1. سه عامل خارجی غیر جاندار که می توانند ذهن شما را تسخیر کنند نام ببرید و روش مقابله با آن ها را بیان کنید.1. زمان دیدن کشتی کج ماگلی یکی از جدی ترین آثار رو میتونه بر ذهن گذاشته و آن را تسخیر کند!
به شخصه وقتی این فیلم های مستهجن غربی رو مشاهده می کنم به شدت فشار خونم میزنه بالا و اون وقته که باید از وزارت تشکر کرد که دیدن و پخش این فیلم ها را برای جامعه جادوگری ممنوع کرده است. چرا که متاسفانه با دیدن این فیلم ها تنها راه و روش مقابله با ندیدن آن می توان فکر کردن به دیوار های سرد و بی روح آزکابان به دلیل رعایت نکردن قانون بود!
2. فقط کافیه که بتول خانوم همسایه کناریمون یک
یک چیز تازه ای رو بخره که ما هم متوجه بشیم. اون وقته که گردن اون قدر سیخ میشه که خون آشام که سهله اژدها هم سعی می کنه که یک گازی به اون گردن دراز بزنه! ( استاد یک مقدار مطلب پاچه خواری داشت! )
راه مقابله با اون هم می تونه کشیدن پرده و مشغول شدن به کار خودمون باشه!
3. می تونه وقتی باشه که میرم نمایشگاه این ماشین های ماگلی! اصولا عقل اینجوری حکم میکنه به من که وقتی داری میری بالش و پتو هم با خودت ببر همونجا بخواب بس که ذهن رو محسور میکنه. تنها راه مقابله ای که میشه توسط اون از نمایشگاه خارج شد اینه که داف هلو بیرون بره داد بزنه : زود باش بیا الان مغازه ها بسته میشه نمیتونیم بریم آیس پک!
( جون تو! )
2.یکی از عوامل نام برده شده در تکلیف اول را درنظر گرفته، براساس آن رولی بنویسید که آثار نامساعد این عامل بر زندگی شما یا یکی از بستگانتان یا یکی از اجدادتان را نمایش دهد.- کجا داری میری عزیزم؟
- چی مامان؟
- پرسیدم کجا داری میری؟
- آها دارم میرم سیستم جغد رسانی همسایمون رو درست کنم!
- زود برگردیا!
- باشه!
ده دقیقه بعد!- اوا کجایی اقدس؟! من الان توی نمایشگاه جارو های پرندم! بدو بیا دیگه! ( موضوع شماره 3 هست ! )
بادراد جغد رو اس ام اس میکنه و وارد نمایشگاه میشه.
پنج دقیقه بعد! بادراد داره به مدل چوموبولوس مومبولوس دویست هزار نگاه میکنه که ناگهان دستی شونشو نوازش میده.
- اخ جـــــون! چه خوب شد که اومدی هانی! نمی دونم بدون تو چه کار...
صدای مردانه شنیده شد : هانی عمته عمه ننه! مگه کوری نمی بینی نوشته به این جارو نزدیک نشوید؟
بادراد :
چی؟ ها؟ آها! چشم آقا چشم!
و در حالیکه چند قدم عقب تر می رفت دوباره مشغول نگاه کردن جارو ها.
سه ساعت بعدصدای زنی از بلندگو ها شنیده شد.
- دی دی دیــــی! وقت باقی مانده تا پایان نمایشگاه یک ساعت و بیست دقیقه.
بادراد رو به روی جارو مدل کفتر آتشین :
یک ساعت و بیست دقیقه بعد.- دی دی دیــــی! وقت نمایشگاه تمام شده است. آقایون و بانوان عزیز از بازدید شما متشکریم. لطفا نمایشگاه را هرچه زودتر خالی کنید.
بادراد در حالیکه چشماش مثل هیپنوتیزم شده هاست جلوی یک مدل نمی دونم چی چی جارو واستاده و در دریایی از کف غرق شده.
ساعت دوازده نیمه شب رو نشون میده و جادوگران اندک اندک از نمایشگاه خارج شده و تنها فرد حاضر بادراد ریشوست!
- آقا! آقا! وقت تمومه! برید بیرون!
بادراد : !
- آقای محترم! بیرون لطفا!
و در حالیکه لطفا را می گفت با یک اردنگی بادراد رو از نمایشگاه بیرون پرت می کنه.
جلوی خونه بادراد اینا!- ننه درو باز کن!
- نمی کنم! تا نگی کدوم قبرستونی بودی باز نمی کنم! کجا بودی کره خر؟
بادراد که همچنان در کف جارو ها بود گفت : رفته بودیم با همسایمون جارو ... چیز .... اممم سیستم جغد رسانی رو ببینیم! جون ننه!
- غلط کردی! همون پشت در می مونی تـــا فردا صبح!
بادراد ابتدا نگاهی به اطرافش کرد و سپس آب دهانش را با سر و صدا قورت داد.
چند لحظه بعد فکر کرد کمی آن طرف تر کسی را شبیه معلمش مورگانا لی فای با چشمانی قرمز دیده است...!
پ.ن : اینجوری فهمیدیم که نباید تا دیر وقت بیرون بمونیم چون حتی دیر وقت هم دیگه نمیشه گفت آقا پلیسه بیداره و ما تنها خواهیم موند با چند تا...!
[b][color=FF0000][url=http://www.jadoogaran.org/modules/newbb/viewtopic.php?topic_id=883&post_id=219649#