بلیز و بادراد پشت لرد پناه گرفته بودند و در حالی که روی زمین زانو زده بودن و دستهاشونو روی کلشون گرفته بودند در سنگر به سر میبردند و ارباب هم مقتدرانه در وسط اتاق ایستاده بودند ( ای نفس ای پامادور
) و حق هر کدوم از آدم میوه ای ها رو با طلسم هایی از قبیل منفجریوس .. جریوس .. شپلخیوس ... بی ناموسیوس و... کف دستشون میگذاشتند. اما با این حال تعداد متجاوزان کمی تا قسمتی بیش از اندازه میبود و مقاومت رو دشوار میکرد.
بلیز: ارباب سمت چپت ... ارباب یه گاو صندوق داره میاد سمتت بپا ... ارباب یکی سعی داره شما رو زبونم لال با طلسم ارزشیوس طلسم کنه ... ارباب ... ( و این روند ادامه دارد تا اینکه)
- کروشیو
بلیز: ارباب چرا میزنی؟
در همون لحظه متجاوزین از غفلت لرد استفاده کرده و یک عدد شی باناموسی رو در چشم ایشان فرو میبرند.
لرد: دیدی حواسمو پرت کردی!
بادراد: ارباب قصد ما تنها کمک به شماست. ما داشتیم فقط به شما فرمون میدادیم.
در همون لحظه یکی از متجاوزین در حال جویدن شصت پای چپ لرد میباشد و لرد همچنان مشغول جر و بحث کردن است.
لرد: اگر میخواید به من کمک کنید بیاد بجنگید لازم نیست به من بگید چی کار کنم.
بلیز و بادراد: چشم ارباب
دهان زیبای ارباب به لبخندی ملیح گشوده میشه و در همون حال چند حرکت مخوف همراه با بک گراند آتشفشان انجام میده که متجاوزین بسی ترسیده اما جای نگرانی نبود چون در آخر تمام این واکنشات به این موضوع منتهی شد که ارباب با سه انگشت دست راست خود عدد شماره سه رو نشون دادند:
لرد: نقشه شماره سه.
در همون لحظه بلیز با خوشحالی به سمت بادراد میدوئه و بادرادم به سمت بلیز و در یک واکنش پیچیده بلیز و بادراد با هم تصادف کرده و پخش زمین میشن:
- بادراد: اون نقشه شماره چهار بود که تو انجامش دادی تو الان باید میرفتی رو کول ارباب
بلیز: نخیر تو نقشه شماره یک رو انجام دادی وگرنه تو الان باید ....
لرد: معاونایی که ترتیب نقشه ها رو بلد نیستن باید کشته بشن
بلیز و بادراد
خوابگاه دختران:
بلا با عصبانیت یکی از ممد هایی که روی تخت مجاور خوابیده بود رو میکشه و در همون حال رو به آرامینتا فریاد میکشه:
- خوابگاه پسرا چه خبره؟ این همه سر و صدا برای چیه نمیتونم بخوابم ایناییم که دادی موثر نیستن.
آرامینتا در حالی که چشم یکی از اجساد رو از حدقه در میاره:
- احتمالا هنوز دارن خواب میبینن...
بلا: اگر این خوابشون یکم دیگه ادامه پیدا کنه فکر کنم خوابگاهشون خراب شه!
آرامینتا: آره باید بریم زودتر بیدارشون کنیم انگار دارن کابوس میبینن...
بدین ترتیب بلا و آرامینتا به طرف خوابگاه راه می افتن.
پشت در خوابگاه:
- هووووداااا ! آیییییی بووووم !!! تق تق ( صدای انفجار) جییییغ ! گیش گوش بووووم !
بلا و آرامینتا پشت در ایستادن و دارن به صداهای متفرقه گوش میکنند.
هر دوشون
بلا: یه ذره درصد خشانت خوابشون زیاده!
آرامینتا: احتمالا شام زیاد خوردن.
بلا و آرامینتا
در همون لحظه از درون خوابگاه انفجاری بس مخوف رخ داده و به دنبال آن در از جا کنده شده و همراه آرامینتا و بلا به دیوار مجاور چسبیده!
ادامه دارد .....
پست خوبی بود چیزی براش ندارم فقط نمرش رو میدم
به نظر من 60 برای این پست مناسبه