تدريس جلسه اول پيشگويي - ترم ششم تابستاني لیست برنامه جلسات :جلسه اول - پیشگویی ضعیف
جلسه دوم - پیشگویی متوسط
جلسه سوم - پیشگویی قابل اعتماد
جلسه چهارم - امتحان
جلسه پنجم - پیشگویی قدرتمند
جلسه ششم - پیشگویی توسط موجودات جادویی
جلسه هفتم - خواص و قدرت پیشگویی
جلسه هشتم - امتحان
شور و شعف و نشاط خاصي بين دانش آموزان سال اولي و دومي و سومي و به همين ترتيب رويت ميشد ! دختر ها با علاقه خاصي در مورد جلسه اول پيشگويي که چند ترم از وجودش بي بهره بودند صحبت ميکردند و پسر ها هم با حرارت خاصي در مورد عملکرد استاد اين درس در ترم گذشته تبادل نظر ميکردند !
دقايقي گذشت و صداي پاق پاق ضعيفي از انتهاي راهروي هفتم شنيده شد ، صدا رفته رفته نزديک تر ميشد و لحظه به لحظه سرهاي بيشتري براي کنجکاوي به اين طرف و آن طرف تر چرخانده ميشدند و بدن هاي بيشتري براي ديدن انتهاي راهرو با انعطافي مهبوت کننده خم ميشدند !
بالاخره بعد از انتظار کشيدن افراد در همان حالات رمانتيک (

) جادوگر بلند قامتي با موهاي سرخ رنگ در انتهاي راهروي طبقه هفتم پديدار شد ؛ شنل تيره اي به تن داشت که در اثر گام هاي بلند و عجولانه در اطرافش مواج مي غريد ؛ آرم نسبتا بزرگي که نيمه اش تصوير وزارت سحر و جادو و نيمه ديگرش قلعه هاگوارتز را نشان ميداد و رسمي به نظر ميرسيد بيش از هر چيز ديگري در نگاه اول خود نمايي ميکرد .
- واي خودشه ! عجب تيپي زده !
- آره ، من واقعا عاشق جذبه مردونشم !

- جالبيش اينه که هيچ وقت نشده توي کلاسا به دخترا نگاه کنه !
- آره ، هميشه سره کلاسش راحتم و تا حالا نشده معذب بشم وقتي هست !

با نزديک تر شدن استاد به کلاس ، پچ پچ هاي دخترانه و چشم غره هاي پسرانه به آنان به پايان رسيد و تنها چيزي که سکوت احمقانه را مي شکست صداي قدم هاي استوار پرسي ويزلي و خنده هاي نخودي دختران سال سومي بود که زننده هم به نظر ميرسيد ! نزديک و نزديک تر شد تا اينکه مقابل دانش آموزان ايستاد ، قبل از اينکه صحبتي کند سرسري نگاهي به دانش آموزاني که صف طويلي را تشکيل داده بودند انداخت ، صدايش را صاف کرد و شمرده شمرده گفت :
اول اينکه سلام ، يک سال بالاتر اومدن دانش آموزان قديمي و حضور دانش آموزان جديد رو تبريک ميگم ، خيلي خوشحالم از بابت اينکه اين ترم هم توفيق اين رو داشتم که پيشتون باشم ... هوووم ... ببينم فقط اينکه چرا اينجا توي راهرو منتظر مونديد اين همه مدت ؟

يکي از دختران سال اولي همانطور که سرش را زير انداخته بود و از خجالت سرخ شده بود ، جواب داد : راستش استاد ما فکر کرديم ... فکر کرديم که اينطوري بهتر هست و نوعي احترام به شما هست براي جلسه اول

لبخندي زد و با شيطنت ادامه داد : خيلي لطف کرديد دوشيزه محترم سال اولي ، حالا هم بفرماييد داخل کلاس که اصلا حاضر نيستم بابت تاخير توي شروع تدريس يه نات هم از حقوقم کم بشه !
جنبشي بين دانش آموزان بوجود آمد و تک تک وارد کلاس شدند ، برخي سر ها را پايين انداخته بودند ، برخي گفتگوي نا تمامشان را به پايان ميرساندند و برخي ديگر هم با شوق به استاد چشمک ميزدند ؛ بعد از گذشت چند دقيقه همه در جاي خود نشسته بودند و به پرسي که حالا مقابل دانش آموزان پشت ميز استاد قرار گرفته بودند زل زده بودند .
- اممم ، بايد بگم که ميخوام جلسه امروز رو به پيشگويي اختصاصي جادوگران ، اختصاص بدم ! يعني پيشگويي اي که بصورت روزمره استفاده ميشه توسط جادوگران و ميتونم بگم که در دسته پيشگويي هاي ساده و عموما غير واقعي قرار ميگيره و اعتمادي بهش نميشه و فقط زماني استفاده ميشه که جادوگري در تنگنا باشه و مجبور باشه چيزي رو پيشگويي کنه !

یکی از دانش آموزان سال ششمی که نه چهره و نه قامت و نه طرز صحبت کردنش در شأن دانش آموز سال ششمی بود از جایش بلند شد و بی مقدمه گفت : پس اولا اینکه به چه دردی میخوره این نوع پیشگویی که اطمینانی بهش نیست و بعد اینکه برای چی اصلا به ما آموزش داده میشه ؟

پرسی که سعی داشت پاسخی که در ذهن داشت را تجزیه و تحلیل کند اخمی کرد و با لحن شیرینی گفت : من در محفل هایی حضور داشتم که صحبت از علم پیشگویی شده و افراد زیادی تونستند با تیکه به همین مقدار علم ضعیفی که از پیشگویی داشتند خودشون رو از تمسخر عده زیادی نجات بدن !
در ضمن این آموزش مبتدی هست و لازمه آموزش های بعدی ، درسته که امروز اولین جلسه هست ولی پایان تدریس شما وقتی به گویی نگاه کنید اشیاء و تنصاویری که در بین ابر خاکستری رنگ پنهان شدن رو از هم تشخیص بدید و سوال دومت هم که فکر میکنم جوابش رو گرفته باشی .

سپس نگاه رضایتمندانه ای به سیریوس انداخت و ادامه داد : خوب حالا میخوام به تدریس بپردازم که همینطوری هم کلی عقب افتادیم ، در دنیای جادویی پیشگویی به این گفته میشه که شما بتونید از یک ساعت تا سالها رو پیش بینی کنید و این رو هم بگم که این پیشگویی شامل اتفاقات مهم و کلی هست نه جزئیات !
خوب خوب ! برای اینکار باید ابتدا گوی پیشگوییتون رو با هر دو دست بگیرید و بهش تسلط داشته باشید ، بعد باید معزتون رو از هر مشکل و اتفاق و کار و چیز دیگه ای کاملا خالی کنید ، در واقع باید این رو درک کنید . مثال میزنم ، وقتی شما بی پناه و عاجز در دریاچه ای عمیق میفتید ، تنها چیزی که خواستارش هستید و بهش فکر میکنید این هست که بتونید تنفس کنید تا خفه نشید ! برای پیشگویی هم چنین حالتی نیاز هست و گرنه موفق نخواهید شد . و اینکه به واقعه ای که به شما گفته شده پیشگویی کنید باید فکر کنید چیزی که حائز اهمیته اینه که نگاهتون باید در دو طرف گوی یعنی طرف مجاور شما و بالای اون در نوسان باشه تا چیزی که در گوی پدید میاد از نگاه شما مخفی نمونه ! هوووم فکر میکنم توضیحاتم کافی بوده باشه ! شروع کنید !

بلافاصله به همت جن های خانگی هاگوارتز ، گوی های بزرگی بر روی میزهای مقابل دانش آموزان پدیدار شدند .
- اهم اهم !
- بله آقای کراوچ ؟
- استاد میشه ازتون خواهش کنم که یه پیشگویی ضعیف و قوی خودتون در مورد موضوعی بکنید ؟

- هوووم ، در حال حاضر موضوعی مد نظرم نیست ! شما چیزی میخواید بگید پرفسور کوییرل ؟!
دانش آموز قد بلندی که حضورش در انتهای کلاس بدلیل بوی تند پیاز گندیده ای که از دستار بنفش رنگش ساطع می شد سایرین را فراری داده بود از آن محدوده ، لبخندی زد و جواب داد : دامبلدور ! به نظرم سوژه خوبی میتونه برای پیشگویی شما باشه !
نگاهی به سایرین انداخت ، گویا از نظر ایشان هم موضوع جذابی بود ؛ گویی که در آن بر خلاف سایر گوی های خاکستری ، دودی کاملا سفید رنگ پراکنده بود را از کشوی کناری میز در آورد و مقابلش قرار داد و گفت : الان میخوام یه پیشگویی ضعیف بکنم ، همونطور که گفتم اطمینانی به این نوع پیشگویی نیست و فقط یکسری چیزهای کلی میشه ازشون برداشت کرد ! حالا به اینصورت عمل میکنم ، با انگشتان هر دو دست گوی رو نگه میدارم ، ذهنم رو از همه چیز خالی میکنم و به گوی نگاه میکنم . هوووم دامبلدور رو میبینم که ... اممم ... روز هست و روی تختی دراز کشیده و تعدادی ساحر قد کوتاه و خپل و سیاه پوست دورش رو گرفتند و در حال برگزاری جلسه عمومی هست !

هاگرید که به دستور مدیر هاگوارتز برای نظارت بر اولین جلسه ترم در سر کلاس حاضر شده بود گلویش را صاف کرد و گفت : البته من فکر میکنم این وسط یه مشکلی هست ! دامبلدور اصولا سر جلسات خوبی دراز نمیکشه بیشتر می ایسته !
دانش آموزان :

خجالت زده از جایش بلند شد و همانطور که سعی داشت درب خروجی کلاس را پیدا کند زیر لب زمزمه میکرد : نه ! نباید اینو میگفتم ! من نباید اینو میگفتم !

و از کلاس خارج شد !
نیکلاس که تا این لحظه با علاقه به پیشگویی گوش میداد گفت : هووم ، استاد من فکر میکنم علاوه بر اینکه جواب بدرد بخوری نمیده ، مسخره هم هست ! دامبلدور و جلسه خصوصی روزانه ؟ اون هم با ساحره ؟ و باز هم با ساحره های سیاه و قد کوتاه ؟ محاله !!

البته برای گلگومات این ها تفاوتی نداشت ، شاید هم ارزشی نداشت ! تنها چیزی که باعث شده بود در کلاس حضور پیدا کند علاقه اش به دامبلدور بود و اینکه میدانست در هر جلسه کلاس های پروفسور پرسی ویزلی حداقل یک بار اسم دامبلدور تکرار میشود ! ولی این بار ساکت نماند ، غرشی کرد و با صدای نتراشیده ای پرسید : پس پیشگویی قوی تون چی شد پروفسور ؟

پرسی دستی به سرش کشید و با اینکه معذب شده بود به سمت گوی رفت و مجددا شروع به صحبت کرد : این بار هم با هر دو دستم گوی رو نگه میدارم ، برای این پیشگویی نیاز به تمرکز زیادی هست ! من الان مغزم رو کاملا خالی میکنم ، فکر میکنم که الان من توی یک اتاق بسته ام که هیچ کسی حضور نداره توش و فقط خودم هستم و میخوام یه واقعه ای رو پیشگویی کنم ... با دقت به پایین و بالای گوی نگاه میکنم ! Wow ! دامبلدور رو میبینم که ، اونطوری که من میبینم ساعت 3 صبح هست و در حال تدریس خصوصی تخصصی و فوق پیشرفته هست ... تعدادی پسر سفید پوست دورش رو گرفتند و اون هم با علاقه و حرارت خاصی داره نکات اصلی درس رو برای پنجمین بار توضیح میده ... اممم بزارید ببینم ! جیمز هری پاتر ، باب آگدن ، اینیگو ایماگو و راجر دیویس رو میبینم !

با هر بار گفتن اسم ، چشم افرادی که نام برده بود گشاد میشد و از جا میپریدند و با خود فکر میکردند که عجب پیشگویی قدرتمندی ! محشره !
برای آخرین بار دانش آموزان را از نظر گذراند و در حالی که با پشت دست پیشانی اش را پاک میکرد گفت : خوب ! خسته نباشید ! میخوام که برای جلسه بعد هم همینطور حاضر و آماده باشید ... تکالیفی که روی تخته نوشته شده به علاوه نکاتی که نیاز هست رو یاد داشت کنید . لبخند دیگری زد ، روی پاشنه پا چرخید و از کلاس خارج شد .
تکالیف : 1. رولی بنویسید و در اون پیشگویی ضعیفی رو خودتون انجام بدید و یا با کمک گرفتن از کتاب های قدیمی پیدا کنید و بیارید ! ( 25 نمره )
2. چرا بعضی از پیشگویی ها ضعیف و نادرست از آب در میاد ؟ توضیح بدید ! ( 5 امتیاز )
توضیحات : 1. سعی کنید تکلیفتون رو برای روز آخر نذارید ، تا مشکلی پیش نیاد و سریعتر رسیدگی بشه بهش .
2. در نوشتن رول ، به قوانین نگارشی و چهره پست و مواردی که بارها گفتم دقت کنید .
3. برای بخش توضیحی پنج امتیازی از تخیل خودتون یا استفاده از کتاب های هری پاتر بنویسید .
4. هر طور فکر میکنید راحت ترید بنویسید ، طنز ، جدی ، تلفیق این دو ، بیناموسی و ... ! امتیاز به خوب بودن داده میشه نه سبک مورد استفاده .
5. چون امروز جلسه اول ترم بود نیاز بود که یک مقدار کلاس طولانی باشه ، البته سعی شد که رول خسته کننده نباشه . لازم به ذکره که تعداد زیاد شکلک ها هم به همین منظور استفاده شدند
موفق باشید
پروفسور پرسی ویزلی