هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۳:۴۶ چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۸۵

آرشام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۹ چهارشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۱۸:۵۰ یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲
از دهکده ی هاگزمید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 418
آفلاین
روابط چگونه است؟
طبق اخبار رسیده از انجمن ارزشی بازان جوان،دلیل بلاک شدن استاد بزرگ ارزشی جادوگران-مالدبر ارزش السخن-توهین ایشان به سرژ بوده است.در همین رابطه تماس تلفنی داریم با مرلین کبیر،ریش سفید صحنه ی جادوگران
تصویر تلویزیون دو قسمت میشه.در یک طرف چهره ی آرشام دیده میشه و در طرف دیگر مرلین کبیر با ریشی شانه کرده نمایان است
الو.مرلین خان صدای منو میشنوید؟
مرلین:بله.درود بر شما جناب آریانا و درود بر همه ی بینندگان
آرشام:جناب مرلین نظر شما در مورد این اتفاق چیه و این اتفاق چه تاثیری را بر روابط جادوگری و دیپلماسی سایت میگذارد؟
مرلین:بله.این اتفاق دو اثر بلند مدت و کوتاه مدت دارد.اثر کوتاه مدت آن اینه که امت جادوگران چند روز رو جشن و پایکوبی خواهند داشت و در غم دوری یگانه یار ارزشی سایت ،با خیال اسوده صبح را به شب میرسانند.و اما اثر بلند مدت آن مهمتر است و میتواند اثرات بدی را بر نگرش مردم نسبت به اوضاع جامعه بگذارد.
اخراج شدن مالدبر توسط یک مدیر و به دلیل توهین کردن به یک حذبی معانی زیادی را در خود نهفته دارد که جامعه ی جادوگری آن را به خوبی درک میکند.همه از انتقاد های حذب با خبر هستند و میدانند که این گروه به شدت عقاید آنتی مدیریت داره.حال یک مدیر از معروف ترین حذبی حمایت کرده.این شرایط نشان میدهد که مدیریت و حذب در پشت پرده به توافق های پنهانی دست یافته اند و همچنین این اتفاق باعث میشود تا حذب،پشتوانه ی مردمی خود را تا حدودی از دست بدهد
آرشام:ممنون از اینکه وقتتون رو در اختیار ما گذاشتید.با شما خداحافظی میکنم.
.....


[url=http://www.jadoogaran.org//images/pictures/ketabe-Rael.zip]الوهیم مرا به


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۱:۰۰ چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۸۵

مازيار پاكدامن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۷ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱:۰۶ شنبه ۶ بهمن ۱۳۹۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 202
آفلاین
به نام او که پردیس را آفرید!

آخرین خبر رسیده:
طبق آخرین خبر های رسیده از چند تن از مسئولان آگاه مرده شور خانه ، شخصی که پریروز مرده بوده و ظاهرا ً پدر و مادر نداشته و پدر بزرگش هم که 35 سال پیش مرده بوده و بچه هایش هم سه سال قبل از تولد مرده بوده اند ، ظاهرا ً پدر داشته است.
یکی دیگر از مقامات بسیار آگاه اعلام کرده که پدر کسی که چند روز پیش مرده بوده الان در کنار جسد بچه اش دارد ناله و زاری می کند و منتظر آمدن مادر متوفی و پدر بزرگ و بچه های آن جان سپرده است.
از همه ی کسانی که خبری از خانواده وی دارند ، خواهش مند است که ما و پدر آن جان باخته را بی خبر نگذارند.
با تشکر ، روابط عمومی سازمان زندگان بی کار با پدر و مادر


کسی نمی دونه مدیر این سایت کجاست که سری به اینجا نمی زنه و نقدی نمی کنه؟

چرا اینجا این قدر کم طرفداره؟ یه خورده براش تبلیغ کنید تا پر بیننده ترین و فعال ترین بشه!


این تاپیک نیازی به تبلیغ نداره و اینگونه پست های بی محتوا به سرعت پاک خواهد شد لازم نیست برای فعال کردن تاپیک های پست های ارزشی زده بشه
این پست به زودی پاک خواهد شد


ویرایش شده توسط پروفسور بینز در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۱۱ ۱۵:۲۰:۳۸

بسیاری از زندگان، سزاوار مرگ هستند، همان‌گونه که بسیاری از درگذشتگان، سزاوار زندگی؛ آیا میتوان زندگی را به آنان برگرداند؟ پس برای گرفتن جان دیگران، شتاب نکنیم!

گاندالف خاکستری


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۰۹ سه شنبه ۲۸ آذر ۱۳۸۵

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
حذب تيوي! اخبار:

اخبار همينجوري:
ديروز يك نفر مرد! ميگويند مادر پدر نداشته است! ولي پدر بزرگ داشته كه 35 سال پيش مرد!چهارتا بچه داشته كه آنها سه سال قبل از تولد مردند!


اخبار ورزشي:
بازي ديروز بين تيم هاي «مگس كش هاي خشمگين» و «عقرب هاي پروانه اي» به دليل اينكه دروازه بان مگس كش ها روي مهاجم عقرب ها نظر داشت! با نتيجه 300 بر صفر به نفع مگس كش ها به اتمام رسيد و همه به خوبي و خوشي به يك رختكن رفتند!

بازي بين تيم هاي «ايكس» و «زد » به علت مرگ ناگهاني يكي از بازيكنان نيمه تمام ماند! ميگويند بازيكني كه مرد پدر مادر نداشته!

اخبار سياسي:

سخنگوي كاخ صورتي گفت: حزبي ها خيلي بيجا ميكنند كه نميگويند چه ميكنند! ما همينجا به اين حركات مرموز حزبي ها اعتراض ميكنيم!

يك نفر ديروز مرد!ميگويند كه مرگش علت سياسي داشته ! پدر مادر هم نداشته و پدر بزرگش هم قبلا ها مرده بود!

اخبار كودكان:
مهد كودك جادوگران افتتاح شد! خيلي خوشگل و زيبا و جادار هست...بچه هايتان را بياوريد توش صفا كنند! با انواع و اقسام بازي هاي جادوئي و سرگرم كننده!
ديروز يكي از والدين بچه ها مرد! مشخص نيست پدرش بوده يا مادر! شخصي كه مرد پدر مادر هم نداشته!خود اين«بچه ها» هم سه سال قبل از تولدشان مرده بودند!

اخبار حزبي:
به دلايل ناگفتني اي سانسور شد...بعدها از زير سانسور درش مياوريم!
يكي هم ديروز مرد! پدر مادر هم نداشت! بچه و پدر بزرگ ها قبلا مرده بودند!

اخبار اجتماعي:
نداريم! ولي ديروز يك نفر مرد...پدر مادر هم نداشت!

اخبار سرژي:
براي اينكه ديروز يك نفر مرد و بي پدر مادر بود و پدر بزرگش هم مرده بود و بچه هايش هم سه سال پيش سقط شده بودند! ما هم با اين نوشته تخليه ميشويم! باشد كه پاك شود!
اخبار بيناموسي:
كتاب «چگونه چهارماهه متولد شويم» به تازگي منتشر شده است!
ديروز هم يك كه پدر مادر نداشت مرد!

بيابيد مرده فروش را....



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۶:۲۹ شنبه ۲۵ آذر ۱۳۸۵

مازيار پاكدامن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۷ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱:۰۶ شنبه ۶ بهمن ۱۳۹۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 202
آفلاین
به نام او که پردیس را آفرید

برنامه ی مشاور خانواده

موضوع این برنامه : ورود مشکل به سایت جادوگران

مجری : شیرپنجعلی چلقوز آبادی کتول محله ای اصل ترد پائولی زاد نژاد راد پرور تاجر زاده ی هوشمند پور نیاییان پرور داراب آبادی جادوگر نژاد ... ( به دلیل کمبود جا از آوردن بقیه ی آن خود داری می کنیم ، در شناسنامه ی ایشان هم جا نشد و وارد نکرده اند ، گیر ندهید )


میهمان برنامه : دکتر علی بشیر

مجری : با سلام خدمت بینندگان محترم برنامه ، بحث مشاوره ای امروز رو آغاز می کنیم با این موضوع که چرا در موقع ورود به سایت این قدر مشکل وجود داره و سایت دیر بالا میاد و حتی هستن بعضی از اعضا که نتونستن وارد سایت بشن ، آقای دکتر بفرمایید:

دکتر : بله ، اعوذ و بالله من الشیطان رجیم ، یه پدری با پسرش ... این دو تا رفتن حموم ، پدره که یه کاسه آب ریخت رو پسره ، آب داغ بود پسره ، زکی ، سوخت!

م : خوب چه ربطی داشت؟!

د : ببینید ، توجه نکردید ، درسته یا نه؟ کلا ً مشکلات اینترنتی و خطا ها همه جا وجود داره ، درسته یا نه؟ توجه می کنید؟

م : خوب؟!

د : خوب نداره جانم ، شما مثل اینکه خیلی آی کیوت پایینه ! توجه می کنید؟ یا اینکه سرت به تنت زیادی کرده ، درسته یا نه؟

م : می شه یه خورده بیشتر توضیح بدین تا هم من و هم بینندگانی که آی کیو ی بالا ندارن بفهمن؟

د : بله ، چرا نشه ؟ همونطور که اگه شما منبع mp3 اصلی جمله ی آغازین من رو ببرین و جلوی چار تا کله گنده ی مملکتی بذارین ، میان ... ( سانسور ) شما رو می کَنَن ، توجه می کنید؟ اگه در مورد اشکالات سایت هم چیز زیادی بگین و پا را از گلیم دراز تر کنین ، سر و کارتون با مدیران سایت می باشد. توجه می کنید؟

م ( در حالی که شدیدا ً قضیه رو درک کرده ) : اوه ... گرفتم چی شد ! بینندگان محترم ، فعلا ً با اجازه ، برنامه رو همین جا تموم می کنم!

ببینم ، کسی می دونه چطور می شه از اون پیام های کوتاه که بالای صفحه های انجمن هاست و نوشته فقط پیام مهم ، بدهیم؟


ویرایش شده توسط علی بشیر در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۲۵ ۱۶:۳۳:۵۷

بسیاری از زندگان، سزاوار مرگ هستند، همان‌گونه که بسیاری از درگذشتگان، سزاوار زندگی؛ آیا میتوان زندگی را به آنان برگرداند؟ پس برای گرفتن جان دیگران، شتاب نکنیم!

گاندالف خاکستری


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۱:۲۷ جمعه ۲۴ آذر ۱۳۸۵

مازيار پاكدامن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۷ سه شنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱:۰۶ شنبه ۶ بهمن ۱۳۹۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 202
آفلاین
به نام او که پردیس را آفرید

برنامه ی مشاور خانواده

مجری : شیرپنجعلی چلقوز آبادی کتول محله ای اصل ترد پائولی زاد نژاد راد پرور تاجر زاده ی هوشمند پور نیاییان پرور داراب آبادی جادوگر نژاد ... ( به دلیل کمبود جا از آوردن بقیه ی آن خود داری می کنیم ، در شناسنامه ی ایشان هم جا نشد و وارد نکرده اند ، گیر ندهید )

دکتر مهمان برنامه : علی بشیری ( معروف به علی بشیر )

مجری : سلام بینندگان عزیز و گرام ، با برنامه ی مشاوره ای در خدمتتان هستیم و بحث امروز ما در مورد سربازی است ، جناب دکتر بشیر بفرمایید:

دکتر : بله ، با سلام خدمت بینندگان گرام ، توجه می کنید؟ هستم در خدمت شما. درسته یا نه؟

م : لطفا ً برای بینندگان ما در مورد سربازی ودلایل این که باید جوانان ما به سربازی بروند توضیح بدهید.

د : بله ، باید خدمت شما ارز کنم که کلا ً سربازی چیز خوبی است ، توجه می کنید؟ هر جوانی برای این که مرد شود باید به سربازی برود ، درسته یا نه؟ من خودم به شخصه به سربازی رفته ام ، توجه می کنید؟ اونم نه 20 ماه ، نه 30 ماه ، بلکه 40 ماه و خرده ای ، توجه می کنید؟
تو دوران خدمت هم دوستان زیادی پیدا کردم که با هم خیلی خوش می گذروندیم و شبا که همه می خوابیدن ما جادو های زیادی رو روی بقیه هم ردیف هامون اجرا می کردیم و چقدر هم می خندیدیم ، توجه می کنید؟
یادم میاد یه بار با هم رفته بودیم تو ماشین فرمانده ، می خواستیم ، ماشین رو بگیریم و در بریم ، خوب سوئیچ نداشتیم ، توجه می کنید؟ ماشین هم سوئیچ می خواد تا روشن شه ، درسته یا نه؟ خوب ما هم نتونستیم ماشین رو روشن کنیم. توجه می کنید؟

م : یعنی نتونستین به هیج وجه دو درش کنین؟

د : البته یکی از دوستان ما بلد بود که چطور بدون سوئیچ ماشین رو روشن کنه ، همون حقه ی بریدن سیم های پشت استارت و وصل کردن اون ها به هم ، درسته یا نه؟

م : بله ، پس دودرش کردین؟

د : البته اون رفیقمون برا دسته گلی که روز قبلش به آب داده بود ، اون موقع تو انفرادی بود ، توجه می کنید؟ پس با ما تو ماشین نبود ، درسته یا نه؟

م : پس دودرش نکردین!

د : البته من قبلا ً این حقه رو ازش یاد گرفته بودم ، توجه می کنید؟

م : پس ماشین رو به سلامتی دو دره کردین؟

د : البته من اون روز ، یادم رفته بود که کدوم سیم ها رو باید به هم بزنم و فقط تونستم برف پاک کن رو به کار بندازم!

م : پس دو دره نکردین؟

د : البته به طور شانسی فهمیدم باید کدوم سیم ها رو به هم بزنم ، توجه می کنید؟

م : پس بالاخره دو دره شد؟

د : ولی از شانس بد ما باطری ماشین خالی شده بود ، توجه می کنید؟

م : خوب ، بعدش چی شد؟ دودره کردین؟

د : یکی پرید بیرون تا ماشین رو هل بده ، توجه می کنید؟

م : بعدش

د : اما زورش نرسید ماشین رو هل بده ، درسته یا نه ؟

م :

د : برای همین همه پریدیم پایین تا با هم هلش بدیم ، توجه می کنید؟

م :

د : بعد دیدم این جوری که نمی شه ، یکی باید بره استارت بزنه ، درسته یا نه؟

م :

د : بعدش من پریدم تو اما دیدم نمی تونم هم استارت بزنم هم گاز بدم ، درسته یا نه ، دنده هم بلد نبودم جا بذارم ، توجه می کنید؟

م : ای بابا ، آخر دودره کردین یا نه؟

د : چون فرمان قفل بود ، نتونستیم ، توجه می کنید؟ واسه همین زدیم به یه درخت و فرمانده فهمید و بعدش هم من برای جریمه یه 20 ماه اظافه سربازی موندم ، درسته یا نه؟ توجه می کنید؟

م : بله ، متشکریم از شما ، بینندگان عزیز تا برنامه ی بعد خدا نگهدار شما.

ببینم ، کسی این رو نقد هم می کنه؟ کجا؟




من همینجا نقدش میکنم برات
سوژه ی پستت بد نیست ولی برای یک پست طولانی سوژه ی کمی بود که زیاد کش داده بودیش و استفاده از شکل هات یکم زیاد بود و اگر کمتر استفاده میکردی خیلی بهتر میشد در کل اگر پستت کوتاه تر بود یا سوژه های بیشتری داشت رل خیلی خوبی میشد
اگر کمی بیشتر پست بزنی حتما این اشکالاتت هم مرتفع میشه


ویرایش شده توسط علی بشیر در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۲۴ ۱۱:۳۱:۲۷
ویرایش شده توسط پروفسور بینز در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۲۴ ۱۷:۴۵:۵۴

بسیاری از زندگان، سزاوار مرگ هستند، همان‌گونه که بسیاری از درگذشتگان، سزاوار زندگی؛ آیا میتوان زندگی را به آنان برگرداند؟ پس برای گرفتن جان دیگران، شتاب نکنیم!

گاندالف خاکستری


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۶:۱۶ چهارشنبه ۲۲ آذر ۱۳۸۵

الستور مودیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۴ یکشنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۱۱ سه شنبه ۸ اسفند ۱۳۸۵
از یک جای دور ولی نزدیک به شما
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 192
آفلاین
+ سریال روز برگشت +
بلیز اومده دزدی ، می خواد برگه مرخصی بپیچونه و مهر ارباب ولدی که دسته ایگوره رو زیرش بزنه . یکدفعه از پایین صدا میاد .
ایگور : شیطان ... شیطان .... دور شو .... ایگور به سمت کتابخانه میره و بعد یک انجیل بر میداره .... خدایا غلط کردم ، دیگه خنگ و ارزشی نمی مونم . دیگه کارهای بد مثل آبنبات دزدی نمی کنم .
یکی در تاریکی با چشمان براق به ایگور نگاه می کنه و خنده های دیوانه واری را سر می دهد .
ایگور رو زمین یک دفعه خشک میشه و در این حالت می مونه و بعد به لقاین الله میره .
بلیز که از ترس شلوارش رو خیس می کنه به طبقه پایین میاد و وقتی جسد یگور رو می بینه دوباره خودش رو خیس می کنه و بعد فرار می کنه . تو خیابون خودش رو به باجه تلفن میرسونه ، ولی چون نه ارباب تلفن داره و نه بلیز بلده با تلفن کار کنه عین دیوانه ها دور خودش می چرخه . نور سبز خیره کننده ای به بلیز می خوره و بلیز میمیره ... در پشت سایه دوباره چشم های براقی نمایان میشه و بعد صدای بنگی میاد و دیگر کسی در پشت سایه نیست .
+ پیام بازرگانی +
تصویر اول + ولدی و فلوا از مغازه میان بیرون با کلی خرید که چند بسته در آن خودنمایی می کند . تصویر دوم + نمایش النگوهای ولدی که خیلی برق میزنه و شنل کثیفش تصویر سوم + نمایش شنل تمیز فلوا .
ولدی به فلوا : شنلت رو با چی شستی ؟
فلوا : با ساحر تاژ !
ولدی دستش رو بالا میاره : واــــــــــی چقدر سیاه شده ..... اوا خاک عالم .... دیگه چی داره ؟
فلوا کمی فکر می کنه : اِاِاِ .... چی بود دیالوگم .... آهان ... شنلت رو دون دون نمی کنه .... چوروک نمیشه تازه همیشه هم زیبایی و جلوه خودش رو داره !
ولدی به سمت مغازه بر می گرده : ووش .... بیا بریم من هم از اینا بخرم .
+ ادامه سریال روز برگشت +
پلیس ها دور خونه جمع میشن .... مامور بازرس مودی به محل وقوع دو قتل میاد و شروع به بررسی می کند .
مودی رو به دکتر : چه اتفاقی افتاده ؟
دکی : سکته کرده و دومی در ساعت 22:30 دقیقه و 40 ثانیه دیشب با طلسم آوداکداورا که از فاصلهء یک متر و نیمی بهش خورده کشته شده . ( اصل ژانگولر در فیلم های ایرانی )
مودی : خوبه !
استای به سمت مودی میاد و احترام میزاره : چیزی پیدا نکردیم قربان ولی در گوشه باجه تلفن یک چیز جالب بدست آوردیم خودتون بیاین ببینید .
کنار باجه .......
مودی : هوم این چیه ؟
اسی : پر ، قربان .
مودی : خوب که چی ؟
اسی : به احتمال زیاد قاتل یک پرنده است .
هدویگ در افق ها :

پایان -------------------


ویرایش شده توسط الستور مودی در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۲۲ ۱۶:۲۵:۱۸

تصویر کوچک شده










[b][size=med


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۵:۰۸ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۵

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۸ سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ یکشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۶
از برزخ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 375
آفلاین
حزب تی‌وی تقدیم میکند:
به مناسب روز دانشجو!
و همچنین جهت رفاه حال هموطنان زیر سه سالمان...
سری جدید کارتون های...
عمو ققی!

و روزي بزبز قندي در مقابل آئينه ايستاده بود و شانه بر گيسوان چون آبشارش ميكشيد كه ناگه با خود انديشيد كه گر موهايم هاي لايت كنم مرا گرافيك بسي بالا رود و تيريپ بس پانچ شود. بدون درنگ از جا برخاست و لباسها بر تن كرد و شنگول و منگول و حبه انگور را فرخواند و ايشان را از گشودن در بر غريبگان بر حذر داشت و بلافاصله از منزل خارج گشت.
در همين حال گرگ دد منش و بد سيرت كه مدتها در كار تقليد صداي بزبز قندي بود و اكنون صداي او را چون همو تقليد ميكرد در پشت بوته ها كمين گرفته بود و منتظر خروج بزبز قندي بود. گرگ لختي تامل نمود و با دور شدن مادر دستها بر هم ماليد و آب دهان فرو داد و بي درنگ بر در خانه شد و دكمه آيفون را فشرد. لمحه اي بعد صداي مليح منگول به گوشش رسيد كه گفت: كيستي؟ و گرگ گفت: منم منم مادرتون. و منگول او را پاسخ بگفت كه: برو يره اسكول. اون مال قديما بود كه هر غلطي ميخواستي ميكردي. ما آيفون تصويري گذاشتيم. الانم قيافه نحستو دارم ميبينم. اه اه. دستتو از تو دماغت بيار بيرون حالم بهم خورد. و بعد تق گوشي آيفون را بر جاي نهاد. و اين تق همچون پتكي بر سر گرگ فرو آمد.
گرگ، افسرده و دپرس و با چشمي گريان و قلبي پلاسموليز شده آنجا را ترك بگفت و بدون هدف در خيابانها پرسه ميزد و آه سوزان ميكشيد كه يكي از رفقاي قديمي كه روبهي بود بس پانچ تيريپ و حيله گر وي را بديد و به نزدش آمد و بگفت: اي گرگ تو را چه شدست كه بدين سان حال از تو ماخوذ گشته؟ و گرگ پاسخ بگفت كه مرا به حال خود واگذار كه مرا چاره درد فقط چارليتري است و بس. و روبه كه او را چنين مغموم يافت او را به منزل خويش برد و شرح احوال وي را جويا شد و گرگ نيز داستان خويش از برايش نقل كرد و سر خويش بر روي شانه هاي روبه گذاشت و هاي هاي گريست. و روبه كين شرح احوال غم انگيز گرگ شنيد سخت متاثر گشت و بگفت: تو را غم مباد كه مرا جي افيست كه او را عمو در كار جراحي پلاستيك باشد و بسي در كار خويش ماهر است، به نزد وي برو و تيپ و تيريپ خويش به سان بزبز قندي عمل كن و آنگاه بر خانه آنها شو و فاعل فعل ناتمامت باش. و گرگ كين شرح احوال شنيد بشكن زنان روبه را ترك گفت و به نزد پزشك جراح برفت و تيپ خويش عمل نمود و دوباره بر در خانه بزبز قندي كمين گرفت و با خروج بزبز قندي بر در خانه شد و آن شد كه نشده بود.
نتايج اخلاقي:
- هرگز كودكان خود را در خانه تنها نگذاريد.
- گول ظاهر افراد رو نبايد خورد. چون مثلا هيچ وقت با يه عمل دماغ درون آدم عوض نميشه. خيلي از آدمها هستن كه با قيافه هاي كاملا موجهشون با تمام وجود از درون اسكولن و آب هم از آب تكون نميخوره.
چند وقت پيش با یه بابایی واسه نوشتن يه گزارش در مورد ماده مخدر كريستال( ِ اون بابا) به يه كلينيك ترك اعتياد رفته بودم. آقا يه تيريپايي اومده بودن كه اصلا باورت نميشد كه اينا معتاد باشن. تو اونا كسي كه قيافش از همه بيشتر شبيه معتادا بود من بودم! ديروز كه داشتم از مدرسه ميومدم خونه يكي از همونا رو ديدم كه داشت مخ يه گرافيك خانومه رو ميزد در حالي كه اون بيچاره حتي يه درصد هم فكر نميكرد طرفش معتاده.
- درسته كه جونوراي وحشي خيلي وحشين. ولي بين خودشون بعضي وقتا خوب واسه هم تيريپ مرام ميان. مثل همين روباه و گرگ!


شک نکن!


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۶:۵۸ چهارشنبه ۱۵ آذر ۱۳۸۵

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
شرح داستان ولدمورت و مرگ خوارانش از زبان نویسنده!

سلام دوستان عزیز بیننده!
در خدمت شما هستیم با سری دیگر از برنامه های جادوگر تی وی ... امیدوارم که همه شما سرحال و شاداب پای گیرنده های خود نشسته باشید.
امروز ما قصد داریم به تحلیل و بررسی داستانی که 6 7 قسمت متوالی نوشته شده بود بپردازیم و مهمان ما کسی نیست جز سارا اوانز!
و دوربین روی سارا متوقف می شه...سارا لبخندی می زنه! مجری ادامه می ده:
_خب من و همه دوستان من می خواییم امروز از سیر تا پیاز این داستان رو از زبون خود شما بشنویم! لطفا بفرمایید که ماجرا از کجا شروع شد؟
_خب اول از همه خدمت دوستان سلام عرض می کنم...در مورد این داستان باید بگم که خب من به عنوان یه محفلی وظیفه خودم دونستم که یه کاری انجام بدم و اونو به همه ی محفلی های عزیز تقدیم کنم و چه کاری بهتر از اینکه مقداری به شرح روزگار ولدی و دوروبریاش بپردازم!
مجری که حسابی جذب حرف های سارا شده بود با اشتیاق میگه :
_میشه در این مورد بیش تر توضیح بدید؟ و اینکه این پست ها چه مدت طول کشید؟
_خب فکر می کنم تقریبا دو هفته به طول انجامید که من سعی کردم در این مدت داستان رو به جا های مختلف بکشونم و خب رفتار و ولدی و بقیه رو نسبت به اون مکان نشون بدم!

مجری میاد سوال بعدی رو بکنه که یه دفعه صفحه تلوزیون سیاه میشه و پس از چند لحظه دوباره تصویر سارا رو نشون می ده و مجری رو که به نظر می رسه اون عوض شده و یکی دیگه جاشو گرفته:
_خب داشتم می گفتم...آره توی درمونگاه ولدی و رفقاش بچه های خوبی بودن شاید یکمی بعضی وقت ها به جون هم میافتادن ولی در اصل برای بقیه خطری نداشتن....
ملت پشت تلوزیون:
مجری می پرسه:
_شما چطوری تونستید با اون مرگ خوارا توی مسیر همراه باشید فکر نمی کردید ممکنه اونا خطری باشن و خب یه دفعه خدایی نکرده یه کاری بکنن که جبران ناپذیر باشه؟؟!
سارا سری تکون می ده و میگه:
_نه...اولا که به من نمی تونستن کاری داشته باشن چون مرگ من مساوی با مرگ اربابشون بوده و خوب در مورد خسارات هم اگه جایی رو خراب می کردن می دونستن که وزارت و اطرافیاش تا هزینه خسارت و نپردازن ولشون نمی کنن!
مجری:
_چه تصور زیرکانه ایی ...باید به شما تبریک بگم! خب به عنوان سوال بعدی می تونید بگید که چطوری دلتون اومد لرد سیاه و مرگ خواراشو که توی مشتتون بوده رو رها کنید؟
سارا خنده ایی کرد و گفت:
_انگار شما اصلا سرت تو جساب و کتاب نیست عزیز نه؟ مگه نمی دونی این مرگ خوارا مخصوصا خود ولدی و معاوناش چقدر توی همه چی خورد می شن تا یه دفعه بگن ژانگولری شد و خیلی چرت می نویسی هان؟
مجری که می فهمه منظور سارا چیه سری تکون می ده و میگه:
_درسته حق با شماست! این سیاه ها خیلی از این الغاب نا مربوط به آخر اسم شما اضافه کردن!

دوباره صفحه تلوزیون سیاه می شه و همون مجری اولیه رو نشون می ده که در حال پرسیدن این سوال هست:
_خب شما تا کی نسبت به سفید ها وفادار خواهید ماند؟
_تا هر وقت که بتونم...من همیشه دشمن سیاه هان هستم و هر جا که سیاهی باشد سپیدی هم هست....
مجری رو به دوربین:
_خب از خانم سارا اوانز به دلیل اینکه وقتشونو در اختیار ما قرار دادن تشکر می کنیم.....به امید پیروزی سفیدان تا برنامه بعد خدانگهدار!
ملت:



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۹:۵۹ پنجشنبه ۹ آذر ۱۳۸۵

old ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۴ شنبه ۲۷ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۸:۵۶ سه شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۵
از 127.0.0.1
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 82
آفلاین
آرایشگاه زیبا

قسمت دوم

تیتراژ آغاز سریال ( آهنگ پلنگ صورتی) به همراه دامبل مشغول بندری زدن

آغاز سریال

دامبلدور با مو های کوتاه و بدون ریش داره برمیگرده خونه . تو راه یادش می افته که به خاطر این تغییر و تحول مهم باد امشب جشن بگیره برای همین ساف میره توی اولین قنادیی که به چشمش میخوره و اونجا با نور ممد رو به رو میشه که پشت دخل واساده

دامبل: سلام نور مدد کیک آماده داری؟ امشب یه جشن خیلی فوری پیش اومده وقت سفارش نداشتم

نور ممد: سلام آقا . خوش اومدین . بله کیک هم داریم .

بعد نور ممد یه نفر رو صدا میکنه: جاسم اون کیک رو از یخچال پایین بیار

و بعد دو باره به دامبلدور نگاه میکنه و میگه:
- ببخشید آقا من قبلا شما رو جایی ندیدم؟

دامبلدور: نور مدد؟ من آلبوسم . آلبوس دامبلدور . همون که هر سال بهار با هم میرفتیم... ببخشید هر ماه با هم میرفتیم کوه

پیام بازرگانی

تبلیغ قلاب ماهی گیری

ادامه ی سریال:

دامبلدور از قنادی خارج شده و به همراه یک جعبه کیک به سمت خونه در حرکته ( مکان خیابون های بالا شهر لندن)

دم در محل زندگی دامبل و خانواده

درینگ درینگ درینگ ...

منیروا: کی؟ چی کار دارین؟

آلبوس: منم بیا در رو باز کن دستم بنده

منیروا و در رو باز میکنه و با یه فرد غریبه مواجه میشه

منیروا: آقامون خونه نیست . شما؟ وقتی برگشت بهش میگم اومدین

آلبوس: باب منم آلبوس حالا دیگه منو نمیشناسی؟

منیروا: آلبوس خودته؟

سانسور شد

آلبوس و منیروا به همراه کیک میرن تو خونه ( به این حالت )
ولدی هم که میدونسته چه آشی برای آلبوس پخته تو مغازش به این حالته



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۹:۵۲ پنجشنبه ۹ آذر ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
ولدمورت ، از عرش تا فرش !
قسمت دوم ...


قسمت اول : ولدمورت ، از عرش تا فرش ! ... قسمت اول


---

ولدی آپارات می کنه و می ره خانه ریدل ها ... سریع منوشو از توی جیبش در میاره دو سه تا دکمه رو می زنه ... یهو شهر شروع می کنه به لرزیدن !

---118 جادوگرانی---

-راهنمای شماره 284 بفرمایید ؟
- خانم سلام ... ما کوچه بغلی امپراطوری تاریکی ایم ... اینجا چرا داره با خاک یکسان می شه ؟!!!
- صبر کنید من یه نگاه بندازم .

خانمه یه نگاه به مانیتور می اندازه می بینه که امپراطوری تاریکی به طور شدیدا مشکوکی پودر شده و بالاش هم یه علامت شوم هست و علامت شوم هم انقدر بزرگ سایش روی تمام خرابه ها افتاده !
خانمه از تعجب دستاش شل می شه و یادش میره جواب تماس گیرنده رو بده و گوشی هم از دستش میفته رو زمین ... بعد یه جیع می زنه می پره بغل همکارش که بغل دستش نشسته !

---

ولدمورت از خانه ریدل ها داره توی یه گوی بلورین این صحنه ها رو تماشا می کنه و قهقهه می زنه .
ولدی :

---شش ماه بعد---

مرگخوارای ولدی دورش جمع شدن و ولدی داره براشون سخنرانی می کنه .
ولدی : شما برید ماموریت ... هر چی آنی مونی گفت گوش کنید ... من وقت ندارم بهتون بپیوندم ... هر گلی زدید به سر خودتون زدید .
مرگخوارا تعظیم می کنن و خارج می شن .
ولدی : آنی مونی تو یه لحظه واستا کارت دارم .
مونتاگ برمیگرده و در حالت تعظیم منتظر اربابش می مونه .
ولدی رو به پنجره برمیگرده و شروع می کنه به حرف زدن :
- مرگخوارا رو هماهنگ کن ... باید یه حمله درست حسابی ...
آنی مونی چوب دستیشو می کشه و یه کروشیو به سمت ولدی می فرسته و خنده شیطانی ای سر می ده !
ولدی در حالی که به دور خودش می پیچه و زجه می زنه می گه :
- من هورکراکس دارم ... وقتی دوباره برگردم سزای کارتو می بینی !
آنی مونی : یادت نیست به کریچ گفتی هورکراکساتو نسازه و اینا سوسول بازیه ؟ ... تو مردی !!!(تیریپ مادر استیفلر !)
ولدی : نــــــــــــــــــــــــه !

آنی مونی یه آواداکداورا می زنه و ولدی رو می کشه ... منو رو از توی جیبش در میاره و می کنه توی شیکمش ...............................................









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.