هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: شیون آوارگان (ساختمان مخوف هاگزمید )
پیام زده شده در: ۲۱:۲۱ دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
#24

ریموس لوپینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۳۵ سه شنبه ۲ مهر ۱۳۸۷
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 604
آفلاین
با بسته شدن در سکوت بر فضا حاکم شد. تمامی اوباش با وحشت به یکدیگر نگاه میکردند. بورگین نگاهی به اوباش انداخت آنگاه فریاد زد:همه....
ترق ترق.... ترک برداشتن دیوار بورگین را بر این داشت که از فریاد زدن دست بکشد. او با صدایی آرام ادامه داد: همه دنبال من بیان.
اوباش سعی کردند ترس و وحشت به وجود آمده را از خود دور کنند. آنگاه همراه پیوز و بورگین به راه افتادند. تمام دیوارها خاک گرفته بودند. فضایی وحشتناک در درون شیون آوارگان به وجود آمده بود.هراز گاهی صداهای مختلفی از درون این خانه خوفناک برمیخاست و وحشت موجود در دل اعضا را دو برابر میساخت
پس از مدتی بلاخره به پله ها رسیدند. پله ها به طبقه بالا میرفتند. بورگین خیلی با احتیاط گام برداشت.پس از او نیز دیگر اعضا بر پله ها قدم گذاشتند و به سمت بورگین در طبقه بالا رفتند.
پیوز و بورگین با تعجب به تلالو آبی رنگ در میان اتاق نگاه میکردند یعنی به ای راحتی به آن مدال دست یافته بودند.
بورگین بسیار سریع گام برداشت و به سمت مدال رفت که ناگهان....
- نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
این صدای پیوز بود. او تا حدی که ممکن بود صدایش را بالا برده بود اما مراقب بود مبادا دیوار خانه را خراب کند
بورگین با شنیدن صدای او برگشت و رو به او گفت: چی شده؟؟؟ باز چی شده؟؟؟
پیوز جواب داد:ممکنه این یه تله باشه. این مدال خیلی باارزشه اگه قرار باشه به این راحتی به دست بیاد همه سعی میکردن اونو بردارن
- خب حالا که اینطوره چرا از خود تو استفاده نکنیم؟؟؟ تو در هوا معلقی. چرا خودت اون مدال رو برای ما نیاری
پیوز رو به ادوارد گفت: باشه. سعیمو میکنم
سپس به سمت جلو رفت. در حالی که همانطور در هوا شناور بود به مدال نزدیک شد.
نزدیک.... نزدیک تر.... تقریبا بهش رسیده بود که.......
پیوز محکم به سمت عقب پرتاب شد. بورگین گفت: لعنتی. طلسم دفاعی داره.
اما پیوز سری تکان داد وگفت: چیزی فراتر از اون.
- یعنی چی؟؟؟؟
پیوز پاسخ داد: باید آزمایش بدیم
بورگین با تعحب پرسید: از کجا فهمیدی؟؟؟
پیوز بار دیگر جواب داد: اون طلسم کاری کرد که این پیام به ذهنم ارسال بشه........
-------------------------------------------------------------------------------
امیدوارم خوب شده باشه


تصویر کوچک شده


Re: شیون آوارگان (ساختمان مخوف هاگزمید )
پیام زده شده در: ۲۰:۱۱ دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
#23

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
فراخوان : در ادامه فعالت گروه اوباش بورگین و رفقا برای تجدید حیات تاپیک های خوابیده سر انجام به این تاپیک رسیدیم !
هشدار : این موضوع به موضوع قبلی هیچ ارتباطی ندارد !
-----------------------------------------------------------
آنچه گذشت ...
اوباش متوجه می شوند که لودو بگمن صاحب جدید کافه سه دسته جارو باجشون رو قطع کرده ! اون ها میرن تا باج رو بگیرن و در کافه با مرگخواران و آبی پوشان هم مواجه می شن که اونها هم از لودو طلب دارند ! سر انجام گروه لودو یعنی گروه هافلپافی های اصیل سر می رسند و از لودو پشتیبانی می کنند ... اوباش برای رسیدن به باجشون علیرضا ، گورکن محبوب لودو رو گروگان می گیرند و هافلپافی ها هم در همان زمان ریموس لوپین یکی از بهترین اوباش رو ربه گروگان می گیرند. اوباش به سرپرستی بورگین فرار می کنند و با اتوبوس شوالیه به مقر اصلی گروه بر می گردند. فردای آن روز میرن به پاتیل درزدار و برای پس گرفتن ریموس از هافلپافی ها نقشه می کشند. قرار میشه برند و به مغازه لوازم جادوی سیاه هوکی و یک طلسم باستانی که به شکل یک مدال و افراد رو ظاهر می کنه به دست بیارند که همون موقع هافلپافی های اصیل سر می رسند !
اوباش طوری که هافلپافی ها اون ها رو نبینند میرن از کافه بیرون و مستقیم میرن به سمت مغازه هوکی. در اونجا مقداری با هوکی درگیر می شن تا اینکه با یک کلک اون رو اسیر می کنند و مکان طلسم رو ازش می پرسند .... اما وقتی طلسم رو پیدا می کنند می بینند یک مدال نصفه است. هوکی میگه که نیمه دیگر مدال در شیون آوارگان پنهان شده و هیچکس تا به حال نتونسته اون رو پیدا کنه ! اوباش برای پیدا کردن نیمه دوم مدال راهی شیون آوارگان در هاگزمید میشن ...
ادامه داستان ...
نور خورشید به دیوار های چوبی شیون آوارگان می تابید ... گروهی گانگستر با لباس های تیره از دور می آمدند ... یک رئیس غول پیکر داشتند که جلو همه بود و یک معاون روح که در هوا در کنار رئیس شناور بود. اوباش سرانجام به شیون آوارگان رسیدند... بورگین با لگد در را باز کرد : ساختمان قدیمی بود و چوب های دیواره ها و کف پوسیده شده بود. کف اتاق یک لایه قطور خاک قرار داشت و گوشه ها دیوار و روی سقف با تار عنکبوت های غول پیکر احاطه شده بود. یک صندلی شکسته کنار دیوار بود و بقیه اتاق خالی و تاریک بود ... یک شومینه روی دیوار سمت چپ وجود داشت. اوباش با احتیاط وارد شدند و همان لحظه در پشت سرشان بسته شد ! ...
------------------------------------------------------
اوباش بشتابید !!!


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


شیون آوارگان (ساختمان مخوف هاگزمید )
پیام زده شده در: ۱۴:۳۰ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۸۶
#22

بورگینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۴۸ دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۵۶ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
از دژ مرگ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 518
آفلاین
صدای جیغ نویل ، سر تا سر هاگزمید را در بر گرفت.
هم اکنون در بسته شده بود و خانه تاریک تر از همیشه به نظر می رسید.
گویی که مداد سیاه را برداشته بودند و سرتاسر آن خانه را با همین رنگ رنگ آمیزی کرده بودند.
کمی که گذشت کم کم چشمان نویل به تاریکی عادت کرد و توانست اشیای محدودی از خانه را ببیند.
چند صندلی چوبی که به سختی می شد آنها را دید و یک رشته تار عنکبوت که دور صندلی ها پیچیده شده بودند.همچنین روی زمین یک لایه ی 2 سانتی متری خاک گرفته بود که همین امر ، باعث شد تا نویل به سرفه بیفتد.
سر انجام نویل به مادرش فکر کرد که تا به حال چقدر نگران او شده است ، پس بنابراین تصمیم گرفت تا در را باز کند و خیلی زود به آغوش گرم مادرش باز گردد.
پس عزم خود را جزم کرد و کور کورانه به جایی که حدس می زد ، یحتمل در ، در آنجا واقع شده است رفت و سر انجام دستگیره را پیدا کرد و دستگیره را فشار داد...
ولی در باز نمی شد!
نویل باز هم سعی خود را کرد ولی باز هم در باز نشد تا اینکه ناگهان صبرش لبریز شد و لگدی محکم به در زد.
ولی باز هم در باز نشد. حتی یک خراش هم بر نداشت!
باید به دنبال راه فرار دیگری بود
پس بنا براین جهت مخالف در را دنبال کرد و همچنان کورکورانه به سمت جلو حرکت کرد که ناگهان پایش به جسمی سرد و سفت گیر کرد و بر روی کف خاکی خانه ولو شد.
دیگر اشکش در آمده بود و با خود می گفت " این چه کاری بود که کردم؟ فقط برای نشان دادن شجاعتم به دیگر دوستانم ، خودم را روانه ی این تله ی مخوف کردم"
سر انجام بلند شد و دستش را دراز کرد تا وسیله ای که باعث افتادنش بود را پیدا کند.
به سختی توانست ان شیئ را پیدا کند.خیلی سریع آن را نزدیک چشمانش برد تا بتواند بهتر ببیند؛ سر انجام شیئ مذکور را شناخت. یک چراغ قوه بود. یک وسیله ی مشنگی. ولی او کار با این وسیله را یاد داشت پس بنا براین دنبال دکمه ی on گشت.
کمی بعد هاله ای نور ، دور اتاق را گرفته بود.
نویل خیلی سریع چراغ قوه را به اطراف گرداند تا شاید در خروجی دیگری هم باشد ولی ناگهان چشمش به یک جسم شنل پوش افتاد.
چراغ قوه را به طرف آن شنل پوش برد و ناگهان چشمانش از فرط تعجب گرد شد.
مردی قد بلند در حالی که یک شنل سیاه دور او را گرفته بود و لبخندی شیطانی در پهنای صورت داشت به نویل خنده ای تحویل داد و گفت : به خانه ارواح خوش آمدید!


ویرایش ناظر: این تاپیک فعلا قفل میشه!


ویرایش شده توسط اسکاور در تاریخ ۱۳۸۶/۲/۲ ۱۳:۲۹:۵۹


شیون آوارگان (ساختمان مخوف هاگزمید )
پیام زده شده در: ۲۲:۲۵ شنبه ۱۸ فروردین ۱۳۸۶
#21

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
در این تاپیک رول هایی در مورد شیون آوارگان نوشته می شه که همه اش داستان های وحشتناک هست و داستان های طنز و معمولی در این تاپیک جا نداره ، ساختمان مخوف هاگزمید فقط برای داستان وحشتناک طراحی شده !
----------------------------------------------
نویل مایکل تازه وارد هشت سالگی شده بود. آن روز مادرش به او گفت : " حالا که هفت سالت تموم شده می تونی بری و تنها توی هاگزمید قدم بزنی ! "
نویل هم که از این هدیه تولد بسیاز خوشحال شده بود وارد خیابان های تنها دهکده کاملا جادویی انگلستان شد.
نویل می رفت و می رفت ، مغازه های مختلف را پشت سر می گذاشت : دوک های عسلی ، کافه مادام پادی فوت و ...
سر انجام نویل به بالاترین قسمت تپه هاگزمید رسید و با ساختمان بزرگ و عجیبی رو برو شد. ساختمانی سه طبقه بود که در آن را با تخته بسته بودند و مشخص بود سال ها کسی وارد آن نشده است . احتملا همان شیون آوارگان بود که افسانه اش را شنیده بود . ساختمانی که ارواح در آن زندگی می کنند. نویل کمی با خود فکر کرد و ناگهان به سرعت به سمت در ورودی ساختمان رفت . با احتیاط شروع به کندن تخته ها کرد. تصمیم گرفته بود شجاعتش را به دوستانش ثابت کند . در را باز کرد و وارد شد. داخل ساختمان تاریک بود و بوی نم می داد. کف آن را یک لایه خاک فرا گرفته بود و گوشه های دیوار های و روی سقف پر از تار عنکبوت بود . نویل چند قدمی به جلو گذاشت و درست در همان لحظه فریادی از ترس کشید ، فریادی که صدای آن تا آخر دهکده هاگزمید شنیده شد !
...
-----------------------------------------------
امیدوارم دوستان این داستان رو به ترسناک ترین شکل ممکن ادامه بدن !


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: شيون آوارگان، مخفيگاه غارتگران (هر غير غارتگري كه وارد بشه به سرنوشت شومي گرفتار ميشه!)
پیام زده شده در: ۸:۳۱ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۴
#20

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
سال 1960 ميلادي
سيريوس و جيمزولوپين ودم باريك توي شيون آوارگان
جيمز:ماه داره كامل ميشه همه تبديل شيد
همه تبديل ميشن به جزء لوپين
سيريوس:چرا تبديل نميشي تو
لوپين: مگه دسته خودمه
دم باريك :ماه هم كه كامل شده پس...
سيريوس: به ريم بيرون ببينيم چه خبره
همه بيرون ميرن و ميبينن كه مگي و فيلتويك درحال نصب
كردن يك چراغ گرد مثل ماه هستند
سريوس و دم باريك و لوپين و جيمز:

جيمز به اون طرف نگاه مي كنه :مي گه الان ماه كامل ميشه
لوپين تبديل ميشه
مگي :پرفسور اونجا چيه
فيلتويك:پناه بر خدا اونجا يه گرگينه و دوتا حيون هستند (دم باريك به علت ريزي ديده نمي شود)
مگي:چوبتو در بيار
جيمز:هي پانمدي اينو بگير ببريم تو
سيريوس و جيمز گرگينه را به داخل تونل مي برند
در همون حالت بيد كتك زن شروع به فغاليت مي كنه
دم باريك:آخ له شدم ... كمك


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: شيون آوارگان، مخفيگاه غارتگران (هر غير غارتگري كه وارد بشه به سرنوشت شومي گرفتار ميشه!)
پیام زده شده در: ۸:۲۱ چهارشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۴
#19

نیکلاس فلامل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۹ یکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۸۴
از hogwarts
گروه:
کاربران عضو
پیام: 227
آفلاین
سیریوس : نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود
جیمز : من هم همینطور
و بعد میزنه زیر گریه
در همین موقع در باز میشه و اسنیب می اید تو
اسنیب : خب خب می بینم که باز عین بچه ها شده ای
سیریوس : این کی اومد
در همین موقع من هم امدم تو
جیمز : سلام نیکلاس
من : سلام بر همگی
سیریوس چوبش را در می اورد و به اسنیب می گو ید
برو بیرون
اسنیب : نمیروم
سیریوس و اسنیب با هم گلاویز می شوند
من : سیریوس بزن تو دماغش
جیمز : ءبیا بریم جدا شون کنیم
من : نه بابا بزار این اسنیب کتک بخوره


:bigkiss: dostar
dostar to harry potter 2


بدون نام
سیریوس و کریچر در شیون آوارگان نشستن.
سیریوس: هیییییییی! بابا این جیمر علی کجاست؟ حوصلمون سر رفت. تو ندیدیش کریچر؟
کریچر: چرا عمو! نه ببخشید . ارباب. هفته پیش اومد تو شومینه. دنبال شما بود. منم گفتم نمیدونم شما کجایی.
سیریوس: خاک بر سر خنگت کنن! حالا دیگه من از کجا گیرش بیارم؟
...: چی رو از کجا گیر بیاری؟
سیریوس: جیمز؟!!!
جیمز: سیریوس؟!!!
در اینجا یک سری صحنه های عاطفی روی داد که جای وصفش نیست.

کریچر: ارباب ارباب... عمو عمو!
جیمز و سیریوس: اه. تو چی میگی! مزاحم نشو!
کریچر: باشه . ولی اسنیپ داره میاد اینجا ها! من گفتم! بعد نگین نگفتی!
ولی جیمز و سیریوس نفهمیدن چی گفت...



Re: شيون آوارگان، مخفيگاه غارتگران (هر غير غارتگري كه وارد بشه به سرنوشت شومي گرفتار ميشه!)
پیام زده شده در: ۱۶:۳۱ چهارشنبه ۵ اسفند ۱۳۸۳
#17

فنریر گری بکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۰ یکشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۵:۲۳ دوشنبه ۱۱ آبان ۱۳۸۸
از شب تاريك
گروه:
کاربران عضو
پیام: 351
آفلاین
سیریوس: خوب باشه اصلا تو ارباب ما قبوله؟
کریچر:واقعا؟؟
جمیز:حالا یه چیزی میگیم پر رو نشو یه شوخی کردیم
کریچر:چه بد فکر کردم تو عمرم میتونم به یه کسی دستور بدم
سیریوس:خوب کرچیر ببینم میتونی یه جوری اسنولی بکشی اینجا ؟
کریچر:اسنولی کیه؟
جمیز:خرفت اسنیپ میگه یه جوری بیارش اینجا
کریچر: بله ارباب
سیریوس:ارباب ممنم
کریچر:شما عمویید
سیریوس:کتک دلت میخواد ؟؟
کریچر:شوخی کردم
***********دفتر استیپ ******
کریچر:پرفسور.... پرفسور مالفوی توی زیر زمینه مدرسه گیر افتاده
اسنیپ :جدا با من بیا راه هو نشون من بده
.................یک ساعت بعد...........
اسنیپ:ببینم الان دوساعت داریم پیداه میایم پس کی میریسیم
کریچر :رسیدم
اسنیپ :مطمینی اینجا شیون آوارگان
کریچر :بیاید تو الان میمیره باشه
در به صورت جادویی و ناگهانی پشت سرشون قفل میشه و....


وقتي به دنيا مي آيم:سياهم
وقتي بزرگ مي شوم:سياهم
وقتي مريض مي شوم:سياهم
ولي تو
وقتي به دنيا مي آيي:صورتي هستي
وقتي بزرگ مي شوي:سفيد
وقتي مري


Re: شيون آوارگان، مخفيگاه غارتگران (هر غير غارتگري كه وارد بشه به سرنوشت شومي گرفتار ميشه!)
پیام زده شده در: ۱۵:۱۵ یکشنبه ۲ اسفند ۱۳۸۳
#16

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
سیریوس: چیه؟ چرا منو ین جوری نگاه میکنی
کریچر: ارباب نمیخواین به من دستمزد بدین
سیریوس: چی؟
کریچر: دستمزد
سیریوس یک لقد میزنه به کریچر : برو بابا
کریچر:
جیمز: بیا کریچر من بهت ماهی یک گالیون میدم
کریچر:
کریچر: شما خیلی خوب هستی عمو
جیمز: عمو نه دیگه از این به بعد من اربابتم
کریچر: بله ارباب
سیریوس: وایسا ببینم
اون جن منه
جیمز: حالا دیگه مال منه
سیرویس: کریچر بیا پیش اربابت
کریچر: من ارباب خسیس نمیخوام
سیریوس: خوب من بهت ماهی 2 گالیون میدم
کریچر:
جیمز: نخیر کریچر بهت دستور میدم به حرفای این سیریوس گوش نکنی
سیریوس: اِ کریچر چرا گوشت رو گرفتی
جیمز و سیریوس:


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: شيون آوارگان، مخفيگاه غارتگران (هر غير غارتگري كه وارد بشه به سرنوشت شومي گرفتار ميشه!)
پیام زده شده در: ۱۷:۲۹ جمعه ۳۰ بهمن ۱۳۸۳
#15

فنریر گری بکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۰ یکشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۵:۲۳ دوشنبه ۱۱ آبان ۱۳۸۸
از شب تاريك
گروه:
کاربران عضو
پیام: 351
آفلاین
سیریوس:اهو! اهو ! عجب گرد خاکی اینجا گرفته کاشکی کریچرم با خودمون می آوردیم
جمیز:راستی میگی کریچرم رو باید میاوردم
سیریوس:صدبار بهت گفتم اشتباه کردم بهت کادو دادم اصلا اون روز تولد تو نبود
جمیز:خوب از کی شروع کنیم
سیریوس:چیو؟؟
جمیز:دوباره به کار افتادن غارتگران
سیریوس:آهان از همین الان فقط باید اینجا تمیز کنیم
جمیز: زنگ بزن به کریچر
سیریوس:الو کریچر سریع خودتو برسون به من
کریچر:بله ارباب
جمیز:ارباب نه عمو الان من ارباب توام
کریچر:ارباب سیریش ببین دوباره شروع کرد
سیریوس:جمیز اذیتش نکن ! خوب کریچر ما دو ساعت دیگه میایم اینجا باید اینجا رو برق بندازی
******* دوساعت بعد *************
_خوب ارباب خوبه
_عالی
جمیز:حیف که لوپین گم گور شده وگرنه الان تفریح خوبی داشتیم یک اذیتش میکردیم
سیریوس:خوب اسنولی مگه اون مرده من میریم الان یجوری میارمش اینجا


وقتي به دنيا مي آيم:سياهم
وقتي بزرگ مي شوم:سياهم
وقتي مريض مي شوم:سياهم
ولي تو
وقتي به دنيا مي آيي:صورتي هستي
وقتي بزرگ مي شوي:سفيد
وقتي مري







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.