نام: سابی سورامی
فامیل: سان سیس
لغبها: تی را هابی سا کنت لرد
گروه: اسلیترین
شغل: فرمانده گروه ویژه لرد سیاه
توضیحات:
اینجانب سابی سورامی سان سیس در قبرستان سن خوزه به دنیا آمدم پدرم که از خادمین لرد سیاه بود از کدکی به من آداب جادوی سیاه را آموخت. هنگامی که به سن 15 سالگی رسیدم به حضور لرد سیاه شرف یاب شدم .با شکنجه کرن یک مگس توانستم توجه ایشان را به خودم جلب کنم. لرد سیاه از من دعوت کرد تا در گروه ویژه تحت تعلیم قرار بگیرم و از آن پس زنگی من به عنوان یکی از خادمین لرد سیاه آغاز شد.
در سن 18 سالگی اولین ماموریت به من واگذار شد و توانستم به نحو احسن قدرتهای خودم رو به نمایش بگذارم.
به خاطر موفقیتهای مختلف من و علاقه وصف ناشدنی من به گویش و جادوی سیاه.. لرد سیاه شخصا مربیگری من را به عهده گرفنتد و نکات مهمی را در این زمینه به من آموزش دادند.
پس از توانستم لغبهای مختلفی را از ایشان دریافت کنم لغبهایی مانند:
تی=>درجه استادی در طلسمهای نوشیدنی(مانند طلسمی که در آخرین کتاب دامبلدور پس از نوشیدن آن طعم مرگ را چشید)
را=> درجه استادی در وردها و طلسمهای ارتباطی
هابی=> درجه استادی در گویش و ادبیات سیاه
سا=> درجه استادی در همانند سازی
کنت=> بالاترین درجه شجاعت در گروه ویژه
لرد=> فرماندگی نیروی ویژه لرد سیاه
برای اینکه قدرت خودم رو در این باره ثابت کنم برای شما یکی از مهروفترین و خطرناکترین طلسمهای دنیای جادوگری رو تشریح می کنم:
آبرا ناتابرا سا می گیو
این طلسم در جادوی سیاه بسیار کاربرد دارد .در کتابها وبسیاری از داستانها فقط قسمت اول این طلسم را آورده اند و قسمتهای بعدی آن مطرح نشده استو من امروز این راز را فاش می کنم.
در جادوی سیاه تکیه بر طلسمها و وردهای ناگفتاری(وردها و طلسمهایی که از ته دل و با کمک قدرت جادوی سیاه بیان می شود ولی بر زبان جاری نمی شود. در کتاب هری در این مورد توضیح داده شده است.) بسیار زیاد می باشد چون کسانی که به جادوی سیاه تسلط کافی دارند دارای سرعتی بالا هستند و مطمئنا نمی خواهند طرف مقابل از طلسم ایشان با خبر شود تا بتواند ضد طلسم را اجرا کند و یا دیگران بتوانند ضد طلسم طلسمی را که سالیان سال در فامیل ایشان به ارث رسیده است را کشف کنند.
بنابراین با استفاده از قدرت نهفته ای که خود پرورش داده اند این طلسمها را استفاده می کنند.
این طلسم از دو قسمت تشکیل شده:
1: قسمت گفتاری: آبرا کاتابرا( توضیح در باره این قسمت چون خیلی طولانی می شود در آینده برای شما می گویم) فقط بدانید که با تغیر وضعیت روح به حالت مرگ می شود
2: قسمت ناگفتاری: سا می گیو
سا: همانند کردن: در این طلسم فرد به حالت مرگ تغییر وضعیت داده ولی قدرتها و روح او در امان می مانند.
گیو: همان گرفتن است: در این طلسم باعث می شود روح و قدرتهای شخصی که طلسم بر او اجرا می شود گرفته شود.
می: ارتباط دهنده به خود می باشد در این طلسم روح و قدرتی که با طلسم گیو گرفته شده به خود انتقال می دهیم و تحت کنترل و سلطه خویش در می آوریم.
پس این طلسم ابتدا حالت مرگ بوجود می آورد و سپس قبل از کشتن جسم .. روح و قدرت فرد راگرفته و به صاحب طلسم می دهد.
اگر دقت کنید لرد سیاه در هنگامی که با هری می جنگید به دلایل مختلف روحهایی را که توسط این طلسم گرفته بود آزاد شدند و به هری کمک کردند.
شاید در معرفی های بعدی بیشتر از جادوی سیاه برای شما بگویم و شایدم کلاسهایی در این زمینه بر پا کنم فعلا نمی دانم .
یادتان باشد که خانم رولین یادش رفته مرا در کتاب بیاورد.. دلیلش هم بر می گردد به مدتها قبل تقریبا همان شبی که هری در وزارت خونه گیر افتاده بود .. نمی دانید چه شبی بود .. از هر طرف صدای انفجلر وردها و طلسمهایی می آمد که به در و دیوار می خوردند... بنگ.. تانگ .. چونگ .. بیییییییییم .. خلاصه خیلی در گیر بودیم .. من فرمانده بودم .. تعدامون خیلی زیاد بود..ولی نمیدونین اینا چقدر نامردن .. نمیدونم کدوم شیر پاک خورده ای رفته بود به این آقای کارگردان پول داده بود..هر چی طلسم ما می فرستادیم ..همچین که نزدیک سوژه می شد .. یهویی کمونه میکرد و بر میگشت طرف خودمون .. دیدیم اینجوری نمیشه .. باید یه استراتژی جدید پیاده کنم .. رفتیم تو کار کف گرگی و زیر زانو و کله .. اولش سخت بود .. ولی یواش یواش بچه ها راه افتادن ... این استراتژی من کارگر افتاد .. این یارو .. چیبود اسمش .. عموی هری .. آها سیروس.. وقتی کله رو بهش زدم خیلی جا خورد چون تا حالا یه چنین چیزی ندیده بود .. خلاصه یه گف گرگی و یه زیر زانو .. افتاد تو اون یارو خفنه .. هری رو که دیدین .. خیلی بچه ننست.. یه جیغایی می کشید .. خیلی بامزه بود .. هری از یه طرف این لانگ باتم و این رفیق هری .. رونم هم از یه طرف ماجرا رو بامزه تر می کردن ..منم می دونین یه مشکل کوچیک دارم اونم اینه که نمی تونم جلوی خندم رو بگیرم .. وقتی این صحنه رو دیدم دو زانو نشستم.. حالا نخند کی بخند .. مگه این خندهه بند می اومد ..فقط بگم خیلی نامردن .. بازم بگین نه .. همین هری اینا رو می گم .. داشتم می خندیدم که یهو یه چیزی خورد تو سرم .. بعدا فهمیدم که یکی از اون طلسمای سرگردون بوده که خورده تو سرم .. ولی این نویسندهه رولین .. بهم گفت که به دردر داستان نمی خورم .. گفت این یه داستان اکشنه نه کمدی.. همین شد که اسمم رو از کل داستان حذف کرد.. البته یه صحبتهایی کردم .. زیر میزی اینا دیگه .. خودتو که واردین ..
حالا خواهشن به من بی نقش کمک کنین .. تقصیر من چیه که این پیر زنه دلش نمی خواد نقش اول داستان رو تو کتاباش بیاره .. اصلا می دونین چیه فکر کنین پدر گشتکی داره که نمی خواد به من نقش بده ... شما چی؟
معرفیت حرف نداره و واقعا عالیه....ولی یه مشکلی هست و اونم اینه که اسمت خیلی طولانیه....اگر میشه یا این اسمت رو خلاصه کن...این شکلی هم زیباتره و هم اینکه خیلی طولانی نیست!....بعد تاییدت میکنم