سلام
من بحث رو بهم نمیزنم.
فقط به مدیرای انجمن بگم من از این دفعه توی ایفای نقش فقط پشت سر ارزشیا پست میزنم و دیگه ارزی بازی در نمیارم.
از این دفعه هم اینجوری مینویسم:
صبح زود آرشی و مالدبر از صف شیر در یک پارک برف آلود در حال قدم زدن هستند.
یکدفعه یک ساحره ی 6 از 3 از درِ پارک وارد میشه و به سمت اونها میاد.
آرشی: ایول مالدبر یک چراغ بهش بده.
مالدبر: آهاس خانوم بیاین میخوام بهتون چراغ بدم!
آرشی:
ساحره به سمت اونها میاد و شروع به جیغ و داد میکنه و سه تا توی گوش مالدبر و آرشی میزنه.
مالدبر: هاه انگار یک سوراخ گندده تو آسمون درست شده از افتاده پایین زنیکه...
یکدفه سایه ای به صورت ققنوس بالای سر مالدبر و آرشی میفته.
بــــــــــــــــــــــمب
مالدبر و آرشی هرکدام به یک سمت پرت میشوند.
صبح روز بعد------
مالدبر چشماش رو باز میکنه و میبینه توی یک سلول تاریک که یک فن بالای سرشه به یک صندلی بسته شده و سرژ با یک چوب بیسبال به این حالتــــ>
بالای سرش وایستاده.
مالدبر: من کجاست؟ اینجا کجام؟
سرژ به طرز خشنی چوب بیسبال رو به کله ی مالدبر میکوبه و داد میزنه:
ـ مرتیکه تو خجالت نمیکشی؟ چرا با نوامیس مردم کنش میکنی؟
ـ من تنش کردم نه کنش
. فقط اومدم بهش یک چراغ بدم...
ـ یعنی تو باهاش تنش داشتی فقط؟
ـ مگه قرار بود چی بشه؟
ـ تو باهاش کنش داشتی یا تنش؟
ـ مثل فراورده شیمیایی؟
سرژ دوباره طی یک حرکت خشن چوب رو به کله ی مالدبر میکوبه که یکدفعه دیوار شکافته میشه و یک جارو که بالای سرش نوشته شده: ستاد رفع سد معبر به داخل میاد.
سرژ با چوب شروع به ناز کردن کله ی مالدبر میکنه.
یک آدم خفن با ته ریش از جرو پیاده میشه و میگه:
ـ ما به عنوان ستاد سد معبر ماموریم تا حذب رو از میان بر داریم!
سرژ: ما که مکان داریم...
مامور: نخیر. شما سدِ راه مولکولهای هوا شدین و باید رفع شین!
سرژ: ولی حذب مکان داره...
مامور: تو خجالت نمیکشی با اون ریشات حرف بیناموسی میزنی؟ ژانگولریوس!
سرژ و مالدبر از مقر حذب به وزارت پرتاب میشن...
دو ساعت بعد---
سرژ و مالدبر توی سازمان اسرار به هوش میان و شروع به کتک کاری میکنن تا به یک سالن پر از گوی میرسن .
سرژ یک گوی برمیداره و میکوبه به کله ی مالدبر. مالدبر هم یک گوی ورمیداره تا بکوبه به کله ی سرژ که سرژ نگاهش به نوشته ی روی گوی جلب میشه...
ه.ج.پ به ب.آ.و
حذب(؟) و بیناموسی رول پلیینگ
سرژ گوی رو به کله ی مالدبر میکوبه و مالدبر از هوش میره.
دو تا روح از گوی بیرون میان و شروع به صحبت میکنند...