هر هر هر ! کر کر بوووق !
____________________________________________________
بلیز با قدم هایی محکم و جلوی سارا به سمت آشپزخونه حرکت می کنه و در رو پشت سرش می بنده . هنوز چند قدم بیشتر از در دور نشدن که صدای تیکه پاره شدن ملت به غل و زنجیر کشیده شده به گوش میرسه !
- جررررر !
- ممممم ! اوییی !
-
یِه یِه یِه ! ( این آرامینتاس)
سارا چوبدستی شو در میاره و در حالی که چشم غره ای به بلیز میره ، با سرش به سمت طبقه ی بالا که آشپزخونه اون جا بوده اشاره می کنه . با هم حرکت می کنن .
بلیز: سارا ؟ نمی دونم ... هوووم راستش نمی دونم چه طوری اینو بهت بگم که ...
سارا : دهه ! جووون بکن بگو دیگه ! نون نخوردی !؟
از راهرویی می پیچن و تاریکی جای نور مشعل های دیواری رو میگیره !
- : خب راستش ... خیلی وقته که میخوام این رو بهت بگم . از وقتی که .... از وقتی که تو رو دیدم .
- : هین !؟ از وقتی منو دیدی چی می خواستی به من بگی !؟
صدای تق تق دندونای بلیز که از ترس و هیجان به هم می خوره شنیده میشه . سارا با چشم هایی معصوم و حالتی عاشقونه به سمت بلیز میاد و دستش رو روی شونه ی بلیز می ذاره !
سارا : امممم ! مهی !چیزه بلیز ! من از همون اولش هم تو رو می خواستم ! من ... بذار اعتراف کنم ... اممم ! من عاشق تو اَم !
بلیز :
من .. مممم .... هوووی ! ..... مممم .... منظورم این نبود ... هوی ندید بدید ! مممم !
نیم ساعت بعد توی آشپزخونه !
آرامینتا در حالی که داره زیر لب فحش میده و یه زنجیر دستشه ، از در آشپزخونه وارد میشه . زنجیر روی زمین کشیده میشه و آخر زنجیر دو نفر با حالتی مفلوکانه و مفتضحانه روی زمین کشیده میشن !!!
آرامینتا : یه یه یه ! پا شین ببینم ! همین الان باید ترتیب شام رو بدیم ! آرشام ! برو ظرف ها رو بشور ، این قدر می سابیشون که عکس خودمو توشون ببینم ! زووووووووود !
با حرکت چوبدستی آرشام رو پرت می کنه طرف ظرفشویی ! شترق ! آرشام از بین کلی چینی شکسته بلند میشه و با شعری که زیر لب می خونده شروع به کار می کنه !
آرامینتا ، رو به قربانی(!) بعدی می کنه و با صدایی مهربون میگه :
- هوووم ! حالا نوبت لرده ! یه یه یه ! الان می خوام نشونت بدم که معاون لرد چه قدرتی داره ! (
)
به سمت فریزر میره و در اونو باز می کنه ! یه قفسه رو می کشه بیرون و لرد رو از یقه ش بلند می کنه و میاره تا چیزی که توی قفسه بوده رو بهش نشون بده !
آرامینتا : بیا ! ببین چه بلایی سر بادراد آوردم ! شاید این طوری بفهمی نباید جلوی من کم کاری کنی !
توی قفسه ، یه گوشه ش بادراد نشسته بود و زانوهاشو بغل کرده بود ! چند تا بسته سیگار هم کنار پاش مچاله شده بود !!
بیچارگی و حزن از سر و روش می بارید !!!
لرد : اینو تیکه تیکه کردی !؟ این که سالمه که ! برو بابا ! جرات این کارا رو هم نداری !؟
آرامینتا : هر هر هر ! یه کاریش کردم خودش ، خودشو تیکه تیکه کنه ! فقط باید کمی صبر کنی !
شتـــــــــــــــرق !
ارشام ظرفی رو که داشته برقش می نداخته رو ول می کنه و چوبدستی شو از جیب رداش می کشه بیرون و میگه :
من دیگه یه لحظه هم این جا نمی مونم ! رواااااااااااااااانی !
لرد روشو برمیگردونه تا شاهد از دست دادن یه مرگ خوار دیگه نباشه ! منتظر شنیدن صدای طلسمی چیزی بوده ، ولی چون صدایی نمیاد روشو به سمت جایی که آرشام بوده برمیگردونه ، ولی ....
________________________________________________
هر هر هر اول پستم به خاطر این بود که خیلی خندیدم و این پست رو نوشتم !! ولی خنده به چی !؟ روش فکر کنین !