هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۷:۴۰ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
#35

بورگینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۴۸ دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۵۶ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
از دژ مرگ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 518
آفلاین
خارج از رول : منو ببخشید که یک سوژه دیگه میدم ، ولی این کارم چند دلیل داره : 1. فعال کردن این تاپیک خاک خورده 2. نشان دادن وفاداری ام به لرد سیاه 3.مشتی بر دهان محفلی ها که اینقدر قد شده اند!
-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0
سوژه جدید!

پاتیل درز دارد ، ساعت 5 بعد از ظهر!
کافه در صدای همهمه و پچ پچ افراد حاضر در آنجا و نیز دود سیگار ها و تنباکو های جادویی مایه آرامش کسانی بود که دوست داشتند نه صدایشان شنیده شود و هم چهره اشان برای هر کسی روئیت نشود.

در یک میز خاک خورده با لبه هایی ساییده شده در کنج ترین گوشه پاتیل دو مرد سیاه پوش که هیبتشان در میان دود مشخص نمی شد با یکدیگر پچ پچ میکردند.

یکی از آنها که صدایش خس خس می کرد خطاب به فردی که جلویش در حال پک زدن به سیگار بلندش بود گفت : بلیز... میدونی که لرد برگشته و ما هنوز نتونستیم وفاداریمون رو اون طور که باید و شاید به لرد ثابت کنیم... گوشت با منه یا نه؟

صدای دیگری که محزون بود و کلاهی بی لبه بر سرش گذاشته بود گفت : آره بابا ... ایگور نمیخواد اینقدر ناراحت بشی! بالاخره یک فرصت بهمون دست میده دیگه مرد حسابی... اینقدر حرص میخوری شیرت خشک میشه ها

دوباره صدای قبلی که گویا متعلق به ایگور بود خواست جوابی نیش دار را حواله ی دوستش کند که ناگهان صدایی که در میز پشتی اشان بلند شده بود ، توجه هر دوی آنها را به خود جلب کرد.

_ ریموس ، من دیگه نمیتونم تحمل کنم! دیگه جای اون هورکراکس تو اون جزیره نیست... هر آن امکان داره مرگ خواران برای تصاحبش حمله کنن و اونو برای لردشون که تازه بر خواسته ببرن...فهمیدی؟

صدای دیگری که نسبتاً کلفت بود در جواب وی گفت : صداتو بیار پایین. استرجس میدونی که این اطلاعات محرمانست!حالا نمی خوام بهت بگم اون هورکراکس تو جزیره آپالا گامارا واقع در سرزمین میانه هست ولی باید خودتو کنترل کنی مرد حسابی! از قدیم گفتن دیوار موش داره ، موشم گوش داره! برای هورکراکس هم با آلبوس صحبت کردم،قراره سه روز دیگه جاش عوض بشه و به یک جای سری تر به مکانی امن تر منتقل بشه ! حالا زود پاشو برو صورت حساب رو تصفیه کن!

_ بورگینم حق داشت از محفل بره ، از بس که شماها گدائین!

و نفرین کنان به طرف صاحب مغازه حرکت کرد و بعد از اون هم ریموس لوپین ، پالتویش را تنش کرد و به سرعت از کافه خارج شد.

سر انجام بلیز در حالی که لبخندی شیطانی بر لب داشت ، خطاب به دوستش که او نیز حالتی مشابه حالت او را داشت گفت : تو هم فکر منو میکنی؟

و ایگور نیز به علامت تایید سری تکان داد.
_ باید خیلی سریع بریم به لرد خبر بدیم ، به خاطر اینکه فقط سه روز برای انجام این کار وقت داریم و همچنین این کار باعث میشه که بتونیم وفاداریمون رو نسبت به لرد بزرگ تر و بهتر نشون بدیم.

0-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0
موضوع اصلی: ایگور و بلیز برای ثابت کردن وفاداریشون این خبر رو برای لرد میبرن و لرد نیز خیلی سریع اقدام می کنه و همراه با دیگر مرگ خواران به طرف جزیره آپالا گامارا واقع در سرزمین میانه میرن ولی به مشکلات فراوانی بر میخورن که همین امر باعث میشه که سه روز به سرعت سپری بشه و محفلی ها بدون هیچ اطلاعی به جزیره برای انتقال هورکراکس میان و با مرگ خوارن رو به رو میشن و ...


ویرایش شده توسط بورگین در تاریخ ۱۳۸۶/۲/۲۰ ۱۷:۴۳:۳۷


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۲:۱۴ چهارشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۵
#34

رابستن لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۵۲ یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۶
از آمپول می ترسم !!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 646
آفلاین
سه نجات غريق داشتن سر رفتن ونرفتن با هم بحث مي كردن كه صداي شلپ اومد .
ادوارد : لرد جان پيچ داره بقيه هم مهم نيستن . ما معاون مي شيم .
نيك : ممكنه هم هست كه لرد بگه كه شما چرا نيومدين معاون هاي منو نجات بدين .
ادوارد : اينم حرفيه .
نيك : نظر تو چيه آرشام ؟ ... آرشام ؟
سپس چشمشان به فرد جواتي افتاد كه در حال كرال سينه رفتن بود . ادوارد : آرشام تو چقدر خوب شنا ميكني !

داخل كشتي :
بليز : ارباب اون آرشامه ! نجات پيدا كرديم .
ولدي : آرشام نمونه ي يك مرگخوا واقعيه ! نذاشت كه يكي از جان پيچ هام هدر بره .
سه مرگخوار :
ارشام داشت به كشتي نزديك مي شد و محفليون هنوز متوجه نشده بودند .
ولدي : آرشام از اين به بعد معاون من خواهد بود .
بليز و آرامينتا : چي ؟
ولدي كه هنوز متوجه وضع بد روحي جسماني آرامينتا وبليز نشده بود گفت : آرشام معاون من مي شه .
آرامينتا : پس ما چي ؟
ولدي : خب...يكي از شما منهدم مي شه .
بليز و آرامتنيا : نه .
ولدي : آره .
آرامينتا : ولي اون گريفندوريه ! جواته ! ارزشيه !
ولدي : ولي اون اومده كه منو نجات بده .
بليز : ارباب اگه ما هم اسير نبوديم ميومديم .
ولدي : خفه .
بليز : ولي ..
ولدي : فرموديم خفه .
و سرانجام آرشام به كشتي رسيد .
آرشام : سلام بچه ها ! من اومدم نجاتتون بدم .
بليز و آرامنيتا :
صداي بال بال زدنپرنده اي به گوش رسيد . آرشامابتدا كپ كرد چون فكر مي كرد كه هديگ اومده ولي وقتي ديد گوايهير بالاي سرشه ايست قلبي كرد.
گوايهير : يالا گاليون بيار بالا .
بليز و آرامينتا نگاه معني داري به هم مي كنن و آماد همي شن تا بر ضد آرشام قيام كنن .


ادامه دارد ...

پست قابل قبولی بود . ولی میتونست جذابیت بیشتری داشته باشه . اشتابه خاص یا نکته ی منفی نداشت . و در کل داستان رو در حد مناسبی جلو برد نمیره ای در حد 35 میتونم بهش بدم


ویرایش شده توسط رابستن لسترنج در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۲۷ ۱۲:۱۷:۵۰
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۲۷ ۱۳:۱۱:۱۲
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۲۷ ۱۳:۱۳:۰۸
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۲۷ ۱۳:۱۳:۲۳
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۲۷ ۱۳:۱۶:۱۲



Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۳:۲۲ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۸۵
#33

نیک بی سرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۰ یکشنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۷:۳۸ دوشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۴
از كوهستان اشباح
گروه:
کاربران عضو
پیام: 565
آفلاین
من اول باید چند نکته رو بگم.
اول اینکه چطور از جزیره اومدین بیرون؟ این دو حالت داره.
یکی این که پست این ملت بی دفاع و مظلوم رو خوردین. (نوش جانتون)
دوم اینکه ولدی خیلی دلش میخواد من برم کمکش کنم. فکر کنم میخواد منو جای بادراد بکنه معاون.

نکته دوم:
این ادوارد واقعا قرصهاشو مصرف نکرده. این چه پستیه؟ من از کجاش ادامه بدم؟

-----------------------------------------------------------------

دوباره شاهد يه معجزه ژانگولري ديگه هستيم....
(این ژانگولر بازیها چیه که در آوردین)
ناگهان همه جا پر از گرد و غبار شد. (وسط دریا گرد و غبار کجا بود، خودمم نمیدونم)
کسی نمیتونست جلوشو ببینه.چند دقیقه ای وضع به همین شکل بود. کم کم از شدت گرد و خاک کم شد و محفلیها تونستن جلوشونو ببینن.
هدویگ: این بوقیا کجان؟
محفلیها:

کمی آنطرفتر، درون قایق پشتیبان.
گوایهیر این سه فوق ارزشی را پیاده میکند. آرشام از جایش بلند میشود و به اطراف نگاهی می اندازد.
- یعنی چی؟ گوایهیر. تو که گفته بودی فقط گاندلف رو سوار میکنی؟
گوایهیر پشت گوشش رو خاروند و گفت:
خب مجانی که سوار نکردم. گفتم تا اینجا اومدم، بزار حداقل یک چیزی دشت کنیم. حالا رد کن بیاد.میشه 3000گالیون.
نیک بی سر، سریع به انتهای قایق رفت و مشغول پارو زدن شد تا نکنه آرشام از اون پول بگیره.
آرشام چرخی زد و چشمش به ادوارد افتاد.

بعد از رفتن گوایهیر نیک بی سر دست از سر پارو زدن میکشه و محکم به پس گردن ادوارد میزنه:
برو پارو بزن. خسته شدم.
آرشام: حالا چیکار کنیم؟ تمام امید ارباب به ماست.

داخل قفس گوجه ای جوانان
بلیز: دیدی ارباب. دیدی چطور در رفتن.
بادراد از جایش تکونی خرد و گفت:
ارباب اگه خسیس بازی در نمیاوردی، ما هم میتونستیم با اونا بریم.

داخل قایق
خب دوستان. مثل اینکه دیگه چاره ای نیست. باید به سبک جواتان عمل کنیم.
ادامه دارد.....


پستت خيلي بي سرو ته بود!! در واقع مشخص بود سوژه ي خاصي نداري! در عين حال گيج كننده هم بود...
پست ادوارد رو مي تونستي خوب ادامه بدي! انقدر متوصل به ژانگولر بازي نيشين!

نمره ي اين پست 40 از 100!!

موفق باشي


ویرایش شده توسط آرامينتا ملي فلوا در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۲۶ ۱۱:۴۷:۰۸
ویرایش شده توسط آرامينتا ملي فلوا در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۲۶ ۱۱:۵۰:۲۰

[size=large][color=000066]من ديگه تو امضام هيچي نميزارم. هيچي هم نميگم.
به يه نوع ج�


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۸:۵۹ سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۸۵
#32

مالدبر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۱۴ چهارشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۵
از همونجا که بقیه میایُن
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 319
آفلاین
توبیاس در حالی که یک سیگار برگ بر لب دارد، جلوی انوار شبانه پدیدار میگردد.
توبیاس: کیه پسر؟:smoke:
پسر: نمیدونم کاپیتان... ماهی که نیستن.
توبیاس: اکَه هی هرچی غذا بود این مسافرا کوفت کردن چیز نمونده واسه کارگرا. بریم حتما جلبکی، فلوبری چیزی گرفتی.
ملوان طور را طیَِ یک عمل ژانگولری بالا میکشد و درون آنرا نگاه میکند.
پسر:
ـ کاپیتان واستین...یک جوون جوات میبینم با یک جن خاکی. آهان یک روح هم هست.
آرشی: آقا ما کار داریم. بذارین بریم.
پسر باهوش:
ـ بدیم آفریقاییا بخورنشون؟
توبیاس: واستا ببینم مالی هستن یا نه. حد اقل این آدمخورا سیر میشن

ده بیس دکوک بعد.......
یک مشت آدم سیاه پوست دور این سه دوره زده اند و دستهایشان را به هم میمالند.
توبیاس:
ـ اینم غذای امشبتون. یادتون باشه که خوردن مو و ناخن آدمها مضره. همچنین مصرف کبد آدم دو روز در هفته توصیه میشود.
آرشی: آقا ما کار و بار داریم... بیخیال شین ما رو!
نیک و ادوارد متاسفانه لالمونی گرفته اند از ترس :afraid:

دیدی ری دیدید
توبیاس: بله؟چی؟ اهان نیروی کمکی؟ اودمدن آره میاریمشون... ببینم شما اودمین اینجا به محفل کمک کنین؟
آرشی:
ـ محفل؟ اسمشو نیار که حالم به هم میخوره...
ـ مگه نیروی کمکی محفل شما نیستین؟
آرشی: عمرا... در شان ما نیست.... ما مرگخواریم

دلنگ
سه نفر داخل یک سلول سیاه می افتند.
ادوارد: نگا کنین اربابه. چطوری ارباب؟
ولدی: چی؟ شما اینجا چیکار میکنین؟ اومدین کمک من؟
نیک: نه ارباب! به ما توهین کردند! به ما پیشنهاد کمک به محفل ققنوس را دادند! ننگ!
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ(سانسوریوس)
ولدی::angry:
در سلول باز میشود.
نگهبان: بیا غذای امشب... جز نون و آب خالی...
بنگ...
طی یک حرکت ژانگولریک و ارزشیک، نور سبزی صحنه را فرا میگیرد و نگهبان روی زمین میماند.
ولدی: آهوی آرشی به آرمنیتا اینا زنگ بزن بگو خودشونو به کشتی برسونن جای محفلیا.
آرشام: ارباب شما خودتون مبایل نمیخواین؟ یک شمره ی پنج رقمی بگین با پیش شماره! سه سوته...
بنگ تصویر کوچک شده

پست قبليو خوب نخوندي! آرشام و ادوارد و نيك توسط هدويگ و بقيه توي كشتي دستگير ميشن!!
پستت سوژه نداشت! و اين كه هي از اين جا پريدي اونجا خيلي داستانو گيج كننده مي كرد.
نفر بعدي از پست ادوارد بنويسه.
نمره پست 20 از 100

موفق باشي


ویرایش شده توسط مالدبر در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۱۹ ۱۹:۳۲:۲۷
ویرایش شده توسط آرامينتا ملي فلوا در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۲۱ ۱۵:۵۹:۳۲

I Was Runinig lose


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۷:۳۴ سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۸۵
#31

ادوارد جکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۹ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۰۴ سه شنبه ۶ شهریور ۱۳۸۶
از وسط سبيلاي هوريس كنار نيكي پلنگ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 356
آفلاین
من طي يه توهم بسيار شديد غكر كردم محفلي ها يه كشتي دارن مرگخوارام يه كشتي برا همين زدم كشتي خودمونو غرق كردم همش تقصير اين قرصايه تقلبي كه وارد بازار ميكنن(با تشكر از سازمان بهداشت)
_______________________________

طي يه عمل ژانگولري كشتي يهو از اب در اومد و به صورت سالم رويه اب قرار گرفت(ها كلي داشتيم با اين غرق شدن كشتي حال ميكرديم ها )

برو بچز تو قايق بادي:

اما حتي عمليات ژانگولري هم زيادي كمكي نكرده بود و چون اب در موتور خونه كشتي زيادي جمع شده بود هم موتورو از كار انداخته بود هم باعث شده بود كه كشتي كم كم به اعماق اب فرو بره(ها بابا بذاريد يه كم اين اپيك هيجاني شه)

هدويك:قوهاهاهاها من كه پردارم پرواز ميكنم ميرم (شما هدي رو ققي دوبلي فرز كنيد كه در كتاب دوم هري و جيني و رون و لاكهارتو ييهو بلند كردو رفت)
در اين هنگام اعضايه محفل هم قوهاهاها خنديدند

بادراد:اي بوقي(با تشكر از سازمان فحش هايه اديبانه) من اون نيا بيخ خر تو رو ميگيرم

ارمينتا:ارباب توچرا اينقدر راحتي داريم غرق ميشيم

ارباب:هان.من كه جانپيچ دارم حالا يكيش كمتر زندگي بهتر شما يه فكري به حال خودتون بكنين

در همين هنگام طي يه عمليات انتحاري موجي بلند روي عرشه كشتي محكم سقوط ميكنه و همه بور بچز محفلي رو خيس اب ميكنه در نتيجه پرهايه هدويكم خيس ميهش(با تشكز از سازمان حمايتاز محيط زيست - توجه پرنده ها وقتي پراشون خيش باشه نميتونن به مدت نامعلومي پرواز كنن)

هدويك:اي واي بدبخت شديم حالا چي كار كنيم

داخل كشتي بادي

ارشام:بروبچز ديگه هر چي ژانگولر بازي در اورديم بسه الان پايه جونمون در وسطه ميگين چي كار كنيم

در حالا كه كشتي در 10 سانتي متري كشتي اصلي قرار داره اما از اونجا كه هدويك خيلي چلمنگه حتي به نيرويه كمكي اربابم فكر نميكرده

ني بي سر:ها!ارباب كه جان پيچ داره بقيشونم مهم نيستند.تازه شايد بعد كه اربابو در اورديم ما رو بنه معاون خودش

ادوارد:اما يكيمون زياده ارباب دوتا معاون بيشتر نمخواد

دو دقيقه بعد

در حالي كه ارشام موفق شده با ضرب و شتم اين دو يار ارزشي رو از فكر اين چيزاييه مخوف دربياره دوباره دو ر هم جمع شدن و در حال كشيدن نقشه هستن

ادوارد:من ميگم ايندفعه هم خودمونو به ژانگولري بزنيم شايد مثله دفعات ديگه يه خبرايي شد از ژانگولر بازي تا حالا معجزات زيادي روي داده

غرررر غرررر غرررر غررررررر

نيك:ادوارد جديدا اهنگ خر پفتو عوض كردي

ارشام: ب..چ..ه...ا

نيك و ادوارد:داشت ارشي چي شده؟!

ارشام با سر انگشت به رو به رو اشاره ميكنه جايي كه پروانه كشتي با سرعتي ماورا نور در حال حركته(ها حالا گير ندين موتور كه خاموشه چه طور شده پروانه كار ميكنه الان توضيح ميدم و اين كار نيزا به فلش بك داره)

فلش بك داخل كشتي >>>>

هدي:يهو..بهو ..من نمخوام برم سارا خفنز برو تو موتور خونه كشتي رو راه نداز اوهو ..اوهو

سارا خفنز ژانگولر معروف جادوگران با يه عمليات جيمز باندي داخل موتور خونه پر اب رفته و شروع ميكنه به تعمير موتو رخونه زير اب و باز شاهد يكي ديگر از معجزات ژانگولري هستيم كه موتور خونه راه ميفته

پايان فلش بك

ارشام ادوارد و نيك:كمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــك

طي يه عمليان انتحاري با اين صداي نكره همه ياعضايه محفل با خبر ميشن و ميان با تور ماهي گيري اين سه ارزشي بازه خفنو صيد ميكنن و ميارن رو كشتي دارن وارد قفس اهني پيش ارباب اينا ميكننشون كه دوباره شاهد يه معجزه ژانگولري ديگه هستيم....
ادامه دارد


هوووم...نسبت به پست قبليت بهتر بود! ولي چندتا غلط املايي داشت كه برات درست كردم....كلي هم غلط تايپي داره!!
يه دور روي پستتو بخون و بعد بفرست.
قسمت جان پيچ لرد و رفتن سارا اوانز به موتور خونه جالب بود ولي بعضي از اين توضيحات توي پرانتزات زيادي بودن!
نمره ي اين پست 60 از 100

موفق باشي


ویرایش شده توسط آرامينتا ملي فلوا در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۲۱ ۱۵:۴۹:۳۴

روح جنمار قديم ميكند:

[url=http://ww


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۱:۰۲ دوشنبه ۱۸ دی ۱۳۸۵
#30

آرشام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۹ چهارشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۱۸:۵۰ یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲
از دهکده ی هاگزمید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 418
آفلاین
و با پاروهايه هول هولكي خودشونو به كشتي نزديك تر ميكنن

در داخل قایق جوانان گوجه ای رنگ
آرشام:فکر کنید که به اون کشتی رسیدیم.بعدش قصد چه کاری رو دارید؟
نیک و ادوارد:
آرشام:یه کم کند تر پارو بزنید.ببینم چه شکلی باید داستان رو پخش کرد
آدوارد:فلش بک بزن.خیلی خوبه
آرشام:
نیک:فلش بک خز شده عزیز.من جای آرشام بودم؛جهان موازی ایجاد میکردم.الان جهان موازی مده
آرشام:

ناگهان از جای خودش بلند میشه و سوت میزنه.صدای شیهه ی اسبی از اون دور ها به گوش میرسه و ناگهان صدا قطع میشه

نیک:این چی بود؟
آرشام:شدوفکس بود.اسب گندالف.فکر کنم غرق شد
ادوارد:آرشام جون دوباره فکر کن
آرشام:گرفتم.گرفتم.هووووووو..هوووووووووو.

با خارج شدن این صدا از دهان آرشام بر شدت باد افزوده گشته و پرندگانی در مقابل نور خورشید ظاهر میشوند.

در داخل کشتی مستغرق
هدویگ:این چیه؟
همه به سمت آسمون نگاه میکنند.و پس از مدتی فریاد-عقاب ها می آیند-در کشتی میپیچه.
گوایهیر فرمانروای باد به همراه برادرانش به سمت کشتی میامدند.
....

در قایق گوجه ای قرمز رنگ
گوایهیر:گندالف کجاست؟
آرشام:عزیز من.اینجا سایت هری پاتریه.گندالف خواستی؛برو آردا.اینجا ولدی داریم
گوایهیر:شرمنده.من فقط گندالف رو بلند میکنم.بای بای.


کشتی به سبک تایتانیک در حال غرق شدن است و به شکل عمودی در آب قرار دارد.

نیک:چیکار کنیم؟
آرشام:چاره ای نیست
ادوارد:با شماره ی 3

سه جوات سیاه پوش دستان یکدیگر را میگیرند و به آسمانی که ذره ای ابر در آن نمایان نیست،خیره میشوند.
یک.دو.سه
نوری از میان آن ها به سمت آسمان رفته و قلب خورشید رو هدف میگیره.
-------------------------------------------
ژانگولر بازی به تمام معنا
شدوفکس و گوایهیر هم که از خون لوتر سرچشمه میگرفتند.
منتظر تامبامبادیل باشید
اگر نتونستید ادامه بدید،پست قبلی رو ادامه دهید

من نمي فهمم چرا زدين كشتيو غرق كردين خوب!!
نفر بعدي كه پست مي زنه اين موضوع رو در نظر نگيره!! كشتي غرق نشده!
خوب در مورد پستت. مطالبت يه جور از هم گسيخته بودن. اصلا نميشد ارتباطي بينشون پيدا كرد. و با يبار خوندن هم آدم چيزي نم يفهميد فقط گيج ميشد!
نتيجتا!
نمره ي اين پست 30 از 100!


ویرایش شده توسط آرامينتا ملي فلوا در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۱۹ ۱۲:۴۸:۵۸

[url=http://www.jadoogaran.org//images/pictures/ketabe-Rael.zip]الوهیم مرا به


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۷:۰۶ دوشنبه ۱۸ دی ۱۳۸۵
#29

ادوارد جکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۹ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۰۴ سه شنبه ۶ شهریور ۱۳۸۶
از وسط سبيلاي هوريس كنار نيكي پلنگ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 356
آفلاین
فرد مذكور اهسته اهسته داشت نقاب را بر ميداشت اون فرد مذكور كسي نبود جز....جز هدويك
هدويك فرمانده نيرويه دريايي محفل قوهاهاها زد زير خنده

لردي اينا:هدي چلمنگ تويي اخي خيالم راحت شد گفتم حالا كي ممكنه باشه

هدويك:من شما رو سوخاري ميكنم به جا ناهار ميخورم .. ازكابان بهتون خوش بگذره...كاپيتان كشتي رو به طرف ساحل هدايت كن


كمي ان طرف تر

در يه قايق بادي سه نيرويه سياه مخوف البته با بحره هوشي كم ايستاده بودند و از دور نظاره گر بودند

ارشام:فكر ميكني اينا كين ؟! نكنه ارباب تو دردسر افتاده باشه
نيك بي سر:حالا بذار ببينيم چي ميشه بهتره عملي انجام نديم ادوارد تو نظرت چيه؟!
ادوارد:خر پف..خرپف..خر پف...خر پف...ها من نظره خاصي ندارم ببين ارباب اگه علامتي چيزي داد وارد عمل ميشيم

همان زمان در كشتي محفل داخل قفس اهني

بادراد: ارباب جون حالا چي كار كنيم

ارباب:من هي ميگم اين هدي چلمنگه هي شما باورتون نميشه اين چلمنگ حتي ما رو خلع سلاح نكردن

در اون گوشه بيليز در طي انجام عملي داره به خودش و مغزش به سختي فشار مياره

ارباب:بيليز تو داري چي كار ميكني
بيليز:دارم ميشمارمشون ارباب بعد 6 چنده؟

ارمينتا:تعدادشون هفت تاست و ما چهار تا بيش نيستيم
ارباب:نيكي و ادوارد و ارشام رو يادتون رفته دارن با كشتي بادي پشتمون ميان..بذار الان علامته شومو ميفرستم بالا متوجه بشن تو دردسر افتاديم....Lord voldemort
هدويك:بگيرين اين بيناموسو داره به رفقاش خبر ميده

همان زمان داخل قايق بادي

ارشي:هورا ارباب كشتيشونو فتح كرد گفتم هيچ جايه نگراني نيست شما ارباب اينا رو دست كم گرفتين

نيكي متفكرانه:مطمئني ارباب اونا رو گرفته اونا اربابو نگرفتن

ادوارد:من كه مطمئن نيستم

در همين هنگام نور سبزي تمام كشتي ارباب اينا رو فرا ميگره و بعد از چند لحظه كشتي شروع ميكنه به فرو رفتن در اعماق دريا
نفرات در كشتي بادي:
با غرق شدن كشتي قفس اهنين پيدا ميشه نيك بي سر با چشماني تيز بين اعضاي گروهو اون تو ميبينه

نيك:ارباب تو دردسر افتاده
همه با هم پيش به سوي كسب افتخار

و با پاروهايه هول هولكي خودشونو به كشتي نزديك تر ميكنن

خيلي گنگ و نامفهوم بود. چندتا قسمت نوشتتم با هم تناقض داشت! در واقع اين سوژه كه آراشام و ادوارد و نيك براي كمك ميان خيلي خوب بود...ولي خوب پرورشش ندادي!
مي تونست خيلي بهتر باشه. سعي كن موقع نوشتن فكر كني كه پستت چطوري مي تونه ادامه پيدا كنه. راه نوشتن رو براي نفر بعدي باز بزاري.
مثلا وقتي يهو ميگي كشتي غرق ميشه...يكجور بي معني مي كني...چون در اون صورت هدويگ و بقيه هم غرق ميشن!
نمره پست40....100!

موفق باشي!


ویرایش شده توسط آرامينتا ملي فلوا در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۱۸ ۲۱:۰۶:۲۳

روح جنمار قديم ميكند:

[url=http://ww


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۵:۱۶ دوشنبه ۱۸ دی ۱۳۸۵
#28

آرامينتا  ملي فلوا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ شنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۱۶ دوشنبه ۲۴ دی ۱۳۸۶
از اولين پله!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 173
آفلاین
دو روز بعد!

دريا كماكان آرام بود و كشتي به آرامي بر روي درياي آرام حركت مي كرد.

بليز صندليشو گذاشته بود زير دكلي كه بادراد بهش وصل بود و داشت كاپوچينوشو مي خورد(!)
لرد ولدمورت هم توي كابينش نشسته بود و اين بار كتاب قطور فلسفه ي هگل به زبان ساده رو مي خوند!!
آرامينتا هم طبق معمول داشت كشتي رو هدايت مي كرد( واقعا از اين پسرا نمي شه انتظار هيچ كاري رو داشت!! )

همينجور كه كشتي و ساكنانش داشتند به آرامي در اين كشتي اي كه به آرامي بر روي دريا ي آرام حركت مي كرد كارهايشان را مي كردند، صداي انفجاري از روي غرشه شنيده شد!

- توجه! توجه! لرد ولدمورت و ساير معاونين سريع بيان روي پل*!

در طي چند ثانيه بادارد و بليز و لرد توي پل زنداني شده بودند. سرتاسر كشتي در تصرف ملوانان خشمگيني بود كه با انواع بمبهاي دست ساز(!) سعي مي كردند كاپيتان و افرادش رو بگيرن.

بادراد: حالا چي كار كنيم!!؟؟ ما ميميريم!
بليز كه احساساتي شده بود شونه هاي بادراد رو گرفت و تكون داد: نه بادي تو نبايد بخوابي...نــــــــــــــــــــــه!!

آرامينتا و كاپيتان:

- شما محاصره شدين! دستاتون رو بزارين بالاي سر و بيايين بيرون!
آرامينتا: ببينين...ما مي تونيم مذاكره كنيم! راه هاي مسالمت آميزي براي حل اين مشكل وجود داره ما...
اما قبل از تموم شدن حرف هاي آرامينتا ملوانان وارد پل شدن و همرو به زور(!) بردن توي قفس ها!

آن سوي كشتي**
فرد مرموز و مشكوك: آفرين...كارتون عالي بود! حالا كشتي مال ماست!
و به آرامي نقابش رو از روي صورتش كنار زد!

* پل: محل هدايت كشتي


_________________________________________
نقد میکنیم

تیکه ی اول پستت جالب بود. خوشمان آمد . وسطش چند تا تیکه هم به پسر ها انداختی دیگه
:
come:
نقل قول:
در طي چند ثانيه بادارد و بليز و لرد توي پل زنداني شده بودند. سرتاسر كشتي در تصرف ملوانان خشمگيني بود كه با انواع بمبهاي دست ساز(!) سعي مي كردند كاپيتان و افرادش رو بگيرن.

این بخش پست یه کم گیج کنندست اول آدم به این فکر میافته که تو سوتی دادی و اول نوشتی لرد و معاون هاش دستگیر شدن بعدش دوباره بحث تعقیب و گریز رو پیش کشیدی بهتر بود ایجا یه کم بیشتر توضیح میدادی. ولی بخش آخر که فرد مشکوک رو آوردی تو داستان خوب بود انگیزه ی لازم و سوژه ی مناسب رو برای نفر بعدی آماده کرد

به نظر من نمره ای در حد 60 مناسب این پسته


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۲۴ ۲۱:۱۶:۵۵
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۲۴ ۲۱:۱۸:۲۷


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۳:۲۹ دوشنبه ۱۸ دی ۱۳۸۵
#27

old ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۴ شنبه ۲۷ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۸:۵۶ سه شنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۵
از 127.0.0.1
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 82
آفلاین
دریا ارام است . دریا خیلی ارام است . کشتی در این دریای ارام به آرامی حرکت میکند. چون در یا خیلی ارام است. ایول دریای آرام

- ملوان بیا این بارداد رو بگیر ببر ببند بالای دکل کشتی. دیونم کرد از بس گفت دریا آرام است

- چشم کاپیتان.

صدای پای چوبی کاپیتان ولدی روی تمام عرشه ی کشتی شنیده میشه همه ی ملوان ها به شدت مشغول کارن. هر کس یه سطل آب دستشه و داره کف عرشه ی کشتی رو برق میندازه

ولدی میره میرسه با جایی که سکان کشتی قرار داره . یعنی ته کشتی. اونجا بلیز داره با دوربین یه چشم ولدی بازی میکنه و آرامینتا هم داره کشتی رو هدایت میکنه.
پارازیت: بارداد روی دکل بسته شده و داره با صدای دالبی شعر میخونه

ولدی: الان چند روز حتی یه قایق کوچیک ندیدم که بهش دستبرد بزنیم

آرامینتا: درسته کاپیتان. ملوان ها هم دیگه داره حوصلشون سر میره. میترسم اگه دو روز دیگه مجبورشون کنیم عرشه رو بسابن یه مشکلی درست کنن

ولدی: موافقم وضع خیلی خرابه نظر تو چیه آقای زابینی؟

بلیز که در حال دوربین بازیه: ها؟ چی؟

ولدی: هیچی بابا . این کلا دیونست

________________________________________
گروهی از ملوان های به شدت شاکی توی آشپزخونه جمع شدن.
ملوان شماره ی 1: من میگم اگه این کاپیتان عرضه نداره یه کشتی پیدا کنه که بهش حمله کنیم دیگه نباید کاپیتان باشه. باید یه فرد مناسب تر بشه کاپیتان کشتی

ملوان شماره 2: کی حتما تو میخوای کاپیتان بشی

ملوان شماره ی 3: من با ... موافقم خیلی کارش درسته

و به این ترتیب اولی جرقههای یه شورش به راه افتاد


هووووم.....خوب پست نسبتا خوبي بود!! ولي غلط املايي و اشتباه تايپي خيلي داشت!
با دقت تر!!
يكمي هم با عجله نوشته بودي. بعضي جاها رو مي تونستي زيباتر بنويسي.
در كل 50 از 100 ميگيره!

موفق باشي


ویرایش شده توسط آرامينتا ملي فلوا در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۱۸ ۲۰:۵۸:۲۰


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۲:۰۱ جمعه ۸ دی ۱۳۸۵
#26

مالدبر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۱۴ چهارشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۵
از همونجا که بقیه میایُن
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 319
آفلاین
در نقاط دوردست جزیره، چند ممد در حال نرمشهای یوگا و گرفتن حمام آفتابه هستند.(البته یکیشون اسمش حسینه با گذرنامه ی جعلی سفر میکنه )
ممد یک:
ـ هوووو آییییییییوم...
ممد دویوم:
ـ این تکانیک(جمع تکنیک) چیه از خودت درمیاری! نگاه کن مثل من...
هوووووووووو...
یکدفعه از چوب یک بادراد، یک تور بیرون می آید و دو ممد را درون خود میگیرد.
بلیز:
ـ خوبه... واستا وارسیشون کنم... خوبه بدرد ما میخورن.
بلیز و بادراد ممدبه دست شروع به رفتن به سمت خوابگاه میکنند.
بلیز:
ـ ...در قرن پونزدهم برده برداری یکی از ناپسندترین کارها بود...
بادراد: بمیرم و برده برداری نکنم...
در درون خوابگاه ولدی---------------------------
ولدی رو به ممدها:
ـ خوب، من و بلیز و بادراد شما رو میپزیم، بهتون سس میزنیم و میدیم دوتا خانم محترم تناول کنند شما رو... مفهومه؟
بلیز: اصلانم درد نداره... خیلیم خوبه...
بادراد: البته شاید ییک از انگشتاتون خونی شه...
ممدها: ما به اربابمون شکایت میکنیم...
ولدی: بینم اربابتون کی باشن؟
ییک از ممدها:
ـ لرد گرفش! لرد جزیره! بزرگترین...
به علت خشم ولدی، ممدها برای همیشه ساکت میمانند.
صدای چنگال بلا و آرمنیتا از اتاق روبرویی شنیده میشود.
ولدی:
ـ شما اینا رو بپزین تا من برگردم.
سپس ولدی غیب میشود.
-------------------------------------------------------
ولدی جلوی بویم می ایستد و میگوید:
ـ این لرد گرفش حقیر کجا زندگی میکنه؟
بومی: بالاتر از روبروی دست راست.
ولدی به سمت بالاتر از روبروی دست راست راه می افتد و به یک خانه ی مجلل میرسد...
ولدی در فکر: هوووم... چجوری این لرده رو بکشم؟

_________________________________--
به این پست نمره نمیدم ولی یه نکته رو که توش دیدم فقط اشاره میکنم . بهتره توی ایفای نقش هری پاتری از اسم های غیر هری پاتری استفاده نشه


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۱۵ ۲۰:۲۷:۱۱

I Was Runinig lose







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.