هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۲۳ شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۵

ویکتور کرام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۶ سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۳۳:۱۷ سه شنبه ۸ اسفند ۱۴۰۲
از مدرسه دورمشترانگ (بلغارستان)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 509
آفلاین
انتها – مرگخواران – شومینه – قطار – دختر – یکی – تابلو – لحظه – خالی – ظاهر.
دختردر حال فرار از مرگخوارانبود او که ظاهرآن مرده خورها را نمی دید با ترس فرار میکرد او بها نتهای راهروی خالی رسید در آن لحظهنمی دانست چه کند چون دیواری در مقابلش ظاهر شده بود و فقط یک تابلو در روی آن بود حال نه راه رفتن داشت و نه می توانست برگردد او برگشت و پشت سرش را نگاه کرد برای جنگ و کشته شدن به دست مرگخوارها آماده شده بود صدایی از تابلو آمد که می گفت پودر فلو رو بگیر من را فشار بده پشت سر من شومینهاست . اما دیگر دیر شده بودیکی از مرگخوارران ورد را به سمت دختر رها کرد: آوادکاورا. ناگهان با صدای سوتقطار دختر از خواب پردید و خود را در کف قطار یافت با خود اندیشید و سپس خنده ای کرد و گفت: همش خواب بود.


کاشکی یه روز باهم سوار قایق می شدیم
دور از نگاه ادما هردوتا عاشق میشدیم


بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۹:۲۱ سه شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۵

ماتیلدا(طلا.م)


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۹ دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۰۱ چهارشنبه ۳ فروردین ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 271
آفلاین
انتها - مرگخواران - شومینه - قطار - دختر - یکی - تابلو - لحظه - خالی - ظاهر

در " انتها"ی راهرو ی "قطار" "شومینه"ای قرار داشت که "یکی" از چوب هایش به بیرون افتاده بود و روربه روی آن "تابلو"ای از "مرگخواران"بود که به "دختر"ی حمله کرده بودند و هر کدام از آن ها "لحظه "به لحظه غیب و "ظاهر" میشدند و تابلو مدام پر و "خالی" میشد.



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۹:۴۳ دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۵

باتيلدا بگشات


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۸ یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۰۴ یکشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۹
از بيمارستان سوانح و بيماري هاي سنت مانگو-طبقه ي اول نه،طب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 76
آفلاین
انتها - مرگخواران - شومینه - قطار - دختر - یکی - تابلو - لحظه - خالی - ظاهر

دخترك لرزان و به همراه ديگران از پله ها بالا رفت تا براي اولين بار تالار عمومي گروهش را ببيند. تابلوهاي عجيبي به ديوارها نصب كرده بودند. نقاشي هاي داخل آن ها زنده به نظر مي آمدند و حركت مي كردند. به يكي از تابلوهاي خالي كه پشت زمينه ي زيبايي داشت، خيره شد. يك لحظه ناگهان مردي پيپ به دست در آن ظاهر شد و دوباره به تابلوي كناري بازگشت. رنگش پريد. نمي دانست چه چيزهاي عجيب تري وجود خواهند داشت. شايد بهتر بود نمي گذاشت قطار سرخ رنگ به انتهاي پيچ برسد و او را در اين جا تنها بگذارد.
صداي دانش آموزي كه آنها را راهنمايي مي كرد او را از افكارش بيرون آورد. به تالار رسيده بودند و تا چند ثانيه ي ديگر گرماي خوش شومينه به آن ها خوش آمد مي گفت.


هنوز در همين نزديكي شايد منتظر ماست
يك جاده ي جديد يا كه دروازه اي مخفي؛
و اگرچه


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۱:۵۹ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۵

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
کلمات جدید:
انتها - مرگخواران - شومینه - قطار - دختر - یکی - تابلو - لحظه - خالی - ظاهر


ماه سپتامبر آغاز و قطار هاگوارتز آماده بردن دانش آموزان به مدرسه شده بود.پسری از سکوی نه و سه چهارم گذشت و داخل یکی از واگنها شد.یکی یکی کوپه ها را پس از دیگری طی کرد تا صندلی خالی برای نشستن پیدا کند.در انتهای واگن به آخرین کوپه رسید. دخترری در آنجا بخواب رفته بود که ظاهر عجیبی داشت.روبروی دختر نشست و آن را تماشا کرد.
نویل در آن لحظه هر گز گمان نمی کرد که روزی در کنار آن دختر با مرگخواران مبارزه کند.





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۶:۰۷ جمعه ۲۹ دی ۱۳۸۵

آبرفورث دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۴۷ یکشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۱
از کافه هاگزهد
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
پیام: 514
آفلاین
جادوگران - جنگل - قدرت - جستجو - فنا - واسطه - آخرین - تبدیل - روح – کشت

در میان جادوگران ، لرد ولدمورت قدرت طلب به واسطه تبدیل روح به هورکراکسس ها تقریبا جادوگری فنا ناپذیر شده بود.
اما هری در آخرین جستجوی خود ، درجنگل
ولدمورت را پیدا کرد و لرد سیاه را در جنگی نابرابر کشت


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۲۹ ۶:۱۱:۵۱

تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱:۵۳ جمعه ۲۹ دی ۱۳۸۵

ارنی مک میلانold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۳ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۰:۰۶ پنجشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۶
از دوردست ترین قله
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 135
آفلاین
به نام بزدان پاک ...

با عرض معذرت از ناظر انجمن من اون پستم یه مشکلاتی داشت که وقت نشد ویرایش کنم و از شما میخوام که اونو پاک کنید ...

قدرت ، فنا ، جنگل ، جستجو ، تبدیل ، جادوگران ، آخرین

سال ها بود که خورشید قدرت تابیدن را از دست داده بود و آخرین زمزمه های هستی به گوش میرسید.
همه در تکاپو و جستجو بودند که قدرت فنا ناپذیری که از گذشته حکایت میکرد را به سلطه ی خود در آوردند و جادوهای پیشرفته که جادوگران مطرح اختراع کرده بودند را در اعماق جنگل های دست نیافتی پیدا کنند .
ولی زندگی کوتاه و پوچ تر از آن هست که چنین چیزی تبدیل به حقیقت شود !



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱:۵۱ جمعه ۲۹ دی ۱۳۸۵

ویکتور کرام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۶ سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۳۳:۱۷ سه شنبه ۸ اسفند ۱۴۰۲
از مدرسه دورمشترانگ (بلغارستان)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 509
آفلاین
جادوگران – جنگل – قدرت – جستجو – فنا – واسطه – آخرین – تبدیل – روح – کشت
با به قدرت رسیدن لرد سیاه ، تمامی جادوگران وحشت را به خود راه دادند. لرد دیگر فنا پذیر نبود و به این راحتی ها کشته نمی شد. پس از آنکه برای کشتن هری به جنگل ممنوعه آمدو در آن جنگل به جستجو پرداخت. هری را یافت. رودر رو . هر دو مقابل هم . مانند سالی که در قبرستان همدیگر را دیده بودند با این تفاوت که دیگر هری بسیار آماده بود. شاید این آخرین دیدار هر دو باهم بود. هردو چوبدستی هارا بالا آوردند و جنگ هرسی و لردسیاه شروع شد. پس از آنکه هری لرد را کشت . روح ولدمورت را تسخیر کرده و به شکل آبری باران زا تبدیل کرد. بهواسطه این کار باران سختی شروع شد که فقط مرگخواران را نابود و غرق کرد.


کاشکی یه روز باهم سوار قایق می شدیم
دور از نگاه ادما هردوتا عاشق میشدیم


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۰:۴۷ پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۵

زحل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۴ جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۱۰ پنجشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۰
از اتاق آبی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 189
آفلاین
جادوگران - جنگل - قدرت - جست و جو - فنا - واسطه - آخرین - تبدیل - روح - کشت.

هری پاتر آخرین بازمانده و تنها امید جادوگران در پایان ، در جنگل متروک به واسطه ی همان جادوی سپید عشق که در روح او نهفته بود آن جست و جو گر بزرگ قدرت و آن انسان فنا شده را کشت و خود نیز کشته شد و برای همیشه تبدیل به یک تراژدی جاودانه شد!!!


خطاط اتاق آبی


تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۰:۲۵ پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۵

مده آ مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۹ شنبه ۱۶ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲:۳۲ پنجشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۸
از چاله افتادم تو چاه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 99
آفلاین
جادوگران - جنگل - قدرت - جستجو - فنا - واسطه - آخرین - تبدیل - روح – کشت-این جنگل پر از روحه...من هیچوقت پامو اینجا نمی ذاشتم...می خوام برگردم....تو مجبورم کردی بیام...خیلی می ترسم...
-مطمئن باش این اولین و آخرین بار در زندگیته که به اینجا میای...تصور کن الان این جنگل خوفناک مال ماست و ما قدرت مطلقشیم...دیگه هم از این مزخرفات نگو. روحی وجود نداره.
- این تویی که فکر می کنی انسان بعد از مرگ نابود می شه. نمی خوای بفهمی که انسان فنا ناپذیره و می تونه بعد از مرگ به شکل روح یه زندگی دیگه داشته باشه...اگه به دست کسی کشته شده به جستجوی قاتلش بره و اونو عذاب بده...
-آره بابا درست می گی. حتما بعدشم از جادوگران کمک می خواد که با جارو یارو رو دنبال کنن و اونقدر تو سرش بزنن تا تبدیل به یه خون آشام بشه...وایییییییییییییی! مُردم از ترس....یکی نجاتمون بده...!
-واقعا که! تو داری به من توهین می کنی! اینا اعتقادات منن و من به واسطه ی اونا دنیای اطرافمو می شناسم!
-پس بهتره با اعتقاداتت تنهات بذارم تا این جنگلو بیشتر بشناسی!
مده آ بعد گفتن این حرف سریع دوید و با چراغ قوه از جنگل خارج شد. تو تاریکی مطلق بودم....صدای خش خش و هوهو های مزخرفی رو می شنیدم و نمی دونستم می تونم به کجا برم.... من می ترسم...این جنگل پر از روحه...
پیام داستان از زبان نویسنده::هرگز بدون چراغ قوه اضافی به جنگل نروید .
دومین پیام داستان از زبان نویسنده:خوردن دو بار ماهی در هفته توصیه می شود .


ویرایش شده توسط مده آ مالفوی در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۲۸ ۱۰:۳۵:۲۹

تا تو نگاه می کنی، کار من آه کردن است...
ای به فدای چشم تو...کوفت! مگه مرض داری نیگا می کنی؟!


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۳۰ چهارشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۵

ارنی مک میلانold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۳ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۰:۰۶ پنجشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۶
از دوردست ترین قله
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 135
آفلاین
به نام یزدان پاک

جادوگران - جنگل - قدرت - جستجو - فنا - واسطه - آخرین - تبدیل - روح - کشت

سال ها بود که خورشید قدرت تابیدن را از دست داده بود و آخرین زمزمه های هستی به گوش میرسید.
. همه در تکاپو و جستجو بودند که قدرت فناناپذیری که از گذشته حکایت میکرد را به دست بیاورند و جادوهای پیشرفته که جادوگران مطرح اختراع کرده بودند را در اعماق جنگل پیدا کنند .
ولی زندگی کوتاه و پوچ تر از آن هست که چنین چیزی تبدیل به حقیقت شود !


پاتر , رولینگ خزیده کردت !!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.