ولدمورت گفت : خب نظرات خودتون رو بگید
بلافاصله همه با هم شروع به حرف زدن کردن
لوسیوس : سرورم این کار عملی نیست ما باید تجدید قوا کنیم در حال حاضر در وضعیت خوبی برای حمله نیستیم
یکی از کارکنان: سرورم ذخیره بمبهای ما رو به اتمام هست بهتره فعلا حمله نکنیم
هوکی : سرورم بهتره فعلا صبر کنیم توی یک موقع مناسب حمله کنیم
یکی دیگر از کارکنان : قربان ما الان در شرایط خوبی قرار نداریم بهتره الکی نیرومون رو هدر ندیم
ولدمورت آرام از سر جای خودش بلند شد چوبدستیش رو به سمت یکی از کارکنان نشانه گرفت و فریاد زد : آواداکدورا
همه ساکت شدن و به جسد آن مرد نگاه کردند که آرام بر روی زمین افتاد . هوکی آب دهانش رو قورت داد و سرش رو پایین انداخت لوسیوس سریع خودش رو مشغول به انجام دادن کاری نشون داد بقیه کارکنان چنان شوکه شده بودند که هر لحظه امکان داشت از حال بروند
ولدمورت صدایش رو صاف کرد و گفت : خب اگر میشه نظراتتون رو بدید
بلافاصله هم یک صدا گفتند : ایده بسیار خوبیه جناب لرد
ولدمورت گفت : خب خوبه اینجوری بهتر شد پس هوکی برو به قسمت نیروگاه بگو یک بمب درست حسابی رو آماده پرتاب کنند
هوکی سرش رو تکان داد و خواست خارج بشود که ولدمورت گفت : بیا اینجا ببینم
هوکی : بله ارباب
ولدمورت : چرا تعظیم نکردی هان
هوکی : ببخشید قربان من....
ولدمورت به طور ناگهانی دستش رو به سمت چوبدستیش برد ولی بعد انگار پشیمون شد چون دوباره دستش رو آورد پایین
هوکی : در دلش گفت : ارباب چقدر مهربون شده منو شکنجه نکرد
ولدمورت گفت : درست فکر کردی آخه من یک فکر دیگه به سرم زده که فکر میکنم باعث بشه تو آدم بشی چطوره تورو به خود موشک ببندیم
هوکی با آه و ناله گفت نه قربان خواهش میکنم هوکی جن خانگی خوبی هست
لوسیوس که دلش به حال هوکی سوخته بود گفت : ارباب بهتره یک فرصت دیگه هم به هوکی بدهید
هوکی امیدوارانه به چهره اربابش نگاه کرد
ولدمورت : خب با اینکه این هوکی گاهی مواقع اعصابم رو خط خطی میکنه ولی فکر میکنم حق با توست بهتره فعلا پیش خودم باشه
هوکی با گریه گفت : ارباب ممنونم شما من و خجالت زده کردید
ولدمورت روش رو از هوکی برگردوند و مستقیم به لوسیوس نگاه کرد لوسیوس در واکنش به حرکت اربابش فقطی ک لبخند زورکی زد ناگهان ولدمورت فریاد زد : کروشیو
لوسیوس بر روی زمین افتاد و شروع به جیغ و داد کرد ولدمورت به آرامی چوبدستیش رو بالا آورد لوسیوس که از درد میلرزید آرام از روی زمین بلند شد و گفت : ارباب چرا این کارو با من کردین ؟
ولدمورت گفت : خب تو به من گفتی که با هوکی کاری نداشته باشم در صورتی که من میخواستم هوکی رو شکنجه بدم خب وقتی که من هوکی شکنجه ندم باید یک نفر دیگر رو جای هوکی شکنجه بدم دیگه و اونم تو بودی چون تو به من گفتی با هوکی کاری نداشته باشم
لوسیوس با خودش گفت : اصلا به من چه نباید خودم رو مینداختم وسط
ولدمورت آهی کشید و گفت : در این مورد من با تو موافقم لوسیوس هوکی برو ارتش رو آماده حمله کن
هوکی با خودش گفت : چه عجب بالاخره ارباب ایندفعه من رو شکنجه نکرد . و به سمت در اتاق رفت که ناگهان
_هوکییییییییییییییییییییییییی
هوکی وحشت زده برگشت و به اربابش نگاه کرد
ولدمورت فریاد زد : بازم که تعظیم نکردی کروشیووووو
هوکی بر روی زمین افتاد و شروع به جیغ و داد کرد......
------------------------
آیا ولدمورت موفق به پرتاب موشک میشود ؟
آیا کار محفل برای همیشه تموم است؟
آیا اعضای محفل در صورت پرتاب بمب از کاراگاهان سابق خودشون یعنی ققی و سرژ برای خونسا کردن بمب استفاده میکنند؟