هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۰:۳۸ پنجشنبه ۳ اسفند ۱۳۸۵

دارک لرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۱ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۷ دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
از پیش دافای ارزشی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 821
آفلاین
تیزر در حال پخش.... (خلاصه‌ای از عجیب‌ترین فیلم‌های هالی‌ویزارد + یه چندتا چیز که هیچ‌ ربطی به هم ندارند با موسیقی متن فیلم ماتریکس در حال پخشه، اون وسط یه چندتا تیکه از فیلم ارباب حلقه‌ها به عنوان استاندارد تمام تیزرهای تلویزیونی چپونده شده)

نوشته‌ی آخر تیزر روی صفحه‌ی تلویزیون: سینما جادوورا

دوربین فید اوت می‌کنه؛ یک میز گنده‌ی مشکی که روش چندتایی لنگه کفش و شمع و یه مقدار خاک و یک عکس از چارلی چاپلین گذاشتند دیده میشه، چند تا صندلی دور میزه که سه تاش پره...

دوربین اول (مجری - آرامينتا): سلام ببیندگان عزیز جوات تی وی ... ببخشید اصلاح می‌کنم... جادوگران تی وی با سری اول و یحتمل تنها برنامه‌ی میزرگرد "نقد علمی، فرهنگی، ادبی، سینمایی، ورزشی، سیاسی، طرح ساماندهی‌ای ِ‌" سینما جادوورا در خدمتتون هستیم

- چاکریم....!
- بلی....! آبستره‌ی خوبی در یک بینامتن بود...!

آرامینتا:‌ شماها الان دوربین ندارین! بعداً هنوز معرفیتون نکردم...! ... بله دوستان همون‌طور که مطمئناً اطلاع ندارین جدید فیلمی تئاتریک سینماتیک از کارگردان شهیر فانتزی به نام بووبو که وبه بووروبوروو در میان هودارانش و به بابوجی باروبی در بالی‌وود نیز معروف است داشته‌ایم. ایشون امشب مهمان ما در برنامه‌ی نقد ادبی این کار بی‌نظیر سینمایی خودشون هستند.
دوربین 2: (یک نفر با یک کراوات خال‌دار و راه‌راه خیلی گنده که گره‌ش شله با یک پیرهن مشکی رو شلوارش نشسته و یه عینک قاب قهوه‌ای گرد و گنده هم به چشمش زده و یه عصا هم توی یکی از دست‌هاش گرفته! علاوه بر کراوات دستمال گردن هم داره) سری به نشانه‌ی تأیید تکان مي‌ده و نگاهی غمناک به دوربین می‌اندازه...

بله مهمان ویژه‌ی دوم برنامه کارشناس امور نظامی، انتظامی، فرانظمی، اشغال و اغتشاش، گشت و نابودی، انفجار سیارات و حکومت‌های فرا کهکشانی امپراطور تاریکی هستند...
دوربین سوم ( یک نفر با لباس نظامی خیلی گشاد خاکستری نشسته روی صندلی، با کلاه نظامیش که دو دستشه داره بازی مي‌کنه و حدود 30 چهل تا مدال و آرم نظامی به سینه‌اش وصله و دو ردیف سر دوشی قرمز رنگ داره ) نگاهی مدل بروبچز کارگر دور میدون انقلاب تو دوربین می‌کنه و نیشش تا ته بازه! - چاکریم! البته شما لطف داری! 4 از 5!
آرامينتا: ببخشید؟!
بووبو: استعاره‌ای سینمایی از نوع رئالیسم جادویی فرهنگ عوام کمونی دهه‌های اخیر است که از حس نارسیسیم الهام گرفته!
امپراطور:‌ همین که رفیق بووروبوورو گفتش!
آرامينتا: آهان! بله! خب حالا پخش فیلم رو داریم................ اخ خب الان اعلام کردن که مجوز پخش فیلم به دلیل توهین به ارکان "جِی‌ دسپوتیسم پارتی" لغو شده!
امپراطور: خیالی نیس تو فقط لب تر کن حمله می‌کنیم اون‌جا رو هم مي‌گیریم!
بووبو: احتیاجی نیست... فیلم‌های من در سطح جهان توسط منتقدان بزرگی چون ویلیام ادوارد و سعید ولدی مورد مطالعه قرار می‌گیرند و نقد می‌شوند! احتیاجی به پخش فیلم نیستش...
آرامينتا : خب که این‌طور! پس مي‌ریم واسه پخش کارنامه‌ی کارگردان...
امپراطور: هووووووووو! من اسمم الف داره! تازه ط دسته‌دارم داره! تازه دسته‌ی "ط" هم‌چین....
بووبو: اوووووووووووهم! اهم! اهم!
امپراطور:... خیله خب بابا! به هر حال اول باهاست با من صوحبت بشه! وگرنه یَک یَکشون.....
آرامينتا : مسئله‌ای نیست! لطفاً‌ تاریخچه‌ی کارهای فرهنگی ایشون رو پخش کنید:
------------------------------
تیزر دوباره پخش میشه! بعد از تیز یه عکس از جوانی امپراطور پخش می‌شه

صدای گوینده مدل دکلمه‌ی روشن‌فکری همراه با عبور نوشته:
رجب‌قلی سلطان‌ممد دارت‌نژاد در یک خانواده‌ی فقیر در ده قازواین در سیاره‌ی کایان سافاید پرایم به دنیا اومد (عکس سفید و سیاه یه بچه‌ی کثیف که یه چوب دستشه و داره نگاهی شیطانی به پشت یه نفر توی خیابون می‌کنه)
وی از همان ابتدا عاشق انجام دادن کارهای هنری از نوع اینستالیشن و استفاده از سوژه‌های زنده بود (عکس بعدی از 14 سالگی امپراطور که تماماً شطرنجی شده)... اولین کار هنری اکران عمومی وی با نام: از "اندرون برون آمد و به اندرون برگشت" جایزه‌ی ویژه‌ی کارگردان مورد پسند حاکم وقت آن زمان پایاتماس کایزازیوس را کسب کرد. وی سپس وارد حذب اهه‌اهه شد (عکس امپراطور در 16 سالگی در حال پخش اعلامیه در میان اعضای وقت حذب اهه‌اهه) و به دشمنی علنی با حاکم وقت پرداخت. ادامه‌ی فعالیت‌های سیاسی وی همراه شد با فرار وی از آن‌جا و تبعید شدن به یک جهان مجازی به نام Project J که بعدها جادوگران نام گرفت. وی در آن‌جا با عنوان مذهبی جعلی مدت‌های بسیاری به فعالیت مشغول شد (تصویر امپراطور با لباس حاج‌آقا دارک لرد به همراه گراوپی و برادران نوشابه‌ای در مانور نظامی "شفق از عقب 4") و موفق شد ایده‌های کنترل فکری و حملات سیل‌وار مردمی خود را پیاده کند. عموم کارهای هنری وی در این دوره بیشتر با سینمای بالی‌وود همراه بوده و بر روی ایستالیشن‌های گسترده و عمومی فعالیت‌های خود را متمرکز کرد (عکس از امپراطور با لباس حاج‌آقا دارک لرد در میان برادران نوشابه‌ای در حال نشان دادن سایز استاندارد شیشه نوشابه به یکی از پیروان) وی در ادامه موفق به ایجاد گروه‌های نظامی گردید و موفق شد در دستگاه‌های حکومت مرکزی اختلال (عکس از امپراطور در انتخابات وزیر سحر و جادو) ایجاد کند. با بالا رفتن تنش‌های سیاسی و ایجاد مسئله‌ی معروف "ولدی‌گیت" (عکس ماهواره‌ی جاسوسی JSS- jadoogaran Security service که صحبت‌های دو نفر با لباس‌های مبدل را نشان مي‌دهد) و رو شدن دست‌های پنهان همکار سیاسی وقت وی به نام آبرفورث دامبلدور، وی مجبور شد هویت واقعی خود را آشکار کند و سرانجام مجبور شد از تبعیدگاه خود فرار کرده و به زادگاه خود باز گردد. (عکس از امپراطور که با یک لوله در حال کتک زدن خبرنگاران است) در این میان فیلم قدیمی وی با عنوان "مامان بستنیش خوشمزه‌تره" که توسط شرکت میهن تأمین بودجه شده بود با استقبال گسترده‌ی هواداران ژانر عشقی روبه‌رو گشت. بقیه‌اش هم چندان مهم نیست
کارنامه‌ی کارگردان:
آن‌ها از چیز ساخته شده‌اند...
از اندرون برون آمد و به اندرون برگشت...
جنگ‌ستارگان هفت: حمله به هاگوارتز در شصت ثانیه...
دست‌های تمیز با دستکش دارت‌مریم...
زندگی و تمایلات خرچنگ‌های دریایی...
مامان بستنیش خوشمزه‌تره...
خاطرات یک یار غار - شب‌های کایون سافاید پرایم...
من 5 از 5 خیلی دوست دارم... (در دست ساخت)
-----------------------------------------------------------------------
آرامينتا : خب انصافاً خیلی طولانی بود!
امپراطور: خب دیگه چه کار میشه کرد! من خیلی باحالم! کلاً من تهشم! حیف که آدم فروتنیم ولی... باعث شده خیلی پیشرفت نکنم...
آرامينتا : خب سؤآل اول رو می‌پرسم... نقش و تأثیر فیلم توتیا در این فیلم چی بود؟
امپراطور: نقش بسیار مهمی داشت! مجبور شدیم توتیا رو برای این فیلم بدزدیم که البته از منابع مهم تأمین بودجه‌ی ما از دو جهت هم بود!
آرامينتا : دو جهت؟!... آهان... خب هیچی! وارد جزئیات بهتره نشیم! لطفاً بگید قسمتی که شما توی هاگوارتز پرت شدید...
امپراطور: قسمت هاااااااااااااااا! چه حالیه؟!
آرامينتا :‌ دقیقاً! علتش چی بود؟!
امپراطور: خب از اون بالا افتادم روی هاگرید و ...
آرامينتا : بله بله! سؤال بعدی از میان نامه‌های رسیده هستش، بله یکی از هوداران استاد فخرایی پرسیدن که ایشون در این فیلم چه نقشی داشتند؟
امپراطور: اهه اهه!
آرامینتا: اهه اهه؟
امپراطور: خب این نقش ایشون بود!
آرامينتا : بله، و اما یکی از کارشناسان مقاومت مصالح خواستن بدونن ارتش شما چطور در هاگوارتز رو پاره کرد...
امپراطور: به سختی!
آرامینتا: خیلی متشکرم! و اما سؤال بعدی رو صالح از مشهد برامون فرستاده و پرسیده می‌شه لطفاً با فدراسیون صحبت کنین واکی بایاشی واسه بازی بعدی محروم نباشه؟
امپراطور: ورزش در خون تمام نظامیانه! ما به ورزش اهمیت می‌دیم! دستور می‌دم به فدراسیون حمله بشه و محرومیت آقای هاکی بابخشی برداشته باشه...
آرامينتا :.... آهان! و اما سؤال آخر فک کنم همه‌ی بینندگان ما خواهند بدونن فن اوووووووودا به چه صورت هستش!
امپراطور: به این صورت........ اووووووووووووووووووودا! (امپراطور با یک حرکت میز رو نصف می‌کنه... بعدش زمین ترک ورمی‌داره، بعدش طبقه پایین و در نهایت ساختمون از وسط نصف میشه!)
آرامينتا : ماااااااااااااااااااااااااااااااااا! استودیو نصف شد
بوورووبو(در نصف دیگه‌ی ساختمون!): این‌ها همه نشانه‌ی پایان دوره‌ی معماری گوتیک و استفاده از آبژه‌های کلاسیک در پایان اثر نئو مدرن هستش!
(چند نفر میان امپراطور رو خرکش مي‌کنن از استودیو می‌برن بیرون)
امپراطور: بــــــــوق! بـــــــــــــــــــــــــــوق! بوق بوق بوق! آدمشم دارم! بـــــــــــوق بـــــــــوق! آرهه! بچه بــــــــــــــوق! همتون رو با هم بــــــــــــــــوق یزیده!
آرامينتا : لطفاً به آگهی‌های بازرگانی توجه کنید تا در ادامه با کارگردان شهیر بوبووی مردمی صحبتی داشته باشیم...!



اول از همه باید بگم خیلی پستت طولانی بودش، پدرم در اومد تا بخونم مخصوصا اون قسمت معرفی که اصلا پاراگراف بندی رو رعایت نکرده بودی... بابا یه خورده به فکر شماره چشم من بیچاره باش بزار بی عینک بمونم

خوب همون طور که بهت گفتم در بعضی جاها پاراگراف بندی رو فراموش کرده بودی... در جای دیگه ای هم نوشته بودی " تیزر دوباره پخش میشه! بعد از تیز یه عکس از جوانی امپراطور پخش می‌شه " خوب اگه خودت یه دور این جملرو بخونی متوجه اشتباهت میشی!
اما یک مشکل اساسی این بودش که برای صرف حالات یک پاراگراف جداگانه اختصاص نمی دادی و همش تو پرانتز شرح حال افراد رو قرار می دادی که خود این اشتباهه! برای حالات ضروری و کوتاه میشه از پرانتز استفاده کرد ولی نه برای حالات کلی که خودت هم نگاه کنی یک پرانتزت نزدیک سه خط تا چهار خط رو در بر گرفته که می تونستی قبل از جمله این حالات رو توصیف کنی بعد جمله رو بنویسی...

پس به طور کلی بهتره که اول از همه مشکل توصیفت رو درست کنی تا از نظر نگارشی مشکلی باقی نمونه و همون طور که خودت هم می دونی این موضوع روی نمایشنامه خیلی تاثیر داره و می تونه یک نمایشنامرو از این رو به اون رو بکنه...

مشکل دیگه ای رو ندیدم ولی فعلا اینا مهمترین ها هستن پس اینا رو درست کنی شاید مشکلات دیگه یواش یواش حل بشه!

موفق باشی


ویرایش شده توسط امپراطور تاریکی در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۳ ۰:۴۳:۵۵
ویرایش شده توسط مارکوس فلینت در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۸ ۱۵:۴۸:۳۶

!ASLAMIOUS Baby!


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۸:۰۸ چهارشنبه ۲ اسفند ۱۳۸۵

آرامينتا  ملي فلوا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ شنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۱۶ دوشنبه ۲۴ دی ۱۳۸۶
از اولين پله!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 173
آفلاین
با سلام خدمت بينندگان و شنوندگان و خوانندگان و .. گان و گان !!

همينطور كه با استفاده از هوش و قدرت رول و استعداد و توانايي و همه ي چيزايي بالاي ديگتون متوجه شديد! در اين برنامه ي " نگاه نو" ، مي خواييم به جديد ترين و هيجان انگيز ترين سوژه ي رول پليينگ جادوگران بپردازيم!
( برنامه انحصارا به رول تعلق دارد در نتيجه افرادي كه از رول خوششان نمياد بهتره كانال رو عوض كنن)

خوب عزيزان! از اونجايي كه از پشت يه جا بهم ميگن خيلي از شما جغد فرستادين كه متوجه موضوع نشديد، تهيه كنندگان عزيز برنامه با يكي از افرادي كه در صحنه حضور داشته تماس تلفوني(!) برقرار كرده اند.

- سلام خدمت شما مهمان عزيز!

- من هم به نوبه ي خودم به تمامي هموطنان جادوگر سلام عرض مي كنم و اين واقعه رو به همه ي اونا تبريك ميگم!

- آبرفورث عزيز! خواهش مي كنم به طور مختصر در مورد اتفاقات افتاده توضيحي رو ارائه كنيد.

- بله..همانطور كه متوجه شديد ديشب در طي آشوبي كه بر پا شد بالاخره شخصيت هاي هري پاتري پس از سالها اسارت به كمك ديگر دوستان فانتزيشان! خلاص شدند. شواهد به دست آمده حاكي از دخالت كارگردان نامي تئاتر و امپراطور دارد كه خود نيز زماني اسير اين اژدها بودند اما متاسفانه به نوعي از جامعه ي هري پاتري طرد شدند.

- اگر لطف كنيد و كمي بيشتر توضيح بديد! چون باز هم جغد دريافت كرديم كه عده اي كماكان سر درگم هستند! خودتان كه متوجه هستيد...تمامي افرادي كه از جامعه طرد شدند در انتظار خبرهاي بيشتري هستند!

- يكي از كارگردانان تئاتر كه در ضمينه ي آثار فانتزي صاحب نام است به علت استقبال بيش از حد از پديده ي هري پاتر تصميمي مبني بر نابودي آن گرفت! وي به سراغ يكي از مبارزان دل آوري كه مدتي خود اسير هري پاتر بوده رفت و به كمك او به هاگوارتز حمله بردند. اما در آنجا متوجه شدند كه شخصيت هاي اصيل هري پاتري در زير سلطه ي اژدهايي به نام جادوگران به سر مي برند.!
در آخر با استفاده از سلاح هاي قدرتمند خودشان اين اژدها را به خاكستر تبديل كرده و مديران آن را كه به دفاعش بر خواسته بودند تنها رها كردند!

- خيلي ممنونم آبرفورث عزيز! توضيحات بسيار روشن و شفافي بود! اما از آنجا كه وقت برنامه محدوده با شما خداحافظي مي كنيم و بار دگر اين واقعه رو به شما و هموطنانتان تبريك عرض مي كنيم!

خوب بينندگان عزيز! در اينجا پس از خداحافظي از مهمانمان نقدي كوتاه را بر اين ماجرا خدمتتان تقديم مي داريم.

از لحاظ شيوه ي نگارش به طور حتم اين اثر داراي ويژگي هاي بسيار ناياب و قابل تحسيني بود! به طوري كه منتقدين بسياري آن را از جمله آثار ماندگار تاريخ فانتزي و ادبيات انقلابي بر شمرده اند.

در عين حال اين اعتراض بي پرواي اين شخصيت ها گوياي پايان دوران تيرگي و استبداد! در تمامي جوامع است.


به اميد نجات يافتن همگي! از برنامه ي " نگاه نو" با شما خداحافظي مي كنيم!



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۳:۱۴ شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۵

اش‌ویندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۲ یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲:۵۹ چهارشنبه ۱۵ آبان ۱۳۸۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 151
آفلاین
-«خرد هر کجا گنجی آرد پدید|||||||ز نام خدا سازد آنرا کلید

خدای خرد بخش بخرد نواز||||||همان ناخردمند را چاره ساز

رهایی ده بستگان سخن |||||||توانا کن ناتوانان کن»

سارا اوانز:با سلام خدمت همه ی جادوگران،موضوع این برنامه ی نقد بیست دقیقه ای به- تصمیمات عاشقانه ی مسئولین دنیای جادوگری -ارتباط داره.به همراه یکی از بزرگترین منتقدان،به بحث پیرامون این موضوع میپردازیم.تا دقایقی دیگر با شما هستیم.


آهنگ پاپیلون ،از اسپیکر تلویزیون پخش و تصاویر منتقدانی که در برنامه های گذشته حضور داشته اند،بدون هیچ ترتیبی دیده میشه.
سارا اوانز:از استاد اعظم آنی مونی کبیر برای اینکه وقت خودشان را در اختیار ما قرار دادند؛ تشکر میکنم.

ابتدا فقط تصویر آناکین مونتاگ دیده میشه سپس تصویر باز تر شده و هر دونفر در پشت میز فلزی دیده میشوند.بر روی میز نیز،یک پارچ آب میوه به همراه دو لیوان دیده میشه.

سارا اوانز:قبل از هر صحبتی باید معنی عشق را از شما جویا شوم.عشق در لغت چه معنایی داره و در این بحث چه معنایی خواهد داشت؟
آناکین:
سلام میکنم خدمت بینندگان.-
عشق از سه حرف تشکیل شده||||||||عین.شین.قاف این جوری تعریف شده.
علاقه ی شدید قلبی معنیش شده||||||||دوست داشتن، با عشق درگیر شده.-
اما موضوع بحث ما، این عشق نیست.عشق در بحث ما به معنای تصمیمات خودسرانه ایست که تبعیض ایجاد میکند.مثال میزنم که بهتر متوجه بشید.مثلا فلان مدیر عشقش نمیکشد فردی را برای ایفای نقش تایید کند یا فلان مدیر دوست نداره بعضی افراد تغییر گروه انجام دهند.
گاها دیده ایم که هر مدیری برای خودش معیار هایی داره و بدون هیچ نظارتی،اون معیار رو بر کاربران تلقین میکنه.
البته این مسئله در مورد اعضای تازه وارد،زیاد مشکل ساز نیست ولی وضع قوانین عاشقانه برای عده ای که بیش از هزار ارسال در سایت دارند و برای ایفای نقشش زحمت کشیده اند،ممکن است تشنج ایجاد کند.

سارا اوانز:بله...بسیار زیبا نقد کردید! به من اعلام میکنند که وقتی برای جواب دادن به تلفن ها نداریم....پس با شما خدا حافظی میکنم.
تا نقد بیست دقیقه ای دیگر


پستت بد نبود!
اول از همه باید بگم که سوژه کمی ناقص بود چون هیچ اتفاق خاصی رخ نداد که خوانندرو به خودش جذب کنه!
اما در مورد شروع اولت خوب بود ولی توصیف اولیت کم بود ولی می تونیم اونو به حساب قالب شروع بزاریم که اصلا قالبت برای شروع توصیف نبوده ولی برای امادگی تصویر ذهنی خواننده یکی دو تا توصیف کامل لازم هستش.

اما در قسمتی از نمایشنامت نوسته بودی:

نقل قول:
ابتدا فقط تصویر آناکین مونتاگ دیده میشه سپس تصویر باز تر شده و هر دونفر در پشت میز فلزی دیده میشوند.بر روی میز نیز،یک پارچ آب میوه به همراه دو لیوان دیده میشه.


تکرار یک فعل در دو جمله پشت سر هم از نظر نگارشی کاملا اشتباه هستش و زیبایی ترتیب جملات را از بین می بره! به این نکته هم دقت بیشتری بکن چون همین اشکالات کوچیک می تونه یک نمایشنامه ی عالی رو هم خراب کنه.

پاراگراف بندیت خوب بود ولی از شکلک کم استفاده کرده بودی که همین باعث میشه خواننده احساس خستگی بکنه... گذاشتن شکلک در تاریخ ثابت کرده که بسیار تاثیر گذاره

در مورد آخر نمایشنامت همانطور که اول نقد گفتم خیلی کوتاه بودش و آخرش رو هم با یک دیالوگ تموم کردی که البته کار درستی هستش ولی باید دیالوگ بهتری استفاده می کردی تا اختتامیه خوبی برای برنامه می شد.

موفق باشی!





ویرایش بینز : حالا هر چی آهنگ رپ گوش دادی که نباید بیای تو پستات بزنی که اگر میتونی خودت شعر بگو و بزن اینطوری پستت زیبا تر میشه


ویرایش شده توسط اش ویندر در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۲۸ ۱۳:۲۹:۲۹
ویرایش شده توسط مارکوس فلینت در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۲۹ ۱۶:۵۵:۲۴
ویرایش شده توسط پروفسور بینز در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۱ ۱۶:۱۰:۳۵
ویرایش شده توسط پروفسور بینز در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۱ ۱۶:۱۱:۴۸

[b][size=small][color=660000]گریه میکردم که کفش ندارم،یکی را دیدم ، پا نداشت[/c


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۲۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۵

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۱
از خونمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 256
آفلاین
روی صفحه تلویزیون یه جاده ی باریک که اطرافش کاملا پر از گل و علف و گوسفند هستش ظاهر میشه و نوشته ای طلایی رنگ که مینویسه:"هزار راه برگشته!"
تصویر سیاه میشه و نور وقتی به صحنه برمیگرده که جمعیت زیادی توی سالن نشستن و دارن وینکی و کرچر رو تشویق میکنن!و اون دو نفر هم نشستن روی دو تا صندلی بین سالن و روبروشون مجری!
مجری با حالت دو نقطه دی رو به دوربین:خوب ...خوشحالم که دوباره ما باهمیم!برنامه رو میگم..امروز میخوایم با دو تا جن مصاحبه ای داشته باشیم برای اینکه دلشون نشکنه!کریچر خودتو معرفی کن!
کریچر:من کریچر!اینم وینکی!هر کاری داری باهاش یا هر سوالی،مستقیم به خودم بگو خودم ازش میپرسم!
مجری:ها؟باشه!خوب شما چی شد که به این موفقیت رسیدین و در بین صد جنی که با هم بودن موفق بودین که طلاق نگیرین؟
کریچر یه نگاه به وینکی میکنه و فورا به طرف مجری برمیگرده:خوب..راستش...قدرت اراده و اداره ی من در خانواده کلا خیلی زیاده!همین باعث موفقیت ما شد!تصمیم گیری هم که خودتون میدونید.
مجری:گویا یکی از ملت حاضر در جمع میخواد سوالی بپرسه:بله؟
-به نام خدا سلام!من وینچر هستم دو ساله از تهران!میخواستم یه سوای از شما و برنامه ی خوبتون تشکر میکنم و میخوام بدونم که مجری ای مثل شما رو از کجا پیدا کردن؟و اینکه چرا مامان(وینکی) من همیشه یه ملاقه و کفگیر توی کیفشه؟
ترق!
یه نفر میکوبونه توی سر وینچر که متن رو اشتباهی خونده! فورا برنامه رو جمع میکنن!
مجری:خوب مثل اینکه برنامه دچار مشکل فنی در پخش صدا شده و نمیدونه چی کار بکنه!خاک تو سرش!خوب مسئله ای نیست ،بحث رو ادامه میدیم!وینکی شما چند وقته عضو سایتی؟چرا؟
کریچر طی یک حرکت سریع جلوی وینکی می استه :خوب اون حدودا 6 یا 7 ماهی هست که عضو سایته و همین جوری!به تو چه مربوطه؟بزنم نصفت بکنم؟کلید تراکتورم کجاست بیام باهاش از روش رد بشم؟!هان؟
وینکی زیر لب:بیخیال !غلط کرد!
کریچر:حالا چون وینکی میگه ،چشم!بپرس!
مجری:خوب...گویا یه سوال از ملت آماده شده ..یعنی نه میخوان یه سوال بپرسن!بفرما!
طرف:به نام خدا!با تشکر از برنامه ی خوبتون میخواستم بدونم، آیا از همون اول این دیواری که این روبرو هستش این ترک دو سانتی متری رو داشت؟یا از چند روز پیش این طوری شده؟من فامیل تدارکات و طراح صحنه هستم،دیدم صدمه دیده ،گفتم....
صدا قطع شده و فقط تصویر طرف که دهنش باز و بسته میشه باقی میمونه!
مجری:خوب از پشت صحنه اشاره میشه برنامه داره تموم میشه!خوب حرف آخرتون به زوجای جوان چیه؟
کریچر تا میاد حرف بزنه ،وینکی یه کفگیر از جیبش درمیاره و میزنه توی سر کریچر:آقا حرف نداریم که!بزنم الهت کنم؟اون تراکتورو بده به خودم!مگه اون تراکتور مال من نبود هان؟؟؟؟!!بریم دادگاه زود طلاقت بدم!زود باش!جمع کن ،این بساطو!


هووم... پستت بد نبود!
اول نمایشنامرو بد شروع کردی چون وقتی می خوای یه توضیح خوبی در مورد صحنه ی اولیه بدی باید توصیفات کارساز و کوتاه بنویسی تا تصویر اولیه توی ذهن خواننده ایجاد بشه!

مشکل دیگت این بود که اصلا به پاراگراف بندی دقت نکردی؛ این جوری که نوشتی خیلی تو در تو هستش به همین دلیل چشمای ادمو در میاره، خوب یه ذره بعد از هر پاراگراف فاصله بزار ( البته در جاهای مورد نیاز مثل اتمام توصیفات و ... ) تا این شکلی هم پستت قشنگ تر بشه و هم خواننده بتونه تا ته نمایشنامرو بخونه... یک نکته که خیلی ظاهری هستش ولی کارساز همین فاصله های کوتاه در نمایشنامه است که واقعا در خوندن نمایشنامه کار رو آسون می کنه و افراد بیشتری تمایل به خوندنش پیدا می کنن.

آخر نمایشنامتو هم اگه یکم بهتر تموم می کردی بد نبود... آخر پستت رو معلومه که تند نوشتی چون خیلی زود برنامرو تموم کردی... می تونستی در دعوای کریچر و وینکی اغراق بیشتری به کار ببری...

فعلا همینارو رعایت کن تا بهتر از این بشی!


ویرایش شده توسط مارکوس فلینت در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۲۹ ۱۶:۳۹:۴۹

همه چیز همینه...
Only Raven


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۴:۱۸ یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۸۵

اش‌ویندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۲ یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲:۵۹ چهارشنبه ۱۵ آبان ۱۳۸۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 151
آفلاین
-موضوع این برنامه ی نقد بیست دقیقه ای-قدرت ،در جامعه ی جادوگر-یست..به همراه جمعی از منتقدان بزرگ کشور به بحث پیرامون این موضوع میپردازیم.تا دقایقی دیگر با شما هستیم.

آهنگ پاپیلون ،از اسپیکر تلویزیون پخش و تصاویر منتقدانی که در برنامه های گذشته حضور داشته اند،بدون هیچ ترتیبی دیده میشه.

سارا اوانز:از اقایان،الستور مودی،مارکوس فلینت،استابی بوردمن و مرلین کبیر،برای اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادند،تشکر میکنم.
در این لحظه،دوربین تصویر هر پنج نفر را در پشت میزی فلز ،که بر روی آن پارچ آب میوه به همراه یک سینی میوه قرار دارد؛نشان میدهد.

با این سوال بحث رو شروع میکنم.منظور از قدرت،به خصوص در رول پلینگ چیه؟
مرلین کبیر:با سلام خدمت بینندگان محترم.قدرت در شرایط گوناگون معانی مختلفی داره.به همین شکل این واژه در رول نیز معانی مختلفی داره.

مارکوس فلینت:احسنت....من هم با این بیانات جناب مرلین موافقم.انواع قدرت در رول وجود دارد.

استابی بورد! قبل از اینکه صحبت را شروع کنه یه کم از لیوان آب پرتقال مقابل خودش میخوره و دهانی تازه میکنه.
استابی:اصولا در جنگل هم ،معانی مختلفی از قدرت وجود دارد.چه برسه به ایفای نقش که کلا جوش با جنگل فرق داره.

الستور:بذارید مثال بزنیم و حاشیه بازی نکنیم.من قدرت رو در رول،به چهار دسته تقسیم میکنم:
1قدرت فریاد کشیدن.
2قدرت پارتی.
3قدرت نویسندگی.
4قدرت خود برتر بینی.

برای شماره ی یک،میتوانیم از ققنوس یاد کنیم.چون ایشان توانایی بالایی در اواز خواندن دارند و با این آواز کار خود را جلو میبرند.
برای پارتی بازی،میتوانیم به اعضایی اشاره کنیم که مخفیانه تغییر گروه میدهند و برای اینکه گند کار در نیاید،مدتی را به عنوان عضو تازه وارد به فعالیت ادامه میدهند.
قدرت در نویسندگی فعلا به قدرت در ارزشی بازی وابسته است.تمام افرادی که خود را نویسنده ی خفن میدانند و این را بر زبان میاورند،ارزشی خفن هستند.
مورد آخر را هم مثال نمیزنم.چون جنبه ی جامعه ی جادوگری در مقابل نقد بالاست

سارا اوانز:با تشکر از شما....دو دقیقه وقت دارم و میتونیم به یک تلفن هم گوش بدیم.....یک نفر از گریفیندور تماس گرفته....سلام...خودتون رو معرفی کنید و نظرتون رو بگید.
-سلام....مالی ویزلی هستم....یک عضو تازه وارد.....میخواستم از برنامه ی خوبتون تشکر کنم...خداحافظ

سارا اوانز:ممنون از اینکه با ما بودید.....تا نقد بیست دقیقه ای دیگر خدانگهدار.


ویرایش شده توسط اش ویندر در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۲۲ ۱۴:۲۴:۵۲

[b][size=small][color=660000]گریه میکردم که کفش ندارم،یکی را دیدم ، پا نداشت[/c


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۸:۱۷ چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۵

همزاد؟ محمد؟


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۸ پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۷:۰۰ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۰
از این بقل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 26
آفلاین
آموزش خانواده! (قسمت اول)

دیلی لی لی لی... دیلی لی لی لی...
- با سلام خدمت آقای دکتر و مجری خوب برنامه! میخواستم بدونم آقای دکتر به نظر شما بد ترين فحشي كه ميشه به يه ساحره داد چيه؟

دکتر: خب راستیش سوال خیلی سختی و نیست و جز چند نکته‌ی کنکوری چیز خاص دیگه ای نداره... مثلا میتونید بگید كه چقدر چاق شدي و اينها واقعا ضربه روحي بزرگيه...
اما به نظر من اگه ميخوايد يه ساحره رو له كنيد بهترين كار اينه كه از قوي ترين نقطه ضعفشون استفاده كنيد. اين نقطه ضعف همانا حسودي شديد در بين اين موجودات ميباشد. آقا اينا اصلا خودشون منكرند و يا اصلا حواسشون نيست. اما در 90 درصد اوقات سعي ميكنند از همديگه غيبت كنند و يا زير آب همديگه رو بزنند. نسبت به پسرا حسودي نميكنند ها. حسودي فقط بين خودشونه. خودشون هم نميدونند كه بعضي از كارهاشون صرفا از روي حسوديه. البته اين حسودي شديد با يه جور احساس رو كم كني همراهه. اما اگه ميخوايد به بهترين نحو از اين قضيه سؤ استفاده كنيد تستي ترين راه اينه كه جلوي اونا به شدت از ساحره هاي ديگه تعريف كنيد. مثلا: ديروز فلاني رو ديدم چقدر ناز شده بود، ديروز كه فلاني رو ديدم عجب تيپي زده بود. اصلا از اولش هم من از سليقش خوشم ميومد يا مثلا بگيد: ديدي فلاني عجب دماغ خوش فرمي داره و در همين حين يه نگاه تحقير كننده به دماغ ساحره هه بندازيد به اين مفهوم كه: اين دماغتو از تو جوب پيدا كردي؟ يا بگيد فلاني رو ديدي چقدر لاغر و خوش هيكل شده؟ شنيدم رژيمش رو خيلي سخت ميگيره و بعد از اتمام حرفتون دوباره يه نيگا به هيكل ساحره هه بندازيد و در همين زمان بگيد: بووووووواق. يا مثلا اگه طرفتون ابروهاش پيوسته بهش بگيد: من ساحره هايي رو كه دو تا ابرو دارند رو خيلي دوست دارم اما حيف كه بعضيا فقط يه دونه ابرو دارند كه اتفاقا خيلي هم اساسيه، به نظر من كيفيت رو فداي كميت كردند.


گوشت ذن... استخوان ذن؟


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۰:۰۲ شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۵

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
پخش زنده داربي بزرگ پايتخت
سلام عر ض ميكنم خدمت شما بينندگان عزيز و تميز و احيانا روم به ديفال زبونم لال گلاب به روتن كثيف!
خوشحالم كه با گزارش زنده ديدار دو تيم سفيد و سياه در خدمتتون هستم.
در ابتدا قبل از معرفي دو تيم بايد اول خودم را معرفي كنم چون اولين بار هست كه به عنوان مجري توفيق خدمت در سازمان را يافته ام:
اينجانب چراغعلي هستم كه البته در منزل مهتابي صدام ميكنن فاميلي و غيره و ذالك هم فضوليش به شما نيومده!خب بگذريم ميريم سراغ معرفي نفرات دو تيم:
تيم سفيد:
سرمربي:البوس دامبلدور معروف به بيريخت خوش تيپ
كمك مربي:مينروا مك گونگال معروف به غر غروي مهربان
كمك مربي دوم:هري پاتر معروف به لوك خوش شانس!
كاپيتان:مشتركا اقا و خانم ويزلي
بقيه بازيكنان:خانواده ويزليها!
_والله چند روز پيشا داشتم با صغري جون زيد جديدمو ميگم اختلاط ميكردم حرف اين ويزليها پيش اومد گفتم ادم ميمونه اينا خونوادن يا مركز نگهداري از كودكان بي سرپرست والله رو كه رو نست سنگ پاي هاگوارتزه!حالا خوبه صبح تا شب تو سازمان ما ميگيم:
هر گز نشه فراموش /فرزند كمتر زندگي بهتر
_چي چي گفتي ميكروفون بازه؟خب ذليل مرده زودتر ميگفتي...اوهوم..اوهوممم بله بينندگان عزيز ميريم سراغ معرفي....
تيم سياه:
سرمربي:لرد ولدمورت يا لرد سياه معروف به كچل خوف انگيز
كمك مربي:اسنيپ معروف به زيباي خفته!
كمك مربي دوم:انتونين دالاهوف معروف به كج و معوج خوش قد و بالا
كاپيتان:در اينجا افتخار دارم اولين شيرزن جهان فوتبال را به شما معرفي كنم:بلاتريكس لسترنج معروف به گرزيلا(خواهر سيندرلا)
همانطور كه داريد مشاهده ميكنيد طرفداران سياه ها با ورود بلاتريكس به جوش و خروش در ميايند و يك صدا ميگن:شيره
انگار طرفداران سفيدها هم منقلب شده اند و يكصدا ميگن:پاكتي...اوهوم...اوهوممممم...بگذريم بريم سراغ ادامه معرفي..
بقيه بازيكنان:مرگخواران منتخب
خب در اينجا مرلين كبير داور داربي سوت را به صدا در مياورد و بازي شروع ميشود.....جرج توپ را پاس ميده به فرد/فرد هم توپو پاس ميده به رون...چه ميكنه اين رون با يه ديريبلينگ زيبا به سبك رونالدينيو بازيكن مقابلشو پشت سر ميزاره و از نيمه زمين رد ميشه..بله اون داره به طرف دروازه سياه ها پيش ميره ولي به نظر نميرسه كه بخواد به كسي پاس بده...بله همين تك روي كار دستش ميده و بلاتريكس با يه تكل زيبا توپو از اون ميقاپه و داره با استفاده از غافلگيري سفيدها با يك ضد حمله يه تنه به سمت دروازه حريف پيش ميره.....شترقققققق....چي بود؟كي بود؟...بله بينندگان عزيز همانطور كه ملاحظه فرموديد دالاهوف با يك حركت جوانمردانه از روي نيمكت هدايت تيم بلند شد و با يك كرويش توپو تركوند كاري كه بازيكنان جوانمرد در موقع مصدوميت حريف انجام ميدهند...ولي سوال اينجاست چرا دالاهوف اينكار در واقع بيسابقه را انجام داد چون سابقه نداشته كه كسي از مربيان اين عمل را انجام دهد مطمئنا اگر دليل قانع كننده اي نداشته باشه توسط داور از زمين بيرون رنده ميشه و بايد ادامه بازي را از رختكن تماشا كنه...بله داور داره به طرفش ميره و با عصبانيت از اون علتو جويا ميشه...ولي اون داره به سمت رختكن سفيدها اشاره ميكنه جائي كه حتي خود سفيدها هم الان اونجا رو نگاه نميكنند در اين چند دقيقه تمام نگاهها به سمت دالاهوف و نيمكت سياهها بوده...بزار ببينم بله اون داره به سمت دامبلدور اشاره ميكنه..اوه ...اوه..چرا خودم متوجه نشدم گويا نه تنها من كه هيچكس متوجه البوس نبوده اون روي زمين افتاده....در اينجا گزارشو قطع ميكنم تا برم ببينم چي به سر البوس اومده در اولين فرصت ممكن دوباره خدمتتون ميرسم....
*******************
...با سلام دوباره خدمت شما عزيزان بله همانطور كه حتما تا حالا متوجه شديد البوس دامبلدور سرمربي شونصد و خرده اي ساله سفيدها يه سكته ناقصو رد كرد و خوش بختانه تونست جان سالم به در ببره و البته متاسفانه بازي كنسل شد و به زمان ديگري موكول شد نتيجتا در اينجا گزارش و برنامه را به پايان ميرسانم ولي قبل از خداحافظي توجهتونو به اظهار نظر كمك مربي دوم تيم سفبدها يعني هري پاتر جلب ميكنم .
هري:صد دفعه به اين مينروا گفتم قيد اين پيرمردو بزن اينقدر نرو زير پاش بشين بگو بيا مربي شو بفرمائيد اينم اخر عاقبتش اخه سر پيريو معركه گيري؟!مگه اينكه دستم به اين مينروا نرسه خودم سرشو با شماره چهار ميتراشم....
اوه...اوه...همانطور كه ملاحظه فرموديد در اين لحظه هري مك گونگالو ميبينه و به طرفش هجوم ميبره...اوه...چه ميكنه اين هري..ميخواد به زور از زير دست هاگريد مربي بدنساز سفيدها در بره و خودشو به مك گونگال برسونه/ داره فرياد ميزنه:اي نفسسسس كش حريف ميطلبم مگه اينكه مينروا دستم بهت نرسه قيمه و قرمه ات ميكنم..همزمان با خدافظي توجهتان را به ادامه درگيري جلب ميكنم اميدوارم خوب و خوش و خرم باشيد/كار نداريد بريد بميريد؟


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۱۴ ۲۰:۱۱:۰۵


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۳۹ دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۵

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
بــــــــــــــــا کـــــــــــــــــــــاروان شعــــــــــــر و مــــــــــــــوسیـــــــــــــــــقی!

آرشام داره طبق معمول حرف میزنه و مغز مردم رو با خزعبلاتی از قبیل:
_ یه توپ دارم قل قلیه، سرخ و سفید و گلیه! میزنم زمین...
پر میکنه که آنیتا با حالت گوپسی در رو باز میکنه و می یاد داخل و بالای سر آرشام وایمسته!
آرشی جفنگ با تردید به آنیتا نگاه میکنه و آنیتا میگه:
_ هووووو ! این جفنگیات چیه به هم می بافی؟! باز میخوای مثل اون دفعه....!
آرشام خودشو جمع و جور میکنه و در حالی که داره از جاش بلند میشه، میگه:
_ نه! چیزه، من ... آهان! من میخواستم برم! بفرمایید برنامه رو شروع کنید!
آنیتا ابروش رو میندازه بالا و آرشی جفنگ به حالت فشنگ(!) از سالن میره بیرون! ( خیلی آنتحاری!!!)

آنیتا از خشانت خودش حال میکنه و میشینه جای آرشی و با خنده میگه:
_ سلام دوستان! دفعه ی قبلی که یادتونه که چجوری حال مونالیزا رو گرفتیم! این دفعه میخوایم حال باک بیک رو بگیریم! چند وقت پیش داشتم " دفتر اول مثنوی معنوی( مولانا) رو میخوندم و رسیدم به شعر" باک بی یال و سر و اشکم!"! دیدم که به به! این شعر باب باک بیکه! حالا با هم شعر رو مرور میکنیم تا حالی کرده باشیم بسی!!!

صدای آنیتا اکو میگیره و در حالی که تصویر محل چرای گوسفندان زیبای این مرز و بوم رو نشون میده که قصاب دنبالشونه() و صدای خنده ی گرگ مهربون که چند دقیقه قبل زنگ زده بود قصاب و محل گوسفندا رو لو داده بود(barare:)، شعر رو میخونه:

این حکایت بشنو از صاحب بیان*** از طریق و عادت قزوینیان
سوی تاییدی بشد قزوینیی*** کاین منم، باک بیک زیبا و شهیر
گفت متاید که قربانم شوی*** تو که انسانی چطور حیوان شوی؟
گفت، تاتو(1) میکنم عکس باکی*** روی بازوی خودم، جان هری!
سوی دلاکی بشد باک بیک ما*** که کبودم زن، بکن جو گیزر ما!
گفت چه صورت من زنم ای پهلوان*** گفت برزن صورت باکی شجاع!
چونکه او سوزن فرو بردن گرفت*** درد آن در شانه گه مسکن گرفت
باک گفتش، کای عموی خاک به سر!*** از چه عضوش کرده ای آغاز نقش؟!
گفت از دمگاه آغازیده ام*** گفت، دم بگذار نور دیده ام!
باک بی دم باش گو این باک، ساز*** که دلم سستی گرفت از زخم گاز
باز عمو نقاش، نقشیدن گرفت*** باز باکی جیغ زد، حزنان گرفت
گفت این بال است، ای مرد نکو!*** گفت، بال را ول(2) بده جان عمو!
جانب دیگر خلش آغاز کرد*** باز باک بیکی فغان اغاز کرد
گفت اینست اشکم(3) باکی، عزیز*** گفت، اشکم زشت می باشد کریم!
خیره شد دلاک و بس حیران بماند*** بر زمین گرم، سوزن رو نهاد

باک بی بال و سر و اشکم که دید؟!*** این چنین باکی، خدا کی آفرید؟!
چون نداری طاقت سوزن زدن*** از چنین باک شجاعی دم مزن!

حاضران در استادیو، کف میزنن برای آنیتا، اما یکی یکی غیب میشن( نکته آیکیو ای!: باک بیک همشون رو حذف شناسه کرد!)
آنیتا بیخیال این اعمال شوم باک بیک:
باک بیک در پشت صحنه:

تصویر بردار هم حذف شناسه میشه و تصویر محو میشه! صدای خنده های شیطانی آنیتا، صدای گریه ی باک بیک رو که به خاطر این بود که آنیت پته ی اون رو ریخته بود روی آب و اصلا هم حذف شناسه نمیشد، رو کم رنگ میکنه!

روهاهاهاها ... !
--------
باک بیک رو ضایع کردم خفن!
----
1- همون خال کوبی مدرنیزه! حاکی از سوسول بودن باک بیک!
2- ولش کن! از بال کشیدن در گذر! که حاکی از کوچه باغی بودن باک بیک هست!
3- شکم! دل! با اشک( گریه) عوضی گرفته نشه! که حاکی از بیسواد بودن شماها هست که مجبور شدم همچین چیز ساده ای رو توضیح بدم!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


معرفی سایت
پیام زده شده در: ۱۵:۴۴ چهارشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۵

دیوید پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۹ چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۳۷ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۳
از آزکابان فرار کردم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 97
آفلاین
تصویر کوچک شده

دوربین مانیتور یک کامپیوتر را نشان می دهد که مانیتور داره صفحه انجمن های سایت جادوگران را نشان می دهد. دوربین از مانیتور دور شده و رباستین لسترانج را نشان می دهد که محو تماشای سایت است.
صدای کارگردان: یک دو سه... حرکت... رباجون جون حرکت.
رباستین بر می گردد و با لبخندش رو به دوربین: با سلام به تمامی جادوگران عزیز. من رباستین لسترانج هستم و توی این قسمت از برنامه می خواهم بزرگترین سایت گرد هم آیی طرفداران هری پاتر را معرفی کنم. البته خیلی از شما عزیزان این سایت را میشناسید. جادوگران ایرانی تقدیم می کنند:
تصویر کوچک شده


صحنه عوض شده و لوگو و قسمت های مختلف سایت را با آهنگ تکنو نشان می دهد. دوربین مجددا رباستین را نشان می دهد.
-این بهترین و بزرگترین سایتی است که تا به حال در ایران با موضوع هری پاتر ساخته شده است. و اما چه کسانی این لطف را به ما داشته اند؟

مجددا صحنه عوض شده, با همان آهنگ تکنو مدیران سایت نشان داده می شود که در حال دست تکان دادن برای اعضای سایت هستند و اعضای سایت دارند خودشان را می کشند تا از آنها امضا بگیرند. دوربین رباستین را نشان می دهد.
-اما لازم دیدیم برای آشنایی بیشتر شما با سایت از سرژ عزیز دعوت نماییم تا در برنامه حضور یابند.

دوربین بر روی سرژ می چرخد. سرژ در حال دست تکان دادن با دوربین است.
رباستین: خیلی خب سرژ جان, چه خبر؟
سرژ لم می دهد: خیلی ممنون ربا جان.
دوربین کلوزآپ رباستین را نشان می دهد.
-خیلی خب عزیزان این هم گفتگویی بود با مهمان عزیز برنامه؛ سرژ جان لطفا یک امضای یادگاری برای ما بگذارید و بروید به سلامت
سرژ شروع به امضا می کند.

ربا: خیلی خب از اتاق فرمان به من اشاره می کنند که وقت برنامه تمام شده است و باید از همگی شما عزیزان خداحافظی کنم. در ضمن در برنامه بعدی می خواهیم به قسمتهای مختلف سایت بپردازیم. لرد (ع) نگهدارتان
ربا رویش را به مانیتور می کند و باز دهانش کف می کند. و دوربین از او دور می شود.


[c


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۹:۵۳ دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۵

الستور مودیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۴ یکشنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۱۱ سه شنبه ۸ اسفند ۱۳۸۵
از یک جای دور ولی نزدیک به شما
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 192
آفلاین
دوربین مخفی جادوگران – از نوع دیجیتال با افشا گری خودکار

سلام به همه شما جادوگرانی های خشگل و خوشتیپ

خوب دیگه مرض از مزاحمت این بود که خدمتتون بفرمایم که ... اصلا ولش کن بهتره خودتون ببینید .

دوربین مخفی 1

دوربین یک مرد سه تیغ کرده رو نشون میده که از قیافه اش معلومه کلی جراحی پلاستیک کرده تا جوون بشه .... مجری : سلام ، خسته نباشید ... ببخشید مزاحمتون شدم .
شخص شطرنجی شده : سلام ... نمی بخشم ، بنال .
مجری : بله در کل که ... چندتا سوال داشتم .... میشه بپرسم ؟
شخص شطرنجی : بپرس ... فقط من بیزی هستم ... مثل همیشه ... زودتر بپرس کار دارم .
مجری : بله .. بله .. ببخشید چرا همه دارن از جادوگران میرن ... چرا دیگه تو ایفای نقش همه بی حال شدن ؟
شخص شطرنجی : خوب چون ایفای نقش ارث بابای خدا بیامرز مونه ... بقیه رو هم راه نمیدیم ... بچ خودمون هم کار دارن فعلا نمی تونن بیان !
مجری : خوب مگه ایفای نقش برای همه نیست .. مگه همه دوست ندارن فعالیت کنن ؟
شخص شطرنجی : خوب چرا ولی اصولا جای رشد واسه کسانیه که ما بخوایم ... یعنی هر کی رو خوشمون نیمد کیش و مات میکنیم ... ورد بلاکیوس .
مجری : بله ... بله ... خوب حالا یک سوال دیگه داشتیم از خدمتتون ... چرا همه سران و قدیمی ها رفتن ... نکنه مریضی اومده تو سایت ؟
شخص شطرنجی : نه بابا ملت دیگه حوصله ندارن ... چقدر پارتی بازی ببینند ؟ ... تو هم جای اونا بودی میرفتی ... اصلا تو چرا نرفتی ؟
مجری : من خودم از دوستان هستم ... آره دیگه ... باب منم ******
شخص شطرنجی : راست میگی حواسم نیست ... آخه انقدر این بچه های عزیز دور دونه من زیاد شدن که دیگه همشون و یادم نیست .... این چیه ... دوربین ... دیکش ... پوخ ... دوبس ... پاخس ... پیــــــــس .

دوربین مخفی 2

مجری : سلام شما واسه چی رفتید ؟
شخص مجهول و شناسه : من ... کار داشتم دیگه حس جادوگران نیست .
مجری : چطور ... مگه اتفاقی افتاده ؟
شخص مجهول و شناسه : نه دیگه کار ها زیاد شده ... دارم میرم دنبال زندگیم .
مجری : بله ، صحیح ... دلیل اصلیتون چی بود ؟
شخص مجهول و شناسه : خوب به تو چه ، هان ... دیگه حوصله ندارم ... سایت خیلی کسل کننده است ... بهتر بود میرفتم تا اینکه بیرونم کنن ... اخه هر کی اینجا اهل پارتی بازی نباشه خفتش می کنن ... میدونی که پاپوش و شورش و میگم ... هر چند که من خودم خیلی ها رو نابود کردم ولی دیگه حوصله اش و ندارم ... این چیه ... هان ... دیکش ... پوخ ... دوبس ... پاخس ... پیــــــــس .

دوربین 3

مجری : سلام ، شما چرا اینطوری شدید ؟
شخص غم زده : هیچی ناراحتم ... برو آقا دوربینت تابولوئه .
مجری : خوب پس میگیریم بعدا شطرنجی میکنیم ... چرا ناراحتی ؟
شخص غم زده : آخه عذاب وجدان داره خفم میکنه !
مجری : چرا ؟ ... مگه چی شده ؟
شخص غم زده : آخه چیزهایی میدونم که اگر گفته بشه خیلی روی ملت تاثیر میزاره ، شاید بعد از گفتنش جادوگران جدیدی متولد بشه .
مجری : پس چرا نمیگی ؟
شخص غم زده : برام مهم نیست ... من که پست نمیزن ... بزنم هم هفته ای یک بار میزنم ... برای همین نوچ ، حالش نیست دیگرانی که میشینن هفته ای 5 تا پست میزنن و آگاه کنم .


با تشکر که خوندید ... خبرگذار مرکزی خبر ... فضولوکس


تصویر کوچک شده










[b][size=med







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.