گریفیندور و ریونکلا
--- داخل رختکن گریف---
استرجس : اه پس چرا این هدویگ نمیاد ؟!
همه داشتن به سرعت و با حالتی عصبی توی رختکن راه می رفتن و منتظر هدویگ بودن.....
---بیرون ورزشگاه---
هدویگ با سرعت به سمت ورزشگاه می رفت . ناگهان فردی مجهول الحال از پشت درخت پرید بیرون و جلوی هدویگو گرفت .
- داری میری مسابقه ؟
- آره .
- می خوای برنده بشین ؟
- ها ؟
- می خوای برنده بشین ؟
- برنده چیه ؟
- هیچی بابا بیا اینو بگیر بخور برات خوبه .
قلپ قلپ قلپ قلپ .(صدای خوردن معجون)
- هدویگ معجون دوست داره !
---داخل رختکن---
در باز شد و هدویگ داخل شد .
ملت : بالاخره اومد
استرجس : هدویگ تا الان کدوم گوری بودی ؟
هدویگ : ها ؟
استرجس : کجا بودی تا الان ؟
هدویگ : هاااااا ... خواب مونده بودم !
بعد از رفع معضل هدویگ(!) ملت تازه متوجه سیاه پوشیدن مری شدن .
سارا : مری چرا سیاه پوشیدی ؟
مری :
سارا: چی شده ؟
مری : گارفیلدکم !!
سارا : چی ؟
مری : گارفیلد من مریضه !
سارا : ااااااااه حالا فکر کردم چی شده ... بریم تو زمین داره دیر می شه ها !
-
صدای جیغ سارا شنیده شد ... بعد از چند لحظه شطرنجی شدن صفحه ، صورت سارا که روش سه چهار تا خراش ناجور بود دیده شد !
سارا : این دیوونه شده ! قاطی کرده !
و دستشو روی صورتش کشید .
- آخ مامان می سوزه !
...
همه در حال آماده شدن بودن که ...
بوووووووووووووووووم !
استرجس : آآآآآآآآآآآآآآخ !
ملت به سمت استرجس برگشتن و چماقشو توی دست هدویگ دیدن .
هدویگ : ااا این چقدر چیز باحالیه !
و باهاش دنبال اندرو کرد تا یه دونه بکوبه تو سرش !
استرجس روی زمین افتاده بود ... از سرش چیزی مجهول الهویه بیرون زده بود و داشت همینجور درازتر می شد !
ملت :
---دقایقی بعد---
ملت به استرجس که سرشو باند پیچی کرده بود کمک کردن تا روی جاروش سوار شه . بعد همه با هم به سمت داور رفتن که دقایقی بود وسط زمین منتظر اونا بود .
داور :
همه بازیکنای گریف به حالت دو نقطه دی به داور نگاه می کردن !
داور : کاپیتانا بیان جلو .
استرجس آخ و اوخ کنان جلو رفت و با فنگ دست ... نه دست نداد .(ستاد جلوگیری از شیوع هاری !)
بازیکنا سر جاشون رفتن . داور خواست سوتو بزنه ...
داور : اِ سوتم کو ؟!
صدای سوت های ممتد و گوشخراشی از سمت دروازه گریفیندور شنیده شد .
هدویگ : ایول این سوته چقدر باحاله !
و به نواختن سوت ادامه داد !
پس از دقایقی تعقیب و گریز نقس گیر داور سوتشو پس گرفت و بازی رو با صدای سوت آغاز کرد !
سارا به سمت دروازه رفت و سرجاش قرار گرفت .
سارا : هدویگ تو اینجا چی کار می کنی ؟
هدویگ در حالی که داشت دستکشای احمدرضا عابدزاده رو دور پرش سفت می کرد(!) گفت :
- می خوام دروازه واستم !
سارا : دروازه بان منم تو مهاجمی !
هدویگ : حالا این بازی رو من وامیستم !
سارا : هدویگ برو نگاه کن جسی و اندرو هم منتظرتن .
هدویگ : من می خوام دروازه واستم !
سارا بشکنی زد و دستکشا توی پر هدویگ پاره شدن !
هدویگ : من دستکشامو می خوام !
سارا : حالا مثل یه جغد خوب برو مهاجم واستا !
...
توپ دست اندرو بود و داشت به سرعت به قلب دفاع تیم حریف می رفت !
بینز اومد جلوش و به حالت تهدید بوهاهاهاهایی کرد و راه اندرو رو سد کرد !
اندرو در آن واحد بالا آورد و بعد از جمع و جور کردن قضیه به راهش ادامه داد و بینز رو که مبهوت به گذر اندرو از داخلش نگاه می کرد به حال خودش گذاشت !
الکسا خواست یه بلاجر بفرسته به سمت اندرو ولی برودریک یه دونه خوابوند پس کلش .
ملت : (شکلک چه بی ناموسی ... وای !)
الکسا رفت یه گوشه از غم بی شوهری گریه کنه و برودریک جای اون بلاجر رو زد .
بلاجر مستقیم به سمت اندرو رفت ولی راست خورد تو شیکم چو !!!
الکسا در حالی که داشت اشکاشو پاک می کرد :
- چپول !
بعد یه نفس عمیق کشید و ایندفعه خودش بلاجری به سمت اندرو فرستاد . استرجس نزدیک بلاجر بود .
مرلین : استرجس فرزندم اون بلاجرو بزن به اندرو نخوره !
استرجس چوبشو بلند کرد ...
استر : آآآآآآآآآخ سرم ... درد می کنه .
و چماق رو ول کرد و سرش رو چسبید !
بلاجر مستقیم به شیکم اندرو خورد !
هدویگ کوافل رو از زیر دست اندرو قاپید و مستقیم به سمتی نامعلوم رفت .
بعد از چند لحظه ...
هدویگ : گل ... گل ... گل زدم !
همه مات و مبهوت به هدویگ نگاه می کردن .
ناگهان ورزشگاه مثل بمب ترکید و صدای گزارشگر شنیده شد :
- ده هیچ به نفع ریونکلا با گل زیبای هدویگ البته به خودشون !!!
.......
- بله و گل زیبای دیگری از هدویگ ... بیست هیچ به نفع ریونکلا !
....
- ایندفعه فنگ کوافل رو از دست هدویگ می قاپه و خودش گل رو به ثمر می رسونه ! سی هیچ به نفع ریونکلا .
....
بازیکنای گریف خسته و دل شکسته از وضعیت تیم ، بازی نمی کردن و فقط داشتن غصه می خوردن .
--- و اما در گوشه ای از زمین ---
مری دپرس تر از همیشه سر جاش توقف کرده بود و به ناکجا آباد خیره نگاه می کرد .
استرجس : مری چرا دنبال سرخگون نمی ری ؟
مری : گارفیلدکم مریضه !
ویززز .. ویززز
- اه مگس لعنتی هم دست از سر ما برنمیداره !
مری دستشو رو هوا تکون داد و مگس رو به جنگ آورد .
صدای سوت داور شنیده شد ...
سووووووووووووت !
گزارشگر : مریدانوس اسنیچ رو گرفت ... بازی به نفع گریفیندور به اتمام رسید !
==========
نکته : اون معجونی که هدویگ خورد معجون اسکلی مضمن بود ! حالا از اول دوباره این رولو بخونید تا بهتر متوجه شید !
پ.ن : اسکل پرنده ایه که کل سال برا زمستون غذا جمع می کنه ولی زمستون یادش می ره اونا رو کجا گذاشته !