هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۳:۵۰ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵

پروفسور بینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۱۸ سه شنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۱۳ جمعه ۱۰ تیر ۱۴۰۱
از تالار عمومی ریون کلاو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 742
آفلاین
رزرو گردید

یعنی چی رزو گردید!؟ از این زرنگ بازیها خبری نیست.پستت رو باید تا قبل از ساعت 12 مینوشتی نه اینکه رزو کنی تا تاریخ برات به ایسته.


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۲۰ ۰:۱۲:۴۷

[b][color=0000FF]بينز نام


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۲:۴۷ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵

آرامينتا  ملي فلوا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ شنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۱۶ دوشنبه ۲۴ دی ۱۳۸۶
از اولين پله!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 173
آفلاین
زمان: روز قبل از بازی
مکان: زمین اختصاصی تمرین کویدیچ تیم اسلیتیرن

ملت قهرمان اسلی دست در دست هم به مهر ببخشید به دسته جارو مشغول تمرین بودن و اینجانب یعنی خودم که همون آرامینتا ملی فلوا باشم هم از نزدیک نظاره گر تمرین این افراد بوق صفت میبودم
در اینجا منظور از نزدیک یعنی در داخل زمین و به عنوان بازیکن میباشد
بگذریم
این تمرین در ساعات ابتدای صبح آغاز گردید و در نزدیکی نهار به اتمام رسید ولی چون ما در اردوی پیش از مسابقه به سر میبردیم برای همین به جای اینکه بروبچز برن به سالن غذا خوری مدرسه توی کمپ تیم کویدیچ باشگاه فرهنگی ارزشی پوپیتر بهشون نهار دادیم ( توجه باشگاه پوپیتر همون بقل مدرسه ی هاگوارتزه) البته یه غذای سبک یعنی پیتزا
بعد از ظهر هم دوباره تمرین کردیم که من تا حدی کمی راضی بودم
ولی چون در اردو به سر میبردیم و اردو جای خوبیه بعد از تمرین هم نگذاشتم هیچ کدوم از این بازی کن ها برن توی سالن عمومی اسلی و اونجا بخوابن همه ی تیم رو بردم توی کلبه ی هاگرید ( باز هم لازم به ذکره هاگرید رو از اونجا به بیرون راهنمای نمودم) و شب بروبچز همون جا خوابیدن

زمان: فردای روز قبل از مسابقه
مکان: داخل رختکن تیم اسلی
اینجانب سخرانی قبل از مسابقه یخود را شروع نمودم و اندکی در ابتدا ملت بازیکن را تشویق کردم بعد یک مقدار تحدید کردم و در آخر به صورت عملی به همه نشان دادم اگر امروز بد بازی کنن چه بلایی سرشون می آید

هر دو تیم وارد زمین شدند و من بدبخت مجبور شدم با فردی فنگ نام دست بدم که به مشنگ زادگی میزد خلاصه طرف میخواست دست منو به قول خودش خورد کنه که با خوردن چک دوم بیخیال شد

بعد با یه نعره ی برق آسا بازیکنان را به جای اصلی خود رهنمود کردم
یعنی ایگور و اينيگو و این یارو بوقی فیلینت رو که محاجم ها باشن دنبال سرخ گون اون دو تا چلمنگ زابینی و جاگسن اون رو دفاع ( چماغ پرانی) و سامانتاا ولدمورت رو هم درون دروازه


با سوت داور بازی شروع شد من به دقت مشغولا جستجوی گوی زرین شدم و بدبختانه مجبور بودم حضور یه دختر لوس یعنی این پنه لوپه کلیر واکر رو بقل دست خودم تحمل کنم
دختره فکر میکرد میتونه با دنبال کردن من گوی زرین رو به دست بیاره
بوقی

از اون طرف بازی بقیه رو هم زیر نظر داشتم این یارو زابینی و اون یکی یارو جاکسن بدک بازی نیکردن بعضی وقت ها به جای ضربه زدن به توپ سعی میکردن بازیکن حریف رو هدف قرار بدن که به نظر من کار بسیار خوبی بود و نشان دهنده ی این که من به عنوان کاپیتان تونستم تاثیر مناسبی روی بازیکن ها بگذارم

اون سه تا بوق مهاجم هم همش با سه تا بوقی تر از خودشون توی ریون در گیر بودن یه روح ارزشی بینز نام و یه سگ و یه دختر جاپونی معلوم نیست این تیم هماهنگ و هم شکل محاجم چطوری با هم کار میکنی توی این گروه ریون حتما تقلب میکنن

اون دو تا مدافع یعنی استاد بود و الکسا بردلی رو هم اصلا ولش به من کاری نداشتن من بهشون کاری نداشتم

یه جن کوتوله هم درون دروازه قرار داشت و کرچر صداش میکردن بیچاره بچه یخوبی بود همی فرت و فرت گل میخورد از ما ولی از این طرف سامانتا هم مرار گذاشته بود به این ها حال میداد توپ ها رو نمیگرفت ( بچه پرو) این هم هی گل میخورد خلاصه بعد از یه ساعت دیدم بازیث 100 به 100 مساوی فهمیدم این ها کاره ای نیستن و خودم باید دنبال گوی زرین بگردم به همین دلیل زدیم تو خط پیدا کردن گوی اولش موفقیت آمیز نبود مثلا یه بار مجبور شدم ساعت چوچانگ رو از دستش بکنم چون فکر کئم گویه ولی بلاخره تونستم گوی رو دم گوش چپ کریچر ببینم دیدم این دختره دنباله گفتم سر راه اینو بپیچونم بعد برم سراغ گوی برای همین اول پرواز کردم به سمت بلیز این هم دنبالم اومد بلیز هم که کارش رو بلد بود با چماغ زد تو سر این بعد چرخیدم رفتم به سمت کریچر بدبخت جنه خونگی بوقی اول واساده با اون چشم های عین سیب زمینیش داره منو نگاه میکنه ولی آخر از رو رفت و از جلوی راهم رفت کنار و من تواستم گوی زرین رو بگیرم و بای رو بردیم

هوم همه ی کار ها رو که من کردم . پس خودم حسابی خسته نباشم
با تشکر ویژه از لرد ولدمورت



Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۰:۵۱ چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۵

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
شب قبل از شروع مسابقه

اتاقی مخوف و میزی بس طویل در اتاق موجود بود که چند عدد آدم خفن و سیاه دور آن نشسته و مشغول تناول غذا بودن.
بلیز: از لطفتون بسیار متشکریم انشالله خدا بچه هاتونو زیاد کنه!
ایگور: انشالله همیشه از پستهای ارزشی بدور باشید.
مارکوس: حالا مناسبت این جشن چیه؟

دوربین به اندازه صد و هشتاد درجه میچرخه تا امتداد میز رو نشون بده و در اونجا شخصی مجهول الهویه نشسته بود و غذا خوردن آنها را تماشا مینمود.
فرد: هوووومک ... برای اینکه شما رو برای بازی فردا آماده کنم. ( در دل: بوووهاهاها)
بلافاصله همه اسلیترینی ها بخاطر پی نبردن به ذات اون شخص جام های خود را بالا آورده به افتخار این شخص ییهو خون گلاسه درون جامهایشان را نوشیدند.

در همون لحظه در سویی دیگر در باز شد و شخصی با قد سه وجب داخل اومد و این در حالی بود که گوشهایش از دو سوراخ روی کلاهش بیرون زده بود.
تازه وارد: دسر آوردم
آرامینتا: هوووم چقدر آشنایی! تو رو قبلا جایی ندیدم ...
تازه وارد که حول کرده بود:
- نه چطور منو دیده باشید ...نه من شدیدا تکذیب میکنم که ارتباطی با کریچر دارم... نه آخه از کجا فهمیدی من کریچرم ! از کجا فهمیدی میخوایم مسمومتون کنیم هان؟ از کجا فهمیدی اون شنل پوش بینزه!
ارامینتا: من که هنوز چیزی نگفتم!
کریچر ها؟ ... ( بعد میاد کم نیاره) .. نه خوب میخواستی بگی...

فرد شنل پوش که بسیار حول کرده بود:
- خدمتکار تا نکشتمت برو بیرون!
قبل از اینکه مرد شنل پوش به زور متوسل بشه خدمتکار به بیرون دوید و البته چون که اعضای اسلیترین بسیار محو این فضای عرفانی و معنوی شده بودند به هیچ چیز شک نکردند و بعد از صرف غذا نیز تشکر نموده و آنجا را ترک گفتند غافل از اینکه آن شب چه خورده اند و فردا چه بلایی سرشون میاد.

روز مسابقه

بازیکنان اسلیترین با عزمی راسخ در میدان به سر میبردند و در حالی که دور هم حلقه زده بودند مشغول بحث ها تاتکتیکی بودند.
آرامینتا: اینیگو تو باید دو تا از مهاجماشونو تا قبل از نیمه اول از زمین خارج کنی ... بلیز تو حتما باید سعی کنی بازدارنده ها رو به نفع خودمون طلسم کنی ... سامانتا حتما قبل از بازی با طلسم دروازه هامونو ضد نفوذ کن! کسی سوالی نداره؟

جاگسن: چرا ... ! من نمیدونم چرا اینجوری شدم دارم متحول میشم!
در همون لحظه چشم همه به جاگسن افتاد که در حالی که برفکی شده بود با لرزش در حال متحول بودن شد.
بلیز: منم همین احساس رو دارم چرا اینجوری شدم!
ایگور: من فورا به WC محتاجم!
سامانتا: هیوم من چرا همه شما رو چندتا میبینم؟
بعد از گذشت کسری از ثانیه
بازیکنان اسلیترین

دوربین همینجوری میاد عقب تا اینکه معلوم میشه شخصی با یک دوربین غیر از دوربین فیلم برداری مشغول مشاهده این موضوع میباشد و در همان حال با خود میگوید:
- درست سر وقت!

چند لحظه بعد
صدای گوینده: و اینک با ازاد شدن سرخگون بازی شروع میشه .. فنگ سرخگون رو با دهن گرفته میندازه برای بینز ... چه کار تاکتیکی قشنگی توپ از سینه بینز عبور میکنه و میرسه به چو ... چه بازی هیجانی امیدوارم بازی پر گلی رو امروز شاهد باشیم ...

در سمتی دیگر سوروس و مارکوس به سرعت به سمت چو حرکت میکنند.... دوربین از چشم ایگور و مارکوس صحنه رو نشون میده.... پنجتا چو دارند به سمتشون حرکت میکنند.
ایگور و مارکوس که تحت تاثیر غذای دیشب به سر میبردند: نامردا چند به چند؟

چو در حالی که ایگور و مارکوس به هم گره خورده بودند به راحتی از بینشون عبور میکنه و اولین ضربه رو به سرخگون میزنه! توپ به سمت سامانتا میره ملت نفس ها رو در سینه حبس میکنند. در همون لحظه سامانتا دستاشو از هم باز میکنه تا توپ رو بگیره و توپ به شکم وی اصابت رده و سامانتا با توپ به درون دروازه رفته و بعد از این واقعه کسی سامانتا را در زمین ندید.
ملت

چند لحظه بعد
گوینده: همونجور که میبینید جاگسن جای لرد بازی میکنه. همونجور که مستحضر هستید لرد در بازی قبل بخاطر کتک زدن داور ، به هلاکت رساندن دو بازیکن و فحاشی به مدت چند ترم از بازی ها محروم شدند و حال اینیگو جای او را پر کرده باید دید ایا جاگسن هم مهارت ولدمورت رو داره.

در همون لحظه جاگسن سعی میکنه با ضربه ای رو به بازدارنده وارد کنه اما چماغ از دستش خارج شده و یه راست به کله بلیز برخورد کرده و وی از صحنه مسابقه حذف شده در همون حال جاگسن هم به علت اثر شام دیشب احساس کرد که تبدیل به سوپر من شده به همین دلیل از جاروی خود پایین پریده تا بلیز رو روی هوا بگیره ولی از آنجا که نتونسته خود را در هوا نگه دارد سقوط کرده و اینجا بود که گوینده جواب خود را گرفت.
اسلیترینی ها

چند لحظه بعد
گوینده: 2100 به 0 به سود تیم راونکلا همونجور که میبینید غیر از جستجو گر تیم اسلیترین همه اسلیترینی ها از دور مسابقه کنار رفتند و بازیکنان راونکلا نیز از این موقعیت استفاده کرده و دارن به دروازه خالی اسلیترین گل میزنن عجب مهارتی دارن! ... اوه نگاه کنید.

دو جستجو گر با سرعت به سمت پایین میرن بعد میپیچن به چپ و بعد راست سپس روبه گزارشگر حرکت میکنند تا گوی زرین را که پدیدار شده بگیرند. لحظه ای پنه لوپه جلو می افتد و لحظه ای دیگر ارامینتا .. همه دارن به این صحنه نگاه میکنند تا اینکه سرانجام در آخرین لحظه پنه لوپه گوی زرین رو گرفت و جاروشو به سمت بالا میچرخونه و آرامینتا هم که بخاطر تاثیرات غذای دیشب قادر به کنترل جارویش نبوده یکراست وارد اتاق گزارشگر شده و بخاطر سرعت بیش از حد وی را در جا مقتول کرده!

در سمتی دیگر راونکلایی ها مشغول خوشحالی کردن میباشند و از بردشون خیلی خوشحالن و از همه طرف به زمین هجوم میارن تا به بازیکنان گروهشون تبریک بگنو در عین حال بسیار شلوغ میکنن و نظم ورزشگاه رو به هم ریختند به طوری که بازیکنان راونکلا دعا میکنند کاشکی میباختند و این گونه بخاطر هجوم طرفداران زیر دست و پا له نمیشدند.
(پیام اخلاقی: هیچ میدونید نود درصد کسانی که در حرکات دسته جمعی میمیرند بخاطر اینه که زیر دست و پا له میشن؟)




زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۴:۲۸ چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۵

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۶ دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۱۲ پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۴
از جايي به نام هيچ جا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 788
آفلاین
به نام او که ما را اصیل پاک آفرید!


مسابقه کوییدیچ بین اسلیترین و راونکلاو
دخیره هستم به جای توبیاس اسنیپ بازی می کنم!


روز مسابقه فرا رسیده بود. مسابقه هیجان انگیز میان اسلیترین و راونکلاو! دانش آموزان علاقه مند جهت ورود به ورزشگاه کوییدیچ، در حالی که چترها به دست داشتند و محکم آنها را با دو دست نگه داشته بودند تا باد چتر را نبرد، به سختی زیر رگبار شدید باران خود را به ورزشگاه می رساندند و در جایگاه ها مستقر می شدند و انتظار شروع بازی را می کشیدند، نگاه ها به سمت چهره تابلوی آلبوس دامبلدور متمرکز شده بود که در کمال ناباوری یک شنل کلفت و پشمالوی صورتی رنگ پوشیده بود تا بلکه شاید جلب توجه کند. در کنار او در جایگاه ویژه اساتید، پروفسور مک گونگال نمایان بود، در جلوی او هم لی جردن ایستاده بود تا با بلندگوی مخصوص خودش بازی را گزارش کند.
راونکلاوی ها در حالی که همگی تقریبا یک دست شنل های آبی رنگ بر تن داشتند فریاد : راون...راون..راون...! سر میدادند، در آن سو هو هو کردن های اسلیترینی ها یک دست سبز پوش موج خاصی در ورزشگاه برقرار کرده بود.


در رختکن

همه بازیکنان یک دست سبز پوش اسلیترین روی نیمکت ها نشسته بودند و بند چکمه های خود را محکم می کردند تا آماده ورود به زمین شوند، کاپیتان آرمینتا پریشان بود و به کمدی تکیه کرده بود، در فکر فرو رفته، که ناگهان به خود آمد و رو به بازیکنان گفت:
- خب بچه ها، آماده باشید، ما یک بازی بسیار سخت رو در پیش داریم، که معلوم نیست برنده بشیم یا بازنده؟! برای همین میخوام بهترین بازی خودتون رو به نمایش بگذارید...
مارکوس به میان حرف آرمینتا پرید:
- چی میگی بابا، خوشی ها، اینا که خیلی ضعیفن..! بچه ها بردیم...
آرمینتا در حالی که خون جلوی چشمانش را گرفته بود گفت:
ساکت باش، تو هیچی نمیدونی، خیلی قوی هستن، چوچانگ رو دارن، خیلی سرعتش بالاست، نمیشه به این راحتی ها بهش رسید...
ایگور: خب آبجی اون مشکل توئه..
آرمینتا نگاه پر معنی به ایگور انداخت و ابروهایش را بالا انداخت. همه داشتند به آن دو نفر نگاه می کردند و منتظر یک واکنش از سوی آرمینتا بودند، ایگور رو به بقیه کرد و گفت:
- پاشید، بلند شید الان بازی شروع میشه...
همه از جا بلند شدند و جاروی های خود را به دست گرفتند و به سمت دروازه ورود به زمین رفتند، پشت سر آنها آرمینتا نگران بعد از اینیگو که آخرین نفر بود، راه افتاد، به دروازه رسیدند، اینیگو برگشت و نگاهی به آرمینتا انداخت و گفت:
- نگران به نظر میرسی، بهتر کاری رو انجام بدی که فکرشو میکنی...درسته..همون کارو...
و چشمکی به آرمینتا زد، دروازه کنار زده شد، اسلیترینی ها سوار بر جارو شدند و به داخل زمین پرواز کردند، آرمینتا مطمئن شد که اینیگو تونسته ذهنشو بخونه، اینیگو به سمت جایگاه بازیکنان اسلیترین رفت و در نیمکت ذخیره ها یکه و تنها نشست و بازیکنان دو تیم رانظاره می کرد، بازیکنان اکنون مشغول گرم کردن خود بودند و با جارو به دور ورزشگاه با سرعت سرسام آوری می چرخیدند، حرکات نمایشی با بلاجرها صورت میدادند که مورد تشویق حضار در ورزشگاه قرار می گرفتند، داور دیدار، مادام هوچ به سمت وسط میدان پرواز کرد و بازیکنان دو تیم را فرا خواند تا در جای خود مستقر بشوند، بازیکنان یک دست آبی پوش راونکلاو یکی پس از دیگری در سمت چپ میدان مستقر شدند و به دنبال آنها اسلیترینی ها سبز پوش با آرایشی منظم در سمت راست میدان آماده بازی شدند. مادام هوچ مثل همیشه دستش را بالا برد، جیغ و فریادها و سر و صداهای حاکم بر ورزشگاه خوابید. مادام هوچ از میان شال گردنش چوبدستی خود را بیرون کشید و صدایش را رسا نمود و گفت:
* از هر دو تیم یک بازی حوانمردانه می خواهیم*
صدای تشویق و دست زدن تماشاگران فضای ورزشگاه را پر نمود. مادام هوچ به دو کاپیتان نگاه کرد، سوتش را به سمت دهانش برد و با تمام نفس در آن دمید! لافاصله توپ های کوافل و بلاجر و اسنیچ از میان صندوقچه وسط میدان بیرون جستند و داخل بازی شدند. اکنون بازی شروع شده بود !
اکنون سگ خوشگل یعنی فنگ، در حالی که روی جارویش نشسته بود و پارس می کرد به آرمینتا نگاه می کرد.
لی جردن گزارش رو شروع کرد:
بله..بازی شروع شد..اسلیترینی ها صاحبت توپ هستند..کوافل در اختیار مارکوس فلینت هستش..در کنارش ایگور کارکاروف شتاب میگیره..بردلی با سرعت به سمتش میره...اوه...خدای من..بلاجر...نه..فلینت به زیبایی جا خالی میده...یه پاس برای کارکاروف..خود کارکاروف موقعیت داره...برودریک برود در مقابلشه..واوووو...یک چرخش زیبا...تک به تک با دروازه بان...کریچر جلو میاد..اوخ..برخورد شدید..کریچ میره تو صورت ایگور...کوافل رو هوا هستش..فلینت..خودش..تصاحب میکنه..میزنه...و...نه...نه...کریچر..شیرجه میره..توپ رو میگیره...
کریچر به زیبایی تمام یا یک دست توپ را مهار کرد و با پرتابی بلند به میانه میدان فرستاد:
- حالا یک ضد حمله خوب..بینز جلو میره...یا ریش مرلین غیب شد..آها ظاهر شدش..داوار باید خطا بگیره...نه..اما نمیگیره...لرد ولدی کچل رو جا میذاره...بلیز زابینی به دنبالش، بهش تنه ای محکم میزنه...بینز منحرف میشه...وای نه..پاسش زو داد ولی..چوچانگ صاحب توپه..مارکوس فلینت برگشته..اونو دنبال میکنه...یک چرخش به دور میدان..پاس برای سگ خفن، فنگ خودش موقعیت داره..دفاع جا مونده...تووپ رو میزنه...و گل...گل...گل...برای راونکلاو...

اسلیترین0- راونکلاو 10

در میان ابرها در آسمان

آرمینتا: اسنیچ؟اسنیچ کوچولو؟ کجا قایم شدی شیطون؟ این ابر یا اون ابر؟
پنه لوپه جفت پا میره تو شیکم آرمینتا اما یه مشت روش میخوره ازش:
پنه لوپه: تو اینجا چیکار میکنی..؟ برو دنبال اسنیچت دیگه؟
آرمینتا: همین کارو می کنم دیگه...بوق گیر آوردی..فکر کردی ندیدم اسنیچ رو جادو کردی بیاد این بالا...ای جر زن...
ناگهان در میان آن دو که مانند قویی در ابر قرار گرفته بودند، اسنیچ درست جلوی صورتشان ظاهر شد، بالی بالی کرد و بال های طلایی اش را به رخ کشید و مانند برق به سمت میدان حدود 5000 متر پایین تر شلیک شد، آرمینتا دکمه روی جارویش را زد و کربن ها و نیتروژن های خودش را روشن کرد و لایی کشید و تخته گاز ! اون بقلش هم پنه لوپه زد تو سر جاروش، یهویی یک موتور هواپیما زیر جاروی ظاهر شد و پا به پای آرمینتا به سمت زمین شتاب برداشت. در میان راه چند عدد کفتر از جمله ققنوس محکم خورد تو صورت روحانی دو بانو !

در زمین

اسلیترین 0- راونکلاو 90

همگی به دو جستجوگر و اسنیچ درخشان خیره شده بودند که با سرعت باور نکردنی ای به سمت پایین سقوط می کردند:
ملت: خدایا از گناهانشان بگذر...
ناگهان مسیر اسنیچ تغییر کرد و صاف شد و مستقیم با سرعت به سمت تماشاگران درست به سمت جایگاه اساتید رفت، محکم خورد تو دهن دامبلدور و در دهن پیرمرد بیچاره جای گرفت، آرمینتا و پنه لوپه در حالی که همدیگه رو با کشیده و لگد میزدند در جایگاه فرود آمدند، همه از جمله بازیکنان بازی را رها کرده بودند و منظره را نگاه می کردند، آرمینتا و پنه لوپه در حال مشت زدن به شکم دامبل بودند تا اسنیچ رو بیرون بکشند که یهو پرید بیرون و البته دنبالش کمی تف و آب دهن !
دامبلدور:
آرمینتا زیر پا انداخت و پنه لوپه نقش بر زمین شد، آرمینتا دست دراز نمود و اسنیچ را گرفت !
بوم م م م
ورزشگاه با رقص نور سبز رنگ اسیلترینی ها ترکید!


"Severus...please..."
تصویر کوچک شده


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۰:۱۵ سه شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۵

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
ريون - اسلي



سلام دوستان من ، امروز توي يك هواي بسيار عالي و مطبوع همگي منتظر هستيم تا بازي زيبا و جذاب آخر دو تيم ريونكلاو تيم قهرمان فصل گذشته و آبرو بر اين فصل در مقابل اسلايترين دوباره باز سازي شده با كاپيتان باتجربه و مربي يونانيي كه تازه استخدام كردن رو ببينيم
جا داره اينجا از اسپانسر اين بازي كه اين جايگاه بسيار خوب رو براي گزارشگر تهيه كردن تشكر كنيم ، چرا كه بادهاي خفني كه الان بيرون داره ميياد و اون بارون سيل آسايي كه زيرش خيس شدين هيچ كدوم در اينجا راهي نداره:hammer


رختكن تيم ريونكلاو

همه نشستن و دارن به فنگ نگاه ميكنن
فنگ هي از اين ور رختكن ميره اون ور از اون رو ميياد اين ور
بعد از مدتي: چيه؟ چرا همه به من نگاه ميكنين ؟ چي ميخواين ؟ اين همه من بازياي قبل حرف زدم چي شد؟ ولمون كنين جوون مادرتون ، اينم برين ببازين خودتون و من رو راحت كنين
بازيكنا يك نگاه به هم ميكنن
بينز: ما كه چيزي نگفتيم ما فقط داشتيم به لباست نگاه ميكرديم چرا با مال ما فرق داره؟
فنگ يك نگاه به لباسش ميندازه و با نيش باز ميگه:
خوب راستش اين رو اسپانسر بازي داده بهم ، قشنگه نه؟
برودريك: چرا ما از اينا نداريم؟
خوب چون تيم ما همش ميبازه اونا ديگه زياد خرج نكردن تا واسه همه لباس بخرن ، فقط واسه كاپيتان گرفتن

زمين كوئيديچ هاگوارتز

بله حالا شاهد اين هستيم كه بازيكنا دارن وارد زمين ميشن ، در اين هواي مطبوع بازي خيلي ميچسبه
در اين لحظه مقدار زيادي گوجه به سمت جايگاه گزارشگر پرت ميشه

مادام هوچ به كاپيتانا اشاره ميكنه با هم دست بدن
و بعد از مراسم ابتدايي بازي توپ ها رها ميشه و همه بازيكنان در جاي خودشون مستقر ميشن

دوستان من ميبينين كه اسپانسر بازي لباسهاي بسيار توپي براي تيم اسلايترين و كاپيتان تيم ريونكلاو در نظر گرفته كه جاي داره دوباره ازشون تقدير بشه
حالا ميبينم كه توپ دست چوئه ، اون ميندازه براي بينز اما بينز كه به دليل بارون زيادو لباس در پيتي كه داره و از محصولات شركت اسپانسر ما نيست سنگين شده ، خوب نميتونه مانور بده و توپش رو بليز زابيني ميگيره ، حالا بازيكنان اسلايترين حمله ميكنن
توپ دست ايگوره اون ميده به توبياس و توبياس مجددا توپ ر به ايگور ميده و ايگور هم با يك ضربه ي زيبا توپ رو وارد حلقه ي سمت چپ ميكنه

حالا السكا رو ميبينيم كه خيلي عصبانيه و داره سر كريچر فرياد ميكشه ؛ و احتمالا شاكيه كه چرا كريچر توپ به اون راحتي رو دفع نكرده
حالا فنگ رو ميبينيم كه با سرعت داره به سمت جلو ميره و چون لباسش از لباساي اسپانسر شركت ماست خيلي خوب پيش ميره و يك تنه خودش رو به دروازه ي حريف ميرسونه و يك گل زيبا به ثمر ميرسونه و از سامانتا هم هيچ كاري بر نمي ياد.

حالا كه بازي از سرعت افتاده و بيشتر در ميانه ي ميدان دنبال ميشه بگزارين از محصولات اسپانسرمون يك صحبتي داشته باشم
محصولات شركت .....

يك ربع بعد

............. و من به همتون توصيه ميكنم كه حتما يك دونه از دمپايي هاي شركت رو تهيه كنيد

حالا بگزارين برگرديم به بازي
آمار بازي روي تابلوي ورزشگاه درج شده

نتيجه : ريونكلاو90 ** اسلايترين 70
پاس سالم : ريونكلاو144 ** اسلايترين136
شوت به سمت دروازه : ريونكلاو11 ** اسلايترين 11
درصد مالكيت توپ : ريونكلاو52 ** اسلايترين 48
دفع مهاجم توسط مدافع : ريونكلاو 8 ** اسلايترين 7

كفه ي ترازو كمي به نفع ريون سنگيني ميكنه و حالا ميبينيم كه مربي اسلي كه بسيار شاكيه كاپيتانش رو فرا ميخونه

مربي: mou aresi
مترجم: گند زدين با اين بازيتون
مربي: taghopa fili
مترجم: بايد بكشين جلو من گل ميخوام
مربي: mou aresis
مترجم : جناحين رو ببندين ، مهاجماشون رو از كار بندازين بيشتر مراقب فنگ باشين
( لازم به ذكره زبان يوناني بسيار گسترده اس و يك اس ميتونه معني يك جمله رو به كل عوض كنه )
آراميتا: yes yes
( خوب بيچاره يوناني بلد نيست )

حالا با گلي كه سوروس اسنيپ ميزنه ميبينيم كه اختلاف كم بازي كمتر هم ميشه در اين شرايط همه چيز به جستجو گرا بر ميگرده
آرامينتا و پنه لوپه هر كدوم يك ور زمين دارن گشت ميزنن و خبري از گوي زرين نيست
حالا من ميبينم كه آرامينتا يك عينك از عينكايي كه من زدم و همه چير در حد تيم ملي باهاش ديده ميشه در ميياره و به چشمش ميزنه و البته اين هم از محصولات اسپانسر بازيه
آرامينتا يك دور دور زمين ميزنه و گويا توپ رو ميبينه چون با سرعت وحشتناكي به سمت كريچر ميره
حالا كريچر رو ميبينيم كه از ترس دروازه رو ترك ميكنه پنه لوپه هم به دنبال آرامينتا ميره اما با اون اختلاف زيادي داره
اما واي............... آرامينتا به تير دروازه ميخوره و سقوط ميكنه و پنه لوپه كه بعد از اون حركت ميكرده موفق ميشه گوي زرين رو بگيره و مسابقه به نفع تيم ريونكلاو به پايان ميرسه

تيتر فرداي روزنامه ي پيام امروز

شركت مرلين طلايي به دليل توليد محصولات تقلبي نظير عينك ديد در هواي باراني كه باعث كوري چشم ميشود بسته شد و سران ان تحت تعقيب هستند
لي جردن گزارشگر بازي تيم هاي هاگوارتز به دليل تبليغ اين محصول نيز به زندان افتاد


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۳:۳۵ دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵

الکسا بردلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۳ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۹
از اينجا... شايدم اونجا... شايدم هيچ جا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 362
آفلاین
مسابقه ی راونکلاو و اسلایترین
یک روز مانده به مسابقه – دوازده نیمه شب – خوابگاه دختران – خوابگاه خصوصی اسلایترین
همه جا در تاریکی و سکوت فرو رفته است . همه ی افراد خواب هستند و برخی صداهایی از خود خارج می کنند . در این میان فردی است که صدایش همه ی اصوات اطرافش را تحت سلطه گرفته و آن کسی نیست جز ........
سامانتا !
سامانتا در خواب:چی ؟! منو می زنی ؟! من تو رو لهت می کنم سیفید بی خاصیت !! من مرگخوارم !! من خفنم !! من خواخور ولدی کچلم !! من با همه مصاحبه می کنم !!! فک کردی حالا یه عنوان بهترین نویسنده ی ارتش گرفتی خبریه ؟! برا من اسمشو می ذاره وایت لیدی !!! سوسکی بابا ! بیشین بینیم باو ! دستتو بنداز !! هول نده سارا هووووی!! خانوم صفه شیر که نیست صفه کوپنه !! عمرا من بذارم یه سیفید جلوم وایسه !! بکش کنار !!
آرامینتا ملی فلوا ! :چت شده سامانتا ؟! بگیر بخواب دیگه ! چقد سروصدا می کنی !! فردا مسابقه داریم !! از فکر این سارا اونز بیا بیرون !! در ضمن قرصای ضد توهمتو هم بخور ! مسابقه ی قبلی که یادت نرفته همه رو سارا اونز می دیدی و باعث شدی داور از زمین بندازتت بیرون ؟! بخواب !!
------------------------------------------
همون شب فرداش !- رختکن کوئیدیچ راونکلاو
فنگ: خب خونسردیه خودتونو حفظ کنین ! به خودتون اطمینان داشته باشین و بدونین که اونا فقط و فقط اگه خودتون بخواین هیچی نیستن و می تونین بازیو ببرین !! مطمئن باشین ! ماها هشت نفر آماده و تازه نفس داریم !! ماها هماهنگیم !! ماها خفنیم !! ماها ...
کریچ:ا...ا...ا...ارباب کریچ احساس می کنه که باید بره دستشویی !!
فنگ:بیخود کردی !! نمیشه بری الان من دارم براتون ابراز موفقیت می کنم!
کورن:ببین منم احساس می کنم که باید برم !!
فنگ:این چه مسخره بازیه جدیدیه ؟! الان وقته لوس بازی نیست ! پاشین برین سر مسابقه تون !
الک:اما ببین منم همچین یک نمه هایی نیاز مبهمی رو به دستشویی در وجودم احساس می کنم!!
فنگ به سرعت به سوی نزدیک ترین فرد به خود یعنی چو خیز برمیدارد که خرخره اش را بجود !! اما بینز ظاهر میشود و رد شدن از میان او کافیست تا فنگ نام خود را نیز از یاد ببرد !!
بینز: دست نگه دارید !!! آیا میدانید خوردن دو بار ماهی در هفته چقدر می تواند در یاد گیری شما موثر باشد ؟ و نیز میدانید که هزینه ی سالیانه ی بنزین در سال 85 معادل ساخت بیست و چهار استخر خصوصی است ؟!
و فنگ با خشانت همه را به سوی زمین پرتاب می نماید !
ملت اسلی که از دور این صحنه ها را مشاهده می کردند :
ولدی: هوووووم ...... اینا چرا انقد سریع حرکت می کنن ؟! تازه پرواز هم می کنن !! اینا باید اختراعات جدیدی باشن که من و مرگخوارام ازشون بی خبریم !! هیومکیوس !!
بلیز:ارباب به نظرم باید خیلی خطرناک باشن ندیدین موقع فرود اومدن چه گرد و خاکی دور و برشون رو گرفت ؟!
مادام هوچ:کاپیتانها با هم دسـ... اهم ! کاپیتانا با هم دست و پنجه بدن !! حالا با صدای سوت بازی شــــــــــــــــــروع ... شد !!
و همه به هوا برمیخیزند !!
گزارشگر: ... و حالا توپ دست مهاجم اسلیترین یعنی سوروس اسنیپه که به سرعت میتازه و جلو میره !! توپ رو به ایگور پاس میده و ایگور و مارکوس فلینت در یک حرکت چرخشی جایگاهشون رو با هم تعویض می کنن و به این ترتیب به زیبایی در برابر بلاجری که توسط برودریک هست... ببخشید ! برودریک بود !! برودریک بود ؟! نه بابا !! برودریک نبود !! الکسا بود !! نه ؟ ....بله ...دوستان اشاره می کنن که برودریک بود بود . بله توسط ایشون فرستاده شد جاخالی دادن !! به این میگن حرکت تاکتیکی !! حالا سری به جستجو گرا بزنیم و ببینیم که چه می کنن !! ابتدا پنه لوپه کلیر واتر ....اون داره....داره.....خدای من دارم درست می بینم ؟! اون داره علف می خوره و در چمن ها حیوان زحمتکش غلت(!) و یا به زبانی خر غلت می زنه ! و جستجوگر تیم دیگه که با دقت داره همه جا رو به دنبال اسنیچ زیر و رو می کنه و کسی نیست جز آر...آرا....آرامـ....آرامینا؟!آرمین ؟! آرش ؟! ها؟! بیخیال آقا میخواستی اسمت انقد سخت نباشه که ما سرویس نشیم !!
قدری آن سو تر سامانتا دیده میشود که با خودش درگیری دارد !:اینا همه شون همدستای سارا اونزن !!! من میدونم !! همه شونو می کشیم !! همه شونو !موهاهاها
و با مشت به دشمنان فرضی لگد می زند (توجه کنید با مشت لگد می زنه !!! و این اوج توهم بودن وی را نشان می دهد !!)
کریچ که تا کنون با شگفتی به حرکات سامانتا می نگریست سوتی میکشد و آرامینتا را صدا می کند.(آقا جم کن خودتو مسابقه داری میدی خیر سرت !!)
کریچ:نویسنده ی خفن خانه ی ریدل !!! ببین چه احساسی بهت دست میده اگه برم به کمیته ی داوران بگم که دروازه بانتون قرص توهم زا مصرف می کنه ؟!
آرامینتا ملی فلوا !! :نه به جون تو !! این قرصاشو نخورده اینجوری شده !! به جون تو !!!!
هنگامی که کریچر می خواهد سخنی را زمزمه کند رنگش به زرد تغییر حالت میدهد !!
آرام:چیزی شده ؟!
کریچ:م...م...من باید برم دستشوییییییییییییییییی........
بلیز :ارباب این جن مفلوک رو ببین که چقدر بدبختانه به خود می پیچه !!
لرد ولدمورت: هر هر هر !!
فنگ: بچه ها من نمی دونم چرا احساس می کنم باید برم دستشویی !!
ملت ریونی:
فنگ:بینز دیشب شام چی خوردیم ؟!
ینز: هوووم.....آبگوشت به همراه آبمیوه و آبمعدنی به علاوه ی چن تا گیاه آبی و یه سوپ آبکی و همچنین یه کم آب هویج و بستنی آب شده !!!
چو:بچه ها من دیگه نمی تونم تحمل کنم....
و چون دستشویی ای در زمین وجود نداشت به همین سبب همه ی ملت ریونی منفجر شدند و علاوه بر اونها سایر افرادی که اونجا حضور داشتند به فنا رفتند به جز یک نفر !!
پنی که با شادی تمام داشت می چرید !
دوربین خبرساز به سرعت به طرف پنی می رود .
دوربین:به نظر شما چرا فقط شما جان سالم به در بردید !!؟؟ ها ها ها ؟!
پنی: صبر کنید برای شما دلایل علمی رو بیان کنم ! ببینید !! ازونجایی که من یک چرنده هستم ، و چرنده ها معده ی دو قسمتی برای چریدن دارن ، من اون مواد زائد رو در یک قسمت معده م ذخیره می کنم و به این حالت می کشم بالا تف می کنم !!(و یک جرعه از مایعی زرد و بو دار را رو به دوربین تف می نماید .)
دوربین:حـــــالم به هم خورد !! نکبت !! خب چه ربطی داره ؟! معده ت دو قسمتیه !! مثانه ت که دو قسمتی نیست که !!
و در اینجا پنی به دلیل کم آوردگی مفرط ناچار میشود اسنیچ را بگیرد و با شادی و دندانهایی سرشار از سبزه و یونجه و شبدر و طراوت زندگی (!!) به دوربین خبر ساز لبخند بزند !

پایان !


ویرایش شده توسط الکسا بردلی در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۱۷ ۱۸:۱۶:۳۴
ویرایش شده توسط الکسا بردلی در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۱۷ ۱۸:۱۸:۵۳

[b][siz


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۷:۱۱ دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
آنیتا دامبلدور، ذخیره به جای فنگ!
----
بازی اسلی و ریون
---


_ یک دو سه... سوت! ... یک دو سه ...سوت!
بچه های ریون دارن با شمارش فنگ و با حرکاتی ورزشی – نرمشی- لرزشی- ارزشی، خودشون رو گرم میکنن و هر از گاهی چو برای خالی نبودن عریضه، یه کم حرکات رزمی هم قاطی این اعمال شایسته و بایسته میکنه و در راستای این امر خطیر شکل و شمایل کریچ رو تا حدود زیادی نا به هنجار میکنه!

اون ور تر:
_ سنگ کاغذ قیچی!
شترق!
_ سنگ کاغذ قیچی!
شترق!
دوپس!
آرامینتا، بعد از اینکه حال بلیز و ایگور رو جا آورد، نگاه 6 از 3 ای به بقیه می ندازه و میگه:
_ آخه من از دست شماها چی کار کنم؟! باب ریونی ها دارن اونور خودشونو گرم میکنن، بعد شما دارین برای معاون ارباب شدن، سنگ کاغذ قیچی میکنین؟!
ایگور و بلیز خجالت زده میشن و شروع میکنن به یابو آب دادن! اما یهو ولدی کچل با دمپایی می پره وسط و میگه:
_ آرامینتا راست میگه! بیاین به جای سنگ کاغذ قیچی، شیر یا خط بندازیم! چطوره؟!
ارامینتا با جبروت خاصی به ارباب نگاه میکنه و میگه:
_ارباب یه لحظه تشریف بیارین!

گوپس ترق دوف دنگ!

بعد از اینکه آرامینتا و ولدی از کلاس ادب(!) بر میگردند، ولدی با نهایت دلسوزی، بلیز و ایگور رو از این کارها منع میکنه! اما برای همه این سوال پیش می یاد که چرا نصف بدنش لمس شده!!!


لحظاتی بعد:
بازی با:
_ ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــوت!
داور شروع میشه و هر دو تیم خودشونو مثل بز میندازن توی زمین و بیخود و بیجهت به همدیگه پاس میدن!
کلا بازی کاملا حالت خزمالی داره و اصلا هم دور از ذهن نیست! اما در هر حال، هر دو تیم دارن تلاش میکنن که بازی رو ببرن! کمی از این تلاشها عبارتند از:
کنار گذاشتن چوب جارو و دنبال کردن کورن توسط اسنیپ تا سرخگون رو بدست بیاره!
نواختن چوب توسط بلیز بر فرق سر الکسا و متعاقبا الکسا بر فرق سر بلیز، به صورت یکی در میان!
اجرای طلسم های خفن و نابخشودنی، به حالت پنهانی که داور نبینه، توسط سامانتا بر روی کریچ!
و گیس و گیس کشی چو و آرامینتا بر سر گوی زرین!
بقیه هم نشستن دور قلیون و منقل هری و دارن حالی به حولی... اهم اهم!


در همین اثنا و در بین جینگولک بازیهای ارزشی نشان ملت، ییهو در ورزشگاه به حالت گوپسی باز میشه! همه سرشانو برمیگردونن طرف در و چشمتون روز بد نبینه!
دارک لرد وارد میشه و فضا کلهم اجمعین دارکنس میشه!
البته چون تغییر رنگی در فضا دیده نمیشه، به دستور بارون، چراغا رو خاموش میکنن تا دارک لرد ضایع نشه!
ملت با دیدن این صفحنه های وحشتناک، بچه های کوچیکتر از 12 سال رو رو از ورزشگاه خارج میکنن و شروع به بندری زدن میکنن!
نور افکن روی صورت دهشتناک دارک لرده! بووبو، بدو بدو میره میکروفون لی جردن رو با اجازه و دادن وصیغه و چند عدد سفته(!) قرض میگیره و می یاره جلوی دارک لرد تا سخنان پر گوهر خودش رو بزنه!

دارک لرد شنلش رو مرتب میکنه و با ابهت و جبروت خاص خودش میگه:
_ اهم اهم!

ملت: وووییی!

_ ای زمینیان بی چیز و بی مقدار! من، دارک لرد، خفن ترین خفانت، بدینجا آمده ام تا...

کم کم ملت خودشونو دارن خیس... اهم بله! قلب همه داره مثل طبل، دانگ و دونگ میکنه!
دارک لرد ادامه میده:
_ ... تا به شما ضعیفان ناتوان، هشداری بدهم!

با شنیدن این حرف، حدود صد و خورده ای نفر از جمع حاضر سکته میکنن!
دارک لرد نگاهی به بارون میندازه و اشاره ی خاصی میکنه! و حرفش رو ادامه میده:
_در آینده ای نه چندان دور...


اون طرف تر، پیش بارون و بچه های اسلیترین:
بارون یواشکی یه چیزی از جیبش در می یاره و رو میکنه به طرف بچه ها و آروم میگه:
_ بچه ها! این اسمش منوی مدیریته! زود باشین اسم بچه های تیم ریون رو بگین که حذفشون کنم! د زود باشین دیگه! الان دارک لرد حرفاش تموم میشه ها!
و بچه های اسلی شروع میکنن به نام بردن اعضای ریون و اون وسطاش کمی تا قسمتی اسم کسایی رو هم که باهاشون خصومت و پدر کشتگی داشتن رو هم قاطی میکنن! و بارون هم چون حواسش نیست، همینجوری حذف میکنه!
این رویه تا 10 دقیقه طول میکشه در صورتی که حذف هر کسی، حداکثر 2 ثانیه طول میکشه!
ولدمورت هم که داشت از فرصت استفاده میکرد، میگه:
_ هری رو هم حذف کن!
بارون میره که حذف کندش، اما یهو یادش می یاد که نمیشه با هری کاری کرد:
_ ببین ولدی یکی دیگه رو بگو! هری رو نمیشه حذفید!
ولدی:
_ خب پس چیز کن!... آها! آلبوس رو حذف کن!
_ خب باشه... اینم.... ولدی؟! ما که اصلا آلبوس نداریم!
ولدی:
بارون می یاد که ولدی رو پخ پخ کنه، اما یهو مارکوس میگه:
_ بارون بارونه! زمینا تر میشه! ... نه چیزه! میگم چجوری اسنیچو پیدا کنیم؟!
بارون:


همچین یه ذره این ور تر:

_ 1000 گالیون خواهر من! کمتر هم نمیدم!
بلاتریکس با عصبانیت میگه:
_ مگه ارث باباته؟! 500 تا بیشتر نمیخرم! اگرم با این مقدار نخری، یه آواداکداورا میزنم که حالت جا بیاد!
هدویگ هم که جون عزیز بود، از چونه زدن با بلاتریکس منصرف شده بود، قبول میکنه و 500 گالیون، بعلاوه 100 تا برای حق السکوت میگیره و بسته رو تحویل بلاتریکس میده و میره!

حالا یه کم اون ور تر، جای بچه های اسلی:

بلاتریکس بدو بدو وارد میشه و بی هیچ حرفی میشینه زمین و در بسته رو باز میکنه!
همه ی بچه ها میریزن سر بسته و سامانتا با حالت " آخی نازی گوگولی" میگه:
_ آخی! چه گوی زرین نازنازی ای! کوچولو! الهی موش بخورتت!

آرامینتا گوی رو برمیداره، نگاهی بهش می ندازه و به ترتیب، این شکلی میخنده:


اون طرف:
دارک لرد هنوز داره رعب و وحشت در دل مردم ایجاد میکنه و با دیدن حرکت بارون که بی شباهت به رقص قبیله ی باگومبا و گینه ی بیصاحب(!) نبود، میفهمه که عملیات به خوبی انجام شده و حرفش رو اینجوری تموم میکنه:
_ ... و در آخر! دلیل اومدن خودم رو به به اینجا، فقط و فقط، تبریک دهه فجر اعلام میکنم!
و با حالت دارک لردی و با یک انفجار مهیب، غیب میشه!

_هــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــورا!!
ملت که در شوک عمیقی به سر می بردند، با دیدن اعضای تیم اسلی که در غیاب اعضای ریونکلاو، با خوشحالی داشتند گوی زرین رو ماچ میکردند، به شوک دیگه ای فرو میرن و در اون تو میمونن تا اموراتشون بگذره!

قصه ی ما سر رسید، اسلی به پیروزی رسید!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۱۷:۵۸ یکشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۵

سامانتا ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۹ پنجشنبه ۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۵:۰۸ یکشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۰
از ما که گذشت!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 248
آفلاین
بازی ریون کلاو و اسلیترین :

_ آخ ...دماغم!
سوروس:
_هي ولدي معلوم هست داري چي کار مي کني؟
و درست چند لحظه بعد ايگور به همراه دو نفر ديگر زمين را به سمت درمانگاه ترک کرده بود! آرامينتا با گيجي ، سردرگمي و البته کمي تا قسمتي ملتمسانه:
_ اااااه....ولدي اونطوري نه! .....اااااه!... نه...نه...به دست من نگاه کن اينطوري!
ولدي:
_ها؟.........

مارکوس با ياد آوري اين خاطره از چند هفته پيش دستي به دماغش کشيد و در حالي که نگاهي به برودريک بود و الکساي چماغ به دست که با حالتي از تهديد چند متر آن طرف تر منتظر پرتاب کوافل از سوي مادام هوچ بودند براي چندمين بار در آن روز آرزو کرد که اي کاش بازي بي دردسري براي او باشد.
زاخارياس اسميت:
_حالا کوافل رها ميشه...در همين ابتداي بازي بايد بگم که به دليل اينکه تماشاچي هاي تيم اسلي در بازي قبل حسابي از خجالت داور و زمين و بازيکناي گريف در اومدن ، هيئت داوران و کميته انضباطي رسما اعلام کرد که اين تيم در دو بازي بعدي خود همراهي تماشاچي هايش را از دست خواهد داد و به همين دليله که امروز همانگونه که مي بينيد درست نصفه ورزشگاه خاليه!

چو با فرياد رو به بينز :
_به من پاس بده...من ...من...اينجا...من....
زاخي :
_اما خود بينز شوت مي کنه و نه قبل از اين که به دست سامانتا برسه سوروس اسنيپ توپ رو تو هوا از آن خودش مي کنه.

نيم ساعت بعد :

زاخي :
_خب ..همين طور که بيلبورد ورزشگاه رو نگاه مي کنيد تماشاچي هاي ريون رو نشون مي ده که رو سکو ها خوابشون برده...البته من هم اصلا نمي تونم سر در بيارم که چرا بازيکنان ريون نرسيده به دم دروازه اسلي توپ رو به طرز مشکوکي از دست مي دن انگار نمي تونن رد بشن!
ولدي رو به سامانتا :
چو :

همين وسطا :

چو : ولدي از اين آبنبات ها مي خواي؟
ولدي : من...من...

زاخي : خب من برو بچس ريون رو نگاه مي کنم که از فرط عصبانيت با رنگ پرچم گريف تفاوتي نمي زنن. در اين ميان خب که دقت کنيد فنگ کاپيتان اين تيم کارد بزني خونش در نمي ياد . البته فک کنم اگه تيم من هم يه صد امتيازي عقب بود همين طوري بودم!

پنه لوپه در گوش کريچر : پچ پچ پچ پچ پچ....اوکي حله؟
کريچر : پايم!

سه سوت بعد :

زاخي : خب انگار چشم پنه لوپه دم دروازه ريون به چيزي افتاده البته من هم نمي تونم به طور واضح اسنيچ رو ببينم...اما آرامينتا جستجوگر تيم اسلي نزديک دروازه خودشونه ...فکر نمي کنم شانسي داشته باشه . اسنيچ به نظر نمي رسه که خيلي سرعتي داشته باشه و يه لحظه و پنه لوپه اونو به آسوني
مي گيره...اينم سوت داور...ريون با 50 امتياز اختلاف اسلي رو مي بره!
تماشاچي هاي ريون :
اسلي ها :
بليز :

دو دقيقه بعد :

زاخي : با اعتراض بليز زابيني مدافع تيم اسلي مشخص شد که اين اسنيچ تقلبي بوده...البته مشخص نيست که چطور وارد زمين شده و در حال بررسيه...به هر صورت بازي بار ديگه با سوت مادام هوچ شروع مي شه...اما من نمي تونم لرد ولدمورت رو توي زمين ببينم...به هر حال نيستش و اطلاعي هم ازش ندارم!
چو :

نه دقيقه و بيست و هفت ثانيه بعد :

زاخي : و حالا چو چانگ براي هفتمين بار دروازه اسلي رو باز مي کنه ...من دارم شعار تماشاچي هاي ريون رو به طور واضح مي شنوم :
ملت : دم دروازه مي دن عدس پلو...ملي فلوا تيمت و بردار و برو!
آرامينتا با عصبانيت رو به داور : اين چه وضعشه؟
زاخي : و حالا داور به تماشاچي هاي ريون هشدار مي ده که در صورت تکرار همچين حرکاتي بايد به صف تماشاچي هاي اسلي در پشت در ورزشگاه بپيوندند.

آرامينتا نگاهي به ساعتش انداخت ولي خب اشتباه نکنيد اون فقط يه ساعت معمولي بود نه چيزي شبيه ساعت برنارد.
آرامينتا : آخ...
زاخي : درست در همين لحظه برودريک بود از غفلت آرامينتا استفاده مي کنه و يه بازدارنده به سمت اون مي فرسته که باعث مي شه از روي چوب جاروش پرت شه پايين!

دو دقيقه بعد :

زاخي : حالا روال بازي نسبت به يک ساعت پيش صد و هشتاد درجه برگشته . انگار از ايگور ، مارکوس و سوروس مهاجمين تيم اسلي هم کاري نمي ياد و اين طور هم که به نظر مي رسه آرامينتا بي هوش شده و اونو به درمانگاه فرستادند.

پنه لوپه : اي ول اوناهانش...ديگه اين شانس رو از دست نمي دم!
زاخي : اسنيچ در حال سقوط روي زمينه و پنه لوپه به دنبال اون...بايد از اين کار منصرف شه...هي...فقط دوازده فوت با زمين فاصله داره....اوه....نه!
پنه لوپه : بالاخره گرفتمش!
زاخي : اوووووووووه....عجب تعادلي ...و حالا اسنيچ در دستاي اونه....خب...اينم سوت پايان بازي....ريون کلاو با امتياز 210 در مقابل 100 اسليترين رو شکست مي ده ...
تماشاچي هاي ريون : هورا.....

دو ساعت بعد درمانگاه :

آرامينتا به هوش مي ياد و وقتي بليز با ترس و لرز نتيجه بازي را به او اعلام مي کند اين گونه فرياد بر مي آورد :
_نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه.....تک تکتون اخراجيد!


از دفتر خاطراتم :

از او می ترسم... گاه تصور می کنم با هیبتی عظیم در مقابل من ایستاده و م


Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۰:۲۶ شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۵

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
پست بازی اسلیترین و راونکلاو
صبح سرد و تاریکی بود نسیمی از دور دست بر زمین کوییدیچ می وزید و پارچه هاییی که برای تزیین زمین از ان ها استفاده شده بود به لرزه در می آمدند....
امروز بعد از ظهر روز سختی برای دو تیم راونکلاو و اسلایترین خواهد بود زیرا بازیه سختی را در مقابل هم در پیشه رو دارند...دانش آموزان اسلایترین برای قبل از مسابقه جشنی را ترتیب داده اند تا بتوانند شور و شوقه خود را نسبت به بازیه امروز بیان کنند.

جشن بسیار کوتاه بود ولی شادی و خنده در آن بسیار به چشم می خورد زیرا بیشتر به بازی کردن نقش بازیکنان راونکلاو می پرداختند که با برخورد بازدارنده از جارو آویزان شده اند....

اما دیگر زمان مسابقه به زمان حال آن ها نزدیک تر می شد به همین دلیل هر چه زودتر تیم اسلایترین خود را به رختکن رساندند تا باقیه وقت را در ان جا بگذرانند....

آرمینتا برای بار دهم شروع کرد به توضیح دادن تاکتیکها او همیشه تیکه مهم ماجرا رو با کمی مکث قبل از مطالب قبلی بیان میکرد.این بار هم او با کمی مکث شروع کرد:
-ببینید توبیاس به جای اسنیپ اومده و در پست حمله بازی میکنه.توبیاس تو همیشه باید جلو بمونی.اصلا برنگرد برای دفاع.
توبیاس حرف آرمینتا را با حرکت سر تایید کرد و آرمینتا ادامه داد:
-ایگور تو هم هر جا توپ رو گرفتی بنداز برای توبیاس.قدرت دستت زیاد هست پس میتونی این کارو بکنی.اینیگو تو هم اصلا استرس نداشته باش لرد نیست تو باید به جایش بازی کنی پس با آرامش بازی کن.
ایگور با صدایی آرام گفت:
-آرمینتا بهتر نبود نیاییم؟اعضای خوب تیم ما نیستند.هیچکدوم هم روحیه خوبی نداریم.اگر بریم با نتیجه بالا ببازیم خیلی بد میشه.
-اصلا حرفشو نزن ایگور،نرفتن خیلی بدتر از باختن هست.من به دلم افتاده اسن بازی رو میبریم.
این حرف آرمینتا مقداری از استرس اعضای تیم رو کمتر کرد.

اعضای تیم وارد زمین شده بودند و به تماشاگران نگاه میکردند.فقط آرمینتا محکم راه میرفت وبقیه با ناراحتی به و آرام راه میرفتند.

گزارشگر بالاخره شروع به صحبت کردن کرد:
-بله امروز بازی تیم اسلیترین و راونکلاو رو مشاهده میکنیم.بازی که در کاپ تاثیر زیادی دارد و برنده بازی به قهرمانی خیلی نزدیک میشود.
اعضای اسلیترین به درون زمین امده اند ولی از بازیکنان راونکلاو خبری نیست.من از این فرصت استفاده میکنم و ترکیب دو تیم رو میگم.

ترکیب تیم اسلایترین
كاپيتان:آرامينتا ملي فلوا

مهاجمين:سوروس اسنيپ ،ايگور كاركاروف ،ماركوس فلينت
مدافعين:بليز زابيني ،لرد ولدمورت
دروازه بان:سامانتا ولدمورت
جستجوگر:آرامينتا ملي فلوا
بازيكنان ذخيره:اينيگو اينيماگو ،توبياس اسنيپ ،جاگسن اون

ترکیب تیم راونکلاو
كاپيتان:فنگ

مهاجمين:بينز,فنگ,چوچانگ
مدافعين:برودريك بود,الكسا بردلي
دروازه بان:كريچر
جستجوگر:پنه لوپه كلير واتر
بازيكنان ذخيره:ققنوس,آنيتا دامبلدور,كورن اسميت

-بازی راونکلاو و اسلیترین سابقه... .

30 دقیقه از زمان شروع بازی گذشته بود ولی هنوز بازیکنان راونکلاو به زمین نیامده بودند.که بالاخره فردی با قیافه ای ناراحت و نگران به درون زمین آمد و با داور صحبت کرد.
گزارشگر دوباره شروع کرد:
-بله شخصی با داور در حال صحبت کردن هست...اتفاق عجیبی افتاده است.بازیکنان راونکلاو حاضر با بازی کردن نیستند.اسلیترین با نتیجه 200-0 بازی را برد و ... .

بازیکنان اسلیترین باورشان نمیشد.همه از آرمینتا تشکر میکردند و با خوشحال بالا و پایین میپریدند.تماشاگران اسلیترین سر از پا نمیشناختند ولی بر عکس تماشاگران راونکلاو با اندوه زمین بازی را ترک میکردند.

اسلیترین بدون بازی راونکلاو را برد!


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۱:۴۸ جمعه ۶ بهمن ۱۳۸۵

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1771
آفلاین
'گریف - ریون

روز قبل از مسابقه ، تالار ريون
چو: مک!! مــــــــــــــــــک!! من حوصله ي مسابقه دادن ندارم! پاشو به جام مسابقه بده!!
مک:عزيزم من الان نمي تونم!!! مگه نمي بيني که دارم سوالات طبقه بندي شده ي قلمچي رو حل مي کنم؟! بذار کنکور که دادم ميام توي همه ي مسابقه ها به جات شرکت مي کنم عزيــــــــــــزم!
و با حواس پرتي پاهاش رو تکون ميده!!
چو در حالي که به آرومي کمربند مشکيش رو در مياره:مک عزيزم، گفتي که نميري به جاي من مسابقه بدي؟!
مک:نه عزيزم! گفتم که امتحان دارم!! تو که انقد خودخواه و عوضي و بي مسئوليت و آشغال و مزخرف نيستي که بخواي من رو به خاطر اين خودخواهي هاي بچگانه و لوس خودت از درس و زندگي بندازي؟! هستي؟!
چو:الان بهت ميگم عشق من!!
و نانچيکوي خودش رو بيرون مي کشه و با ترکيب کمربند و نانچيکو حرکات آکروباتيک انجام ميده!
دوربين به سمت پنجره ميره و از مناظر زيبا و دل انگيز بيرون فيلم برداري مي کنه و لذت مي بره!!
__________
روز مسابقه-زمين کوئيديچ
فنگ:خب بچه ها هوا عاليه پس تا ميتونين از اين فرصت استفاده کنين و خوشبختانه زمين ما پشت به آفتابه و اين کار مهاجمها رو سخت مي کنه و به نفع دروازه بان ما و همين طور مهاجمان ما هست! سوالي نيست؟!
-سکوت!
-پس بياين براي همديگه آرزوي موفقيت و شادماني روزافزون داشته باشيم!!
-سکوت!
-ام م م ...مشکلي پيش اومده؟!
الک: ها!؟ (Version Gholmorad!)
بري:نگاه کن فنگ!!! ببين داور کيه!! اون کورممده!!
و برق شادي در چشم همه ي بازيکناي ريوني مخصوصا حزبي ها مي درخشه!!
و با سوت داور همه پرواز مي کنن!(البته بعدها يک عامل بيگانه اعلام کرد که داور به علت داشتن ضعف در عمل بينايي سوت رو برعکس گرفت و فقط قدري تف به اطراف پاشيد،اما عوامل ضدمنافق به کوري چشم بقيه سوت بلبلي زدن )
سرخگون دست بازيکن تيم گریف يعني جسیکاست.چو به سرعت به سمتش ميره:
-با زبون خوش توپو ميدي يا ازت بگيرم؟!
جسیکا:بينيم باو!
با مشاهده ي اين حرکت، چو يک عدد پاي مک! رو از تو جيبش در مياره و ميکوبه تو فرق سر جسیکا و جسیکا ميافته زمين!
ققي در نقش عامل دسيسه ساز:کورممد اينا زدن بازيکن ما رو کشتن!!
کورممد:بيجا کردن!!! سوووووووووووووووووووووت!! پنالتي به نفع ريون!!
ملت:مــــــــــــــــااااااااااااااااااااا!!
و بينز به طرز کاملا تخيلي يه گل رو براي ريون ثبت مي کنه!
مرلین:باب به خدا اين روحه!!
ققي:
الکسا:بذار من به بلاجر ضربه بزنم ديگه!! اين دفعه نوبت منه!!
بري:عمرا من بذارم!مسابقه ي قبلي تو زدي!
الک:خيلي آشغالي! و زارت يه دونه مي خوابونه تو گوش بري!
بري: خيلي بي ادبي!!! کثافت!! و يه لگد مي زنه به الکسا!
استرجس و هدی به حالت پيام بازرگاني رد ميشن!! و استرجس بلاجرو دودر مي کنه!
هدی:به نظرم بزن به اين کريچر نامرد استر!! خيلي موذيه!!تازه هنوز جبهه ش رو هم مشخص نکرده!! شايعه شده برا ولدی کچل هم کار مي کنه!!
استرجس:آره موذي خودشيرين بوق!
اندرو:موهاها!ما ها خيلي باحاليم!! خودم که کَل همه تونو خوابونده م!! واي خدا مردم از باحالي!!
هدی و استر:
و مرلین به حالتی همچون پارازیت با بلاجر مي زنه کريچ رو از روي جارو پرت مي کنه پايين! دو نفر از ناکجاآباد ميان و کريچ رو جم مي کنن مي برن!!
از طرفي سارا و مریدانوس و پني هم نخودچي خورون راه انداختن:
مری:اه اه اين چو رو بگو،فک کرده خشنه فک کرده اين تيريپا رو مياد خيلي باحاله!! خز شده بابا ديگه!
سارا: آره انسان خشن بوق، من خودم خیلی خفنم میزنم همه رو پرت میکنم بیرون!
پني:آره اون مکو بگو! ززي بي خاصيت....
مری در حالي که دستشو کرده توي ظرف نخودچي يک لحظه خشکش مي زنه و بعد چيزيو ميکشه بيرون و در حالي که فرياد ميزنه:ملــــــــــــــت من گوي زرينو گرفتم!! يوووووووووووووهوووووووووووووووو!!
کورممد به ققي:اين چي ميگه؟!
ققي:هيچي ميگه پني گوي زرينو گرفت!!
و کورممد در سوت خود ميدمه و بازيو به نفع ريون تموم مي کنه!!


[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.