هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۰:۳۹ یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۸۶

لارتن کرپسلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۲ دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۰۲ شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۲
از یو ویش!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 471
آفلاین
استر کلی عرق می ریزه و با خودش عهد می بنده که یه روز به عمرش مونده باشه حال هدی رو جا بیاره.
-----------------------------------------
کنار شومینه..........
استر و لارتن و ویکتور و هدی نشستن و نفری یه نوشیدنی کره ای دستشونه. استر آهی می کشه و یه قلپ می ده بالا! :pint: . لارتن می زنه پشت استر و می گه:
- ناراحت نباش رفیق! بلاخره نوبت ما هم میشه!
استر با ناراحتی می گه:
- آخه چجوری! دیدی که این ویکتور تابلو رفته وسایل ما رو ریخته تو خوابگاه دخترا. این هدی هم که....

استر که دوباره داغش تازه شده بود به طرف هدی حمله می کنه. هدی هم که راهی برای فرار نداره با کله می ره توی شومینه!
- ....آخ...وای....سوختم....
در اینجا لارتن در یک حرکت انتحاری برای نجات هدی باقی مونده نوشیدنیشو روی اون خالی می کنه! غافل از اینکه نوشیدنی کره ای که واقعا کره ای نیست! چیزایی توشه که دارای قابلیت اشتعال بالاست.
بلاخره هدی قصه ما بدون پر و به رنگ کلاغ! دوباره به جمع می پیونده و می گه:
- ای استر نامرد! تازه پرهامو گلد کرده بودم!
لارتن آروم می گه:
- بچه ها! انقدر دعوا نکنین! من یه چیزی دارم که هر یه صفحش می تونه انتقام استر و کلا پسرا رو بگیره!
ویکتور بصورت می گه:
- یعنی چی می تونه باشه.
لارتن با حالت مرموز و می گه:
- یک دفتره! دفتری که اگه بگم چیه دود از سرتون بلند می شه! من تو یه موقعیت مناسب دفتر خاطرات لیلی رو کش رفتم! فقط باید مواظب باشین به این آسونیا لو ندین. باید بصورت دراز مدت ازش بر علیه اونا استفاده کنیم.
استر و هدی ویکتور:
-

بله! و بچه ها شروع کردن به خوندن دفترچه و با خوندن هر ورق اون قاه قاه خندیدن! اونا با خودشون فکر می کردن که:
- فردا چه روزی بشه!
---------------------------------------------------
ایضا قضیه رژ لب پا برجاست!
به هدی و ویکتور و استر: بابا آستین همت بالا بزنین دیگه! من زمینه سازی کردم!


ویرایش شده توسط لارتن کرپسلی در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۱۹ ۱:۰۸:۵۵

نارنجی رو بخاطر بسپار!

طنز نویسی به موجی از دیوانگی احتیاج داره...

چه کسی بود صدا زد : لارتن!؟


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۲۲:۲۶ شنبه ۱۸ فروردین ۱۳۸۶

مگورینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۷
از همین نزدیکیا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 103
آفلاین
همه به سمت صدا بر می گردن و ویکتور رو می بینن که اشک تو چشاش جمع شده و دماغش کیپ شده به خاطر همین صداش تو دماغی شده!( چه می دونم خب!)
استر یکی می خوابونه پس سر ویکتور ولی چون ویکتور مثل هدی تو سری خور نیست () یکی محکم تر می خوابونه تو صورتش...
- من اعتراف می کنم که خوابگاه پسرا خیلی کثیف و بد و چوکو بود منم همه وسایلشو جمع کردم آوردم ریختم تو خوابگاه شما!( ضد دخترا پست می زنی آره؟! )
پسرا که کلی کف کردن یه نگاه به دورو برشون می ندازن و می بینن که وسایل توش خیلی آشناست... در این بین هاگرید به سرعت می دوه به یه سمت و یه چیز قهوه ای رو بر می داره و اونو بقل می کنه!
- دلم برات تنگ شده بود جنیفر!!!!
هاگرید بر می گرده و همه یه خرس عروسکی رو که به یکی از گوشاش پاپیون صورتی بسته شده تو بقل هاگرید می بینن!
دخترا:
پسرا:
هاگرید بدون توجه به بچه ها در حالی که تو گوش خرسه یه چیزی می گه از خوابگاه خارج می شه! پسرا خیلی نگران می شن چون هر چی نباشه تو اون اتاق پر بود از وسایل اونا... همه بدون کوچکترین حرکتی با چشماشون تو وسایل دنبال وسایل تابلوشون می گردن! و دخترا باذوق تمام وسایل رو از نظرشون می گذرونن.
- هی بچه ها اینو نگاه کنین!
همه به طرف سینیسترا بر می گردن که یه لباس خواب بلند بنش با گلای زرد تو دستشه! استر به سرعت قرمز می شه و سعی می کنه به روی خودش نیاره ولی هدی با خوشحالی تمام داد می زنه:
- استر لباس خوابت!!! همونی که گمش کرده بودی!!! یادته تا یه هفته بدون اون نمی خوابیدی! مژدگونی بده!
دخترا:
استر کلی عرق می ریزه و با خودش عهد می بنده که یه روز به عمرش مونده باشه حال هدی رو جا بیاره.

--------------
توجه: راز رژ لب صورتی هنوز فاش نشده!


ویرایش شده توسط مگورین در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۱۸ ۲۲:۵۶:۰۸

؟!


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۲۰:۰۴ شنبه ۱۸ فروردین ۱۳۸۶

اندرومیداold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۶ دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۰۱ چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۹
از معلوم نیست!دوره گردم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 660
آفلاین
لیلی دستشو می بره سمت نوک هدی ... رژ توی دستشِ ... هدی با چشماش به لیلی خواهش می کنه! ( تمنا می کنه! داره زار زار گریه می کنه! داره می گه لیلی بیخیال شو! خودم میگیرمت نترشی! و لیلی هم با چشماش می گه نه نمی خوام نه نمی خوام!! )

یه هو یه دست دستای لیلی رو می گیره!!
-ها چیه اندرو؟
استر : نکنه با چشماش با تو هم حرف زد؟
لیلی : همتون شنیدین؟
همه :نـــــــــــــه!
-اندرو ول می کنی دستمو یا نه؟
اندرو : صبر کن! من یه فکر بهتر دارم!
-
اندرو : نظرت در مورد امتحان کردن این رژ لب روی استر چیه؟ هر چی باشه هم ناظره! هم اینکه نمی دونیم این مالِ کیه و ممکنه نوک هدی خرابش کنه! هوم؟

لیلی : تصویب می شه!
هدی رو ول می کنن.هدی بلند می شه و زیر لب در حالی که چشماش پر از اشک شده می گه : اندرو! دعای خیرم همیشه پشت سرته!

استر : من تو رو ..

لیلی : بشین بینیم باو! بچه ها! بگیرینش!

همه محکم استر رو می گیرن! ( محکم ها! نه شل! محکم! )

لیلی :
استر :

لیلی دستشو می بره جلو ... جلو تر ... (صحنه الان اسلو موشن می باشد ها!)
(حالا این تیکه رو باید با دو انگشت خود بینی خود را گرفته و بخوانید!!)
در همین حین ندایی می رسد : نــــــــــــه! اون مالِ منِ!

صدا صدای یک پسر بود!

-------------------------------------------------

قصد فقط جفت پا پریدن در داستان بود!


ویرایش شده توسط اندرومیدا در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۱۸ ۲۱:۰۶:۲۹

" در جهان چیزی به نام آغاز و پایان وجود ندارد. زندگی امروز خود را به گونه ای بگذرانید که گویی همه چیز در همین یک روز است ... "


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۱:۴۸ شنبه ۱۸ فروردین ۱۳۸۶

لیلی اوانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۷ سه شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۴۶ چهارشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 571
آفلاین
من واقعاً لذت می برم وقتی می بینم ملت این همه به سوژه های خاله بازی علاقه دارن! واقعاً لذت می برم!
در این پست شما ترکیب جواد وضایعی از خاله بازی ِ پست مدرنیسم با چاشنی بی ناموسی را مشاهده خواهید کرد!با ما همراه باشید!
----------------------------------------------------------

همه مشغول تفکر بودن که ببینن جریان چیه که یهو استر شیرجه زد روی زمین و یه رژ لب صورتی جیغ رو از کنار آینه برداشت و با ذوق گفت:
_لیلی تو صبحا که از خواب پا می شی خودتو با این رنگ می کنی؟
ملت مذکر:
لیلی با عصبانیت جواب داد: نه خیر!من هیچوقت رژلب ِ صورتی نمی زنم...حتماً مال مگورینه
مگورین: وا چرا تهمت می زنی؟اصلاً من تا حالا تو عمرم آرایش کردم؟....سینی بیا رژتو از استر بگیر
سيني يه نگاهي به رژ لب انداختو با افاده گفت:« كي گفته اين مال منه؟...من عمراً از اين ماركاي آشغاليه به درد نخور بزنم!لبم پوس پوسي مي شه!»
استر:«حالا چرا انقدر جوش آورديد؟...خجالت نداره كه...اتفاقاً رنگش خيلي هم قشنگه!...هوي هدي!بيا رو نوك تو امتحان كنم ببينم چه شكلي مي شي»
هدويگ: جااااان؟؟!!
استر كه حسابي از رنگ رژ خوشش اومده بود به هدي نزديك شد تا رژ لبو روي نوكش امتحان كنه.
استر:«وايسا!چرا فرار مي كن؟!...باور كن خيلي خوشگل مي شي...اتفاقاً به رنگ بال و پرت هم مي ياد!...فكرشو بكن !صورتي و سيفيد!واي چقدر هارموني دارن!...وايسا!!»
هدي:«اي بابا!ولم كن!...استر تو كه اينجوري نبودي!...چقدر بهت گفتم با اين هري نگرد...چقدر گفتم مهموني بي ناموسي نرو...چقدر گفتم...آااااي....بابا ليلي بيا منو از دست اين نجات بده!!»
ليلي بي توجه به دادو فرياد و التماس هاي هدي دستش رو زير چونه ش گذاشته بود و فكر مي كرد .
سيني:«چيه ليلي؟به چي فكر مي كني؟»
ليلي:« ويكتور راست مي گه...فقط يه دختر مي تونه وارد خوابگاه ما بشه و همه جا رو به هم بريزه.... هيچ كدوم از ما هم كه رژ صورتي نمي زنيم...حتماً كاسه اي زير نيم كاسه ست!»
مگورين:«خب اينا كه گفتي يعني چي؟»
سيني:«IQ يعني يه دختري كه رژ صورتي مي زنه وارد خوابگاه ما شده و همه چيزو به هم ريخته...موقع فرار هم حواسش پرت شده و رژ لبشو جا گذاشته!»
هدي:«آااي ايها الناس به فريادم برسيد...من به چه زبوني بگم نمي خوام رژ صورتي بزنم...»
ليلي:« بين بچه هاي گريف كه هيچ كس از اين رنگاي جواد نمي زنه...مطمئناً قضيه زير سر بچه هاي گروههاي ديگه ست»
سيني:«حالا بايد چيكار كنيم؟»
ليلي:«بايد دور و ور ِ مدرسه رو بگرديم و يه ليست از دخترايي كه رژ صورتي مي زنن آماده كنيم...خب كي داوطلبه؟»
هدي: ...من!
ليلي:« تو داشتي فرار مي كردي يا به حرفاي ما گوش مي دادي؟!....البته... ...فكر بدي هم نيست... ...خيلي خب هدي جون!اين مأموريت مهم رو به تو مي دم.مرسي كه انقدر به فكر خوابگاهي!»
هدي:
ليلي:«استر اون رژ لبو وردار بيار ببينم!...سيني،مگورين!شما هم محكم دوتا بال هدي رو بگيريد تا جم نخوره...»
هدي:« هااا؟!...ببين ليلي جون انگار نگرفتي!....من گفتم مي خوام كمك كنم!...يعني مي رم همه ي دخترا رو ديد مي زنم ببينم كي رژ صورتي مي زنه و...»
ليلي:«بسه!!!بگيريدش!...استر تو هم بيا هر چقدر دلت مي خواد نوك هدي رو صورتي كن...بعد هم كالينو خبر كن بياد چند تا عكس فتوژنيك ازش بندازه»
هدي:«هااااا؟!براي چي آخه؟!»
ليلي:«مي خوام عكساتو بين بچه هاي گريف پخش كنم .....بچه ها عكسارو مي گيريد دستتون و همه ي مدرسه رو مي گرديد...هر كيو ديديد كه رنگ لبش با رنگ نوك هدي مطابقت داره اسمش رو مي نويسيد و مياريد براي من.يكساعت ديگه همه همين جا جمع مي شيم و گزارش كار مي ديم...مفهوم بود؟»
ملت:
استر:«هدي جون عزيزم انقدر وول نخور؛مي زني زير دستم خراب مي شه ها!...ترس نداره كه عزيزم...انقدر بهت مياد...ببين،ببين چقدر خوشگل شدي...»
---------------------------------------------------------------------------

توجه:صاحب رژ لب از بين بچه هاي گريف نيست.پس هواستون باشه الكي به خودي ها گير نديد!

خوشم مياد براي يه پست ارزشيه بي معنيه به درد نخور صبح تا حالا ملتو علاف خودم كردم
استر بيا منو بكش!


ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۱۸ ۱۳:۲۵:۴۲
ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۱۸ ۱۹:۱۶:۰۴
ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۱۸ ۱۹:۲۳:۵۶



Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۰:۵۵ شنبه ۱۸ فروردین ۱۳۸۶

ویکتور کرام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۶ سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۳۳:۱۷ سه شنبه ۸ اسفند ۱۴۰۲
از مدرسه دورمشترانگ (بلغارستان)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 509
آفلاین
- باید به همه بگم....
- باید به همه بگم ملت مونث یه نگاهی به خوابگاهتون بندازید
ملت برمیگرده به طرف صدا
لی لی : ببینم ویکتور تو امروز کجا بودی؟
ملث گریف:
ویکتور: بابا همین دور رو بر بودم حالا ول کنید نوبت خوابگاه دختراست ببینید هدویگ رفته درو باز کرده آماده
ملت بدو بدو خودشون رو میرسونن به سمت خوابگاه دخترا توی این بین استر رو لارتن خودشون رو میرسونن به ویکتور
استر : کدوم گوری بود؟
ویکتور: عوض دستت درد نکنه بابا فکر نمیکنی کی اینجا رو اینقدر تمیز کرده باید آبروی پسرها رو میخریدم دیگه تنهایی اینجا رو تمیز کردم
لارتن و استر: ایول ویکی
ویکتور: خب بسه بهتره بریم یه خورده بخندیم
همه وارد خوابگاه دخترا میشن
هدویگ که هنوز حالش خوب نیست با این حالت توی خوابگاه میچرخه
ملت مونث:
ملت مذکر که متشکل از هدویگ ولارتن و استر و ویکتور بود : ( عقده مونده بود تو دلم این شکلک رو استفاده کنم حالا راحت شدم )
استر : شما باید از ما یاد بگیری دیدن چقدر منظم هستیم
لارتن : ای وووووووووووو اینجا چقدر بهم ریخته هست
لی لی: کار یکی از شماست کار کار ویکتوره
ملت مونث رو به ویکتور:
ویکتور: چی میگی لی لی خودت میدونی که خوابگاهتون طلسم شده و پسری نمیتونه واردش بشه مگر اینکه شما بخواین ما وارد بشیم
لی لی : پس کار کیه
استر : خب بسه دیگه بهتره بتکونیم چون اینجا دو سالی طول میکشه تا تمیز بشه
و ملت شروع به تکاندن میکنند
..............................
عجب پست ارزشی زدم
بابا ملت مذکر یه دستی بزنید دیدین چقدر خنیدیدم بهشون
درضمن لی لی فکر کردی فقط خودت زرنگی بابا ما دست لردی هم از پشت بستیم


کاشکی یه روز باهم سوار قایق می شدیم
دور از نگاه ادما هردوتا عاشق میشدیم


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۲۳:۳۵ جمعه ۱۷ فروردین ۱۳۸۶

لارتن کرپسلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۲ دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۰۲ شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۲
از یو ویش!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 471
آفلاین
استر و لارتن به هم نگاه کردند. آیا کار تمام بود؟ آیا آبروی پسرها در حال ریختن بود؟ آیا....نه....نباید اجازه بدیم....بنابراین هر دو پشت سر دخترها از پله ها بالا رفتند. هدی هم سعی کرد بره، ولی بخاطر خطای دیدی که جدیدا و به همت سم پر توان مگور پیدا کرده بود از پله های خوابگاه دخترا بالا رفت!

لارتن و استر در کمرکش راه پله جلوی لیلی و دار و دستشو گرفتن.
لارتن گفت:
- آقا اصلا اگه ما نخوایم خوابگاهمون تکانیده بشه باید به کی مراجعه کنیم؟
استر:
- خب آی کیو به من دیگه! مثلا من اینجا ناظرما!
لیلی:
- می رین کنار یا...یا به مگور بگم یه جور دیگه راهو باز کنه! پیشده کنار!
استر:
- این حرفت خیلی زشت بود لیلی! حالا بهت نشون می دم که....

هنوز جمله استر تمام نشده بود که به همراه لارتن با حمله سیل آسای دخترا مواجه شدند و زیر دست و پا و سم موندن!

بالا توی خوابگاه پسرا....

ملت مونث:
ملت مذکر:

خودشون هم باورشون نمی شد. خوابگاهشون مثل یه دسته گل بود! لیلی یه دوری توی خوابگاه پسرا زد و همه جا رو وارسی کرد. بعد به حالت گفت:
- یه کاسه ای زیر نیم کاسه شماهاست. ما اومده بودیم اینجا کلی بخندیم. زود باشین اعتراف کنین!....

خوابگاه دخترا.....
هدی :
او با منظره درب و داغون خوابگاه دخترا مواجه شد و با خود اندیشید:
- باید به همه بگم....


ویرایش شده توسط لارتن کرپسلی در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۱۸ ۰:۰۰:۱۱

نارنجی رو بخاطر بسپار!

طنز نویسی به موجی از دیوانگی احتیاج داره...

چه کسی بود صدا زد : لارتن!؟


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۲۲:۲۴ جمعه ۱۷ فروردین ۱۳۸۶

لیلی اوانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۷ سه شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۴۶ چهارشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 571
آفلاین
ملت هنوز درست حسابي مشغول فكر كردن نشدن كه صداي ضايع آپارات اونا رو به خودشون مياره!
(خواننده: IQ تو خوابگاه كه كسي نمي تونه آپارات كنه!/نويسنده:حالا تو هي مچ ما رو بگير!بي خيال بابا نمايشنامه رو بخون! )
بله داشتم مي گفتم، ملت هنوز درست حسابي مشغول فكر كردن نشدن كه صداي ضايع آپارات اونا رو به خودشون مياره!
سينيسترا كه بي خبر از همه جا اومده گزارش تكوندن هاي اخير رو به ليلي برسونه يهو با صحنه ي وحشتناكِ تاب خوردن پاهاي هدي بين زمين و آسمون رو به رو مي شه و بعد از يه جيغ كوتاه غش مي كنه!
( نه نه...اينجا رو اصلاً خوشم نيومد!همه كه مثل استر نازك نارنجي نيستن!( داشته باش اسي جون! به قول هدي پرانتز اندر پرانتز!) خب اهم اهم... اينجوري بهتره:)
سينيسترا كه بي خبر از همه جا اومده گزارش تكوندن هاي اخير رو به ليلي برسونه يهو با صحنه ي وحشتناكِ تاب خوردن پاهاي هدي ببن زمين و آسمون رو به رو مي شه و با خنده به بچه ها مي گه:«اِ دكور تالارو عوض كرديد؟ خيلي خوب شده...حتماً سليقه ي توئه ليلي نه؟»
ليلي:«نه عزيزم...مگورين جون زحمتشو كشيده»
سينيسترا:«وا مگورين جون نگفته بودي از اين هنرام داري...سبكش كوبيسمه ديگه؟»
مگورين:«نمي دونم سيني جون..من به سبك مبك كاري ندارم،ذوقي كار مي كنم»
سينيسترا:«به هر حال آموزشم لازمه...من خودم تازگي ها يه كلاس سفره آرايي اسم نوشتم....»
لارتن:«خجالت بكشيد! استر داره ميمره اونوقت شما!!»
ليلي:«وا! حالا چرا داد مي زني؟!...خشن!!...مگور جون برو يه سطل آب بيار»
مگورين مي ره آب بياره هدي بيچاره هم همينجوري پاشو به حالت زيكزاكي تكون مي داده كه يعني ما هم هستيم،يكي به داد ما برسه...ولي دريغ از يه خورده توجه!
شلپ!!
ليلي سطل 20 ليتري آب رو روسر استر خالي مي كنه و با اين ژست بهش نگاه مي كنه (معني ژست:خوشت اومد؟حالا ديگه رو من آب مي پاشي؟!چند بار بهت گفتم با من در نيفت!...(بقيه ي معناي ژست به علت بدآموزي سانسور شد،ايضاً پرانتز در پرانتز!))
استر بعد از به هوش اومدن با وحشت به پاهاي هدي اشاره مي كنه:«اووون....اووون...هدي...پا!...واااي!»
لارتن شونه هاي استرو مي ماله و در ِ گوشش مي گه:«تو رو خدا ديگه غش نكن استر جون!اين سوژه هم مثل قبلي خز مي شه ها!»
ليلي كه از غليان اين همه شجاعت و مردانگي توي تالار حسابي كفري شده به سمت ديوار مي ره يكي از پاهاي هدي رو مي گيره و با نهايت خشانت مي كشدش بيرون!بعدم كنار شومينه مي شينه و يه سيگار برگ ديگه...اهم اهم ببخشيد يه آبنبات چوبي ديگه آتيش مي زنه!
هدي هم كه به اين وضع در اومده با نهايت سرعت مي دوئه تا خودشو به مرلينگاه برسونه!
ملت: (توجه داشته باشيد كه الآن جو يه چيزي تو مايه هاي فيلم پدرخوانده است و ملت هم به خاطر جذبه ي ليلي به اين روز افتادن! )
سيني:«طوري شده ليلي جون؟»
ليلي دود سيگار،ببخشيد دود آبنبات چوبي رو به بيرون فوت مي كنه و به سمت مگورين راه مي يفته و نگاهي به پاهاش مي ندازه!
مگورين:
ليلي:« هووم پاهاي قوي و محكمي داري مگور »
مگورين:«قابل شما رو نداره ليلي جون »
ليلي:« IQ به جايي كه با اين سمات هدي رو بنوازي و وقت ما رو تلف كني مي تونستي با يه لگد در خوابگاهو باز كني!»
ملت: كف مي كنيييييم!
مگورين بعد از اشاره ي ليلي با نهايت سرعت به سمت در خوابگاه پسرا مي ره.
استر هم با تيريپ جيمز باندي جلوي در خوابگاه دستاشو از هم باز مي كنه و مي گه اول بايد از رو جنازه ي من رد شي! اما وقتي اراده ي مگور و نگاه خشانت بار ليلي رو مي بينه مي پره تو بغل لارتن و....
شپلللخخخخخ!!

(و اينگونه است كه درب خوابگاه پسران به دستور ليلي كاماندو و به همت مگور سم طلا : گشوووده مييييي شود!!!)


ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۱۷ ۲۳:۲۰:۰۱
ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۱۷ ۲۳:۳۲:۳۶
ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۱۷ ۲۳:۴۱:۵۴



Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۲۲:۱۱ جمعه ۱۷ فروردین ۱۳۸۶

مگورینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۷
از همین نزدیکیا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 103
آفلاین
استر برای تابلو نشدن قضیه یکی محکم می خوابونه پس سر هدی و با صدای کاملا ساختگی:
- وای وای بچه ها این هدی خره! کلید رو قورت داد ... وای وای حالا چطوری در رو باز کنیم؟!
لارتن: وای وای!
همه دخترا به سمت هدی بر می گردن و کلی چشم غره می رن و خط و نشون می کشن و اینا. هدی هم که کلیده راه گلوش رو بسته نمی تونه حرف بزنه و در حالی که نوکش به شدت می لرزه چشماش به این ور و اون ور می ره!
مگورین: مهم نیست بچه ها محکم نگهش دارین من با سم می زنم تهش کلید از دهنش بپره بیرون!!!
با این حرف مگورین چشمای دخترا از ذوق برق می زنه و پسرا به شدت نگران هدی می شن! هدویگ هم این وسط همه بدنش شروع می کنه به لرزیدن و بعضی از بچه ها فکرشون منحرف می شه و شروع می کنن به دست زدن!
پنج دقیقه بعد استر و لارتن بالای هدی رو گرفتن و مگورین پشت هدی واستاده!
- محکم بگیرینشا!
استر و لارتن چون نامردی تو ذاتشون نیست هدی رو زیاد محکم نمی گیرن!!!
- پاق! گوووووف!!!!
مگورین بر می گرده و به نتیجه ی کارش نگاه می ندازه. استر و لارتن به پرای تو دستشون نگاه می کنن! و هدی هم قاب دیوار رو به رو شده و تا نیم تنه تو دیوار فرو رفته و جای سم مگورین رو پشتش به وضوح قابل روئیته! دخترا بدون توجه به هدی:
- ای بابا این که نشد که!
استر هم که تحمل این همه فشار رو نداره با دیدن جای سم روی هدی غش می کنه!!!!
- باید یه فکر دیگه بکنیم!!!
- پاق!


؟!


Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۲۱:۱۹ جمعه ۱۷ فروردین ۱۳۸۶

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
ملت پسر(متشکل از استرجس و هدویگ(که جغدی مذکر است(پرانتز در پرانتز در پرانتز هم واسه خودش عالمی داره ها !))و دارن) جلوی در خوابگاه وایمیستن .
جماعت ضعیفه هم به دنبال راه نفوذی به خوابگاه هی جلوی اون سه نفر چپ و راست می رن .

...

لیلی : ااااااااه ! ... چیه چرا سر راه وایستادید ؟
دارن :
و به هدویگ نگاه می کنه .
هدویگ :
و به استرجس نگاه می کنه !
استرجس : امممم ... چیزه ... اصلا چرا از خوابگاه شما شروع نکنیم ؟
ملت دختر( متشکل از مقدار زیادی ضعیفه که از شمار انگشتان خارجه ... همینه که می گن گریف خاله بازیه دیگه!) :
و به سمت هم برمیگردن و مشورت می کنن ... بعد از لحظاتی لیلی گلوشو صاف می کنه و به سمت پسرا برمیگرده :
- اصلا اگه بخواین از خوابگاه ما شروع کنید جیغ می کشما !(منظورش اینه که به نتیجه نرسیده بحثشون ... اینهمه آدم نتونستن مشورتی یه دلیل پیدا کنن !(من چقدر امروز منیست شدم(منیست بر وزن فمنیست(پرانتز در پرانتز در پرانتز در پرانتز خداییش خیلی خوفه!))))

استرجس : ... چطوره اصلا از کنار شومینه شروع کنیم ؟!
مگورین : نه اون مال ریونه خز شده رفته !
استرجس : هووووم ... خب بقیه جاها چی پس ؟
لیلی : همه تاپیکای رول سر و سامون پیدا کردن !
استرجس : هر چه می خواهد چی ؟
لیلی : فکر بدی نیست
هدویگ : اونجا رم من رو به راه کردم
لیلی : خب پس هیچی دیگه فقط می مونه خوابگاه پسرا !
استرجس : ای هدی بمیری با این حرف زدنت

در این لحظه ناگهان لارتن کرپسلی از سقف میفته پایین!(دلقکه دیگه همه چی ازش برمیاد !(حدس زدم پسر باشه اگر دختره خدا عاقبت ما رو بخیر کنه!(اگه پسر نباشه جمعیت دخترا خیلی زیاد می شه(در صددم تو سایت یه طرح جذب پسر به گریف راه بندازم!(پرانتز در پرانتز در پرانتز در پرانتز در پرانتز آخر ِتوهمه !)))))

داشتم می گفتم ... لارتن از سقف میفته پایین و دستشو به سمت در تالار دراز می کنه :
- اونجا رو !
همه به اون سمت برمیگردن .
لارتن در تالارو قفل می کنه و کلیدشو تو دهن هدی فرو می کنه و دهنشو می بنده .
هدی : اوووو ... آآآآآ ... هورت!(مثلا صدای قورت دادن!)
لارتن در گوش استرجس : حالا کلید نداریم باید اول برن تالار خودشون !
.................




Re: خوابگاه هاي گريفيندور
پیام زده شده در: ۱۹:۵۲ جمعه ۱۷ فروردین ۱۳۸۶

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
استر:اهم اهم...

لیلی:ببخشید استر جان شما الان کاری داری؟؟

استر:اهم اهم ... خب باید بگم در راستاي افزايش بيش از اندازه ي خواب آلودگي،مردگي و خاك خوردگي: تكان مي دهيييييم!!

همه میزنن زیر خنده و مگورین از روی صندلی چپه میشه پایین ...

لارتن میره بالای صندلی میشینه و با کفش میزنه روی صندلی و میگه:
استر مخت تاب برداشته ها این شعار رو لیلی داده ها !!!

استر دمپایی رو فرشیشو در میاره و دنبال لارتن میکنه ...

ملت در این بین:

_وایسا ببینم ... وایسا ...اگر مردی وایسا ...
_مردم ولی وای نمیسم

بالاخره بعد از کلی داد و قال در تالار و دنبال هم کردن استر و لارتن ... (آخه بعضی اوقات لارتن دنبال استر میکرد) با پادرمیونی هدویگ و لیلی و مگورین استر و لارتن بی خیال هم میشن .

همه میرن روی صندلی ها میشینن و به استر نگاه میکنن که از گرما و دنبال کردن لارتن قرمز شده بود مثل لبو ...

مگورین:لبو میفروشیم ... لبو ...
استر که انقدر خسته شده بود فقط به مگورین نگاه میکرد !!! مگورین هم انگار خیلی شارژ بود همش این طوری میکرد

*نیم ساعت بعد*

همه از خستگی کارهایی که در اون روز کرده بودن روی صندلی هاشون به خواب فرو رفته بودن ... هدی رفته بود روی سر مگورین خوابیده بود ... لیلی نزدیک آتیش خوابیده بود همش خودش جا به جا میکرد بلکه کمی خنک شه

_بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوق!!!

صدای شیپوری همرو از جا میپرونه ... همون طور که گفتیم لیلی چون نزدیک آتیش بود لباسش گرفت به آتیش و ...

_سوختم ... سوزیدم ... آی ... اگر من سوختم مقصر استره

_فرت ...

یک سطل آب روی سر لیلی فرود میاد ... لیلی در آخر سر به این شکل در اومده بود ...

استر:خب همه ی تالار رو تکوندیم به غیر از خود خوابگاه ... شایدم بچه ها یک دستی بهش کشیده باشن ولی مطمئنا با یک دست خوابگاه تمیز نمیشه ... در نتیجه اول میریم خوابگاه دخترا رو تمیز کنیم ...

ملت دختر :

استر: خب نه میریم خوابگاه پسرها رو تمیز کنیم ...

ملت دختر که خیالشون راحت شده بود با سر تایید کردن ... ولی دارن و یک سری از پسرها خیلی گیج شده بودن ... خوابگاه پسرها خیلی به هم ریخته بود اگر دخترها اونو میدیدن مطمئنا یک کم مسخره میکردن ... (مام آبرو داریما )

_خب بریم ...
ملت پسر میفتن جلوی راه دخترها و نمیزارن برن جلو ....

ادامه دارد .........

=========================

توضیح:
پسرها میخوان کاری کنن که دخترها خوابگاهشون رو نبینن ... به هر قیمتی ...
لیلی حالت خوبه ؟؟؟


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.