیلی خلاف می شه. اما بهتره اول افتابه ها رو بدزدیم ببینیم مشکلی توش وجود داره یانه.
بلیز : بعد که دزدیمشون چه کار کنیم؟
گری : من که گفتم دانگ می خواد بفروششون ما می تونیم...
استرجس که تا آن موقع ساکت بود گفت: ما می تونیم اونارو اب کنیم و به چکش سازی بفروشیم!!
همه با این تصمیم موافق بودن.
ایگور : خب تصویب شد . حالا مقدمات رو فراهم می کنیم.کسایی که مایل هستند به این ماموریت خطرناک برن کیان؟
همه دست های خود را بالا می برن.
ایگور: این جوری که نمی شه!! قرعه کشی می کنیم . 6نفر لازم داریم.
دراکو بلیز چارلی و استرجس گری و آناکین انتخاب می شن.( اخم های گری می ره تو هم)
ایگور: خب دو نفرتون می رین تا فردا دانگ رو پیدا کنین. 4 نفر دیگه به کارخونه ی آفتابه سازی می رن تا بقیه ی آفتابه ها رو بدزدن.
در این لحظه آنیتا به طور ناگهانی وارد می شه و می گه : یه خبر داغ!! انباریه ذخیره ی آفتابه ها به طویله ی ترستال در سالن ورزشی دیاگون منتقل شده!!! ایگور: پس سرقت به اونجا منتقل می شه؟
آنیتا : راستی دراکو تو این جا چه کار می کنی؟ مگه قرار نبود بری ظرف هارو بشوری؟ این جاروی من کو؟!!
دراکو : انیتا ببخشید ..من...
آنیتا :آِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِ آ آ آ آ ی نفس کش!!!
در این جا دوربین به عقب میره و دو باره تصویر کافه ظاهر می شه.


دلم تنگ شده برات
چون نیستی اینجا برام
من فرشته ی قصه گو تو بودی تو شبام

تصویر کوچک شده


Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۲۰:۴۸ یکشنبه ۲۱ آبان ۱۳۸۵
#55

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
این تاپیک از این به بعد سوژه فرق میکنه.و مربوط به ماموریت هایی هست که در این مغازه جلسه هایش گذاشته میشه و انجام میشود.
----------------
یه ساختمون قدیمی و رنگ پریده،که تنها اظهار وجود متروک نبودن آن،سوسوی نور بیحال و کدر از پنجره های کثیف و خاکی اون بود در انتهای کوچه ناکترن به چشم میخورد.
داخل ساختمان هم مانند بیرون، یک کافه کثیف و پر از دودهای رنگارنگ معلق در هوا بود.صدای موسیقی تند و زننده در گوش افراد آنجا- که اکثرشان خلافکار های حرفه ای و یا جیب بر و معتاد و بوقی و مست بودند- صدایی نداشت.توی اون دود و دم ماندانگاس فلچر که پاتوقش این کافه بود به پیشخون تکیه داده بود و با یک فرد ریش بلند حرف میزد.لای ریش و پشم اون یارو اونواع و اقسام حشرات - از شته و شیپیش تا رتیل و هزارپا و عقرب سمی و مار زنگی - و آشغال و چربی و ویروس و بیماری های لاعلاج بود.شنیدن حرفهای اونا برای صاحب کافه که داشت با مکبون - یه پنج پای پشمکی که همیشه روی پیشخون تلپ بود - خیلی سخت نبود،آخه صاحب کافه ایگور کارکاروف بود که با بازسازی یک صحنه قتل متواری شده بود.چیزایی که اون شنید اینا بود:
- ببین سرژ، کل این آفتابه ها که واست آوردم از خود کارخونه کش رفتم!!البته یه چندتاییشون سوراخ شد - در همین موقع گیلیدی سرشو از توی یدونه از سوراخا آورد بیرون و بعد کامل اومد بیرون و رفت به چندتا ساحره خلاف برسه - چون این جغد ارزشیه کی کیه...جغد پاترو میگم...هربیک...هلمیک..آها هدویگ با نوک رفت توشون!!
- در هر صورت من واسه اینا بالای پنجاتا نمیدم!!خیلی ناراحتی برو بفروشش به کارخونه چکش سازی که روی ماژول ها جدیدشون کار کنن،حتی میتونن آبش کنن و چندتا پتک باحال باهاش بسازن!
سرژ که آروم آروم داشت صداشو بالا میبرد اون آخر حرف پتک با صدای بلندی از دهنش خارج شد.یهو یه نفر که داشت با چند تا مرگخوار بیلیارد بازی میکرد سرشو با سرعت برق چرخوند تا ببینه که اسم یکی از وسایل مورد علاقشو به زبون آورده.
- هی گری...نوبت توئه...با پیتوک حال کن!!
- وایسا ارزشیه بوقی...اوهوی ملت کی گفت پتک؟!
- گری به تو چه...بازیتو بکن...وگرنه میگم مانتی بخورتتا..
- دراک،آنیتا میدونی که با ما اومدی بیلیارد؟
- لازم نبود بدونه!!
- پس اشکالی نداره من بهش زنگ بزنم و بگم که تو اومدی بیلیارد؟
دراکو و بلیز دور میز به طرز ارزشی وایساده بودن و بازی گری و آناکین رو تماشا میکردن.آناکین همونطور که با لبخند شیطنت آمیزی این حرف رو به دراکو زد موبایلش رو در آورد.گری هنوزم داشت اینور اونورو نگاه میکرد.گری نگاه معنی داری با ایگور کرد و ایگور هم با سرش به سرژ اشاره کرد.
- اوهوی...تو...سرژ...تو گفتی پتک؟
سرژ که یه کم ترسیده بود گفت: با رییس ویزنگاموت اینجوری حرف میزنی؟سوپر قق رو صدا کنم یا سوپر سگو؟خوشت میاد درجه ماگل بگیری؟
-
سرژ یه نگاه به برادر حمید انداخت که معلوم نبود توی تاریکی داره چیکار میکنه انداخت و بعد یه نگاه به ادی که داشت یه گوشه شیر موز میخورد و بدجوری رو فضا بود.جفتشون بلند شدن و همراه سرژ با عجله رفتن بیرون.
دانگ هم یه کم با ایگور حرف زد و یه گونی که معلوم بود توش آفتابس برداشت و رفت.
- گری،بزن دیگه!!
- باشه باشه!!
همون موقع در کافه از جا کنده شد و کالین با ترس ولرز اومد تو و بلند داد زد:
- بهترین آفتابه هامو دزدیدن...مرلین بدجوری شاکیه...آفتابه های ماژول دارچکش سازی هم باهاشون بود...
- چییییییییییی؟!!!نههههههههههه!!
گری این حرف رو جیغ زد و رفت یغه کالینو گرفت و گفت: توی با آفتابه های من چیکار کردی؟کی دزدیتشون؟
کالین که سعی داشت یه جوری صوت بزنه و مشتی خیرالله رو صدا کنه وقتی دید گری انقدر جوش آورده با من و من گفت: دانگ!!دانگ!!هدی دیدتش!چندتا آفتابه رو هم سوراخ کرده،میخواد بفروشتنشون،زیر قیمت بازار...هر کدوم از اون آفتابه ها حداقل پنجاه تا قیمت دارن
گری یغه کالینو ول کرد و نشست رو زمین و همینطور که توی سر خودش میزد گفت:وای بدبخت شدم...میدونستم اینا مشکوکن...وای وای وای!!اوهو اوهو اوهو(صدای گریه)
قبل از اینکه گریه گری تموم بشه در کافه برای دومین بار از جا کنده شد و ایگور اینجوری به جای خالی در که تازه وصلش کرده بود نگاه کرد.
- بلاتریکس عزیزم!!
- رودولف...امیدوارم توضیحی داشته باشی...وگرنه...اصلا...کروشیو!!!!
- کافه تعطیله...برین بیرون...تعطیله!!
همه بیرون رفته بودند و فقط ایگور، بلا، دراکو، آناکین، گری، بلیز و استرجس(که معلوم نبود چطوری سر از اینجور جاها در آورده بود)توی کافه مونده بودن.
- یکی صورت جلسه کنه...موضوع جلسه: دزدیدن آفتابه ها،نام عملیات:چکش مرگ،رمز عملیات:کریچر مهربون
همه دور یه میز نشستن!!


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۴:۲۴ شنبه ۱ مهر ۱۳۸۵
#54

نجینیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۶ جمعه ۱۴ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۶
از venus
گروه:
کاربران عضو
پیام: 125
آفلاین
باسیلیسک:سوسکی مواظب باشا میام میخورمتا سالازارم حرف منو قطع نمیکنه فقط گاهی دممو میبره

حالا من میرم مسابقه ی تسترال دوانی و جایزه ی نفر اول اینه که میتونه بره ببینه معده ی من چه شکلی کار میکنه

سوسک:واه واه...مارم این همه پر فیس و افاده خوش اومدی حالا یکی ندونه فکر میکنه که کیه


رمین تسترال دوانی

باسیلیسک بازیکنا بیان اسماشونو تو فرم بنویسن

بلیز اول تر از همه میاد:باسی جون تو که این همه شر به شرم میذاری لا اقل منو بذار لاین اول

باسی:بلیز چیزی مصرف نکردی راستشو بگوها تسترل دوانی اسب دوانی نیستشا شوخی سرش نمیشه

بلیز آهسته میگوید:داش خایالت تخت مثل شیر قرص وایشتادم

باسی:
تایید میشه

بلیز سلانه سلانه به سمت کحل مسابقه میرود

ایگور:هی زود باش میخوام برم پوز بلیزو بخابونم

باسیلیسک:اصلا شما نسل اندر نسل تایید میشین

گراپ نیز از گرد راه میرسد

منم میخوام شرکت کنم
باسیلیسک:عزیزم 10 دفعه گفتم اصلا شرایطو در نظر نمیگیری تو باید تو مسابقه ی تیرانازاروس دوانی شرکت کنی اگه رو تسترال بشینی که تسترال..ده عمو نمیذاری که حتما باید مجبورم کنی بیناموسی بنویسم

رد میشه
گراپ دوان دوان میرود و در طول راه با خود کلنجار میرود

نفر بعدی:

آنی مونی:داداج خوفی؟

مام بنداز تو لیست
باسیلیسک:بوفورما
آنی در حرکتی ژان گوار مآبانه تا محل مسابقه پشتک وارو میزند

آخرین نفر:دراکو مالفوی پوزخندی میزند

چطوری دراز علی
باسی:مثل اینکه جونت میخاره
با خشانت تمام:تایییییید

در خط شروع مسابقه
بسیلیسک به اوضاع شرکت کنندگان مینگرد
بلیز در حال کلنجار رفتن با تسترال و نمیتواند به خاط اعتیاد جایی را ببیند وفقط شنیده تسترلی وجود دارد

ایگور سر وته بر روی تسترال نشسته و در جال تعجب
وا جیرتا این که سر نداره

آنی مونی:با تسترال به زبانی نا معلوم انواع روش های جنگولک بازی را آموزش میدهد

دراکو
نمیبینمش کجاست
اهوی دراکو کجایی چرا نیست اون کیه دست و پاهاش از زیر تسترال بیرون زده
دراکو جان باید روی تسترال بشینی نه تسترال روی تو

بعد از 15 دقیق همه ۀماده ی شروع مسابقه

صدای سوت:سا شاشاشاشاشا


گزارش از آقای باسیلیسک

بله بلیز تخته گاز داره میره و همه رو جا گذاشته به به چه سوار کاری

در پشت سر بلیز آنی با سرعتی سر سام آور در حرکت است

ایگور او بله ایگور در خط شروع همچنان وایستاده و حرکت نمیکنه

دراکو کجاست دوباره کجا غیبش رزده

ها ها ها هه هه هه

دراکو با سرعتی طوفان بارانه در جهت عکس به شدت تمام جرکت میکند

هوی دراکو از اینوره بدو

دراکو
ادامه ی گذارش
اوه نه دراکو یه سره عنان تسترال میچرخونه و میره توی دیوار

کاش که بهش نمیگفتم

بله حالا آنی مونی از بلیز سرقت میگیره و حرکت میکنه این دیگه کیه بله ایگور در فاصله ی 400 متری از دو نفر اول با سرعتی مثال زدنی داره نزدیک میشه
300
200
100
نه نه نه
بووووووووووووووووووووووووووووووووم

بله اینجا چه خبره میدون جنگه یا مسابقه

پای بلیز تو دهن تسترال ایگوره
ایگور کجاست نیستش
آناکین داره با سرعت قل میخوره و سعی نافرجامی رو میکنه تا کله ی یکی از تسترال هارو از تو شلوارش در بیاره

اوه ایگور روی قافله سقوط میکنه و همگی از حرکت وای میستن

بلیز که از حالت نئشگی در اومده داره هراسان اطرافو نگاه میکنه

مثل اینکه داره میگه اینجا کجاست
بهش گفتم حالت خوبه
آها بلیز نمیتونه تسترال هارو ببینه همه حرکت کردن ودراکو هم سلانه سلانه عبور کرد
بلیز مثل اینکه داره کف میکنه
هوی بلیز بورو جلو آهان دستتو بنداز
بالا خره سوار میشه و هنوز هم داره کف میکنه یکی جلوی بلیزو بگیره اینطور که داره کف میکنه الان همه جار و کف میگیره

حالا بریم ببینیم از اون یکی تسترال ران ها چه خبر
بله آنی هنوز اوله و پشت سرش ایگوره
مثل اینکه داره آنی رو فحش میده
دراکو هم به سرعتش اضافه کرده وداره خودشو میرسونه او ن چیه که دراکو از زیر پیرهنش در آورد
اوه یه عالمه گوشت
همه رو پرت کرد جلو..وای تسترالای آنی و ایگور یه دفعه ترمز میکنن و آنی و ایگور پرت میشن تو بیلبورد تبلیغات

دراکو مثل اینکه یادش رفته خودشم سوار تستراله بله دراکو هم میره پیش اون یکی بچه ها

بلیز:ویییییژ
بله بلیز اصلا توقف نمیکنه و میره

بلیز داره به خط پایان نزدیک میشه

400
300
200
100
50
20
10
بووووووووووووووووووووووم پخشیوس

اینجا چه خبره نورهای عجیب غریبی نمیذاره ببینم چی شده

این گردو خاکا چیه
بلیز کجاست
اوه خدای من

یه شهابسنگ رو بلیز افتاده
چیزی نیست درست میشه
ولی عجیبه تسترال بلیز هست ولی خودش نیست
بله اینم گروه جا مونده
ایگور اوله
آنی دوم
دراکو سوم

دارن به همین ترتیب به خط نزدیک میشن
400
300
200
100

نههههههههههههههههههههههه

بلیز سر راهشون از خندق به وجود آمده بیرون میاد

شترق

تسترال ها از مسیر دیگه از خط عبور میکنن

وبلیز اول میشه در حالی که به جلو بندی تسترال ایگور
چسبیده و ایگور دوم میشه و آنی سوم و دراکو چهارم

تا برنامه ی بعدی آدیوس


همیشه یه گیری وجود داره

Module Hammer System v. 4.0.0.118
Module Aftabeh System v. 3.0.2.512


مدیر سازمان معجون سازان قرن


Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۹:۵۶ یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۵
#53

سوسک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۲ پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۰ پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۱
از چاه فاضلاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
- آقا شلوغ نكنين! شلوغ نكنين! به همه جا مي رسه!
پشت در دفتر سوسك العظما يك صف بسيار طولاني شامل يك باسيليسيك چند متري جمع شدن!
- آخه سوسكي جان اينجا كه جز خودم و خودت كس ديگه اي نيست!
- سوسكي جون كيه!؟ سريع صميمي گرفت! سوسك العظما!
- حالا همون! بحث رو عوض نكن! جون ما اين سالن رو تحويل ميدي به ما يا نه!؟
- كدوم سالن رو؟
- هموني كه اينجا نوشته بودين ديگه:
باسيليسيك يك نسخه از آگهي جشنواره ي پاييزه رو از جيبش در مياره! تصويري از سوسك العظما بالاي آگهي است اما...
- چشم نداره!؟ چرا من چشم ندارم!؟
- چيزه... مي دوني... چيز شد... اين داداش كوچيكم بچه است هنوز... بعد چيزش كرد ديگه...
- عجب چيز تو چيزي شد! ما كه از آخر نفهميديم كي چي رو چيز كرد يا چي كي رو چيز كرد يا چي چي رو چيز كرد يا كي كي رو چيز كرد فقط مي دونيم كه يكي يا يچي، يكي يا يه چيز ديگه رو چيز كرد!
- آره سوسك العظما جون! همون كه تو ميگي! فقط اين سالن رو سريع تر تحويل بده ما بريم پي كارمون!
- سالن؟ آهان باشه! مي توني بري كليد رو تحويل بگيري و از هر وقت كه خواستي كارت رو رو شروع كني عزيز!
- بعد مي دوني...
- نه نمي دونم! نمي بيني اينجا چقدر شلوغه؟ برو حرف نباشه... برو ديگه هنوز كه واستادي!


پس از هجده سال حبس به سبب ارتکاب جرائم جنسی، به میان شما بازگشته‌ام...


Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۲۲:۳۷ شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۵
#52

نجینیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۶ جمعه ۱۴ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۶
از venus
گروه:
کاربران عضو
پیام: 125
آفلاین
خوب سوسک العظما من فکر میکنم که میخوام بازیی تحت عنوان بازی تسترال دوانی راه بندازم

از کی شروع کنم؟

مار گنده سالازار عزیز،همینو میتونستی به طور رول مانند بنویسی،همانطور که سوسک با رول جوابتو داد.
دیگه تکرار نشه.
ایگور کارکاروف


ویرایش شده توسط ایگور کارکاروف در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۶ ۱۰:۰۳:۱۱

همیشه یه گیری وجود داره

Module Hammer System v. 4.0.0.118
Module Aftabeh System v. 3.0.2.512


مدیر سازمان معجون سازان قرن


Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۹:۵۹ شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۵
#51

سوسک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۲ پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۰ پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۱
از چاه فاضلاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
مژده! ..................................................... مژده!
مسابقات ويژه ي جشنواره ي پاييزه ي «سالن ورزشي دياگون» زير نظر مديريت جديد سالن، «سوسك العظما» ، از امروز به مدت نامعلوم آغاز به كار مي كند. از علاقمندان براي همكاري دعوت به عمل مي آيد.
بدين وسيله تمامي علاقمندان مي توانند با دريافت سالني جداگانه اقدام به راه اندازي مسابقات ورزشي جادويي نمايند.

شرايط شركت در مسابقه:
1- تمامي مسابقات بايد در رشته هاي ورزشي "نامتعارف" و "جديد الساخت" برگذار شوند. برگذاري مسابقات كوييديچ در اين سالن مجاز نمي باشد. نمونه بازي هاي مجاز: قايق راني در چمن
2- برگذاري مسابقات مشنگي در اين سالن ممنوع مي باشد. نمونه ي بازي هاي غيرمجاز: فوتبال، نمونه بازي هاي مجاز: اژدهاسواري

شرايط تايپيك:
1- پست هاي شما ورزش كاران عزيز مي تواند «ادامه دار» يا «بدون ادامه» باشد.
2- در صورت ارسال «پست هاي ادامه دار» پس از پايان ماجراي مسابقه شركت كنندگان مي توانند به برگذاري مسابقات جديد بپردازند.

با تشكر
سوسك العظما
مديريت سالن ورزشي دياگون

کی گفته؟ولی باشه مدیریت کن تا چش سوسک کشا دراد.


ویرایش شده توسط ایگور کارکاروف در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۵ ۲۲:۴۰:۴۹

پس از هجده سال حبس به سبب ارتکاب جرائم جنسی، به میان شما بازگشته‌ام...


سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۱:۱۹ سه شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۴
#50

مایک لوریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۸ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۴۳ سه شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۵
از هاگزمید
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 545
آفلاین
سرژ باز هم شروع كرد به ورزش كردن در همون موقع در سالن دوباره باز ميشه!!!!!
باز هم همون شورشيها وارد سالن ميشن ولي اين بار تعدادشون بيشتر بود.......مستقيم به سمت سرژ و لي ميرن............
====================================================
سرژ: اوهو....اینا رو...بازم اومدین....برید تا کارآگاها نیومدن...
لی پوزخندی زد و گفت:
آره....برید چون دور و برای اینجا هستن............و اگه بریزن اینجا دیگه
شما وجود فیزیکی نخواهید داشت.....!!!!
سردسته شورشیان جلو میاد و میگه:
خیالی نیست....همین الان که می رفتن تو راه پدر همشون رو در آوردیم....
لی به شدت لرزید و دندان هایش را به هم می کشید....
سرژ با ترس گفت:
دروغ...دروغ..میگی...
لی: آر...آره...داری...داری خالی...خالی می بندی...
سرسته شورشیان:
بچه ها زود باشید دست و پاهاشون رو ببندید...
دو تا شورشی جلو میان و مشغول بستن دست و پاهای لی و سرژ میشن...

بیرون باشگاه:
-مایک بهتر نیست...بریم کمکشون....
مایک در حالی که ناخن هایش را می جوید گفت:
نچ..نچ....شورشی ها اومدن بیرون..می ریزیم باباشون رو در میاریم..سرژ و لی بقیه کارآگاهان بی خاصیت بیهوش روی زمین افتاده رو هم ول می کنیم به امان مرلین...

درون باشگاه:
-بچه ها پولا را گرفتید....
- آره رئیس ولی جمعا 3 گالیون بیشتر نیس...
- چی؟؟؟؟!!!! 3 گالیون...مگه میشه...پس بقیه پولا چی؟؟
لی: به جون زن و بچه هات همین قدره...
سردسته شورشیان:
آره جون...عمه ات...دفعه بعد میام پدرتون رو در میارم...

سپس زدن از باشگاه بیرون و رفتن...
ادامه دارد.................................................................
******************************************************
اما بیرون باشگاه و برو بچز مایک لوری و پادمور که می خوان بگیرنشون با شما


[img]http://www.filelodge.com/files/room24/643657/ImageUTYU.GIF[/im







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.