هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۹:۰۶ چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۸۵

آلیشیا اسپینتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ شنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۰۹ شنبه ۴ بهمن ۱۳۹۹
از دروازه آرگوناث
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 157
آفلاین
زاخاریاس:
1.سوژت خیلی به حقیقت نزدیک تر شده ولی هنوزم باورش سخته,جنگ ارتش با وزارت خونه چه فایده ای داره؟
2.اصلا فضاسازی نکردی, یک نوشته خوب باید فضا سازی داشته باشه که خواننده وقتی میخونه خودش رو توی اون فضا حس کنه.
3.از اون قسمت که سدریک یک تنه با 4 نفر میجنگه زیاد خوشم نیومد ما اینجا باشخصیت های ساختگی سرو و کار نداریم,شخصیت ها باید طبیعی و قابل تصور باشند.
پس کاری که ازت میخوام اینه که همین نوشتت رو با توجه به نکات جدید ویرایش کنی تا تایید بشی.

تایید نشد.


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده



تصویر کوچک شده


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۸:۵۰ دوشنبه ۱ آبان ۱۳۸۵

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۸ دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۲:۰۷ شنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۷
از تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 165
آفلاین
به نام حضرت دوست:

ساعت 5 بعد از ظهر _ اتاق ضروریات _ جلسه اول الف دال :

هری: خب حالا دامبلدور مرده و ما باید بیشتر تمرکز کنیم تا بیشتر و بیشتر مطالب رو درک و بکار بریم و...

نویل ناگهان در اتاق را باز کرد و داخل پرید و در حالی که نفس نفس می زد گفت: هری وزارت خونه دوباره آمبیرج رو فرستاده و اون حالا مدیره او یه گروه رو فرستاد که دارن یک راس میان همین جا من خودم او نا رو دیدم.
هری : باشه نویل ممنون که خبر دادی خب بچه ها این همون فرصتی بود که دنبالش بودم خب ما باید مقاومت کنیم و با اونا بجنگیم و لیاقت خودمونو نشون بدیم .
زاخاریاس بلند شد و گفت : این فکر بدی نیست که به اونا یه درس درست و حسابی بدیم ولی من فکر کنم که نتیجه ی این کار فقط
اخراجه!!!
هری : نه اگر اونا اول حمله رو شروع کنن ما وانمود می کنیم که
داریم توی راهرو قدیم میزنیم و وقتی اونا حمله کردن یه درس درست و حسابی به اونا می دیم پس همتون دنبال سدریک بیرون برید و مستقر بشید

ساعت 5:30 _ راه روی طبقه ی هفتم

همه ی ما داخل راهرو پخش شده بودیم آمادهی یه جنگ واقعی
زاخاریاس داشت با چوبدستی اش ور می رفت که ناگهان صدایی از سمت چپش شنید او به پیچی که اونجا وجود داشت نگاه کرد و دید که یه گروه از بچه ها حدود 10 الی 20 نفر به سمت بچه ها می آمدند زاخاریاس
سریع علامت دادم و بچه ها آماده شدند وقتی یکی از مهاجم ها به سمت زاخاریاس طلسمی نشانه رفت هری علامت داد و یک جنگ واقعی در گرفت زاخاریاس با یک حرکت یکی از آن ها را خشک کرد و در کنار او سدرک با 4 نفر می جنگید ولی چند نفر هم
به او اضافه شدند و بهش کمک کردند و هری هم 2 یا 3 نفر را بی هوش کرد و حدود نیم ساعت بعد:

گروه مهاجم:
هری گفت :خوب بود بچه ها ما به او نا یه درس درست و حسابی دادیم


ارادتمند شما
زاخاریاس اسمیت


[i]


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱:۵۹ دوشنبه ۱ آبان ۱۳۸۵

سدی جیگر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۱ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۹:۳۹ شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۰
از دنياي زندگان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 185
آفلاین
زاخاریاس اسمیت

اسمیت جان باز در انتخاب سوژه توجه نکردی اینکه ارتش برای تمرین از یه سناتور استفاده میکنن اونم بعد از مردن دامبلدور کمی بی مربوط هست اگه بیشتر توجه کنی سانتور ها زیاد تو دید جادوگرها نیستن و صد البته هیچ وقت خودشونو اینجوری نشون نمیدن و کلاً میشه گفت از انسانها خوششون نمیاد حالا چطور شما اینو نوشتی نمیدونم.
سعی کن همه عوامل رو بسنجی و ببینی این موضوعی که انتخاب میکنی تا چه حدی درست هست و آیا اصلا درست هست این موضوع رو انتخاب میکنم.
پست رو با چند دید نوشتی یه جا از دید خودت نوشتی و جای دیگه از دید سوم شخص نوشتی که این اصلا خوب نیست بهتر هست بیشتر از دید سوم شخص استفاده کنی اما باز خودت میدونی ولی هیچ وقت اینا رو قاطی نکن با هم
دیالوگ هم زیاد جالب نبودن

باز بیشتر تمرکز کن امیدوارم دفعه بعد بتونی تائید بشی

تائید نشد



پرفسور اسپروات

خب از نظر فضا سازی قابل قبول بود اما این کافی نیست بیشتر توجه کن رو فضا سازی چون یکی از عنصر های اصلی نمایشنامه نویسی فضا سازی هست پس خیلی مهم هست که رو این قسمت توجه بیشتری بکنی
از نظر توضیف حالات شخصیتها و مکان ها خوب کار کرده بودی و جای باز کار داره اما باز خوب بود آفرین

سوژه کمی ضعیف بود اینکه سدریک اینجور موضوع ارتش رو با اسپروات مطرح میکنی کمی دور از ذهن هست

دیالوگ ها هم مشکل داشت تو پست این جور نوشتن اصلا ً خوب نیست
اسپروات
سدریک
اسپروات
سدریک
این باعث کسل کننده گی نمایشنامت مبشه

بیشتر باید فعالیت کنی

تائید شد



اوتو بگمن را من ساختم ...
كليك بنما


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۲۳:۰۷ یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۵

پروفسور اسپراوتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۳ جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۲۶ دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۵
از هاگوارتز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 378
آفلاین
دانش آموزان هاگواتز پس از بازرسی فیلچ راهی هاگرمید میشدند.باران شدیدی باریده بود و باعث شده بود که همه با لباس هایی کلفت و گرم به محوطه بیرون از هاگوارتز قدم بگذارند صدای خنده شان در گوش اسپراوت که تنها و با ناراحتی گام برمی داشت طنین می انداخت هیچ کس نمی دانست او برای چه انقدر غمگین است هیچ کس جز خودش! او تا مدتی بدون هیچ هدفی راه می رفت تا این که خسته شد و وارد رستوارن سه دسته جارو شد و سفارش یک نوشیدنی کره ای داد سپس نشست و دوباره با چشمانی اندوهبار به یک نقطه خیره شد ناگهان پسری آمد و لبخند زنان در کنار او نشست اسپراوت که جا خورده بود نفس عمیقی کشید و گفت: تویی سدریک؟
سدریک لبخند زنان گفت: آره... چرا تنهایی آمده ای این جا؟
اسپراوت سرش را پایین انداخت و گفت: حوصله هیچ کس را نداشتم
سدریک گفت: چرا؟ امروز خیلی ناراحت به نظر می رسیدی همه به من می گفتند برای همین امدم ببینم برای چی این جوری شدی؟
اسپراوت لبخند تلخی زد و گفت: هیچی نشده... اسپراوت با دیدن قیافه سدریک که با شک به او نگاه می کرد حرفش را تصحیح کرد و گفت: خب البته نمی شود گفت چیزی نشده به هر حال مهم نیست.
سدریک اخم کرد و گفت: چطور می تواند مهم نباشد؟
اسپراوت با تاکید گفت: گفتم... مهم نیست چند ساعت بعد بهتر می شوم.یه کم غذا زیاد خوردم.
سدریک: شاید یک چیزی بتواند خوشحالت کند
اسپراوت نگاهی پرسشگرانه به وی انداختو سدریک ادامه داد:
ارتش الف-دال
اسپراوت با تعجب پرسید: الف- دال؟ می شود توضیح بدهی؟
سدریک گفت: بله مخفف ارتش دامبلدور... می خواهی عضو شوی؟ شاید از این وضع هم در بیایی
اسپراوت آهی کشید و گفت: خب آره دوست دارم اما ارتش دامبلدور چیست؟
سدریک گفت: برای این است که ما خودمان بتوانیم از خودمان دفاع کنیم در واقع برای این که یاد بگیریم چطوری با دشمن مبارزه کنیم
اسپراوت که با این حرف خودش را در حالی تصور کرد که با شکمش همه را به اطراف پرت میکند با این تصور لبخند کم رنگی روی لبانش نقش بست سپس گفت: گفتی من هم می توانم عضو شوم؟
سدریک سرش را به علامت مثبت تکان داد سپس گفت: البته می دانم یکی از اعضای فعال آن خواهی شد
سرانجام اسپراوت خندید و گفت: واقعا؟... خب چطوری می توانم عضو شوم؟
سدریک به دور و اطرافش نگاهی انداخت و بعد گفت: بلند شو باید تو را ببرم پیش اعضا آن ها هم باید تو را تایید کنند که البته می دانم این کار را می کنند مکث کوتاهی کرد و بعد با صدای بسیار آرامی که به سختی به گوش می رسید گفت: ولی کسی نباید این هایی را که بهت گفتم بفهمد
اسپراوت به او اطمینان خاطر داد که به کسی نخواهد گفت سپس سدریک از جایش بلند شد و به اسپراوت گفت: زود باش برویم
سپس اسپراوت هم از جایش بلند شد و آن ها از رستوران سه دسته جارو بیرون آمدند و از میان عده زیادی از بچه های گریفیندور عبور کردند و بعد به سمت اعضای دیگر الف-دال حرکت کردند
اعضای دیگر الف- دال هم با دیدن اسپراوت از او استقبال کردند
و حالا اسپراوت هم به آن ها پیوسته بود او هم جزوی از اعضای ارتش دامبلدور به شمار می آمد.



ویرایش شده توسط پروفسور اسپروات در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۳۰ ۲۳:۱۵:۱۲

فریا


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۹:۰۸ یکشنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۵

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۸ دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۲:۰۷ شنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۷
از تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 165
آفلاین
هری به همراه بقیه ی اعضای ارتش دامبلدور داخل اتق ضروریات نشسته بود و در حالی که سعی می کرد اون ها رو راضی نگه داره گفت:
من واقعا متاسفم که نتونستم کمک زیادی بکبم ولی حالا که دامبلدور مرده با ید به انجامه کار ها و نکاته کیلیدی بپردازیم ولی برای این کار شما باید یه امتحانه عملی بدید. شما باید با یه سانتور مقابله کنید نترسید این سانتور هیچ آسیب جدیی
به شما نمی رسونه پس فردا بیاید به حاشیه جنگل .

صبح فردا که به حاشیه جنگل رفتم دیدم که بیشتر دانش آموز هایی
که عضون حضور دارند وقتی به آنجا رسیدم با کمی دقت سانتوری را دیدم که در کنا یکی از درخت های ردیف آخر ایستاده بود و داشت با کمان خود ور می رفت و کم کم به سوی بچه ها را افتاد وقتی که به ما نزدیک شد همه عقب رفتیم ولی او سر جایش ایستاد
و نزدیک تر نیامد من هم نفس راحتی کشیدم و به سمت هری حرکت کردم و به او گفتم :

هری میشه من زودتر امتحان بدم آخه تمرین کوییدیچ داریم و باید به
آن برسم
هری: چرا که نه من هم دنباله یه داوطلب میگشتم
گفتم : خب چرا شروع نمی کنیم؟
هری: آماده ای؟
گفتم : آره
و او به سانتور اشاره کرد و گفت:
برو !!!!!!!!!!!!!!!!
و من سریع گفتم :ریداکتو
ولی سانتور سریع تیری شلیک کرد ولی تیر به طلسم خورد و
منحرف شد
من سریع از تیری که او فرستاده بود جاخالی دادم و با سریع ترین سرعتی که داشتم گفتم:
سکتوم سمپرا
و طلسم به او اصابت کرد ولی به پاش پس فکر به سرم رسید کمان او را نشانه گرفتم و فریاد زدم : اینسیندیو
و تیر به کمان او خورد و کمان پودر شد
سانتور که دیگه سلاحی نداشت تسلیم شد
هری نزدیک آمد و گفت خوب بود من بعدا نتیجه را به تو اعلام می کنم
و من با خوش حالی از آن ها دور شدم و به سوی زمین کوییدیچ راه
افتادم.


ارادتمند شما
زاخاریاس اسمیت


[i]


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۲۲:۳۲ جمعه ۲۸ مهر ۱۳۸۵

سدی جیگر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۱ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۹:۳۹ شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۰
از دنياي زندگان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 185
آفلاین
خب مثله اینکه تا عضو نشی ول کن نیستی استابی جان
شروع پست قابل قبول بود و اما میشد با کمی شاخ و برگ دادن شروع خوبی داشته باشی مثلاً میتونستی کمی از حال و هوای داخل اتاق و شایدم بیرون اتاق از قبیل هوا و رفت و آمد در تالارها و خیلی چیزهایی دیگه که میشد بهش اضافه کرد استفاده کنی
این دفعه هم سوژه ی جالبی رو انتخاب نکرده بودی دلیلش این هست که خوب روش فکر نمکینی چون بعد از نقد قبلیم دیدم که بعد از مدتی زودهمین پست رو زدی که این نشون میده زیاد روش کار نکردی
باز میگم به جای این همه پست که در عرض چند دقیقه میزنی بشینی بافکر کردن یه پست خوب بزنی خیلی برات راحتره وهم اینکه درصد تائید شدنت هم خیلی بالا میره
دیالوگ ها هم زیاد به موقع قرار نگرفته بودن البته زیاد هم تاثیر گذار نبودن
پست زیاد بالا پایین نداشت و تقریبا ساکن بود این بی روح بودن داستانت باعث نمیشه که خواننده تا آخر پست رو بخونه چون جذابیتی براش نداره

سعی کن بیشترتلاش کنی و نوآوری داشته باشی


تائید نشد.



اسنیپ جان آغاز پست جالب نبود اینکه بعد از چند کلمه یک راست رفتی بر ردو بدل کردن دیالوگ زیاد خوب نبود پس این فضا سازی و توصیف مکان و غیره رو برا چی گذاشتن
چند تا غلط املایی داشتی بهتر است قبل از زدن پست چندباربخونیش واین اشکالات رو برطرف کنی تا ز زیبایی پست کم نکنه
سوژه داستانت کمی گنگ بود اینکه آمبریچ دوباره به هاگوارتز برمیگرده اما حالا مرگخوار هم شده کمی گمراه کننده هست و اینکه مرگخوا رها بدون هیچ علامتی از کنار کاراگاهان عبور میکنن وارد هاگوارتز میشن اونم در حالی که نمیتونن غیب و ظاحر بشن به نظر من کمی گیج کننده بود و تا دلیل اومدن آنها رو میفهمیدی داستان تموم میشد
دیالوگ هم در پست شما زیاد بود یعنی بودن یا نبودن بعضی از این دیالوگها زیاد بر حال داستان تاثیری نداشتن و بیشترشون فقط برای طولانی کردن داستان بودن

بیشتر تلاش کن

تائید نشد.



ریگلوس جان اولاً اینجا کلاس نیست .کلاسهای هاگوارتز فعلاً بسته هستن تا ترم جدید
اینجا ارتش الف دال هست .خب مگه کتاب پنجم رو نخوندی توضیح نمیخواد که
اگه باز مشکلی داشتی به تاپیک گفتگو با مدیران ارتش مراجعه کن


-------------------------------------



اوتو بگمن را من ساختم ...
كليك بنما


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۹:۵۰ جمعه ۲۸ مهر ۱۳۸۵

آرزو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ دوشنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۳۱ جمعه ۱۴ تیر ۱۳۸۷
از تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 44
آفلاین
من یه سوال بکنم
توی این کلاس چه کارایی باید کرد؟


من که بلد نیستم امضا کنم
واسه همین انگشت میزنم!
تصویر کوچک شده


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۳:۴۲ جمعه ۲۸ مهر ۱۳۸۵

توبیاس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۰ یکشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۵:۴۲ شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۵
از پیش پدرخوانده
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 294
آفلاین
هری در حالی که با اعضا نشسته بود گفت: خوب دوستان باید یک خبر خیلی بد رو به شما بدم پروفسور آمبریج دوباره به مسه برگشته رون در حالی که از تعجب دهانش باز مانده بود گفت: امکان نداره من تا اونجا که می دونم توسط سانتور ها مورد اثابت قرار گرفته بود و دیگه نمیتونست پستشو ادامه بده ... هری با عجله گفت: البته درسته و من هم به این شک کرده بودم تا اینکه یک روز از طرف فرد و جورج دعوت خصوصی شده بودم و اینکه اونها گفته بودند به طوری برم پیششون تا کسی متوجه نشه و من هم شنلم رو پوشیدم ( شنل نامرئی) و از نقشه غارتگر محل فرد و جورج رو پیدا کردم ولی درست در همون لحظه چشمم به علامت " آمبریج " خورد خیلیکنجکاو شده بودم با سرعت به طرف جایی که پروفسور آمبریج علامتش بود رفتم و با کمال تعجب دیدم که داره با اسنیپ صحبت میکنه و به اون میگه بازوی راستم از وقتی که علامت روش هک شده خیلی درد می کنه و سوروس هم به او جواب داد که : درکت می کنم آمبریج درخواست معلمیت رو برای دامبلدور فرستادم و اونهم قبول کرده از هفته آینده کارت رو شروع میکنی...
نویل که چشمهاش گشاد شده بود گفت: امکان نداره که من بتونم با اون ادامه بدم ... مخصوصا حالا که مرگ خوار شده ...
هری رو به نویل گفت: و من هم برای همین یک نقشه ای کیدم هرچند که کاملا بر خلاف مقررات مدرسه و حتی وزارت هست ولی بهتر از اینه که یک مرگ خوار به ما درس بده ... همین امشب نقشه رو عمل می کنیم

شب جلوی اتاق آمبریج
_______________________________________________

رون: هری چیکار باید بکنیم... من که دیگه خشکم زد زیر این شنلت
هری: رون فقط منو و تو و هرمیون تو زیر شنلم بقیه اعضا اونطرف پنهان شده اند...
و ناگهان در باز شد و آمبریج بیرون آمد در همین لحظه هری متوجه شد که آمبریج متوجه حظور او شده است ولی وقتی آمبریج با صدای هیس مانندی کسانی را صدا می زد خیالش نسبتا راحت شد ...
_ بلا به سوروس و لوسیوس و کراب بگو که همه چی آماده است و بعد از مکثی ناگهان رو به طرف هری کرد و گفت: آلاهومورا و شنل از روی هری و هریون و رون کنار رفت
_ سلام جوجه ها از وقتی که دیدمتون خیلی وقت گذشته حالا وقت انتقامه ...
ولی نگهان صدای رسا و واضح از از پشت آمبریج و بعد از آن رنگی نارنجی به وی اثابت کرد و آمبریجافتاد....
کروشیو عمل کرده بود...
_ فرد باهاش چیکار کردی؟
_هرچی باشه بهتر از این بود که هری کشته بشه ...
ولی ناگهان مرگ خواران با عجله از در بیرون آمدند و به هر دو طرف طلسم های نابخشودنی را ارسلال می کردند
ولی ناگهان صدایی بم و قوی به طرف لوسیوس فرستاده شد و همراه آن برق سبز رنگی
لوسیوس بدون جان روی زمین افتاده بود ...
دامبلدور آمده بود.
_ پروفسور ا را کشتید
_ می دونم هری ولی الان وقتش بود ...
و به طرفی رفت تا سنگر بگیر که ناگهان صدایی بلند به گوش رسید صدای کارآگاهانی بود که از هاگوارتز مراقبت می کردند...
_ همه ی شما دستگیر هستید مرگ خواران چوب های تان را بر روی زمین بگزارید و بچسبید به دیوار
دامبلدور هم از موقعیت استفاه کرد و به همراه ارتشی ها روی همه ی آنها طلسم فرمان را اجرا کرد ...


فقط فروم وجود دارد و کسانی که از زدنش عاجزند

[b]فقط اسل


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۲۳:۳۹ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۵

استابی بوردمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۸ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۱۷ سه شنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۱
از بالاتر از دست راست !
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 291
آفلاین
در یک صبح دلنگیز اعضای الف و دال داشتند در مقر به تمرین میپرداختند و خودشونو برای جنگ با مرگخوارها که الان بعد از فرار آمبریج از وزارتخونه و الحاق به اونها قوی تر شده بودند آماده میکردند و هری و هلگا و سدریک که الان با کمک کتاب شاهزاده کمی قوی تر شده بودند داشتند به بقیه تمرین میدادند که یکدفعه صدای فریاد کالین اومد که کمک میخواست همه به سرعت به سمت پرده هجوم بردند تا ببینند قضیه چیه و کالین رو در حالی یافتند که در دست استابی گیر افتاده بود و از ترس میلرزید هری در حالی که سعی میکرد چوبشو آروم در بیاره رو به استابی
هری : اینجا چه غلطی میکنی
استابی که از این لحن هری عصبانی شده بود گفت : بهتره فعلان سعی کنی درست حرف بزنی تا (در حالی که کالینو نشون میداد) اتفاقی ماله دوستات نیفته قهرمان کوچولو
بعد با اشاره هری اعضای گروه دور استابی حلقه زدند وچوباشونو رو به اون نشونه گرفتند . استابی هم که صحنرو دید رو به هری گفت : بهتر نیست کمی ملایم تر رفتار کنی تا اتفاقی برای دوستات نیفته؟ و در همین لحظه با چوبش رو به فرد گفت : سکتوم سمپرا . طلسم در آخرین لحظه توسط هری از جلوی صورت فرد دفع شد و در همین لحظه استابی چوبش رو به طرف کالین گرفت و در حالی که دستش میلرزید گفت : نه ....نمیخوام..... و سپس سرش رو از درد گرفت . هری هم از این موقعیت استفاده کرد و به استابی طلسم بیهوشی زد
-------------------------------------------------------------------------
وقتی استابی به هوش اومد در حالی که سرشو گرفته بود و متعجب بود رو به هری گفت اینجا کجاست ....من اینجا چی کار میکنم ؟
زاخاریس با نیشخند گفت : چیه یادت رفته نزدیک بود فرد و کالینو بکشی ؟ اصلا بلد نیستی نقش بزی کنی
استابی در حالی که شوکه شده بود گفت : من کی ..... که هری گفت من میدونم چی شده " اون احتمالا تحت طلسم فرمان بوده ولی نمیدونم کار کیه " سپس رو به استابی براسش قضیه الف دال و ماموریتشو توضیح داد
استابی با تعجب و شک گفت : پس من چرا تا حالا چیزی در موردش نشنیدم ؟
هری هم گفت که چون ما از همه اعضا پیمان ناگسستنی میگیریم که به کسی چیزی نگن
بعد از توضیح کامل هری وسدریک به استابی . سدریک بعد از مشورت از استابی پرسید که میخواد عضو بشه یا نه که استابی با کله قبول کرد و از همون روز شد یه پای الف دال و تاوقتی که در یکی از جنگهای گروه که در آن به سرنگونی بلاتکریس و آمبریج و خانواده مالفوی انجامید مرد با شجاعت در گروه به مسئولیتش ادامه داد
روحش شاد و یادش گرامی تصویر کوچک شده


اینجوری پیش بره باید کم کم گفت:
نقل قول:
دلبستگی من به جادوگران و اعضاش کمتر از اون چیزیه که قبلا فکرشو میکردی


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۲۳:۰۰ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۵

سدی جیگر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۱ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۹:۳۹ شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۰
از دنياي زندگان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 185
آفلاین
دوستان معذرت میخوام که دیر رسیدگی کردم سعی میکنم از این به بعد زودتر نقد کنم.


استابي بوردمن

خب استابی میرم سراغ نقد پست …

پست واز یک سوژه قوی و پر اثر رنج میبرد چون به جای اینکه به عنصر اصلی نمایشنامه نویسی توجه کنی به بالا بردن حجم پست توجه کرده بودی پس بهتره اول از هر چیزی روی سوژه نمایشنامت که مینویسی توجه کنی
شکلک بیش از اندازه زیاد بود تو پست تا حدی که در همان اول کار حس خواندن رو از خواننده میگیره
اصلاً از فضا سازی و توصیف حالات استفاده نکرده بودی که این از زیبایی پست به شدت کاسته بود اما به جای این ها دیالوگ زیاد داشتی تقریباً 90% پست فقط دیالوگ بود که این اصلا خوب نیست ،
زمان استفاده از دیالوگها هم مهم هست یعنی باید توجه کنی که در کجا از دیالوگ و در کجا از فضا سازی و غیره استفاده کنی .
همیشه سعی کن پست رو با دیالوگ شروع نکنی و همیچنین با دیالوگ تمومش نکنی از اقسام دیگه که در نمایشنامه نویسی هست استفاده کن

با توجه به این نقد و با کمی تفکر میتونی یه پست خب بنویسی منتظر هستم.


فعلاً تائید نشد.


زاخاریاس اسمیت

زاخاریاس جان پست از نظر پاراگرافبندی مشکل داشت پس بهتره روی این قسمت بیشتر توجه کنی
پست شما هم از یک سوژه اصلی و قوی رنج میبرد معنیش این هست که اصلاً به سوژه ای که برای نمایشنامت انتخاب میکنی توجه نمیکنی
زمان استفاده از دیالوگ نیز زیاد به جا نیست مثلاً در یه جایی در پست در حال توضیح و توصیف هستی اما ناگهان سریع قطع میکنی و یک راست میری سراغ دیالوگ که باعث میشه از خوبی پست کاسته بشه
شما هم سعی کن روی فضا سازی و توصیف حالات اشخاص و اشیاع و غیره توجه بیشتری کنی
اگه کمی بیشتر به خودت فشار بیاری میتونی با توجه این اشکالاتی که در این پست گرفتم یه پست خوب دیگه بزنی .پس منتظر هستم


فعلاً تائید نشد.




گودریک گریفندور

گریفندور جان فضاسازیت زیاد جالب نبود کمی بیشتر توجه کن تا بتونی با یک فضا سازی قوی خواننده رو در همین اول کار جذب داستانت کنی .
سوژه پست گنگ و نامفهوم بود و این باعث میشد که خواننده گیج بشه و در حالی که پست رو میخونه در ذهنش در حالا سبک سنگین کردن اتفاقاتی باشه که درقبل افتاده هست و در آخر هم از پست هیچی نمیفهمه پس سعی که داستانی که مینویسی زیاد از حد گنگ و نامفهوم نباشه مگر اینکه جواب سوال ها رو در نمایشنامت بدی حال چه به صورت غیر مستقیم و چه به صورت مستقیم

شما هم در زمان استفاده از دیالوگ مشکل داری طوری که در جایی که باید دیالوگ بیاری یه چیز دیگه میزنی اما جایی که باید دیالوگ نیاریبرعکس عمل میکنی
پست رو میشه به دو قسمت تبدیل کرد
اولی شروع تا آخر پاراگراف که تقریبا خوب بود اما جای بسی کار بیشتر داشت
دومی هم شروع دیالوگ ها است که ضعیف کار شده بود و دارای سوال های بدون جواب بود .
من که هر چه قدر فکر کردم پست رو مرتبط با ارتش ندیدم.
پست هر چه قدر که خوب باشه اما معلوم نکنه که برای چه هدفی و در چه جایی زده میشه اصلاً مورد توجه قرار نمی گیره لطفاً در رابطه با ارتش بنویس

کمی توجه کن و یکی دیگه بزن


فعلاً تائید نشد.



تری بوت


خب میشد روی شروع پست کاری کرد تا باعث قوی شدن نمایشنامت و جذابتر شدنش بشه
نمایشنامه شما هم ماننده بقیه سوژه خوبی نداشت و در عین حال هیچ ربطی با ارتش نداشت بهتره به جای تقلید از کتاب از تخیلت استفاده کنی و با تفکر کردن یه نمایشنامه خوبی را نوشت
این قسمتی که هری برمیگرده و یه هو اسنیپ و بلاتریکس رو میبینه کمی بی ربط هست یعنی برای کسی که پست رو میخونه خیلی قابل قبول نیست باید زمینه ورود اونا رو ایجاد میکردی که کم کم این ذهنیت در خواننده ایجاد کنه که یه اتفاق بدی در حال وقوع هست اما نه به این شکل

باز بیشتر روش کار کن


فعلاً تائید نشد.



-----------------------------


دوستانی که میخواهند عضو ارتش شوند توجه داشته باشند که پستی که میزنن مربوط به ارتش باشه وگرنه تائید نمشند


ویرایش شده توسط سدریک دیگوری در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۲۵ ۲۳:۱۶:۰۱


اوتو بگمن را من ساختم ...
كليك بنما







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.