هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۷:۰۹ جمعه ۱۰ آذر ۱۳۸۵
#5

old ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۴ شنبه ۲۷ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۸:۵۶ سه شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۵
از 127.0.0.1
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 82
آفلاین
لرد: من همین الان یه چیزی رو فهمیدم

بلیز: چی رو ارباب؟

لرد: ارباب و معاونانش باید همین الان یه جلسه تشکیل بدن

بلیز و ارمینتا

چند دقیقه بعد از پایان جلسه ی لردو معاونانش اون پیر مرد پشمک مانند و به همراه عده ای ممد که همه گی به چوب دستی و بیل و کلنگ مجهز بودن از راه میرسن و در وبر فرمول ها پشمکه موضع میگیرن ولی هر چی نگاه میکنن اثری از اون سه فرد عجیب تازه وارد نمیبینن
( چون در اینجا داستان بین ساکنان جزیره اتفاق می افته تمام دیالوگ ها دوبله شده مباشد)

پشمک: استر پس این بوقی ها کوشن؟
استر : نمیدونم ما از اون عقب که داشتیم میامدیم اینجا بودن . درست همین جا روی این فرمول ها واساده بودن

پشمکه: هوم عجیبه غیبشون زده

هدویک: پشمک . پشمک من برم یه دوری بزنم و ببینم کجا قایم شدن؟

همه ی ممد ها با پشمگ میگن برو

هدویک با بال های سفید و کاملا به اهتزار در آمده در آسمان جزیره در حال پروازه و با چشم های تلسکپ مانندش تمام جزیره رو زیر نظر داره ولی کوچیک ترین اثری از اون سه انسان غریبه نمیبینه البته هدویک در این جستجو تنها نیست تمام ممد های اون پایین با هم مشغول خواندن یه سرودن که به این جغد هوا نورد روحیه بدن

ممد ها : هد ویک . هد ویک . ... ( بر وزن جیمبو . جیمبو ...)

ولی بلاخره هدویک هم خسته میشه و روی یه درخت بالای سر پشمک و بقیه ی بومی های ساکن جزیره میشینه

البته روی خود درخت که نه روی یه چوب صاف و سیقلی که از بین شاخه ها زده بیرون

( توضیحات مخصوص گراوپی و دوستان : اون چوب که هدویک روش نشسته پای چوبی ولدی که از بین درخت ها زده بیرون یعنی ولدی و دو معاون غیورش بالای درخت موضع گرفتن ( لرد سیاه هیچ وقت مخفی نمیشه))


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۱۰ ۱۷:۲۲:۲۰


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۳:۵۵ جمعه ۱۰ آذر ۱۳۸۵
#4

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
بعد از مدتی راه پیمایی در ساحل سرانجام لرد و دو معاون ارشدش به جایی میرسند که در آنجا پیر مردی پشمک مانند که به وسیله پوست حیوانات خود را پوشانده بود و بر روی زمین نشسته بود و در حالی که به وسیله استخوانی که بی شباهت به استخوان دایناسور نبود بر روی زمین فرمول های ریاضی مینوشت سخت به فکر فرو رفته بود.

لرد: میبخشید شما از ساکنین این جزیره هستید؟
مرد: گومبا لودیرا گوزا! ( شما چقدر زبونتون عجیب غریبه!)
بلیز: ارباب این ممد بخت برگشته رو ول کنید زبون مارو بلد نیست.
لرد بدون توجه به نظریات بلیز دوباره لبخند میزنه و میگه:
- ببخشید کشتی مصیبت دیده ما اینجا در سواحل نیلگون شما لنگر انداخته شما مقداری آذوقه دارید به ما بدید؟
مرد: یوموبلا گومبا گومبا !(ترجمه: برید گم شید بوقی ها من ممد قبیلم)

لرد: من آدم خشنیما ... مجبور میشم یه جور دیگه حرف بزنم!
مرد: گومبا گومبا ( از روی فرمولهام بیا کنار)
سرانجام خشانت لرد سریز شده. او با عصبانیت چوبدستیشو در میاره و میکنه توی چشم پیرمره
لرد: آذوقه میدی یا نه؟
بلافاصله پیر مرد جیغی میکشه و استخوانی که در دستش بود رو به زمین پرت میکنه و مثل فرفره از لرد و دو معاونش دور میشه.

لرد نفس راحتی میکشه و روی زمین میشینه.
لرد: میگن زبون خشانت رو همه دنیا میفهمن الان میره برامون آذوقه میاره
آرامینتا و بلیز: لرد به سلامت باشد

چند لحظه بعد

بلیز در حالی که داره با دوربین دور دستها رو نگاه میکنه ...:
- ارباب پیرمرده داره بر میگرده
لرد: چی گفتم؟ گفتم که الان با یک عالمه آذوقه میاد اینجا
آرامینتا: ارباب شما نابغه اید!
بلیز: ولی .. ولی ... ارباب .... یه عده ممد هم پشتشن ... مثل این که داره با تمام قبیله میاد اینجا
لرد میپره دوربین رو از بلیز میقاپه و در آن نگاه میکنه.
... پیرمرده با یه سری ممد همراه با بیل و کلنگ و چوب و.... دارن به سمتشون میان و در اون میان پیرمرده تمام قبیله رو داره تحریک میکنه تا بجنگند.
لرد و معاونینش


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۱۰ ۱۴:۲۱:۳۱
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۱۰ ۱۵:۱۵:۰۷



Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۲:۵۹ جمعه ۱۰ آذر ۱۳۸۵
#3

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
لرد و دو معاونش ، به آرامی به سمت ساحل می رفتند .
- تند تر پارو بزن ... می خوام زودتر به ساحل برسم .
-چشم ارباب .
بلیز این را گفت و با دستش عرق روی پیشانی اش را پاک کرد و دوباره شروع به پارو زدن کرد .
آرمانیتا با دوربین کوچکی که در دستش بود ، ساحل را بررسی می کرد .
ولدمورت دوربین را از دستش قاپید و چشمانش را بر روی عدسی های کوچک دوربین قرار داد و به ساحل نگریست .
- چه موجودات عجیبی ... یه جغد سفید اونجا داره با یه مرد بلند قد دعوا می کنه ... لباساشون خیلی مضحکه ... بلیز تندتر ... علاقه مند شدم ببینم اینا چه موجوداتین !!
بلیز سرعت پارو زدنش را بیشتر کرد و سعی کرد صدای نفس نفس هایش را کنترل کند تا باعث رنجش خاطر ارباب نشود !

---

ولدمورت جلوتر از همه از قایق خارج شد . آرامینتا و بلیز هم پس از بستن قایق به درختی که در آن نزدیکی بود ، به نبال ارباب به راه افتادند .
ولدمورت یک راست به سراغ موجوداتی که با دوربین دیده بود رفت و به گفتگویشان گوش فرا داد .
مرد بلند قد ، یک لباس ردا مانند سفید پوشیده بود که از گردن تا نوک انگشتانش را پوشانده بود و خیلی هم زمخت به نظر می رسید . روی سرش نیز چیزی همانند عمامه کوییرل به چشم می خورد که به رنگ کرم بود . جغدی که در مقابلش بود ، یک تکه پارچه تنش بود که فقط یک آستین داشت و قسمت کمی از بدنش را پوشانده بود و یک گردنبند مشتکل از استخوان های کوچک نیز از گردنش آویزان بود . این دو در حال مشاجره ای سخت بودند .
جغد : استراهه گفتاهه خرساهه نهی نهی !
مرد بلند قد : خفاهه زناهه در گوشاهه !

(زیر نویس :
جغد : استر گفتم انقدر مثل خرس نباش !
مرد بلند قد : خفه شو می زنم در گوشتا !
با تشکر از چلنگر )

جغد که عصبانی به نظر می رسید ، پرواز کرد و مستقیم به سمت شکم مرد رفت . صدای فریاد مرد به هوا برخاست و روی زمین افتاد و در حالی که دستش را روی شکمش گرفته بود ، از درد به خود پیچید .
جغد هم در گوشه ای روی هوا معلق بود و لبخند رضایت روی نوکهایش نقش بسته بود !

ولدمورت با بی اعتنایی آن دو را پشت سر گذاشت و به راهش ادامه داد تا بقیه قسمتهای آن دهکده را ببیند .............

---------------------

کسانی که پست می زنن دقت کنن :

اصلا بحث درگیری سیاه و سفید مطرح نیست ... اگر هم می بینید که مثلا من هدویگ و استرجس رو وارد داستان کردم ، در قالب اهالی دهکده وارد کردم ... و هیچ ربطی به محفل ندارن ... فقط از اسم استرجس و هدویگ استفاده کردم تا الکی شخصیت مجازی نسازیم ... دقت کنید که سیاها و اهالی دهکده هیچ آشنایی ای ندارن و قضیه رو به محفل ربط ندید الکی ... داستان حول محور ورود دزدای دریایی(مرگخوارا) به جزیره ای ناشناخته است و اتفاقاتی که قراره بیفته ... که البته این اتفاقات زیر سر اهالی دهکده است(محفلی ها) .
بازم تاکید می کنم که این مرگخوار و محفلی فقط اسمه ... یعنی شما باید برای اهالی دهکده از اسامی محفلی ها استفاده کنید ولی اونا رو به محفل ربط ندید ... بحث سیاه و سفید میره کنار و بحث اهالی دهکده و دزد های دریایی میاد وسط .

حالا می خواید پست بزنید بزنید ... بسم الله .
پست خوب ، تشویق ... پست ارزشی شپلخ !!!!


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۱۰ ۱۳:۰۵:۴۴
ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۱۰ ۱۳:۱۹:۵۳
ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۱۰ ۱۳:۲۰:۲۱



Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۱:۳۹ جمعه ۱۰ آذر ۱۳۸۵
#2

آرامينتا  ملي فلوا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ شنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۱۶ دوشنبه ۲۴ دی ۱۳۸۶
از اولين پله!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 173
آفلاین
بادبان هاي كشتي همگي كشيده شده بودند و طبق گفته ي كاپيتان لردي بخاطر جهت وزش باد به جزيره مي رسيدند...يعني بايد دو ساعت پيش رسيده بودند!
- بادراد!
بادراد در حالي كه يك ملافه ي زردرنگي كه بي شباهت به بادبان نبود رو دوره خودش پيچيده بودجلو لرد تعظيم كرد.
- بله ارباب!
- اين كشتي چرا جلو نميره! اون چيه بستي دوره خودت؟
- اِ...اين چيزه ارباب..يعني...اين بادبانه به درد نمي خورد كندمش
نيم ساعت بعد!
كشتي در حال نزديك شدن به جزيره ي مرموز بود! ممدها داشتن لنگر كشتي رو براي توقف مي انداختند. لردو آرامينتا و بليز سوار ِ قايق نجات! كشتي شدن تا به جزيره برن.
- هي!! منو نمي برين؟
نگاه همه به طرف يكي از بادبان ها برگشت!
- نه! تو همون بهتره به جاي بادبان بموني!
و در نتيجه سه نفر در حالي كه كشتي و بادراد رو ترك مي كردن به طرف جزيره رفتند....



مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۱:۲۳ پنجشنبه ۹ آذر ۱۳۸۵
#1

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
پرچم دزد های دریایی با علامت یک جمجمه اسکلت مانند که از دهانش ماری بیرون زده بر فراز کشتی خودنمایی میکنه. پرچم با وزش باد به شدت به این ور و اونور میره تا اینکه سرانجام کنده شده و همراه با باد از انجا دور میشه.

مدتیه که کشتی همانطور در وسط دریا ثابت مانده و حرکت نمیکنه. مدتیه که تمام ساکنان این کشتی راه خود را گم کرده اند و ماه هاست که بی هدف در دریا سرگدانند.

اتاق کاپیتان

لردی یک چشم با یک پای مصنوعی و یک دست چنگک مانند روی صندلی اش نشسته و یکی از ممدها جلوش مشغول خم و راست شدنه:
ممده: ارباب ... تمام ذخیره مواد غذاییمون تموم شده ... خون گلاسه ها ته کشیدن ... تمام خوردنی هایی که بعد از آخرین تصاحب کشتی محفلی ها بدست آوردیم تموم شده ... ارباب ما داریم میمیریم
- آواداکدورا ....
آشپز بدبخت بر روی زمین می افته و دیگه از سر جاش حرکت نمیکنه.
لرد: بیاید ببریدش برای امشب کبابش کنید تا چیزی برای خوردن داشته باشیم. وگرنه همتونو میندازم تو دریا تا کوسه ها بخورنتون!
بلافاصله در باز میشه و دو فرد ارزشی وارد شده و دست و پای آشپز رو میگیرند و از آنجا میبرنش ...

- خشکی ... خشکی ! خشکی !
لرد با بی حوصلگی چوبدستیشو از پنجره اتاقش به بیرون میگیره و حرکتی مختصر به آن میده بلافاصله دیده بان از بالای دکل می افته توی دریا ...
لرد: اوووووف .... ما دیگه هیچ وقت خشکی رو نمیبینیم
اما او اشتباه میکرد بلافاصله دوباره در باز میشه و ایگور میاد تو
ایگور: ارباب این دفعه واقعا خشکی رو دیدن ... خودم دیدمش ... جلومونه!
لرد : یعنی مصیبت های ما به پایان رسیده؟

روی عرشه

روی عرشه جنب و جوشی راه افتاده همه با سرعت در حال حرکتند و میخواهند خشکی رو ببینند. معاونین ارشد لرد در راس این صف قرار دارند.
بادراد: مطمئنم اینجا استرالیاست !
بلیز: نه من اون ابره که اون بالاست رو میشناسم اینجا هندوستانه!
آرامینتا: باید زودتر ارباب رو صدا کنیم!
- احتیاجی نیست خودم دارم میام ...
لرد لنگان لنگان راه رو باز میکنه و در حالی که پای مصنوعیشو روی زمین میکشه به سمت معاونینش میاد.
ملت: ارباب به سلامت باشد.
لرد دوربین چشمی را از دست آرامینتا میقاپه و در آن نگاه میکنه. و دو نفر رو میبینه که دارن لبخند میزنن و براشون از ساحل دست تکون میدن.
لرد
بلیز: قربان چی دستور میدید؟
لرد لحظه ای درنگ میکنه سپس فریاد میزنه:
- چرا معطلید؟ بادبان ها رو بکشید ... به سمت خشکی حرکت میکنیم ...
مرگخوارا: هوووووووووووورا لرد به سلامت باشد ...
بدین ترتیب بادبان ها بار دیگر به اهتزاز در میایند و کشتی دزدان دریایی به سمت جلو هدایت میشود غافل از اتفاقات ارزشی که در کمین نشسته اند و انتظار آنها رو میکشند.


ویرایش شده توسط آرامينتا ملي فلوا در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۹ ۲۱:۴۸:۰۱








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.