پیامهای مهم اجتماعی....میان برنامه!
----------------------------------
همه بچه ها آماده شدند تا از سالن عمومی ،راه خوابگاه را در پیش بگیرند که چند صدای کشدار در سالن پیچید:
-"اخه مامان واسه چی؟ما همگی گروه مالفویها رو درست کرده بودیم."
-"همین که گفتم، آیدی همراه من میاد فرانسه و بر میگرده به بوباتون."
صداها قطع شد و چند علامت سوال بین بچه ها ایجاد کرد.پس از چند لحظه سکوت،دو سایه لاغر اندام و کشیده،روی دیوار سالن عمومی پهن شد و قدمهای موقری پا به سالن گذاشتند.
آیدی با ارامش موهایش را که نسبت به اولین ورودش به این سالن بلندتر شده بود،پیچ و تاب داد و نگاه عمیقی به تمام تالار انداخت.گویی میخواست خاطراتش را ببلعد.سپس از دراکو فاصله گرفت و بی صدا پله ها را بسمت خوابگاه دختران بالا رفتند.
دراکو با قیافه ای آشفته و ناراحت روی یکی از صندلیها لم داد.بچه ها متحیرانه به این حرکات زل زده بودند و با نگاههای پرسشگرانه سعی در کشف این راز داشتند.
بلیز اهسته جلو امد و ملایم پرسید:
-"دراک جان...مشکلی پیش او..."
دراکو با فریاد حرف او را قطع کرد:
-"نه...مشکل چیه؟بقیه مالفویها دارن میرن و تالار رو تنها میذارن...به این میگید مشکل؟"
همه سر تکان دادند
و اماده رفتن به خوابگاههای خود شدند که دوباره قدمهای ظریفی پله ها را لمس کردند.
آیدی مالفوی با لباس آبی رنگ،کلاه مخصوص فیروزه ای و شنلی که دوشهایش را پوشانده بود،درست مانند اولین روزی که قدم به تالار گذاشت،جلوی بچه ها ایستاد و به چمدانش که به کمک چوبدستی جلوی در گذاشته بود ،با حسرت خیره شد.
نفس عمیقی کشید و با لحن ظریف و کشدارش گفت:
-"خب...میتونم بگم خیلی اذیتتون کردم،بعضی اوقات باعث بهم ریختن گروه شدم و گاهی ...نمیدونم.ولی میدونم از اینکه با شما بودم احساس رضایت میکنم.کوئیدیچ،برنده شدن گروهمون و حتی حفره شرارت خیلی جذاب بود ولی هر شروعی به یه بن بستی میرسه که اسمش پایانه،مثل اینکه همراهی من با تالار اسلی هم به این بن بست خورد.امیدوارم خاطراتمون رو فراموش نکنید.خدا حافظ"
سپس کلاهش را به نشانه احترام برداشت و نیم خیز شد و به همان ارامشی که اماده بود،از تالار خارج شد.
همه متحیر شده بودند ولی عده ای از غرورش گلایه میکردند.غافل از اینکه صدای هق هق او در صدای مادرش که سعی میکرد او را دلداری دهد و صدای عبور ماشین پرنده اشان گم شد و ..........
خداحافظ
با احترام
A.M
--------------------------
با اینکه اصلا ربطی به موضوع تالار نداشت،اما وظیفه ایفای نقشم ایجاد میکرد تا رولم رو تموم کنم.پس امیدوارم پستم پاک نشه.